نویسنده:طلعت صفایی
چکیده
در دنیای مدرنیزه امروز که هر کس به دنبال کار خویش است و انسانها کمتر به یکدیگر توجه می کنند وقف می تواند عاملی برا یرشد و ارتقای هر جامعه باشد. وقف یکی از سنتهای نیکو است که از صدر اسلام تا کنون در بین مردم رواج داشته است.وقف باعث می شود مردم به فکر یکدیگر باشند و باعث اعتلای انسان (چه از نظر مادی و معنوی) می شود. وقف باعث پراکندگی ثروت و توزیع عدالت ین همه افراد جامعه می شود. وقف در سیره پیامبر (ص)نیز وجود داشته است از آن جمله می توان به این موارد اشاره کرد: رسول خدا (ص) زمینی را وقف کرد و آن را برای ابن السبیل صدقه قرار داد و دیگر این که یاقوت حموی می نویسد:
در” قبا” نخلستانی بوده به نام ” بویره” که از زمینهای یهودیان بنی النضیر محسوب می شده است، این نخلستان از صدقات پیامبر است که وقف بر فقیران و بینوایان بوده است.(1)
با توجه به اهمیت وقف در اسلام و توجه پیامبر (ص) و اهل بیت به این موضوع در این مقاله ابتدا تعاریفی از وقف را مطرح کرده و سپس به سیره پیامبر و اهل بیت در وقف، و د رخاتمه تاریخچه وقف در ایران و جهان را مورد بررسی قرار می دهیم امید است که مورد توجه واقع شود.
مقدمه
اسلام به گونهای اساسی و ریشهای تمام نیازهای جامعه و پیروان خود را بررسی کرده و راه حلهایی را ارائه داده که ضامن و دربردارنده گسترش عدالت و مساوات است.
بعضی از این قوانین عبارتند از: زکات، خمس، صدقه و وقف که به مدد آنها مشکلات اقتصادی جامعه برطرف میشود و طبقه سرمایهدار همردیف گروه محروم و مستضعف میشود. ولی با گسترش جامعه اسلام از نظر جمعیت و محدوده جغرافیایی نیازهای بشر نسبت به گذشته تفاوت بسیاری یافت. بدین جهت نیاز به منابع اقتصادی ضرورت بیشتری یافت از این رو وقف در میان مسلمانان دارای ارزش ولایی است. چرا که در پیشبرد شئون زندگی و استحکام پایههای گوناگون اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، و بهداشتی جامعه اسلامی نقش موثر و به سزایی داشته است. اسلام به پیروان خود دستور داده تا با اجرای دستورات قرآن و شارع مقدس برای محرومیت زدایی از جامعه اسلامی اقدام کنند.
یکی از روشهای نیکو و سنتهای حسنه «وقف»است. وقف از دیرباز به شکلهای گوناگونی در تاریخ بشر وجود داشته است و اسلام آن را در مسیری روشن، منطقی، هدفدار، مترقی و دقیق نهاده است.
به امید این که در آغاز باعث دلگرمی و نمونهای برای راهبردهای علمی در جامعه اسلامی و مسلمانان باشد و مردم نیز درباره وقف همان شیوهای را در پیش گیرند که راهبران راستین آنان پیموده اند. درباره وقف و ارزش و ویژگیهای آن روایات متعددی نقل شده که چند نمونه را بیان میکنیم. در حدیث مشهوری از رسول خدا(ص) نقل شده که فرمودهاند:
«اذا مات ابن آدم انقطع عمله، الا فی ثلاث، صدق جاری، او علم ینتفع به، او ولد صالح یدعو له»یعنی: هرگاه فرزند آدم بمیرد عمل او قطع میشود مگر از سه چیز: صدقه جاریه (وقف به عنوان نمونهای از صدقه جاریه) علمی که از آن سود برده شود. یا فرزند صالحی که برای او دعا کند.
رسول گرامی اسلام در حدیث دیگری میفرماید:
«ان مما یلحق المومن من عمله و حسناته بعد موته علما نشره و ولدا صالحا ترکه، و مصحفا ورثه او مسجدا بناه، او بیتا لابن السبیل بناه او نهرا اجراه، او صدق اخرجها من ماله فی صحته و حیاته و تلحقه من بعد موته) یعنی: چند چیز است که بعد از مرگ مومن پاداش آنها به او میرسد، علمی که از خود به یادگار گذاشته باشد، فرزند صالحی که جانشین خوبی برای او باشد، قرآنی که به ارث گذاشته باشد، مسجدی که ساخته، منزلی که برای مسافران در راه مانده بنا کرده، نهری که آن را جاری ساخته است، و صدقهای که در حال حیات و زندگی خود انجام داده باشد.
و در روایت دیگری چنین میفرماید:
کسی که در کنار جادهای برای عابران منزلی بسازد، خداوند در روز قیامت او را بر مرکبی که از گوهر تزیین شده سوار میکند و نور صورت او بر تمام نورها برتری مییابد تا آنجا که برابر نور حضرت ابراهیم قرار میگیرد و مردم میپرسند، آیا این فرشتهای از فرشتگان است. هرگز مانند او را ندیدهایم و با شفاعت وی هزار هزار انسان به بهشت میروند.
امام صادق (ع) در روایتی میفرماید:
هیچ پاداشی انسان را پس از مرگ تعقیب نمیکند مگر در سه خصلت: صدقهای که در زمان حیات بدهد که این صدقه پس از مرگش تا روز قیامت به عنوان صدقه موقوفه غیرقابل ارث جریان خواهد داشت. یا سنتی نیکو که آن را بنیان نهد که خود بدان عمل کرده و دیگران نیز پس از او بدان عمل کنند یا فرزندی که برای او طلب مغفرت کند. (2)
آشنایی با وقف
تعاریف وقف
وقف در لغت به معنای ایستادن، ماندن و آرام گرفتن است. و در اصطلاح فقهی، نگهداشتن و حبس کردن عین ملک است و مصرف کردن منافع آن در راه خدا. برخی از فقها گویند وقف حبس عین است بر ملک خدای تعالی.
مرحوم محقق حلی در شرایع مینویسد: «وقف عقدی است که ثمره آن حبس اصل و تسبیل منافع است (تسبیل منافع یعنی صرف کردن مال در جهتی که واقف تعیین کرده است).»
مرحوم شیخ طوسی در مبسوط میگوید: تسبیل یعنی در راه خدا قرار دادن، و دلیلشان این سخن نبی اکرم صلی الله علیه وآله است که فرمود: «حبس الاصل و سبل المنفعه«؛ اصل را حبس کن و منافعش را در راه خدا آزاد نما
مذاهب دیگر اسلامی برای تعاریف مختلفی دارند و فقهای هر مذهب را آن گونه تعریف کردهاند که بیانگر دیدگاه آنان نسبت به مالکیت وقف باشد. گروهی وقف را جایز و گروهی آن را لازم دانستهاند.
علمای مذهب شافعی میگویند: وقف عبارتست از حبس مال که انتفاع از آن با بقای عین مال ممکن باشد. وقف در اصل مال ممنوع و مقطوع میگردد و منافع وقف به قصد قربت هزینه میشود
در فقه گفته میشود: وقف عبارتست از حبس عین مال بر ملک واقف و صدقه دادن منافع آن. در این تعریف ابوحنیفه وقف را مانند عاریه جایز میداند و لذا استعمال لغت حبس در این تعریف دارای اشکال است.
ابن عرفه از علمای مذهب مالکی گفته است: وقف عبارتست از اعطای منفعت (و نه ذات آن)، به خلاف هبه که واهب عین موهوبه را میبخشد. (3)
جایگاه وقف در اسلام
در این جا به اختصار درباره اهمیت وقف از دیدگاه روایات و جایگاه آن در اسلام و ترغیب پیشوایان دینی به مسأله وقف میبپردازیم.
از جالبترین تعالیم اجتماعی اسلام که براساس تعاون و حس نوعدوستی بنا نهاده شده، مسأله وقف و صدقات جاریه است.
هدف اصلی از وقف، تأمین و تثبیت محل سکونت ومنبع ارتزاق و تأمین قسمتی از نیازمندیهای عمومی و گسترش فرهنگ و تشویق به احداث بناهای علمی، بهداشتی و مذهبی است.
اسلام با این کار یک برنامه عالی انسانی را بنیانگذاری کرد که در اثر آن عواطف بشر دوستی زنده شد.
اسلام با این ابتکار تا آن جا در روح و اخلاق مردم اثر گذاشت که از مال خود چشم میپوشند و با وقف کردن قسمتی از اموال خویش به نفع کسانی که باید حمایت شوند وسیله آسایش آنان را فراهم میکنند و نیازمندیهای نسلهای آینده را نیز از طریق وقف تأمین میکنند.
فقه اسلام در چهارده قرن قبل برای وقف اهمیت خاصی قایل گردیده و یک بخش مهم و تقریباً مفصل از کتب فقه و حدیث و قوانین اسلامی ویژه احکام و مقررات وقف و صدقات جاریه و کارهایی است که برای عموم مردم مفید است.
اسلام با طرح مسأله وقف و تشویق به صدقات جاریه از یک طرف اختیارات و نظرات مالک را نسبت به ملک خود (حتی سالها پس از مرگش) محترم و نافذ شمرده و از طرفی قدم اساسی را در راه گسترش علم و دانش و پرورش دانشمندان برداشته و بنای عمران و آبادی شهرها ودهات و رفاه عموم را حتی در بیابانها و جاهای دور از آبادی پایهریزی نموده است.(4)
ترغیب ائمه به مسأله وقف
پیامبر اکرم (ص) و خاندان رسالت مردم را بر این کار خیر ترغیب و تشویق نموده و از طرف خداوند نوید پاداش برای هر کار نیکی مخصوصاً به عنوان باقیات الصالحات به آنان میدادند که از بین احادیث فراوانی که در این باره رسیده است به عنوان نمونه چند حدیث از نظرتان میگذرد:
امام صادق (ع) فرمود:
هر کس از این جهان درگذرد پس از مرگ، چیزی به او نمیرسد جز این که پیشتر سه چیزی از خود باقی گذاشته باشد:
– کار نیکی که اثرش پس از او باقی باشد؛
– سنت حسنهای که در میان مردم رواج داده باشد و بعد از او مردم به آن روش عمل کنند؛
– فرزند صالحی که برای او دعا کند.
در حدیث دیگری از آن حضرت نقل شده که فرمود:
شش چیزی است که شخص مؤمن پس از مرگش از آن بهرهمند خواهد شد:
1- فرزند صالحی که برای او طلب آمرزش کند؛
2- قرآنی که از او باشد و مورد استفادقرار گیرد؛
3- درختی که مینشاند؛
4- چاه آبی که احداث نماید؛
5- چشمه آبی که در راه خدا جاری میکند؛
6- سنت و روش نیکی که پس از او مردم به آن عمل کنند.
سیره پیامبر و اهل بیت در وقف
موقوفه های پیامبر اکرم
چنان که اشاره کردیم گذشته از این که رسول مکرم اسلام و خاندان آن حضرت درباره وقف مردم را تشویق میکردند، طبق احادیث معتبر و مدارک تاریخی، خود از نخستین کسانی بودند که اقدام به وقف املاک شخصی خود نموده و آثار خیری به عنوان وقف برای اعقاب و طبقات بعد از خود به جای گذاردند و وقفنامههایی تنظیم کردند که به برخی از آنها اشاره میشود:
باغهای مخیریق
واقدی مینویسد: مخیریق یهودی از علمای یهود بود. روز شنبه که پیامبر (ص) برای جنگ در احد بود، او به یهودیان گفت: به خدا قسم شما میدانید که محمد پیامبر است ونصرت و یاری او بر شما فرض و واجب است. آنها بهانه آوردند که امروز شنبه است. گفت دیگر شنبه معنایی ندارد! سلاح خود را برداشت و همراه رسول خدا (ص) به میدان جنگ آمد وکشته شد. پیامبر (ص) فرمود: مخیریق بهترین یهودی است، مخیریق وقتی از مدینه به احد میرفت گفت: اگر کشته شدم، اموال من مال محمد است که در راه خدا صرف کند. آن اموال منشأ اصلی صدقات پیامبر (ص) شد.
اموال مخیریق هفت مزرعه بودند، به نامهای: میثب، صافیه، دلال، حسنی، برقه، اعواف ومشربهام ابراهیم که مادر ابراهیم (فرزند حضرت رسول) در این منطقه سکونت داشت و پیامبر (ص) به آن جا میآمد.
اصل داستان مخیرین و وصیت کردن وشهادت وی و وقف کردن رسول خدا (ص) و جریانهای سیاسی که در مورد این باغها به وقوع پیوسته در کتب حدیث و تاریخ و… ثبت و ضبط شده است
موقوفههای دیگر رسول خدا
موقوفههای آن حضرت منحصر در این هفت باغ نبود، بلکه در کتب تاریخ زمینهای دیگری را به نام صدقات رسول خدا (ص) ذکر کردهاند که یکی بویره است.
حموی در معجم البلدان مینویسد:
بویره از زمینهای بنی النضیر بوده است.
سمهودی مینویسد: رسول خدا (ص) در خیبر نیز موقوفههایی داشته است.
ابن شبه مینویسد: بخشی از سرزمین خیبر به نامهای الوطیح و الکتیبه و سلالم را پیامبر (ص) وقف کرد.
بخاری نقل میکند: نوشته یا نوشتههایی در دست امیرالمؤمنین علی (ع) بوده است که وقفهای رسول الله در آن نوشته شده بود یا آن نوشتهها وقفنامه موقوفههای رسول خدا بوده است، ولیکن توضیح نداده است که این موقوفات همان هفت باغ مذکور بوده یا موقوفههای دیگر. به هر حال برای روشن شدن مطلب عین عبارت «بخاری»را ذکر میکنیم. ابن حنفیه گوید: اگر علی (ع) از عثمان (به بدی) یاد میکرد بدون شک روزی عثمان را به بدی یاد میکرد که عدهای از عمال عثمان شکایت کردند، پس علی (ع) فرمود: برو پیش عثمان و به او بگو که آنها (نامههایی که علی در دست داشت) صدقه پیامبر است؛ (یعنی در آن صدقات نوشته شده است.) سپس کارمندان خود را دستور بده به آن عمل کنند؛ (یعنی مطابق این نوشتهها عمل شود) من نوشتهها را پیش عثمان بردم. عثمان (اعتنا نکرد و) گفت: آنها را از ما دور کن (که نیازی به آن نداریم) من آنها را پیش علی (ع) آوردم و جریان را گفتم. به من فرمود: از جایی که برداشتی به همان جا برگردان 181 ظاهراً این نامهها مربوط به آن هفت باغ نبوده است، زیرا آن باغها که صدقات رسول الله بوده، معروف بوده است. و احتیاج به دیدن وقفنامه نبوده، عثمان و دو خلیفه قبلی و سایر مسلمانان و کارمندان دولتی خلیفه نیز آنها را می شناختند. پس احتیاجی به فرستادن وقفنامه و موردی برای بیاعتنایی عثمان نبوده است. از این رو باید گفت: این موقوفهها غیر از آن هفت باغ بوده است که عثمان اظهار بیاطلاعی کرده و پس از دیدن وقفنامه نیز توانست بیاعتنا باشد.
عسقلانی نیز این حدیث را نقل نموده و اضافه میکند: بعضی از علمای اهل سنت همه اموال رسول خدا (ص) را که بعد از رحلت آن حضرت مانده بود صدقه نامیده و همه اموال را به نام صدقات رسول خدا (ص) ذکر میکنند، به دلیل حدیثی که ابوبکر نقل کرده است که رسول خدا (ص) فرمود: «نحن معاشر الانبیاء لانورث ماترکناه صدقه.»
ابن ابی الحدید در این مورد چنین میگوید:
رسول خدا از دنیا رفت در حالی که مزارع زیادی در «خیبر«، «فدک«،«بنی النضیر«، «وادی نخله»و همچنین «طائف»داشت که پس از مرگ او همه صدقه شد، به دلیل خبری که ابوبکر نقل کرده است.
در عمده القاری در شرح گفتار بخاری «و صدقته بالمدینه»گوید: یعنی املاکی که بعد از آن حضرت صدقه شد و گفت میشود که صدقات رسول خدا (ص) در مدینه اموال بنی النضیر است که نزدیک مدینه بود و از قاضی عیاض نقل شده که صدقات آن حضرت در مدینه عبارت است از اموال مخیریق و از جمله حق آن حضرت در اموال بنیالنضیر و همچنین نصف زمین فدک و ثلث زمین «وادی القری»و دو قلعه از قلعههای خیبر، و سهم آن حضرت از خمس خیبر که همه بعد از آن حضرت صدقه شد به موجب آن حدیث.
ابن عبدربه و ابن ابی الحدیدمیگویند: رسول خدا (ص) مهزور را (که مکانی واقع در بازار مدینه بوده است) برای مسلمان وقف کرد.
علامه عسکری میگوید: علمای مدرسه خلفا از محدثان و مورخان و فقها و لغویین و… توافق کردند بر این که هر چه را که رسول خدا از خود به ارث گذاشته، ازمزارع و باغها صدقه بنامند و استناد کردهاند به آنچه که ابوبکر از رسول خدا روایت کرده است که فرمود: «و ما ترکناه«.
صدقه این نامگذاری و سازش به دلایل سیاسی آن روز بوده است و ریشه سیاسی دارد که این جا جای شرح آن نیست.
علامه مجلسی به نقل از مناقب ابن شهر آشوب و ارشاد مفید نقل کرده است که: هنگام فتح بنی النضیر رسول خدا اموال (زمینها و باغها و خانههای) بنی النضیر را میان مهاجرین تقسیم کرد و به علی (ع) دستور داد که سهم رسول خدا را تحویل بگیرد و آنها را صدقه قرار دهد معلوم است که مراد این محقق بزرگوار از صدقه وقف است؛ زیرا آنها اصطلاح علمای اهل سنت را قبول نداشتهاند. البته این موقوفات را عملاً به استناد حدیث ابوبکر، جزء اموال عمومی کردند در حالی که آنها در موارد خاصی وقف شده بود.
موقوفههای امیرالمؤمنین
امیرمؤمنان (ع) موقوفههایی داشت که در تاریخ ثبت شده است و این موقوفات از اموال و دارایی شخصی آن حضرت بوده که محدثان و مورخان نقل کردهاند و همانگونه که در بحث کشاورزی و حفر قنات آن بزرگوار بحث خواهد شد از طریق کشاورزی و تولید و دیگر مواردی به دست میآورد آن را در راه خدا وقف کرد که به برخی از آن موقوفهها در بحث املاک و مزارع علی (ع) اشاره شده و در این جا برخی دیگر از موقوفههای آن امام از نظر خوانندگان گرامی میگذرد. و از آن جا که این وقفنامهها با عبارتهای مختلف نقل شده است، منابع را در پاورقی یادآور میشویم که هر کس بخواهد تحقیق بیشتر کرده و اختلاف نسخ را بررسی نماید، به این مدارک رجوع کند.
عبدالرحمن فرزند حجاج میگوید: این وصیت نامه را ابو ابراهیم (حضرت موسی بن جعفر (ع»نزد من فرستاد! این، آن چیزی است که وصیت کرده و حکم نموده بنده خدا علی در مال خود برای رضای خدا تا این که (به وسیله این وصیت) خدا مرا داخل بهشت نموده و در روزی که صورتهایی سفید و صورتهایی سیاه میگردد، مرا از آتش دوزخ و آتش را از من دور سازد. آنچه در «ینبع»املاک دارم و به من تعلق دارد و در اطراف «ینبع»هم معروف است که مال من است، همه وقف است و همچنین بردههایی که در آن املاک دارم به غیر از ابی نیزر و ابی رباح و جبیر که آزاد هستند (و حق ولاء دارند) بقیه در همین املاک پنج سال کار میکنند و مخارج خود و عائلهشان را از آن جا تأمین میکنند. علاوه بر این آنچه که در «وادی القری»دارم همه مختص اولاد فاطمه است و بردههایی هم که در املاک وادی القری دارم، وقف است غیر از اینها هم آنچه در «ذعه»دارم با بردههایی که آن جا هست وقف است و مانند بردههای دیگر در املاک کار کرده و مخارج خود و عائلهشان را از همان املاک اداره نمایند. علاوه بر اینها آنچه در «اذینه»دارم با بردههایی که آن جا دارم وقف است.
«قصیره»هم همان گونه که میدانید وقف است.
آن گاه حضرت مینویسد: در حقیقت آنچه در مورد اموال خودم نوشتم «به گونه صدقه واجب«است؛ یعنی وقف است که قابل فسخ نیست و نمیتوان آن را فروخت یا به کسی بخشید یا شرایط آن را تغییر داد و قطعی و خارج از ملک خصوصی میباشد، خواه من زنده بمانم یا بمیرم و در هر موردی که برای خدا باشد صرف میشود. بعد در صدد توضیح شرائط وقف و متولی آن برآمده، میفرماید:
مال محمد رسول الله (ص) (موقوفه آن حضرت) همان طوری که خود مقرر داشته، مال اولاد فاطمه است. و همین طور است اموال فاطمه (س) و بردههایی که در کاغذ کوچکی اسم بردهام همه آنها از بردگی آزادند. تولیت این موقوفه در دست حسن بن علی میباشد و حق دارد متعارف مخارج خود را از درآمد آن املاک بردارد و هر طوری که مطابق خواست خداست مصرف کند. اگر قرضی (دینی) داشته باشد میتواند از همین املاک بفروشد و آن را ادا کند و اختیار و سرپرستی اولاد علی و اموالشان در دست حسن است و اگر حسن بن علی در غیرخانه وقفی سکونت داشته، می تواند خانه وقفی را بفروشد و یک سوم پول را به بنیهاشم و بنی المطلب و یک سوم به آل ابیطالب بدهد و یک سوم باقی مانده را هم در راه خدا مصرف کند. و اما اگر برای حسن پیشامدی کرد، حسین تولیت دارد به همان نحوی که حسن دارد و این امتیاز که برای فرزندان فاطمه قرار دادم برای رضای خدا و حفظ احترام رسول خدا (ص) میباشد. و اگر برای حسین پیشامدی کرد، از اولاد علی شخصی را که اسلام و امانت او مورد قبول باشد برای تولیت نصب کنند و اگر چنین کسی پیدا نشد از اولاد پسران فاطمه چنین کسی را انتخاب کنند و اگر نشد از آل ابیطالب اختیار نمایند… این وصیتنامه را در روز ورود به «مسکن»(20 جمادی الاولی سال 37 یا 39) نوشتم برای خشنودی حق سبحانه و تعالی.
وقف خانه
از امام صادق (ع) نقل شده است که امیرالمؤمنین (ع) خانهای در بنی زریق داشته و بدین صورت آن را وقف کرد:
به نام خدای بخشاینده مهربان. این است آنچه علی بن ابی طالب آن را در حالی که زنده و کامل بود، صدقه کرده است.
وقف نمود خانهخود را که در بنی زریق دارد، صدقهای که فروخته نمیشود و هبه نمیگردد تا خدایی که وارث آسمان و زمین است، آن را وارث شود. و در این خانه خالههای خود را سکونت داد مادامی که خود یا اولادشان زنده هستند و وقتی مرگ آنها فرا رسید برای محتاجهایی از مسلمانان باشد.
موقوفههای دیگر امیرالمؤمنین
حضرت موقوفههایی دیگری نیز داشت که برخی از آنها بدین قرار است:
«سویقه»که جایی است در نزدیکی مدینه و آل علی (ع) آن جا سکونت میکردند، از جمله صدقات امیرالمؤمنین (ع) بود.
از ابوجعفر نقل شده است که عمر و علی یک قطعه زمین خود را وقف کردند.
آن حضرت زمین و خانه خود را در مصر با اموالی که در مدینه داشت وقف اولاد نمود.
فقیر و وادی ترعه نیز از موقوفات حضرت علی (ع) است. فقیر اسم دو مکانی است در نزدیکی مدینه که آنها را فقیران مینامند و از امام جعفر صادق (ع) روایت شده که رسول الله (ص) برای علی (ع) چهار قطعه زمین اقطاع نمود: «فقیرین«، «بئرقیس»و «الشجره«…
حره الرجلاء (که در بحث املاک ائمه (ع) گذشت) جزء صدقات علی (ع) بوده است. نصف آن وقف بوده و نصف دیگر در دست «آل منّاع»از بنی عدی قرار داشته که علی (ع) به آنها بخشیده بوده است.
و باز در حره الرجلاء درهای به نام «بیضاء»و در آن مزارع و زمینهای خالی وجود داشته که از جمله موقوفههای امام بوده است.
قصیبه (که در بحث املاک گذشت) منطقهای است در نزدیکی خیبر و مدینه منوره که حضرت آن را وقف کرده است.
در حره الرجلاء نیز چهار چاه وجود داشته که جزء صدقات امیرالمؤمنین (ع) بوده است و به آنها «ذات کمات»گفتهاند.
همچنین چاههای «ذوات العشراء«، «قعین«،«معید»و «رعوان»از موقوفات حضرت بوده است.
وصیت امیرمؤمنان در مورد اداره اموال موقوفه او
از وصیتهای امام (ع) در مورد مصرف اموالش بعد ازوفات او این است که حضرت پس از بازگشت از صفین مرقوم فرموده است این دستوری است که بنده خدا علی بن ابیطالب امیرمؤمنان در مورد چگونگی تصرف در اموالش به خاطر خشنودی خدا داده است. تا از این طریق خداوند وی را قرین رحمت و دمساز بهشت سازد و امنیت و آرامش در سرای دیگر به او عنایت کند.
از آن جمله است: سرپرستی آن به عهده حسن بن علی است که به طور شایسته از آن مصرف کند و به طور شایسته از آن انفاق نماید. اگر برای حسن پیشامدی کرد و حسین زنده است او سرپرستی آن را به عهده بگیرد و به جای وی وظیفه را انجام دهد. پسران فاطمه همان مقدار سهم از این مال را دارند که پسران علی (ع) و این که سرپرستی آن را به پسران فاطمه واگذاردم به خاطر خدا و به خاطر تقرب رسول الله (ص) و بزرگداشت حرمت او و احترام پیوند خویشاوندیاش میباشد و با کسی که این اموال در دست اوست شرط میکنم که اصل مال را حفظ کند وتنها از میوه و درآمدش در آن راهی که به او دستور دادهام انفاق نماید و از نهالهای نخل چیزی نفروشد تا همه این سرزمین یک پارچه زیر پوشش نخل قرار گیرد و آباد شود…
امام صادق (ع) فرمود:… علی بنده خدا بود. خدا بهشت را برای او واجب کرد مالش را در راه خدا صدقه قرار داد که بعد از او فقرا استفاده کنند و گفت: خدایا این مال را برای این جهت صدقه قرار دادم که آتش را ازصورتم و صورت مرا از آتش دوزخ دور سازی.(5)
موقوفه های حضرت زهرا
زندگی کوتاه زهرای مرضیه(س) برکات بیشماری را به دنبال داشت، برکات معنویش سراسر تاریخ اسلامی را فرا گرفت، حکایتهای پیامبر(ص) و ائمه اهل بیت(ع) از رفتار خداپسندانهاش بالاترین مدرسه انسانسازی آنان بود، مفسران ژرفاندیش در ذیل سوره کوثر، فاطمه(س) و فرزندانش را مصداق حقیقی کوثر – خیر کثیر – دانستهاند، که خداوند آنها را به پیامبرش عنایت کرد پس نمیتوان برکات وجودی فاطمه(س) را منحصر در امور معنوی تنها دانست، عملکرد و سیره پیامبرگونهاش در امور مادی و معنوی هر دو برکت را به دنبال داشت. او در باب صدقات و موقوفات برترین بانوی جهان بوده و هست، هر چه را مالک بوده بر اساس سیره پدر بزرگوارش تقدیم به فقراء و مستمندان مینمود و علاوه بر کمکهای مقطعی کمکهای جاویدان و مستمری – موقوفات و صدقات – داشته است.
علامه عالیمقدار مجلسی (ره) میگوید:
سید بنطاووس(ره) رو به فرزندش نمود، گفت: پسرم، موقوفات و صدقات جدهات فاطمه زهرا(س) همانند العوالی – حیطان سبعه – و… از اموالی بود که رسول خدا(ص) آنها را بدون جنگ و درگیری مالک گردید و کسی در آن شریک نبوده و ملک خالص آن حضرت شد و «فئ»محسوب شد. بعدا پیامبر خدا(ص) آنها را در زمان حیات خویش به دخترش به صورت هبه (بخشش) واگذار کرد. فاطمه(س) هم آنها را در راه خدا وقف نمود – غیر از فدک که توضیحش خواهد آمد – و سپس «موقوف علیهم»- کسانی را که میتوانند از آن موقوفات استفاده نمایند – مشخص کرد.
سپس سید بنطاووس(ره) اضافه کرد و گفت فرزندم: در ارزش آنها همینقدر بس که بعضی از آن اموال سالانه بین 24000 تا 70000 درهم درآمد داشته است)
اسامی صدقات صدیقه طاهر
الف) امالعیال: چشمهای است که به برکت آن روستایی بزرگ در کنارش ساخته شده، این روستا در نزدیکی قلعههای «آره»که بین راه مکه و مدینه است واقع شده، در آن روزگار بیش از 20000 نخل خرما داشته است و امروز هم در آنجا میوههای مختلف مانند لیمو، انگور، موز به عمل میآید، امالعیال در یکصد و هفتاد کیلومتری مدینه منوره و پنجاه و شش کیلومتری شرق «سقیا»قرار دارد. (3)
عرام بناصبغ سلمی که شخصی مورد اطمینان است و در سالهای 275 هجری قمری زندگی میکرده و در شناسایی منطقه «تهامه»از خبرگی ویژهای برخوردار بود میگوید: امالعیال قریه صدقه فاطمه الزهراء بنت رسول الله (صلی الله علیه و آله); روستای امالعیال صدقه و موقوفه فاطمه زهرا(س) دختر رسول خدا(ص) است امروز هم فرزندان فاطمه(س) از آن بهره میگیرند.
این چشمه و این سرزمین از سوی صدیقه طاهره(س) بر سادات حسینی وقف گردیده است.
چه بسا وقف بر سادات حسینی از آن جهتبوده که بنا بر پیشبینی فاطمه(س) امامت در نسل و فرزندان حسین بنعلی – علیهما السلام – استمرار پیدا میکرده و از سوی دیگر بعد از شهادت ابا عبدالله الحسین(ع) فرزندان آن حضرت بیشتر مورد غضب و ناخوشایندی حاکمان بنیامیه واقع میشدند و نیاز به یک پشتوانه مالی خاص داشتند. از این رو «امالعیال»را وقف سادات حسینی مینماید و در بین مسلمانان روشن و مسلم است که اموال موقوفه باید صرف «موقوف علیهم»گردد.
سمهودی نیز مینویسد: امالعیال، چشمهای است که متعلق به فاطمه زهرا(س) بوده سپس آن را وقف نمود. توسط این چشمه بیش از بیست هزار نخل آبیاری میگردیده و جعفر بنطلحه بن عبیدالله تیمی دویستهزار دینار جهت احیاء آن و اطراف آن صرف کرده است.
ب: دیگر موقوفات صدیقه طاهره در وصیتنامهاش به علی بنابیطالب(ع) چنین آمده است: ابوبصیر میگوید: امام محمد باقر(ع) فرمود: آیا وصیتنامه مادرم فاطمه(س) را در این مورد بخوانم؟ ما تقاضا و درخواست نمودیم که قرائت کند. حضرت ظرف کوچک (و یا زنبیلی) را بیرون آورد و نوشتهای را از آن میان به دست گرفت و چنین قرائت کرد:
«بسم الله الرحمن الرحیم، هذا ما اوصتبه فاطمه بنت محمد رسول الله – صلی الله علیه و آله – اوصتبحوائطها السبعه، العواف و الدلال و البرقه و المیثب و الحسنی و الصافیه و ما لام ابراهیم الی علی بنابیطالب فان مضی علی فالی الحسن فان مضی الحسن فالی الحسین فان مضی الحسین فالی الاکبر من ولدی. شهد الله علی ذلک و المقداد بن الاسود و الزبیر بن عوام و کتب علی بن ابیطالب – علیه السلام -«; این وصیتنامهای است که فاطمه زهرا(س) دختر محمد پیامبر خدا(ص) بدان وصیت نمود. در آن وصیت نمود که زمینها و باغهای دیوار شده هفت گانه: العواف، الدلال، البرقه، المثیب، الحسنی، الصافیه و مشربه ام ابراهیم، در اختیار علی بنابیطالب(ع) است و چنانچه علی(ع) از دنیا رفت در اختیار فرزندم حسن بنعلی – علیهما السلام – قرار میگیرد و چنانچه او از دنیا رفت در اختیار فرزند دیگرم حسین بنعلی – علیهما السلام – خواهد بود و بعد از او در اختیار بزرگترین فرزندانم قرار خواهد گرفت. گواهی میدهد بر این وصیتنامه خداوند متعال و سپس افرادی همانند مقداد بناسود کندی و زبیر بنعوام. که وصیتنامه توسط امیرمؤمنان علی بنابیطالب ]علیهالسلام[ نوشته شد.
همانند روایت فوق با اندکی اختلاف از امام صادق و امام رضا – علیهما السلام – نقل گردیده و مضمون گذشته را مورد تاکید قرار دادهاند.
سمهودی در باره باغهای هفتگانه به نقل از واقدی گفته است: مخیریق در میان یهود بنینضیر عالم اندیشمند و متعهدی بود که ایمان به پیامبر خدا(ص) آورد سپس اموالش را در اختیار آن حضرت قرار داد و این اموال همان باغهای دیوار کشیده هفتگانه بوده است. و همچنین از محمد بنکعب نقل کرده که: که این اموال متعلق به مخیریق یهودی بوده، چون جنگ «احد»فرا رسید رو به دیگر یهودیان کرد و گفت: چرا محمد – (صلی الله علیه و آله) – را یاری نمیکنید؟ سوگند به خدا همه شما میدانید که یاری دادن به او وظیفه و تکلیف همه شماها است. جواب دادند:
امروز شنبه است ]روز عبادت و تعطیلی است[مخیریق گفت: شما از وظیفه فرار میکنید شنبه یعنی چه؟! سپس خود شمشیر بر گرفت و همراه با رسول گرامی اسلام با دشمنان آن حضرت جنگید تا سخت مجروح گردید و چون در بستر افتاد چنین وصیت کرد:
«اموالی الی محمد یضعها حیثیشاء; دارائیهای من در اختیار محمد(ص) خواهد بود هر کجا میخواهد و صلاح میداند مصرف کند.»
رسول خدا در سال هفتم هجرت اموال مخیریق را جزء صدقات قرار داد ولکن امام رضا(ع) فرمود: رسول خدا آنها را وقف بر فاطمه نمود، و سپس فاطمه آنها را بر بنیهاشم و بنیالمطلب وقف نموده است.
باغهای هفتگانه موقوفه فاطمه
«حیطان سبعه»همان باغها و مزارع هفتگانهای است که اطراف آن دیوار کشیده شده بود و بیشتر آنها در منطقه «العوالی»و شرق مدینه منوره واقع شده بود.
1- العواف: بعضی آن را – الاعواف – دانستهاند و لکن ابنشبه میگوید صحیح در نزد من «العواف»است، و آن جایگاه وسیعی است در نزدیکی شهر مدینه که مردم آن اموال خویش – گوسفندان و شتران و… – را در آن جا نگهداری میکردند، این وادی از سرچشمه «مهزور»آبیاری میگردید.
ابو غسان گفته است: الاعواف جزء معروف بالعالیه ; اعواف; قطعه زمین شناخته شدهای است که در منطقه باب العوالی واقع شده است.
2- الصافیه: این باغ در قسمتشرقی مدینه واقع شده و به قطعه «زهیره»معروف است این مکان از جمله اموالی بود که از یهود بنی قریظه بدست آمد و چون هیچگونه درگیری وجود نداشت جزء اموال خالص پیامبر خدا(ص) محسوب شد و کسی در آن سهمی نداشت. پیامبر آن را به دخترش فاطمه(س) واگذار کرد او هم آن را وقف نمود.
3- الدلال: قطعه زمینی بود که در قسمتشرقی مدینه قبل از صافیه واقع شده، آن را بنیثعلب یهود مالک بودند، امام باقر(ع) فرمود: دلال متعلق به یک زن یهودی از بنینضیر بود که سلمان(ره) در نزد او در بردگی بسر میبرد، آن زن طی قراردادی با سلمان بنا را بر این گذاشتند که سلمان آن سرزمین احیا کند و درختکاری نماید سپس آن زن مسلمان را آزاد نماید، رسول خدا(ص) از این پیمان و قرارداد آگاه شد، به نزد مسلمان در محل کاشتن درختها آمد و به او کمک کرد و در مدت کوتاهی درختان بزرگ شدند و به ثمر نشستند، پس از مدتی که اسلام قدرت پیدا کرد. آن سرزمین به عنوان غنیمت – فئ – به تصرف پیامبر خدا درآمد،پیامبر(ص) آن را به دخترش فاطمه داد. فاطمه(س) هم آن را وقف در راه خدا نمود.) و بعضی محدثان از «الدلال»تعبیر به «الکلاب»کردهاند و گفتهاند: آن نهر آب مورد توجهی بود که در مدینه جاری میگشت و مردم از آن بهره میبردند.
4- برقه: این باغ در قبله مدینه به سمت مشرق قرار گرفته بود، قبلا از اموال یهود بنیقریظه محسوب میگردید لکن بعد از اینکه به دست رسول خدا(ص) افتاد سلمان(ره) در آن درختکاری کرد و بعد هم به فاطمه واگذار شد که آن حضرت آن را وقف بر بنیهاشم و بنیالمطلب نمود.
5- المیثب: جایش معین نیست و لکن جزء عنائمی است که بدون جدال به دست پیامبر(ص) افتاد، او هم آن را به دختر خویش داد و بعد هم فاطمه(س) وقفش نمود، بکری میگویند: از موقوفات عام رسول خدا(ص) است.
6- حسنی: موضعی است که در نزدیکی «الدلال»واقع شده و مشهور به «الحسینیات»میباشد، این محل از وادی «مهزور»آبیاری میگردد
7-مشربه ام ابراهیم: در آخر باب العوالی مدینه منوره، بستانی است که چون امابراهیم – ماریه قبطیه – همسر رسول خدا(ص) را در آنجا درد زایمان عارض شد، دستش را به چوبی گرفته بود که بعد از لحظاتی فرزندش «ابراهیم»به دنیا آمد بدین جهت مشربه امابراهیم نام گرفت این بستان در نزدیکی مدارس یهودی آن روز قرار داشت و درختان آن بستان از وادی «مهزور»آبیاری میگردید.
مشربه به اطاق مسکونی اطلاق میشود، پیامبر خدا(ص) ماریه قبطیه را آنجا سکونت داده بود
آیا فدک جزء موقوفات بوده یا نه؟
در باره فدک توجه به دو مطلب حائز اهمیت است: اولا: فدک در 140 کیلومتری مدینه منوره واقع شده و بعضی مانند یاقوت حموی فاصله بین فدک و مدینه منوره را دو تا سه روز دانستهاند و فدک را غیر از حیطان سبعه میدانند زیرا حیطان سبعه همگی در اطراف مدینه بوده و تملیک آنها توسط مخریق در سال دوم و سوم هجرت بعد از غزوه احد بوده و آنها را به رسول خدا(ص) واگذار نموده. و حدود و جایگاه آن هم معین شده همان طوری که گذشت.
فدک را کسی جزء صدقات و موقوفات آن حضرت ندانستهاند بلکه بر اساس کلام فاطمه(س) فدک ملک طلق او بوده و نیز خلفاء بنیامیه و بنیعباس هم که در بعضی از مقاطع تاریخی به فرزندان فاطمه(س) واگذار کردند آن را میراث آن حضرت دانستند.
در نامه مامون عباسی به هنگام واگذاری فدک به فرزندان فاطمه(س) خطاب به فرماندار مدینه (قثم بن جعفر) نوشت:
انه کان رسول الله(ص) اعطی ابنته فاطمه(س) فدک و تصدق علیها بها و ان ذلک کان امرا ظاهرا معروفا عند آله – علیه الصلاه و السلام – ثم لم تزل فاطمه تدعی منه بما هی اولی من صدق علیه. و انه قد رای ردها الی ورثتها و تسلیمها الی محمد بنیحیی بنالحسین زید بنعلی بنالحسین بنعلی ابیطالب ]علیه السلام[ و محمد بنعبدالله بنالحسین بنعلی بنالحسین بنعلی بنابیطالب – رضی الله عنهم – لیقوموا بها لاهلها.(6)
تاریخچه وقف
تاریخچه وقف در ایران
سابقه وقف در ایران به قبل از اسلام برمی گردد، به طوری که نذورات و وقف اموال به آتشگاه ها و معابد در ایران باستان متداول بوده است. در این دوران عمده ترین زمین های فئودالی، املاک خالصه وقفی بوده و در دوره هخامنشیان، معابد بر املاک وسیعی تسلط داشتند که این زمین ها از طرف پادشاه و یا بزرگان و فئودال های محلی به منظور جلب پیشوایان مذهبی به پرستشگاه ها هدیه می شد. کشاورزانی که در این قبیل زمین ها به کشت و زرع مشغول بودند، سهم مالکانه را می باید به هیربد یا کاهن بزرگ می دادند. سلوکیان و اشکانیان نیز این شیوه را محترم می شمردند.
ایران در سال 651 میلادی به تصرف سپاه اسلام درآمده و بنا به روایتی زمین های آن که عنوان «مفتوح العنوه»به آن اطلاق می شد، جزو اراضی موقوفه محسوب گردید. در قرون اولیه اسلامی اوقاف روند معمولی و عمومی خود را داشت، تا اینکه در نیمه دوم قرن چهارم هجری دیوان اوقاف ایجاد شد. این دیوان نقشی مشابه وزارتخانه در سازمان اداری امروز را داشت. از جمله وظایف دیوان مذکور کنترل و رعایت مفاد وقفنامه ها در خصوص چگونگی بهره برداری و نحوه استفاده اوقاف بود. اگر متولی وقف در این زمینه کوتاهی می نمود دیوان مزبور وقف را از او بازستانده و جبران خسارات را مطالبه می کرد.
در دوره سلجوقیان اوقاف گسترش نسبتاً زیادی یافت و نظارت ویژه ای از طرف حکومت مرکزی بر اوقاف اعمال شد. در این دوران، مخصوصاً زمانی که خواجه نظام الملک نقش وزارت را به عهده داشت موقوفات زیادی را به ویژه برای احداث، نگهداری و اداره نظامیه ها به وجود آورد.
در دوره مغولان به ویژه در اوایل تسلط آنان بسیاری از املاک موقوفه مصادره و به صورت املاک خالصه دولتی در آمد. ولی پس از تشرف به اسلام خود مشوق اوقاف شدند، به ویژه در دوران غازان خان که موقوفات زیادی برای امور خیریه ایجاد شد. اهمیت و وسعت موقوفات به ویژه در دوران رشیدالدین فضل الله موجب شد تا تشکیلات منظمی برای اداره موقوفات و تحت نظارت قاضی القضات به وجود آید. شرح و بسط بیشتر اوقاف این دوره را می توان در کتاب تاریخ مبارک غازانی ملاحظه کرد.
بیشترین توسعه اوقاف مربوط به دوران صفویه است. در این دوران شاهان صفوی به ویژه شاه عباس اول همه اموال، رقبات و املاک خالصه را وقف کرد. به تبعیت از پادشاه بسیاری از حاکمان مناطق نیز املاک فراوانی را در سر تا سر مملکت به صورت وقف درآوردند. در این دوران بسیار از املاک، وقف مقاصد خیریه مخصوصاً وقف بقاع متبرکه و از همه بالاتر آستانه امام رضا(ع) در مشهد و حضرت معصومه (س) در قم شد. شاید بتوان گفت در زمان شاه عباس اول بیش از هر دوره دیگری بر تعداد املاک موقوفه اضافه شد. همچنین به دلیل توسعه فراوان اوقاف در زمان صفویه تشکیلات نسبتاً وسیعی برای اداره اوقاف ایجاد شد.
در دوره نادر شاه، برخلاف گذشته اوقاف محدود شد؛ به گونه ای که در سال های آخر سلطنت نادرشاه، طی فرمانی همه اوقاف به صورت املاک خالصه درآمده و تحت عنوان «رقبات نادری»در دفاتر مخصوصی ثبت شد. با توجه به اوضاع و احوال پیش آمده در این دوران برخی از متولیان نیز از فرصت استفاده کردند و به دلیل فرصت طلبی یا عدم موافقت با فرمان دولت، وقفی بودن املاک تحت تولیت خود را انکار کردند و یا برای جلوگیری از تصرف دولت به نام خود ثبت می کردند.بنابراین از زمان نادر شاه حرمت و قداست اوقاف و قبح موقوفه خواری از بین رفت و در واقع از آن تاریخ به بعد هیچ گاه اوقاف عظمت و شکوه قبلی خود را بازنیافت.
بعد از برقراری مشروطیت نیز با وجود ایجاد وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه سیاست خاص و سازنده ای درباره اوقاف به اجرا درنیامد. در سال های 1330 قانون فروش املاک موقوفه و در جریان اصلاحات ارضی اجازه طولانی مدت 99 ساله پیش بینی شد که این قوانین به دلیل مخالفت رهبران مذهبی به صورت کامل به اجرا درنیامد و تنها بهانه ای برای از بین رفتن تعدادی از اوقاف شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در دیماه 1363 قانون تشکیلات و اختیارات سازمان اوقاف به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید و نام آن به «سازمان حج و اوقاف و امور خیریه»تغییر یافت ولی نقش، وظایف و تشکیلات آن به گونه ای که با نیازها امروزی مطابقت داشته باشد تغییر چندانی نیافت.(7)
تاریخچه وقف در اروپا
در کشورهای اروپایی، وقف به معنایی که در قوانین ما وجود دارد (حبس عین و تسبیل ثمره) به چشم نمیخورد; ولی فکر ایجاد سازمانی که دارایی آن به هدفهای خیر اختصاص یابد از دیرباز وجود داشته است و هماکنون بنیادهای خیریه در غالب کشورها، بویژه در آمریکا، سهم بزرگی در امور اجتماعی و سیاسی و اقتصادی به عهده دارند و نام برخی از آنها در جهان پرآوازه است: مانند بنیاد، (Foundation) (30) نوبل در سوئد و بنیادهای فورد و راکفلر در آمریکا.
فرانسه
در فرانسه، بنیادهای خیریه رشد چندانی نیافت و یکی از مهمترین دلایل آن دشمنی فردگرایان پس از انقلاب با وجود شخصیتهای حقوقی است که میتوانستند یک هدف سیاسی یا مذهبی را تعقیب کنند. قانونگذار فرانسه هنوز هم نتوانسته استخود را از پیشداوریهای زمان انقلاب 1789 درباره خطرهای وجود شخصیتهای حقوقی برهاند و آن را در کنار دولتبشناسد. در قرن هجدهم، روح فردگرایی و اقتصاد آزاد با بنیادهای خیریه نامساعد مینمود. چراکه این سازمانها از سرعت انتقال و گردش داراییها میکاست. به همین جهت، انقلاب همه بنیادها را از بین برد. این دشمنی به تدوین کنندگان قانون مدنی فرانسه نیز به میراث رسید. بهاضافه، آنان با این فکر که دارایی بتواند از شخص جدا شود و به دلیل اختصاص یافتن به هدف معین، صالتیابد مخالف بودند. به پندار آنان، مؤسسان چنین بنیادهایی باید تنها از قالبهای موجود حقوقی استفاده کنند; اموالی را که مایلند به مصرف خاص برسد، به وسیله هبه یا وصیتبه شخصیتهای حقوقی موجود تملیک کنند و تحقق هدف خود را به صورت شرط بر متهب یا موصیله تحمیل نمایند. تنها شورای دولتی است که خود را پایبند به سنتها و رویهها و متون مواد نمیبیند و در راه ایجاد اینگونه مؤسسات تسهیلاتی فراهم میآورد.
در حقوق فرانسه، دارایی نمیتواند، بدون اینکه به شخص منسوب و به وسیله او اداره شود، زندگی حقوقی داشته باشد. پس هرکه میخواهد دارایی جدید به وجود آورد، باید در اندیشه ایجاد شخص مدیر و سرپرست آن باشد. بدین منظور و برای تاسیس بنیاد حقوقی، باید از دولت اذنی گرفت که حاوی تصدیق فایده عمومی آن باشد. این فرمان، که در واقع به «بنیاد»شخصیتحقوقی اعطا میکند، پس از اظهار عقیده شورای دولتی صادر میشود.
با این شرایط، واقف میتواند از راه هبه یا وصیت تملیکی به تاسیس بنیاد مورد نظر بپردازد. نخستین راه با مشکل مهمی روبهرو نیست; زیرا مالک میتواند آنچه را مایل استبه مصرف مورد نظر اختصاص دهد و به شخصیتی که از نظر اجتماعی مفید شناخته شده استببخشد. از این پس، بنیاد خیریه تحقق مییابد و اموال انتقال یافته به آن دارایی، شخص حقوقی محسوب میشود و زندگی حقوقی مستقل مییابد. ولی پیمودن این راه با مانع عملی روبهروست: نخست اینکه بنیادها بهطور معمول به سرمایه فراوان نیاز دارند و مؤسس باید در زمان حیات از تمام یا بخش مهمی از دارایی خود محروم بماند; کاری که بهطور متعارف اشخاص از آن پرهیز میکنند. دیگر اینکه احتمال دارد مؤسس پیش از تحصیل فرمان اعطای شخصیتبه بنیاد فوت کند. این حادثه هبه را باطل میسازد و نقشههای طرح شده را درهم میریزد.
راه آسانتر این است که انتقال دارایی مؤسس به وسیله وصیت انجام پذیرد; چون محروم ساختن وارث، به مراتب، سادهتر از گذشتن از تمام یا بخش مهم دارایی در زمان حیات است. به همین جهت، بیشتر مردم وصیت را ترجیح میدهند; ولی رویه قضایی اشکال کرده است که چون شخص حقوقی در زمان مرگ موصی هنوز ایجاد نشده است، نمیتواند موصی له واقع شود. با وجود این، اندیشههای حقوقی با آن به خالفتبرخاسته و بند2 از ماده 902 را ناظر به شخصیت انسان میداند نه شخصیتحقوقی. بعضی نیز بر راه غیرمستقیم(وصیتبه شخصیتهای موجود) ایراد گرفتهاند: این جمع که، عقایدشان به دلیل تعارض با مصالح اجتماعی و مخالفت رویه قضایی، در فرانسه مهجور مانده است، خرده گرفتهاند که واسطه انتقال موصیبه به شخص حقوقی، در واقع موصیله نیست. زیرا اموال موصی را از او میگیرد و به بنیاد میرساند. پس او را باید وصی شمرد که مامور اداره دارایی است نه مالک آن; و بدینگونه، از زمان فوت تا زمان تملیک به بنیاد، اموال موضوع آن بی مالک میماند و چنین طفرهای را حقوق نمیپذیرد. بهاضافه، این جریان به منزله تملیک به عامل و نماینده شخصی است که خود اهلیتبرای تملک ندارد. جهت موصی نیز نامشروع است; زیرا بدین وسیله میخواهد برخلاف نهی قانون (ماده 911) به شخصی که اهلیت ندارد، مالی را ببخشد.
این ایرادها را موافقان رویه قضایی پاسخ گفتهاند و سرانجام، مصلحت عمومی را بر منطق حقوقی ترجیح دادهاند:
1. این ایراد که واسطه انتقال دارایی به شخص حقوقی در واقع موصیله نیست و مالک اموال نمیشود، در صورتی مورد پیدا میکند که تعهد موصی له درستبه اندازه تملیک باشد و او ناچار شود همه آنچه را به دست آورده استبه شخص حقوقی انتقال دهد. در این فرض نیز، در مالکیت او نباید تردید کرد. شرایطی که بر موصیله تحمیل میشود، هر اندازه سنگین باشد، در زمره دیون او درمیآید و از حق عینی که بر اموال تملک شده پیدا کرده است نمیکاهد. به همین جهت، خطر اصلی در استفاده از این راه غیرمستقیم، وثیقه قرار گرفتن این اموال برای دیون اوست که احتمال دارد به وسیله طلبکاران ضبط شود و موصیله فرصت اجرای تعهد در برابر شخص حقوقی را نیابد. همچنین احتمال تفریط موصیبه وسیله او یا ورثهاش (در صورت فوت پیش از تملیک) خطر دیگری است که تحقق آرمان موصی را تهدید میکند.
2. در مورد وصیت همراه تعهد، برخلاف تملیک به عامل شخص بیاهلیت، هیچگونه تصنع و صورت سازیای به چشم نمیخورد و موصی از راهی مشروع و قانونی استفاده میکند. بویژه آن که موصی به مقدمهچینی دست نمیزند که مالی را به شخص مجهول تملیک کند; بلکه سببی میسازد که شخص حقوقی بتواند، پس از احراز شخصیت و اهلیت، موصیبه را به دست آورد. درباره نامشروع بودن جهت وصیت نیز، به گونهای که عنوان شده است، همین پاسخ کافی است. چراکه اجرای هدف موصی سرانجام به تملک شخص بی صلاحیت نمیانجامد.
هدف موصی، از نظر گریز از رویه محاکم که وصیتبه نفع شخص حقوقی آینده را باطل شمردهاند، نامشروع است; ولی دادگاهها در این باره سختگیری نمیکنند و بارها وصیت همراه با تعهد تملیک به بنیادهایی را که در آینده به وجود میآید نافذ شناختهاند. (33)
باید افزود که هرگاه هدف از ایجاد مؤسسهای، نگاهداری و تیمار کودکان و بیماران و از کارافتادگان باشد و دستکم ده تن را بپذیرد، قانون 14 ژانویه 1933 تسهیلاتی برای ایجاد آن قائل شده است: چنین مؤسسه یا انجمنی اهلیت قبول هبه و وصایایی را که به سود هدف خیر میشود، دارد.
آلمان
در حقوق آلمان (مواد 80 تا89 قانون مدنی) پذیرفته شده است که مجموعهای از اموال، به دلیل اختصاص یافتن به هدف معین، ممکن است دارایی مستقلی شود و زندگی حقوقی ویژه خود را آغاز کند. وجود بنیادها، (Foundations) وابسته و محدود به اذن مقامهای اداری است; ولی این اذن به گذشته سرایت میکند و در صورتی که وقف به موجب وصیت انجام پذیرد، از روز فوت موصی، بهبنیاد شخصیتحقوقی میدهد. بدینترتیب، هرگاه مؤسس برای ایجاد آن به دارایی خود وصیت کند، موصی بهطور مستقیم به شخصیتحقوقی موجود میرسد و طفره در مالکیت رخ نمیدهد.
حقوقدانان آلمانی به آسانی پذیرفتهاند که برای ایجاد یک مؤسسه مفید اجتماعی هیچ ضرورتی ندارد که دارایی مؤسس به شخص موجود تملیک شود; وقف و اختصاص، خود دلیل وجود است و نیازی به صورت سازی نیست. نزد اینان، اموال وقف شده دارایی یک شرکت تلقی نمیشود، بلکه خود مؤسسهای است مستقل، بدون اینکه شخصی مالک آن باشد.
بدین ترتیب، مفهوم وقف در حقوق آلمان و ایران بسیار به هم نزدیک است; چرا که در هردو، تکیه بر اصالت اموال است و این اموال به هیچ شخصی تعلق ندارد. منتها، تفاوت در این است که در حقوق ما عین مال موقوف «حبس»میشود و متولی نمیتواند آن را به دیگری منتقل سازد، ولی در حقوق آلمان مجموعه اموالی که به وقف اختصاص داده شده، خود یک «دارایی»با تمام مختصات نظری آن است; یعنی مفهومی است کلی و مستقل از اجزاء آن. و همین فرض باعث میشود که مؤسسه وقف، زندگی حقوقی متحرک پیدا کند و امکان گسترش داشته باشد. با وجود این، در مقابل این امتیاز، وجود شخصیتحقوقی برای وقف در آلمان نیز موکول به اذن دولت است، در حالی که حقوق ما چنین قیدی ندارد و همین که مالی از جانب مالک آن وقف و به تصرف موقوف علیهم داده شد، خود مؤسسهای مستقل است. منتها چون در وقف بر غیرمحصور و مصالح عمومی (وقف عام)، حاکم باید وقف را بپذیرد، نظارت مقامهای عمومی نیز درباره فایده ایجاد موقوفاتی که به سود جامعه تاسیس میشود معمول خواهد شد.
سوئیس
در حقوق سویس، این تفاوت اخیر از میان رفته است (مواد 80 به بعد قانون مدنی). زیرا در عین حال که قانون مدنی سویس برای وقف، راهحلی مانند حقوق آلمان دارد، ایجاد بنیاد موکول به اذن دولت نشده است. منتها دولتبر اداره اوقاف، جز به صورت بنیادهای مذهبی و خانوادگی، نظارت دارد و از این حیثبه حقوق ایران نزدیکتر شده است.(8)
پی نوشت:
1- وقف درسیره پیامبر و اهل بیت علیهم السلام، سایت تبیان، 23/1/83.
2- منابع مالی اهل بیت (علیه السلام)،نورالله علیدوست خراسانی.
3- فرهنگ وقف در اسلام، سایت تبیان،13/5/87.
4- منابع مالی اهل بیت،نورالله علیدوست خراسانی.
5- منابع مالی اهل بیت،نورالله علیدوست خراسانی.
6- احمد زمانی، موقوفات حضرت فاطمه(س)،ماهنامه کوپر،شماره 8.
7- صادق بختیاری، سنت وقف و نقش آن در توسعه اقتصادی و اجتماعی،روزنامه ایران، 29/1/84.
8- ناصر کاتوزیان،تحول نهاد وقف و دورنمای آینده آن; مطالعه تطبیقی –تاریخی،سایت تبیان.