عزاداری طوائف جن در مصیبت شهادت امام حسین (ع)

عزاداری طوائف جن در مصیبت شهادت امام حسین (ع)

نویسنده: آیت الله سید محمد حسن میرجهانی(ره)

در بیان نوحه سرائی و عزاداری و گریه و زاری مسلمانان و مؤمنان طوائف جن در مصیبت های حسین(ع)، که شنیده یا دیده شده و در کتب معتبره خاصه و عامّه نقل نموده اند.
در کتاب کامل الزیارات مسنداً از محمد بن علی(ع) روایت کرده که فرمود:
«لما هم الحسین(ع) بالنهوض(1) عن المدینه، أقبلت نساء بنی عبدالمطلب فاجتمعن النیاحه حتی مشی فیهن الحسین(ع)، فقال: أنشدکن الله أن تندبین هذا الامر معصیه لله و رسوله قالت له نساء بنی عبدالمطلب: فلمن نستبقی النیاحه و البکاء، و هو عندنا کیوم مات فیه رسول الله(ص) و علیّ و فاطمه و رقیّه و زینب و ام کلثوم؟ فنشدتک الله جعلنا الله فداک من الموت فیا حبیب الابرار من أهل القبور. و اقبلت بعض عمامته تبکی و تقول: أشهد یا حسین، لقد سمعت الجنّ ناحت بنوحک و هم یقولون.
و انّ قتیل الطفّ من آل هاشم
اذّل رقاباً من قریش فذلّت
حبیب رسول الله لم یک فاحشاً
ابانت مصیبتک الأنوف و جلّت
و قلن ایضاً:
ابکوا حسیناً سیداً
و لقتله شباب الشعر
و لقتله زلزلتم
و لقتله انکسف القمر
و احمّرت آفاق السماء
من العشیه و السّحر
و تغیّرت شمس البلاد
بهم و أظلمت الکور
ذلک ابن فاطمه ابن المصاب
به الخلائق و البشر
اورثتنا ذلابه
جزع الانوف مع الغرر(2)
(چون حسین(ع) همت بر این گماشت که از مدینه نهضت کند. رو به سوی او آوردند زن های فرزندان عبدالمطلب، و گرد آن حضرت به نوحه گری جمع شدند، تا اینکه آن حضرت در میانشان رفت و فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم!‌ اگر ندبه کنید این کار گناهی است برای خدا و پیغمبر. زن های بنی عبدالمطلب گفتند: پس برای کی باقی بمانیم که نوحه گری و گریه کنیم و حال آنکه آن روز نزد ما مانند روزی است که رسول خدا(ص) و علیّ و فاطمه و رقیّه و زینب و ام کلثوم از دنیا رفته اند؟ پس تو را به خدا سوگند می دهیم!‌ خدا ما را فدای شما کند از مردن،‌ پس ای دوست داشته شده نیکان از اهل قبرها.
و بعضی از عمّه های آن حضرت گریه می کرد و می گفت: گواهی می دهم ای حسین!‌ که شنیدم که جنّ به نوحه تو نوحه می کردند و می گفتند که: کشته شده در طف -یعنی: حسین- که از آل هاشم است. ذلیل می کند گردنهای کسانی از قریش را. پس ذلیل می شوند ای حبیب رسول خدا!‌ که هرگز عمل بدی از او سرنزده. نزدیک شده است زمان مصیبت تو و بزرگ است آن مصیبت.
و گفتند: گریه کنید برای حسین که آقائی است بزرگ، که برای کشته شدن او موها سفید می شود، و برای کشته شدن او ماه گرفته می شود و کرانه های آسمان سرخ می شود، از سر شب تا هنگام سحر، و آفتاب شهرها متغیر می گردد و برای اهالی آن شهرها تیره و تار خواهد شد. آن حسین پسر فاطمه است و پسری است که همه خلایق و آدمیان به مصیبت های او مبتلا خواهند شد، و به ذلت و خواری خواهند انداخت ما را، و بی تاب و توان و اندوهناک خواهند نمود بزرگان و روسفیدان شیعیان و دوستان او را).
در کتاب مناقب روایت کرده که:
«چون حسین(ع) در مسافرت به عراق به منزل خزیمه رسید، یک شبانه روز در آنجا اقامت فرمود. چون صبح خواهر بزرگوار او علیا جناب زینب(ع) به نزد آن حضرت آمد و عرض کرد: ای برادر من! آیا خبر ندهم تو را به آنچه که پیش از صبح شنیدم؟ حسین(ع) فرمود: چه چیز است؟ عرض کرد: در شب برای قضای حاجت بیرون رفتم. شنیدم هاتفی می گفت:
الا یا عین فاحتفلی بجهد
و من یبکی علی الشهداء بعدی
علی قوم تسوقهم المنایا
بمقدار علی انجاز وعْدَ
یعنی: (ای چشم به کوشش خود جمع آوری کن مردم را، و کیست که گریه کند پس از من بر شهیدان، بر گروهی که مرگ ها آنها را میراند؛ به اندازه ای که بر وعده ای که داده اند وفا کنند).
پس حسین(ع) به خواهر خود فرمود:
«کلّ الذی قضی فهو کائن».
یعنی: (هر آنچه قضای الهی بر آن جاری شده به وجود آینده است)».(3)
در کامل الزیارات حدیثی روایت کرده که حاصل معنای آن این است که:
«حضرت صادق(ع) فرمود: چون حضرت امام حسین(ع) شهید شد، بنی هاشم که در مدینه بودند، صدائی شنیدند که: امروز بر این امّت بلا نازل شد که البته بعد از این شادی نخواهند دید تا وقتی که قائم آل محمد(ص) ظهور کند و خون این مظلومان را به کشتن دشمنان بخواهد و سینه های دوستان را شفا دهد. چون این سخن را شنیدند بسیار جزع کردند که البتّه حادثه بزرگی روی داده. چند روزی بیشتر نگذشت که خبر شهادت آن حضرت رسید و روز آن شب که هاتف آواز داده بود امام به درجه رفیع شهادت رسیده بود».(4)
و نیز ابن قولویه از میثمی روایت کرده که:
«پنج تن از کوفه به قصد یاری فرزند رسول خدا(ص) بیرون آمدند. چون شب شد در قریه شاهی منزل کردند. ناگاه پیری و جوانی آمدند. پیر سلام کرد و گفت: من از جنیانم و این جوان برادرزاده من است، و می خواهیم این مظلوم (یعنی حسین(ع)) را یاری کنیم. شما هم اگر این قصد را دارید اندکی در اینجا توقف کنید تا من بروم و خبری بیاورم تا این سفر ما از روی بصیرت باشد. جوانان آدمی منتظر ایستادند، آن پیر جنّی در آن روز و شب ناپیدا شد. صبح روز دیگر آوازی سوزناک بشنیدند که به این ابیات مرثیه خوانی می کرد:
والله ما جئتکم حتی بصرت به
بالطف منعفرا الخدّین منحوراً
و حوله فتیه تدمی نحورهم
مثل المصابیح یطفون الدجّی نوراً
و قد حثثت قلوصی کی اصادفهم
من قبل أن تتلاقی الخرد الحورا
فعاقنی قدر والله بالغه
و کان أمراً قضاه الله مقدوراً
کان الحسین سراجاً یستضاء به
الله یعمل أنّی لم أقل زوراً
مجاوراً لرسول الله فی غرف
و للوصیّ و للطیّار مسروراً
یعنی: (به ذات خدا سوگند نزد شما نیامدم تا وقتی که او را دیدم در زمین طف [که]‌ دو گونه آن بر روی خاک بود و نحر شده بود، و در اطراف او جوانانی بودند که نحرهایشان خون آلود و مانند چراغ های نورانی، تیرگی شب را از نور خود خاموش کرده بودند، و من به شتاب و سرعت می دویدم که خود را به ایشان برسانم، پیش از آنکه حوریان باحیا را ملاقات کنند؛ پس تقدیر مانع شد و خدا رساننده است آن را و امری است که خدا آن را تقدیر کرده و قضای او به آن جاری شده، حسین چراغی بود که به نور آن استضائه می شد. خدا می داند که من دروغ نمی گویم. هم جوار رسول خدا و وصیش علی مرتضی و جعفر طیار شد در غرفه های بهشتی؛ در حالتی که شاد و خوشحال شده است).
پس در حالی که آن ابیات را شنیدند، یکی از آن پنج نفر آدمی به این اشعار جواب گفت:
اذهب فلا زال قبر أنت ساکنه
حتی القیمه یسقی الغیث ممطوراً
فقد سلکت سبیلاً أنت سالکه
و قد شربت بکأس کان مغروراً
و فتیه فرّغوا لله انفسهم
و فارقوا المال و الاهلون والدوراً
یعنی: (برو، پس همیشه قبری را که در آن ساکنی ابر رحمت بر آن باریده شده و می بارد. پس به راهی رفتی که رفتن آن اختصاص به تو دارد و آشامیدی از کاسه ای که بسیار روشن و پر نفع بوده، با جوانمردانی که خون های خود را در راه خدا دادند و از مال و اهل و عیال و خانه های خود جدا شدند)».(5)
سبط بن جوزی با اندک اختلافی نظیر این حکایت را از مردی از اهل مدینه نقل نموده و گفته است که:
«مردی مدنی به قصد رسیدن به خدمت امام از مدینه بیرون آمده، چون به رَبَذه رسید، شخصی را دید که روی خاک نشسته. سلام کرد و گفت: قصد رفتن عراق را داری تا بروی حسین را یاری کنی؟ گفت: آری. گفت: من نیز همین قصد را دارم. رفیق خود را به کربلا فرستاده ام تا خبری بیاورد. کمی صبر کن، بنشین تا بیاید. ساعتی بیشتر در انتظار نبودم که آن فرستاده باز آمد و گفت، در حالتی که گریه می کرد».(6) اشعاری را که در پشت این صفحه ذکر شد به اندک اختلافی در بعضی از کلمات تا آخر.
از شعبی نقل شده که روایت کرده از اهل کوفه که:
«در نیمه شبی آوازی شنیدند که یکی می گوید:
أبکی قتیلاً بکربلا
مضرّج الجسم بالدماء
أبکی قتیل الطّغاه ظلماً
بغیر جرم سوی الوفاء
أبکی قتیلاً بکی علیه
من ساکنی الأرض و السماء
هتک اهلوه و استحلوا
ما حرم الله فی الاماء
یا بابی جسمه المعرّی
الامن الدین و الحیاء
کلّ الرزّایا لها عزاء
و ما الذی الزرء من عزاء
یعنی: (گریه می کنم برای کشته شده در کربلا که بدنش آغشته در خون ها شد. گریه می کنم برای کشته شده ای که سرکش ها از روی ظلم او را کشتند، بدون جرمی. جرمش این بود که وفادار به عهد بود. گریه می کنیم برای کشته شده ای که گریه کرد برای او هر که در زمین و آسمان ساکن بود. حرمت اهل و عیال او هتک شد و حلال دانستند هتک حرمت آنها را و آنچه را که خدا بر کنیزان و در حق ایشان حرام کرده. ای پدرم فدای آن بدنی که برهنه روی خاک نیفتاد مگر برای دین و حیائی که داشت. برای هر مصیبتی عزائی است مگر این مصیبت که برای آن عزاداری نیست)».(7)
زهری گفته که:
نوحه جنیّان چنین بود:
خیر نساء الجن یبکین شجیّات
و یلطمن خدوداً کالدنانیز نقیات
و یلبس ثیاب السود بعد القصبیات
یعنی: (بهترین زن های جنّ گریه می کنند در حالتی که اندوهناک و محزونند و لطمه به صورت های خود می زنند که جای آن مانند دینارها بر آن صورت ها -که در باطن پاکیزه و نیکو است- باقی می ماند و جامه های سیاه می پوشند، پس از آنکه جامه های نظیف و لطیف می پوشیدند)».(8)
علیّ بن حَزّوز نوحه جن را به این نحو حکایت کرده:
یا عین جودی بالدماء فانّما
یبکی الحزین بحرقه و توجّع
یا عین الهاک الرّقاد بطیبه
عن ذکر آل محمد و تفجع
بانت ثلاثاً فی الصعید جسومهم
بین الوحوش و کلهم فی مصرع(9)
یعنی: (ای چشم!‌ خون گریه کن، که غیر این نیست که شخص اندوهگین با سوزش و حزن و دردناکی می گرید. ای چشم! خواب خوش تو را بازی داده و مشغول کرده است از زیاد کردن آل محمد و فاجعه ای که بر آنها وارد شده. سه روز بدن های ایشان در روی زمین افتاده، میان جانوران، و همه آنها در مصرع افتاده بودند).
ابن قولویه در کامل الزیارات چنین روایت کرده از داود رقّی که گفته:
«جَده من از جنیّان شنیده که در عزای حسین(ع) چنین نوحه سرائی کرده اند و گریستند:
یا عین جودی بالعبّر
و أبکی فقد حق الخبر
أبکی إبن فاطمه الّذی
ورد الفرات و ما صدر
الجنّ تبکی شجوها
لمّا اتی منه الخبر
قتل الحسین ورهطه
تعساً لذلک من خبر
فلا بکینک حرقه
عند العشاد و بالسحر
و لا بکینک ما جری
نهر و ما اخضّر الشجر
یعنی: (ای چشم! بخشش کن به اشک های خود و گریه کن که این خبر حقّ است. گریه کن برای پسر فاطمه که وارد فرات شد و آنچه که بر او صادر شد. جنّ در مصیبت های او گریان است، به علت خبری که از او رسیده، به اینکه حسین با اصحابش کشته شدند. هلاکت باد برای آن خبری که رسیده. ای حسین! برای تو گریه می کنم از روی سوزش دل البته البته از سر شب تا هنگام سحر، و گریه می کنم البته البته تا زمانی که نهر جاری است و درخت ها سبز است)».(10)
شیخ ابن نما در کتاب مثیر الاحزان گفته که:
«مسوّر بن مخرمه و چندین نفر از اصحاب رسول خدا(ص) شنیدند که جنّیان بر آن حضرت نوحه سرائی و مرثیه خوانی کرده اند».(11)
ابن شهر آشوب در کتاب مناقب روایت کرده که:
«ابن بطّه گفته است که: جنیّان در نوحه سرائی خود این شعر را می گفتند:
أیا عین جودی و لا تجمدی
و جودی علی الهالک السید
فبا لطفّ امسی صریعاً فقد
رزینا الغداه بأمر بُدی
یعنی: (ای چشم! بخشش کن و اشک خود را خشک نکن و اشک بریز بر آقائی که کشته شد و در زمین طف روز را به شب رسانید، در حالی که بدنش روی خاک افتاده بود، و ما شب را تا صبح عزاداری کردیم به سبب این امر که رویداد)».(12)

انکار وجود جن و گریه آنها بر امام حسین(ع)
مخفی نماند: اخبار و حکایات راجع به نوحه گری و گریستن و مرثیه خوانی مؤمنین جنیّان در کتب شیعه و سنی بسیار روایت و ذکر شده و جمع همه آنها در اینجا مقتضی اطاله و ذکر نیست و برای آگاهی و بصیرت مقداری که ذکر شد کفایت می کند. علاقه مندان به آگاه شدن به زیادتر از آنچه که تذکر داده شده، به کتب مبسوطه در این باب از اخبار و احادیث و مقاتل و تواریخ و آثار و سیر مراجعه فرمایند.
چیزی که در این مقام مقتضی است شرح داده شود -از چیزهائی که بسیار تعجب آور است- سخریّه و استهزاء و طعن زدن بعضی از اشخاص منافق یا بی خبر و ضعیف الایمان از روی جهالت و نادانی، در موضوع وجود جنّ و گریستن و عزاداری آنها -با اینکه اخبار بسیار حاکی از آن است [و] در مصیبت حسین(ع) از ائمه طاهرین(ع) روایت شده- بر شیعیان خورده گیری می نمایند و اعتقاد به آن را جزء خرافات می پندارند و روی این پایه، ضلالت و گمراهی خود را برملا و آشکار می نمایند و وجود جنّ را که از ضروریّات دین مقدس اسلام است، انکار می کنند.
و از جمله اخبار و روایاتی که در گریستن و نوحه کردن جنّیان وارد و روایت شده، فرموده امام باقر و امام صادق(ع) است، که از حضرت امام زین العابدین(ع) نقل نموده اند که در خطبه شام فرموده:
«أنا ابن من ناحت علیه الجنّ فی الارض و الطیر فی الهواء».(13)
یعنی: (منم پسر کسی که نوحه کرده است بر او جنّ در زمین و مزع در هوا).
و نیز از میثم تمار از امیرالمؤمنان(ع) روایت شده که فرمود:
«و بکی علیه الشمس و القمر و النجوم و السماء و الأرض و مؤمنوا الانس و الجن»،(14) الخ.
یعنی: (گریه می کند بر حسین، آفتاب و ماه و ستارگان و آسمان و زمین، و مؤمنین انس و جن)، تا آخر خبر.
و علامه مجلسی(ره) در بحار و دیگران در سایر کتب روایت کرده اند که:
«از روز شهادت حضرت امام حسین(ع) تا یکسال جنیان بر سر قبر پیغمبر(ص) عزاداری و نوحه سرائی می کردند».(15)
و در کتاب فتوحات القدس چنانچه از آن حکایت شده روایت کرده که:
«یکی از ثقات گوید: با مردی از قبیله طی می گفتم که: به ما خبر رسیده که شما نوحه گری جنیّان را بر حسین(ع) شنیده اید؟ گفت: آری. هیچ آزاد و بنده ای را از او نمی پرسی مگر اینکه او تو را از نوحه گری آنها خبر می دهد. گفتم: من دوستدارم که از تو بشنوم آنچه را که تو از ایشان شنیده ای. گفت: من از ایشان شنیدم که می گفتند:
مسح الرسول جبینه
فله بریق فی الخدود
أبواه من علیاً قریش
و جدّه خیر الجدود
یعنی: (مسح می کرد رسول خدا(ص) پیشانی حسین را. پس برای او برقی بود که در رخسارها می درخشید. پدر و مادر او از بلند مرتبه های قریش بودند و جدّ او از بهترین تمام جدّها بود)».(16)
بدانکه طعن زنندگان در موضوع جنّ دو دسته اند: یکدسته: از این دو منکر اصل وجود جن می باشند.
و دسته دوم: منکر نوحه و گریه آنهایند.
نسبت به دسته اوّل گفته می شود: وجود جن از ضروریات دین، بلکه از جمله ضروریات همه ملتها و همه دین ها است و آنهائی که مخالف وجود جنّند، مانند جماعتی از معتزلی ها و بعضی از تاریک فکرها که خودشان را روشن فکر می دانند، برخلاف حق و حقیقت [هستند]، مانند گروهی از فلاسفه و براهمه.
و اما دسته دوّم که منکر نوحه و گریه ایشانند، پس می گوئیم: بعد از روایتی که از معصومین(ع) رسیده، نوحه گری و گریستن ایشان هیچ اشکالی ندارد. زیرا که مخبر صادق به آن خبر داده و شکی نیست که آنها هم مانند بشر راجع به ثواب و عقاب مکلف می باشند. مؤمنین از آنها مشمول ثواب و منکرین آنها شیاطین و سزاوار عقاب خواهند بود، چنانچه در آیات و اخبار و احادیث بسیار وارد شده که جن و انس با هم اشتراک در تکلیف دارند و از امت پیغمبر شمرده می شوند، و سوره بخصوص و آیات متفرقه بسیاری درباره ایشان در قرآن مجید نازل شده.

دفع شبهه انکار گریه ملائکه بر امام حسین(ع)
و عجیب تر از طعن بر گریه جنّ و شگفت آورتر آنکه، بسا کسانی که روش و مشرب بعضی از فلاسفه قدیم را برای خود پیش گرفته اند و خود را مسلمان و اهل ایمان می دانند و مسلک ملاحده را اختیار کرده اند، آنها نیز منکر گریستن و حزن و الم ملائکه می باشند و بر این رفته اند که ملائکه عقول مجرّده و طلسم های متفرّده اند، چگونه نسبت گریه و تألم به آنها داده می شود و چگونه از آنها تعبیر «شُعْث غُبْر» -یعنی: (مو پریشان و غبارآلود)- می شود و غیر اینها از صفاتی که اختصاص دارد به پست ترین جسم ها که از عالم مادّه و مادیات است.
می گوئیم: گرچه انصاف این است که اینگونه کلمات مبتنی بر تسویلات شیطانیّه و غرض های نفسانیه است و قابل جواب گفتن و نه گوینده آن پاسخ دادن نیست الّا اینکه بسا جواب نگفتن از آن هم سبب جری شدن و جسارت ورزیدن گوینده می شود. لذا در جواب گفته می شود: اعتقاد ما فرقه شیعه دوازده امامی بر این است که همه مجرّدات و مادّیات از حادثه این مصیبت عظمی و ماتم کبرای حسینی -ارواحنا و ارواح العالمین له الفداء- در حقیقت متأثر بوده و می باشند؛ عقلاً و نقلاً، چنانچه پاره ای از آن را قبلاً در این موقف شرح دادم و بعد از این هم باز در محل خود شرح داده خواهد شد.
اما برهان عقلی می گوئیم: به حکم عقل و تقریب آن که نوری است الهی و راهنمائی است خدائی و می پرسیم از اعتراض کننده که آیا متأثر شدن در این مصیبت بزرگ در نزد تو، از طاعات و عبادات و قربات و متصّف شدن به صفات کمال و محبوبیت نزد خدای تعالی، موجب رضوان و خشنودی خدا می شود یا نه؟
پس اگر تصدیق و اعتقاد به اینها داری جای حرف نیست و مورد تعرض نیستی و الزامی در کار نیست، و اگر انکار می کنی و معتقد نیستی از کسانی هستی که لایؤمن بالله و لا بالیوم الاخر و هم عن الصراط لناکبون فلهم دینهم و لنا دیننا و انّا عنکم معرضون، حتی یأتی الله وعده و ینفع الباکون من بکائهم و یبقی أهل التحسّر فی حسرتهم و الذین آمنوا إلی ربهم راجعون، و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.
و اگر به اعتقاد اول باقی هستی و به زبان تصدیق می کنی، ولی در گریستن و تألم ملائکه در شکی، از تو سؤال می کنم: آیا به خودت اجازه می دهی که بگوئی اجسام مادیّه قابل ترقی است تا به مرتبه کمال برسد، اما عقول عالیه و ارواح متعالیه این قابلیت را ندارد و فیض به اجساد پست و خسیس می رسد و عقل یا روح باشرافتی که دارد فیضی به او نخواهد رسید، به خصوص در صورتی که کثرت محبت ملائکه به حسین به اندازه ایست که قلم از تحریر و بیان از تقریر آن عاجز است؟
در کتاب مناقب از حضرت امام رضا(ع) از پدرانش از رسول خدا(ص) روایت کرده که فرمود:
«من أحب أن ینظر إلی أحب أهل الأرض و السماء فینظر إلی الحسین(ع)».(17)
یعنی: (کسی که دوست دارد نظر کند به سوی محبوبترین اهل زمین و آسمان باید نظر کند به سوی حسین(ع)).
و حضرت رضا(ع) نیز به ریان بن شبیب فرموده -چنانچه قبلاً ذکر شد-:
«یابن شبیب! ان کنت باکیاً لشیء فابک للحسین بن علی بن ابی طالب(ع)، فانه ذبح کما ذبح الکبش، و قتل معه من أهل بیته ثمانیه عشر رجلا مالهم فی الأرض شبیهون، و لقد بکت السّموات السبع و الارضون لقتله»،(18) تا آخر حدیث.
یعنی: (ای پسر شبیب! اگر برای چیزی گریه کننده هستی، پس گریه کن برای حسین بن علی بن ابی طالب. زیرا که او ذبح شد، همچنان که گوسفند ذبح کرده می شود، و کشته شد با او از اهل بیتش هجده مرد که برای ایشان در روی زمین شبیهی نبود، و هر آینه گریه کرد برای او آسمان های هفتگانه و زمین ها به جهت کشته شدن او).
خلاصه کلام این است که چگونگی افعال و صفات و حالات اهل عوالم، مختلف است به سبب اختلاف عوالم و این معنائی است ثابت، و قابل انکار نیست، و تا این اندازه به دارازا کشیدن سخن از باب مماشاه با منکرین گریستن جنیان و فرشتگان است و الّا اعتقاد ما فرقه امامیّه اثنی عشری این است که ملائکه جسم هائی هستند نورانی، و عقول مجرّده نیستند، بنابر اخبار صادره از رسول خدا و ائمه اطهار(ص)، ما دامت الیلل و النهار، و الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانا الله.
مرحوم علامه مجلسی(ره) در بحارالانوار بیانی فرموده که در این مقام مقتضی دیدم حاصل آن را در اینجا ذکر کنم. مفاد فرموده ایشان این است:
«بدانکه اجماع امامیّه، بلکه همه مسلمانان، مگر کمی از آنها که عبارتند از بعض از متفلسفین -آن کسانی که خود را در میان مسلمانان داخل می کنند برای خراب کردن اصول ایشان و ضایع کردن عقایدشان- نسبت به وجود ملائکه، با اینکه ایشان اجسام لطیفه نورانیه ای هستند، صاحبان بال ها، دو تا و سه تا چهار تا، که قادر و توانا هستند که به هر شکلی بخواهند متشکل شوند؛ به شکل های مختلفه و اینکه خداوند سبحانه وارد می کند بر ایشان به قدرت خود آنچه را بخواهند از اشکال مختلفه و صورت ها بر حسب حکمت ها و مصلحت ها، و آنها حرکاتی دارند از حیث بالا رفتن و فرود آمدن؛ به نحوی که انبیاء و اوصیاء آنها را می دیدند، و قائل شدن به تجرّد ایشان و تأویل نمودن ایشان را به عقول و نفوس فلکیّه و قوی و طبایع، و تأویل کردن آیات بسیار و اخبار متواتره سبب می شود شبهات واهیه و توهمات دور کننده از راه هدایت را و موجب می شود پیروی کردن از جهل و کوردلی را».(19)
[محقق دوانی] در شرح عقائد گفته است:
«اجسام لطیفه نورانیّه، قدرت دارند که متشکل شوند به اشکال مختلفه ای که در علم و قدرت بر افعال شاقه، و از شأن آنها است طاعت،‌ و مسکن آنها در آسمان ها است، و ایشان رسول های خدای تعالی هستند به سوی پیغمبران او و امین های خدایند بر وحی او. تسبیح می کنند خدا را در شب و روز، و سستی نمی کنند، و آنچه را که خدا به آنها امر فرماید نافرمانی نمی کنند.
و گفته است که ملائکه در نزد فلاسفه عبارتند از: عقول مجرده، و نفوس فلکیّه، و مخصوصند به نام کرّوبین، و علاقه ای به اجسام ندارند هرچند به سبب تأثر باشد.
و اصحاب طلسمات گفته اند که: برای هر فلکی روحی است کلی که تدبیر می کند امر او را، و منشعب می شود از آن روح های بسیاری. مثلاً برای عرش -یعنی: فلک اعظم- روحی است که اثر آن در آنچه در جوف آن است دیده می شود که آن را نفس کلیّه نامیده اند و روح اعظم که از آن نیز منشعب می شود روح های بسیاری که متعلق به اجزای عرش است و اطراف آن همچنان که نفس ناطقه تدبیر می کند امر بدن انسان را، و برای او است قوّه طبیعیه و حیوانیه و نفسانیه به حسب هر عضوی و بنابراین آیه شریفه: (یوم یقوم الروح و الملائکه صفاً)(20) و آیه مبارکه: (و تری الملائکه حافین من حول العرش)(21) حمل بر آن می شود و همچنین سایر افلاک. و اثبات کرده اند برای هر درجه ای، روحی که ظاهر می شود اثر آن، وقت تحویل آفتاب در آن درجه، و همچنین برای هر روزی و هر ساعتی و هر دریائی و هر کوهی و هر آبادی ای و انواع نباتات و حیوانات و غیر اینها، بنابر آنچه از شرع رسیده از ملک ارزاق و ملک دریاها و ملک باران ها و ملک الموت و امثال اینها،‌ همچنانی که اثبات کرده اند برای هر یک از بدن های بشریّه و نفس تدبیر کننده. نیز اثبات کرده اند برای هر نوعی از انواع،‌ بلکه برای هر صنفی از اصناف، روحی را که مدبر آن است که آن را طبیعت های تام می نامند برای آن نوع تا آن را از آفت ها حفظ کند و از آنچه که خوفناک است، و نوع ظهور آن نوع ظهور اثر نفس انسانیّه است در شخص»(22) تمام شد کلام او.

پی نوشت ها :

1-در تمام مصادر بجای «بالنهوض»، «بالشخوص» آمده و در هیچ مصدری خلاف آن را نیافتم حتی در مدینه المعاجز که ظاهراً نقل قول مرحوم میر جهانی از این کتاب است.
2-کامل الزیارات، ص 96، «باب نوح الجن علی الحسین بن علی(ع)»؛ مدینه المعاجز، ج 4، ص 178؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 89؛ العوالم العلوم (الامام الحسین(ع))، ص 316. نکته قابل ذکر اینکه، روایت نقل شده توسط مرحوم میرجهانی ظاهراً از نسخه مدینه المعاجز می باشد، بخاطر اختلافی که این کتاب در ذکر شعر «ابکوا حسیناً سیداً» با دیگر کتب دارد زیرا در تمام مصادر مذکور شعر مذکور هر دو بیت آن یک بیت آمده بخلاف مدینه المعاجز که مرحوم میرجهانی نیز طبق این نسخه آورده و در آن هر بیتی تبدیل به دو بیت شده، چنانکه در بالا ملاحظه می فرمایید.
3-مناقب، ج4، ص 95؛ بحارالأنوار، ج 44، ص 372.
4-کامل الزیارات، ص 336؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 172.
5-کامل الزیارات، ص 93؛ مدینه المعاجز، ج 4، ص 172، ح 246/1193؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 236.
6-نظم درر السمطین، ص 223؛ شرح احقاق الحق، ح 33، ص 76.
7-شرح الحقاق الحق، ج 27، ص 501؛ التبر المذاب، ص 92.
8-التذکره (لابن جوزی، طبع مصر)، ص 279.
9-کامل الزیارات، ص 95؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 241؛ مدینه المعاجز، ج 4، ص 175.
10-کامل الزیارات، ص 97، بحارالأنوار، ج 45، ص 238.
11-مثیرالأحزان، ص 107.
12-مناقب، ج 4، ص 62؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 236.
13-مناقب،‌ ج4، ص 168؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 174.
14-علل الشرائع، ج 1، ص 227؛ امالی للصدوق، ص 126؛ بحارالأنوار، ‌ج 45، ص 202.
15-مناقب آل أبی طالب، ج 3،‌ص 218: «و ناحت علیه الجن کل یوم فوق قبر النبی إلی سنه کامله»؛ مدینه المعاجز، ج 4، ص 116،‌ح 179/1126؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 305؛ العوالم العلوم (الامام الحسین(ع))، ص 618، ح 5.
16-کامل الزیارات، ص 191، ح 3، «باب نوح الجن علی الحسین بن علی(ع)»،. چاپ مؤسسه نشر الفقاهه؛ مناقب امیرالمؤمنین، ج 2، ص 229؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 146؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 199؛ المعجم الکبیر، ج 3، ص 121، ح 2864؛ نظم درر السمطین، ص 223، ح 1؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 14، ص 241؛ اللهوف فی قتلی الطلفوف، ص 114.
17-مناقب، ج 4، ص 73؛ بحارالأنوار، ج 43، ص 297.
18-عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 299؛ بحارالأنوار، ج 44، ص 285.
19-بحارالأنوار، ج 59،‌ ص 202.
20-سوره انبیاء، آیه 38
21-سوره زمر، آیه 75.
22-بحارالأنوار، ج 59، ص 202، به نقل از شرح عقائد محقق دوانی.
منبع: میرجهانی، محمد حسن، (1371)، البکاء للحسین(ع)، در ثواب گریستن و عزاداری یر حضرت سید الشهداء(ع) و وظایف عزاداری، تحقیق روح الله عباسی، قم، نشر رسالت، 1385، چاپ دوم.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید