حدیث رفع، از احادیث مشهور و حائز اهمیت در بعضی از مباحث اصول فقه. متن حدیث بنا به روایت شیخ صدوق چنین است: «عن ابی عبدالله علیه السلام قال، قال رسول الله صلی الله علیه و آله: رفع عن امتی تسعه: الخطأ و النسیان، و ما اکرهوا علیه، و ما لا یطیقون، و ما لا یعلمون، و ما اضطروا الیه، و الحسد، و الطیره و التفکر فی الوسوسه فی الخلق ما لم ینطق بشفه» (توحید، 353، خصال، 2/417، بحار الانوار، 2/280) . و به روایت شیخ کلینی در کافی، 2/باب ما رفع عن الامه، به سند دیگری آمده: «وضع عن امتی تسع خصال…» که از نظر معنی ظاهرا با نقل فوق تفاوتی ندارد. ترجمه حدیث چنین است: «امام صادق (ع) فرمود: رسول خدا (ص) فرمودند: نه چیز از امت من برداشته شده است: خطا و فراموشی، و آن چه بر آن وادار شوند و آن چه توان انجامش را ندارند، و آن چه ندانند و آن چه به ناچار تن دهند و حسد و طیره (فال بد) ، و اندیشیدن در وسوسه در آفرینش تا وقتی که آن را به زبان نیاورند». البته روایات دیگری نیز در این باب وارد شده که در بعضی فقط چهار چیز و در بعض دیگر سه خصلت یاد گردیده است، که از جهت روح مطلب و اصل معنی با هم منافاتی ندارند، زیرا که ممکن است در آنها به اهم اشیا اکتفا شده باشد. در این که مقصود از رفع و برداشته شدن در این روایات چیست؟ احتمالاتی وجود دارد، علامه مجلسی گفته «شاید مقصود رفع مؤاخذه و عقاب باشد، و هم احتمال می رود نسبت به بعضی اصل آن، و یا تأثیر یا حکم تکلیفی آن باشد». و علمای اصول فقه، در باب برائت، پیرامون این حدیث و هر یک از جملات آن بحثها کرده اند، و آن چه بیشتر محل کلام است همان معنی «رفع» است، زیرا که اگر بگوییم این وضع به عینه و اصل آنها از این امت برداشته شده اند یعنی این حالات اصلا در این امت وجود ندارند سخنی به گزاف گفته ایم، زیرا که این حالات در این امت وجود دارند، پس باید دید مقصود از رفع و برداشته شدن چیست؟ و چگونه برداشته شده است؟
جمعی بر آنند که مؤاخذه و کیفر برداشته شده است، یعنی حکم و اثر تکلیفی در این موارد نیست، و بعضی نیز رفع را شامل تمامی آثار تکلیفی و وضع دانسته اند. البته در مواردی از قبیل: قتل خطائی، و سجده سهو، که حکم از اول بر مورد خطا و سهو وارد شده است، از مورد حدیث بیرون است. آن گاه بحث عمده در اصول فقه نسبت به جمله «و ما لا یعلمون» است، که نتیجه استلال آن است که هر آن چه حکم آن برای ما معلوم نباشد، ذمه ما از آن بری است و الزامی نسبت به آن نداریم، البته در صورتی که نسبت به شناخت وظیفه و نجات آن کوتاهی نکرده باشیم. نکته دیگر در این حدیث این که: مرحوم مجلسی گفته: «شاید خصوصیت امت آن حضرت در برخی از این جملات منظور نباشد، و مقصود اختصاص مجموع آنها به این امت است، گرچه برخی از آنها مشترک بین این امت و سایر امتها است…». و در بیان طیره ـ که به معنی فال بد زدن است ـ از جوهری نقل کرده که: «در حدیث است که رسول اکرم (ص) فال را دوست داشت و طیره را خوش نداشت» سپس افزوده: «در رفع طیره وجوهی محتمل است: اول) رفع مؤاخذه و کیفر بر آن چه در دل بگذرد، زیرا که جلوگیری از خطور چنین حالتی در نفس تقریبا غیر مقدور است، و کفاره اش آن است که به آن ترتیب اثر ندهد و به مقتضای آن عمل نکند، و بر خداوند توکل نماید، از همین روی پیامبر اکرم (ص) فرمود: هر گاه در کاری فال بد زدی، دنبال آن کار برو (و اعتنایی به فال بد مکن )، دوم) رفع تأثیر آن از این امت است به برکت آن چه از رسول خدا و ائمه هدی (ع) در این باره وارد شده از اعتنا نکردن بدان و توکل بر خدا نمودن، و دعاها و ذکرهایی که از تأثیر فال بد جلوگیری می کند، سوم) مقصود از رفع، جلوگیری از عمل طبق آن است ـ چنانکه صاحب نهایه و دیگران گفته اند ـ اما معنی اول در این خبر، اظهر است. و این که فال بد اثر دارد یا خیر؟ اخبار در این باره متفاوت است و مقتضای جمع بین آنها چنین است که در صورت تأثیر در نفس، بی اثر نیست، اما اگر بدان اعتنا نشود و چون خطور کرد، انسان به خدا توکل کند و بدان ترتیب اثر ندهد، تأثیر نخواهد کرد». و اندیشیدن در وسوسه در آفرینش، ظاهرا وسوسه هایی است که راجع به اصل آفرینش و مبدأ پیدایش مخلوقات، و این که آفریدگار جهان خود چگونه آفریده شد و در کجا است؟ و… مانند این وسوسه ها که اگر به زبان آید کفر است. و یا تفکر در قضا و قدر و اندیشه کردن در خلقت اعمال بندگان، و حکمت آفرینش بعضی از شرور و حیوانات موذی، و فکر کردن راجع به تسلط بدان بر نیکان، و خلقت کفار و… که همه افراد ـ کم و بیش ـ بدانها دچار می شوند، ولی تا در نفس به صورت شبهه قرار نیافته، و موجب شک در حکمت و عدالت آفریدگار نشده باشد، مورد عفو الهی و مرفوع است.
سید مهدی حائری – دایره المعارف تشیع، ج 6، ص 167