نشانه‌ها و علائم بینش توحیدی را بیان کنید؟

نشانه‌ها و علائم بینش توحیدی را بیان کنید؟

جهان بینی‌ها به عنوان «مجموعه‌ای از بینش‌ها و تفسیرها و تحلیلها درباره جهان و جامعه و انسان که جهان چنین است و یا چنان است، این چنین قانون دارد، آن چنان پیش می‌رود، فلان هدف را تعقیب می‌کند».[1] طبعا پاسخ به این پرسشها که زندگی را معنادار و دارای ارزش و هدف می‌سازد، یکسان نیستند. در روشها، نحوه تفسیر و اهداف با هم فرق دارند. به ناچار احتیاج به بیان مشخصات و نشانه‌های جهان بینی توحیدی داریم. وجه تمایز جهان بینی توحیدی از دیگر جهان بینی ها از این قرار است:
1. در جهان بینی و بینش توحیدی خدا، خالق و آفریننده، مالک و رب و مدبّر جهان و انسان است. او کامل، مطلق و غنی بالذات، صمد بوده، صفات کمالش عین هم و عین ذات اوست. او همانطور که مبدأ همه موجودات است مرجع همه موجودات هم هست. همه کمالات از آن اوست و هرکس و هر چیزی، هر نوع کمال داشته باشد، به عطای خداوند است.
در مرحله تشریع هم، جامعه یک حاکم و یک قانون گذار و یک مطاع و یک معبود دارد. انسان تمام خطوط زندگی و آرمانهای خود را بر اساس اراده و تدبیر خدا تنظیم و استوار می کند.[2] 2. در بینش توحیدی، جهان ماهیت از «اویی­» و به سوی اویی دارد؛ یعنی به تمام واقعیت و حقیقت خود، انتساب به حق دارد. مخلوق و مملوک خداوند است. به عبارت دیگر جهان یک آفریدگار و یک کارگردان دارد، و جهان به صورت تک قطبی و یک کانونی و تک محوری اداره می‌گردد. واقعیت جهان، غیر از اضافه و نسبت به خدا چیزی نیست، به اصطلاح حدوث ذاتی دارد و چون در حال تغییر و حرکت است، دائما در حال حدوث و فناست، بلکه ـ از نظر قرآن ـ سراسر هستی را حیات پر کرده است. یک واحد یکپارچه زنده است. قوای ذی شعور آن را تدبیر می‌کند. نسبت به نیک و بد عکس العمل نشان می‌دهد. پاداش و کیفر، امداد و امکانات در همین جهان، علاوه بر آخرت ،دریافت می‌کند.[3] 3. جهان به طور طفره بوجود نیامده است، بلکه تنزل یافته و مرتبه پایین واقعیات بالا است. به عبارت دیگر در بینش توحیدی علاوه بر واقعیت ماده و مادیات، واقعیات مجرد هم چون عالم غیب، لوح محفوظ، لوح محو و اثبات، مخازن و خزاین غیبی، مجردات امری، ملائکه نیز حقیقت دارند. نظام مشیت و اراده الهی شامل همه چیز است، هیچ چیز از قضاء و قدر الهی بیرون نیست و این مطلب هیچ منافاتی با نظام اسباب و مسببات ندارد.[4] در بینش توحیدی نظام اسباب و مسببات عمومیت دارد، شامل مجردات هم می‌شود و منحصر به علت مادی و جسمانی و صوری هم نیست، علتهای فاعلی و غایی را در بُعد معنوی و ملکوتیش هم قائل است. در این نظام واحد و منسجم هم خیر و سازگاری و هم شر و ناسازگاری، هم نور و تکامل و هم ظلمت و سکون وجود دارد. موحد جهان را مجموعه‌ای از هم گسسته و ناپیوسته و متضاد نمی‌پندارد، بلکه آن را بهم پیوسته و منظم و خارج از سنن و نظام آنارشی و هرج و مرج و تصادفی، می‌داند. اضافه بر اعتراف به نظام علّی و معلولی، به لازمه آن، یعنی حکومت قوانین و سنن لایتخلّف و حق بر جهان هم اعتراف می‌کند.
4. در بینش و جهان‌بینی توحیدی، فرد علاوه بر اذعان به واقعیات فراوان خارج از ذهن خود، اعتقاد دارد که آنها را ادراک می‌کند و بعضی از ادراکاتش مطابق با واقع است و بعضی از آنها خطاست. لذا در بینش توحیدی، علاوه بر ادراک حس و تجربه، به استدلال و منطقی فکرکردن، اهمیت فراوان می‌دهد و از نیروی منطق و فلسفه و علم حمایت می‌کند و این را (یعنی نیروی فکر و استدلال را) پشتوانه بینش توحیدی قرار داده است. یعنی محتوا و گزاره‌های قابل استدلال و اثبات به واسطه برهان است. به همین جهت با استدلال و منطق و توجیه، ابهام و تاریکی‌ها را برطرف می‌سازد و اندیشه‌های باطل را از زندگی خارج می‌سازد و موجب حرمت در حد قداست می‌گرداند و به همین حکم (به حکم منطقی و توجیه‌پذیر)[5] پایه و مایه همه شئون زندگی قرار می‌گیرد. و در همه شئون زندگی حضور پیدا می‌کند و میان همه شئون انسان مانند روح که اجزای بدن را متناسب، هماهنگ و سازگار می‌سازد ـ تناسب، همکاری،‌همگامی معقول و منطقی ایجاد می‌شود و همه شئون به یکدیگر مربوط می‌گردد و همه با یکدیگر تطبیق پیدا می‌کند.
فایده دیگر عقلانیت جهان بینی این است که، توجیه صحیح حیات و زندگی، به انسان قدرت و نیرو می‌دهد:
الف. قدرت جذب و هضم؛
ب. قدرت تکلیف سازی؛
ج. قدرت کشش و شوق برانگیختن و آرمان دادن و عشق آفرینی؛
د. قدرت تقدس بخشیدن به هدفها و فدا ساختن افراد؛
هـ . قدرت هماهنگ سازی و ایجاد تعهد و مسئولیت.[6] 5. بینش توحیدی در عین اینکه عمیق و استدلالی است، پیچیده نیست، سهل و ساده است. و برای همه فهم آن میسور است، از اندیشه دور نیست که کس به آن دسترسی پیدا نکند. استدلالی بودن آن موجب ثبات و جاودانگی و عمومیت و شمول آن می‌گردد. عمق و منطقی و استدلال‌پذیر بودن جهان بینی، موجب قبولی و پیروزی آن جهان بینی می‌گردد. باعث ایجاد معنا در حیات و زندگی می‌شود، چون هر جهان بینی، به انسان هدفی می‌دهد که در پرتو آن آرمان‌سازی و شوق انگیزی و آرزوسازی می‌کند و در قبال آن آرمانها، تعهد و مسئولیت سازی می‌کند و این برهان و استدلال است که افکار باطل از زندگی را دور می‌سازد و به واقعیت و یقین آشنا می‌سازد.
6. انسان، موجود مرکب از جسم و روح است، روح او جاودانه و ثابت است، و به حکم اینکه مرکب است، دارای دو نوع نیاز می‌باشد؛ نیازهای مادی و نیازهای معنوی. در دنیا فرود آمده است، چون دنیا گاهواره مقابل اوست، او در جهان مأموریت دارد که زمین، اجتماع، بلکه جهان را عمران و سامان دهد.
به علت جوهر روحانیش، با فکر و اندیشه کار می‌کند، هدایت و گمراهی او به وسیله اندیشه اوست، اندیشه درست و اراده قوی موجب شخصیت و کرامت او می‌شود. اگر از ناحیه طبیعت هلوع، عجول، فراموش کار و غافل است، اما از ناحیه معنوی دارای وجدان علمی، اخلاقی، الهی و دینی است. در عین این که دارای اجزاء و عناصر تشکیل دهنده مختلف است و همواره آن اجزاء و عناصر به نحوی هویت خود را حفظ کرده و درون انسان را میدان یک نوع کشمکش قرار می‌دهد و او را این سو و آن سوی می‌کشاند، یک واحد حقیقی هم هست؛ لذا نیازهای مادی و معنوی او به هم وابسته است و سعادت او در دنیا و آخرت آمیخته به هم است.
و به موجب همین بعد معنویش است که دارای اختیار و آزادی است که از اراده‌اش سرچشمه می‌گیرد و منشأ اراده‌اش هم همان روح مستقل اوست.
7. اصول و مبادی اولی زندگی مطابق خلقت و فطرت بشر است، یعنی اصول انسانیت، اخلاق اصول ثابت و جاودانه است؛ چون سرشت بشر امر ثابت و جاودانه است. بر همین اساس اصول جهان بینی اصول ثابت و جاودانه است. خلقت انسان یکسان و مساوی هم است، یعنی انسان برحسب خلقت، دارای یک سلسله استعدادهای فطری- از آن جمله، فطرت دینی و اخلاقی- است ،به همین سبب چون مایه اصلی وجدان انسان فطرت خدادادی اوست، به حکم همین سرشت و فطرت یگانه می‌تواند جهان بینی یگانه، مکتب یگانه، فرهنگ یگانه، داشته باشد و می‌تواند آن جهان بینی برای انسان، دارای کشش و جاذبه باشد و مایه دلگرمی و نشاط او گردد و علیه محیط اجتماعی و عوامل طبیعی و تاریخی و وراثتی خود قیام کند و خود را از اسارت همه اینها رها سازد. و آن چه که متغیر و نسبی است، فروع است که با اجتهاد و روش صحیح استنباط آن را توجیه و تفسیر می‌کند.
8. جامعه و اجتماع انسان نیز یک واحد حقیقی است و از خود، نظام و سنن واحکام خاص دارد. حق و اصول ثابت دارد، تکامل دارد؛ ولی در عین حال گروه‌های مختلف اعم از فکری و صنفی، سیاسی، اقتصادی هویت خود را از دست نمی‌دهد. جنگ و ستیز به صورت جنگ فکری، اعتقادی، سیاسی، اقتصادی و بالاخره جنگ بین گرایش‌های متعالی انسانهای رشید و به کمال رسیده، و میان گرایشهای پست انسانهای حیوان صفت، در جامعه‌ای که به اوج انسانیت نرسیده است، ادامه دارد.[7] صلاح و تقوای افراد در تکامل جامعه مؤثر است؛ به عبارت دیگر تکامل و انحطاط جامعه به دست خود افراد جامعه است، خدا آن را بدون خواست افراد جامعه تغییر نمی‌دهد.[8] هدف کلی نظامهای اجتماعی جهان بینی توحیدی، تقویت نیروی اندیشه و اراده است، اما این هدف اولی نظام اسلام (جامعه بر مبنای توحید) است، هدف میانی بینش اجتماعی توحیدی، ایجاد قسط و عدل است و هدف اصلی و عالی آن، نورانی کردن افراد است.
نظامها و مقررات حاکم بر جامعه، متناسب با توحید است. علاوه بر قوانین مادی و مکانیکی، یک سلسله عناصر دیگری را هم بر جهان و انسان حاکم می‌داند.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. جعفری: فلسفه و هدف زندگی، ص 115 ـ 120؛ و ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 4، ص 112 ـ 114 و ج 24، ص 261 ـ 169 و ج 8، ص 150 ـ 182 و 188.
2. مطهری: یادداشتهای استاد مطهری، ج 2، ص 343 ـ 431؛ وحی و نبوت، آشنایی با علوم قرآن.
3. سبحانی: ‌العقیده الاسلامیه، جهان بینی اسلام.
4.  طباطبایی: المیزان، ج 1، ص 47 ـ 49، قم، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، و ج 2، ص 111 ـ 130، 247 و ج 4، ص 92 ـ 117 و 125 ـ 131.
5. مصباح یزدی: معارف قرآن، ج 1 و 3؛ جامعه و تاریخ، ج 5، ص 254 ـ 308 و ص 35 و ج 6، ص 204 و 257.
6. طباطبایی: المیزان، ج 7، ص 292 و 246 و ج 8، ص 95.

پی نوشت ها:
[1] . مطهری، مرتضی، وحی و نبوت، ص 211؛ و جهان بینی توحیدی، ص 10؛ و مسئله شناخت، ص 13، سبحانی، جعفر، جهان بینی اسلامی، ص 9؛ مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ج ، ص 29.
[2] . مطهری، مرتضی، مسئله شناخت، ص 42؛ و جوادی آملی، تفسیر موضوعی، اسراء، ص 18؛ و طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه موسوی همدانی، ج 3، ص 391.
[3] . سبحانی، ‌العقیده الاسلامیه، ص 24 و 25، جهان بینی اسلامی، قم، انتشارات توحید، 1361، ص 14 و 15؛ جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی، ج 8، ص 155؛ و تفسیر موضوعی، ‌انتشارات توحید، رجاء، ص 111؛ سبحانی، راه خداشناسی، انتشارات کتابخانه صدر، ص 53؛ تفسیر مثنوی، ج 1، ص 219 و 579؛ المیزان، ترجمه موسوی همدانی، ج 49، ص 38؛ المیزان، ترجمه موسوی همدانی، ج 3.
[4] . سبحانی، ‌العقیده الاسلامیه، ص 21 و 36، و جهان بینی اسلامی، ص 23.
[5] . مطهری، مرتضی، جهان بینی توحیدی، ص 20، جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی، مرکز فرهنگی رجاء، ج 4، ص 140 و 145 و ص 231، و ج 6، ص 142.
[6] . مطهری، مرتضی، سلسله یادداشت‌ها، ص 370.
[7] . مطهری، مرتضی، وحی و نبوت، ص 224.
[8] . رعد/ 11.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید