با توجّه به آیه «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ»(آل‌عمران/‌104)، خیر چیست و آیا در همه‌ زمان‌ها یکسان است. معروف و منکر چه بوده و شرایط آمر و ناهی چیست؟ واجب است یا مستحب؟

با توجّه به آیه «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ»(آل‌عمران/‌104)، خیر چیست و آیا در همه‌ زمان‌ها یکسان است. معروف و منکر چه بوده و شرایط آمر و ناهی چیست؟ واجب است یا مستحب؟

چه رابطه‌ای با رستگاری دارد؟ گروهی است یا انفرادی؟ عواقب ترک آن چیست و زمان آن کی است تفاوت یدعون با یأمرون چیست؟
ابتداء ترجمه آیه: «باید از میان شما، جمعی دعوت به نیکی، و امر به معروف و نهی از منکر کنند و آنها همان رستگارانند.»
1. خیر چیست و آیا در همه زمان‌ها یکسان است
خیر در لغت عبارت از چیزی است که همه به آن اظهار تمایل و رغبت کنند. مثل عدالت عقل، فضل و آن چه نافع و مفید است.[1] و در اصطلاح هر نیکی را خیر و یا دعوت به دین را خیر می‌گویند، منتهی بیان مصداق‌های آن در شرع باید توسط قرآن، و ائمه معصومین ـ علیهم السّلام ـ انجام گیرد. چنان که صاحب ابن عباد به امیرمؤمنان می‌گوید: به من گفتند علی از همه بالاتر است گفتم نه بلکه بالاها بواسطه علی ـ علیه السّلام ـ بالا است، پس خیر و خوبی‌ها را آنها باید بیان دارند.
باید گفت: خیر دو نوع است خیر مطلق و آن این است که در همه زمان‌ها و مکان‌ها مورد رغبت و علاقه مردم می‌باشد، مثل بهشت و یا همان عدالت باقیات و صالحات… و گاهی خیر نسبی است مثل مال که نسبت به بعضی خیر است و گاهی هم ممکن است از نظر دینی به ضرر فردی باشد،[2] لذا قرآن گاهی از مال تعبیر به خیر می‌کند «ان ترک خیراً» وگاهی هم تعبیر به فتنه نموده «المال و البنون فتنه» و یا در آیه دیگر می‌فرماید «آنها گمان می‌کنند اموال و فرزندانی که بعنوان کمک به آنان می‌دهیم برای این است که درهای خیرات را با شتاب بر روی آنها بگشاییم»[3] در نتیجه ممکن است کاری، و امری برای شخصی خیر باشد، ولی برای دیگر خیر نباشد، در خیرهای نسبی هر عملی که باعث نفع دینی، و نزدیکی در پیشگاه خداوند شود خیر است و الاّ خیر به حساب نمی‌آید.
2. معروف
معروف در لغت به معنای شناخته شده (از ماده عرف) است و اکنون اسم شده است برای هر فعلی که در نزد عقل و شرع خوبی و حُسن آن شناخته شده باشد.[4] ولی در اصطلاح هر امر واجبی که شارع دستور به انجام آن داده است معروف گفته می‌شود، هر چند بعضی‌ها گفته است که شامل مستحبّات هم می‌شود)[5] در نتیجه می‌توان گفت هرچیزی که شارع به صورت وجوبی، (و یا مستحبی) به آن دستور داده است معروف شمره می‌شود (منتهی حکم مستحبی و وجوبی فرق دارند، که بدان اشاره خواهد شد).
3. منکر
منکر در لغت[6] به معنای ناشناس (از مادّه انکار) است و به کاری که عقل و شرع آن را انکار نموده باشند «منکر» گفته می‌شود. به این ترتیب کارهای نیک، از نظر دینی امور شناخته، و کارهای زشت و ناپسند از دیدگاه الهی و وحی امور ناشناس معرّفی شده‌اند، چه این‌که فطرت پاک انسانی با دسته اوّل آشنا و با دوّم ناآشنا است.[7] 4. شرایط کسانی که می‌توانند آمر به معروف و ناهی از منکر باشند
کسانی می‌توانند این وظیفه مهم را انجام دهند که دارای شرائط ذیل باشند:
1. با معروف و منکر آشنا باشد، یعنی بداند آن چه شخص مکلّف بجا نمی‌آورد واجب است بجا آورد و آن چه بجا می‌آورد باید ترک کند. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: امر به معروف و نهی از منکر بر کسی واجب است که عالم و دانای به معروف و منکر باشد. بر ضعیفی که راه به جایی نمی‌برد واجب نیست.[8] 2. احتمال تأثیر بدهد، اگر بداند که اثر نمی‌کند امر به معروف و نهی از منکر واجب نیست.[9] 3. بداند شخص معصیّت کار بنا دارد، عمل حرام را و ترک واجب را تکرار کند در نتیجه اگر بداند برگشته است، لازم نیست.
4. نداشتن پیامدهای ناروا. یعنی ضرر مالی یا جانی، و عرضی و آبروئی متوجه آمر نباشد،[10] مگر برای حفظ عقائد و یا حفظ احکام ضروریه اسلام که اگر بر بذل جان و مال هم نیاز باشد، واجب باشد آن را بذل نماید.[11] 5. امر به معروف و نهی از منکر واجب است یا مستحب
امر نمودن به واجب و نهی از انجام حرام، واجب است ولی امر به مستحب و نهی از مکروهات مستحب می‌باشد. چنان که امام خمینی (ره) می‌فرماید: «امر به معروف و نهی از منکر با شرائط آن واجب است و ترک آن معصیت است و در متسحبّات و مکروهات امر و نهی مستحب است.[12] و این وجوب هم از آیات و روایات استفاده می‌شود، از جمله آیه مورد سئوال؛ چون می‌فرماید: «باید گروهی باشد…» باید امر است، و امر هم دلالت بر وجوب دارد.
6. امر به معروف و نهی از منکر گروهی است یا انفرادی
از مجموع آیات مربوط به امر معروف و نهی از منکر چنین استفاده می‌شود که این وظیفه مهم دو مرحله دارد: یکی «مرحله فردی» که هر کس موظف است به تنهائی ناظر اعمال دیگران باشد و دیگری «مرحله دسته جمعی» که امتی موظفند برای پایان دادن به نابسامانی‌های اجتماع دست به دست هم بدهند و با یکدیگر تشریک مساعی کنند. قسمت اوّل وظیفه عموم مردم است؛ چون جنبه فردی دارد به طور طبیعی گستره ی آن محدود به توانائی فرد است. امّا قسمت دوّم چون جنبه دسته جمعی دارد و گستره ی قدرت آن وسیع است طبعاً‌ از شئون حکومت اسلامی محسوب می‌شود.[13] و اگر مراد این است که آیا واجب عینی است (یعنی بر تک‌تک افراد جامعه واجب باشد مانند نماز و…) و یا واجب کفائی (که بر مجموع جامعه انجام وظیفه امر به معروف و نهی از منکر واجب باشد اگر گروهی این وظیفه را انجام دادند از دیگران ساقط است)؟ باید گفت واجب کفائی است. امام راحل (ره) در این رابطه می‌فرماید: «امر به معروف و نهی از منکر واجب کفائی می‌باشد و در صورتی که بعضی از مکلّفین با آن قیام کند، از دیگران ساقط است و اگر اقامه معروف و جلوگیری از منکر موقوف بر اجتماع جمعی از مکلّفین جمعی از مکلّفین باشد واجب است اجتماع کنند.[14] در مسئله دیگر می‌فرماید: «اگر بعضی امر و نهی کنند و مؤثر نشود و بعضی دیگر احتمال بدهند که امر آن ها یا نهی آن ها مؤثر است واجب است امر و نهی کنند»[15] در نتیجه می‌توان گفت اگر انجام امر به معروف و نهی از منکر ممکن باشد، انفرادی است و اگر نیاز به گروهی باشد، گروهی،‌در هر حال وقتی فرد و یا گروهی، این وظیفه مهم را انجام دادند، تکلیف از دیگران قطع می‌شود، و اگر امر به معروف انجام نگرفته، و یا کامل انجام نشده همه مسئول و مکلّف هستند.
7. رابطه امر به معروف و رستگاری (انسان)
فلاح عبارت است از پیروز و رستگاری که گاهی دنیوی است مانند امنیّت داشتن، عمر طولانی و باعزّت، مال و ثروت. و گاهی اخروی است[16] که در این بخش یا مراد هر دو است و یا همان رستگاری اخروی می‌باشد. ارتباطش با امر به معروف و نهی از منکر آنگاه جایگاه و اهمیّت امر به معروف دانسته می شود. برای نمونه به یک روایت اشاره می‌شود: «امر به معروف و نهی از منکر دو فریضه بزرگ الهی است که بقیه فرائض با آن ها برپا می‌شوند، و به وسیله این دو، راه‌ها امن می‌گردد، و کسب و کار مردم حلال می‌شود، حقوق افراد تأمین می‌گردد و در سایه آن زمین‌ها آباد و از دشمنان انتظام گرفته می‌شود و در پرتو آن، همه کارها روبراه می‌گردد.[17] می‌بینید در این روایت هم رستگار دنیوی مطرح است که امنیّت و کسب حلال، و تأمین حقوق افراد، و روبراه بودن همه کار و… و در نتیجه رستگاری آخرتی را نیز در پی دارد، چرا که وقتی تمام فرائض انجام می‌گیرد و جامعه اصلاح شود، جای آن ها در بهشت و از پاداش عظیم الهی برخوردار خواهد بود، که رستگاری الهی همین است، به عنوان مثال اگر در مدرسه ای معلّمین بخوبی وظائف تدریس و تعلیم را انجام دهند، و دانش‌آموزان هم بخوبی درس بخوانند نتیجه مساوی است با قبول شدن شاگردان. در جامعه هم چنین است. انجام امر به معروف به علاوه نهی از منکر، مساوی است با رستگاری آمرین به معروف (و آن جامعه) در دنیا و آخرت. آن چه تا به این‌جا گفته شد، مربوط به رستگاری جامعه و آمرین به معروف با هم بودند. و اگر بگوئیم ضمائر در «هم المفلحون» فقط به آمران به معروف و ناهیان از منکر برمی‌گردد، بخوبی رستگاری آن ها روشن است. چون بالاترین و مهم‌ترین وظیفه را در جامعه انجام داده‌اند که در روایات بسیاری این عظمت و اهمیّت بیان شده است که به برخی از آنها اشاره می‌شود:
1. پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: «کسی که امر به معروف و نهی از منکر کند، جانشین خداوند در زمین وجانشین پیامبر و کتاب اوست».[18] 2. مردی خدمت پیامبر آمد، در حالی که حضرت بر فراز منبر نشسته بود، پرسید از همه مردم بهتر کیست؟ حضرت فرمود: «آن کس که از همه بیشتر امر به معروف و نهی از منکر و آن کس که از همه پرهیزگارتر (و پروا پیشه‌تر) باشد و در راه خشنودی خدا از همه بیشتر گام بردارد».[19] 3. علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: «تمام کارهای نیک و حتّی جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهی از منکر چون آب دهان است در برابر دریای پهناور».[20] روشن است وظیفه ای که از یک چنین اهمیت و ارزش‌های والای برخوردار است، انجام دهنده آن رستگار دنیا و آخرت خواهد بُود؛ چرا که با انجام آن تمام واجبات برپا و تمام محرّمات ترک، و راه‌ها امن خواهد شد.
8. اگر امر به معروف و نهی از منکر انجام نشود چه اتفاقی می‌افتد؟
روایتی که در بخش هفتم پاسخ به پرسش بیان شد، تا حدودی روشن شد که اگر این وظیفه مهم در جامعه ترک شود، امنیّت از جامعه برداشته می‌شود، و کسب و کارها حرام، و حقوق افراد زیر پا گذاشته، و دشمنان مسلّط خواهند شد، و همه کارها مختل خواهد گردید. در روایات زیادی آمده است که گرفتاری و بلاهای زیادی بر اثر ترک  امر به معروف و… دامنگیر جامعه می‌شود که به برخی از آنها اشاره می‌شود:
1. پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: «باید امر به معروف و نهی از منکر کنید، و گرنه خداوند ستمگری را بر شما مسلّط می‌کند نه به پیران احترام می‌گذارد و نه به خردسالان رحم می‌کند، نیکان و صالحان شما دعا می‌کنند ولی مستجاب نمی‌شود، و از خداوند یاری می‌طلبد امّا خداوند به آنها کمک نمی‌کند و حتّی توبه می‌کنند و خدا از گناهان در نمی‌گذرد»[21] و مگر آنکه آن وظیفه مهم را انجام دهند.
2. در بعضی احادیث از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ چنین نقل شده است که حضرت فرمود: «یک گنهکار، در میان مردم همانند کسی است با جمعی سوار کشتی شود، و به هنگامی که در وسط دریا قرار گیرد تَبَری برداشته و به سوراخ کردن موضعی که در آن نشسته است بپردازد و هرگاه به او اعتراض کنند، در جواب بگوید من در سهم خود تصرّف می‌کنم! اگر دیگران او را از این عمل خطرناک بازندارند، طولی نمی‌کشد که آب دریا به داخل کشتی نفوذ کرده یک باره همگی در دریا غرق می‌شوند»[22] این حدیث می‌رساند که سرنوشت همه مردم یک جامعه با هم پیوند دارند. ترک امر به معروف و نهی از منکر باعث هلاکت همه مردم یک جامعه خواهد شد.
3. امام صادق ـ علیه السّلام ـ برخی از مسلمانان را، که این فریضه الهی را ترک کرده‌اند؛ مورد نکوهش قرار می‌دهد و بی‌گناهان چنین جامعه‌ای را نیز سزاوار مجازات می‌داند و می‌فرماید: «همانان مرا سزد که بی گناهان شما را نیز به جرم گناهکاران مجازات کنم و چگونه این حق را نداشته باشم در حالی که به شما خبر می‌رسد که مردی از شما مرتکب عمل زشتی شده است ولی شما او را نهی نکرده،‌ عملش را زشت نمی‌شمارید، از او دوری نمی‌گزینید و او را نمی‌آزارید تا عمل زشتش را ترک کند»[23] اگر بخواهیم به صورت فهرست‌وار ضررهای ترک امر به معروف و نهی از منکر را شماره کنیم از بیان گذشته این عناوین به دست می آید که: 1. مسلّط شدن دشمنان بی‌رحم. 2. از بین رفتن حقوق و امنیّت. 3. مختل شدن کارها. 4. قبول نشدن دعاها و توبه‌ها. 5. بخطر افتادن جامعه و مجازات تر و خشک جامعه. 6. عذاب آخرتی داشتن.[24] 7. شریک مجرم بودن[25] و دین را از دست دادن.[26] 8. ضرر بالاتر از آن چه ترک شده است متوجه جامه و فردی که این وظیفه را ترک نموده شدن.[27] 9. چه زمانی باید امر به معروف و نهی از منکر کرد
هرگاه شرائط ذکر شده در پاسخ شماره 4 موجود باشد، امر به معروف واجب است و اختصاص به زمان و مکان خاص ندارد، لذا در روایت می‌خوانیم: «امیرمؤمنان در بازارها بدون همراه می‌گذشت، گمشدگان را راهنمایی می‌کرد، ناتوان را کمک می‌کرد و چون به فروشندگان و بقّال‌ها می‌رسید، قرآن را در برابرشان می‌گشود و این آیه را تلاوت می‌کرد: آن سرای آخرت است که آن را برای کسانی که قصد برتری‌جویی و فسادانگیزی در زمین ندارند، قرار دادیم و عاقبت از آن پرهیزکاران است».[28] امام صادق ـ علیه السّلام ـ هنگام عبور از کوچه و خیابان نیز از انجام وظیفه امر به معروف و نهی از منکر، به شکل شایسته و بایسته‌اش، غفلت نمی‌کرد. غیاث بن ابراهیم می‌گوید: شیوه امام صادق ـ علیه السّلام ـ این بود که چون به گروهی که با یکدیگر مشغول دعوا بودند می‌رسید، از کنار آن نمی‌گذشت مگر آن‌که سه بار با صدای بلند آنان را به تقوا سفارش می‌کرد.[29] و امام هشتم ـ علیه السّلام ـ در طول سفر به خراسان، مسئله امر به معروف و نهی از منکر را در هر شهری که می‌رسید انجام می‌داد.[30] امر به معروف در لشکرگاه: امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ در لشکرگاه هنگام کوچ سربازان آماده نبرد، با سخنانی طولانی و بسیار زیبا و فصیح و عمیق آنان را به نماز، بسیار خواندن آن و مواظبت بر اوقات آن سفارش می‌کند و آثار مثبت آن را در شخصیت افراد و نیز آثار اخروی آن را بیان می‌کند. سپس به تشریح اهمیّت زکات می‌پردازد و افراد را به پرداخت به هنگام آن سفارش می‌کند و در پایان با بیان عظمت وظیفه امانتداری، آنان را به انجام فریضه الهی امر می‌کند.[31] نهی از منکر در زندان: وقتی حضرت یوسف در زندان مصر بود، دو نفر از هم بندان او نزدش می‌آیند و تعبیرخواب خود را از او می‌پرسند. او از موقعیّت پیش آمده استفاده کرده، بحثی عقیدتی را با آنان مطرح می‌کند، آنان را از شرک بازداشته به توحید می‌خواند و می‌گوید:
ای دو هم بند من، آیا خدایان متفرق بهترند یا خداوند یکتای قهّار.[32] مراتب امر به معروف و نهی از منکر
هر چند این قسم در پرسش نیامده است ولی برای تکمیل بحث به طور اختصار بدان اشاره می‌شود:
1. اظهار نفرت و خشم. علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: رسول خدا ما را فرمان داد تا با صورت‌های درهم کشیده و عبوس با گناهکاران روبرو شویم.[33] پایین‌ترین درجه‌ این مرحله، نفرت و خشم قلبی داشتن از منکرات است.
2. امر و نهی گفتاری.
3. بازداری و وادای عملی که این هم به چند قسمت تقسیم می‌شود:
قسم اوّل: خشکاندن زمینه‌های گناه آن هم در چند مرحله:
1. زمینه‌های اقتصادی گناه، چون فقر گاه انسان را به کفر می‌کشاند.[34] 2. امام صادق ـ علیه السّلام ـ اول به شقرانی کمک مالی کرد، آنگاه نهی از منکر نمود و فرمود: «ای شقرانی خوبی از همگان نیک است و از تو نیک‌تر و زشتی از همه ناپسند است و از تو ناپسند‌تر؛ چون با ما پیوند داری. این اشاره به گناه او بود؛ زیرا او به گناه بزرگ شراب خواری آلوده بود.[35] 2. زدودن زمینه‌های جنسی. امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: مردی را نزد امیر مؤمنان ـ علیه السّلام ـ آورد که استمنا کرده بود، امیرمؤمنان به دست‌های او آنقدر شلاق زد که سرخ شد. سپس از بیت‌المال هزینه ازدواج وی را فراهم کرد و او را همسر داد.»[36] 3. از بین بردن زمینه فکری گناه. قسم دوم برخورد مستقیم: این قسم بحث‌های طولانی دارد، که فقط به یک روایت اکتفا می‌شود. امیرمؤمنان وارد بازار خرمافروشان شد؛ زنی را مشاهده کرد که می‌گریست و با مردی خرمافروش بحث می‌کرد حضرت به زن فرمود چه شده است؟ زن گفت: ای امیرمؤمنان، من از این مرد خرما خریده‌ام ولی خرمای زیرین، خرمای پست و بی‌ارزش است و همانند خرمای رویین، که من دیده بودم، نیست. حضرت به مرد خرما فروش فرمود: پول این زن را پس بده. ولی او قبول نکرد، حضرت سه بار تکرار کرد ولی باز هم فروشنده نپذیرفت، آنگاه حضرت با شلاق خویش او را کتک زد تا پول زن را پس داد.»[37] (طبق نظر مراجع فعلی، نهی از منکر عملی با تعذیر، با دولت اسلامی است).
10. فرقی واژه «یدعون» و یأمرون»
دعا از مادّه «دَعو» در لغت به معنای درخواست کردن، خواندن، و تحریک نمودن بر انجام کاری می‌باشد.[38] در آیه مبارکه چون متعلق یدعون، خیر قرار گرفته، مراد این است که از مردم محترمانه خواسته شود، که خیر و نیکی را انجام دهند، و درخواست شود بدون الزام و اجبار؛ چون در دعوت به خیر اجباری نیست.
و امّا امر به معنای وادار نمودن بر کاری است[39] حال با عمل باشد و یا گفتار، در نتیجه معنای آیه این می‌شود که: گروهی مردم را وادار به انجام معروف (واجبات) کنند و از منکرات (و محرّمات) باز دارند، خلاصه در «یدعُون» صرف دعوت و درخواست است امّا «یأمرون» به معنای دستور دادن هم می‌آید وادار کردن و اجبار نمودن است بر انجام معروف.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. تفسیر نمونه، آیت‌الله مکارم شیرازی و همکاران، ج 3، ص 34ـ42.
2. رساله امام خمینی (ره)، مسأله 2786 الی 2838.
3. امر به معروف و نهی از منکر، دو فریضه برتر در سیره معصومین، مدنی بجستانی، تمام کتاب.

پی نوشت ها:
[1] . راغب اصفهانی، المفردات، دفتر نشر الکتاب، چاپ دوّم، 1404 ه‍، ص 160.
[2] . طبرسی، مجمع البیان، بیروت، انتشارات دارالمعرفه، چاپ دوّم، 1408 ه‍، 1988 م، ج 1-2، ص 807.
[3] . مؤمنون/55.
[4] . مفردات راغب، پیشین، ص 331.
[5] . شهید ثانی، شرح لمعه، شرح از محمّد کلانتر، بیروت، انتشارات دارالعالم الاسلامی، ج 2، ص 414.
[6] . مفردات راغب، پیشین، ص 331.
[7] . ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیّه، چاپ نوزدهم، 1370، ج 3، ص 37.
[8] . وسائل، پیشین، ج 11، ص 400.
[9] . همان، ج 5، ص 192.
[10] . مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیّه، ج 75، ص 413. و ر.ک: لمعه دمشقیّه، پیشین، ج 2، ص 415، و رساله امام خمینی (ره)، مسأله 2891ـ2793.
[11] . همان دو مدرک.
[12] . رساله امام خمینی، مسأله 2786، و لمعه، پیشین، ج 2، ص 414.
[13] . تفسیر نمونه، پیشین، ج 3، ص 36.
[14] . رساله امام خمینی (ره)، مسأله 2787.
[15] . همان، مسأله 2788.
[16] . مفردات راغب، همان، ص 385.
[17] . حر عاملی، وسائل الشیعه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج 11، ص 395، حدیث 6، «انّ الاَمْرَ و النهی عن المنکر فریضه عظیمه بها ثقام الفرائض و تأمن المذاهب و تحلّ المکاسب و ترد المظالم و تعمر الارض و ینتصف من الاعداء و یستقیم الامر».
[18] . مجمع‌البیان، پیشین، ج 1، ص 807.
[19] . مجمع البیان، پیشین، ج 1ـ2، ص 807.
[20] . نهج‌البلاغه، کلمات قصار، شماره 374.
[21] . مجمع البیان، پیشین، ج 1ـ2، ص 807.
[22] . تفسیر نمونه، پیشین، ص 38ـ37.
[23] . طوسی، تهذیب الاحکام، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365 ه‍ ش، ج 6، ص 181.
[24] . همان، ج 6، ص 176.
[25] . وسائل الشیعه، پیشین، ج 11،ص 440.
[26] . همان، ج 11، ص 397.
[27] . نهج‌البلاغه، (فیض)، ص 1125.
[28] . قصص/83.
[29] . وسائل الشیعه، پیشین، ج 11، ص 394.
[30] . عاملی، جعفر مرتضی، زندگانی امام رضا ـ علیه السّلام ـ ، کنگره جهانی امام رضا ـ علیه السّلام ـ ، ص 137.
[31] . نهج‌البلاغه، ترجمه دشتی، خطبه 190، ص 372.
[32] . یوسف/39.
[33] . وسائل الشیعه، پیشین، ج 11، ص 413.
[34] . همان، ج 11، ص 293.
[35] . مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، دالکتب الاسلامیّه، 1362 ه‍ ش، ج 47، ص 350.
[36] . وسائل الشیعه، پیشین، ج 18، ص 574.
[37] . وسائل الشیعه، پیشین، ج 12، ص 419.
[38] . مفردات راغب، پیشین، ص 170.
[39] . همان، ص 24.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید