عاشورا در آینه تفاسیر (2)

عاشورا در آینه تفاسیر (2)

نویسنده:دکتر مرتضی رحیمی (*)

6-3. وَ أَنفِقُوا فى سبِیلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلى التهْلُکَهِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یحِب الْمُحْسِنِینَ(البقره :195) : و در راه خدا [برای تجهیزات جهاد] انفاق کنید، و خود را با دست خود[با غلبه دشمن به واسطه ی کمبودها] به هلاکت نیفکنید، و نیکى و نیکوکاری کنید که خداوند نیکوکاران را دوست مى‏دارد. این آیه از جمله آیاتی است که توجه بسیاری از مفسران را به خود جلب و در مورد عاشورا و قیام امام حسین(ع)مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.
براساس این آیه، برخی، هر نوع جهاد ابتدایی را مصداق القای خود در هلاکت دانسته اند و به نادرستی آن حکم نموده اند. از این بالاتر برخی قیام امام حسین(ع) و شهادت ایشان را نیز مصداق القای نفس در هلاکت دانسته و به
نادرستی آن حکم کرده اند؛ (1) از همین روست که این آیه بحث بسیاری بین مفسرین است و چنانچه پیش ازاین گذشت، اولین مفسری که در تفسیراین آیه، قیام امام حسین(ع) را به گونه ی فقهی مورد تجزیه و تحلیل قرار داده، طبرسی است که با این کار هم جرقه بحث برای دیگر مفسران زده شده و هم آنکه فقهایی همچون علامه حلی با توجه به تفسیر طبرسی، قیام امام حسین(ع) را از زاویه فقهی مورد تجزیه و تحلیل قرار داده اند.
قیام امام حسین(ع) و شهادت ایشان نمی تواند القای نفس در هلاکت باشد؛ چه آنکه از سویی در قرآن دلاوری ها و رشادت هایی مدح و ستایش شده که به نوعی، افکندن خود در معرض خطر می باشند؛ چنانچه علی(ع) که در «لیله المبیت» خود را در معرض خطر قرار داد و به جای رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم)در بستر آرمید، مورد تشویق و ثنا قرارگرفته است و از دیگر سو، جهاد و مبارزه و نیز شهادت به عنوان مفاهیم مقدس و با ارزش معرفی شده اند؛ همچنین با توجه به آنکه هدف، حفظ دین رسول خدا و برپایی سیره پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) و هدفی مقدس و بالاتر از جان می باشد، باید جان فدای این هدف مقدس شود؛ همان کاری که امام حسین(ع) و همه شهدای راه خدا انجام داده اند؛ از همین روست که برخی از مفسرین (2) نهی در آیه را مقید به موردی دانسته اند که اقتحام برای حیات دین ونصرت آن نباشد؛ همان کاری که سیدالشهداء(ع) در امتناعش از بیعت با یزید انجام داد.
از سوی دیگر، پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) گروهی را برای هدایت و تبلیع به قبیله هذیل فرستاد که تا سر حد شهادت مقاومت کردند، با وجود این از کار آنها
نکوهش نشد؛ از طرفی این نوع استفاده از آیه ناشی از عدم تفسیر درست آیه و خطا در برداشت از آن است که با بیان دیدگاه های گوناگون و تجزیه و تحلیل آن، سخیف بودن اشکال روشن می شود.
از دیدگاه طبرسی (3) تهلکه به معنای هلاکت است و برخی گفته اند تهلکه آن است که به هلاکت می کشند. در آیات قبل از وجوب جهاد با کفار صحبت شده و به دنبال آن از لزوم انفاق در راه خدا سخن به میان آمده است؛ کلمه سبیل به معنای راه است و راه خدا همان راه رحمت وثواب است؛ اما سبیل الله بیشتر در مورد جهاد به کار می رود که بذل جان، عالی ترین مرتبه وجود و بخشش است.
منظور از القا به تهلکه، اقدام به هر عملی است که موجب وقوع در هلاکت انسانی می شود یا ترک عملی که باعث هلاکت انسان می گردد؛ از این رو عملی که مریض انجام دهد و باعث شدت بیماری یا مرگ او گردد، مثل پرهیز نکردن و خوردن خوراک هایی که برای بیماری او زیان آور است و یا مثل معالجه نکردن و استفاده نکردن از دارو که موجب هلاکت خود شود، هر دو القا در تهلکه می باشد.
در تفسیر و بیان آیه، وجوهی ذکر شده و احتمالاتی مطرح گردیده است. اختلاف مفسرین در شرح معنی و مقصود آیه ناشی از چگونگی ارتباط بین «امر به انفاق» و «نهی از افتادن در هلاکت» و چگونگی تفسیر افتادن درهلاکت می باشد. با توجه به این امر وجوهی به شکل زیر در تفسیر آیه بیان شده است:
1-6-3. با ترک انفاق خود را به هلاکت نیندازند؛ زیرا در این صورت دشمنان برشما چیره خواهند شد و شما هلاک خواهید شد. این وجه را
ابن عباس و جمعی از مفسران بیان کرده اند.
برخی از مفسرین(4) رابطه بین عدم انفاق و هلاکت را فراتر از جهاد دانسته اند و بر این باورند که آیه از ارتباط بین عدم انفاق و هلاکت به طور کلی و حتی در غیر جهاد صحبت می کند؛ به این معنی که بر اساس این آیه، انفاق به طور کلی سبب نجات جوامع از مفاسد کشنده است؛ زیرا با فراموش شدن انفاق، ثروت ها در دست افراد معدودی جمع می شود که در برابرشان اکثریتی محروم وجود دارد؛ بنابراین دیری نخواهد پایید که انفجاری عظیم در جامعه به وجود می آید که نفوس و اموال ثروتمندان هم در آن آتش خواهد سوخت؛ از همین روست که در روایت آمده: «حصنوا اموالکم بالزکاه»(5): اموال خود را با زکات حفظ کنید؛ همچنین علامه طباطبایی در این باره فرموده اند: (6) «آیه شریفه مطلق است و در نتیجه، نهی در آن، نهی از تمامی رفتارهای افراطی و تفریطی است که یکی از مصادیق آن بخل ورزیدن و امساک از انفاق مال در هنگام جنگ است که این بخل ورزیدن باعث بطلان نیرو و از بین رفتن قدرت است که باعث غلبه دشمن برآنان می شود؛ هم چنان که اسراف در انفاق و از بین بردن همه اموال، باعث فقر و مسکنت و در نتیجه انحطاط حیات و بطلان مروت می شود» و در جای دیگر گفته اند(7) : «اختلاف روایات در معنای آیه مؤید گفتار ماست که آیه شریفه مطلق است و هر دو طرف افراط و تفریط در انفاق را شامل می شود، بلکه تنها مختص به انفاق نیست و افراط و تفریط در غیر انفاق را هم شامل می گردد.»
2-6-3. در اثر ناامیدی از آمرزش الهی، مرتکب گناه نشوید تا به این خاطر خود را در هلاکت عذاب اخروی بیندازید؛ این وجه از براء بن عازب و عبیده نقل شده است؛ از همین روست که برخی از مفسران(8) هلاکت را اعم از دنیوی و اخروی دانسته اند.
3-6-3. تا وقتی قدرت دفاعی و جنگی و مقابله و دفع دشمن را ندارید، خود را در معرکه جنگ با آنها نیندازید، یعنی نباید بی گدار به دل دشمن بزنید. این وجه به ثوری و بلخی منسوب است.
4-6-3. در انفاق زیاده روی نکنید. بر اساس این وجه، مسلمان باید در انفاق میانه روی کند تا خود را به سختی و هلاکت نیندازد؛ این وجه به جبایی منسوب است. نزدیک به همین معنی روایتی از امام صادق(ع)وارد شده که در آن فرموده اند: (9) اگر کسی تمام آنچه را دارد در راه خدا انفاق کند، کار درست و خوبی انجام نداده و به این آیه عمل نکرده است.
شأن نزول های بیان شده (10) برای آیه نیز به نوعی به برخی از وجوه یاد شده اشاره دارد؛ چنانچه از عکرمه روایت شده که این آیه در موضوع نفقات فی سبیل الله است و ابوبکر مهرجانی با اسناد از ابن ابی جبیر روایت می کند که : انصار همواره در راه خدا تصدق و اطعام می کردند. یک سال دچار آسیب (کم محصولی) شدند و انفاق نکردند، آیه بالا نازل گردید. ابومنصور بغدادی نیز با اسناد از حکم بن عمران روایت می کند: ما در کنار قسطنطنیه بودیم. سرکرده اهل مصر، عقبه بن عامل جهنی صحابی رسول الله (ص) و
سرکرده ی اهل شام فضاله بن عبید صحابی رسول الله (ص) بودند. از شهر، صف بزرگی از رومیان بیرون آمد و ما مسلمانان نیز صف بزرگی در برابر آنها بستیم. یکی از مسلمانان به صف رومیان حمله برد و در انبوه ایشان فرو رفت و مسلمانان فریاد زدند: «القی بیدیه الی التهلکه»؛ اما آن مرد سالم بازگشت و ابوایوب انصاری صحابی رسول الله (ص) گفت : ای مردم آیه را بی جا به کار نبرید و نادرست معنا نکنید. این آیه درباره ما گروه انصار نازل شد که وقتی اسلام عزت یافت و مسلمان زیاد شد، بعضی با بعضی در نهان می گفتیم : «اموال ما تباه شد و به باد رفت، اگربر سر کارها و مال های خود بودیم و کاسبی می کردیم از بین نمی رفت» و این آیه در جواب ما نازل شد و تهلکه همانا بر سرکار مال دنیا ایستادن است؛ در حالی که خدا ما را به جهاد امر فرموده است؛ وابوایوب پیوسته غازی و مجاهد بود تا درگذشت.
از دیدگاه طبرسی بین وجوه بیان شده و در تفسیر آیه مورد بحث، تنافی وجود ندارد؛ از همین رو بهتر است آیه بر همه احتمالات و معانی حمل شود؛ چه اینکه از جمله «لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه» سه نتیجه گرفته اند که عبارتند از :
1. هراقدامی که احتمال خطر جانی داشته باشد، حرام است؛
2. در صورت خوف و احتمال خطر می توان امر به معروف را ترک کرد؛ زیرا یکی از مصادیق افتادن در هلاکت است؛
3. اگر امام(ع) در رویارویی با کفار و یاغیان نسبت به جان خود یا مسلمانان نگرانی داشته باشد، جایزاست با آنها صلح کند؛ همان طور که رسول خدا در حدیبیه با مشرکین صلح کرد وعلی(ع) در صفین و امام حسن(ع) در هنگام مشاهده تشتت کار و ترس بر خویش و پیروانش با معاویه صلح کرد.
با توجه به نتایجی که طبرسی بیان نموده است، کار امام حسین(ع) و شهادت ایشان با هیچ کدام از نتایج یاد شده سازگاری ندارد؛ از همین رو این امر را به عنوان یک اشکال مطرح نموده و به آن دو صورت زیر پاسخ گفته است:(11)
1. امام حسین(ع) فکر می کرد مردم نسبت ایشان را با رسول خدا (ص) در نظر دارند و حضرتش را نمی کشند.
این پاسخ حدود یک قرن پیش از طبرسی توسط سید مرتضی بیان شده است که گفته است : وقتی حضرت، رفتار آن مردم را دید و ملاحظه کرد که دین را پشت سرشان انداخته اند و دانست که اگر زیر سلطه ابن زیاد برود، به سرعت گرفتار خواری و ننگ خواهد شد و در پایان نیز کارش به کشته شدن خواهد انجامید، به جنگیدن و دفاع از خویش روی آورد و سرانجام ایشان نیز، یکی از دو خوشبختی بود: یا پیروزی یا شهادت ومرگ کریمانه.
حضرت می دانست و یا ظن قوی داشت که اگر جنگ هم نکند او را می کشند؛ همان گونه که پسر عمویش مسلم بن عقیل را کشتند. در این صورت کشته شدن با عزت و در راه خدا و جهاد برایش آسان تر و گواراتر بود.(12)
هر چند پذیرش وجوه گوناگون در آیه و امکان جمع بین آنها و نیز پاسخ دوم طبرسی موجه می نماید، با وجود این پاسخ اول ایشان با مبانی کلامی مشهور شیعه که به علم امام معتقد است و نیز با روایاتی که از علم امام سخن می گویند، سازگاری ندارد. توضیح آنکه اکثریت قریب به اتفاق صاحب نظران شیعه بر این باورند که امام(ع) به سرنوشت خود و اصحابش
آگاه بوده است و از سویی متون تاریخی نیز این امر را تأیید می کنند و از دیگر سو، جمله امام(ع) به محمدبن حنفیه (13) که در آن به کشته شدن خودشان و اسارت خانواده اشاره نموده اند. مشهور است؛ از طرفی نیز در روایتی از امام صادق(ع) که درباره قیام امام حسین(ع) وعدم همراهی محمد بن حنفیه است، آمده: «یا حمزه انی ساخبرک بحدیث لاتسأل عنه بعد مجلسک هذا، ان الحسین(ع) لما فصل متوجها دعا بقرطاس و کتب : بسم الله الرحمن الرحیم من الحسین بن علی بن ابی طالب الی بنی هاشم اما بعد فان من لحق بی منکم استشهد و من تخلف لم یبلغ مبلغ الفتح و السلام»(14) : ای حمزه من تو را از حدیثی آگاه می کنم که بعد از این جلسه، دیگر از آن پرسش نکنی. حسین(ع) وقتی قصد حرکت کرد، کاغذی خواست و در آن نوشت : بسم الله الرحمن الرحیم. از حسین بن علی بن ابی طالب به بنی هاشم، اگر هر کس از شما به من ملحق شود، به شهادت می رسد و هر کس بازماند، به جایگاه فتح و پیروزی نخواهد رسید.
از سوی دیگر، در روایتی از امام باقر(ع) آمده است که حمران بن اعین شیبانی از اصحاب ایشان از آن حضرت درباره شصیت علمی ائمه (علیهم السلام) و علم ایشان به اخبار آسمان ها و زمین و همه نیازهای دینی و شهادت علی و حسن و حسین (علیهم السلام) پرسش کردند و امام باقر(ع) در پاسخ فرمودند: «یا حمران ان الله تبارک و تعالی قد کان قدر ذلک علیهم و قضاه و امضاه و حتمه علی سبیل الاختیار (الاختنبار) ثم اجراه فبتقدم علم الیهم من رسول الله (ص) قام علی و الحسن و
الحسین (علیهم السلام) و بعلم صمت من صمت منا»(15): ای حمران! خدای تبارک و تعالی آن را برای ایشان مقدر ساخته و به شکلی اختیاری یا امتحانی حتمی ساخته بود و بعد آن را جاری ساخت؛ بنابراین با آگاهی قبلی از ناحیه رسول خدا (ص) بود که علی و حسن و حسین (علیهم السلام) قیام کردند و هر کس از ما نیز اگر سکوت می کند، با همین آگاهی است. پس از آن، حضرت فرمودند: اگر ایشان تغییر این وضعیت و نابودی آن ستمکاران را از خداوند در خواست می کردند، خداوند اجابت می نمود و درکمترین فرصت آن طاغوت ها را از میان می برد و اگر آن ائمه دچار چنین گرفتاری هایی شدند، به سبب رسیدن به جایگاه و کرامت الهی بود که خواست خدا بود.
اشکالی که به آن اشاره شد، به نوعی در برخی از تفاسیر نمود یافته است که ضمن اشاره به روایت «ان لله علمین علم مکنون مخزون لایعلمه اِلا هو من ذلک یکون البداء و علم علمه ملائکته و رسله و انبیاء ه فنحن نعلمه»(16) گفته اند:
بنابراین مراد از علم غیبی که نمی دانند و علمی که شب های جمعه به آنها افاضه می شود، علم لوح محو و اثبات است و همچنین موضوع «لیله المبیت و مقاتله با شجعان و بردن سوره برائه و آنچه ازاین قبیل است، از لوح محو و اثبات می باشد و تا مشیت آنها که عین مشیت حق است، تعلق نگیرد که بدانند نمی دانند و خلطه و آمیزش پیغمبر (صلی الله علیه و آله وسلم) با منافقین و امثال این امور روی دستور ظاهر اسلام است که هر کس اظهار شهادتین نمود تا به اسباب عادی خلاف آن ثابت نشده، باید حکم اسلام براو بار نمود؛ اما رفتن حضرت علی(ع) به محراب زکریا و رفتن سیدالشهدا(ع) به کربلا و شرب سم سایر ائمه بنا به مقتضای حکمت و مصلحت وتسلیم شدن به
فرمان و قضای الهی بود؛ چنانچه اگر پیغمبر و امام امرکنند به مؤمنی که به جهاد دشمن رود و به او خبر دهند که تو کشته می شوی، رفتن او به جهاد واجب است؛ با اینکه می داند کشته می شود.
با وجود آنچه گذشت، آیاتی که به عاشورای حسین(ع) مرتبط دانسته شده و از طریق آن درباره ی عاشورای حسینی صحبت شده، به مواردی که گذشت خلاصه نمی شوند؛ چه آنکه از طریق آیات دیگری نیز در علوم دیگر، همچون علم فقه، به نوعی درباره ی عاشورای حسینی صحبت شده است. این گونه استفاده، به گونه ی استفاده و تفسیر یک مفسر نیست، بلکه از زاویه ی دیگری از آیات سخن به میان آمده است؛ مثلاً همان طور که گذشت، علامه حلی با استفاده از آیات مربوط به صلح و آتش بس درباره ی قیام امام حسین(ع) و عدم صلح ایشان داوری نموده است.(17)

پی‌نوشت‌ها:

*استادیار دانشگاه شیراز.
1. تفسیر نمونه؛ ج2، ص 37 و الامثل فی تفسیرکتاب الله المنزل؛ ج2، ص 35.
2. آلاءالرحمن فی تفسیرالقرآن؛ ج1، ص 167.
3. ترجمه تفسیر مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ ج2، ص239.
4. تفسیر نمونه؛ ج2، ص 37 و الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل؛ ج2، ص 35.
5. وسایل الشیعه؛ ج6، ص 252.
6. ترجمه تفسیرالمیزان؛ ج2، ص 93.
7. همان، ص 108.
8. اطیب البیان؛ ج2، ص 362.
9. لو ان رجلا انفق ما فی یدیه فی سبیل الله ما کان احسن و لا اوفق الیس یقول الله و لا تلقوا الله و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه و احسنوا ان الله یحب المحسنین یعنی المقتصدین (کافی؛ ج4، ص 53).
10. ترجمه اسباب النزول واحد نیشابوری؛ ص 34.
11. مجمع البیان؛ ج2، ص 517.
12. تنزیه الانبیاء؛ ص 229.
13. بحارالانوار؛ ج44، ص 364.
14. بصائرالدرجات؛ ص 502 و بحارالانوار؛ ج42، ص 81.
15. الکافی؛ ج1، ص 262.
16. همان؛ ص 147.
17. اطیب البیان؛ ج1، ص 245.

منابع :
1. قرآن کریم.
2. ابن ابی الحدید؛ شرح نهج البلاغه؛ تحقق محمد ابوالفضل ابراهیم؛ [بی جا]، دارالاحیاء الکتب العربیه، 1378 ق.
3. ابن عاشور، محمدبن طاهر؛ التحریر و التنویر؛ [بی جا]، [بی نا]، [بی تا].
4. ابن عجبیه، احمدبن محمد؛ البحرالمدید فی تفسیر القرآن المجید؛ تحقیق احمد عبدالله قرشی رسلان؛ قاهره، [بی نا]، 1419.
5. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمرو؛ تفسیر القرآن العظیم(ابن کثیر)؛ بیروت : دارالکتب العلمیه، 1419.
6. بروجردی، سید حسین، تفسیر الصراط المستقیم؛ قم : انصاریان، 1416.
7. بلاغی نجف، محمد جواد؛ آلاءالرحمن فی تفسیر القرآن؛ قم : بنیاد بعثت، 1420.
8. ترجمه ی تفسیر مجمع البیان فی تفسیر القرآن طبرسی؛ گروه مترجمان؛ تهران : فراهانی؛ 1360.
9. حرعاملی؛ وسایل الشیعه؛ تحقیق و نشر مؤسسه آل البیت لأحیاء التراث؛ قم، 1414.
10. حسینی جرجانی ی، سید امیرابوالفتح؛ آیات الاحکام جرجانی؛ تهران: نوید، 1404.
11. حسینی شاه عبدالعظیمی، حسین بن احمد؛ تفسیراثناعشری؛ تهران : میقات، 1363.
12. حلی، حسن بن یوسف؛ تذکره الفقهاء؛ قم : مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1414.
13. خمینی، روح الله؛ تحریر الوسیله؛ قم : دارالکتب العلمیه، 1409.
14. ــــــــ؛ صحیفه ی نور؛ تهران : مؤسسه ی تنظیم و نشرآثارامام خمینی، 1378.
15. سعد قندی، نصربن محمد بن احمد؛ بحرالعلوم؛ [بی جا]، [بی نا]، بی تا].
16. الشریف المرتضی، ابوالقاسم علی بن حسین؛ تنزیه الأنبیاء؛ بیروت، [بی نا]، 1409.
17.الصفاء، محمدبن الحسن بن فروخ؛ بصائر الدرجات؛ تحقیق میرزا حسن کوچه باغی؛ تهران : مؤسسه الاعلمی، 1363ش.
18. طباطبایی، محمد حسین؛ المیزان فی التفسیرالقرآن؛ قم : مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین، [بی تا].
19. طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فی تفسیرالقرآن؛ تهران: ناصر خسرو، 1372.
20. طنطاوی، سید محمد؛ التفسیر الوسیط للقرآن الکریم؛ [بی جا]، [بی نا]، [بی تا] 21. طوسی، محمدبن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن؛ بیروت، [بی نا]، [بی تا] 22. طیب، سید عبدالحسین؛ اطیب البیان فی تفسیرالقرآن؛ تهران : اسلام، 1378ش.
23. عبده، محمد (الشیخ)؛ نهج البلاغه؛ بیروت : دارالمعرفه، [بی تا].
24. فیض کاشانی، ملا محسن؛ الاصفی فی تفسیرالقرآن؛ قم، [بی نا]، 1418.
25. فیض کاشانی، ملا محسن؛ تفسیر الصافی؛ تهران : صدر، 1415.
26. قولویه قمی، محمدبن جعفر؛ کامل الزیارات؛ تحقیق شیخ جواد قیومی؛ [بی جا]؛ مؤسسه النشر الفقاهه، 1417.
27.کلینی، محمد بن یعقوب؛ الکافی؛ تحقیق علی الکبر غفاری؛ [بی جا]، [بی نا]، 1388.
28. مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار؛ بیروت : مؤسسه الوفاء، 1403.
29. مغنیه، مجمد جواد، التفسیر المبین؛ قم : بنیاد بعثت، [بی تا].
30. مکارم شیرازی، ناصر؛ الامثل فی تفیسر کتاب الله المنزل؛ قم، [بی نا]، 1421.
31. مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1374.
32. موسوی گلپایگانی، محمدرضا؛ توضیح المسائل؛ قم : دارالقرآن الکریم، 1413.
33. موسوی همدانی، سید محمد باقر؛ ترجمه تفسیرالمیزان (علامه طباطبایی )؛ چ5، قم، [بی نا]. 1374ش.
34. واحد نیشابوری؛ اسباب النزول؛ ترجمه علیرضا قراگوزلو؛ تهران، [بی نا]، 1383ش.
نشریه کنگره امام حسین(ع) و مقاومت، جلد 1.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید