سخن گفتن در باره رئیس مذهب جعفری و ششمین پیشوای شیعیان امام جعفرصادق و بررسی افق وسیع حیات ایشان کاری بسیار دشوار و نیاز به بینش عمیق و دانش گسترده ای دارد. لکن در معرفی اجمال ایشان به صفحاتی چند بسنده می کنیم و از خداوند تبارک و تعالی توفیق معرفت روز افزون نسبت به معارف اهل سنت را خواهانیم.
سیری کوتاه در زندگانی صادق آل محمد صلی الله و آله
ولادت، کینه و القاب:
ششمین پرچمدار ولایت و تشیع حضرت جعفربن محمدالصادق علیه السلام در روز جمعه هفدهم ماه ربیع الاول سال 83 هجری در مدینه منوره متولد شند.(1) نام مبارک ایشان «جعفر» و کنیه اش «ابوعبدالله» که مشهورتر همان است.ایشان لقبهای زیادی درند مانند: صابر، فاضل، طاهر، (2) قائم، کامل، منجی،(3)باقی، فاطر، صادق، قاهر، که لقب صادق از همه مشهورتر می باشد.(4)
نکته ای که می توان اشاره کرد اینست که با وجود اینکه اسم مبارک ایشان جعفر است اما ایشان به صادق مشهور گردیدند.مرحوم شیخ صدوق در علل الشرایع ص 234 در این باره حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله ذکر می کند که فرمودند: هنگامی که فرزندم جعفربن محمدبن علی ابن الحسین بن علی بن ابیطالب متولد شد، نام او را «صادق» بگذارید زیرا به زودی در میان فرزندان او کسی متولد خواهد شد که همنام اوست و بدروغ ادعای امامت خواهد کرد و «کذّاب» نامیده می شود.(5)
و حدیثی نیز از امام سجاد علیه السلام روایت شده که: ابن خالد گوید از امام چهارم علیه السلام سؤال کردم امام بعد از شما کیست؟ فرمود: فرزندم محمد که شکافنده علوم است، پس از او جعفر که نام او نزد اهل آسمان صادق است عرض کردم با اینکه همه شما ائمه صادق هستید چرا فقط نام او صادق است؟ فرمود: پدرم نه پدرش خبر داد که رسول خداصلی الله علیه و آله فرمود: هر گاه فرزندم جعفربن محمد تولد یافت نام او را صادق بگذارید برای اینکه پنجمین نفر از فرزندان او کسی است که نام وی جعفر است و به جعفر کذاب مشهور می باشد….(6)
مادر بزرگوار و دانشمند:
مادر آن حضرت ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر است که امام صادق از طرف نسب مادری به ابی بکر می رسد. ایشان در باره مادر بزرگوارشان فرمودند: و کانت أُمی ممن آمنت و اتّقت و احسنت والله یحب المحسنین: مادر من ا ز کسانی است که ایمان آورد و تقوای الهی پیشه ساخت و کار نیک انجام داد و خدا نیکوکاران را دوست می دارد.(7)
مسعودی در اثبات الوصیه ص 178 می نویسد: أُم فروه از تمامی زنان زمان خود با تقواتر بود و احادیث فراوانی از علی بن الحسین(ع) روایت کرده است.(8)
سیمای نورانی امام صادق علیه السلام:
امام ششم شیعیان سیمایی بسیار نورانی و ملکوتی داشتند.عمروبن ابی مقدام می گوید: هرزمان به چهره جعفربن محمد می نگریستم یقین می کردم که او از دودمان پیامبران است.(9) این سیمای نورانی و ملکوتی در تمام ائمه معصوم ما وجود داشت که رسول خداصلی الله علیه و آله در اوج و کمال این سیما بودند و عامل جذب و دلربایی مردم می گشتند و بسیاری از دشمنان بدلیل همین هیبت سیمای وجودی جرأت نزدیک شدن به ایشان را نداشتند.آنچه که این شهر آشوب در مناقب ذکر می کند به همین اصل مربوط است. او می نویسد: مفصل بن عمر گفت چندین بار منصور تصمیم گرفت امام صادق علیه السلام را به قتل برساند اما هر گاه کسی دنبال حضرت می فرستاد که ایشان را بیاورد به محض اینکه به امام نگاه می کرد وحشت او را فرا می گرفت واز قتل امام صرف نظر می کرد…(10) از این دسته روایات در باره سایر امامان معصوم نیز ذکر شده است که جای بررسی دارد.
امام جعفر صادق علیه السلام از نظر شمایل جسمانی مردی معتدل و متوسط القامه،زیباروی و خوش سیما و دارای موی مشکی و مجعّد بود و میان استخوان بینی اش کمی برجستگی داشت.در قسمت بالای پیشانی اش خالی از مو و بر گونه اش خالی مشکین و در بدنش چند خال سرخ وجود داشت و نازک پوست بود.(11)
دوران حیات سیاسی:
امام جعفر صادق علیه السلام حدود سی سال پیش از امامت خویش در دوران جدشان امام سجاد و پدر بزرگوارشان امام باقر علیه السلام سپری شد که حدود 19 سال از زندگانی ایشان در دوران امامت پدر بزرگوارشان امام باقر(ع) بود که همراه پدر دست به فعالیتهای سیاسی و فرهنگی می زدند و پایه های بزرگ نهضت فرهنگی علمی را پی زیزی می نمودند که هدف تثبیت اصول و مبانی اعتقادی اسلام و گسترش اسلام ناب محمدی در جامعه اسلامی بود.و همین نهضت فرهنگی باعث شد تا مکتبی اصیل در اسلام شکل گیرد و هزاران اسوه علم و تقوا در این مسیر تربیت شوند.
فعالیتهای وسیع و گسترده ایشان همزمان با حکمرانی چندین خلیفه اموی بود که به ترتیب عبارتند از: 1-هشام بن عبدالملک 2-ولیدبن یزیدبن عبدالملک 3-ابراهیم بن ولیدبن عبدالملک 4-مروان بن محمد معروف به«مروان حمار»آخرین خلیفه اموی.
علاوه بر این حضرتش با تنی چند از خلفای عباسی مانند عبدالله بن علی بن عبدالله بن عباس معروف به سفّاح و برادرش منصور دوانیقی همعصر بود.
مکارم اخلاق:
نهاد و سرشت پاک ائمه اطهار بدلیل عصمت بر همگان آشکار است واین عصمت از رسول خدا(ص) سرچشمه می گیرد و تا وجود پاک چهاردهمین معصوم ادامه دارد.بنابراین وصف قرآن کریم به داشتن خُلق عظیم برای رسول خداصلی الله علیه و آله بدون شک بر فرزندان معصوم جانشینان به حق ایشان نیز صدق می کند. در جایی امام صادق(ع) توصیه می نمایند که:
کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم لیروا منکم الورع والاجتهاد الصلوه والخیر فإنّ ذلک داعیه.«با غیر زبان دعوت کننده مردم به سوی حق باشید تا آنان از شما ورع، کوشش، نماز، و کار خیر را ببینند زیرا این روش بهتری روش دعوت کردن آنها به سوی حق است.»(12)
مالک بن اُنس پیشوای مذهب مالکی می گوید:جعفربن محمد در زندگی اش از یکی از سه حالت بیرون نبود، یا روزه بود یا نماز می گزارد و یا ذکر می گفت او از عابدان بلند مرتبت و زاهدان والا مقامی بود که از خدا می ترسید… سالی در سفر حج در محضر حضرتش بودم، زمانی که مرکبش به میقات رسید تا می خواست تلبیه بگوید صدایش در حلقوم می برید و نزدیک بود که از مرکب بر زمین افتد.عرض کردم ای پسر رسول خدا ناگزیر از گفتن تلبیه هستید فرمود ای پسر ابوعامر در محضر خدا جسارت کنم و لبیک اللهم لبیک بگویم در حالی که بیم دارم خداوند در پاسخم بفرماید لا لبیک و لاسعدیک(13) حضرتش به هنگام نماز و تلاوت آیات الهی چنان حالی پیدا می کرد که گویی با پرودگارش حضوری گفتگو می کرد. وی یکبار در نماز و در حال قرائت حمدو سوره بیهوش شد و چون پس از نماز از علت بروز چنین حالتی از او پرسیدند فرمود:من پیوسته آیات الهی را تکرار می کرد.تا آنکه حالی به من دست داد که احساس کردم آیات را از خداوند به صورت شفاهی می شنوم.(14)
ایشان در زیر لباسهایش پیراهنی زبر و خشن می پوشید و روی آن جبّه ای پشمین و بر روی آن پیراهنی زبر بر تن می کرد و در این مورد تأسی به سیره اجدادخویش می نمود و راجع به زهد در دنیا می فرمود:من زهّد فی الدنیا أثبت الله الحکمه فی قلبه وانطق بها لسانه و بصّره عیوباالدنیا، داءها و دواءها وأخرجه من الدنیا سالماً الی دارالسّلام «هر کسی در دنیا زهد ورزد خداوند حکمت را در دل او جایگزین و زبانش را بدان گویا می کند و او را نسبت به عیبهای دنیا، دردها و درمانهایش بینا می سازد و سالم به سوی دارالسلام خارج می کند.(15)
جود و بخشش و سخاوت سیره عملی وهمیشگی ائمه اطهار بوده است و منحصر به امام خاصی نیست. آن حضرت نیز همواره به نیازمندان کمک می نمود.روزی نیازمندی از حضرت تقاضای کمک کرد امام هر چه در اختیار داشت به وی داد.فرد نیازمند مبلغ را گرفت و پس از سپاس از امام رفت. بعد از چند قدمی امام او را صدا زدند و به وی فرمودند:رسول خداصلی الله علیه وآله فرموده است: بهترین بخشش آنست که طرف را بی نیاز کند.با این بخشش تو را بی نیاز نکردیم.بنابراین نگین انگشتری را بگیر و دقت کن که برای آن ده هزار درهم داده ام به هنگام نیازمندی آن را به همین قیمت بفروش.(16)
هشام بن سالم می گوید:روش امام صادق علیه السلام این بود که چون پاسی از شب می گذشت مبلغی پول بر می داشت و کیسه ای نان و گوشت بر دوش می گرفت و برای نیازمندان مدینه می برد.(17)
ایشان در مورد صدقه بسیار سفارش می نمودند، هارون بن عیسی گوید:امام صادق علیه السلام به پسرش محمد فرمود: از پولی که برای مخارج خانه گذاشته ایم چقدر باقی مانده؟ عرض کرد:چهل دینار، فرمود:تمام آن را به عنوان صدقه به مستمندان بده.عرض کرد:جز همین چهل دینار چیزی نمانده است حضرت فرمود:تمام آنرا صدقه بده.خدای متعال به جای آن خواهد فرستاد آیا نمی دانی هر چیزی کلیدی دارد و کلید روزی صدقه است.محمد همه آن چهل دینار را صدقه داد.بیش از ده روز نگذشت که از جایی برای امام صادق علیه السلام چهار هزار دینار رسید.حضرت فرمود:پسرم: ما چهل دینار به خدا دادیم و ا و در عوض چهل هزار دینار به ما داد.(بحارالانوار ج47 ص38) از حدیثی که امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه دارند فهمیده می شود که صدقه روزی را زیاد می نماید.ایشان می فرمایند:إذا املقتم فتاجروا الله باصّدقه:چون تنگدست شدید با صدقه دادن با خدای معامله کنید.
شرایط سیاسی:
دوران امام صادق علیه السلام از نظر سیاسی-اجتماعی با فراز و نشیبها و تحولات مهمی روبرو بود.
در واقع امام صادق علیه السلام نتیجه کامل یک قرن پس از رسول خدا بودند که با همه تحولات علمی و فرهنگی وسیع که در این دوران شکل گرفت، در نظر مورخان دوران بی ثباتی سیاسی و بروز فتنه ها و آشوبها در جامعه اسلامی است.بنی امیه حکومت را موروثی می دانستند و بدعتهایی در این بوجود آوردند و بطور علنی به مخالفت با قرآن و سنت پیامبر برخاستند.سوء استفاده از بیت المال و گرایش به تجمل و سرگرم شدن به ساز و آواز و ظلم و تعدی به شیعیان عوامل انقاض آنان بود.
با سقوط حکومت اموی در هیجد همین سال امامت امام صادق علیه السلام عباسیان بر مسند خلاقت تکیه زدند آنان پس از استوار ساختن پایه های حکومت خود در مقابل اسلام علوی و رهبران آن در بعضی ابعاد ظلم و جنایت بر بنی امیه پیشی گرفتند.تا جایی که کسانی که هر دو عصر را درک نموده بودند چنین آرزو می کردند:
یا لیتَ عدل بنی العباس عادلنا
أنَّ عدل بنی عباس فی النّار
«کاش ستم مروانیان برای ما باز می گشت و عدالت عباسیان در آتش می افتاد.»
از جمله ویژگی های برجسته سیاسی این دوره پیدایش و گسترش شورشها و قیامها علیه حکومتداران است که می توان بطور خلاصه به آن اشاره کرد.
1-قیامها در دوران امویان:شورش حارث بن سریج سال 116 در خراسان قیام کرد و مردم را به بیعت برای «الرضا من آل محمد» فرا خواند، قیام زیدبن علی در سال 121 ه در کوفه که در جنگی نابرابر پس از دو روز مقاومت به شهادت رسیدند.(18)به گفته مورخان زید از نظر علم، زهد، شجاعت، تقوا و دینداری از بزرگان و چهره های سرشناس خاندان هاشمی بود. هشام از قیام او فوق العاده وحشت داشت و مصممم بود بشدت با خطرات او مقابله کند. امام صادق علیه السلام فرمود:خدا عمویم زید را رحمت کند، هرگاه پیروز می شد به قرار خود وفا می کرد، عمویم زیر مردم را به رهبری شخص برگزیده ای از آل محمد دعوت می کرد وآن شخص منم.(19)
قیام یحیی بن زید که به انگیزه انتقام خون پدر و ادای تکلیف در دوران ولیدبن یزید به سال 125 صورت گرفت .،قیام عبدالله بن معاویه علوی در سال 127 در کوفه رخ داد.
قیامها در دوران عباسیان:
بنی عباس هر چند با شعارهای علویان و حمایت مردمی توانستند حکومت را قبضه کنند اما از آن جایی که سنگ بنای حکومتشان بر باطل بود در اندک زمانی پس از حکومت چهره ضد اسلامی و ضد علوی خویش را نشان دادند.مهمترین قیامهایی که در دوران امام صادق علیه السلام رخ داد عبارتست از:
شورش مردم جزیره در سال 133 علیه حکومت سفاح، شورش مردم موصل در 123 علیه سفاح، قیام محمدبن عبدالله بن حسن معروف به نفس زکیّه در سال 141 در مدینه، قیام ا براهیم بن عبدالله بن حسن در سال 145 در بصره و پس از تسلط بر بصره نمایندگانی به ا هواز، فارس فرستاد و نهضتی شکل گرفت.(20)
تأسیس دانشگاه جعفری یا حوزه علمیه:
شاگردان امام باقر(ع) پس از درگذشت آن حضرت به گرد شمع وجود امام صادق(ع) حلقه زدند. امام علیه السلام نیز با جذب شاگردان جدید به تأسیس یک نهضت عظیم فکری و فرهنگی و بالنده مبادرت ورزید، به گونه ای که طولی نکشید مسجد نبوی در مدینه منوره و مسجد کوفه در شهر کوفه به دانشگاهی عظیم تبدیل شد.در گیری شدید بین بنی عباس و بنی امیه، آنان را چنان به خود مشغول کرده بود، که فرصتی طلایی برای امام صادق(ع)و یارانش به دست آمد، آن حضرت با استفاده از این فرصت به بازسازی و نوسازی فرهنگ ناب اسلام پرداخت و شیفتگان مکتب حق از اطراف و اکناف، از بصره، کوفه، واسط، یمن و نقاط مختلف حجاز به مرکز اسلام؛ یعنی مدینه، سرازیر شدند و چون پروانگانی دلباخته به گرد شمع وجود امام صادق(ع) تجمع کردند.
روز به روز به تعداد شاگران می افزود، به گونه ای که تعداد آنها به چهار هزار نفر رسید.
شیخ طوسی(وفات یافته460 ه.ق)در رجال خود تعداد شاگردان ا مام صادق(ع)را 3197 مرد و 12 زن نام می برد.
«حسن بن علی بن زیاد وشاء» که خود از اساتید حدیث، و از شاگردان امام رضا(ع)است، می گوید:«من در مسجد کوفه نهصد استاد حدیث را دیدم که از امام صادق(ع)نقل حدیث می کردند، و مکرر می گفتند:قال الصادق، قال جعفربن محمد(ع»).
این دانشگاه عظیم صدها مجتهد، استاد، دانشمند و محققق تربیت شدند، که هر کدام از شخصیت های بزرگ علمی به شمار می آمدند، و گروهی از آنان دارای آثار علمی و شاگردان متعدد شدند.شیخ مفید(وفات یافته 413 ه.ق)می نویسد:«به قدری علوم ا ز امام صادق(ع) نقل شده که در همه جا پخش شده، و زبان به زبان به گردش درآمده است، و از هیچ یک از افراد خاندان رسالت، آن همه علم و حدیث، نقل نشده است.»
با توجه به این که شاگردان امام صادق(ع) به شیعیان انحصار نداشتند، بلکه دیگران نیز از خرمن فیض او خوشه می چیدند.مالک، پیشوای فرقه «مالکی»در ضمن گفتاری گوید:«در علم و عبادت و پاک زیستی، برتر از جعفربن محمد(ع)هیچ چشمی ندیده، و هیچ گوشی نشنیده و به قلب هیچ بشری خطور نکرده است.»ا بوحنیفه پیشوای فرقه حنفی، دو سال شاگرد امام صادق(ع)بود، به طوری که ا ین دو سال را اساس و سرمایه اصلی علوم خود دانسته و می گوید:«لولا السنتان لهلک نعمان؛ اگر آن دو سال نبود، نعمان هلاک می شد.» از گفتنی ها این که:روزی منصور دوانیقی طاغوت عصر امام صادق(ع)، ابوحنیفه را احضار کرد و به او گفت:مردم شیفته جعفربن محمد شده اند و او را دارای شاگردان بسیار شده است، یک سری مسائل دشواری را نزد خود در نظر بگیر، تا در ملأ عام از او بپرسی، تا او در پاسخ فروماند، و از نظر چشم مردم ساقط شود.
ابوحنیفه می گوید:چهل مسأله مشکل نزد خودم ردیف کردم، و به مجلس منصور دوانیقی در «حیره» حاضر شدم، دیدم جعفربن محمد(ع) در سمت راست منصور نشسته است، همین که چشمم به آن حضرت افتاد آن چنان تحت تأثیر شکوه و جلال او قرار گرفتم که خود را باختم، سلام کردم و با اشاره منصور نشستم، منصور به ا مام رو کرد و گفت: «این ابوحنیفه است.» امام فرمود: آری او را می شناسم. سپس منصور به من رو کرد و گفت: «ای ابوحنیفه! مسائل خود را از جعفربن محمد(ع بپرس.» من سؤال های خود را مطرح کردم، هر سؤالی که از آن حضرت می پرسیدم، او بی درنگ پاسخ می داد، و ابعاد مسأله را بیان می کرد، و می گفت:عقیده شما در باره این مسأله چنین است، و به عقیده مردم مدینه چنان است و به عقیده ما چنین می باشد، در بعضی از موارد نظر آن حضرت با عقیده من موافق بود و در بعضی موارد با نظر اهل مدینه توافق داشت و گاهی با هر دو مخالف بود، و به این ترتیب به چهل سؤال مطرح شده من پاسخ داد، آن گاه ابوحنیفه گفت: «أءلیس ان اعلم الناس اعلمهم باختلاف الناس؛
مگر نه این است که دانشمندترین مردم آن کسی است که آگاه ترین آنها به اختلاف مردم به فتواها و مسائل فقهی باشد.از حوزه علمیه امام صادق(ع)شاگردان برجسته ای که خود بعدها به عنوان استاد و اسطوانه جهان تشیع به شمار می آمدند و هر کدام مؤسس کلاسهای بزرگ علمی، و صاحب تألیفات شدند بروز نمودند؛ مانند هشام بن حکم، جابربن حیان، زراره بن اعین، ابان بن تغلب، مفضل بن عمر، هشام بن سالم ، مؤمن الطاق و…
هشام بن حکم علامه عصر خود بود و تعداد تألیفات او را که بیش تر در محور معارف و عقائد بویژه در باره مسأله امامت بود، تا 31 کتاب ذکر نموده اند.
جابربن حیان که او را پدر علم شیمی می خوانند، یکی از شاگردان امام صادق(ع)بود که کتابی در هزار صفحه، شامل پانصد رساله در علوم مختلف تألیف نمود.
کوتاه سخن آن که: تاریخ نویس و تحلیل گر مشهور «ابن خلکان» می نویسد:
«جعفربن محمد(امام صادق(ع)یکی از امامان دوازده گانه بر اساس مذهب امامیه، از بزرگان خاندان پیامبر(ص) است که به خاطر راستی و درستی رفتار و کردار و گفتارش، او را صادق نامند، فضایل و کمالاتش مشهورتر از آن است که نیاز به توضیح باشد.» سپس به عنوان نمونه یکی از شاگردانش، جابربن حیان را معرفی می کند.(21)
شهادت امام جعفر صادق علیه السلام
در اصول کافی، ارشاد شیخ مفید، کشف الغمه و برخی کتابهای دیگر، از رحلت امام صادق علیه السلام به لفظ «مضی» «مات» و «قبض» تعبیر شده است.
ظاهر این لفظها نشان می دهد امام به مرگ طبیعی جهان را بدرود گفته است، اما در فصول المهمه و مصباح کفعمی (به نقل مجلسی در بحار) نیز در کتابهای دیگری آمده است: امام را زهر خوراندند.
ابن شهر آشوب در مناقب نوشته است ابوجعفر منصور او را زهر خورانید و بایست چنین باشد، زیرا با کینه ای که منصور از او داشت و بیمی که از روی آوردن مردم بدو در دل وی راه یافته بود، آسوده نمی نشست.آنان که با تاریخ زندگی این مرد آشنایند، می دانند او را به کسانی که برای رسانش به مسند خلافت هر کوشش را به کار بردند، رحم نکرد و از جمله آنان ابومسلم بود که بر پایی دولت عباسیان مرهون رنجهایی است که او در این باره بر خود نهاد.گناه ابومسلم چنان که از اسناد تاریخی برمی آید، این است که هنگام خلافت سفاح، به منصور چنان که باید حرمت نمی نهاد، پس طبیعی است کسی را که از او می ترسد و از علاقه و احترام مردم بدو آگاه است آسوده نگذارد و تحمل نکند.ولی چنان که خواهیم دید، به ظاهر از رحلت آن امام بزرگوار دریغ می خورد.
کلینی به اسناد خود از ابو ایوب روایت کند:نیم شبی منصور مرا خواست چون بر او درآمدم، بر کرسی نشسته بود و شمعی پیش روی داشت و نامه ای می خواند و می گریست.بر او سلام کردم. نامه را به سوی من ا نداخت و گفت:از محمدبن سلیمان است.از مرگ جعفربن محمد خبر می دهد و سه بار «انا لله و انا الیه راجعون»را بر زبان آورد و گفت:کجا مانند جعفر یافت می شود؟سپس گفت: بنویس! در بالای نامه نوشتم اگر شخص معینی را وصی قرار داده گردن او را بزن.چون پاسخ نامه رسید، معلوم شد پنج تن را وصی خود کرده است:منصور، محمدبن سلیمان، عبدالله، موسی و حمیده.و در روایت دیگری به جای محمدبن سلیمان، محمدبن جعفر است و به جای حمیده، مولایی از موالی ابوعبدالله و اضافه دارد:منصور گفت اینان را نمی توان کشت.
یعقوبی از اسماعیل بن علی بن عبدالله بن عباس روایت کند:بر منصور درآمدم، دیدم ریش او از اشک چشمش نمناک است. سبب پرسیدم، گفت: نمی دانی به خاندان تو چه رسیده است.
-امیر مؤمنان چه شده؟ سید و عالم و باقی مانده گزیدگان آنان در گذشت.
-امیر مؤمنان چه کسی؟
-جعفربن محمد!
-خدا امیر مؤمنان را مزد دهد و او را برای ما باقی گذارد.
-جعفر از آنان بود که خدا در باره شان گفته است:«ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا» او از کسانی بود که خدایش گزید و از سابقان در خیرات بود.
ابن فضال روایت کند:نزد اُم حمیده رفتم تا او را به رحلت امام تعزیت دهم.گریست و من از گریه او به گریه درآمدم.پس گفت:اگر ابوعبدالله را هنگام مرگ می دیدی چیزی شگفت مشاهدت می کردی.چشم خود را گشود و گفت:هر کس را با من خویشاوندی دارد گرد آورید.همه را گرد آوردیم.بدانها نگریست و گفت: شفاعت ما به کسی نمی دسد که نماز را سبک بدارد.
کلینی به روایت خود از امام موسی بن جعفر روایت کند: من پدرم را در دو جامه شطوی کفن کردم که آن دو، جامه احرام او بود و در جامه ای از جامه هایش و عمامه ای که از علی بن الحسین بود برای آنکه آن را به چهل دینار خریده بود.
یکی از اصحاب آن حضرت گفته است:بر او درآمدم موسی بن جعفر پیش روی او نشسته بود و او وی را وصیت می کرد .آنچه از آن وصیت به یاد دارم این است:
پسرکم وصیت مرا بپذیر و گفتارم را به خاطر سپار.اگر آن را به خاطر سپاری خوشبخت زندگی خواهی کرد و ستوده خواهی مرد.
پسرکم!آنکه بدانچه خدا بدو داده قناعت کند بی نیاز بود، و آنکه دیده به مال دیگری دوزد مستمند می میرد.آنکه بدانچه خدای عزوجل بدو داده خرسند نباشد خدا را در قضای او متهم کرده است.آنکه گناه خود را خرد داند گناه جز خود را بزرگ شمارد.و آنکه گناه دیگری را خرد به حساب آرد، گناه خود را بزرگ انگارد.آنکه پرده از عیب دیگری برگیرد، عیبهای درون خانه اش آشکار شود.آنکه شمشیر ستم کشد، بدان کشته شود.آنکه برای برادر خود چاهی کند، خود در آن بیفتد.
آنکه با سفیهان بیامیزد حقیر شود و آنکه با علما نشیند وقار یابد.آنکه در جاهای بد درآید متهم شود. پسرکم حق را بگو!به سودت باشد یا به زیانت.از سخن چینی بپرهیز که آن کینه را در دلهای مردم می کارد.پسرکم!اگر جستجوی بخشش می کنی به معدنهای آن روی آور.(22)
پی نوشت:1-مناقب ابن شهر آشوب ج4 ص297،اصول کافی چاپ بیروت ج1 ص472
2-بحارالانوار ج47 ص10
3-الامام الصادق، محمد حسین مظفر، نجف ج2 ص105
4-کشف الغمه ج2 ص155، بحارالانوار ج47 ص11
5-جعفر کذاب برادر امام حسن عسکری و عموی حضرت مهدی(عج)می باشد که ادعای امامت بعد از برادر خویش کرد و به کذاب معروف بود.
6-احتجاج طبرسی ج1 ص49
7-اصول کافی ج1 ص472
8-پرتوی از زندگانی امام صادق(ع)-نورالله علیدوست خراسانی
9-کشف الغمه ج2 ص210
10-مناقب ابن شهر آشوب ج4 ص238
11ی-همان ج4 ص281
12-اصول کافی ج1 ص78
13-بحارالانوار ج47 ص16
14-همان ج67 ص320
15-کافی ج2 ص128
16-بحارالانوار ج47 ص61
17-همان ج47 ص38
18-مقاتل الطالبین ص95
19-سفینهالبحار ج1 ص578
20-تاریخ یعقوبی ج32 ص377
21-امام صادق(ع)از دید دیگران، حجه الاسلام محمد محمدی اشتهاردی
22-زندگانی امام صادق(ع) (سید جعفر شهیدی)