در ابتدا لازم است به نکاتی اشاره شود:
1ـ امامت در لغت: «و کل من اقتدی به و قدم فی الأمور فهو امام» هر کسی که به او اقتداء می شود و در کارها جلو می افتد امام است.[1]
2ـ امام در اصطلاح: امامت دراصطلاح چنین تعریف شده است. «امامت عبارت است از ریاست عامّه مردم درامور دینی و دنیایی.[2]و در اصطلاح اهل سنت هم امام و ولی به ریاست مردم و عهده دار بودن امور مردم اطلاق شده است.[3]
3ـ در قرآن دوبار کلمه امام به معنای راه و طریق[4] و پنج بار به معنای مقتدابه کاررفته است که دوموردازاین پنج مورد به معنای. پیشوا[5] و سه بار آن به معنای پیشوای مردم و متقین است[6] و پنج بار کلمه ائمه استعمال شده است که دو موردآن مربوط به پیشوای کفار[7] و سه مورد آن مربوط به ائمه هدایت می باشد[8] «وجعلنا هم… یهدون بامرنا[9]» و قرار دادیم آن ها را پیشوایانی که به فرمان ما هدایت می کردند «یوم ندعوا کل اناس بامامهم»[10] روزی که هرگروهی را با امامش می خوانیم، یعنی کسی که به آن اقتداء نموده است[11] با توجه به معنی لغوی امام و با توجه به اصطلاح عامّه و خاصّه روشن می شود که امام در قرآن منحصرا به معنای پیشوای باطنی نیست و استعمال امام درموردپیشوایی کفارخودنشان دهنده این مطلب است.
4با توجه به آیات فوق و آیات دیگر، هدایت ائمه ـ علیه السلام ـ دو قسم می شود:
الف) هدایت مطلق چه امور باطنی و چه ظاهری.
ب) هدایت به امر (ائمه یهدون بامرنا) یعنی هدایت تکوینی و تشریعی، و ایصال به مطلوب .[12]
5ـ نکته دیگر این است که این دو نوع هدایت مانعه الجمع نیستند بلکه با هم قابل جمع می باشند بلکه بالاتر امام باید دارای هر دو نوع هدایت باشد چون مقام امامت که بالاتر از نبوّت است به همین جهت دوم یعنی هدایت به امر است.[13]
6ـ تعریف و جایگاه امامت در روایت
1/6 ـ علی ـ علیه السلام ـ «الامامه نظام الامه» امامت (باعث هماهنگی) و نظام امت است.
2/6 ـ فاطمه زهرا (س) فرمود: «فجعل الله طاعتنا نظاماً للمله و امامتنا اماناً من الفرقه» خدا اطاعت ما خاندان را برای حسن انتظام امور اجتماعی ملت ها و امامت ما اهل بیت را برای ایمنی و امان از اختلاف و تفرقه قرار داد.[14]
3/6 ـ امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:آیا خداوند برای جوارحت امامی قرارداده که قلبت باشد و برای مردم اِمامی تعیین نکرده و آن ها را به حال خودشان رها نموده است؟! یقیناً امامی تعیین نموده است تا شک ها و شبهات خود را نزد او حل کنند.[15]
4/6 ـ در روایات اهل سنت می خوانیم که پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ فرمود «اهل بیتی امانً لامتی» اهل بیت من پناه و امان امت من است[16] و یا فرمود: اگر علی ـ علیه السلام ـ به راهی، و مردم به راه دیگر رفتند «فاسلک مع علی و دع الناس…» تو به دنبال علی ـ علیه السلام ـ باش و دیگران را رها کن، که از بدی نجات، و به هدایت رهنمونت می سازد.[17]
7ـ در نزد شیعیان امامت سه مرتبه دارد. 1ـ امامت به معنی رهبری اجتماع. 2ـ امامت به معنی مرجعیت دینی و جوابگویی به شبهات. 3ـ امامت به معنی ولایت که زمین نمی تواند خالی از امام باشد.[18]
باتوجه به این مقدمه و نکات فوق درجواب باید اذعان نمودکه:
اولا به چه دلیل امامت فقط امری است باطنی وجایگاه اجتماعی ندارد؟ درحالی که نه نظر عامه این است و نه نظر شیعیان و از روایات آن ها استفاده شد که امام جایگاه اجتماعی دارد که به دو مورد قبلا اشاره شد. به علاوه دلیلی اقامه نشده است که امامت به معنای صرف ولایت در امور باطنی است. و مقدمه گذشته ثابت کرد که، از نظر لغت و قرآن و روایات امامت شامل پیشوایی در امور ظاهری نیز می باشد.
ثانیا این که درسوال آمده است که امامت امرباطنی است, مراد از امر باطنی چیست؟ آیا مراد این است که امام از نظر روحی مراحل را طی می کند، امتحاناتی را پس می دهد،اگر از آزمون ها به خوبی بیرون آمد، خداوند به او مقام و منصب امامت را عنایت می کند، چنان که در جریان حضرت ابراهیم-ع- چنین شد که بعد از امتحان در جان و مال و فرزند، با این که مقام نبوت و خلیل اللهی را داشت مقام امامت به او اعطاء شد «انی جاعلک للناس اماماً»[19] براستی تو را پیشوای مردم قرار دادم.
اگر مراد از امر باطنی معنای فوق است مطلبی حقی است ولی سؤال این است که: اعطای منصب امامت برای چیست؟ در همان آیه ی که ذکر شد، اعطای امامت برای مردم مطرح است که مردم را هدایت کنند «..للناس اماما..ً» آیا امام بدون منصب و جایگاه اجتماعی داشتن می تواند مردم را هدایت کند؟ پس در امامت هدایت مردم مطرح است، بالاتر حتی در مساله مودّت به اهلبیت که اهل سنت هم فرض و لازم می دانند طبق آیه ی موّدت «قل لا اسئلکم علیه اجراً الا الموده فی القربی»[20] صرف مساله ای قلبی و عاطفی مردم نسبت به ذوی القربی مطرح نیست، حتماً این خوا سته هدف و حکمتی دارد که در آیه ی دیگر آن حکمت را چنین بیان می فرماید:
«قل ما اسئلکم علیه من اجر الا من شاء ان یتخذ الی ربه سبیلا»[21] بگو من در برابر آن (ابلاغ آیین خدا) هیچ گونه پاداشی نمی طلبم مگر کسی که بخواهد راهی به سوی پروردگارش برگزیند (این پاداش من است). معلوم می شود باز هم هدایت مردم به سوی خداوند مطرح است این جا است که این محبت می شود به نفع خود ما مردم «قل ما سألتکم من اجر فهو لکم»[22] بگو آن چه از پاداش خواستم بنفع شما است. پس بر فرض که امامت را امر باطنی بدانیم باید اعطای آن حکمتی داشته باشد که یکی از آن ها هدایت مردم است در امور فردی و اجتماعی.[23]
ثالثا، روایاتی که علی ( علیه السلام) را خلیفه و وصی پیغمبر ـ (صلی الله علیه وآله) می دانند، تمام مناصب پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ غیر از منصب رسالت و نبوت و «دریافت وحی» را برای علی ـ علیه السلام ـ و «به دنبال آن برای ائمه ـ علیه السلام ـ » ثابت می کند که به دو روایت اشاره می شود:
1ـ حدیث منزلت: پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ خطاب به علی -ع-فرمود: «انت مِنّی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی»[24] مقام تو نسبت به من به منزله مقام هارون است نسبت به موسی الا انی که بعد از من پیغمبری نیست این حدیث تمام منازل هارون ازرهبری وهدایت و… را برای علی ثابت می کند.
2ـ پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ فرمود «ان وصیی و موضع سری و خیر من اترک بعدی… علی بن ابی طالب»[25] وصی من و محل اسرار من و بهترین کسی که بعد از من می ماند… علی ـ علیه السلام ـ است و فرمود «یا علی انت تبیّن لامتی ما اختلفوا فیه من بعدی»[26] تو یا علی بیان می کنی برای امت من آن چیزی را که در آن اختلاف می کنند. و فرمود «انا المُنذر و علی الهادی …»[27] من ترساننده و انذار کننده ام و علی هدایت گر است، آیا رفع اختلاف امت، هدایت گری امت و وصی پیغمبر بودن جایگاه اجتماعی نیستند؟
و اما مسئله واجب الاطاعیه بودن، جوابش این است که قرآن و روایات دستور به اطاعت ائمه ـ علیهم السلام ـ داده اند. از قرآن فقط به یک آیه اشاره می کنیم.
«یا ایها الذین آمنوا اطیعوالله و اطیعوا الرسول فان تنازعتهم فی شیء فردوه الی الله و الرسول ان کنتم تؤمنون بالله»[28] ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا را اطاعت کنید و رسول خدا و صاحب امراز خود ( اوصیای پیامبر) را و هرگاه در چیزی نزاع داشتید آن را به خدا، و پیامبر باز گردانید». این آیه اولا می رساند که اطاعت خدا و رسول و اولی الامر واجب است (چون امر دلالت بر وجوب دارد) و ثانیاً اطاعت از آن ها شامل اطاعت درقول وفعل, گفتاروکردار می شود ثالثاً از این که اطاعت هیچ قیدی ندارد می رساند که رسول خدا و اولی الامر باید معصوم باشند و تنها کسانی که در گام اول از دیدگاه قرآن معصومند طبق آیه ی تطهیر[29] پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ و علی ـ علیه السلام ـ و فاطمه وامام حسن وامام ـ علیهم السلام ـ می باشند چنان که فخر رازی هم اعتراف نموده که آیه اولی الامر بر عصمت اولی الامر دلالت می کند[30]
نتیجه این که تنها کسانی که واجب الاطاعه می باشند بعد از رسول اولی الامر است، و مصداق اولی الامردرروایات بیان ومشخص شده،علاوه برروایات که ازطریق خاصه نقل شده در روایات عامه نیز آمده که پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ فرمود: «یکون بعدی اثنا عشر خلیفه…»[31]خلفای بعدازمن دوازده نفرند.که این معنا تنها بر ائمه شیعه ـ علیه السلام ـ قابل انطباق است.به نقل سه روایت دیگر از فریقین اکتفاء می شود.
یک: از طریق عامه شده که پیامبر -ص-اسلام فرمود: «من اطاعنی فقد اطاع الله عز و جل و من عصانی فقد عصی الله و من اطاع علیاً فقد اطاعنی و من عصی علیاً فقد عصانی»[32] کسی که من را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده و کسی که از دستور من سرپیچی کند خدا را معصیت نموده است و کسی که علی را اطاعت کند مرا اطاعت نموده و کسی که از فرمان علی ـ علیه السلام ـ سرپیچی کند مرا نافرمانی نموده (در واقع خدا را نافرمانی نموده) پس علی ـ علیه السلام ـ به حکم این روایت واجب الاطاعه می باشد.
دو: از طریق شیعه: امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: «نحن قوم فرض الله اطاعتنا، لنا الانفال»[33] ما گروهی هستیم که خداوند پیروی از ما را واجب نموده است و برای ما می باشد انفال. و پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه وآله ـ فرمود: «یا علی الائمه من ولدک من اطاعهم اطاع الله»[34] ای علی ائمه از فرزندان تو است هر کسی آنان رااطاعت کند خدا را اطاعت نموده است. نتیجه این که ائمه واجب الاطاعه می باشند. واجب الاطاعه بودن با توجه به اطلاق آیه خود بالاترین جایگاه اجتماعی امامت است نه خصوص امر باطنی، و ارتباط بین خدا و امام.
پی نوشت ها:
[1]. خلیل بن احمد الفراهیدی، ترتیب کتاب العین، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، جماعه مدرسین، 1414 هـ ق، ص55.
[2]. ر.ک: میثم بن علی بحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، تحقیق سید احمد حسینی، مکتبه آیه ا… مرعشی، چاپ دوم، 1406، ص 174.
[3]. ر.ک: مجدالّدین، ابن اثیر، النهایه فی اللغه، ص 227؛ و ابن منصور، لسان العرب، ج 12، ص 26.
[4]. حجر/79 و قیامت/5.
[5]. هود/17 و احقاف/12.
[6]. بقره/124 و فرقان/74. اسراء/71.
[7]. توبه/12 و قصص/41.
[8]. انبیاء/73 و قصص/5 و سجده/24.
[9] انبیاء/73
[10]. اسراء/71.
[11]. راغب، مفردات، ماده ام، ص24.
[12]. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، دار الکتب الاسلامیه، چاپ هشتم، 1370، ج13، ص1455.
[13]. همان، ج13، ص455.
[14]. خطبه آتشین بانوی نمونه اسلام حضرت فاطمه زهرا، قم، ص26.
[15]. صدوق، علی بن الحسین، علل الشرایع، دار البلاغه، ص194.
[16]. حافظ سلیمان القندوزی الحنفی، ینابیع الموده، قم، مکتبه بصیرتی، ص20.
[17].المتقی الهندی، البرهان، کنز العمال فی سنن الافعال و االاقوال، مؤسسه الرساله، چاپ پنجم، 1405، ج11، ص613، روایت 32972.
[18]. مطهری، مرتضی، امامت و رهبری، انتشارات صدرا، چاپ سوم، 1364، ص55ـ51ـ50.
[19]. بقره/124.
[20]. شوری/23.
[21]. فرقان/57.
[22] سبا/47
[23]. در روایات عامه می خوانیم «ان تَوَلّوا علیاً تجدهُ هادیاً یسلک بکم الطریق» اگر علی را ولی قرار دهند (یا بقول عامه دوست بدارند) می یابند که هم خود هدایت شده و هم مردم را به سوی راه مستقیم هدایت می کند، کنز العمال، پیشین، ج11، ص613، روایت 32966.
[24]. کنز العمال، پیشین، ج11، ص599، روایت 32881.
[25]. همان، ص610، حدیث 32952.
[26]. همان، ص615، روایت 32982.
[27]. همان، ج11، ص620، روایت 33012.
[28]. نساء/59.
[29]. احزاب/33.
[30]. فخر رازی، التفسیر الکبیر، دار احیاء التراث العربی، ج5، جزء 10، ص144.
[31]. کنز العمال، پیشین، ج11، ص629، روایت 33065.
[32]. همان، ص614، روایت 32973.
[33]. صابری، علیرضا، الحکم الزاهره، مؤسسه النشر الاسلامی، 1405 هـ ق، ج1، ص67، روایت 315.
[34]. همان، ج1، ص68، روایت 316.