درس ها و عبرت های عاشورا در عرصه رفتار سیاسی (2)

درس ها و عبرت های عاشورا در عرصه رفتار سیاسی (2)

نویسنده : محمدصادق مزینانی

3 . پاسداری از اسلام و ارزش های اسلامی

پاسداری از اسلام و ارزش های اسلامی یکی دیگر از درس های عاشورا در عرصه رفتار سیاسی است . پیش از یادآوری این درس از سوی امام حسین (علیه السّلام) و دیگر عاشورائیان یادآوری این نکته مفید می نماید که: در فلسفه سیاسی، امروزه در باره نقش حکومت در تامین سعادت، اخلاق و معنویت گفت و گو بسیار است . برخی (حکومت های لیبرال) بر این باورند که این گونه امور در قلمرو مسائل خصوصی افراد جای دارد . از این روی، حکومت در این باره هیچ مسؤولیتی ندارد . اما در اندیشه سیاسی اسلام، با دلیل های بسیار این گونه امور جزو قلمرو حکومت است . نه تنها حاکم و همه کارگزاران حکومتی باید به اسلام و ارزش های اسلامی باور داشته باشند که همگان موظف به تبلیغ و پاسداری از آن می باشند . بر همین اساس هنگامی که اسلام و ارزش های آن از سوی امویان مورد تهاجم قرار گرفته بود و یزید و کارگزارانش به روشنی بر خلاف احکام اسلام و دستورهای آن عمل می کردند ولی در عین حال رفتار خودرا در برابر اسلام می نمایاندند، امام حسین (علیه السّلام) برای پاسداری از اسلام قیام کرد چرا که اگر امام حسین (علیه السّلام) قیام نمی کرد دیری نمی پایید که از اسلام جز نامی باقی نمی ماند . حکومت یزید درصدد نابودی اصل اسلام بود . از این روی وقتی که امام حسین (علیه السّلام) دعوت به سازش و بیعت با یزید شد فرمود:
«انا لله و انا الیه راجعون، و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید; (29) در این صورت باید از اسلام برای همیشه چشم پوشید، هنگامی که امت به زمامداری فردی چون یزید گرفتار آید .»
امام (علیه السّلام) در بسیاری از موارد از جمله در نامه ای که از مکه به مردم بصره می نویسد همچنین به هنگام رویارویی سپاه امام (علیه السّلام) با سپاه حر نیز پاسداری از اسلام را وظیفه همه مسلمانان دانسته و از آنان می خواهد که او را در این راه یاری دهند . در نامه آن بزرگوار به سران قبائل بصره چنین آمده است:
«شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرا می خوانم . زیرا در شرایط و وضعیتی قرار گرفته ایم که سنت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از میان رفته و جای آن را بدعت گرفته است . اگر دعوت مرا بپذیرید شما را به راه سعادت راهنمایی می کنم .» (30)
آن بزرگوار در جای دیگر می فرماید:
«لو لم یستقم دین جدی الا بقتلی فیا سیوف خذینی، (31) اگر دین جدم جز به کشته شدن من استوار نمی ماند پس ای شمشیرها مرا فرا گیرید .»
با سخنان یاد شده امام (علیه السّلام) به ما می آموزد که اگر برای پاسداری از اسلام راهی به جز فداکاری و ایثار و کشته شدن نباشد باید جان خود را فدای اسلام کرد . نه تنها امام حسین (علیه السّلام) که همه یاران او هدفی جز پاسداری از اسلام نداشتند . از باب نمونه، در آن هنگام که دست راست قمر بنی هاشم قطع می شود می فرماید:
«به خدا سوگند اگر چه دست راست مرا قطع کردید ولی من تا زنده هستم از دین خودم حمایت خواهم کرد .»

4 . شهادت در راه خدا

سیاست مداران حرفه ای در مبارزه دو گروه با یکدیگر بر توازن قوا تاکید می کنند و از درگیری مبارزان با دشمنی که از جهت عده و عده برتر است، بر حذر می دارند و آنان را به سکوت و گوشه گیری فرا می خوانند . روشن فکران آن زمان نیز امام حسین (علیه السّلام) را از درگیری با یزید که تا بن دندان مسلح بود بر حذر می داشتند، اما منطق آن بزرگوار چیز دیگری بود . او و دیگر عاشورائیان از ایستادگی در برابر یزید و حکومت اموی هرگز تردیدی به خود راه ندادند و با ایثار جان خود درخت اسلام را آبیاری کردند . کشته شدن در راه خدا هر چند از سوی انسان های ظاهر بین جدا شدن از دنیا و لذایذ آن است، ولی از نگاه انسان های وارسته، شهادت پایان رنج ها و سختی ها و رسیدن به لقاء الله است . آخرین آرزوی این گونه انسان ها شهادت است .
اسلام با تحول در بینش ها و ارزش ها انسان هایی را تربیت کرد که برای دفاع از مکتب، از جان و مال خویش می گذشتند و در میدان جهاد و شهادت پدر و پسر بر یکدیگر پیشی می گرفتند . (32) و گاه برای حضور یکی از آن ها در صحنه جنگ و جهاد و ماندن یکی از آن ها در خانه، کار به قرعه می کشید . (33) وقتی که امام حسین (علیه السّلام) می خواست از مکه حرکت کند در خطبه ای، از زیبایی مرگ در راه خدا سخن گفت و از همراهان خواست هر کس آمادگی کشته شدن در راه خدا دارد همراه ما بیاید:
«من کان باذلا فینا مهجته موطنا علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا، (34) هر یک از شما حاضر است در راه ما از خون قلب خویش بگذرد و جانش را در راه ما نثار کند آماده حرکت با ما باشد .»
در جای دیگر آن بزرگوار می فرماید:
«اگر این بدن ها برای مرگ آفریده شده اند پس چه بهتر که به صورت شهادت باشد .» (35)
استقبال از مرگ در راه عقیده و آرمان نزد ملت های دیگر هم ارزشمند است . مردم آزاده دیگر نیز چنین مرگی را تقدیس و ستایش می کنند و آن را برتر از زندگی ذلت بار و زیر ستم و همراه با ننگ و پستی می دانند . بنابراین، چه قدر سست و بی پایه ست سخنان کسانی که امروزه، شهادت طلبی را «خشونت » خوانده و آن را محکوم می کنند . سخنان اینان از عقل و نقل هر دو به دور است . کوتاه سخن این که تلاش و فداکای و ایثار جان و مال در راه عقیده و هدف های الهی تا کشته شدن و شهادت در راه خدا یکی از درس های رویداد عاشورا در عرصه رفتار سیاسی است، یعنی انسان در عرصه سیاسی گاه به جایی می رسد که باید در راه هدف و آرمان های الهی فداکاری کند و از جان و مال خود بگذرد . این یکی از درس های امام حسین (علیه السّلام) و دیگر عاشورائیان در قضیه کربلاست .

5 . جمع بین سیاست و معنویت

جمع بین حضور در عرصه های سیاسی و توجه به معنویات یکی دیگر از درس های عاشورا است . غفلت از نیازهای روحی و معنوی به ویژه برای کسانی که درگیر کارهای مهم و سنگین اند و مسؤولیت های بالایی دارند خطرساز و خطرآفرین است که باید در برابر آن هشیار بود . امام حسین (علیه السّلام) در آن هنگام که رویاروی دشمن ایستاده و حتی در آن هنگامی که در محاصره دشمنان است، هرگز از این مساله غفلت ندارد . از این روی، در تاریخ آمده است که در شب عاشورا در میان خیمه امام حسین (علیه السّلام) جنب و جوش عجیب و نشاط فوق العاده ای به چشم می خورد; یکی مشغول دعا و مناجات با خداست و آن دیگری مشغول تلاوت قرآن:
«لهم دوی کدوی النحل بین قائم و راکع و ساجد .» (36) و به هنگام حمله دشمن درعصر تاسوعا امام حسین (علیه السّلام) به قمر بنی هاشم می فرماید: «به سوی آنان برو و اگر توانستی امشب را مهلت بگیر، تا به نماز و استغفار و مناجات با پروردگارمان بپردازیم. خدا می داند که من به نماز و تلاوت قرآن و استغفار و مناجات با خدا علاقه شدید دارم .» (37)
از این درخواست در آن موقعیت به خوبی می توان به اهمیت معنویت و خودسازی پی برد . این کار امام (علیه السّلام) بیانگر آن است که هرگز نباید به دلیل کار و گرفتاری زیاد از خودسازی و توجه به معنویات غفلت کرد . چرا که موفقیت های انسان در همه عرصه ها در گرو همین توفیق است . ممکن است گفته شود کسی که به خاطر خدا کار و یا مسؤولیتی را پذیرفته است و با منطق انجام وظیفه مشغول کار است، کار او بلکه همه حرکت های او عبادت است، ولی باید توجه داشت که برای عباداتی که بین انسان و خداست اثر و نقشی است که هیچ چیز دیگر نمی تواند جایگزین آن شود .

6 . امر به معروف و نهی از منکر

از درس های مهمی که در عرصه رفتار سیاسی می توان از رویداد عاشورا آموخت، درس امر به معروف و نهی از منکر است . همان گونه که رفتار امت اسلامی با یکدیگر بر اساس امر به معروف و نهی از منکر است با حاکمان نیز بر همین مبنا استوار است . ولت حاکم بر مسلمانان، اگر ستمگر باشد باید بر اساس مراحل امر به معروف و نهی از منکر با او برخورد کرد . امام حسین (علیه السّلام) در وصیت نامه سیاسی الهی خود یکی از انگیزه های قیام خود را امر به معروف و نهی از منکر می داند:
«من از روی خودخواهی، غرور و خیره سری و یا به منظور ایجاد فساد و آشوب و ظلم و ستمگری به پا نخاسته ام، بلکه قیام من برای اصلاح امور مسلمانان و … اجرای برنامه امر به معروف و نهی از منکر در میان امت اسلامی است .» (38)
از این وصیت نامه استفاده می شود که حرکت های سیاسی انواع گوناگون دارد: حرکت از روی خودخواهی، غرور، ستم و فساد که درست نیست و تنها حرکتی که بر اساس مصالح مردم و امر به معروف و نهی از منکر باشد درست است و باید آن را الگو و سر مشق خود قرار داد . درس های این رویداد در عرصه رفتار سیاسی بیش از آن است که در این مقال بگنجد از این روی، به همین اندازه بسنده می کنیم .

عبرت های عاشورا

در تفاوت درس ها و عبرت ها اشاره کردیم که در عبرت ها تنها به الگوهای شایسته و خوبیها نگاه نمی کنیم، بلکه بدیها و زشتیها و رذالت ها را نیز می بینیم . در این بحث از عوامل زمینه ساز این رویداد، علت سکوت و بی تفاوتی مردم در برابر قیام امام حسین (علیه السّلام) و یا بالاتر، ضدیت با آن، و چگونگی بهره گیری از این حادثه بحث می شود . عبرت گیری از حادثه عاشورا را مقام معظم رهبری چنین ترسیم می کند:
«اولین عبرتی که در قضیه عاشورا ما را متوجه خود می کند این است که ببینیم چه شده که پنجاه سال بعد از درگذشت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) جامعه اسلامی به آن حد رسید که کسی مثل امام حسین (علیه السّلام) ناچار شد برای نجات جامعه این چنین فداکاری بکند … . مگر چه وضعی بود که حسین بن علی (علیه السّلام) احساس کرد که اسلام فقط با فداکاری او زنده می ماند و الا از دست می رود؟ عبرت این جاست، ما باید نگاه کنیم و ببینیم که چه شد که فردی مثل یزید بر جامعه اسلامی حاکم شد؟ … چرا باید وضعی پیش بیاید که کسی مثل حسین بن علی (علیه السّلام) ببیند چاره ای ندارد جز این فداکاری عظیم، که در تاریخ بی نظیر است . چه شد که آنها به این جا رسیدند؟ این همان عبرت است … . چه شد که بیست سال بعد از شهادت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در همان شهری که ایشان حکومت می کرد سرهای پسران امیرالمؤمنین را بر نیزه کردند و در آن شهر گرداندند … و دخترها و حرم امیرالمؤمنین را در بازار کوفه گرداندند …» (39)
پاسخ به پرسش های یاد شده و بررسی و تحلیل عوامل و زمینه های این حادثه می تواند مایه عبرتی برای جامعه اسلامی و نظام و حکومت دینی ما باشد، چرا که وقتی انقلاب پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را آن عوامل به فاجعه ای بزرگ چون شهادت حسین بن علی (علیه السّلام) و یارانش و اسارت اهل بیت آن بزرگوار کشانید، بی تردید اگر به جان انقلاب و نظام ما بیفتد همان بر سر انقلاب و نظاممان خواهد آمد که بر انقلاب بزرگ پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمد; عبرت عاشورا، این جاست . اگر عوامل زمینه ساز این حادثه را به درستی شناختیم و از آن عبرت گرفتیم، یعنی تلاش کردیم که انقلاب ما دچار آن آفت نشود، شاهد عاشورایی دیگر نخواهیم بود و اگر خدای نخواسته عبرت نگرفته و به وظیفه خود عمل نکردیم همان سرنوشت نیز در انتظار ما خواهد بود .
عوامل زمینه ساز حادثه عاشورا
در باره عوامل زمینه ساز حادثه عاشورا نظریه های گوناگونی اظهار شده است; در مرحله نخست می توان به عوامل مختلفی چون: عامل نژادی و قومی، اعتقادی، سیاسی و اجتماعی، اخلاقی و ارزش و … اشاره کرد . هر یک از این عوامل مورد توجه و تاکید برخی از نویسندگان و پژوهشگران قرار گرفته است . شماری یک و یا دو عامل و شماری بیش از آن را زمینه ساز حادثه عاشورا شمرده اند . شماری از نویسندگان دشمنی بنی امیه با بنی هاشم، برخی دیگر تغییر ارزش ها و برخی از متعصبان اهل سنت نیز عملکرد خود امام حسین (علیه السّلام) را سبب حادثه عاشورا دانسته اند . گروهی دیگر از بی توجهی به معنویت و دنیاگرایی و کوتاهی خواص از انجام رسالت خود (40) و … به عنوان عوامل زمینه ساز حادثه عاشورا سخن گفته اند . از باب نمونه مقام معظم رهبری با استناد به آیه شریفه: «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوه و اتبعوا الشهوات » بر آن است که دو عامل، از عوامل اصلی این گمراهی و انحراف است:
«یکی دور شدن از ذکر خدا که مظهر آن صلوه و نماز است . یعنی فراموش کردن خدا و معنویت و جدا کردن حساب معنویت از زندگی و فراموش کردن توجه و ذکر و دعا و توسل و توفیق از خدای متعال و توکل بر خدا و کنار گذاشتن محاسبات خدایی از زندگی . و عامل دوم «اتبعوا الشهوات » است یعنی دنبال شهوترانی ها و هوس ها و در یک جمله «دنیاطلبی » رفتن و به فکر جمع آوری ثروت و مال بودن و التذاذ و به دام شهوات دنیا افتادن و اصل دانستن این ها و فراموش کردن آرمان ها . این درد اساسی و بزرگ است و ما هم ممکن است به این درد دچار بشویم .» (41)
استاد شهید مرتضی مطهری نیز در موارد بسیار به این موضوع اشاره کرده اند از جمله:
«باید گفت: امام حسین (علیه السّلام) را طمع ملک ری و طمع پول: «خولی می گفت: جئتک بغنا الدهر» ورشوه رؤسا (و اما رؤسائهم فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائرهم » و جبن و مرعوبیت عامه و میل به جبران محبت یزید که ابن زیاد می خواست کدورت یزید را از پدرش که در ولایت عهدی یزید تعلل کرد جبران کند . و خبث ذاتی امثال شمر و غرور و بد مستی شخص یزید و از همه بالاتر فراموش کاری مردم که مسلمان بودند و سیری به تاریخ شصت ساله خود نمی کردند و سابقه ها را فراموش کرده بودند و گول ظاهر را می خوردند و … (شهید کردند) .» (42)
از دو نمونه یاد شده که با توجه به واقعیات گفته و نوشته شده اند می توان چنین نتیجه گرفت که مجموعه ای از عوامل زمین ساز حادثه عاشورا شده اند، بنابراین، نظریه های تک عاملی با صرف نظر از نادرستی برخی از آن ها، (43) نمی توانند رویداد عاشورا را تحلیل و تفسیر کنند . در تفسیر این حادثه باید به عوامل گوناگون توجه داشته باشیم هر چند از میان این عوامل نیز، می توان به دنبال یک و یا دو عامل مسلط و مهم بود . پرداختن به همه عوامل اصلی و فرعی، مجالی فراخ و فراخور می طلبد . از این روی، در این جا تنها به دو عامل مهم و مسلط خواهیم پرداخت:
الف . دگرگونی ارزش ها و آرمان ها،
ب . کوتاهی خواص از انجام رسالت خود .
الف . دگرگونی ارزش ها و آرمان ها
پیش از آن که به اصل بحث بپردازیم اشاره ای به مفهوم ارزش ها و همچنین ارزش های حاکم بر جامعه نبوی مفید و مناسب می نماید:

مفهوم ارزش ها

جامعه شناسان، ارزش ها را این گونه تعریف کرده اند:
«ارزش ها عقاید عمیقا ریشه داری هستند که گروه اجتماعی هنگام سؤال در باره خوبی ها، برتری ها و کمال مطلوب به آن رجوع می کند .» (44)
با توجه به تعریف یاد شده ارزش ها هدایت کننده رفتار انسان در جامعه اند . هرگونه تغییر و دگرگونی در آن ها، دگرگونی در رفتار و هنجار اجتماعی را در پی خواهد داشت . از این روی، شناخت ارزش ها و پاسداری از آن، از وظایف اصلی هر جامعه است . (45)

ارزش های حاکم بر جامعه نبوی

پیش از اسلام اعراب از نظر عقیدتی بت پرست بودند . شناختی نسبت به معارف الهی چون خدا و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و معاد نداشتند . مردم در حیرت و ضلالت و گمراهی زندگی می کردند . نژادپرستی و تکاثرطلبی از ارزش های آنان بود . عرب ها در جاهلیت غیرت و شجاعت را بسیار می ستودند اما حقیقت این است که غیرت و شجاعت مورد ستایش آنان همان درنده خویی و بی باکی در جهت تامین منافع مادی و حمایت از هم قبیلگی خود به حق و یا ناحق بود . عواطف انسانی در میان آنان بسیار کمرنگ بود . دخترکشی اعراب نمونه ای از آن است .
پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ستیز و مبارزه ای پی گیر را علیه نژادپرستی و تکاثرطلبی و دیگر ارزش های جاهلی آغاز کرد و به صراحت اعلام کرد که در اسلام این ها ملاک ارزش و برتری افراد بر یکدیگر نیست . آن بزرگوار، علم و معرفت نسبت به خدا و قیامت و دیگر دانش های مفید را یکی از ملاک های برتری افراد بر یکدیگر بر شمردند .
ایمان و تقوا و جهاد در راه خدا را که مظهر ارتباط با خدا و خلق بر اساس مسؤولیت سازندگی بود، جای گزین افتخار به حسب و نسب و ثروت و قدرت ساختند . و با تحول در بینش ها و ارزش ها انسان هایی را تربیت کردند که اسوه پاکی و فداکاری، ایثار و همه خوبی ها شدند . نمونه بارز این ویژگی ها را می توان در رویدادهای تاریخی صدر اسلام به ویژه در جنگ ها مشاهده کرد . از باب نمونه: جابربن عبدالله انصاری می گوید: «در جنگ احد به بالین پدرم عبدالله رفتم . در حال احتضار بود . درخواست آب کرد . من رفتم و ظرف آبی آوردم، وقتی خواستم به او بدهم اشاره کرد: آب را به این مسلمان که در کنار من و تشنه تر از من است برسان . سراغ او رفتم . او به سومی اشاره کرد، سراغ سومی رفتم او به چهارمی، و همچنین تا دهمی . وقتی به سراغ دهمین رفتم دیدم که او به شهادت رسیده است . برگشتم به سراغ نهمی و … تا اولی دیدم همه به شهادت رسیده اند .» (46)
از این نمونه ها در جنگ های صدر اسلام فراوان است . لازم به یادآوری است که این نمونه ها در میان کسانی نمودار شد که تا چند سال پیش از آن، اگر یکی از این افراد به دیگری بر می خورد که مشغول خوردن سوسمار زنده صحرایی بود و باقی مانده سوسمار را از او مطالبه می کرد، امتناع می کرد و گاهی به خاطر نصف سوسمار انسانی را از میان دو نیم می کرد . (47)
بر این اساس پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با تحول در بینش ها و ارزش ها انسان هایی را تربیت کرد که دیگران را حتی به هنگام مرگ بر خود پیش می داشتند . و پیش از آن نیز، برای دفاع از مکتب از جان و مال و ثروت خویش گذشته و در میدان جهاد و شهادت بر یکدیگر پیش می گرفتند .

بازگشت به ارزش های جاهلی

بزرگترین و مهم ترین خطری که هر نهضت انقلابی را تهدید می کند «ارتجاع» است . این خطر آفتی است که متاسفانه نهضت انقلابی پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز، گرفتار آن شد . پس از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باورها و ارزش های الهی رنگ باختند و به تدریج باورها و ارزش ها و اعمال جاهلی احیا شدند . مردمی که در روزگار پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ارزش های الهی: چون ایثار و فداکاری در روح آنان تا آن جا نفوذ داشت که در رفتن به سوی جهاد و میدان جنگ بر یکدیگر پیشی می گرفتند، در زمانی که بدن پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هنوز روی زمین بود در سقیفه بنی ساعده گرد آمدند و شعار «منا امیر و منکم امیر» (48) سردادند و حکومت اسلامی را غنیمتی پنداشتند که باید در میان آنان تقسیم شود . متاسفانه کار بازگشت ارزش های جاهلی به جایی رسید که چهره های برجسته ای چون: ابی ذر، عمار و حجربن عدی آزار و شکنجه و تبعید شدند . در برابر، کسانی که به وسیله پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تبعید شده بودند جزو مشاوران و کارگزاران خلیفه شدند . تبعیض و غارت بیت المال، گناه و معصیت در جامعه اسلامی رواج یافت . احساس مسؤولیت، امر به معروف و نهی از منکر جای خود را به بی مسؤولیتی و سهل انگاری و بی تفاوتی داد . ارتجاع و بازگشت از ارزش ها به جایی رسید که در حکومت عثمان درآمد عمومی و بیت المال، درآمد خلیفه و بستگان و همدستان او پنداشته شد .
امام علی (علیه السّلام) پس از آن که با اصرار مردم حکومت را پذیرفتند از دگرگونی ارزش ها چنین یاد می کنند:
«ای بندگان خدا … شما در زمانی واقع شده اید که خیر و نیکی به آن پشت کرده و شر و بدی روی آورده است . شیطان جز طمع در هلاکت مردم کاری ندارد پس اکنون زمانی است که وسائل پیشرفت شیطان قوی شده، نیرنگ و فریبش همگانی کشته و به دست آوردن شکار برایش آسان شده است . به هر سو که می خواهی نگاه کن آیا جز فقیری که با فقر دست و پنجه نرم می کند، یا ثروتمندی که نعمت خدا را به کفران تبدیل کرده، یا بخیلی که با بخل و رزیدن در اداء حقوق الهی ثروت فراوانی گردآورده و یا متمردی که گویا گوشش از شنیدن پند و اندرزها کر است . آیا شخص دیگری جز این ها می بینی؟ کجایند خوبان شما، صالحان، آزادمردان و سخاوتمندان شما؟ کجایند همان ها که در کسب وکارشان با ورع بودند و در مذهب و رفتارشان از بدی ها دوری می جستند، مگر همه آنها از این دنیای پست و از این زندگی پر مشکل کوچ نکردند . مگر نه این است که شما وارث انسان های بی ارزشی شده اید که لب ها جز به نکوهش آن ها حرکت نمی کند تا مقام آن ها کوچک شمرده شود و برای همیشه فراموش گردند، فانا لله و انا الیه راجعون، مفاسد آشکار شده، نه انکار کننده و تغییر دهنده ای پیدا می شود، و نه بازدارنده ای به چشم می خورد، آیا با این وضع می خواهید در دار قدس خداوند و جوار رحمتش قرار گیرید و از عزیزترین اولیای او باشید …» (49)
دگرگونی باورها و ارزش ها تا آن جا پیش رفت که مدعیان خلافت و جانشینی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نابودی دین همان پیامبر را در سر می پروراندند .
در گفت و گوی مغیره بن شعبه با معاویه، وقتی که مغیره از معاویه می خواهد که با مردم به عدالت رفتار کرده و با بنی هاشم بد رفتاری نکند معاویه در پاسخ می گوید: هیهات، هیهات، مغیره گوش کن، ابوبکر به خلافت رسید و پس از آن که مرد، نامش نیز از بین رفت . همچنین عمر و عثمان حکومت کردند و مردند و نامی از آنها باقی نماند . اما برادر هاشم (مقصود او رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است) هر روز پنج نوبت به نام او در جهان اسلام ندا می کنند و «اشهد ان محمدا رسول الله » می گویند . ای مغیره بی مادر، پس از آن که سه خلیفه بمیرند و نام محمد این گونه زنده باشد دیگر چه عملی باقی خواهد ماند جز آن که نام محمد هم دفن شود و از بین برود . (50)
از این قضیه و امثال آن که در زندگی معاویه و به ویژه پسرش یزید فراوان است می فهمیم که آنان با اسلام و ارزش های آن از ریشه مخالف بوده اند و چنان چه قیام عاشورا نبود خدا می داند سرنوشت اسلام به کجا می انجامید . معاویه در گفت و گوی یاد شده از حکومت پیامبر به عنوان ملک و پادشاهی یاد کرده و خواهان دفن نام آن حضرت است.

زمینه های دگرگونی ارزش ها

چرا پس از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به تدریج ارزش ها و آرمان های اسلامی رنگ باختند و دگرگون شدند؟ پاسخ این پرسش نیاز به شناخت یک نکته تربیتی و دقت در اوضاع آن روزگار دارد . همان گونه که روان شناسان گفته اند: تربیت کاری تدریجی است . پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای تربیت انسان ها و تثبیت ارزش های اسلامی تلاش بسیار کردند . اما ده سال برای تربیت مردمی که درست بر ضد این خصوصیات بار آمده بودن زمان خیلی کمی بود . درست است که مردم اسلام را پذیرفته بودند، اما هنوز نتوانسته بودند ارزش های جاهلی را به کلی فراموش کنند و ارزش های الهی را با جان و دل بپذیرند به ویژه که بسیاری از مسلمانان پس از فتح مکه و در سال هشتم هجری به اسلام گرویده بودند و پیامبر نیز دو سال پس از آن از این جهان رحلت کرده بودند .
نخستین نشانه های احیای ضدارزش ها در جریان سقیفه بنی ساعده سر بر آورد . کسانی که از اصحاب و یاران نزدیک رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به شمار می آمدند سخنانی را به پیامبر نسبت دادند که بسیار شگفت انگیز بود . با این که آن بزرگوار در بسیاری از جاها از جمله در آخرین سفر خود که از مکه برمی گشت، به صراحت فرموده بودند که: تفاوتی بین عرب و عجم، بین غلام حبشی و سید قرشی نیست . اما به ناگاه در سقیفه اعلام شد که آن حضرت فرموده اند: «الائمه من قریش » ; (51) این نسبت با صراحت قرآن (52) و سخنان آن بزرگوار (53) ناسازگار است .
بنابراین سقیفه بنی ساعده نخستین گامها در جهت احیای ارزش های جاهلی بود . اما چون دین داری بسیاری از مردم قوی بود و هنوز مردم آلوده به دنیا و جلوه های آن نشده بودند این جریان خیلی نمود پیدا نکرد . ولی این وضعیت چندان دوام پیدا نکرد . امت اسلامی هر روز از مسیری که پیامبر معین کرده بودند دورتر و دورتر می شدند .

پی نوشت ها :

29) اللهوف، سید بن طاووس، ص 20 .
30) تاریخ طبری، ج 4، ص 404 .
31) اللهوف، ص 20 .
32) المغازی، واقدی، ج 1، ص 265 .
33) همان، ص 212 .
34) اللهوف، ص 53 .
35) بحارالانوار، ج 44، ص 374 .
36) سخنان حسین بن علی (علیه السّلام)، نجمی، ص 209 .
37) الارشاد، ص 240 .
38) بحارالانوار، ج 44، ص 329 .
39) سخنان مقام معظم رهبری در جمع بسیجیان، 23/4/71 .
40) همان; حماسه حسینی، شهید مطهری، ج 3، ص 48، 49، 47، عبرتهای عاشورا، سید احمد خاتمی، ص 10 مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، مجله معرفت، ش 56، ص 16 و …
41) سخنان مقام معظم رهبری در جمع بسیجیان، 23/4/71 .
42) حماسه حسینی، ج 3، ص 49، صدرا .
43) شهید جاوید، نعمت الله صالحی نجف آبادی، ص 182 – 177 . سخنان برخی از متعصبان اهل سنت چون قاضی ابن عربی، ابن خلدون و … را نقل و نقد کرده است .
44) معرفت، ش 56، ص 20 به نقل از مبانی جامعه شناسی، بروس وئن 77، ترجمه و اقتباس: فاضل توسعی، تهران، سمت .
45) همان به نقل از همان، ص 157 .
46) اسد الغابه فی معرفه الصحابه، عزالدین ابی الحسن علی بن محمد الجزری، ج 1، ص 257، اسلامیه .
47) امام خمینی و فرهنگ عاشورا، ج 1، 279 .
48) ملل و نحل، شهرستانی، ص 24 .
49) نهج البلاغه، خ 129 .
50) مروج الذهب، مسعودی، ج 4، ص 41 دارالمعرفه بیروت .
51) ملل و نحل، ص 24 .
52) حجرات (49) آیه 13 .
53) بحارالانوار، ج 73، ص 293 .

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید