ج 1ـ سنّت و اراده حکیمانه و تغییر ناپذیر الهی که لطف عیان و منّت بی کران او بر بندگانش است این بوده که همیشه و تا پایان عمر انسان و بشریت، هادیانی را برای راهنمایی بشر و رهایی او از گمراهی و شقاوت، قرار بدهد که بر اساس روایات نبوی مجموع راهنمایانی که به عنوان پیامبر، نبی و رسول، مبعوث شده اند به یک صدو بیست و چهار هزار نفر می رسند که در این میان پنج تن از آن بزرگواران به عنوان پیامبران الوالعزم و دارای شریعت، کتاب و قانون بوده و وظیفه هدایت انسان بعد از رحلت هر کدام به اوصیا و جانشینان آن ها واگذار گردیده و بر اساس روایاتی: «برخی از انبیا سلف و اوصیا آنان نیز در بعضی دوران ها غیبت داشته اند و مردم عصرشان در غیبت آن بزرگواران در معرض ابتلا و امتحان قرار می گرفته اند. هم چون غیبت (ادریس پیامبر) غیبت (صالح پیامبر) غیبت (حضرت ابراهیم) غیبت (یوسف پیامبر) و غیبت (موسی ـ علیه السلام ـ ) و غیبت اوصیا و حجّت های پس از او تا روزگار حضرت مسیح ـ علیه السلام ـ …»[1] تا هنگامی که سلسله نبوت با بعثت نبی مکرّم اسلام خاتمه یافته و بعد از آن حضرت وظیفه هدایت و راهنمایی به اوصیا معصوم آن بزرگوار، به امر خداوند متعال واگذار گردیده که یازده تن از آن حجت های الهی ظاهر و مشهور بوده و یک تن از آنان بر اساس حکمت و سنت ازلی الهی غایب و مستور می باشد چنان چه در احادیث آمده است: «و لا تخلوا الارض الی ان تقوم الساعه من حجه، و لم تخل منذ خلق الله آدم ـ علیه السلام ـ من حجه الله فیها، امّا ظاهر مشهور او غایب مستور…»[2] پس مسأله غیبت و محرومیت از بهره مند شدن از حضور حجج الهی، اولاً اختصاص به ما انسان های امروزی ندارد بلکه در امت های سلف نیز وجود داشته است و ثانیاً آن چه مهم است اطاعت و پای بندی انسان ها به احکام الهی و دستورات پیامبر و جانشینان معصوم او که خلفای الهی هستند، می باشد چه آن که وقتی مطیع و فرمانبردار امر خدا و رسول و امام باشیم، غیبت امام و محرومیت از زیارت او در ظاهر، آسیبی به ما نخواهد رساند، اگر چه با حضور امام ـ علیه السلام ـ ممکن است بهره بیشتری ببریم. از امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ نقل شده که فرمود: «… من مات منکم علی فراشه و هو علی معرفه ربّه و حق رسوله، و اهل بیته، مات شهیداً و وقع اجره علی الله….»[3] هر کس از شما در رخت خواب اش بمیرد در حالی که خدا شناس و معترف به حق رسول او و اهل بیت اش باشد، شهید از دنیا رفته و پاداش او بر خداوند است. و نیز این حدیث از امام صادق ـ علیه السلام ـ که فرمود: «هر کس (در غیبت امام زمان) در حال انتظار او بمیرد، به منزله کسی است که با قائم ـ علیه السلام ـ در خیمه اش باشد… بلکه مثل کسی است که با رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بوده است.»[4] و بالاخره چنین کسی در کلام رسول خدا برادر آن حضرت محسوب شده و مورد مدح و تمجید رسول بزرگوار اسلام قرار گرفته است: روزی رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در میان جمعی از یارانش فرمود: «ای کاش برادرانم را می دیدم،» ابوبکر و عمر گفتند: آیا ما برادران شما نیستیم؟ ما به شما ایمان آوردیم و با شما هجرت کردیم؟ حضرت فرمود: «البته شما ایمان آورده و هجرت نموده اید، اما ای کاش من برادرانم را می دیدم.» آن دو نفر سخن خود را تکرار کردند، حضرت فرمود: «شما اصحاب من هستید لکن برادران من کسانی هستند که پس از من می آیند، به من ایمان آورند و مرا دوست داشته (و درباره ولایت اوصیا معصوم من) مرا تصدیق نمایند و حال آن که مرا ندیده اند، ای کاش برادرانم را می دیدم.»[5] و نیز این حدیث از رسول خدا که دلالت دارد بر این که مقصود از برادران رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در کلام پیشین آن بزرگوار، مومنین در آخر الزمان هستند: رسول خدا به امیر المؤمنین فرمود: «یا علی واعلم انّ اعجب الناس ایماناً واعظمهم یقیناً قوم یکونون فی آخر الزمان لم یلحقو النبی و حجبتهم الحجه (فحجبت عنهم الحجه) فآمنوا بسواد علی بیاض.»[6]
علی (جان) بدان حیرت انگیزترین مردم از جهت ایمان، و بزرگ ترین آنان از جهت یقین، گروهی اند در آخرالزمان که پیامبر را ندیده و حجت (امام زمان شان) هم در حجاب (غیبت) است پس (با این حال فتنه های زمان غیبت در آن ها آسیبی نرسانده) ایمان آورده (مومن بوده) به سیاهی بر سفیدی. یعنی در تاریکی دوران غیبت که اکثر مردم گمراه اند، ایمان آن ها چون نقطه ای سفید در فضای تاریکی می باشد.
بنابر این از حیث فضیلت و اعتقاد و ایمان هیچ فرقی بین ما و افرادی که در زمان رسول خدا و ائمه اطهار ـ در زمان حضور زندگی می کرده اند وجود ندارد بلکه بر اساس روایات فوق مومنین در این زمان از بعضی جهات بر گذشتگان برتری دارند.
ج 2 ـ ندانستن احکام دو گونه است، یک وقت است که انسان احکام را نمی داند و نسبت به خیلی از مسائل جاهل است و از صحّت کارهایی را که انجام می دهد، مطمئن نیست در اثر کوتاهی و به تعبیر فقهی تقصیر است، یعنی با این که می تواند مسایل و احکام را فرا گیرد و دسترسی به علما دین اعم از امام معصوم و یا فقها در دوران غیبت دارد ولی در اثر بی توجهی و سهل انگاری و یا حتی در اثر شبهات واهی که در صورت جستجو و تحقیق رفع آن ممکن است، به سراغ یادگیری نمی رود، بی تردید چنین آدمی و یا جمعی مورد مواخذه و باز خواست الهی قرار خواهد گرفت به خاطر کوتاهی و تقصیری که کرده است. اما یک وقت هست که انسان جاهل است و احکام و مسایل دینی را نمی داند و یا کاری را که انجام می دهد از صحّت آن مطمئن نیست، در اثر قصور و عدم دست رسی و دست یابی به آن مسایل می باشد، به این معنا که سعی و تلاش در حد توان انجام داده در راه فراگیری احکام و مسایل و به دست آوردن معارف الهی، ولی به خاطر نبود منابع و مآخذ علوم دینی اعم از امام و یا علماء دینی مثل فقها و یا کتب دینی، نتوانسته به مسایل و معارف دینی دست پیدا نماید، در این صورت معذور بوده و آن اعتقاد و عمل مبتنی بر آن که در توان داشته، کفایت می کند و هیچ گونه موآخذه نخواهد داشت و لذا جای نگرانی وجود ندارد.
ج 3 ـ بر اساس اعتقادات کلامی و به تأیید دلائل معتبر نقلی، امام و خلیفه بعد از پیامبر باید منصوب از طرف خدا و توسط پیامبر به مردم اعلام گردد و در صورت غیبت و عدم دسترسی مستقیم به امام ـ علیه السلام ـ بر اساس حکم عقل و دلائل نقلی مردم وظیفه دارند به علماء دینی و فقها مکتب اهل بیت ـ علیهم السلام ـ که کارشناسانی دینی و متخصصان استخراج احکام شرعی اند و با آیات قرآن و روایات آشنائی کامل دارند، مراجعه نمایند، همان گونه که در سائر رشته ها به متخصصان آن مراجعه می کنند مثل مراجعه به اطبّا در صورت بیماری و یا به مهندسان و سائر کارشناسان در امور دیگر. و این هیچ ربطی و شباهتی به انتخاب خلفا در صدر اسلام توسط مردم ندارد زیرا مراجعه به علما و متخصصان چه در امور دینی و چه امور غیر دینی، مراجعه جاهل به عالم بوده که وظیفه عقلی و شرعی هر انسان است نه انتخاب خلیفه و امام و در صدر اسلام امت بی وفا حتی عقل شان را هم زیر پا گذاشته و مراجعه به عالم و متخصص دین بعد از پیامبر هم نکردند بلکه به اعتراف خود خلفا و اکثر مردم در آن زمان با انتخاب شان جاهل را بر عالم مقدم داشتند. پس مراجعه به فقها جلیل القدر در زمان غیبت و فراگیری احکام از محضرشان و یا عمل به فتاوا و نظرات آن ها در رساله های شان که از منابع اصلی دینی مثل قرآن و روایات و احکام عقلی، استنباط نموده اندبر اساس دلیل عقلی رجوع جاهل به عالم و متخصص در صورت نیاز می باشد. و ثانیاً به دستور خود امام معصوم می باشد که فرمود: «فامّا من کان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً علی هواه، مطیعاً لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه.»[7] بر عوام (مردمی که خود مجتهد نیستند) لازم است از فقهائی که دارای صیانت نفس (ملکه تقوا دارند) و حافظ و پاسدار دین شان و مخالف هوا (امیال نفسانی و اغراض شخصی) و مطیع و فرمانبردار دستور مولایش (امام معصوم که خلیفه خداست) می باشد تقلید (عمل به فتوا و یا التزام به فتاوایش) نماید. البته به طور قهری و طبیعی برخی از فتاوای عالمان دینی مخالف با احکام واقعی الهی ممکن است باشند، این موارد در صورت عدم تقصیر مجتهدان و مقلدان گریزناپذیر است و خواست خداوند متعال است، لذا مؤاخذه ای هم ندارد.
ج 4 ـ حقیقت فلسفه غیبت امام زمان ـ علیه السلام ـ بر ما پوشیده است و ممکن است دلائل زیادی داشته باشد که یکی از آن ها عدم آمادگی و پذیرش مردم و ناسپاسی آن ها در برابر اولیا الهی باشد اما به هر حال اصل حکمت غیبت چنان چه در روایت آمده است بر ما مخفی است: امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: «… برای صاحب این امر (امام زمان ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ ) غیبتی است که ناگزیر از آن است» راوی می گوید عرض کردم چرا؟ امام ـ علیه السلام ـ فرمود: «به خاطر چیزی که اجازه بر ملا کردن آن را نداریم» باز راوی می گوید: علت و حکمت در غیبت آن بزرگواری چیست؟ امام می فرماید: «به همان دلائل و عللی که حجج الهی قبل از او غایب می شدند (که در پاسخ به بخش اول سوال به آن اشاره گردید.) حکمت و سرّ غیبت بر ملا نخواهد شد مگر بعد از ظهور. چنان چه حکمت و علل کارهای خضر هنگام همراهی حضرت موسی ـ علیه السلام ـ روشن نشد مگر بعد از جدائی آن دو.»[8]
و بالاخره بدبخت کسی است که آگاهانه و از روی عمد مخالفت امام زمانش و یا افرادی که نائب آن حضرت می باشد چه نائب خاص مثل دوران غیبت صغرا و چه نواب عام در دوران غیبت کبرا که همان فقها و علما پرهیزگار دینی اند، کنند نه کسانی که با تمام عشق و علاقه امامان معصومش را دوست دارند و در غیبت آخرین آنان اشک انتظار می ریزند و بی صبرانه در انتظار ظهور دولت حق به سر می برند و پیامبر اکرم آنان را برترین مردم از جهت یقین و ایمان دانسته و آرزوی دیدار آن ها را به عنوان برادرانش فرموده است.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ ولایت فقیه، امام خمینی.
2ـ ترجمه احتجاج، بهزاد جعفری، ج2.
3ـ منابعی که در پاورقی های این مقاله آمده است.
پی نوشت ها:
[1] . کمال الدین و تمام النعمه، ج 1، صفحات: 254 ـ 271 ـ 273 ـ 280 ـ 288 ـ 303.
[2] . آیت الله صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، ص 336.
[3] . همان، ص 650.
[4] . همان، ص 632.
[5] . امالی مفید، ص 76 ـ 77.
[6] . آیت الله صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، ص 648.
[7] . طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج 2، ص 458.
[8] . آیت الله صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، ص 330 ـ 331.