وظایف نوّاب خاصّه

وظایف نوّاب خاصّه

انتخاب نواب خاص از سوی امام دوازدهم، در واقع ادامه و توسعه فعالیت شبکه ارتباطی «وکالت» بود که گفتیم از زمان پیشوای نهم به صورت فعّال در آمده، و در زمان امام هادی و امام عسگری – علیهما السلام – گسترش چشمگیری یافته بود، و اینک در زمان امام قائم – عجل الله تعالی فرجه – به اوج رسیده بود. وظایف و فعالیت های اساسی نوّاب خاص را می‏توان در چند مورد زیر خلاصه کرد:
الف – پنهان داشتن نام و مکان امام
گرچه امکان رؤیت حضرت مهدی – عجل الله تعالی فرجه – در دوران غیبت صغری برای نوّاب خاص و برخی از شیعیان وجود داشت و گه گاه دیدارهایی صورت می‏گرفت [1]امّا به دلیل مشکلات سیاسی، هر یک از نواب اربعه در زمان خود موظف بودند از بردن نام حضرت و افشای محل او در سطح عمومی خودداری ورزند. زیرا در غیر این صورت، جان امام از سوی حکومت وقت به خطر می‏افتاد. این سیاست استتار و پنهان کاری، دقیقاً بر اساس دستور و راهنمایی خود امام صورت می‏گرفت. چنانکه روزی ابتدأ او بدون اینکه سؤالی از حضرت در این باره شده باشد، توقیعی به این مضمون خطاب به محمد بن عثمان (سفیر دوم) صادر شد:
کسانی که از اسم (من) می‏پرسند، باید بدانند اگر سکوت کنند بهشت، و اگر حرفی بزنند جهنم (در انتظار آنان) است. چه، اینان اگر بر اسم واقف شوند، آن را فاش می‏سازند و اگر از مکان آگاه شوند، آن را نشان می‏دهند. [2] همچنین روزی عبید الله بن جعفر حمیری و احمد بن اسحق اشعری، که هر دو از بزرگان اصحاب امامان و از شیعیان برجسته و صمیمی بودند، در دیداری که با عثمان بن سعید (سفیر اوّل) داشتند از وی پرسیدند: آیا جانشین امام عسگری – علیه السلام – را دیده است؟ وی پاسخ مثبت داد. از نام آن حضرت پرسش کردند، وی از گفتن آن خودداری کرد و گفت:
بر شما حرام است که در این باره پرسش کنید، و من این سخن را از پیش خود نمی‏گویم – چون اختیاری ندارم که حلالی را حرام یا حرامی را حلال کنم – بلکه این، به دستور خود اوست، زیرا حکومت (عباسی) بر این باور است که امام عسگری – علیه السلام – در گذشته و فرزندی از خود باقی نگذاشته است، و به همین دلیل نیز ارثیه او را بین کسانی تقسیم کردند که وارث آن حضرت نبودند (جعفر کذاب و مادر حضرت عسگری) و این موضوع با صبر و سکوت امام روبرو گردید، و اینک کسی جرأت ندارد با خانواده او ارتباط برقرار کند یا چیزی از آنها بپرسد، و اگر اسم امام فاش شود مورد تعقیب قرار می‏گیرد. زینهار! زینهار! خدا را در نظر بگیرید و از این بحثها خودداری کنید. [3]در زمان نیابت ابوالقاسم حسین بن روح، از ابوسهل نوبختی که از بزرگان شیعیان بود، سؤال کردند که چگونه تو، به این سِمَت انتخاب نشدی و حسین بن روح انتخاب شد؟ وی پاسخ داد:
آنان که او را به این مقام برگزیده‏اند، خود داناترند. کار من، بر خورد و مناظره با مخالفان و دشمنان است. اگر من همانند حسین بن روح مکان امام را می‏دانستم، شاید اگر در فشار قرار می‏گرفتم، محل او را نشان می‏دادم، ولی اگر اما زیر عبای ابو القاسم پنهان شود، چنانچه او را قطعه قطعه هم کنند، هرگز لباس خود را کنار نمی‏زند! [4] ب – سازماندهی وکلا
چنان که گفتیم نمایندگان و وکلای محلی امام در عصر غیبت – با اختیارات گوناگون و حوزه‏های فعالیت متفاوتی که داشتند – در مناطق تمرکز شیعیان مستقر بودند و هر چند در زمان پیشوای دهم و یازدهم این دسته از وکلا معمولاً توسط وکیل اوّل با امام تماس می‏گرفتند، امّا در هر حال امکان ارتباط مستقیم با خود امام نیز برای آنان وجود داشت، ولی در عصر غیبت صغری امکان ارتباط مستقیم کلاً قطع گردید و وکلای فرعی و منطقه‏ای امام در بلاد مختلف که اسامی گروهی از آنان قبلاً گذشت – [5] ناگزیر منحصراً زیر نظر نایب خاصّ، انجام وظیفه می‏کردند و نامه‏ها و سؤالات و وجوه شرعی شیعیان را توسط نایب خاص به محضر امام غایب می‏رساندند. چنانکه قبلاً اشاره کردیم، در زمان سفارت ابو جعفر محمد بن عثمان، تنها در بغداد حدود ده نفر زیر نظر او فعالیت می‏کردند. [6] نوّاب خاصّ، در مقابل دریافت وجوه و اموال، قبض نمی‏دادند ولی شیعیان از وکلای دیگر قبض مطالبه می‏کردند. بنا به نقل شیخ طوسی، در اواخر عمر محمد بن عثمان، شخصی به توصیه او، اموال مربوط به امام را به حسین بن روح می‏پرداخت، و از او قبض مطالبه می‏کرد. به دنبال شکوه حسین بن روح از این بابت، محمد بن عثمان دستور داد که از وی قبض مطالبه نشود و افزود: هر چه به دست ابو القاسم برسد، به دست من رسیده است.[7] ج – اخذ و توزیع اموال متعلق به امام
نواب خاص امام، هر کدام در دوران سفارت خود، وجوه و اموال متعلق به آن حضرت را که شیعیان مستقیماً یا توسط وکلای محلی می‏پرداختند، تحویل می‏گرفتند و به هر طریقی که ممکن بود به امام می‏رساندند، یا در مواردی که امام دستور می‏داد مصرف می‏کردند.
در روزهای شهادت امام عسگری – علیه السلام – گروهی از شیعیان قم و بعضی دیگر از مناطق ایران وارد سامرأ شدند و در آنجا از در گذشت امام آگاه گشتند. این گروه، اموالی را از طرف شیعیان مناطق خود آورده بودند تا تحویل امام بدهند و وقتی از جانشین امام عسگری پرسش کردند، بعضی ها جعفر (کذاب)، برادر امام، را نشان دادند. آنان طبق روال معمول، نشانی و خصوصیات پولها و اموال را از جعفر پرسیدند تا معلوم شود که وی دارای علم امامت است یا خیر؟ وقتی که جعفر از پاسخ درماند، از تحویل اموال به وی خودداری کردند و ناگزیر به عزم بازگشت به وطن، از سامرا خارج شدند.
در بیرون سامرأ، پیک سرّی حضرت بقیه الله – عجل الله تعالی فرجه الشریف – آنان را به محضر امام راهنمایی کرد و پس از تشرّف به حضور امام، بعد از آنکه حضرت خصوصیات تمامی پولها و امول را بیان فرمود، اموال را تحویل ایشان دادند. آنگاه امام فرمود:
بعد از این چیزی به سامرأ نیاورید. من شخصی را در بغداد معیّن می‏کنم، اموال را به او می‏دهید و توقیع توسط او صادر می‏گردد.[8] از آن به بعد بود که امام، عثمان سعید را به نیابت خاص منصوب کرد و او در بغداد وظایف خود را آغاز کرد.
د – پاسخگویی به سؤالات فقهی و مشکلات عقیدتی
حوزه فعالیت نواب اربعه تنها به مواردی که شمردیم محدود نمی‏شد، بلکه دایره فعالیت آنها شامل پاسخگویی به همه گونه سؤالات فقهی و شرعی، حل مشکلات عقیدتی و نیز مبارزه علمی با شبهاتی می‏شد که مخالفان مطرح می‏کردند و از این راه در تضعیف عقاید و پریشانی فکری شیعیان می‏کوشیدند.
نواب خاصّ، این وظایف را با استفاده از آموزشهای امام و دانش بسیار بالایی که داشتند، به بهترین وجهی انجام می‏دادند. نگاهی گذرا به کارنامه سفارت این چهار شخصیت بزرگ، ابعاد گسترده کوششها و موفقیهای آنان را در این زمینه نشان می‏دهد.
آنان از یک سو، وسوسه‏های مربوط به انکار وجود امام را، از راههای گوناگون خنثی می‏کردند و در این راستا، گاه ناگزیر، پرده از دیدارهای سرّی خود با امام بر می‏داشتند [9] و گاهی نیز توقیعی از سوی حضرت در این باره صادر می‏شد و امام در دفع شبهات مزبور به کمک آنان می‏شتافت.[10] از سوی دیگر، سؤالات فقهی و شرعی شیعیان را به عرض امام رسانده پاسخ آنها را می‏گرفتند و به مردم ابلاغ می‏کردند. به عنوان نمونه، می‏توان از توقیعی نام برد که توسط محمد بن عثمان صادر شده و طی آن به پرسشهای «اسحاق بن یعقوب» در زمینه‏های گوناگون پاسخ داده شده است. [11]همچنین می‏توان توقیع مفصلی یاد کرد که در پاسخ به سؤالات نماینده مردم قم، «محمد بن عبدالله بن جعفر حمیری»، صادر گردید. [12] از این گذشته، گاه، نواب خاصّ، مناظراتی با مخالفان انجام داده و آنان را محکوم می‏ساختند و تأکید می‏کردند که این پاسخها را از امام آموخته‏اند. چنانکه حسین بن روح، در یک مجلس مناره، پاسخ شخصی را که شبهه‏ای در مورد شهادت امام حسین – علیه السلام – مطرح کرده بود، به صورت گسترده بیان نمود و فردای آن روز با اشارهبه پاسخ مزبور، به یکی از شیعیان – که فکر می‏کرد پاسخها تراوش فکری خود اوست – اظهار داشت: اگر از آسمان سقوط کنم و طعمه مرغان هوا شرم یا باد تندی مرا به محل دروری پرتاب کند، در نظرم بهتر از این است که در دین خدا رأی و نظریه شخصی خود را اظهار کنم. مطالبی که دیروز شنیدی از حجت خدا شنیده شده است. [13] همچینین وی در پاسخ پرسش یکی از متکلّمان وقت در مورد عامل شهادت امام موسی بن جعفر – علیه السلام – و اینکه آیا پیشوایان معصوم همه، با شمشیر یا با مسمومیّت در گذشته‏اند و نیز راز برتری حضرت فاطمه – علیها السلام – نسبت به دختران دیگر پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ توضیحات روشن و قانع کننده‏ای داد که تحسین دانشمند مزبور را بر انگیخت و گفت: در این باره پاسخی از این بهتر و کوتاهتر از کسی نشنیده‏ام[14].
ه – مبارزه با مدّعیان دروغین نیابت
مبارزه با غلات و مدّعیان دروغین بابیّت و نیابت و وکالت و افشای ادعاهای باطل آنان را نیز باید به فعالیتهای نواب اربعه افزود. چنانکه درسیره امام هادی توضیح دادیم، گروهی از افراد منحرف و جاه طلب با طرح مطالب بی اساس از قبیل ربوبیت والوهیت ائمه، مقاماتی برای خود ادعا می‏کردند و به نام امام از مردم خمس یا وجوه دیگر را می‏گرفتند و این موضوع موجبات بد نامی شیعه را فراهم ساخته و مشکلاتی برای ائمه ایجاد می‏کرد.
در عصر غیبت صغری، علاوه بر اینها، افراد دیگری پیدا شدند که به دروغ مدعی سفارت و نیابت خاص امام بودند و در اموال متعلق به امام تصرفات بیمورد نموده و در مسائل فقهی و اعتقادی، سخنان گمراه کننده بر زبان می‏راندند. اینجا بود که نواب خاصّ، با رهنمود امام، به مقابله با آنان بر می‏خاستند و گاه رد طرد و لعن آنان از ناحیه حضرت، توقیع صادر می‏شد.
ابو محمد شریعی، محمد بن نصیر نمیری، احمد هلال کرخی، ابو طاهر محمد بن علی بن بلال، حسین بن منصور حلاّج و محمد بن علی شلمغانی از این گروه بودند.[15] شلمغانی قبلاً از فقهای شیعه شمرده می‏شد و حتی کتابی به نام «تکلیف» نوشته بود، ولی بعدها به غلوّ و انحراف کشیده شد و افکاری کفرآمیز مطـرح کـرد. از آن جمله، بر روی نظریه حلول تأکید می‏کرد و می‏گفت: روح پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در پیکر محمد بن عثمان (سفیر دوم)، روح امیر مؤمنان – علیه السلام – در کالبد حسین بن روح (نایب خاص سوم) و روح حضرت فاطمه – علیها السلام – در بدن ام کلثوم، دختر محمد بن عثمان حلول کرده است.
حسین بن روح، این عقیده را کفر و الحاد معرفی کرده آن را از نوع عقاید مسیحیان در مورد حضرت مسیح شمرد و او را طرد نمود و افشاء افکار باطلش او را در میان قومش رسوا ساخت. با توجه به نقش تخریبی شلمغانی بود که در ذیحجه سال سیصد و دوازده، توقیعی توسط حسین بن روح در لعن و تکفیر و ارتداد او صادر گردید و سر انجام در سال 323 کشته شد. [16]


[1] . طوسى،، همان کتاب، ص 222 و 246 – صدوق، کمال ادین، قم، مؤسسه النشر الاسلامى (التابعه) لجماعه المدرسین بقم المشرفه، 1405 ه. ق، ص .44 .
[2] . طوسى،، همان کتاب، ص .222
[3] . طوسى،، همان کتاب، ص 146 و .219
[4] . طوسى،، الغیبه، ص 240 – مجلسى،، بحار الأنوار، ج 51، ص .359
[5] . مرحوم طبرسى،، فهرست جالبى از این دسته وکلا، با ذکر محل مأموریتشان، ذکر کرده است (اًعلام الورى، ص 4).
[6] . طوسى،، همان کتاب، ص .225
[7] . طوسى،، همان کتاب، ص 225 و .226 .
[8] . طوسى،، همان کتاب، ص 225 و .226
[9] . صدوق، کمال الدین، قم، مؤسسه النشر الاسلامى (التابعه) لجماعه المدرسین بقم المشرفه، 1405 ه. ق، ص 440 – .441
[10] . طوسى،، همان کتاب، ص 176 – .177
[11] . طبرسى،، همان کتاب، ص 452 – .453
[12] . طوسى،، همان کتاب، ص 229 – .236
[13] . طوسى،، همان کتاب، ص 198 – .199
[14] . طوسى،، همان کتاب، ص 238 – .239
[15] . طوسى،، همان کتاب، ص .244
[16] . طوسى،، همان کتاب، ص 248 – 254 ور. ک به: دکتر حسین، جاسم، تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم، ص 200 – .205 مسعودى، قتل او را در سال 322 دانسته است (التنبیه والاشراف، قاهره، دار الصاوى للطبع والنشر و التألیف ص 343).
مهدی پیشوایی – سیره پیشوایان، ص683

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید