آیا ذاتی بودن علم خدا با آیاتی مثل «الانَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً» و «وَ ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤْمِنُ بِالاخِرَهِ» منافاتی ندارد؟

آیا ذاتی بودن علم خدا با آیاتی مثل «الانَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً» و «وَ ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤْمِنُ بِالاخِرَهِ» منافاتی ندارد؟

از آنجا که عینیّت صفات الهی با ذات حق، از جمله علم او، با ادله‌ای عقلی[1] و همچنین ادله‌ای نقلی[2] و از آن جمله قرآنی در جای خود بطور قطع ثابت شده است، بنابر این هرگونه دلیل نقلی که در ظاهر برخلاف این مطلب باشد، باید توجیه شود. برای بیان توجیه و تفسیر صحیح آیات فوق، ابتداءً لازم است ترجمه کامل آیات فوق را بیان نماییم.
1. «هم اکنون خداوند بر شما تخفیف داد و دانست که در شما ضعفی وجود دارد، بنابراین هرگاه یکصد نفر از شما با استقامت باشند بر دویست نفر پیروز می‌شوند…»[3] 2. «او (شیطان) سلطه بر آنان نداشت جز برای این‌که مؤمنان به آخرت را از آنها که در شک هستند بازشناسیم، و پروردگار تو، نگاهبان همه چیز است».[4] اکنون پاسخ را در دو بخش بیان می‌کنیم:

الف: پاسخ‌های کلّی:
1. علم خداوند به حوادث و اشیاء در خارج، عین وجود اشیاء در خارج است. به این معنی که اشیایی که برای خداوند معلوم است، به نفس وجود و حضورش معلوم است نه با صورتی که از آن اشیاء بدست می‌آید. (یعنی علم خداوند فعلی است و علّت ایجاد و عین آن است نه انفعالی که بعد از وجود شیء از آن تصویربرداری می‌شود؛ مانند علم انسان‌ها). پس علم خداوند همان اراده تحقق و ظهور اشیاء است، در نتیجه معنای «و لیعلم الذین امنوا…» این می‌شود که: خداوند وجود ایمان را در انسان‌های مؤمن ظاهر می‌کند. چون تحقق این اظهار و وجود، طبق سنّت اسباب و مسببات می‌باشد. لذا چاره‌ای نیست که اموری باید تحقق یابند تا باعث ظهور ایمان مؤمن شود بعد از این که ایمان آن ها مخفی است.
2. تحقق عینی علم خداوند: بدیهی است خداوند از ازل به همه چیز که در این جهان تا ابد واقع می‌شود آگاه است، بنابراین جمله «لنعلم» مفهومش این نیست که: «ما مؤمنان به آخرت را از آنها که در شک و تردید هستند، نمی‌شناسیم، باید وسوسه‌های شیطان به میان آید، تا شناخته شوند»، بلکه منظور از این جمله «تحقق عینی و خارجی علم خداوند است»، چرا که خداوند هرگز با علمش از باطن اشخاص و اعمال بالقوه آنها، کسی را مجازات نمی‌کند، بلکه باید میدان امتحان فراهم گردد، وسوسه‌های شیاطین و هوای نفس شروع شود، تا هر کس آنچه در درون دارد با کمال آزادی و اختیار بیرون ریزد و علم خدا تحقق عینی یابد. زیرا تا در خارج عمل انجام نشود، استحقاق ثواب و عقاب حاصل نمی‌شود.[5] قابل دقت است که جواب فوق هم، جواب کلّی است، لذا در موارد مشابه قابل تطبیق می‌باشد.
3. تصحیح از راه علم ذاتی حصولی، با استمداد از اتحاد عاقل و معقول. این برهان مقدماتی دارد که به آنها اشاره، و بعد اصل برهان تبیین می‌شود:
1. در علم حضوری بدون واسطه و حاکی علم به شیء داریم، مثلاً وقتی دست ما در اثر آتش می‌سوزد بدون واسطه به سوزش و درد آن علم داریم. اما علم حصولی از طریق حاکی است. البته توجه دارید، ما تعبیر صورت را نمی‌آوریم بلکه می‌گوئیم علم حصولی از طریق حاکی (و حکایت کننده) است.
2. در علم حصولی لازم نیست که معلوم وجود داشته باشد تا علم محقق شود، بخلاف علم حضوری که علم عین معلوم است پس باید معلوم وجود داشته باشد، البته همراه هر علم حضوری، می‌تواند علم حصولی نیز وجود داشته باشد. مثل این‌که: وقتی سوزش دست را با علم حضوری درک می‌کنیم علم حصولی (و تصویر ذهنی از آن شیء) هم برای ما فراهم است: به این‌که الان دست من می‌سوزد.
3. علم، در علم حصولی عین عالم است (اتحاد عاقل و معقول) نه کیف و حالت نفسانی.
4. علم حصولی متوقف بر وجود محکی در واقع نیست؛ چرا که ما به بسیاری از اشیاء علم داریم و حال آن‌که محکی در جهان خارج نیست.
5. براساس اتحاد عاقل و معقول[6] علم با عالم متحد است نه با اشیاء خارجی. پس، وجود عالم نسبت به جاهل یک وجود قوی‌تر است و هیچ تکثر و تعددی در نفس عالم وجود ندارد. کما این‌که این مطلب را با وجدان درک می‌کنیم که بعد از درک مسائل زیاد، وحدت و یگانگی نفس خود را باز هم ملاحظه می‌کنیم.
6. علم حصولی قطعا و به طور یقین کمال است.
7. علم حصولی اگر ذاتی نباشد، مثل علم عموم انسان‌ها، نیاز به استعداد و معدّات دارد. ولی اگر ذاتی باشد (مثل بعضی انبیاء و ائمه ـ علیهم‌السّلام ـ که در گهواره سخن می‌گفتند) نیازی به این شرائط و معدّات ندارد.
8. هر علم حصولی از واقع خود بطور ذاتی حکایت می‌کند ولو این‌که منشأ پیدایش آن ارتباطی با آن نداشته باشد. مثلاً علم به آب از آب حکایت می‌کند ولو این‌که از دیدن سراب پیدا شده باشد، بعد از این مقدّمات علم حصولی ذاتی خدا ثابت می‌شود:
1. علم حصولی کمال است، واجب هم دارای تمام کمالات است در نتیجه خداوند واجد علم حصولی ذاتی است.
2. مخلوقات خدا دارای علم حصولی (غیر ذاتی) هستند و هر کمالی در مخلوق باشد در خالق بنحو اعلی (و برتر) و اشرف وجود دارد.[7] از این برهان برای جواب پرسش فوق استفاده می‌کنیم و می‌گوئیم: ممکن است که مراد از «لَنْعلَمَ» در آیه مذکور علم حضوری خداوند به ایمان مؤمنان است و یا علم حصولی همراه آن، و این تنافی ندارد، که خداوند از ازل علم ذاتی حصولی به وقایع داشته باشد.

ب: پاسخ‌هائی جزئی و موردی:
1. مراد از لِنَعْلم در آیه 2، سبأ، دانستن نیست، بلکه مراد این است که: مؤمن را از مشرک و انسان مردد جدا و تمییز می‌دهیم، در نتیجه مراد حاصل شدن متعلق علم است نه خود علم. و مرحوم علاّمه طباطبائی هم فرموده است از «لِنَعْلَمَ» «لتمیّز»  اراده شده است. یعنی تا مؤمنین به آخرت را از کسانی که تردید در آخرت دارند جدا کنیم.[8] 2. سلطه و وسوسه شیطان و امتحانات الهی در جنگ‌ها، باعث می‌شود واقعیت هر انسانی برای خودش آشکار شود در نتیجه مراد از لنعلم… این است که ضعف شما را به شما، و ایمان مؤمنین و تردید، شکاکان را به آنها نشان دادیم (نه این‌که خود حالا فهمیدیم بلکه ما از ازل می‌دانستیم، با برنامه مذکور به شما هم فهماندیم…)[9] در نتیجه با توجیهات مذکور هیچ تنافی بین آیات مورد سؤال با علم ذاتی حق بوجود نمی‌آید.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. تفسیر نمونه، آیت‌الله مکارم شیرازی، ج 11، ص 139، ج 22، ص 215، ج 71، ص 73ـ75.
2. المیزان، علاّمه طباطبائی، سید محمد حسین، ج 4، ص 28، ج 16، ص 390.
3. تقریرات اسفار، استاد فیاضی، ج 3، ص 1 ـ 65، مؤسسه امام صادق ـ علیه‌السّلام ـ .

پی نوشت ها:
[1] . مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقائد، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ سوّم، 1378، ص 75.
[2] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیّه، تهران، ج11، 1371، ج 22، ص 215.
[3] . انفال/ 66.
[4] . سبأ/ 21.
[5] . تفسیر نمونه، پیشین، ج 18، ص 74.
[6] . مراد از عاقل شخص و نفس عالم می‌باشد که با معلوم ذهنی (و معقول خود) اتحاد دارند، یعنی نفسی که می‌داند عین علمی است که در آن وجود دارد).
[7] . ملاصدرا، (صدرالمتألهین)، محمد بن ابراهیم، اسفار اربعه، توضیح: فیاضی، غلامرضا، دارالمعارف الاسلامیه، ص 317، سطر 17.
[8] . المیزان، پیشین، ج 16، ص 390.
[9] . تفسیر نمونه، پیشین، ج 11، ص 139، با تلخیص و تغییر.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید