از قیام عاشورا در بعد تربیت، در حد شایسته سخن به میان نیامده و حال آن که این حرکت، نکات تربیتى قابل توجه و ماندگارى را در خود مستتر دارد. در مقاله حاضر بعضى از نکات تربیتى قریب به یک سال آخر زندگى امام حسین (ع) مورد توجه قرار گرفته است و در انتخاب گزینه ها نیز شبهات عصر، پرسش هاى روز و نیاز زمان مورد توجه جدى قرار گرفته اند.
در یک نگاه، ابعاد تربیت را مى توان به اقسام «فردى» و «جمعى» فروکاست. در این نوشتار، در بعد فردى تنها به «عزت مدارى و ذلت گریزى» عنایت شده و خواهیم دید که از نهضت عزت مدار حسینى، مى توان درس هاى عزیزانه فراوان در بعد اخلاقى گرفت. در بعد تربیت جمعى، تنها به تربیت سیاسى در نهضت کربلا عنایت شده، تا به این شبهه به صورت مستقیم و غیرمستقیم پاسخ داده شود که نمى توان هم حسینى بود و زیست و هم بر جدایى دین از سیاست حکم داد.
۱) تعریف تربیت: تربیت کلمه اى عربى و معادل Education انگلیسى است که در فارسى به «آموزش و پرورش» ترجمه مى شود. واژه تربیت از «ربو» اخذ شده است. در «المنجد» ربو گاه به معناى غذا دادن و گاه به معناى تهذیب و پاک ساختن اخلاق فرد از آلودگى ها به کار رفته است.
«راغب اصفهانى» در «مفردات»، ذیل کلمه «رب»، تربیت را حرکت تدریجى چیزى به سوى کمال تعریف نموده است.
«مرحوم دهخدا» در «لغتنامه»، تربیت را به معانى زیر آورده است: پروردن، پرورانیدن، پروردن کودک تا بالغ شود، پروردن و آموختن.
۲) از تربیت در اصطلاح تعریف واحدى وجود ندارد. از شاخصه ها و ویژگى هاى امر تربیتى آن است که گرچه «تعلیم» شرط لازم آن است اما شرط کافى نیست و از این رو آموخته ها را محقق کردن، بار آوردن، شکوفا نمودن و به ثمر نشاندن، از ممیزات امور تربیتى است.
از ویژگى هاى تربیت آن است که هر سه حوزه «جسم»، «عقل» و «قلب یا دل» آدمى را دربرگرفته و شامل مى شود. مفروض در تربیت آن است که چون نشو و نما دادن چیزى مطرح است پس متعلق تربیت باید داراى استعداد درونى بالقوه براى بالفعل شدن باشد.
۳) از نهضت حسینى و قیام عاشورا در بعد تربیتى، سخن اندکى رفته است و حال آن که از قیام عاشورا هم در «ابعاد مختلف تربیت» فردى و جمعى (سیاسى، اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى و…) بهره هاى فراوانى مى توان برد و هم از «روش هاى تربیتى» در موارد بسیارى مى توان استفاده نمود و هم… طرح همه مباحث تربیتى مربوط به امام حسین (ع) در حد یک مقاله نمى گنجد. مثلا از خاستگاه هاى تربیتى امام حسین و از تاثیرات خانوادگى مى توان سخن گفت. اگر از خصایص تربیتى و روحى امام حسین ظلم ستیزى بود؛ او فرزند پدرى است که حتى در حال احتضار و پس از ضربت خوردن از ابن ملجم و در وصیتش به فرزندانش مى آموزد که: «کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا»؛ دشمن ظالم و یاور مظلومان باشید.
و یا در کودکى، حرکت پیچیده تربیتى امام حسین (ع) همراه با برادرش در اصلاح نقص وظیفه دینى پیرمردى را دیدیم که وقتى وضوى بااشکالش را دیدند، از پیرمرد خواستند که به داورى درباره وضوى آن دو بنشیند تا ببیند کدام یک زیباتر وضو مى گیرند و پیرمرد متوجه شد که این کار براى رفع نقیصه او بود و…
۴) نهایتا اینکه، نوشتار مختصر حاضر در گزینش نکات تربیتى از نهضت حسینى و قیام عاشورا، نظر به مسایل عصر، شبهات مبتلا به و خصوصا پرسش هاى نسل جدید در فضاى امروز ایران دارد. از این رو اگر امروزه مطرح مى گردد که از دین نباید پیام هاى سیاسى جست و انتظار داشت و «سکولاریسم» مدافعان جدى دارد، در این مقاله از تربیت سیاسى در نهضت کربلا، زیاد سخن خواهد رفت. و یا اگر مساله زن و حضور سیاسى او در جامعه و حقوق بانوان از نگاه دینى، با مطرح شدن پرسش هاى «فمینیست ها»، پرسش جدى روز ما است، از این رو از تربیت بانوان و زنان در نهضت عاشورا سخن به میان مى آید و اگر…
ابعاد تربیت در قیام عاشورا
در یک نگاه، تربیت را مى توان در دو سطح «فردى» و «جمعى» به تحلیل نشست که هر یک خود اقسام و زیرمجموعه هاى خاص خود را خواهد داشت. مثلا «تربیت اخلاقى» از زیرمجموعه هاى تربیت فردى است و حال آن که «تربیت فرهنگى»، «تربیت اقتصادى» و… در ذیل تربیت جمعى قابل دسته بندى اند.
۱) تربیت اخلاقى: عزت مدارى و ذلت ستیزى:
براى این که مباحث مربوط به عزت در فرهنگ عاشورا به اختصار مطرح گردد، مجموع مباحث در چند نکته ارایه مى شود.
اول: از آن رو از بین همه فضایل اخلاقى و تربیتى امام حسین در بعد فردى و شخصى، بر روى «عزت» تاکید شده است که به تعبیرى، این مفهوم اخلاقى در هیچ یک از معصومین (ع) به اندازه اباعبدالله الحسین تکرار نشده و «عزت» کلید شخصیت امام حسین است. عزت، مدار و مبنا و محراب کلام و سیره حسینى است و در نهضت عاشورا موج مى زند.
دوم: شرایط عصر و نظام بین الملل به گونه اى است که جامعه ما نیاز به تقویت عزت مدارى و ذلت گریزى دارد.
در شرایط سیاسى کنونى که عزت، شرف و افتخارات ایران اسلامى در معرض خطر است، به تقویت روحیه عزت طلبى و کرامت نیاز است و از این رو، سه سال پیش (۱۳۸۱) از سوى مقام معظم رهبرى به «سال عزت و افتخار حسینى» نامگذارى شد، تا با تمسک به عزت و افتخار حسینى و با توسل به «هیهات من الذله» عاشوراییان، تن به ذلت ندهیم. با توجه به این عطش و نیاز، تمرکز پژوهش حاضر در تربیت اخلاقى، بر مدار بحث «عزت» در قیام عاشورا تنظیم شده است.
سوم: از عزت در نهضت حسینى حداقل از دو زاویه مى توان به بحث نشست؛ یکى مراجعه استقرایى به کلمات امام حسین (ع) در مواردى که در طى نهضتش از کلمه عزت و یا مفهوم متضادش، «ذلت» بهره برده است و دیگرى با مراجعه به سیره آن حضرت، براساس شاخصه هاى عملکردى و مواضعى که به عزت و کرامت آن حضرت و نهضت او منجر مى گردد.
در بعد ذلت ستیزى، با مراجعه به سیر نهضت کربلا، بارها از امام حسین زیر بار ذلت نرفتن براى حفظ عزت و شرافت، شنیده شده است. چنانچه آن حضرت در کلام حماسى و مشهورشان مى فرمایند: «الا و ان الدعى ابن الدعى، قد رکزنى بین اثنتین، بین السله و الذله و هیهات منا الذله»؛ آگاه باشید که این فرومایه (ابن زیاد) و فرزند فرومایه، مرا بین دو راهى شمشیر و ذلت قرار داده است و هیهات که ما به زیر بار ذلت برویم.
و یا در سخنرانى آن حضرت در روز عاشورا، وقتى که «قیس بن اشعث» با صداى بلند گفت: یا حسین، چرا با پسر عمویت بیعت نمى کنى، که در این صورت با تو به دلبخواهت رفتار خواهند کرد و کوچک ترین ناراحتى متوجه تو نخواهد بود؟، امام عزیزانه در پاسخ فرمودند: «لا و الله لا اعطیهم بیدى اعطاء الذلیل و لا اقر اقرار العبید». نه به خدا سوگند، نه دست ذلت در دست آنان مى گذارم و مانند بردگان فرمانبردارشان نخواهم شد. و نیز وقتى یکى از بستگان امام در جریان نهضت کربلا، پس از گفت و شنودى، خبر شهید شدن آن حضرت را از زبان پدرش مطرح کرد و سپس گفت: «آرى، کاش از آنها کناره نمى گرفتى و تن به بیعت مى دادى»!، امام فرمود: «پدرم از رسول خدا (ص) نقل مى کرد که آن حضرت به ایشان این گونه فرموده بود که، من و او (على) هر دو به تیغ کینه و ستم، کشته مى شویم و مزارمان نزدیک یکدیگر است. آیا تو فکر مى کنى که آنچه را که تو مى دانى، من نمى دانم؟» و سپس این کلام ماندگار در تاریخ را فرمودند که: «والله لا اعطى الدنیه عن نفسى ابدا»؛ همانا من هرگز تن به ذلت نخواهم سپرد.
سیره آن حضرت نیز مقرون و محفوف به عزت طلبى و ذلت ستیزى است. تمام سخن یزید و عمالش را در یک جمله بیعت امام حسین با یزید مى توان خلاصه کرد و تمام موضع گیرى هاى امام حسین از مدینه به مکه و از مکه تا کربلا را نیز در یک جمله مى توان خلاصه کرد که در پاسخ پیشنهاد برادرش، «محمد حنفیه» که معتقد بود خوب است که امام در شهر خاصى اقامت نکنند و در عین حال نمایندگانى براى جذب نیرو بفرستند تا ببینند شرایط چگونه است، زیرا نگران بود که امام کشته شود، امام فرمود: «یا اخى لو لم یکن فى الدنیا ملجا و لا ماوى لما بایعت یزید بن معاویه»؛ برادر، اگر در تمام این دنیاى وسیع هیچ پناهگاه و ملجا و ماوایى نباشد، باز هم با یزیدن بن معاویه بیعت نخواهم کرد.
از «سیر» امام در طول نهضت، این اصل کلیدى به عنوان «سیره» آن حضرت قابل استخراج است که مشى اخلاقى، وصف شخصیتى و ویژگى نفسانى امام حسین (ع) عزیزانه و شرافتمندانه و جوانمردانه و آزادى مدار است، نه زندگى ضعیف و قرین با هر پستى و ذلت براى زندگى ظاهرى.
چهارم: اما پرسش اساسى آن است که بحث از ویژگى «عزت» در شخصیت امام حسین و نهضت کربلا با تربیت چه ارتباطى دارد؟ اگر بتوان بحث عزت نفس و کرامت آدمى را به عنوان مهم ترین مبحث تربیتى و یا حداقل به عنوان یکى از مباحث مهم تربیتى پذیرفت، در آن صورت باید بین اصل عزت در نهضت کربلا و آثار تربیتى آن براى سایرین پل زد. براى برقرارى این دو مبحث، مى توان از بحث «طرح اسوه ها و الگوها» در سازندگى و بازسازى تربیتى بهره برد.
امروزه در مباحث تربیتى، بحث اسوه ها و الگوها مورد عنایت است. مثلا در مکاتب روان شناسى معاصر هم نسبت به الگوها سخن رفته و «بندورا» در نظریه یادگیرى اجتماعى خود، به شکل گسترده اى بر یادگیرى هایى که در نتیجه مشاهده الگوها پدید مى آید، تاکید ورزیده است. همین طور «سالیوان» در نظریه شخصیتى که تحت عنوان «روان پزشکى تاثیر متقابل اشخاص»، ارایه کرده است، از تاثیر تعیین کننده الگوها بر رفتار آدمى یاد مى کند. با نگاه گذرایى به قرآن، به اسوه هاى متعددى برمى خوریم؛ حضرت ابراهیم (ع) اسوه بت شکنى است، اصحاب کهف، سمبل و اسوه مجاهدین فى سبیل الله اند و حضرت یوسف، اسوه ایستادگى در برابر شهوات و حضرت رسول (ص)، اسوه حسنه است.
پس اگر مى توان از اسوه ها در امر تربیت از نگاه مکاتب روان شناسى و تربیتى و نیز در تربیت دینى بهره برد و با توجه به بحث حاضر، مى توان از عزت و کرامت حسینى، براى القا، تلقین و تقویت عزت مدارى براى دیگران استفاده نمود تا ذلت گریزى و ذلت ستیزى آنان، الهام بخش شیعیان و پیروانش باشد که در مقابل تهدید، ارعاب و زورمدارى دیگران بتوانند نه بگویند و فریاد «هیهات مناالذله» سردهند.
پنجم: همان گونه که از اسوه ها مى توان درس تربیتى نیکو و مناسب آموخت، در صورت تحریف اهداف، سخنان، برنامه و نتایج تلاش هاى آنان، مى توان به غایتى تربیتى نامناسب و نامطلوب دست یافت. نهضت عاشورا نیز به رغم آن که مى تواند بار مثبت فراوان تربیتى را حامل باشد، اما متاسفانه به علت تحریف اهداف و شعارهاى نهضت، گاه به جاى این که بتوانیم پیام هاى عزت بخش آن حادثه حیاتبخش را آویزه گوش کنیم، از آن، پیام هاى منفى و غیرسازنده و حتى گاه ضد اهداف نهضت برداشت مى کنیم. اینجا است که باید معلمان دینى و مربیان متعهد و مفسران این حرکت ها، هشیارانه وارد عمل شوند و نهضت حسینى را از تحریفات پیرایش نمایند. از پیام هاى غلط و خطرناکى که گاه از قیام عاشورا گرفته شده و آثار ضدتربیتى جدى نیز دارد، آن است که به جاى این که از راه و رسم عزیزانه آن حضرت درس عزت بگیریم، به جاى این که از اسوه ها و الگوهاى کربلا، درس پایدارى، مقاومت، صلابت، حماسه و ایثار بیاموزیم و به جاى این که بدانیم که امام حسین به ما آموخته و در عمل ما را بدین طریق هدایت نموده که در راه حفظ عزت و شرافت از هزینه کردن جان و مال نهراسیم، بدان سمت کشانده مى شویم که به نهضت بار عاطفى شدید داده و آن را در گریه کردن و سوگوارى تنها خلاصه کنیم و در نتیجه به جاى حرکت، توجیه گر وضع موجود باشیم. این گونه نگرش قطعا تحریف معنوى اهداف نهضت حسینى است، زیرا امام در وصیتنامه شان، هدف نهضت را اصلاح امت اسلامى و احیاى اصل امر به معروف و نهى از منکر و اعاده سیره نبوى و علوى ذکر مى کنند؛ تربیتى که نتیجه اش بى توجهى به سرنوشت جامعه و دین باشد، تربیتى حسینى نیست و با وصایاى آن حضرت در تعارض است.
ششم: اگر قرار بود که از کربلا درس آموخت و از عاشورا تعلیم گرفت، کار سهل تر از آن بود که ادعا کرد کربلا آثار و جلوه هاى تربیتى دارد. قطعا کربلا درس هاى فراوانى براى آموختن دارد و جنبه تعلیمى عاشورا عمیق است به قول «اقبال لاهورى» در مثنوى «در معنى هویت اسلامیه و سه حادثه کربلا»:
تیغ بهر عزت دین است و بس
مقصد او حفظ آیین است و بس
رمز قرآن از حسین آموختیم
ز آتش او شعله ها اندوختیم
ولى چگونه قیامى پس از قریب به چهارده قرن، مى تواند تاثیرات تربیتى داشته باشد و متناسب با این بحث، در زمینه عزت طلبى و ذلت گریزى الهام بخش باشد؟ زیرا یک مربى باید بتواند در قلب و دل متربى، علاوه بر عقل او، تاثیر بگذارد و نفوذ کند حال آن که در تعلیم، تاثیر در عقل و فکر کافى است. شاید بتوان رمز پایدارى نهضت حسینى در الهام بخشى به دیگران در حوزه عزت خواهى و ذلت ستیزى را به شهادت امام حسین و شیوه مرگ فداکارانه و ایثارگرانه یارانش جست. البته در این زمینه، دشمن و یزیدیان نیز با صعوبت زایدالوصف (از کشتن بچه شیرخوار تا آتش زدن خیام حسینى، تا قطع آب و…)، ابعاد جانسوز کربلا را تعمیق بخشیدند و از این رو یاد حسین دل ها را مى لرزاند، چشم ها را از اشک لبریز مى کند و قلب ها را آتش مى زند. اگر از اهداف نهضت امام خمینى (از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ تا بهمن ۱۳۵۷) و نیز دفاع مقدس هشت ساله را نفى ستم و ذلت پذیرى و حفظ و کسب و تثبیت عزت خواهى بدانیم، مى بینیم که تاثیر عزت و افتخار حسینى بر نهضت امام خمینى و نیز نظام اسلامى تا چه حد عمیق است.
به تعبیرى: «پیروزى انقلاب اسلامى، دوام آن، محورهاى اصلى پیام هاى رهبر انقلاب، وصیت ها و توصیه هاى بنیانگذار جمهورى اسلامى بعد از پیروزى انقلاب، در جریان نهضت جهانى سالار شهیدان خلاصه مى شد.»
حاصل آن که هم آثار تربیتى کلام خصوصا عزت طلبى و ذلت گریزى، به صورت مشخص در میان ملت ما در دهه هاى اخیر مشهود است و هم این که چگونه این نهضت تا این حد مى تواند موثر باشد را باید به اصل شهادت و شیوه شهادت بازگرداند که خود شهادت طلبى از عوامل و شاخصه هاى عزت طلبى است، زیرا فرد یا ملتى که از مرگ نهراسد، آنگاه مى تواند در مقابل همه قلدرها «نه» بگوید و عزیز بماند.
۲) تربیت سیاسى در نهضت کربلا:
چنانچه اشاره شد، در اقسام تربیت جمعى (تربیت اجتماعى، تربیت فرهنگى، تربیت اقتصادى و…)، براى رعایت حجم مقاله و اختصار، تنها به تربیت سیاسى اشاره مى شود و حداقل پیام مقاله نافى دیدگاه آنانى است که مدعى اند، دین براى سیاست پیامى ندارد. اما چون «قول، فعل و تقریر معصوم حجیت دارد»و اگر امام حسین در سیاست مداخله نموده و مربى سیاسى بود، پس چگونه یک نفر شیعى مى تواند مدعى نفى ارتباط دین و سیاست باشد؟ اما نکات قابل بحث در این قسمت عبارتند از:
اول: جداى از این که از قیام عاشورا در بعد تربیت سیاسى سخنى نرفته است، در جامعه بحث تربیت سیاسى از سوى متولیان امر تعلیم و تربیت مورد غفلت قرار گرفته و مثلا در وزارت آموزش و پرورش به عنوان متولى رسمى تربیت کودکان و نوجوانان، تربیت سیاسى مغفول مانده است. همچنین تعریف تربیت سیاسى نیز مورد تامل جدى قرار نگرفته است.
در این نوشتار، مراد از تربیت سیاسى آن است که اگر در سیاست، مشارکت و یا نظارت بر دولت، حکومت و قدرت سیاسى موضوعیت دارد.
تربیت سیاسى عبارت است از فعالیتى منظم و مستمر براى شکوفا نمودن استعدادهاى آدمیان جهت تولید، کسب، حفظ و توزیع قدرت سیاسى، دولت و حکومت و نیز نظارت بر آن.
دوم: ارزش کار تربیت در بعد سیاسى در نهضت کربلا، آنجایى بیشتر نمایان مى شود که بدانیم نظام حاکم عصر، به سرکردگى یزید، با انتخاب شیوه مستبدانه، حق گزینش و انتخاب را از افراد سلب نموده و آثار تربیتى نامطلوبى را بر جامعه به بار مى گذاشته و جامعه از تربیت صحیح و سالم و همه جانبه تهى بوده است.
براى مردم قدرت و جرات مقابله با سیاست هاى حاکم وجود نداشت و هرگونه اعتراضى به شدت در نطفه خفه مى شد (شاهد آن قیام عبدالله زبیر در مکه است). در چنین فضایى، امام حسین از روز اول در مقابل پیشنهاد بیعت حاکم مدینه «نه» گفت و ایستاد و تا آخر نیز سخنش و شیوه کارش، ایستادن در مقابل قدرت سیاسى عصر بود.
اما این که آیا جنسیت (زن یا مرد بودن) در تربیت سیاسى دخیل است یا نه؟ آیا زنان حق مشارکت در سیاست را دارند، تا براى شیوه حضور و مدیریت، تربیت شوند؟ بسیارى از متفکران بزرگ جهانى و ایرانى – اسلامى، به این سوال پاسخ منفى داده اند. از فلاسفه یونان قدیم، «ارسطو» دلاورى مرد را در فرمانروایى و دلاورى زن را در فرمانبردارى مى داند و یا «امام محمد غزالى» معتقد بود که زنان حق امیرى، حکومت و قضاوت ندارند و…
اما در فرهنگ عاشورا و در سیره امام معصوم، حضور فعالانه زنان در مسایل سیاسى و مداخله در رابطه با دولت و قدرت عصر پذیرفته شده و از این رو اگر زنان باید در عرصه سیاسى حضور داشته باشند، تربیت سیاسى آنان نیز ضرورت پیدا مى کند. امام حسین مى توانست از مدینه خارج شود، اعتراضش را در مکه به جهان اسلام اعلام کند، در راه کربلا در روز عاشورا به شهادت برسد، اما اهل بیتش را به همراه نداشته باشد. آیا این پرسش در اذهان نمى جوشد که چرا در این مبارزه سیاسى، امام حسین (ع) زن و فرزندان را با خود همراه نمود، با این که در هر زمان و مکان خطر آنها را تهدید مى کرد؟ اما تصمیم امام و زنان همراه او، خلق نهضتى در کنار یکدیگر بوده است.
از مشارکت زنان گاه در کنار مردان در روز عاشورا و سپس از پیام رسانى زنان در نهضت کربلا، در حد این نوشتار نمى توان داد سخن داد، فقط بعضى از نکات قابل تاکید این بحث عبارتند از:
اول: مشارکت سیاسى زنان در قریب چهارده قرن قبل در مبارزه و نهضت، بسیار پندآموز و درس آفرین است.
زیرا حتى در جهان غرب و مدعیان حقوق بشر، تنها از قرن ۲۰ است که براى زنان سهم قابل توجه براى مشارکت سیاسى (مثلا راى دادن) قایل شده اند.
دوم: مقاومت، پایدارى و استقامت زنان پس از آن حوادث سنگین و رفتار وحشیانه عمر سعد و لشکریانش، حکایت از تربیت سیاسى بالاى آن زنان دارد. در این فضا سخنرانى هاى حضرت زینب و گفت وگوى جسورانه و غیورانه اش با ابن زیاد، همه حکایت از وجود مهارت ها و آمادگى هاى سیاسى در خاندان اهل بیت دارد.
زیرا حتى اگر کسى خطیب توانایى نیز باشد، باید شرایط روحى و جسمى خودش آماده و فضاى جمع و مستمعین نیز مناسب باشد تا او بتواند خوب سخن بگوید و حال آن که زینب داغدار برادران و فرزندان و درگیر مشکلات عدیده در مقابل کسانى است که براى دیدار اسرا آمده اند، چنان سخنرانى غرایى ایراد نمود که فضا را مغلوبه نمود و یا در مناظره اى، ابن زیاد را تحقیر کرده و از حقانیت راه خود سخن گفت و اینها همگى حکایت از وجود تربیت سیاسى عمیق و روشنگرانه در میان این زنان دارد.
سوم: اگر در مباحث تربیتى، با اسوه و الگو مى توان بیشترین تاثیر را گذاشت، زینب و سایر زنان حاضر در قیام عاشورا، الگوهاى مناسب و جامعى هستند براى زنان مسلمان شیعى براى مشارکت سیاسى، حضور در عرصه هاى نهضت، سرزنده و بانشاط و هشیار بودن و از اوضاع تحلیل سیاسى مناسب داشتن.
نویسنده: دکتر محمد محمدشاهى
منبع: روزنامه جوان