در زمان امام محمد باقر ـ علیه السلام ـ شیعیان از آزادی نسبی برخوردار بودند و لذا عده زیادی از آنها باز سفر بستند و به مدینه آمده تا از سرچشمه معارف و علوم آن حضرت سیراب شوند.
درعصر امام باقر ـ علیه السلام ـ روایات و نشر معارف بیش از زمان پدر و اجدادش رونق داشت. شاگران امام گفته های آن بزرگوار را به ممالک اسلامی منتشر می کردند.
شاگردان امام ـ علیه السلام ـ عبارت بودند از: جابربن عبدالله انصاری، ابان بن تغلب،جابر جعفی، محمد بن مسلم، زراره بن اعین، حمران بن اعین، عبدالله ابن ابی یعفور، برید عجلی، سدیر صیرفی، کمیت اسدی.
جابربن عبدالله انصاری
جابر فرزند عبدالله بن عمروبن حرام بن کعب بن غنم بن کعب سلمه بود، او سلمی و از بنی سلمه مادرش نسیبه دختر عقبه بن عدی بن ستان بود.
فضل بن شاذان می گوید: جابربن عبدالله رضوان الله تعالی علیه از سبقت گیرندگان در امر ولایت امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ بود. جابر راوی صحیفه فاطمه زهرا ـ علیها السلام ـ است که در آن امامت دوازده گانه ـ علیهم السلام ـ آورده شده است.[1]
او اول کسی است که به زیارت قبر مطهر حضرت سید الشهداء اباعبدالله الحسین ـ علیه السلام ـ در اربعین شهادت آن حضرت مشرف شد. جابر از اصحاب رسول الله، امیر المؤمنین علی، حسن بن علی، حسین بن علی، علی بن الحسین و امام محمد باقر ـ علیه السلام ـ بود.
درباره اش گفتند: که او در هجده جنگ همراه با پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ شرکت کرد و در جنگ صفین در کنار علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ با دشمنان جنگید.
جابر در اظهار عشق و محبت نسبت به اهل بیت ـ علیهم السلام ـ بی پروا و صریح بود به همین جهت گاهی در مجالس مدینه تکیه بر عصای خویش می داد و می گفت:
عَلِیُّ خَیْرُ الْبَشَر مَنْ اَبی فَقَدْ کَفَر مَعاشِرَ النّاسِ اَدِّبُو اَوْلادَکُم عَلی حُبِّ عَلّیِ بْنِ اَبیطالِب فَمَنْ ابی فَلْیَنْظُرفی شَأنِ أمِّهِ
علی ـ علیه السلام ـ بهترین انسانها است هرکس منکر مقام او باشدکافر است. ای گروه انصار فرزندان خود را با محبت علی بن ابیطالب تربیت کنید وهرکس کوتاهی کند این ارتباط با مادرش دارد و نقص از اوست.
کسی از مخالفین با جابر برخورد نمی کرد زیرا که او پیرو بزرگ و هم صحبت رسول الله (صلی الله علیه و آله) بود جابر عمرش آنقدر طولانی شد تا جزء اصحاب امام باقر ـ علیه السلام ـ شد و سلام پیامبر (صلی الله علیه و آله) را به امام ـ علیه السلام ـ ابلاغ کرد و رسول الله به او فرموده بود:
«اِنّکَ سَتَدْرِکُ یا جابِرُ رَجُلاً مِنْ اَهْلِ بیتی اِسْمُهُ اِسْمِی وَ شمائِلُهُ شَمائِلی، یَبْقَرُ الْعِلْمَ بَقراً فَاِذا لَقِیتُهُ فَأقْرأهُ عَنِی السّلام»
بدرستی که تو بزودی مردی از اهل بیت مرا درک می کنی که او هم نام من هم سیمای من و شکافنده علم است هر وقت او را ملاقات کردی سلام مرا به او برسان.[2]
اَبانِ بْنِ تَغْلبْ
محدث قمی رحمه الله علیه می فرماید: او مردی ثقه، جلیل القدر و عظیم المنزله بود. ابان محضر سه امام را درک کرده امام زین العابدین، امام محمد باقر و امام جعفر صادق ـ علیه السلام ـ. از این سه امام ـ علیهم السلام ـ روایاتی را نقل کرده و از ناحیه آن بزرگوار حظ و بهره فراوان برده است.
قال لَهُ أبُو جَعفَر عَلیِه السَّلامُ اِجْلِسْ فِی مسجد المدینه وَ اَفْتِ النّاسَ فَاِنّیِ اُحِبُّ اَنْ یَری فِی شِیعَتیِ مِثْلُکَ.
امام باقر ـ علیه السلام ـ به او فرمود: در مسجد مدینه بنشین و برای مردمان فتوی بده زیرا دوست دارم در میان شیعیان من مثل تویی مشاهده شود.
ابان بن تغلب رضوان الله تعالی علیه تسلط و احاطه علمی خوبی بر قرآن و فقه و حدیث و ادب و نحو و لغت داشت.
ابان حدود سی هزار حدیث فقط از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل کرد. هر وقت به مدینه می آمد حلقه های درس می شکست و در مسجد جایگاه خطابه پیامبر را برای تدریس او خالی می کردند.
امام صادق ـ علیه السلام ـ به او می فرمود تو بر اعمال و رفتار مردم مدینه نظارت داشته باش.[3]
یک روز جوانی بر او وارد شد و گفت به من خبر بده که چقدر ابیطالب ـ علیه السلام ـ از اصحاب رسول الله (ابوبکر، عمر، عثمان) پیروی و تبعیت کرده است. ابان فرمود: حتماً منظورت این است که فضل علی ـ علیه السلام ـ را در تبعیت آنها بشناسی؟ جوان گفت آری، فرمود:
وَالله ما عَرَفْنا فَضْلَهُم اِلاّ بِاتِّباعِهِمْ اِیّاهُ
سوگند به خدا که ما فضیلتی بر آنها قائل نیستیم مگر در تبعیت و پیروی از امیرالمؤمنین علی (علیه السلام!.
ابان می گفت: از برابر عده ای گذر می کردم که به من اعتراض داشتند که چرا اینقدر روایت از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل می کنی به آنها پاسخ دادم چگونه مرا ملامت می کنید در حالیکه روایات را از کسی نقل می کنم که هر وقت از او سؤالی دارم می فرماید که رسول الله چنین فرمود!.
سلیم بن ابی حبّه می گوید محضر امام صادق ـ علیه السلام ـ بودم همینکه خواستم از محضرشان مرخص شوم عرض کردم بیشتر برایم صحبت کنید. امام ـ علیه السلام ـ فرمود: برو نزد ابان بن تغلب که او از من احادیث زیاد به یاد دارد و هر چه او روایت کرد تو مستقیم از من روایت کن. و بالاخره او در سال 141 هجری دار فانی را وداع گفت و چون خبر در گذشت او به امام صادق ـ علیه السلام ـ رسید فرمود:
وَ اللهِ لَقَدْ اَوْجَع قَلْبِی مَوْت اَبانٍ
به خدا سوگند که مرگ اَبان قلبم را به درد آورد.[4]
جابربن یزید جعفی
او از بزرگترین راویان و معتبرترین اشخاص است بلکه می توان گفت که او حامل اسرار آل محمد و حافظ گنجهای دانش اهل بیت ـ علیهم السلام ـ می باشد و شاهد بر این مدعا آن چیزهایی است که از او نشر یافته است. جابر خود می گوید: امام محمد باقر ـ علیه السلام ـ نود هزار حدیث برایم بیان فرمود که بدون شک برای هیچکس نقل نکرد و من نیز برای کسی نقل نکردم. سپس می گوید که به امام ـ علیه السلام ـ عرض کردم فدایت شوم شما بار سنگینی از اسرارتان بر دوش من قرار دادید آنهم با این شرط که به کسی نگویم ممکن است سینه ام تاب تحمل آن را نداشته باشد و سر به دیوانگی بزنم.
امام ـ علیه السلام ـ فرمود: ای جابر هر وقت چنین احساسی به تو دست داد برو بالای کوه یک گودالی پیدا کن و سرت را در او قرار بده و بگو «حدثنی محمد بن علی بکذا و کذا» و عقده دل را خالی کن!.
شخصی می گوید که عده ای از دوستان ما درباره حدیث جابربن یزید جعفی تردید کردند. من در این خصوص از امام صادق ـ علیه السلام ـ پرسیدم امام ـ علیه السلام ـ فرمود:
رَحِمَ اللهُ جابِر الجُعْفِی کانَ یَصْدِقُ عَلَیْنا لَعَنَ اللهُ المُغَیْرَهِ بْنِ شُعْبَه کانَ یَکْذِبُ عَلَیْنا.
خداوند بیامرزد جابر جعفی را که با بیان صداقت مطالب را به ما نسبت می داد و خدا لعنت کند مغیره بن شعبه را که به دروغ حرفهائی را از ما نقل می کرد.
مقام و منزلت جابر در نزد امام صادق ـ علیه السلام ـ همانند مقام و منزلت سلمان فارسی نزد رسول الله (صلی الله علیه و آله) بود.
بعضی معتقدند که چهار نفر حامل علم ائمه ـ علیهم السلام ـ شدند. سلمان فارسی، جابربن یزید جعفی، سید حمیری و یونس بن عبدالرحمن.
حسین بن حمدان از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل می کند که حضرت فرمود:
اِنّما سُمِّی جابِراً لِاءَنَّهُ جَبَرالمُؤمِنینَ بِعِلْمِه وَ هُوَ بَحْرٌ لا یَنْزِحُ وَ هُوَ الْبابُ فِی دَهْرِهِ وَ الْحُجَّهُ عَلَی الْخَلْقِ مِنْ حُجَجِ اللهِ ابی جعفر محمد بن علی ـ علیه السلام ـ.[5]
همانا او را جابر نامیدند زیرا کمبودهای مؤمنین را با دانش خویش جبران می کند و اوست دریائی بیکران و باب حاجات در عصر خویش! والبته حجت بر خلق از میان حجج الهی وجود امام باقرابی جعفر ـ علیه السلام ـ است.
محمد بن مسلم
فقیه اهل بیت و از یاران صدیق امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) بود، امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: اگر بریدبن معاویه عجلی و ابوبصیر و) محمد بن مسلم (و زراره نمی بودند آثار پیامبری (معارف شیعه) از میان می رفت. آنان بر حلال و حرام خدا امین هستند.
محمدبن مسلم اهل کوفه بود و برای بهره گرفتن از دانش بیکران امام باقر ـ علیه السلام ـ به مدینه آمد و چهار سال در مدینه ماند.
عبدالله بن ابی یعفور می گوید به امام صادق ـ علیه السلام ـ عرض کرد گاه از من سؤالاتی می شود که پاسخ آن را نمی دانم و به شما نیز دسترسی ندارم، چه کنم؟ امام ـ علیه السلام ـ فرمود: چرا از محمدبن مسلم نمی پرسی؟![6]
یک شب در کوفه زنی به خانه محمد بن مسلم آمد و گفت: همسر پسرم مرده و فرزندی در شکم دارد، تکلیف ما چیست؟
محمدبن مسلم گفت: بنابر آنچه امام محمد باقر ـ علیه السلام ـ فرموده است باید شکم او را بشکافند و بچه را بیرون آورند سپس مرده را دفن کنند. آنگاه از زن پرسید مرا از کجا یافتی؟ زن گفت این مسأله را از ابوحنیفه پرسیدم به من جواب داد که در این باره چیزی نمی دانم ولی به نزد محمد بن مسلم برو و اگر فتوایی داد مرا آگاه ساز.
روز دیگر محمدبن مسلم در مسجد کوفه ابوحنیفه را دید که در جمع اصحاب خود همان مسأله را طرح کرده می خواهد پاسخ را به نام خود به آنان بگوید؟ محمدبن مسلم به طعنه سرفه ای کرد و ابوحنیفه دریافت و گفت: خدایت بیامرزد بگذار زندگی کنیم!.[7]
یک بار محمدبن مسلم عازم مدینه شد که گرفتار بیماری سختی گردید. وجود مقدس امام باقر ـ علیه السلام ـ شربتی را برای او فرستاد به محض آنکه از آن شربت نوشید شفا یافت.
در روایات است که محمد سی هزار حدیث از امام محمد باقرو شانزده هزار حدیث از امام صادق (علیهما السلام) پرسید.
یک روز از امام محمد باقر ـ علیه السلام ـ درباره رکود خورشید سؤال کرد امام ـ علیه السلام ـ فرمود:
یامُحَمّد ما اَصْغَرَ جُثّتُکَ وَ اَعْظَمَ مَسْألتُکَ ثُمَّ اَجابَهُ بَعْدَ ثَلثَهِ وَ قالَ اِنّکَ لَأَهْلٌ لِلْجَوابِ
ای محمد چقدر جثه تو کوچک است اما سؤالهایت بزرگ است. سپس بعد از سه روز پاسخ دادند و فرمودند تو سزاوار جواب هستی.[8]
زُراره بن أعیُن
علامه حلی رضوان الله تعالی علیه می فرماید:
شیخٌ مِنْ اَصْحابِنا فیِ زَمانِه وَ مُتَقَّدّمِهمْ وَ کانَ فَقِیهاً قارِئاً مُتِکلّما شاعِراً اَدِیْباً قَدْ اِجْتَمَعَتْ فِیه خِصال الْفَضْلِ وَ الدِّین ثِقَهٌ صادِقٌ فیما یَرویِه.
زاره بن أعین بزرگ و مقدم اصحاب ما در زمان خود بوده، او فقیه، قاری، متکلم، شاعر و ادیب فرزانه بود و همه فضائل و خوبیها را در خود جمع کرد. هر چه روایت از او نقل شده مورد وثوق و صحیح است.[9]
امام صادق ـ علیه السلام ـ برای حفظ جان زراره از شر دشمنان می فرمود:
اگر از تو بدگویی می کنم برای ایمن ماندن توست زیرا دشمنان، ما را به هرکس علاقمند ببینند به آزار او می کوشند و تو به دوستی ما شهرت داری و من ناچارم چنین تظاهر کنم.
یک روز به محضر امام باقر ـ علیه السلام ـ شرفیاب شد امام ـ علیه السلام ـ به او فرمود آیا تو از بنی اعین هستی عرض کرد بله فرمود: من ترا از چهره ات شناختم آنگاه از احوال حمران پرسید و بعد درشأن زراره فرمود: بحق که او از مؤمنین پایدار است و هیچوقت از عقیده اش بر نمی گردد. در پایان یک روایت آمده است که:
فَکُلٌ مَنْ اَدْرَکَ زُرارَهِ بن اعین فَقَدْ اَدْرَکَ اَبا عَبدالله ـ علیه السلام ـ.
هر کس زراره بن اعین را درک کند مثل آن است که امام صادق ـ علیه السلام ـ را درک کرده است.
فَاِنَّهُ ماتَ بَعْدَ ابِیَعبداللهِ ـ علیه السلام ـ بِشَهرَیْنِ اَوْ اَقَلُّ وَ تَوفّی اَبُو عَبدالله ـ علیه السلام ـ وَ زُراره مَریضٌ ماتَ فِی مَرَضِهِ.
او بعد از امام صادق ـ علیه السلام ـ دو ماه یا کمتر زنده ماند، امام صادق ـ علیه السلام ـ به شهادت رسید در حالی که زراره بیمار بود و در همان مرض از دنیا رفت.[10]
ابوجعفرمحمد علی بن الحسین بابویه (رحمه الله) می گوید کتابی از زراره بن اعین دیدم که درباره استطاعت و جبر نوشته بود.[11]
حمران أعین
او شیبانی و کوفی است، امام باقر ـ علیه السلام ـ به او فرمود:
اَنْتَ مِنْ شِیعَتنافیِ الدُّنْیا وَ الآخِرَه.
تو از شیعیان ما در دنیا و آخرت هستی.
و نیز روایت شده که از حواریون امام باقر ـ علیه السلام ـ و امام صادق ـ علیه السلام ـ بوده است.
یک روز به محضر امام باقر ـ علیه السلام ـ عرض کرد هر وقت در خدمت شما هستیم و از بیانات شما استفاده می کنیم دلهای ما رقیق و نرم می شود و نسبت به دنیا بی اعتنا می شویم و آنچه را که از مال دنیا در نزد دیگران سراغ داریم برایمان بی اهمیت جلوه می کند اما همینکه از حضورتان مرخص می شویم و با مردم وتجار معاشرت می کنیم مجدداً علاقه دنیا در دلهای ما قرار می گیرد.
امام ـ علیه السلام ـ فرمود: آری دلها چنینند گاهی سخت و متوجه به دنیا و گاهی نرم و خاضع می باشد.
عده ای از دوستان امام صادق ـ علیه السلام ـ در محضر ایشان با هم بحث و مناظره می کردند ولی حمران ابن اعین ساکت بود امام ـ علیه السلام ـ فرمود: چرا تو حرف نمی زنی و سکوت اختیار کرده ای عرض کرد:
اِنِّی لا تُکلم فیِ مَجْلِسٍ تَکُون اَنْتَ فِیهِ فَقالَ ـ علیه السلام ـ اِنّی أذِنْتُ لَک فیِ الْکَلامِ فَتَکلَّمَ.
درمجلسی که شما حضور داشته باشید من صحبت نمی کنم و این خلاف ادب است امام ـ علیه السلام ـ فرمود: من به تو اجازه می دهم که صحبت کنی بنابراین حرف بزن.
درباره اش گفتند که عالم به علم نحو و لغت بود. امام باقر ـ علیه السلام ـ فرمود: هیچوقت حمران گرفتار تردید و شک نشد. و حقاً او مؤمنی است که هیچگاه دست از عقیده اش برنداشت.
هشام بن حکم می گوید از امام صادق ـ علیه السلام ـ شنیدم که فرمود: حمران چه شفیعان خوبی دارد، من و پدرم در روز قیامت از او شفاعت می کنیم، دست او را می گیرم و داخل در بهشت می نماییم.[12]
عبدالله ابی یعفور
بنابر نقل عباس و نجاشی اوثقه، جلیل القدر و قاری قرآن در مسجد کوفه بود و صاحب کتابی بود که عده ای از اصحاب ما از آن نقل روایت می کنند.[13] او کسی است که دینش را به محضر امام صادق ـ علیه السلام ـ عرضه داشت تا امام ـ علیه السلام ـ آن را امضاء کند.
عبدالله از حواریون امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) بوده از نظر رتبه و مقام در ردیف زراره و امثال اوست. فقیه و چشم طائفه شیعه بوده است.
تا جائی که امام صادق ـ علیه السلام ـ در حقش فرمود:
ما وَجَدْتُ اَحَدٌ یَقْبِلُ وَصیِّتی أمرِی اِلاّ عَبدالله ابْنِ اَبیِ یَعفُور.
هیچکس را همانندعبدالله بن یعفور نیافتم که اینگونه سفارشات مرا قبول کند و از دستورات من اطاعت نماید.
ابی کهمش می گوید یکوقت خدمت امام صادق ـ علیه السلام ـ شرفیاب شدم و عرض کردم که عبدالله ابن ابی یعفور به شما سلام رساند امام (علیه اسلام) فرمود: بر تو و بر او سلام هرگاه او را ملاقات کردی سلام مرا به او برسان و بگو که جعفربن محمد ـ علیه السلام ـ به تو می گوید که خود را موظف ومکلف بدان به آنچه را که من از ناحیه رسول الله (صلی الله علیه و آله) به تو ابلاغ می کنم همچنانکه امیر المؤمنین علی ـ علیه السلام ـ به صداقت در گفتار و حفظ امانت آنچه را از پیامبرش می رسید به مردم می رساند.
عبدالله بن ابی یعفور می گوید یک روز به امام صادق ـ علیه السلام ـ عرض کردم قسم به خدا اگر اناری را به دو نیم کنم و بفرمائید که نصف آن حلال و نصف دیگر حرام است از صمیم دل قبول می کنم، امام ـ علیه السلام ـ در پاسخ او دعا کرد و فرمود خداوند رحمتت کند. و بالاخره پرونده سراسر سعادت او بسته شد در حالیکه سعیش مشکور وعملش مقبول ومورد رضای خدا و رسول و امامان معصوم بود. جانش قبض شد جایش در بهشت در کنار امیرالمؤمنین و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ قرار گرفت.[14]
بَرید عجلی
برید از اصحاب امام باقر و امام صادق ـ علیهم السلام ـ بود و در زمان حضرت صادق ـ علیه السلام ـ وفات یافت. او ثقه و فقیه بود و از نظر رتبه و مقام یکی از برجسته ترین شاگردان امام باقر و سایر ائمه ـ علیهم السلام ـ محسوب می شد. همه کسانی که در فقه آل محمد صاحب نظر هستند گفته های او را تصدیق می کنند.[15]
جمیل بن دراج می گوید از امام صادق ـ علیه السلام ـ شنیدم که فرمود:
بَشِّرِ المُخْبِتینَ بِالْجَنّهِ بَریِد بن مُعاوِیَه الْعِجْلی وَ اَبُوبَصیِر لَیْثَ بْنِ الْبَخْتَرِی الْمُرادِی و مُحَمّد بن مَسْلِم وَ زُرارَه اَرْبَعَهٌ نُجباءٌ اُمَناءُ الله عَلی حَلالِهِ لَولاهؤلاءِ اِنْقَطعَ آثارُ النَّبُوه و انْدَرَسَتْ.
دلدادگان به حضرت حق را به بهشت مژده دهید بریدبن عجلی، ابوبصیر، محمدبن مسلم و زراره یعنی همان مردان نجیب و امناء خدا بر حلال و حرام که اگر این چهار نبودند آثار نبوت قطع و از بین می رفت.
در جای دیگر همو فرمود: هیچکس نام و یاد ما و احادیث پدرم امام باقر ـ علیه السلام ـ را مثل زراره و ابو بصیر ومحمد بن مسلم و بریدبن عجلی، زنده نکردند و اگر اینها نبودند کسی نمی توانست احکام را استنباط کند، اینها حافظان دین خدا و أمناء گفته های پدرم هستند که حرام و حلال خدا را بیان کردند و اینها سبقت گیرندگان به سوی ما در دنیاو آخرت می باشند.[16]
سْدیر صیرفی
او از اصحاب امام باقر و صادق (علیهما السلام) است به سند معتبر زید شحّام نقل می کند که من در حالیکه دستم در دست امام صادق ـ علیه السلام ـ بود طواف خانه کعبه را می نمودم. امام ـ علیه السلام ـ طوری اشک می ریخت که از گونه های مبارکش جاری می شد سپس فرمود: ای شحام چه می دانی که خدا با من چگونه معامله خواهد کرد و بار دیگر گریه کرد و دعا نمود و فرمود ای شحام من به درگاه پروردگار دعا می کنم که سْدیر و عبدالرحمن از زندان آزاد شوند و خداوند آنها را به من برگرداند.[17]
کُمیت اَسدی
او شاعری بزرگوار بود که با اشعارش خلفای اموی را رسوا می کرد و به همین جهت از طرف آنها محکوم به مرگ شد.
او می گفت: آن رهبران دادگر (ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ) همچون بنی امیه نیستند که انسانها و حیوانها را یکی بدانند، آنان همچون عبدالملک و ولید و سلیمان و هشام اموی نیستند که چون بر منبر بنشینند سخنانی بگویند که خود هرگز عمل نمی کنند، امویان سخنان پیامبر را می گویند اما خود کارهای زمان جاهلیت را انجام می دهند.
کمیت شیفته امام باقر ـ علیه السلام ـ بود و در راه این عشق، خود را فراموش می کرد، روزی در برابر امام و در مدح آن حضرت اشعاری را سرود که امام ـ علیه السلام ـ به کعبه رو کرد و سه بار فرمود: خدایا کمیت را رحمت کن آنگاه به کمیت فرمود صد هزار درهم از خاندانم برای تو جمع آوری کرده ام. کمیت گفت به خدا سوگند هرگز سیم و زر نمی خواهم، فقط یکی از پیراهنهای خود را به من عطا فرمایید. امام پیراهن خود را به او داد.[18]
روزی دیگر به محضر امام باقر ـ علیه السلام ـ شرفیاب شد امام به دلتنگی از زمان این شعر را خواندکه :
ذَهَبَ الَّذینَ یُعاشُ فِی اَکْناهِهِمْ لَمْ یَبْق اِلاّ شاتِمٌ اَوْ حاسِدٌ
رادمردانی که مردم در پناهشان زندگی می کردند رفتند و جز حسودان یا بدگویان کسی باقی نمانده است.
کمیت فوراً پاسخ داد:
وَ بَقِیَ عَلی ظَهْرِ الْبَسیْطَهِ واحِدٌ فَهُوَ الْمُرادُ و اَنْتَ ذاکَ الْواحِدُ
اما بر روی زمین یک تن از آن بزرگمردان باقی است که هم او مراد جهانیان است و تو آن یک تن هستی.[19]
منبع: سید کاظم ارفع ـ سیره عملی اهل بیت (ع) (سیره امام باقر (ع))، ص26
[1] . رجال بحر العلوم، ج2، ص136. [2] . رجال بحر العلوم، ج2، ص 140. [3] . سفینه البحار، ج1، ص8. [4] . رجال نجاشی، ص10-7. [5] . سفینه البحار، ج1، ص141-142. [6] . تحفه الاحباب، ص351. [7] . رجال کشی، ص162. [8] . سفینه البحار، ج2، ص331. [9] . رجال علامه حلی، ص76. [10] . سفینه البحار، ج 1، ص547. [11] . رجال نجاشی، ص125. [12] . سفینه البحار، ج1، ص334. [13] . رجال نجاشی، ص147. [14] . سفینه البحار، ج2، ص 123. [15] . رجال علامه حلی، ص 27. [16] . سفینه البحار، ج1، ص68. [17] . رجال علامه حلی، ص85. [18] . المناقب، ج3، ص329. [19] . منتهی الآمال، ج2، ص494.