بررسی و توصیف حوادث کربلا در اشعار اهلی شیرازی (6)

بررسی و توصیف حوادث کربلا در اشعار اهلی شیرازی (6)

نویسنده: دکتر علیرضا نبی لو*

6.برخی آرایه های ادبی مهم که برگرفته از اشعار مربوط به کربلاست

در شعر اهلی آرایه های متعدد ادبی دیده می شود که برخی از آنها با محوریت حوادث کربلا شکل گرفته است : آرایه هایی نظیر تشبیه، استعاره، تشخیص، اغراق، تلمیح و حسن تعلیل و… از این زمره اند.(9)

1-6.تشبیه :

تشبیه از آرایه هایی است که برای بیان شباهت به کار می رود و کانون شکل گیری متون ادبی بر پایه ی این فن بلاغی است. اهلی تشبیهات مختلفی متناسب با موضوع کربلا در شعر خود بیان می کند که به برخی از آنها اشاره می شود :
تیغ به اژدها

نیش زنند دشمنان تیغ برآر یا علی
تا همه را فرو برد تیغ تو همچو اژدها

(همان ، ص 422)

دل به نقد

این نقد دل نثار شهیدان کربلا
چون خاک رهگذار شهیدان کربلا

(همان ، ص 423)

امام علی (علیه السلام) به گنج کرم

یا رب به حق گنج کرم مرتضی علی
آن اژدها شکار شهیدان کربلا

(همان ، ص 423)

امام موسی کاظم (علیه السلام) به سحاب لطف

یا رب به حق موسی کاظم سحاب لطف
آن ابر در نثار شهیدان کربلا

(همان ، ص 424)

شاه خراسان (امام رضا (علیه السلام) به شمع

یا رب به حق شاه خراسان که نور اوست
شمع سر مزار شهیدان کربلا

(همان)

امام تقی (علیه السلام) به نخل میوه دار

یا رب به حق جود تقی مظهر کرم
آن نخل میوه دار شهیدان کربلا

(همان)

امام هادی (علیه السلام) به سرو

یا رب به حق هادی دین نبی نقی
آن سرو جویبار شهیدان کربلا

(همان)

سپهر به زال

زال سپهر خون جگر گوشه اش بریخت
شیری که صدهزار چو رستم گرفته است

(همان ، ص 431)

پشت فلک به کمان

از بار منت کرم خاندان اوست
پشت فلک که همچو کمان خم گرفته است

(همان )

اشک به سیل

ای دیده سیل اشک روان کن که درد آب
جان حسین خسته و بیمار کرده است

(همان ،ص 429)

بلا به آتش

گردون که سوخت ز آتش لب تشنگی حسین
آن آتش بلاست که پیرامنش گرفت

(همان ، ص 442)

همچنین اهلی در تشبیهاتی به حیوان صفتی شمر، یزید و ابن زیاد اشاره می کند:
یزید به سگ

کافر به مؤمن این نکند کان سگ یزید
با خاندان حیدر کرار کرده است

(همان ، ص 428)

در طوق لعنت است به دوزخ یزید سگ
درگردنش سلاسل آتش طناب کن

(همان ، ص 498)

شمر به سگ

سگ در قلاده شمر لعین است در جهان
وین طوق لعنت است که در گردنش گرفت

(همان ، ص 443)

شمر لعین که خود ز سگان جهنم است
لب تشنه اش بدرد سفال کلاب کن

(همان ، ص 498)

ابن زیاد به سگ

ابن زیاد سگ که ز سگ کمتر است هم
حشرش به خرس و خوک به شرالدواب کن

(همان)

$2-6.استعاره : در این بخش به استعاره های مصرحه در اشعار کربلایی اهلی پرداخته می شود :
شیر حق، استعاره از حضرت علی (علیه السلام)

شیر حقی و کارتو بر خواهش حق است
ای شیر حق به خواهش این خون شتاب کن

(همان ، ص 497)

یوسف، استعاره از امام حسین (علیه السلام)

دنیا به دین خرید یزید این خری ببین
کو ترک یوسف از پی درهم گرفته است

(همان ، ص 430)

چراغ، استعاره از امام حسین (علیه السلام)

باد اجل بکشت چراغی که بر فلک
قندیل و مهر و مه ز دل روشنش گرفت

(همان ، ص 442)

ساکن نه مسکن فلک، استعاره از خورشید

در خون نشست ساکن نه مسکن فلک
از رستخیز گریه که در مسکنش گرفت

(همان ، ص 442)

آینه، استعاره از دل

یا رب اگر چه از گنه آینه تیره کرده ام
هم توصفای سینه ده از دم شاه اولیا

(همان)

سگان، استعاره از دشمنان امام حسین (علیه السلام)

از پی جیفه جهان خون حسین ریختند
لعنت حق بر آن سگان سگ نکند چنین جفا

(همان)

سگ، استعاره از شمر

ببرید حلق پاک حسین آن یزید و شمر
این غدر بین که آن سگ غدار کرده است

(همان ، ص 428)

روباه، استعاره از دشمنان

دشمن آل مرتضی پرده خویش می درد
پنجه ی شیر حق کجا روبه حیله گر کجا

(همان ، ص 422)

$3-6.تشخیص:
تشخیص که بخشی از استعاره ی مکنیه را در بر می گیرد، به جان بخشیدن به اشیا و پدیده های بی جان اطلاق می شود؛ از سوی دیگر اگر اوصاف و افعال انسانی را به غیر انسان نسبت دهیم، سبب شکل گیری این آرایه می شود که به خیال انگیز شدن شعر کمک می کند. اهلی در اشعار کربلایی از این آرایه استفاده کرده است:
فلک پوشاننده ی لباس می شود

خورشید را به ماتم او هر شبی فلک
پوشیده در لباس شب تار کرده است

(اهلی ، ص 428)

قضا، صاحب کلک است

کلک قضا ز بهر عزانامه حسین
اوراق نه فلک همه طومار کرده است

(همان ، ص 429)

چرخ ودست گرفتن

نگرفت چرخ، دست کسی را به یک دم آب
کو دست صد هزار چو حاتم گرفته است

(همان ، ص 430)

شب سیاه پوش می شود

شب در عزای اوست سیه پوش صبحدم
گویی که در گلو نفس از شیونش گرفت

(همان ، ص 442)

سوسن و طعنه زدن

یک قطره آب ابر برآن تشنگان نریخت
زان بر زبان طعنه زدن سوسنش گرفت

(همان، ص 442)

چشم داشتن هوا

چشم هوا که تیره تر از ابر گریه است
کورش به میل گرم ز رمح شهاب کن

(همان ، ص 497)

نرگس و چشم باز کردن

نرگس که بی گل رخ او چشم کرد باز
بازش به خوابگاه عدم مست خواب کن

(همان ، ص 498)

کعبه سیاه پوش می شود

روز عزاست ای پسر سعی صفا چه می کنی
کعبه سیاه پوش شد رفت ز مروه هم صفا

(همان ، ص 422)

فلک و روی داشتن

روی فلک سیه شود کز چه به تیرگی کشید
چشم و چراغ فاطمه نور دو چشم مرتضا

(همان)

آفتاب و چشم داشتن

در چشم آفتاب کند خاک اگر رود
بر آسمان غبار شهیدان کربلا

(همان ، ص 423)

زمزم و دل داشتن

زان غم که گشت آب فرات از حسین دور
طوفان غصه در دل زمزم گرفته است

(همان ، ص 430)

اجل و صید کردن

پیوسته گر چه کار اجل صید کردن است
صیدی چنین به دام فنا کم گرفته است

(همان ، ص 431)

چرخ خطا کار می شود

بود از خطای چرخ که از آهوی مشگبار
در صیدگاه عمر سگ دشمنش گرفت

(همان ، ص 442)

مرگ و دست داشتن

زیر زمین ز مکمن غیبش عذاب هاست
تنها به دست مرگ درین مکمنش گرفت

(همان ، ص 443)

مرگ و تیر داشتن

تن پیش تیر مرگ نهنگان به جان نهند
ماهی جگر نداشت که در جوشنش گرفت

(همان)

پی نوشت ها :

* استاد یار دانشگاه قم
9 ـ به دلیل مجال اندک، پرداختن و تشریح تمام آرایه های ادبی در این نوشتار ممکن نشد.

منبع:فصلنامه شیعه شناسی شماره 27
ادامه دارد…

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید