جایگاه سنت و مبانی ارزشی حدیث

جایگاه سنت و مبانی ارزشی حدیث

حجیت سنّت
با توجه به این که سنت از نگاه شیعه شاملِ قول و فعل و تقریر پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله و سلم – و امامان معصوم – علیهم السلام – است، اثبات حجیت هر یک نیازمند استدلال جداگانه است. از این رو در آغاز، حجیت سنت رسول اکرم – صلی الله علیه و آله و سلم – را مورد بررسی قرار می دهیم و در پی آن اعتبار سنت ائمه را دنبال خواهیم کرد.
حجیت سنّت پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله و سلم –
اعتبار سنت پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله و سلم – با دو دلیل عقلی و نقلی قابل اثبات است. دلیل عقلی از فلسفه رسالت و نبوت بهره می گیرد و دلیل نقلی به قرآن و اجماع و سیره مسلمانان قابل تقسیم است.
1ـ دلیل عقلی
طبق مبانی فلسفی و کلامی، خداوند برای هدایتِ مردم و سامان دادن به نظام اجتماعی و پایان دادن به اختلاف های فکری و اجتماعی، انسان های برگزیده ای را به عنوان پیامبر به سوی آنان گسیل داشته و بر انگیختن پیامبران بر اساس قاعده لطف و کامل شدن حجّت الهی بر مردم لازم بوده است.[1] از سوی دیگر انجام چنین مسئولیت های سنگین تنها در صورتی میسّر است که پیامبران از ارتکاب هر گونه لغزش و خطا به دور باشند و صفحه جانشان چنان پاک و پیراسته باشد که آینه تمام نمای حق و منعکس کننده اراده الهی به شمار آید؛ زیرا تنها در این صورت است که مردم با راهنمایی آنان به صراط مستقیم هدایت می شوند و با اجرای شریعت الهی و آموزه های آسمانی، نظام اجتماعی سالم و خدا گونه شکل می گیرد و اختلاف ها پایان می پذیرد.[2] آیا از پیامبری که وسوسه های شیطانی در او راه دارد و گفتار و رفتارش به جای انعکاس خواسته های الهی، منعکس کننده هواهای نفسانی است و مرتکب لغزش و خطا می شود، می توان انتظار داشت که مردم را از تاریکی ها به سوی نور رهنمون گردد؟!
درست به همین دلیل است که متکلّمان مسلمان از آغاز بر عصمت پیامبران پای فشرده اند و بسیاری از مفسران، آیاتی را که در ظاهر با عصمت آنان منافات دارد، به تأویل برده اند.
بنابر این فلسفه بر انگیختن پیامبران – علیهم السلام – عصمت آنان را ضروری می سازد و عصمت به معنای انطباق کامل در اندیشه رفتار و گفتار پیامبران – علیهم السلام – با حقّ و خواست الهی است. و ما از حجیت سنت جز این را دنبال نمی کنیم. مقصود ما از حجیت سنت آن است که اندیشه، رفتار و گفتار پیامبران به گونه ای باشد که سراسر انعکاس دهنده اراده خداوند بوده و به خاطر انتساب الهی، پیروی از آن بر ما لازم باشد. در این میان سنت پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله و سلم – به خاطر شخصیت برگزیده و ممتاز آن حضرت در مقایسه با سایر پیامبران از ویژگی منحصر به فردی برخوردار است؛ زیرا پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله و سلم – به خاطر وصول به فرازمندترین قلّه تکامل بشری و مراتب قرب الهی، تجلّی گر اسماء و صفات الهی بوده و در سرزمین جانش جز خواست و اراده الهی چیز دیگری راه نیافته است. چنین جایگاه بلند معنوی به اندیشه، کردار و گفتار آن حضرت اعتباری بس ویژه می بخشد.
2ـ دلایل نقلی
دلایل نقلی حجیّت سنّت شامل، قرآن، اجماع و سیره مسلمانان است که اینک به بررسی آنها می پردازیم:
1ـ2. قرآن
شمار زیادی از آیات قرآن بر اعتبار سنت پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – و هر آنچه منتسب به ایشان است، تصریح نموده که می توان آنها را به چهار دسته تقسیم کرد:
الف ـ حجیّت داوری پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم –
چنان که در تبیین فلسفه رسالت اشاره شد، یکی از مسئولیت های پیامبران، داوری و پایان دادن به مشاجرات و اختلاف ها است. قرآن کریم در این باره آورده است: کان الناس امه واحده فبعث الله النبیین مبشّرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحقّ لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه[3]. مردم، امّتی یگانه بودند؛ پس خداوند پیامبران را نوید آور و بیم دهنده بر انگیخت و با آنان، کتاب را به حق فرو فرستاد، تا میان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داوری کنند.
پیداست چنین مسئولیتی از پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله و سلم – نیز خواسته شده است، امّا این فلسفه، زمانی به تحقّق می پیوندد که داوری آنان برای مردم حجیت داشته باشد. از این رو قرآن بر حجیت و نافذ بودن داوری پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – تأکید کرده است.
قرآن، مؤمنانی را می ستاید که وقتی برای داوری به سوی پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – فرا خوانده می شوند سمعاً و طاعتاً را بر زبان جاری می کنند و از جان و دل پذیرای داوری پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – می شوند. انما کان قول المؤمنین اذا دعوا الی الله و رسوله لیحکم بینهم ان یقولوا سمعنا و اطعنا و اولئک هم المفلحون[4]. گفتار مؤمنان ـ وقتی به سوی خدا و پیامبرش خوانده شوند تا میانشان داوری کند ـ تنها این است که می گویند: شنیدیم و اطاعت کردیم و اینانند که رستگارند.
و در جای دیگر به مردان و زنان مؤمن گوشزد می کند که پس از داوری پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – حقّ هیچ گونه اظهار نظر و تغییر رأی را ندارند و ما کان لمؤمن و لا مؤمنه اذا قضی الله و رسوله امراً ان یکون لهم الخیره من امرهم.[5] هیچ مرد و زن مؤمنی را نرسد که چون خدا و فرستاده اش به کاری فرمان دهند، برای آنان در کارشان اختیاری باشد.
و در جای دیگر پا را از این فراتر گذاشته و نشان ایمان را آن دانسته که اوّلاً: مؤمنان، پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – را داور خود در مرافعات قرار دهند و ثانیاً: در پی داوری پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – نه بر زبان، بلکه حتی در دل نیز احساس ناخوشایندی نداشته باشند و تسلیم محض ایشان باشند.
فلا و ربّک لا یؤمنون حتّی یحکّموک فیما شجر بینهم ثمّ لا یجدوا فی انفسهم حرجاً ممّا قضیت و یسلّموا تسلیماً[6]. ولی چنین نیست، به پروردگارت قسم که ایمان نمی آورند، مگر آنکه تو را مورد آنچه میان آنان مایه اختلاف است داور گردانند؛ سپس از حکمی که کرده ای در دلهایشان احساس ناراحتی نکنند، و کاملاً سر تسلیم فرود آورند.
سوگندِ خداوند به خود، برای تبیین چنین مرتبه ای از ایمان، بسیار لطیف و قابل توجه است. پیام این آیه تسلیم تمام عیار مسلمانان در دل، زبان و عمل با پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله و سلم – است.
آیا درخواست چنین تسلیمی محض از مسلمانان به معنای اعتبار بخشیدن تمام عیار و بدون حدّ و مرز به داوری پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – ـ که بخشی از سنّت قولی است ـ نیست؟!
ب ـ برابری اطاعت از پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – با اطاعت الهی
در برخی از آیات، اطاعت از پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – برابر با اطاعت خداوند دانسته شده است. و من یطع الرّسول فقد اطاع الله[7]. هر کس از پیامبر اطاعت کند، قطعاً از خدا اطاعت کرده است.
چنان که در برخی دیگر از آیات پس از فرمان مؤمنان به اطاعت خداوند، به آنان امر شده تا از پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – نیز اطاعت کنند. یا ایّها الّذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرّسول….[8]. ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر را…..
در برخی دیگر از آیات مخالفت با پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – در کنار مخالفت با خداوند ـ عزّ اسمه ـ طرح شده است، نظیر آیه و من یعص الله و رسوله فقد ضلّ ضلالاً مبیناً[9]. و هر کس خدا و فرستاده اش را نافرمانی کند قطعاً دچار گمراهی آشکاری گردیده است. در برخی دیگر از آیات پیش دستی بر پیامبر بسان پیش دستی بر خداوند، مورد نکوهش قرار گرفته است: یا ایها الذین آمنوا لا تقدموا بین یدی الله و رسوله[10] ؛ ای کسانی که ایمان آوردید، در برابر خدا و پیامبرش پیشی مجویید.
نکته قابل توجه آن که در هیچ یک از این آیات ضرورت اطاعت از پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – یا عدم مخالفت با ایشان، به حکم یا چیز دیگری تخصیص، یا تقیید نخورده است. و همان گونه که اطاعت الهی به صورت مطلق و فراگیر طرح شده بر اطاعت مطلق از پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – نیز تأکید شده است. این امر نشان گر عصمت مطلق پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – و انطباق کامل کردار و گفتار ایشان با خواست الهی است که در آیه: و ما ینطق عن الهوی[11]. و از سر هوس سخن نمی گوید. با نفی سخن گویی از روی هوای نفس انعکاس یافته است.
بدون تردید منوط دانستن محبّت الهی به اطاعت از پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم -، ناشی از این امر است؛ آن جا که آمده است: قل ان کنتم تحبّون الله فاتّبعونی یحببکم الله[12]. بگو: اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا دوستتان بدارد. این آیه، معادله شگفت آور و درس آموزی را به دست می دهد؛ زیرا در بدو امر چنین به نظر می رسد که آیه می بایست این چنین باشد: قل ان کنتم تحبّون الله فاتبعوا الله…. یعنی اگر خدا را دوست دارید از او تبعیت کنید. زیرا نشانِ حقیقی دوستی، پیروی و همگامی است، امّا به جای آن که اطاعت از خداوند نشان صدق ادّعای آنان در دوستی خداوند مطرح شود، اطاعت از پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – جای آن نشسته است.[1] – برای تفصیل بیشتر ر.ک: کشف المراد، ص 348؛ الشفاء، ص 441 ـ 443.
[2] – برای آگاهی بیشتر از دلایل عصمت پیامبران علیهم السلام ر.ک: کشف المراد، ص 349 ـ 350؛ الالهیّات، ج 2، ص 144 ـ188 .
[3] – سوره بقره، آیه 213.
[4] – سوره نور، آیه 51.
[5] – سوره احزاب، آیه 36.
[6] – سوره نساء، آیه 65.
[7] – همان، آیه 80.
[8] – همان، آیه 59.
[9] – سوره احزاب، آیه 36.
[10] – سوره حجرات، آیه 1.
[11] – سوره نجم، آیه 3.
[12] – سوره آل عمران، آیه 31.
@#@ این آیه بهترین گواه است که خداوند پیروی از پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – را عین تبعیت از خود دانسته است. و این جای شگفتی ندارد؛ زیرا پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – انسان ها را به صراط مستقیم؛ یعنی همان راه الهی هدایت می کند: انک لتهدی الی صراط مستقیم. صراط الله…[1] به راستی که تو به خوبی به راه راست هدایت می کنی، راه خدا…..
ج ـ معرفی پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – به عنوان الگوی حسنه
الگوهای اخلاقی، بسانِ خط کش ها و پرگارهای اعوجاج ناپذیری که به خاطر خطا ناپذیری به عنوان وسیله ای برای راست کردن کژی ها و ارزیابی میزان بهره مندی خطوط از استقامت و راستی به کار می آیند، حدّ و مرز انسان کامل را به تصویر می کشند و دیگران برای رسیدن به کمال انسانی و سنجش میزان قرب خود به این مرز، می بایست خود را با آن منطبق سازند و به آن نزدیک نمایند. معرفی پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله و سلم – به عنوان اسوه حسنه بدین منظور انجام گرفته است: و لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه لمن کان یرجو الله و الیوم الآخر و ذکر الله کثیراً[2]. قطعاً برای شما (در اقتدا به) رسول خدا سرمشقی نیکو است برای آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد می کند.
معرفی پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – به عنوان اسوه حسنه بدین معناست که ایشان آینه تمام نمای انسان کامل است و تمام جوانب زندگی ایشان می تواند سرمشق دیگران قرار گیرد. جالب آن که پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – به عنوان اسوه حسنه به صورت مطلق و بدون استثنا معرفی شده است، در حالی که پس از معرّفی ابراهیم – علیه السلام – به عنوان اسوه حسنه مؤمنان، استغفار ایشان برای پدر (عموی) خود (=) آذر استثنا شده است: لقد کان لکم اسوه حسنه فی ابراهیم و الذین معه…. الا قول ابراهیم لابیه لاستغفرن لک…. قطعاً برای شما در (پیروی از) ابراهیم و کسانی که با اویند سرمشقی نیکو است…. جز (در) سخن ابراهیم (که) به (نا) پدر (ی) خود (گفت:) حتماً برای تو آمرزش خواهم خواست.
زیرا قرآن در جای دیگر از استغفار مؤمنان برای مشرکان نهی کرده است[3]. و این امر نشان از آن دارد که تأسی مؤمنان از پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – می بایست به صورت جامع و فراگیر انجام گیرد. بدون تردید چنین دامنه ای به معنای اعتبار و حجیت تمام شؤونات ایشان از جمله سنّت است.
دـ لزوم تسمک به تمام آموزه های پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم –
با صرف نظر از آیات پیشین که بر حجیت سنت پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – دلالت دارند، رساترین آیه دال بر مدّعا این آیه شریفه است: ما ءاتیکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا و اتقوا الله ان الله شدید العقاب[4]. آنچه را فرستاده (او) به شما داد، آن را بگیرید و از آنچه شما را باز داشت، باز ایستید و از خدا پروا بدارید که خدا سخت کیفر است.
رسایی این آیه از چند جهت است:
1. جمله ما اتیکم به خاطر فراگیری معنایی هر آن چیزی که از پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – صادر شده است، اعم از رفتار و گفتار و تقریر و کتابت را در بر می گیرد.
2. در کنارِ فرمانِ به تمسّک و عمل به برون دادهای پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم -، به اجتناب از منهیّات ایشان نیز تأکید شده است؛ یعنی عمل به اوامر و ترک مناهی یک جا آمده است.
3. آوردن واژه رسول بر اساس قاعده تعلیق الحکم بالوصف مشعر بعلّیته نشان از آن دارد که این اطاعت و پیروی کامل نه به خاطر شخص پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – است، بلکه به خاطر حیثیت رسالت و انتساب ایشان به خداوند است.
4. توصیه به تقوا و هشدار از کیفر سخت الهی از اعتبار سنّت پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – و ملازم دانستن آن با پدیده تقوا حکایت دارد.
2ـ2. اجماع
گرچه در حوزه مفهومی اجماع و ملاک حجیت آن، میان عالمان اهل سنت و شیعه اختلاف های چشم گیری وجود دارد، و اهل سنت آن را اصالتاً[5] و شیعه به خاطر کاشفیت از رأی معصوم حجّت می دانند[6]. امّا در این نکته اختلافی نیست که وقتی تمام مسلمانان و اندیشمندانِ فِرَق مختلف اسلامی به رغم همه اختلافات و نگرش های گوناگون، بر یک امر اتفاق نظر دارند چنین اجماعی قطعاً حجّت است. به عنوان مثال یکصدایی مسلمانان بر اصل توحید و وجوب نماز، نشان گر قطعیت آنها است. در گفتار معصومین – علیهم السلام – نیز چنین اجماعی معتبر شناخته شده است. به عنوان نمونه امام هشتم – علیه السلام – پس از انکار رؤیت جسمانی الهی از سوی پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – در پاسخ به پرسش ابوقرّه که با شگفتی پرسید آیا روایات را تکذیب می کنید؟! فرمود: اذا کانت الروایات مخالفه للقرآن کذّبتها و ما اجمع المسلمون علیه؛ وقتی روایات، مخالف قرآن و اجماع مسلمانان باشد، من آن را تکذیب می کنم (و صادر شده از پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – نمی دانم)[7].
خوش بختانه سنّت پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – از مصادیقی است که مسلمانان و اندیش وران تمام فرق اسلامی بر اعتبار و حجیت آن و بر شمردن سنت به عنوان دومین منبع دین شناخت پس از قرآن اتفاق نظر دارند.
3ـ2. سیره عملی مسلمانان
گذشته از حجت دانستن سنّت که در نظریه پردازی متفکران اسلامی انعکاس یافته است. سنّت از آغاز تاکنون کانون توجه مسلمانان و مدار مراجعه همه وقت آنان بوده است. صحابه از آغازین روز با شنیدن فرمان پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم -: صلّوا کما رأیتمونی اصلّی؛ همان گونه که می بینید نماز می گزارم، نماز بخوانید[8]. و خذوا عنّی مناسککم؛ مناسک خود را از من فرا گیرید[9]. شیوه نماز خواندن و حج گذاردن را از سنت عملی پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – آموختند. چنان که در برخورد با هر معضلی در حوزه عقاید، اخلاق یا احکام به آن حضرت مراجعه کرده و گفتار پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – از نگاه ایشان حجّتِ مطلق و قول فصل بوده است.
پس از رحلت پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – نیز صحابه، تابعان و اتباع تابعان هماره پی جوی اخذ و تلقی روایات پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – بوده اند. و آن هنگام که مکتب های فقهی و کلامی رخ نمود همه کوشیدند تا از سنت پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – برای تحکیم عقاید خود بهره گیرند. و سرانجام تدوین سنت در هزاران نگاشته خرد و کلان و نیز استناد پی در پی همه اندیش ورانِ به سنت در جای جای نگاشته های خود در زمینه های مختلف علوم اسلامی، اعم از تفسیر، فقه، کلام، فلسفه، اخلاق، عرفان، تاریخ و…. حکایت از سیره عملی آنان در تمسّک به سنت و بالطبع معتبر دانستن آن دارد.
حجیت سنّت ائمه اطهار – علیهم السلام –
برای اثبات حجیت سنتِ نقل شده از ائمه – علیهم السلام – نیز می توان از دو دلیل عقلی و نقلی کمک گرفت:
1. دلیل عقلی
فلسفه رسالت پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – همان گونه که به حجّیت سنّت ایشان منتهی می شود، حجیت سنّتِ امامان معصوم – علیهم السلام – را نیز به اِثبات می رساند؛ زیرا امام از منظر شیعه به عنوان وصیّ و جانشین پیامبر تمام وظائف پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم -؛ اعم از هدایتِ امّت، سامان دادن به نظام اجتماعی با تشکیل حکومت اسلامی و رفع انواع اختلاف ها را بر عهده دارد[10] و به همان برهانی که پیامبر به خاطر ایفای چنین نقش هایی می بایست معصوم و عاری از هر گونه لغزش و خطا بوده و بالطبع تمام حرکات و سکناتش سر مشق و حجت باشد، امام نیز چنین است. تنها با این تفاوت که امام فاقد مقام نبوت است و از وحی رسمی آسمانی بهره نمی گیرد[11]. و این امر به زیبایی در این گفتار بلند پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – خطاب به علی – علیه السلام – منعکس شده است: انت منی بمنزله هارون من موسی الا انت لست بنبی؛ تو برای من به مثابه هارون برای موسی هستی، جز آن که تو پیامبر نیستی[12].
بنابر این، اندیشه، کردار، گفتار، تقریر، کتابت و…. امام معصوم – علیه السلام – بسان پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – از اعتبار و حجیت ـ که به معنای عاری بودن از هر گونه خطا و انطباق کامل با خواست الهی است ـ برخوردار است.
2. دلایل نقلی
قرآن و سنت نبوی به عنوان دلایل نقلی حجیت سنّت ائمه اطهار – علیهم السلام – را اثبات می کنند. توضیح این دو دلیل بدین شرح است:
1ـ2. قرآن
گذشته از آیاتی؛ هم چون آیه ولایت[13] و ابلاغ[14] که بر امامت و پیشوایی علی – علیه السلام – و به دنبال ایشان ائمّه معصومین – علیهم السلام – دلالت دارند و با کمک برهان عقلی پیشین و ضرورت معصوم بودن، حجیت سنت آنان اثبات می گردد، در برخی از آیات بر همسانی آنان با پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – در ضرورت اطاعت و پیروی تأکید شده است. نظیر آیه اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم[15]. خدا را اطاعت کنید و پیامبر را و صاحبان امر از میانتان را.
مقصود از اولی الامر در این آیه به استناد برخی از روایات و گفتار مفسّران شیعه، اهل بیت – علیهم السلام – هستند و آنچه این مدعا را به اثبات می رساند آن است که اطاعت اولی الامر پس از اطاعت رسول اکرم – صلی الله علیه و آله و سلم – و همپای آن دانسته شده است.[1] – سوره شوری، آیه 52 و 53.
[2] – سوره احزاب، آیه 21.
[3] – البته قرآن در سوره توبه، آیه 114 توضیح می دهد که استغفار ابراهیم علیه السلام تا زمانی بود که برای پدرش تعیین کرده بود و همین که به دشمن بودن او با خداوند اطمینان یافت از او تبرّی جست برای تفصیل بیشتر ر.ک: تفسیر الصافی، ج 5، ص 162 ؛ التبیان، ج 9، ص 580.
[4] – سوره حشر، آیه 7.
[5] – برای تفصیل بیشتر ر.ک: الاحکام، ج 4، ص 554 ـ 564؛ المستصطفی، ج 1، ص 203.
[6] – برای تفصیل بیشتر ر.ک: فرائد الاصول، ج 1، ص 75 ـ 101؛ کفایه الاصول، ج 2، ص 68 ـ 77.
[7] – کافی، ج 1، ص 96.
[8] – بحار الانوار، ج 79، ص 335؛ السنن الکبری، ج 2، ص 345.
[9] – فتح الباری، ج 1، ص 193؛ فیض القدیر، ج 1، ص 100.
[10] – برای تفصیل بیشتر ر.ک: کافی کتاب الحجّه، باب های معرفه الامام و الردّ الیه؛ فرض طاعه الائمه؛ انّ الائمه ولاه امر الله و خزنه علمه و…..
[11] – برای تفصیل بیشتر ر.ک: کشف المراد، ص 364.
[12] – کافی، ج 8، ص 107؛ معانی الاخبار، ص 74.
[13] – سوره مائده، آیه 55.
[14] – همان، آیه 67.
[15] – سوره نساء، آیه 59.
@#@ و این همسویی تا بدان جا پیش رفته که به عکس فقره پیشین اطیعوا در این فقره تکرار نشده و اولی الامر بر رسول عطف شده است. این امر نشان گر آن است که اطاعت از اولی الامر عین اطاعت از پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – است[1]. حال اگر مقصود از اولی الامر کسانی جز ائمه – علیهم السلام – باشند ـ چنان که عموم مفسران اهل سنت آن را بر علما، زمامداران، امیران و فرماندهان سپاه تطبیق کرده اند[2] ـ همسانی اطاعت از آنان، با اطاعت از پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – و فرمان به اطاعت مطلق با وجود راه یافت لغزش از روی عمد، یا خطا در سیره آنان، با منطق قرآن منافات دارد؛ زیرا قرآن به طریق اقوم و راه رشد و صراط مستقیم رهنمون است، نه به اطاعت از صاحب منصبانی که هر گونه ظلم و ستم در رفتارشان راه می یابد[3]. امام صادق – علیه السلام – به استناد همین آیه، اطاعت اوصیاء را واجب شمرده است[4].
آن حضرت هم چنین از آیه لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیداً[5]. تا بر مردم گواه باشید و پیامبر بر شما گواه باشد. برای اثبات حجیتِ سنت ائمه – علیهم السلام – کمک گرفته است. امام – علیه السلام – پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را شاهد بر ائمه – علیهم السلام – دانسته تا گواهی دهد آنان آنچه می بایست از سوی خداوند به مردم ابلاغ شود، ابلاغ کرده اند، و ائمه – علیهم السلام – را نیز گواهان بر مردم دانسته است[6].
گذشته از این دسته از آیات، آیه تطهیر ـ که به اتفاق همه مفسران شیعه و بسیاری از مفسران منصف اهل سنت، درباره اهل بیت – علیهم السلام – نازل شده ـ اثبات گر عصمت و پیراستگی تکوینی ائمه – علیهم السلام – است که بالطبع حجیت تمام برون داد های آنان را به اثبات می رساند. آیه این است: انّما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهّرکم تطهیراً[7]. خدا فقط می خواهد آلودگی را از شما خاندان (پیامبر) بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.
دلالت این آیه بر عصمت اهل بیت – علیهم السلام – با توجه به اراده تکوینی مورد نظر در آیه ـ که به صورت حصر آمده است ـ و نفی هر گونه رجس و پلیدی، و تأکید مجدد بر تطهیر، بر هر صاحب نظری روشن است. و چنان که پیش از این نیز گفتیم، پیش زمینه اثبات حجیت سنت و بنیاد آن، اثبات عصمت است، که در این آیه به صراحت درباره اهل بیت – علیهم السلام – طرح شده است[8].
2 ـ 2. سنت نبوی
گر چه به خاطر محذور دور نمی توان برای اثبات حجیت سنت به خود روایات استناد کرد، امّا برای اثبات حجیت و اعتبار سنّت نقل شده از ائمه – علیهم السلام – می توان به سنت نبوی – صلی الله علیه و آله و سلم – تمسک نمود؛ زیرا سنت نبوی با دلایل پیشین اعتبار می یابد. در سنت نبوی به دو صورت خاص (ناظر به حضرت امیر – علیه السلام -) و عام (ناظر به همه ائمه – علیهم السلام -) از پیشوایی ائمه – علیهم السلام – و اعتبار سنت آنان سخن به میان آمده است. آنچه که درباره حضرت امیر – علیه السلام – وارد شده، گر چه در ظاهر مختص به ایشان است، امّا مناطاً تمام ائمه – علیهم السلام – را در بر می گیرد. نظیر روایت منزلت که منطوقاً تنها حضرت امیر – علیه السلام – بسان هارون معرفی شده است، امّا مناطاً تمام ائمه – علیهم السلام – از چنین جایگاهی برخوردارند[9].
هم چنین روایاتی که در آنها از پیشوایی امامان – علیهم السلام – سخن به میان آمده[10] به ضمیمه آنچه که در برهان عقلی گفته شده اثبات گر اعتبار سنت ائمه – علیهم السلام – است.
در کنار این روایات، حدیثِ ثقلین بهترین گواه مدعای ما است. در این روایت که در بخشی از خطبه حجه الوداع پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – انعکاس یافته، چنین آمده است: انّی تارک فیکم الثقلین، ما ان تمسکتم بهما لن تضلّوا، کتاب الله و عترتی اهل بیتی، و انّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض…. ؛ من در میان شما دو چیز گرانبار به یادگار گذاشته ام که اگر به آنها چنگ زنید هرگز گمراه نخواهید شد، کتاب خدا و عترتم اهل بیت و آنها هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند تا آن که در حوض بر من خواهند پیوست[11].
عموم محدثان اهل سنت در کنار محدثان شیعه روایت را به همین صورت نقل کرده اند[12].
[1] – تبیان، ج 3، ص 236؛ مجمع البیان، ج 3، ص 114؛ المیزان، ج 4، ص 391 ـ 392.
[2] – جامع البیان، ج 5، ص 202؛ الجامع لاحکام القرآن الکریم، ج 5، ص 259 ـ 260.
[3] – المیزان، ج 4، ص 394 ـ 400.
[4] – کافی، ج 1، ص 187.
[5] – سوره بقره، آیه 143.
[6] – کافی، ج 1، ص 190.
[7] – سوره احزاب، آیه 33.
[8] – برای تفصیل بیشتر ر.ک: المیزان، ج 16، ص 309 ـ 313؛ مجمع البیان، ج 8، ص 156 ـ 158.
[9] – کافی، ج 8، ص 107 ؛ معانی الاخبار، ص 74.
[10] – در روایتی که با طرق و مضامین نزدیک به هم، از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده چنین آمده است: عن جابر بن سمره قال: سمعت النبی صلی الله علیه و آله و سلم یقول: الا انّ الاسلام لا یزال عزیزاً الی اثنی عشر خلیفه، ثم قال کلمه لم افهمها. فقلت لابی: ما قال ؟ قال: کلهم من قریش. جابر بن سمره می گوید: از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود: بدانید اسلام هماره سرافراز خواهد بود تا زمانی که دوازده جانشین باشد. آنگاه کلمه ای فرمود که من نفهمیدم و به پدرم گفتم: چه فرمود ؟ گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: همه آنان از قریش اند. این روایت در بسیاری از منابع اهل سنت آمده است و از دیدگاه هر محقّق منصفی جز بر ائمه علیهم السلام قابل انطباق نیست. برای تفصیل بیشتر ر. ک: صحیح بخاری، ج 8، ص 127 ؛ صحیح مسلم، ج 6، ص 403، مسلم این روایت را به شش طریق آورده است ؛ مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 87 ـ 108. در این کتاب طرق و مضامین مختلف این حدیث به طور مفصل آمده است. برای آگاهی از توجیهات عالمان اهل سنت درباره این حدیث ر. ک: فتح الباری، ج 13، ص 181 ـ 186 ؛ شرح مسلم، ج 12، ص 201 ـ 203.
[11] – الارشاد، ص 233، برای تفصیل بیشتر ر. ک: عسکری نجم الدین، حدیث الثقلین ؛ محمدی ری شهری محمد، اهل البیت فی الکتاب و السنه.
[12] – مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 4 و 17 ؛ سنن دارمی، ج 2، ص 432 ؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 148 ؛ صحیح مسلم، ج 4، ص 36 و 37، برای آگاهی بیشتر از سایر منابع ر. ک: اهل البیت فی الکتاب و السنه، ص 126.
علی نصیری- آشنایی با علوم حدیث، ص 29

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید