زندگی اجمالی امام باقر (ع)

زندگی اجمالی امام باقر (ع)

پنجمین امام شیعه، محمد بن علی بن الحسین – علیه السلام – است که به باقر شهرت یافته است. مادر آن حضرت، فاطمه دختر امام حسن بن علی – علیه السلام – است که امام صادق – علیه السلام – از وی با تعبیر «کانت صدیقه لم تدرک مثلها فی آل الحسن» یاد کرده اند.[1] بدین ترتیب، امام باقر – علیه السلام – نخستین کسی است که پدرش از نسل امام حسین – علیه السلام – و مادرش از نسل امام حسن است.[2]

روز تولد آن حضرت را در برخی نقلها اول رجب و در برخی دیگر سوم صفر دانسته اند.[3] سال تولد امام در منابع متعددی 57 هجری[4] و در برخی از منابع سال 56 یا 58، سال تولد آن حضرت دانسته شده است.[5] یعقوبی از آن حضرت روایت می کند که فرمود:
قتل جدّی الحسین و لِیَ أربع سنین و إنّی لأَذْکُر مقتله و ما نالَنا فی ذلک الوقت.[6] هنگامی که جدم حسین – علیه السلام – به شهادت رسید، من چهار ساله بودم و جریان شهادت آن حضرت و آنچه در آن روز بر ما گذشت همه را به یاد دارم.
در خبر دیگری که صدوق – ره – آورد، آمده است که زراره خدمت حضرت باقر عرض کرد که شما امام حسین – علیه السلام – را درک کردید؟ امام فرمود: أذکر و أنا معه فی المسجد الحرام و قد دخل فیه….[7] روز رحلت امام را هفتم ذی حجه و برخی ربیع الاول یا ربیع الثانی دانسته اند.[8] یعقوبی آن را سال 117 هجری، در سن پنجاه و هشت سالگی یاد کرده است؛[9] در حالی که در بیشتر منابع سال 114 روایت شده است.[10] نقلهای دیگر سال 115، 116 و 118 را نیز یاد کرده اند. [11] در هر صورت، رحلت آن حضرت در دوران خلافت هشام بوده است. در نقل دیگر آمده که امام باقر – علیه السلام – در زمان ابراهیم بن ولید بن عبدالملک مسموم شده، به شهادت رسید و در بقیع، در کنار قبر پدر بزرگوارش دفن شد. [12] ابراهیم درست پیش از آخرین خلیفه اموی، برای مدت کوتاهی خلافت کرد.
امام پنجم شیعیان، افزون بر لقب «شاکر» و «هادی» به طور عمده به لقب «باقر» شهرت یافته است. معنای باقر شکافنده است که جابر بن یزید جعفی در توضیح آن گوید: لأَنّه بقر العلم بقراً ای شقّه و أظهره اظهارا؛[13] زیرا آن حضرت علم را شکافت و رموز و دقائق آن را روشن ساخت. ‏
یعقوبی می نویسد: کان سْمُّیُ الباقر لأنًّه‏‎‏ُ بُقَر العلم.[14] بدان سبب باقر نامیده شد که علم را شکافت. راغب اصفهانی هم مانند همین سخن را گفته است.[15] ابن منظور در مورد کلمه باقر چنین گفته: التبقر التوسًّع فی العلم و المال و کان یقال محمد بن علی بن الحسین بن علی الباقر رضوان الله علیهم لأنَّه بقر العلم و عرف اصله و استنبط فرعه.[16] «تبقر» داشتن علم و مال زیاد را گویند و به محمد بن علی بن حسین بن علی – علیه السلام – بدان جهت باقر گفته می شود که آن حضرت علم را شکافت و اصول آن را مشخص و طرز استنباط فروع علم از اصول آن را بیان فرمود.
جابر بن عبدالله انصاری روایتی در فضیلت امام باقر – علیه السلام – نقل کرده که به نوشته ابن شهر آشوب، فقهای مدینه و عراق، همگی آن را روایت کرده اند.[17] در این روایت جابر گوید: رسول خدا مرامورد خطاب قرار داد و فرمود: اَنّک تبقی حتی تری رجلا من و‏ُلْدی أشبه الناس بی اسمه علی اسمی، اذا رأیته لم یُخْل علیک فَاقْرُئْه منّی السّلام.
تو بعد از من چندان زنده می مانی که مردی از فرزندان مرا – که شبیه ترین مردم به من و نامش مطابق نام من باشد – زیارت کنی، وقتی که او را دیدی، سلام مرا به او برسان و این سفارش مرا حتما عمل کرده و سهل مگیر.
در تاریخ یعقوبی، دنباله این حدیث چنین آمده است: فلما کبر سنّ جابر و خاف الموت جعل یقول: یا باقر یا باقر! أین أنت. حتی رآه، فوقع علیه یقبل یدیه و رجلیه و یقول: بابی و اُمی شبیه ابیه رسول الله – صلی الله علیه و آله – اَنُّ اباک یقرأک السلام.[18] وقتی جابر به سنین پیری رسید و مرگ خود را نزدیک دید، پیوسته می گفت، ای باقر ای باقر، کجایی. تا این که روزی آن حضرت را دید و خود را به وی رسانید، در در حالی که دست و پای حضرتش را می بوسید و می گفت: پدر و مادرم فدای تو که شبیه پدرت رسول خدا هستی، رسول خدا بر تو سلام فرستاد.
این روایت از امام صادق – علیه السلام – نیز نقل شده و آن حضرت در این روایت کلمه «باقر» را به عنوان یک فضیلت اختصاصی برای پدر بزرگوارش خوانده است.[19] نقل این روایت از رسول خدا – صلی الله علیه و آله – باعث شهرت امام باقر – علیه السلام – بدین لقب گردیده و پس از آن نیز که مجلس آن حضرت محل تجمع و استفاده شمار فراوانی از راویان و محدثان اهل سنت شد، این لقب وجه عملی خود را نیز نشان داد.
وقتی زید بن علی نزد هشام بود، هشام با توصیف امام باقر با کلمه «بقره» می خواست آن حضرت را تحقیر نماید، زید در جواب او گفت:
سمّاه رسول الله – صلی الله علیه و آله – باقر العلم و أنت تُسَمّیه البقره، لقد اختلفتما اذا.[20] پیامبر او را باقر العلم نامید و تو بقره می نامی! پس میان رسول خدا و تو به طور حتم اختلاف وجود دارد.
این روایت در منابع مختلف به گونه ای زیاد است که کمترین تردیدی در صحّت و درستی آن وجود ندارد.
محمد بن کعب قرظی هم در شعری نسبت به امام گفت:
یا باقر العلم لاهل التقی و خیر من کبّی علی الاجبل[21] موقعیت علمی امام باقر ـ علیه السلام ـ
بی تردید از نظر بسیاری از علمای اهل سنت، امام باقر – علیه السلام – در زمان حیات خویش شهرت فراوانی داشته و همواره محضر او از دوستدارانش، از تمامی بلاد و سرزمینهای اسلامی، پر بوده است. موقعیت علمی ایشان، به مثابه شخصیتی عالم و فقیه، به ویژه به عنوان نماینده علوم اهل بیت بسیاری را وا می داشت تااز محضر او بهره گیرند و حل اشکالات علمی و فقهی خود را از او بطلبند. در این میان اهل عراق که شیعیان بسیاری در میان آنها وجود داشت، مفتون شخصیت آن حضرت شده بودند.[22] در میان مراجعه کنندگان، آن چنان خضوعی نسبت به شخصیت علمی امام به چشم می خورد که عبدالله بن عطای مکی می گفت: ما رأیتُ العلماء عند أحد قطّ أصغر منهم عند أبی جعفر و لقد رأیت الحکم بن عُیَیْنَه مع جلالته فی القوم بین یدیه کأنَّه صبیّ بین یَدَی مُعَلِّمه.[23] علما را در محضر هیچ کس کوچکتر از آنها در محضر ابوجعفر – علیه السلام – ندیدم. حکم بن عیینه با تمام عظمت علمی اش در میان مردم، در برابر آن حضرت مانند دانش آموزی در مقابل معلم خود به نظر می رسید.
شهرت علمی امام، در حدّ تعبیر ابن عنبه «کان واسع العلم و وافر الحلم» مشهورتر از آن است که کسی بخواهد آن را بیان کند.[24] این شهرت در زمان خود ایشان، نه تنها در حجاز که: کان سیّد فقهاء الحجاز[25] بلکه حتی در عراق و خراسان نیز به طور گسترده فراگیر شده بود. چنانکه راوی می گوید: دیدم که مردم خراسان دورش حلقه زده و اشکالات علمی خود را از او می پرسیدند.[26] ذهبی درباره امام باقر – علیه السلام – می نویسد: کان أَحَدُ مَنْ جَمَعَ بین العلم و العمل و السؤدد و الشَّرَف و الثِّقه و الرِّزانه و کان أهلاً للخلافه.[27] از کسانی است که بین علم و عمل و آقائی و شرف و وثاقت و متانت جمع کرده و اهلیت برای خلافت داشت.
استاد ابوزهره درباره مرجعیت عام امام می نویسد: کان محمد الباقر – علیه السلام – وریثه الامام السجاد فی امامه أهله و نیل الهدایه و لذا کان مقصد العلماء من کل البلاد الاسلامیه و ما زار أحد المدینه إلّا عرج علی بیت محمد الباقر یأخذ عنه. امام باقر – علیه السلام – وارث امام سجاد – علیه السلام – در امامت و هدایت مردم بود، از این رو علمای تمام بلاد اسلام از هر سو به محضر او می شتافتند و کسی از مدینه دیدن نمی کرد جز این که به خدمت او شرفیاب شده و از علوم بی پایانش بهره ها می گرفت.
و همو می نویسد: کان یقصده من ائمه الفقه و الحدیث کثیرون.[28] از بزرگان فقه و حدیث، خیلی ها به قصد بهره گیری علمی پیش حضرتش می آمدند.
و از عیون الاخبار نقل شده است که: قد أخذ عنه اهل الفقه ظاهر الحلال و الحرام.[29] فقیهان، احکام حلال و حرام را از او می گرفتند.
او همانند پدرش امام سجاد – علیه السلام -، که شهرت عظیم علمی در میان مردم داشت، مورد احترام خاص و عام بود. محمد بن منکدر که خود یکی از محدثان معروف اهل سنت بود، در عظمت امام پنجم شیعیان چنین می گوید: من جانشین علی بن الحسین از میان فرزندان او را – که نزدیکترین آنان به او از نظر علم و فضیلت هم می بایست باشد – ندیده بودم تا روزی که به محضر فرزندش محمد باقر – علیه السلام – رسیدم.[30] بسیاری از دانشمندان بزرگ اسلامی درباره مقام علمی و موقعیت فقهی حضرتش جملات زیبایی بر زبان رانده اند که استاد اسد حیدر آنها را در کتاب خود گرد آورده است.[31] فراوانی و گستردگی روایات امام در زمینه های فقه، اعتقادات و علوم دیگر اسلامی، سبب شد تا محدثان اهل سنت نیز از آن حضرت نقل حدیث نمایند. یکی از معروفترین آنها «ابو حنیفه» است. او با توجه به این که بیشتر احادیث وارده از طریق اهل سنت را نمی پذیرفت، روایات زیادی از طریق اهل بیت و به ویژه امام باقر – علیه السلام – نقل کرده است.[32] ذهبی درباره کسانی که از امام روایت کرده اند از عمرو بن دینار، اعمش، اوزاعی، ابن جریح و قره بن خالد یاد کرده است.[33] ابو اسحاق وقتی به او مراجعه کرد و مقام بسیار بلند و اعجاب انگیز علمی او را دید، در توصیف آن حضرت چنین گفت: لم أَرُ مِثْلَه ُقَطُّ؛[34] کسی را مانند او ندیده ام.
ابو زرعه دمشقی نیز درباره آن حضرت می گوید: إنّ أبا جعفر أکبر العلماء.[35] ابو جعفر از بزرگترین عالمان است.
به جرأت می توان گفت که در میان امامان شیعه پس از امیر مؤمنان – علیه السلام – سند بخش عمده ای بیشترین قسمت روایات به امام باقر – علیه السلام – و صادق – علیه السلام – منتهی می گردد و این به دلیل موقعیت خاص سیاسی جامعه آن روز بود که این دو امام بیش از امامان دیگر فرصت نشر علوم آل محمد – صلی الله علیه و آله – را پیدا کردند. از این روست که در جوامع حدیثی شیعه، بخش بزرگی از روایات اهل بیت از این دو امام بزرگوار نقل شده است. همین مسأله سبب شد تا درباره امام باقر – علیه السلام – گفته شود: لم یظهر من و‏‎ُلْد الحسن و الحسین من العلوم، ما ظهر منه فی التفسیر و الکلام و الأحکام و الحلال و الحرام.[36] از فرزندان حسن – علیه السلام – و حسین – علیه السلام – آن چه در زمینه تفسیر، کلام، فتوا، و احکام حلال و حرام از آن حضرت صادر شده، از کس دیگری صادر نشده است.
نشر این احادیث سبب شهرت عظیم علمی آن امام همام، در آن روز گار به عنوان عالم، امام، فقیه و محدث بوده است. ابوزهره از میان انبوه کسانی که به آن حضرت مراجعه و از محضر او کسب علم کرده اند، به سفیان ثوری، سفیان بن عیینه (محدث مکه) و ابوحنیفه اشاره کرده است.[37] ابرش کلبی از هشام بن عبدالملک پرسید: من هذا الذی احتوشته اهل العراق یسألونه؟ قال: هدا نبیّ الکوفه، و هو یزعم اِنَّه ابن رسول الله و باقر العلم و مفسّر القرآن.[38] این کیست که مردم عراق او را در میان گرفته و مشکلات علمی خود را از او می پرسند؟ هشام گفت: این پیامبر کوفه است، خود را پسر رسول خدا و شکافنده علم و مفسّر قرآن می داند.
در نقل دیگری آمده است که هشام او را با تعبیر «المفتون به اهل العراق»[39] معرفی کرده؛ یعنی کسی که اهل عراق شیفته او هستند.
با این همه تمجید و تعظیم علما از آن حضرت، این سخن که «لیس یروی عن الباقر من یُحًتَج‏ُّ به»؛[40] از روی کمال بی خردی است.
انگیزه این اظهار نظرهای ناروا در مورد امام باقر – علیه السلام -، تنگ نظری بسیاری از محدثین غیر شیعی است که هر گاه کسی کمترین توجهی به اهل بیت و علوم آنها داشته باشد، شیعه باشد یا نباشد، از نظر آنها حجیت و صلاحیت علمی خود را از دست می دهد! روشن نیست محدثان اهل سنت که در کتب روایی خود، آن همه روایت از امام باقر – علیه السلام – نقل کرده اند، چگونه از نظر گاه تنگ ابن سعد جزو کسانی هستند که به آنان احتجاج نمی شود. همان طور که اشاره شد، سفیان ثوری، اوزاعی، ابوحنیفه و برخی دیگر که ابن حجر در تهذیب التهذیب نامشان را آورده، در آن شمارند.

منبع: رسول جعفریان ـ تلخیص از کتاب حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (ع)، ص 285

[1] . دعوات راوندی، ص 68، حدیث 165؛ بحار الانوار، ج 46، ص 215.

[2] . عمده الطالب، ص 195. گفتنی است که فرزندان حسن مثنی نیز که مادرشان فاطمه دختر امام حسین _ علیه السلام _ بود، همین ویژگی را داشتند.

[3] . قول اول در مسار الشیعه، ص 33 و قول دوم در کشف الغمه، ج 2، ص 136 آمده است.

[4] . کلینی، شیخ مفید و شیخ طوسی در الکافی ج 1، ص 469، مسار الشیعه، ص 33 و التهذیب، ج 6، ص 77 این سال را یاد کرده اند.

[5] . اثبات الوصیه، ص 173.

[6] . تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 320.

[7] . من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 243، حدیث 2308.

[8] . کشف الغمه، ج 2، ص 136.

[9] . تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 320 «توفی ابو جعفر… سنه 117 و سنّه ثمان و خمسون سنه.»

[10] . الکافی، ج 1، ص 469؛ فرق الشیعه، ص 75؛ الارشاد، ص 294؛ التهذیب، ج 6، ص 77؛ المعرفه و التاریخ، ج 3، ص 346؛ تاریخ ابی زرعه الدمشقی ج 1، صص 295 _ 294.

[11] . تواریخ النبی و الآل، ص 67.

[12] . الفصول المهمه، ص 221.

[13] . علل الشرایع، ج 1، ص 233.

[14] . یعقوبی، ج 2، ص 320.

[15] . المفردات، ص 54.

[16] . لسان العرب، ذیل کلمه باقر.

[17] . نک: بحار الانوار، ج 46، ص 294.

[18] . تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 320؛ نک: المنتخب من ذیل المذیل، ص 642؛ مختصر تاریخ دمشق، ج 23، ص 78.

[19] . الاختصاص، ص 62.

[20] . عیون الاخبار، ج 1، ص 212.

[21] . مختصر تاریخ دمشق، ج 23، ص 78؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 404.

[22] . الارشاد، ص 282؛ بحار الانوار، ج 46، ص 332؛ کشف الغمه، ج 2، ص 126؛ الفصول المهمه، ص 214.

[23] . مختصر تاریخ دمشق، ج 23، ص 79؛ الارشاد، ص 280؛ حلیه الاولیاء، ج 3، ص 180، کشف الغمه، ج 2، صص 118 _ 117.

[24] . عمده الطالب، ص 195.

[25] . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 15، ص 77.

[26] . الکافی، ج 6، ص 266؛ بحار الانوار، ج 46، ص 357.

[27] . سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 402.

[28] . الامام الصادق، ص 22، دار الفکر العربی بیروت.

[29] . حیاه الامام الباقر _ علیه السلام _ ، ج 1، ص 139.

[30] . الاتحاف، ص 145.

[31] . الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 2، صص 439 _ 435.

[32] . تذکره الحفاظ، ج 1، ص 127؛ نک: جامع مسانید الامام الاعظم ابوحنیفه.

[33] . تذکره الحفاظ، ج 1، ص 124.

[34] . الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 2، ص 445؛ اعیان الشیعه، ج 4، قسم 2، ص 20.

[35] . المناقب، ابن شهر آشوب، ج 3، ص 27.

[36] . مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 327؛ بحار الانوار، ج 46، ص 294.

[37] . الامام الصادق _ علیه السلام _ ، ص 22.

[38] . بحار الانوار، ج 46، ص 355 از مناقب؛ الکافی، ج 8، ص 120 ( من هذا الذی تداکّ علیه الناس) یعنی این کیست که مردم بر او ازدحام کرده اند؟

[39] . نور الابصار، ص 143؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 405؛ مختصر تاریخ دمشق، ج 23، ص 79.

[40] . طبقات الکبری، ج 5، ص 324. راویان وی افراد قابل قبولی نیستند.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید