جلوه هایی از پایداری و استقامت در سیره عملی و قولی سالار شهیدان (3)

جلوه هایی از پایداری و استقامت در سیره عملی و قولی سالار شهیدان (3)

نویسنده:دکتر احمد بهشتی

واکنش اصحاب

اکنون نوبت اصحاب با وفا و عاشقان لقاءالله است که حرمت اهل بیت (علیهم السلام) را پاس داشتند و رعایت ادب را در پاسخ، پیشی نگرفتند و چون در رتبت بعد، نوبت به آنها رسید، یکی بعد از دیگری زمزمه ی عشق و سرود محبت و آوای دلنشین ایقان و معرفت سر دادند و حسین(ع) را به عنوان قبله ی آمال و طریق وصول به قله کمال و مظهر تام صفات جلال و جمال، توصیف کردند. مگر ممکن است کسی که گم شده خود را بازیافته و دامن معشوق و محبوب خود را باز گرفته، از راه بازگردد و مسیری دیگر انتخاب کند؟!
مسلم بن عوسجه گفت: «اگر تو را رها کنیم، پیش خدای خود چه عذری داریم؟! تا این شمشیر را در کف دارم، می جنگم و اگر هیچ سلاحی نداشته باشم، با سنگ مبارزه می کنم، تا همراه تو بمیرم».(1)
سعید بن عبدالله می گفت : «اگر هفتاد بار کشته و سوزانده شوم، سپس زنده و سوزانده شوم، دل از تو نمی کنم و از تو جدا نمی شوم. چرا چنین نکنم؟ یک کشته شدن است و یک کرامت جاویدان.»(2)
در این مسابقه ی شهامت و شجاعت که هر یک به نحوی رجز مردانگی سر می داد، زهیربن قین گفت : «دوست می دارم که هزار بار کشته و زنده شوم و از تو و جوانانت دفاع کنم و آسیبی به شما نرسد.»(3)
سرانجام، جملگی هم آوا شدند و سرودی سردادند که در سیره ی قولی و صبغه ی عملی هیچ یک از شهدای فضیلت و دلدادگان حقیقت مانندش دیده
نشده است. آنها در سرود جاودانه خویش، خود را رهین منت خدای منان و قدردان و قدرشناس نعمت پروردگار سبحان معرفی کردند و زبان به حمد و ستایش گشودند؛ چرا که ایشان را به نصرت حسین(ع) کرامت بخشیده و به کشته شدن در راه اهداف عالیه ی او شرافت بخشیده و آنها را به همراهی با حسین(ع) و همگام بودن با او برکرسی رضا و خشنودی نشانده است.(4)
اینان برگرد محوری می چرخیدند که خالص ترین و مخلص ترین بندگان خدا بود، بلکه از مخلصین بود؛ چرا که خداوند او را برای روزی ذخیره کرده بود که گستاخی بنی امیه ـ و در رأس آنها یزید پلید ـ به اوج خود رسیده بود و تاریخ بشریت، عنصری ناپاک تر از او به خود ندیده بود و شاید بعد از آن هم ندیده و نخواهد دید.
او جورش فراگیر و ظلم و ستمش بی نظیر بود. خود و عُمالش کردند آنچه کردند و از هیچ گونه فسق و فجور و فحشایی کوتاه نیامدند. در روزگار شوم او، بازار غنا و ملاهی در مکه و مدینه ـ که از مقدس ترین اماکن بود ـ رونق یافت و شرابخواری و باده گساری علنی شد. او را بوزینه ای بود که ابوقیسش صدا می زد و در مجالس او، صدرنشین و بسیار خبیث بود. او را بر خری وحشی که به زین و لجام مرصع، آراسته بود، سوار می کرد و به مسابقه ی اسب سواران تیزتک می فرستاد. قبایش از حریر و سرخ و بر سرش کلاهی گران قیمت بود.(5)
سیره اش فرعونی و خلق و خوی اش نمرودی و حکومتش به شیوه ی
جبارترین جباران و متکبرترین متکبران بود. برخی گفته اند: فرعون در میان رعیت خویش عادل تر و برای خاص و عام، منصف تر از او بود.(6)
گویا همه ی پیامبران اولوالعزم(ع) که با فراعنه و اکاسره و قیاصره و عمالقه و دیگر تاراج کنندگان انصاف و ایمان و وجدان مبارزه و مجاهده می کردند، در وجود ذی جود امام حسین(ع) اجتماع کرده اند و همه ی مواریث عالیه ی خود را به او بخشیده اند تا نامشان را زنده بدارد و مرام و
مسلک شان را پاسداری کند، چنانکه گویی همه ی فاسقان جبار و کفر پیشگان مکار و ستمگران غدار، یزید را مجموعه ی همه ی خصائل زشت خود یافته و او را به نمایندگی خود برگزیده اند تا فاتحه ی همه ی مقدسات را بخواند و دیوانه وار بر همه ی عرصه های معنویت و توحید، یورش برد و مجالی برای رشد فضائل و گسترش اخلاق و محامد باقی نگذارد.
اگر در زیارت شکوهمند وارث، حسین(ع) را وارث همه ی انبیاـ از آدم تا خاتم ـ و از خاتم تا آخرین امام(ع) ـ یعنی امام مجتبی(ع) ـ خطاب می کنیم و یادگار زهرای مرضیه را یادگار همه ی سرداران کرامت و صدرنشینان فضیلت می شناسیم، به همین دلیل است که گویی همه به او چشم دوخته اند و او را زنده کننده ی دین خود و همواره کننده ی راه خود و ابلاغ کننده ی پیام خود و مظهر همه ی استقامت ها و مقاومت های خود می شناسد.
به همین جهت است که مصیبتش هم بزرگ ترین مصیبت است. اگر شاعری می گوید: «وَ اَیُّ رَزیَّهٍ عَدَلتَ حُسیَناً»(7) و اگر مسلم بن قتیبه می گوید :«وَ
ابنَهُ وَ العَجُوزَ ذاتَ البُعُولِ»(8) بی دلیل نیست. او را با 33 طعن نیزه و 43 ضربت شمشیر و قطع دست، سربریدند.(9) آری در حکومت یزید و فرمانداری ابن زیاد ـ که با رهنمود سرجون مسیحی و با صلاحدید او حکم امارت را از یزید گرفته و از این رهگذر، مسیحیت تثلیثی خشمگین به انتقام جویی از اسلام توحیدی پرداخته بود(10) ـ‌جنایت هایی صورت گرفت که لکه ی ننگ آن هرگز از دامن آل سفیان و آل زیاد پاک نخواهد شد.
اگر محور یزیدیان، همه ی جنایتکاران تاریخ است، محورحسینیان، همه ی برگزیدگان حق و بندگان خالص و مخلِص و مخلَص است. اینان بودند که از راه و رسم مولا و مقتدا و پیشوای خود درس سلحشوری و استقامت آموختند و در راه قرآن و خاندان، از مال و منال و همسر و اولاد گذشتند و دل از دنیا و مافیها کندند و ساکنان فرش و عرش را به حیرت افکندند.
سکینه (سلام الله علیها) می گوید: پدرم به همراهان می فرمود : شما معتقد بودید که مردم کوفه با من بیعت کرده اند و مرا همراهی کردید. اکنون می بینید که شیطان بر آنها غالب شده و خدا را فراموش کرده اند. آنها تشنه خون من و یاران من اند. بیم دارم که این را ندانید یا بدانید؛ ولی از شرم، از من جدا نشوید. خاندان ما، اهل مکر و خدعه نیستند. هر کس یاری ما را دوست ندارد، در تاریکی شب، راه خود را پیش گیرد و پی کار خود رود.
الگوی عاشقان وسرور دلدادگان حق، می خواهد طیب و خبیث، پاک و پلید، خداجوی و دنیا طلب را از هم جدا کند و کسی کورکورانه در ورطه ی
بلا و کوره ی داغ آزمون سقوط نکند. او نماینده ی خداست و خدا چنین فرموده است : «مَّا کانَ اللَّهُ لِیَذَرَالْمُؤْمِنِینَ عَلى مَا أَنتُمْ عَلَیْهِ حَتى یَمِیزَ الخَْبِیث مِنَ الطیِّبِ»(11) : خداوند مؤمنان را بر آنچه شما برآیند، رها نمی کند تا اینکه پلید را از پاک جدا سازد.
پس حسین(ع)که گفتار و کردارش خدایی است، نباید اجازه دهد که نااهل ها در این برنامه ی ایثار و اخلاص با انسان های اهل، مخلوط شوند و پشک و مشک به هم در آمیزند.
هر چند سرور آزادگان به کرات تذکر داده بود که هر کس آماده ی بذل جان و بر دیدار خدای انس و جان مصمم است، با او همراهی کند و جسته گریخته با آینده نگری دقیق خود، وقایع را پیشگویی کرده بود و بسیاری از طمع کاران دنیا طلب، حساب کار خود را کرده و پی کارشان رفته بودند، ولی در عین حال، هنوز تصفیه ی کامل صورت نگرفته بود و قطعاً سالار شهیدان پاکباز، چه بود دیده ی ظاهر و چه به دیده ی باطن و برزخی، آنها را می شناخت و راضی نبود که خون های ناشایست با خون های پاک در آمیزد و کسانی در لشکر نور باقی بمانند که ظلمانی و تاریک و گمراهند.(12)
سکینه (سلام الله علیها) پس از نقل سخنان حکیمانه ی پدر ـ که به منظور غربال کردن نااهل ها و جدا کردن سکه های بدلی از زر ناب و خالص ایمان و ایقان، ایراد شده بود ـ می گوید : حدود ده تا بیست نفر راه خود را گرفتند و
رفتند و آنهایی که باقی ماندند، کمتر از هشتاد نفر بودند.(13)
آنهایی که ماندند، همان هایی بودند که نمونه ی سخنانشان را دیدیم و با رفتارشان آشنایی داریم.
آنها همچون ستارگان در پرتو نور خورشید ولایت و امامت نورانی شده و با کانون معنویت، سنخیت یافتند و از رفتار و گفتار امام و پیشوای خود درس پایمردی آموخته، آماده حضور در آزمونی بزرگ شدند و بنابراین آمادگی یافتند در راه اطاعت مولا و فرمان برداری مقتدا، از تمام تعلقات بگذرند.
آنها به انتخابی آگاهانه دست یافته و در طریق هموار و صراط مستقیم بیدارگری همیشگی گام نهاده و امامشان را چون نگین انگشتری در حصن و حصار خود گرفته بودند و آرزو می کردند که همگی در خاک و خون غلتیده شوند، ولی یک تار مو از سر فرزندان و برادران و زادگان برادر و خواهرش یا عموزادگانش کم نشود.
آنها کسی را به رهبری برگزیده بودند که در ستم ستیزی و عدالت خواهی، بی همتا و در ایمان و اخلاص، یکتا و در علم و عمل یگانه ی عصر و در خلق و خوی و منش انسانی و اسلامی سلاله ی دهر بود. آنها امامی داشتند که جائران را برای همیشه مأیوس می کرد و به همه ی ظلم ستیزان عالم درس پایداری و مقاومت می داد.
دشمن بداندیش و فاقد هر گونه حسن و کمال، کورکورانه، ابر مردی را که الگوی استقامت و اسطوره ی صلابت و اسوه ی پایمردی و مقاومت بود، میان «سَلّت» و «ذِلَّت»(14) «مرگ» و «خواری»، «مقاومت» و«تسلیم» مخیر کرده بودند
تا با تحمل هرگونه مشقت و مصیبت و محنتی طراز نیکنامی و عزت و سربلندی را در عرصه ی تاریخ درازدامن اسلام از آن خود کند و الهام بخش همه ی نهضت ها و قیام های ستم ستیز گردد یا با تحمل خواری و فرومایگی، تسلیم قدرت حاکمان جور و ستمگران بی وجدان شود و خود را مرده ی تاریخ سازد و وجدان های بیدار را از خود مأیوس و نومید گرداند. او با شعار ماندگار : «هَیهات مِنَّا الذِّلَهُ» (15)، اعلام داشت که میان او و خواری و فرومایگی، فاصله ای بس دور و دراز و مسافتی طولانی و پر نشیب و فراز است و هرگز جاذبه های وجودی و انگیزه های درونی، او را به سوی آن سوق نمی دهد. در فطرت او جاذبه ی صلابت و در نهاد او آرمان استقامت و در اراده ی پولادین او انگیزه ی مقاومت و در مثلث وراثت و تربیت و محیط زندگی او، جلوه های پرفروغ عزت و سربلندی و سیادت و مولویت نهفته است.
او دراین راه، خود را در برابر خدای یکتا و رسول بی همتا و مؤمنان آگاه و دانا و دامن های پاک و بلند مرتبه و والا، معتقد و ملتزم می بیند و نه تنها از لحاظ دیده های شخصی و آرمان های فردی، عزیز زیستن را بر ذلیل شدن و سربلندی را بر فرومایگی ترجیح می دهد، بلکه گذشته از انتظامات خدایی و نبوی و علوی و فاطمی، معتقد است غیرتمندان عالم بشریت و شیفتگان حمیت و صلابت و دلدادگان پایمردی و همت هم راضی نمی شوند حسین شان را در بوته آزمایش،شکست خورده و دشمن شادکن بنگرند.(16)
به طور قطع، راه لئیمان فرومایه از راه کریمان گرانمایه جداست. مردم کریم با رشته ای از کرامت، از آغاز تا پایان تاریخ، به هم پیوسته اند و هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند و راهی را که با همتی والا برگزیده اند، به بهانه نبودن قدرت و قوت، رها نمی کنند و از نیرومندی ظاهری و کاخ پوشالی دشمن هراس و بیمی به دل راه نمی دهند. اینان مردن را بر تحمل ننگ، ترجیح می دهند و در عین حال، از تعصب کورکورانه و جاهلانه می پرهیزند؛ چرا که تسلیم شدن در برابر حق وحقیقت، موجب عزت آخرت و سربلندی می شود. هر چند در این دنیای فانی از نظر مردم ظاهر بین و کوته نظر، عار و ننگ شمرده شود.
آنچه حقیقتاً سبب ننگ و ذلت و فرومایگی و بدبختی است، تسلیم در برابر ظلم و کرنش در برابر ظالم است؛ اما آنکه در برابر مظاهر عدل و داد و اسطوره های رشاد و سداد، سر تسلیم فرود آورد و از تعصب جاهلانه و لجاج و ستیز نابخردانه، دست بکشد و اطاعت را بر عصیان و خدا را بر شیطان ترجیح دهد، خود را از خواری و خفت جاویدان و نکتب و ذلت بی پایان، نجات داده است. به همین جهت است که آن یکه تازه میدان شهادت و آن الگوی عرصه جهاد و ایثار و مقاومت آن یادگار و پیشرو همه ی اهل کرامت، در رجزی ماندگار و شعاری پایدار فرمود : «المَوتُ اَولی مِن رُکُوبِ العارِ/ وَالعارُ اَولی مِن دُخُولِ النّارِ»(17) : مرگ از ارتکاب ننگ، برتر و ننگ از داخل شدن جهنم، بهتر است.
این ننگی که از افتادن در قعر جهنم برتر است، ننگ واقعی نیست، بلکه ننگ خیالی و پوشالی است. آنان که خیال می کنند اگر در برابر حقیقت و عدالت،
سر تسلیم فرود آورند و دست از عناد و لجاج در برابر رهبران راستین و انسان های نازنین بردارند، گرفتار عار و ننگ می شوند و اگر از تعصب باطل و غیرت کاذب و جمودی و خشک سری خودداری کنند، بدنام می شوند، باید بدانند که این عار و ننگ، شیطانی است و آن بدنامی، در نزد اشخاص دانا و مآل اندیش و خردمند و با تدبیر.
زبیر ـ که هم عمه زاده پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) و علی(ع) و هم برادرزاده ی خدیجه ی کبرا(سلام الله علیها) بود ـ بعد از آنکه آتش جنگ جمل را برافروخت و مسلمانان را در آستانه ی جنگ و برادر کشی قرار داد، امام علی(ع) به او یادآوری کرد که پیامبر خدا (ص) او را به خاطر آن نبرد، «ظالم» نامیده است و او گفت: استغفار می کنم. اگر آن را به خاطر آورده بودم، خروج نمی کردم و چنین جنگی پدید نمی آوردم. امام باقر(ع) به او فرمود: بازگرد و دست از جنگ بردار. گفت : چگونه بازگردم ؟! اگر بازگردم، چنان لکه ی ننگ و عاری بر دامنم می نشیند که به هیچ وجه قابل شستشو و زدودن نیست.
امام علی(ع) به او فرمود : «ارجِع بِالعارِ قَبلَ اَن تَجمَعَ العارُ و النّارُ» (18) : پیش از آنکه ننگ و آتش با هم جمع شوند، با همین ننگ، باز گرد.
زبیر می خواست موقعیت خود را در نزد جهال بصره ـ که پیروی شتر عایشه را بر پیروی امام راستین و سرور و رهبر اهل ایمان و یقین، ترجیح داده بودند ـ حفظ کند و به شعارهای توخالی آن مردم خمود، خود را سرگرم سازد و کاری نکند که آنها را از خود برنجاند، غافل از اینکه عار و ننگ گمراهی و کیفر الهی و سوختن در آتش جهنم، سنگین تر و غیر قابل جبران است و همین مردم سبک سر در روز رستاخیز و هنگامه ی سقوط در
آتش جهنم، زبان به لعن وی می گشایند؛ چرا که قرآن کریم می گوید : «کلَّمَا دَخَلَت أُمَّهٌ لَّعَنَت أُخْتهَا»(19) : هرگاه گروهی داخل جهنم می شوند، خواهران عقیدتی و همگنان سلیقه ای و متعصب خود را با لعن و نفرین یاد می کنند و آنها را ننگین و بدنام می شمارند.
اگر پدر بزرگوارش علی(ع) گرفتار سه گروه سبکسر قاسطین و مارقین و ناکثین بود و اعلام می کرد که : خدا او را مأمور کرده که با همه ی آنها بجنگد و آنها را تار و مار کند و از هیچ گونه فداکاری که لازمه ی استقامت است، دریغ نورزد(20)، اکنون همه ی آن گروه های سرافکنده، در یزید و دار و دسته ی تبهکارش جمع شده و حسین(ع) نیز ادامه دهنده راه علی و حسن(ع) است که آن هم تداوم راه همه ی پیامبران خدا ـ مخصوصاً خاتم آنها ـ بود. پس باید بجنگد و سر تسلیم فرود نیاورد، هر چند ثمره ی آن شهادت و اسارت یاران و عزیزانش باشد که این خود پیروزی بزرگی است؛ چنانکه علی اکبر در رجز قهرمانانه ی خود ـ با الهام از پدر ـ فرمود : «جنگ، حقایق و مصادق را آشکار می سازد» (21) و الحق که چنین شد.
جرقه این پیروزی بزرگ در کلمات سالار و سرور شهیدان و پیشتاز میدان آمیزش عقل وایمان و سیاست و عرفان، زده شده بود و اگر احیاناًـ در سرودهای حماسی یاران و بستگان متجلی می شد، ملهم از مکاتبات و خُطَبات و محاورات خود حضرت، بلکه ملهم از قرآن کریم و فرقان مجید بود که در برابر دشمنان گمراه و دل مردگان تباه، به پیامبر خاتم و نبی اعظم دستور داد که بگوید:«هَلْ تَربَّصونَ بِنَا إِلا إِحْدَى الْحُسنَیَینِ»(22)آیا در مورد ما جز
جز یکی از دو نیکی (پیروزی دنیوی یا سرفرازی اخروی) انتظاری دارید؟
حسین(ع)پرورده ی مکتب قرآن و یادگار خاتم پیامبران و سلاله ی پاک نیاکان طاهر و مطهر و یادگار زهرای مرضیه و امیرمؤمنان است و همو بود که بامداد عاشورا با دعایی آغاز کرد که جمله ی زیر حسن ختام آن است :
«اَنتَ وَلِیُّ نَعِمَهٍ وَ صاحِبُ کُلِّ حَسَنَهٍ وَ مُنتَهی کُلِّ رَغبَهٍ»(23) تو ولیِّ هر نعمت و صاحب هر نیکی و منتهای هر آرزویی.
او در هنگام تنگنای محاصره و در لحظات حساسی که مرگ سرخ را در برابر خود و همراهانش مجسم می بیند، می فرماید:

فَاِن نَهزِم فَهَزّامُونَ قِدماً
وَ اِن نَغلَب فَغَیرُ مُغَلَّبینا

و ما اِن طِبُّنا جُبنٌ وَ لکِن
مَنایانا وَ دَولَهُ آخِرینا(24)

اگر شکست بدهیم، از گذشته، جزو شکست دهندگان بوده ایم و اگر به حسب ظاهر، مغلوب شویم، در واقع مغلوب نشده ایم. ترس و جبن در خوی و منش ما نیست؛ ولی امروز نوبت مرگ ما و فردا نوبت دولت آنهایی است که در آینده از راه می رسند(و انتقام خون ما را می گیرند).
فرزدق شاعر می گوید : «در سال 60 هجری مادرم را به مکه می آوردم. هنگامی که داخل منطقه ی حرم شدم، به کاروانی بر خوردم که با شمشیر و سپر از مکه خارج می شد. آن روز، روز ترویه بود. امام(ع)، عمره ای به جای آورده بود و به خاطر اینکه از توطئه ی یزید مصون بماند، از مکه رهسپار عراق شده بود. به همین جهت حس کنجکاوی فرزدق تحریک شده بود و از افراد سؤال می کرد که این کاروان که در موسم حج، مکه را ترک می کند،
از آنِ کیست؟ گفتند: از آنِ حسین(ع) است.
فرزدق به دیدار آن حضرت می شتابد و علت حرکت نابه هنگام امام(ع) را جویا می شود. حضرت پرده از توطئه ی یزیدیان بر می دارد و از فرزدق می پرسد که تو کیستی ؟ ولی فرزدق خود را معرفی نمی کند.
سپس حضرت از اوضاع عراق سؤال می کند. فرزدق می گوید : از مطلع سؤال کردی. دل های مردم با تو و شمشیرها در مقابل توست. قضا از آسمان نازل می شود و خدا هر چه خواهد انجام می دهد.(25)
فرمود: به خدا راست گفتی. فرمان از آن خداست. هر روزی او را شأنی است. اگر قضا آنگونه که ما دوست داریم و خشنودیم، نازل شود، خدای را بر نعمتش ستایش می کنیم و از او بر ادای شکر، کمک می خواهیم و اگر قضا به گونه ای دیگر نازل شود، کسی که نیتش حق وسیره و سریره اش تقواست، از حق و حقیقت دور نمی شود.(26)
فرزدق می گوید: «آیی، خداوند تو را به خواسته ات برساند و آنچه از آن حذر می کنی از تو دور دارد.
آن گاه فرزدق مسائلی از نذر و حج سؤال می کند و جواب می شنود واین دیدار به پایان می رسد.(27)

پی‌نوشت‌ها:

1.همان؛ ص 168.
2. همان.
3. همان؛ ص 169.
4. الحمدُلَلهِ الذی اَکرَمنا بِنَصرِکَ و شرَّفَنا بِالقَتلِ مَعَکَ. اَوَلا نَرضی اَن نَکونَ مَعَکَ فی دَرَجَتِکَ؟ یَابنَ رَسُولِ اللهِ(همان).
5.مروج الذهب؛ ج3، ص 76.
6.همان؛ ص 68.
7. همان؛ ص 62(هیچ مصیبتی با مصیبت حسین برابری نمی کند).
8.همان (خداوند زیاد و پسرش و پیرزن چند شوهره را لعنت کند).
9. همان.
10. طبری؛ ج4، ص 285.
11.آل عمران : 179.
12. او هنگام ترک مکه و حرکت به سوی عراق خطبه ای ایراد کرد و از قتلگاه خود در کربلا خبرداد و از صبر بی بدیل و رضای بی نظیر خود پرده برداشت و در خاتمه فرمود «الا مَن کانَ باذِلاً مُهَجتَهُ، مُوَطِّناً عَلی لِقاءِ اللهِ نَفسَهُ فَلیرحَل مَعَنا فَاِنی راحِلٌ مُصبِحاً اَن شاءَ اللهُ تعالی» (حیاه الامام الحسین؛ ج3، ص 48. به نقل از کشف الغمه؛ ج2، ص 241).
13. همان؛ ص 171.
14. اُلا وَ اِن الدَّعِیَّ بنَ الدَّعِی قَدرَ کَزنَی بَینَ اثَنتینِ بَینَ السَّلَّهِ وَ الذِلِه (سفینه البحار؛ ج1، ص 487).
15.در برخی از منابع آمده است: «هیات منا الدَّنیئهُ» (تحف العقول؛ ص 171 و سفینه البحار؛ ج1، ص 487).
16. تمام مطالب بالا، برگرفته از جمله زیر است که فرمایش سالار شهیدان است : «أبی اللهُ ذلکَ و رسوله و المؤمنونَ و حجورٌ صُابَت و اُنوفٌ حمیهٌ و نفوسٌ آبِیهٌ مِن اَن تُؤثَرَ طاعهُ اللَّئِام علی مَصارِع المِکرامِ» (تحف العقول؛ ص 171).
17. بحارالانوار؛ ج45،ص 50.
18. سفینه البحار؛ ج1، ص 544.
19. الاعراف :38.
20. قَد اَمَرَنَیَ اللهُ بِقِتالِ اَهلِ البَغیِ وَ النَّکثِ وَ الفَسادِ(نهج البلاغه، خطبه قاصعه، شماره 234).
21. الموتُ قَد بائَتَ لَهَا الحَقائقُ و ظَهَرَت مِن دُونِهَاالمَصادِقُ(حیاهُ الامام الحسین؛ ج3، ص 247).
22. التوبه : 52.
23.الارشاد؛ ص 233.
24. مروج الذهب؛ ص 163.
25. قُلُوبُ النّاسِ مَعَکَ وَ اَسیَافُهُم عَلیکَ وَ القَضاءُ ینزِلُ مِنَ السماء وَ اللهُ یَفعَلُ ما یشاءُ.
26. صدَقتَ، لِلهِ اَلاَمرُ وَ کُلَّ یومٍ هُوَ فی شَأن. اِن نَزَلَ القَضَاءُ بما نُحِبُّ وَ نَرضی فَنَحمَدُ الله علی نَعمائه وَ هُوَ المُستَعانُ عَلی اَداءِ الشُّکرِ وَ اِنَ حالَ القضاءُ دُونَ الرَجاءِ فَلَم یبعُد مَن کانَ الحَقُ نِیتَهُ وَ التَقوی سَریرَتَهُ.
27.الارشاد؛ ص 218.

منابع
1. قرآن.
2. نهج البلاغه.
3. ابن شعبه، ابومحمد حسن بن علی بن شعبه حرایی؛ تحف العقول عن آل الرسول، چ5، نجف : مکتبه حیدریه، 1380.
4. سبزواری، حاج ملاهادی؛ شرح غررالقواعد (مشهور به شرح منظومه)؛ چاپ ناصری، 1298 ق.
5. سمهودی، نورالدین : خلاصه الوفاء باخبار دارالمصطفی؛ ترجمه حاج سید جوادی (به نام اخبار مدینه)؛ قم : مشعر، 1376.
6. طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الامم و الملوک؛ بیروت : مؤسسه اعلمی، 1879 م.
7. قرشی، باقر شریف؛ حیاه الامام الحسین بن علی(ع)؛ قم : مکتبه داوری، 1396 ق.
8. قمی، عباس؛ سفینه البحار و مدینه الحکم و الآثار؛ نجف : مطبعه علمیه نجف اشرف، 1355ق.
9. ــــــــــــ؛ منتهی الآمال؛ کتابفروشی علمیه اسلامیه، 1331.
10. کلینی، محمد بن یعقوب؛ الکافی؛ دارالکتب الاسلامیه، 1388 ق.
11. مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار؛ کتابفروشی اسلامیه، 1398ق.
12. مسعودی، علی بن حسین بن علی؛ مروج الذهب و معادن الجوهر؛ قم : دارالهجره، 1404 ق.
13. ـــــــــــ؛ اثبات الوصیه للامام علی بن ابی طالب؛ قم : مکتبه بصیرتی [بی تا].
14. مفید، محمدبن نعمان؛ الارشاد؛ قم : مکتبه بصیرتی، [بی تا].
15. المقرم، عبدالرزاق؛ العباس؛ قم : شریف رضی، [بی تا].
نشریه کنگره امام حسین(ع) و مقاومت، جلد 1.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید