برتری امام حسین (ع) بر امامان دیگر (ع) (1)

برتری امام حسین (ع) بر امامان دیگر (ع) (1)

نویسنده: حجه الاسلام دکتر قاسم ترخان

آیا امام حسین (علیه السّلام) بر پیامبران و سایر امامان (علیهم اسلام) برتری دارد؟

سؤال:
چرا به امام حسین (علیه السّلام) و مصائبش اهمیت بیشتری داده می شود؟ آیا امام حسین (علیه السّلام) بالاتر از پیامبران و سایر امامان بوده است؟ آیا معنای این کارهایی که شیعه انجام می دهد آن است که امام حسین (علیه السّلام) از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز برتر است؟

چکیده پاسخ:
اگرچه همه ی معصومان جلوه ای از یک نورند، و همه از مقام ولایت تکوینی برخوردارند، اما آنان به جهت این که الگویی کامل برای هدایت انسان ها هستند، باید در هر شرایط و موقعیت، بهترین رفتار و روش را در معرض دید انسان ها قرار دهند تا آنها در عمل بیاموزند که در شرایط متفاوت باید چه رفتار مناسبی را اتخاذ کنند، زمان جنگ صلح نکنند و زمان صلح، جنگ و… به عبارت دیگر، با این که همه ی امامان جلوه ی کاملی از صفات و اسمای الهی بوده اند، شرایط خاص و ویژگی های زمانه، باعث می گردید که جنبه ای از شخصیت آنها تجلی پیدا کند و به فعلیت برسد و آنان مظهر یک اسم از اسمای الهی گردند و در هر زمان، یک بُعد از ابعاد وجودی آنان ظهور، بروز و جلوه خاصی داشته باشد، اما موقعیت و شرایط امام حسین (علیه السّلام) یک شرایط ویژه بود و در این شرایط امام توانست هم اسلام را از نابودی نجات بخشد و هم تمام ابعاد اسلام واقعی را در عمل برای جهانیان ترسیم نماید و به نمایش بگذارد؛ یعنی در حادثه کربلا و به ویژه روز عاشورا ما شاهد بروز و ظهور همه ی فضائل و خوبی ها از وجود مقدس امام حسین (علیه السّلام) و یارانش هستیم، در حالی که برای امامان دیگر این شرایط فراهم نشد که همه ی ویژگی ها و فضائل خود را در معرض دید حقیقت جویان قرار دهند و این البته به مقتضای وظیفه ای بود که بر عهده آنان بود که هر شرایط خاص، رفتار خاصی را هم می طلبید و آنان موظف بودند الگوی رفتاری مناسب همان شرایط را به بشریت ارائه دهند؛ یعنی این محدودیت از سوی شرایط بوده است که رفتار الگویی محدودی را اقتضا می کند.
به هر حال، این مقدار قطعی است که اگر امام حسن (علیه السّلام) و امام حسین (علیه السّلام) جای همدیگر می بودند کاری را انجام می دادند که دیگری انجام داده است، اما بالاخره آنچه در امام حسن (علیه السّلام) به فعلیت رسیده با آنچه در امام حسین (علیه السّلام) به فعلیت رسیده است تفاوت دارد. از این روست که در روایات برای امام حسین (علیه السّلام) امتیازاتی ویژه مانند: تخییر بین قصر و اتمام نماز در حائر حسینی، شفا در تربت امام حسین (علیه السّلام) و استجابت دعا نزد قبرش و… قرار داده شده است. بر این اساس؛ می توان گفت: توجه بیشتر، به کربلا توجه بیشتر به درس های جامعی است که کربلا به انسان ها می دهد و هدف آن است که این درس ها فراموش نگردد. این نکته ای است که از اهتمام سایر ائمه (علیهم السّلام) بر حفظ و نگه داری و بزرگداشت واقعه عاشورا نیز قابل استنباط است. علاوه بر این که از بیان امام سجاد (علیه السّلام) استفاده می شود: مصیبت اباعبدالله (علیه السّلام) و واقعه ی عاشورا آن قدر عظیم بوده که حزن و گریه همه هستی را در پی داشته است و هیچ مصیبتی به عظمت و بزرگی آن نمی رسد. از آنچه بیان شد دانسته می شود که سرّ توجه بیشتر شیعیان به امام حسین (علیه السّلام) در سه امر نهفته است:
الف. توجه بیشتر خدا به امام حسین (علیه السّلام) و دادن امتیازات ویژه به آن حضرت؛ ب. جامعیت درس هایی که می توان از واقعه ی عاشورا گرفت؛ ج. بزرگ تر بودن مصیبت امام حسین (علیه السّلام) از مصیبت سایر امامان (علیهم السّلام)

پاسخ تفصیلی:
آنچه در سؤال مطرح شد به پرسش های زیادی قابل تحلیل است که بی توجهی به آنها، پاسخ گویی به سؤالات فوق را ناممکن می سازد. از این جهت به عنوان پیش درآمد بحث، سؤالاتی طرح می گردد و تلاش می شود که پاسخ های روشنی نیز ارائه گردد.

ملاک برتری انسان ها با یکدیگر

سؤال اول:
این که گفته می شود « شخصی بالاتر از دیگری است » به چه معناست؟
بدیهی که هر سنجشی نیازمندِ معیار، ملاک و محک خاصی است. اگر ملاک ما در مقایسه بین دو شخص، دانش باشد ممکن است « الف » بر « ب » برتری داشته باشد اگر ملاک ما زور بازو باشد، این امکان وجود دارد که عکس حالت اول پیش آید و « ب » پیشی گیرد.
بر اساس آموزه های دینی، خدایی شدن و به اسما و صفات الهی متصف گردیدند، معیار برتری انسان ها بر یکدیگر است (1)؛ یعنی قدرت انسان قدرت الهی شود، علمش علم الهی که ساحلش را کرانه ای نیست و خلیفه و جانشین خداوند در روی زمین گردد. این مقام خدایی شدن که از آن به مقام (2) ولایت نیز تعبیر می شود، هدف نهایی خلقت و میزان برتری انسان ها بر یکدیگر است.

چیستی مقام ولایت

سؤال دوم:
مقام ولایت به چه معناست و منظور از آن چیست؟
ولایت به دو قسم تشریعی و تکوینی تقسیم می شود. ولایت تشریعی به معنای حق تشریع و قانون گذاری است که منحصراً از آن خدای تعالی است به گونه ای که حتی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نیز از این حق برخوردار نبوده (3) و تنها مبلّغ و مبیّن احکام بوده است. (4)
ولایت تکوینی به معنای توان و اقتدار نفس بر تصرف در ماده کائنات به اذن تکوینی خدا است. به بیانی دیگر؛ صاحب ولایت تکوینی به همّت خود چیزی را در خارج از محل همّت، خلق می کند، بر این اساس؛ تمامی معجزات و کراماتی که اولیای الهی دارند به واسطه ی همین ولایت تکوینی آنها است و می توان گفت که، معجزه ی فعلی (5) مانند: شقّ القمر (6) و شقّ الشجر (7) از طرف پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) و شقّ الارض (8) و شقّ البحر (9) در داستان قارون و فرعون از ناحیه ی حضرت موسی (علیه السّلام) و شقّ الجبل (10) از سوی حضرت صالح (علیه السّلام) و شفا دادن اکمه و ابرص و احیای مردگان (11) از ناحیه حضرت عیسی (علیه السّلام) و کندن در قلعه ی خیبر به اعجاز علوی (12)، چیزی غیر از تصرف انسان کامل در کائنات، – به نیروی ولایت تکوینی – نیست.

بندگی خدا و مقام ولایت

سؤال سوم:
حال که معنا و ملاک برتری روشن شد و تبیین گردید که برتری ها به مقام ولایت است، جا دارد که پرسیده شود مقام ولایت با چه چیزی حاصل می گردد؟
در جواب باید گفت: مقام ولایت با قرب الی الله و نزدیک شدن به خدا و فنای فی الله، پدید می آید و قرب به خدا نیز با اطاعت از خداوند، حاصل می شود.
بر این اساس؛ امام مجتبی (علیه السّلام) فرمودند: « من عبدالله عبد الله له کل شیء »؛ هر کس بنده ی خدا شد خداوند همه چیز را تحت فرمان و بندگی او قرار می دهد. (13)
این جمله ی امام به آن معناست که منشاء ولایت تکوینی بندگی خداست. به عبارت دیگر؛ تنها با بندگی خداوند است که انسان خدایی می شود، اگرچه نمی تواند خدا گردد.
در احادیث قدسی آمده است که خداوند فرمود: « عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی »؛ بنده ی من مرا اطاعت کن تا تو را مَثَل خودم قرار دهم. (14) « ابن آدم أنا غنی لا أفتقر أطعنی فیما أمرتک أجعلک غنیا لا تفتقر یا ابن آدم أنا حی لا أموت أطعنی فیما أمرتک أجعلک حیا لا تموت یا ابن آدم أنا أقول للشیء کن فیکون، أطعنی فیما أمرتک أجعلک تقول لشیء کن فیکون »؛ فرزند آدم من غنی هستم و فقیر نمی شوم از من اطاعت کن تا تو را بی نیاز قرار دهم که فقیر نشوی و من زنده ام و نمی میرم، آنچه به تو امر می کنم اطاعت کن تا تو را زنده دایمی قرار دهم که هرگز نمیری من به شیء می گویم باش پس می شود. از من اطاعت کن تا تو را آن چنان قرار دهم که به شیء بگویی باش پس موجود شود. (15)

مراتب مختلف در مقام ولایت

سؤال چهارم:
آیا ثبوتاً امکان دارد که بین صاحبان مقام ولایت درجات و مراتبی وجود داشته باشد؟
با دقت در آنچه در سؤال سوم مطرح شد به خوبی می توان پاسخ این سؤال دست یافت؛ زیرا روشن شد که خدایی شدن با نزدیک شدن به خداوند محقق می شود و نزدیک شدن به آن جناب نیز در گرو اطاعت پروردگار است. بر این اساس؛ بدیهی است که مقام ولایت نیز به مقدار و میزان درجات قرب به خدا و فنای فی الله (16)، شدت و ضعف پیدا کند و از مراتب برخوردار گردد (17) و دو انسانی که از مقام ولایت برخوردارند، در مقایسه با یکدیگر در رتبه ی همسانی نباشند؛ یعنی به هر مقدار که به منبع لایزال الهی متصل و به خدا نزدیک تر گردند و به خرق حجب ظلمانی و نورانی توفیق یابند و افعال، صفات، ذات خود را نبینند، اسما و صفات خدا بیشتر در آنها تجلی پیدا کند و یکی بر دیگری برتری یابد.

برتری مقام ولایت بر مقام نبوت

سؤال پنجم:
بی گمان مقام نبوت یک فضیلت است، پس چگونه است که از آن سخنی به میان نمی آید؟ آیا داشتن مقام ولایت تکوینی بر داشتن مقام نبوت برتری دارد؟
جواب: مقام ولایت با مقام نبوت فرق های بسیاری دارد و تبیین دقیق این تفاوت ها ما را به این نکته رهنمون می سازد که مقام ولایت بالاتر از مقام نبوت است.
توضیح این که « ولی » در مقام « فنا فی الله » به حقایق الهیه آگاه می گردد و چون از آن گلشن راز باز آمد، از آن حقایق خبر می دهد. از این آگاهی به « نبوت عامه » و گاهی هم به « نبوت مقامی » و زمانی به « نبوت تعریف » در مقام « نبوت تشریع » تعبیر آورده می شود. « نبی » نیز از حیث « نبوت تعریف »، اخبار از ذات و صفات و افعال حق می دهد و از حیث « نبوت تشریع »، تبلیغ احکام و تأدیب به اخلاق و تعلیم به حکمت و قیام سیاست، می کند. قرآن می فرماید: « وَ لَمَّا بَلَغَ أشُدَّهُ آتَیناهُ حُکماً وَ عِلماً وَ کَذلِکَ نَجزِی المُحسِنین » (18)؛ یعنی انسان واصل به منزل احسان، به مشرب موسوی یعنی به نبوت مقامی نایل می گردد هر چند منصب موسوی یعنی نبوت تشریعی برای او حاصل نشود. (19) بنابراین؛ اگر چه ما نمی توانیم به مرتبه ی نبوت، رسالت تشریعی برسیم، اما می توانیم با انجام عبادات الهی و طی نمودن مراحل کمال، به قرب نوافل، بلکه به قرب فرائض نائل شویم و صاحب نبوت مقامی و مقام ولایت گردیم.

فیض روح القدس ار باز مدد فرماید *** دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد

در یک جمع بندی می توان تفاوت های مقام ولایت و مقام نبوت را در موراد زیر خلاصه کرد:
1. ولایت جنبه ی حقانی دارد و نبوت وجهه ی خلقی؛ یعنی ولایت اشتغال به حق تعالی است و نبوت توجه به خلق. به بیانی دیگر؛ نبوت جهت ظاهر ولایت و ولایت جهت باطن نبوت است.
2. انبیا چون در احدیت وجود فانی شده اند اطلاع بر حقایق مکنون در غیب وجود دارند و به اعتبار بقای بعد از فنا و صحو بعد از المحو بعثت می یابند و از آن حقایق خبر می دهند، پس منشاء انباء جهت حقی و ولایت آنهاست.
3. ولی عالم به شریعت و حقیقت است؛ یعنی به ظاهر و باطن آگاهی دارد، اما حوزه ی بعثت انبیا و رسولان تنها شریعت و ظاهر است.
4. ولی بر اعمال باطنی و باطن انسان اشراف دارد، لذا باید بی چون و چرا از او اطاعت کرد.

پیر را بگزین که بی پیر این سفر *** هست بس پر آفت و خوف خطر (20)

5. نبی و رسول علم خود را به واسطه ی ملک و سایر عوامل وحی از خدا می گیرند، اما علم ولی مستقیماً از باطن حقیقت محمدیه افاضه می شود. (21)
6. نبوت و رسالت محدود به مکان و زمان اند، لذا منقطع می شوند، اما ولایت این گونه نیست؛ زیرا ولی از اسماء الله است (22) و اسماء الله باقی و دائمند. (23) نتیجه این که این اسم همیشه مظهر می خواهد، پس ولایت منقطع نمی گردد (24) و انسان کامل مظهر اتم و اکمل این اسم شریف و همچنین صاحب ولایت کلیه است، اما رسول و نبی از اسماء الله نیستند و رسالت و نبوت از صفات کونیه ی زمانیه اند که به انقطاع زمان منقطع می گردند.
7. ولایت شامل رسالت و نبوت تشریعی و نبوت عامه غیر تشریعی است، لذا از آن به فلک محیط عام تعبیر می کنند.
8. معطی نبوت و رسالت، اسم ظاهر است که احکامشان متعلق به تجلیه است و معطی ولایت، اسم باطن است که مفید تحلیه است.
9. ولایت، باطن نبوت ورسالت است و نیل به این دو مبتنی بر ولایت است. (25)
از آنچه بیان شد به خوبی معلوم گردید که، اولاً: ولایت رسول بالاتر از رسالتش و ولایت نبی بالاتر از نبوتش است، ثانیاً: ممکن است ولی ای را فضل نبوت نباشد، اما به حسب ولایتش اعلم و افضل از نبی ای باشد. لذا حضرت خضر می تواند با: « انک لن تستطیع معی صبرا »؛ تو هرگز نمی توانی با من شکیبایی کنی!، حضرت موسی را عتاب کند و بعد آن را با: « ألم اقل انک لن تستطیع معی صبرا »؛ آیا نگفتم تو هرگز نمی توانی با من شکیبایی کنی؟!، شدیدتر کند و در نهایت بفرماید: « هذا فراق بینی و بینک »؛ اینک زمانی جدایی من و تو فرا رسیده است. (26) پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) در بیانی به سرّ این برتری تصریح کرده آن جا که می فرماید: « إن لله عبادا لیسوا بأنبیاء یغبطهم النبیون بمقاماتهم و قربهم إلی الله تعالی »؛ برای خداوند بندگانی است که پیامبر نیستند، اما انبیا به مقاماتشان و قرب آنان به خدا، غبطه می خورند. (27) در این روایت علاوه بر بیان تقدم انسان هایی که پیامبر نیستند بر پیامبران، – با جمله « و قربهم إلی الله » – به راز این تقدم هم تصریح شده است. از مباحث گذشته نیز دانسته شد که ولایت تکوینی با قرب به خدا حاصل می شود.
تا این جا هر آنچه گفته شد در مقام ثبوت بود؛ یعنی آنچه در عالم خارج امکان دارد که وجود داشته باشد و منعی ندارد که از ثبوت برخوردار باشد، اما در مقام اثبات مسئله چگونه است؟ آیا اهل بیت و امامان از مقام ولایت برخوردار بودند؟ آیا آنان بر پیامبران برتری داشته اند؟ و آیا از بین چهارده معصوم یکی بر دیگری حتی بر پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله و سلم) برتری داشته است؟ آیا آن امام برتر امام حسین (علیه السّلام) بوده است؟ اینها سؤالاتی است که تلاش می شود پاسخ های روشنی در ادامه بحث به آنها داده شود:

برخورداری چهارده معصوم از مقام ولایت
آیا اهل بیت و امامان از مقام ولایت برخوردار بودند؟
بدون تردید همه ی اهل بیت (علیهم السّلام) صاحب مقام ولایت بودند. حضرت علی (علیه السّلام) در بیان خصوصیات اهل بیت می فرماید: « وَ لَهُم خصائصُ حقِّ الولایه »؛ ویژگی های ولایت از آن آل محمد است؛ (28) یعنی جانشین پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) علاوه بر زعامت اجتماعی و مسئولیت پاسخ گویی به احکام دینی، انسان های خود ساخته و معصومی اند که بر جهان و انسان، نفوذ غیبی دارند و به اذن خدا ناظر بر ارواح و نفوس و قلوب اند و بر آنها تصرف تکوینی دارند. علامه طباطبایی (رحمه الله) در این باره می گوید: مقام امامت یک نوع ولایت است بر اعمال مردم از نظر باطن که توأم با هدایت باشد و هدایت در این جا به معنای رساندن به مقصود است نه تنها راهنمایی و ارائه طریق که کار پیغمبران و رسولان و بلکه عموم مؤمنانی است که از راه موعظه و نصیحت، مردم را به سوی خدا دعوت می کنند. (29)
گفته شد تمامی معجزات و کراماتی که اولیای الهی دارند از ناحیه وللایت تکوینی آنها است، دیدن نور وحی و رسالت، استشمام بوی نبوت، شنیدن ناله شیطان (30)، کندن در قلعه ی خیبر (31)، تبدیل شیرهای نقاشی شده به شیرهای واقعی (32) و هزاران معجزه و کرامت دیگر که از این بزرگواران گزارش شده است، چیزی غیر از تصرف انسان کامل در کائنات، به نیروی ولایت تکوینی، نیست. شما در ادامه بحث با بخشی از این تصرفات، آشنا خواهید شد.
همچنین دانسته شد که بندگی خدا همان اکسیری است که موجبات خدایی شدن شخص را فراهم می سازد و سبب خواهد شد تا همه چیز تحت فرمان و بندگی او قرار گیرد.
ما معتقدیم که نمی توان بندگانی شایسته تر از معصومان یافت! آنان بندگانی هستند که با اطاعت پروردگار در کمال قرب و نزدیکی به آن جناب قرار گرفته، در او فانی گشته، از همه چیز خود گذشته و در راه معشوق تمام سختی ها را با جان و دل خریدند. این نکته که اهل بیت از چنین ویژگی هایی برخوردار بودند، به اثبات نیازی ندارد و « اظهرُ من الشمس » است، اما با این حال مباحثی در ادامه ی نوشتار به این امر اختصاص یافته است، از این جهت در این جا به همین مقدارِ اندک بسنده و از اطاله ی کلام پرهیز می شود.

برتری اهل بیت بر پیامبران (صلی الله علیه وآله وسلم)
آیا اهل بیت و امامان معصوم (علیهم السّلام) پیامبر بر پیامبران برتری داشته اند؟
همان گونه که بیان شد حضرت خضر به دلیل برتری در مقام ولایت، استاد حضرت موسی شد با این که حضرت موسی از پیامبران اولوالعزم و صاحب شریعت بود و حضرت خضر از این فضل بهره ای نداشت.
در منابع دینی به برتری امامان بر پیامبران گذشته یاد شده است که به جهت اختصار تنها به نمونه هایی اکتفا می شود:
با نگاهی گذرا در می یابیم که بخشی از متون به افضلیت حضرت علی (علیه السّلام) اشاره دارد؛ مانند این که قرآن در آیه مباهله از حضرت علی (علیه السّلام) به عنوان جان و نفس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یاد می کند. (33) بدیهی است که پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) بر سایر پیامبران برتری داشته است، بنابراین نفس او هم بر آنان برتری می یابد. پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) نیز فرموده است: « مًَن أرَادَ أن یَنظُرَ الی آدَمَ فی عِلمِهِ وَ إلی نُوحٍ فی تقواهُ وَ إلی ابراهیم فی حِلمِهِ و إلی موسی فی هیبته و الی عیسی فی عبادته فلینظر الی علیِّ بن ابی طالبٍ(علیه السّلام)؛ کسی که می خواهد علم آدم، پرهیزکاری نوح، حلم و بردباری ابراهیم، هیبت موسی و عبادت عیسی را بنگرد، به علی بن ابی طالب (علیه السّلام) نظر افکند ». (34) امام حسن (علیه السّلام) هم بعد از شهادت پدر بزرگوارش علی (علیه السّلام) می فرماید: « و الله لقد قبض فیکم اللیله رجل ما سبقه الاولون إلا بفضل النبوه، و لا یدرکه الآخرون »؛ به خدا امشب مردی از میان شما رفت که گذشتگان فقط به فضیلت پیغمبری از او برتر بودند و متأخران بدو نرسند؛ (35) یعنی آن حضرت تنها فضل نبوت را نداشت، اما در مقام ولایت برتر از پیامبران گذشته بود. از سویی دیگر؛ از امور مسلم و قطعی آن است که سائر ائمه (علیهم السّلام) در این جهت با حضرت علی (علیه السّلام) شریک اند، بنابراین برتری آنان هم بر پیامبران گذشته، به اثبات می رسد. نمونه هایی از توسل انبیا به امام حسین (علیه السّلام) که در مباحث گذشته بیان شد گویای همین نکته است. علاوه بر این که در روایات وارد شده است که بعد از ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) حضرت عیسی (علیه السّلام) به آن حضرت اقتدا می کند. (36) آیا این تقدم حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) با این که دارای فضل نبوت و منصب تشریعی نیست، منشاء و عاملی جز تقدم ولایت تکوینی آن وجود ذی جود، بر ولایت پیامبر اولوالعزمی چون عیسی (علیه السّلام) دارد؟!

برتری یکی از چهارده معصوم بر دیگری
آیا از بین چهارده معصوم یکی بر دیگری برتری داشته است؟ آیا آن امام برتر امام حسین (علیه السّلام) بوده است؟
پیش از پاسخ به این سؤال باید بدانیم که چهارده معصوم حقیقت واحدی دارند، و به تعبیر دیگر؛ از نور واحدی هستند. این اتحاد نوری اهل بیت (علیهم السّلام) به صراحت در روایات بسیاری وارد شده است، البته گاهی پنج تن آل عبا و زمانی دیگر همه معصومان، مورد تصریح روایات اند.
به عنوان نمونه می توان روایات زیر را از نوع اول و دوم دانست:
الف. قال الله تعالی: « یا محمد انی خلقتُکَ و خَلَقتُ علیّاً و فاطمه و الحسن و الحسینَ من سِنخِ نوری و عَرَضتُ ولایتَکُم علی اهل السماواتِ و الارضینَ فَمَن قَبِلَهَا کان عندی من المؤمنین و من جحدها کان عندی من الکافرین یا محمَّدُ لو انَّ عبداً مِن عبادی عبدَنی حتی ینقطِعَ او یَصِیرَ کَالشَّنِّ البالی ثمَّ اتانی جاحداً لولایَتِکُم ما غفرتُ له أو یُقِرَّ بِوَلایَتِکُم… » (37) حدیث فوق از احادیث معراجی است که حق تعالی خطاب به حضرت رسول (صلی الله علیه واله و سلم) می فرماید: ای محمد! من، تو و علی، و فاطمه، حسن و حسین را از نور خود آفریدم و ولایت شما را بر اهل آسمان و زمین عرضه داشتم، پس هر کس آن را بپذیرد، در پیشگاه من از مؤمنان به شمار می آید و هر کس آن را انکار کند، نزد من از کافران محسوب می گردد. ای محمد! اگر بنده ای از بندگانم سر بر آستان عبودیت من بساید تا بدانجا که جسمش فرسوده و نزار شود، سپس در حالی نزد من آید که منکر ولایت شما باشد هرگز او را نخواهم آمرزید تا آن که به ولایت شما تقرب جوید.
ب. « یا محمَّدُ إنِّی خَلَقتُ علیاً و فاطِمَهً و الحسنَ و الحسینَ و الائمَّهَ من نورٍ واحدٍ ثُمَّ عَرَضتُ ولایتَهُم علی الملائکهِ فمن قبلَها من المقربین و من جَحَدَها کان من الکافرین یا محمَّدُ لو أنَّ عبداً من عبادی عبدنی حتِّی ینقطِعَ ثمَّ لَقِیَنِی جاحِداً لولایتهم ادخلتُهُ النار… » (38)؛ در این روایت به نور واحد بودن همه ی ائمه تصریح شده است.
البته این اتحاد نوری الزاماً به معنای اتحاد در درجه ی نوری نیست و می توان با فرض پذیرش درجات متفاوتِ نوری نیز به آن ملتزم شد؛ زیرا اولاً: در روایات عبارتِ « من نور واحد » آمده است و این یعنی « اهل بیت از نور واحدی هستند » و بدیهی است که این تعبیر با این عبارت که « همه آنان نور واحد هستند »، فرق اساسی دارد. تعبیر اول بیان می کند که مبدء و خمیرمایه ی نوری اهل بیت از یک جنس است، اما بیان نمی کند که هم از لحاظ نوری دریک حد و رتبه هستند. انوار و نورهای مختلف، اگر چه همه نورند و از یک حقیقت لبریز، اما ممکن است یکی شدید و دیگری ضعیف باشد، البته باید دقت داشت که همه این درجاتی که برای نور است، به نحو تشکیکی است؛ یعنی همان گونه که نقطه اشتراک این درجات در نور بودن است، نقطه امتیازشان نیز در نور بودن است. بر این اساس با توجه به نوع تعبیر روایات، ائمه (علیهم السّلام) نیز می توانند در اصل نور بودن مشترک باشند، اما دارای درجات متفاوت تشکیکی باشند؛ ثانیاً: طبق بعضی از نقل ها، در زیارت جامعه وارد شده است: « أشهَدُ أنَّ هذا سابقٌ لَکُم فیما مَضَی و جارٍ لکم فیما بقی و أنَّ أنوارَکُم و أجسادَکُم وَ أشباحَکُم وَ ظِلَالَکُم وَ أروَاحَکُم وَ طِینَتَکُم واحدَه » (39). در این زیارت، اجسام، انوار و ارواح و… اهل بیت یکی دانسته شده با این که تفاوت و امتیاز در جسم آنان قابل انکار نیست، پس باید منظور این باشد که خمیرمایه ی جسم اینان یکی است و اینان در عین تفاوت در ساختار و شکل، یکی هستند. این توجیه می تواند در واحد بودن از انوار ائمه (علیهم السّلام) نیز مطرح می شود؛ یعنی اینان در عین حال که در درجات نور متفاوت اند، از نور واحدی باشند. اما کدام یک از اهل بیت بر دیگری برتری داشته است؟

پی‌نوشت‌ها:

1. « إنَّ أکرَمَکُم عِنداللهِ أتقاکُم »؛ حجرات، 13.
2. در عرفان اصطلاح « مقام » در مقابل « حال » قرار دارد. « مقام » به منزل و مرتبه ای گویند که عارف پس از سال ها رنج و تهذیب و مرارت بدان دست یافته است، بنابراین، زوال و تغییر چیزی که با صعوبت طی شده، عادتاً و غالباً به سهولت انجام نمی گیرد و ثابت و ماندنی است، اما « حال »، بر عکس مقام است. نوعی کیفیت و دگرگونی است که بدون اختیار و به صورت دفعی بر قلب عارف، حادث می شود. همان گونه که ممکن است به صورتی دفعی نیز زایل شود. پس « حال »، کیفیت ثابتی نیست و دایم در تغییر و تحول است. به گفته سعدی:
زمصرش بوی پیراهن شنیدی *** ولی در چاه کنعانش ندیدی
بگفت احوال ما برق جهان است *** گهی پیدا و دگر دم نهان است
3. البته گفته شده است خداوند در حوزه ای از امور شرعی، اختیار تشریع را به پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) اعطا کرد و حضرت در آن حوزه اقدام به تشریع نمود به عنوان مثال رکعت سوم و چهارم در نماز ظهر و عصر از تشریعات پیامبر است که به اذن خداوند صورت گرفت. این حرف اگر درست باشد، باید گفت که چنین چیزی از اختصاصات دینی است و فقط مربوط به ایشان می باشد و در مورد ائمه (علیهم السّلام) چنین مطلبی وارد نشده است.
4. در این زمینه، نک: جاثیه، 19؛ شوری، 13 و 22؛ رعد، 8؛ اسراء، 106 و همچنین: ابن عربی، محی الدین، الفتوحات (4-ج) ج 3، ص 69.
5. معجزه ی قولی عبارت است از: کلمات و بیانات خداوند و پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) و ائمه (علیهم السّلام) که حاوی معارف عمیق و حقی هستند که موجب خیرت و ابتهاج عقول عالمیان گشته اند. در فرق معجزات فعلی و گفتاری باید گفت که معجزه فعلی، هم محدود به زمان و مکان خاصی است و هم غالباً برای عوام است، چون آنها با محسوسات سرو کار دارند و اما معجزه قولی، اختصاص به زمان خاصی ندارد و در تمام عصرها باقی و برای خواص است.
6. از جمله معجزات پیامبر نصف کردن ماه بوده است.
7. حضرت امیر (علیه السّلام) در خطبه قاصعه ی نهج البلاغه، معجزه ی شق الشجر را توضیح می دهند.
8. قصص، 76-81.
9. بقره، 5.
10. شمس، 11-15.
11. آل عمران، 49.
12. شیخ صدوق، الأمالی، مجلس77، ص 513.
13. تفسیر منسوب به امام حسن عسکری، ج 1، ص 327؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 68، ص 184.
14. ملکی تبریزی، میرزا جواد آقا، أسرار الصلاه، ج 1، ص 4 (مقدمه). خویی، ملا مصطفی، شرح دعای صباح، خوئی، ج 1، ص 11، مقدمه مصحح؛ این روایت این گونه نیز نقل شده است: « یا عبدی! أحببنی أجعلک مثلی »، آملی، سید حیدر، جامع الأسرار و منبع الانوار، ص 363.
15. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 90، ص 376؛ دیلمی، حسن بن ابی الحسن، إرشاد القلوب الی الصواب، ج 1، ص 75؛ ابن فهد حلی، جمال الدین احمد بن محمد، عده الداعی، ص 310.
16. فنا دارای چند رتبه است: اول، فنای ظاهر که فنای افعال است؛ دوم، فنای باطن که فنای صفات است؛ سوم، فنای ذات. رجوع شود به: دانشگر، احمد، دیوان حافظ با شرح عرفانی، ص 144-145؛ ابن سینا، ابوعلی حسین بن عبدالله، الاشارات و التنبیهات، با شرح خواجه نصیرالدین طوسی، ج 3، مقامات العارفین، ص 390؛ امام خمینی (رحمه الله)، چهل حدیث، ص 382.
17. گفتنی است که سلوک عرفانی در چهار سفر واقع می شود: الف. از خلق به سوی حق؛ ب. از حق به سوی حق بالحق؛ از حق به سوی خلق بالحق؛ د. از خلق به سوی خلق بالحق. در این باره نک: ملاصدرا شیرازی، صدرالدین، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، ج 1، ص 13. عرفای واصل می گویند: مقام ولایت اگرچه برای سالک در پایان سفر اول حاصل می شود، اما در سفر دوم دائره ی ولایت کامل می گردد. بنابراین سالکین، به تناسب این که در چه مرحله ای از سیر و سلوک قرار دارند، به رتبه ای از مقام ولایت دست خواهند یافت.
18. یوسف، 22.
19. نک: حسن زاده ی آملی، حسن، ممد الهمم، ص 657.
20. مولوی، مثنوی، دفتر اول، ص 132.
21. نک: یثربی، یحیی، فلسفه ی عرفان، ص 181.
22. « هو الولی الحمید »؛ شوری، 29.
23. « فاطِرَ السماواتِ و الارضِ انتَ ولیی فی الدنیا و الاخره »؛ یوسف، 101.
24. « ما عِندَکُم یَنفَذُ و ما عِندَ اللهِ باقٍ »؛ نحل، 96.
25. نک: حسن زاده ی آملی، حسن، انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، ص 84-86.
26. نک: کهف، 64-78.
27. ابن حنبل، احمد، مسند أحمد، ج 5، ص 343؛ مدنی کبیر، سید علی خان، ریاض السالکین، ج 6، ص 393؛ سبزواری ملاهادی، شرح الأسماء الحسنی، ص 552؛ ابن عربی، محی الدین، الفتوحات (14-ج) ج 13، ص 137.
28. نهج البلاغه، خطبه 2.
29. طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ج 1، ص 275 و 276.
30. حضرت امیر (علیه السّلام) فرمود: « أرَی نُورَ الوَحیِ و الرسالَهِ و أشُمِّ رِیحَ النُّبُوَّهِ وَ لَقَد سَمِعتُ رَنَّهَ الشیطانِ حینَ نزَلَ الوحیُ علیه (صلی الله علیه و آله و سلم)… »؛ روشنایی و نور وحی و پیامبری را می دیدم و بوی نبوت را استشمام می کردم. من هنگامی که وحی بر او (صلی الله علیه وآله و سلم) فرود آمد، آوای شیطان را شنیدم… و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نیز در حقش فرمود: « إنَّکَ تَسمَعُ مَا أسمَعُ وَ تَرَی ما اری إلا انکَ لَستَ بَنَبی »؛ و می بینی آنچه را من می بینم، جز این که تو پیامبر نیستی. نهج البلاغه، خطبه 192.
31. نک: طبری، عماد الدین، بشاره المصطفی، ص 191؛ شیخ صدوق، الأمالی، مجلس 77، ص 513.
32. از معجزات امام رضا (علیه السّلام) آن است که در مجلس مأمون شخصی ضمن توهین به امام درخواست کرد که آن حضرت شیرهای نقاشی شده را به شیرهای واقعی تبدیل کند. در این هنگام آثار خشم و ناراحتی در چهره امام هویدا شده بود، به دو شیر پرده اشاره فرمودند: این فارج را دریابید. آن دو شیر ناگهان بر آن مرد حمله آوردند و او را پاره پاره کردند و گوشت و استخوان او را چنان خوردند که اثری از او در زمین دیده نشد « فَغَضِبَ علیُّ بن موسی الرضا (علیه السّلام) و صاح بالصورَتینِ دُونَکُما الفاجرَ فافترساه و لا تبقیا له عیناً و لا أثراً فوثبتِ الصورتَان »؛ بحارالأنوار، ج 49، ص 184.
33. در این باره نگاه کنید به تفاسیر ذیل آیه ی: « فَمَن حاجَّکَ فیه من بعدِ ما جاءکَ من العلمِ فقُل تعالوا ندعُ أبناءنا و أبناءَکُم و نِساءنا و نساءَکُم و انفسنا و انفسَکُم ثمَّ نبتَهِل فنَجعل لعنت الله علی الکاذبینَ »؛ آل عمران، 61.
34. دیلمی، حسن بن ابی الحسن، إرشاد القلوب الی الصواب، ج 2، ص 217.
35. مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 414.
36. مجلسی، مجمد باقر، بحارالأنوار، ج 9، ص 195؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 4، ص 205؛ کاشانی، سید عباس، المخازن، ج 1، ص 286.
37. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 36، ص 216.
38. ای محمد من علی و فاطمه و حسن و حسین و امامان را از یک نور آفریدم، سپس ولایت آنها را بر ملائکه عرضه داشتم، هر که پذیرفت از مقرّبان شد، و هر که نپذیرفت در زمره ی کافران قرار گرفت. ای محمد اگر بنده ای از بندگانم مرا عبادت کند تا (به حدّی) که بریده شود، و پس از آن در حال انکار ولایت شما نزد من آید او را در آتش داخل کنم. همان، ص 281 و 223.
39…. شهادت می دهم که انوار شما، اجساد شما، ارواح شما… یکی است. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 99، ص 150.
منبع مقاله :
ترخان، قاسم؛ (1388)، نگرشی عرفانی فلسفی و کلامی به: شخصیت و قیام امام حسین (ع)، قم: نشر چلچراغ، چاپ اول

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید