مذهب جعفرى

مذهب جعفرى

نویسنده: سید جعفر شهیدى
منبع:کتاب«زندگانى امام صادق (ع)»
آنکه در اخبار فقه شیعه تتبع کند خواهد دید روایتهاى رسیده از امام صادق (ع) در مسائل مختلف فقهى و کلامى مجموعه‌اى گسترده و متنوع است و براى همین است که مذهب شیعه را مذهب جعفرى خوانده‌اند. گشایشى که در آغاز دهه سوم سده دوم هجرى پدید آمد موجب شد مردم آزادانه‌تر به امام صادق (ع) روى آورند و گشودن مشکلات فقهى و غیر فقهى را از او بخواهند. ابن حجر در باره حضرتش نوشته است: مردم از علم او چندان نقل کردند که آوازه آن به همه شهرها رسید. امامان بزرگ چون یحیى بن سعید، ابن جریح، مالک، سفیان بن عیینه، سفیان ثورى، ابو حنیفه، شعبه و ایوب سختیانى از او روایت کرده‌اند. (1)
دانشمندان از هیچ یک از اهل بیت رسول خدا به مقدار آنچه از ابو عبد الله روایت دارند نقل نکرده‌اند، و هیچ یک از آنان متعلمان و شاگردانى به اندازه شاگردان او نداشته‌اند، و روایات هیچ یک از آنان برابر با روایتهاى رسیده از او نیست. اصحاب حدیث نام راویان از او را چهار هزار تن نوشته‌اند. نشانه آشکار امامت او خردها را حیران مى‌کند و زبان مخالفان را از طعن و شبهت لال مى‌سازد. (2)
ذهبى از ابو حنیفه آورده است: فقیه‌تر از جعفر بن محمد ندیدم. (3)
و چنان که نوشته شد، مالک گفته است از فضل و علم و پارسایى از اوبرتر ندیده است. سخن مالک بن انس که یکى از چهار پیشواى مذهبهاى اهل سنت و جماعت است در باره امام صادق (ع) نوشته شد، ابو حنیفه را نیز با آن حضرت دیدار یا دیدارها بوده است. زبیر بکار نویسد: ابو حنیفه را با امام صادق ملاقاتها دست داده است.
او در دادن فتوا بیشتر به راى و قیاس عمل مى‌کرد و کمتر به روایت. و از عبد الله بن شبرمه که در سال 120 هجرى قضاوت کوفه داشت روایت کند: من و ابو حنیفه بر جعفر بن محمد (ع) در آمدیم. بر او سلام کردم و گفتم این مردى از عراق است و او را فقه و علمى است. جعفر گفت: گویا اوست که دین را به راى خود قیاس مى‌کند. سپس رو به من کرد و گفت: او نعمان پسر ثابت است و من تا آن روز نام او را نمى‌دانستم. ابو حنیفه گفت: آرى. جعفر بدو گفت: از خدا بترس و در دین قیاس مکن که نخست کس که قیاس کرد شیطان بود. خدا او را فرمود آدم را سجده کن گفت من از او بهترم. مرا از آتش و او را از خاک آفریده‌اى. (4) سپس پرسید: قتل نفس مهمتر است‌یا زنا؟ -قتل نفس! -چرا قتل نفس با دو گواه ثابت مى‌شود، زنا با چهار گواه؟ با قیاس چه مى‌کنى؟ روزه نزد خدا بزرگتر است‌یا نماز؟ -نماز! -چرا زن چون عادت مى‌بیند روزه را باید قضا کند و نماز را نه؟ … بنده خدا از خدا بترس و قیاس مکن. (5) آنچه متتبع از خواندن کتابهایى که در باره ابو حنیفه نوشته شده و در آن از امام صادق (ع) سخن به میان آمده در مى‌یابد، این است که ابو حنیفه هر چند خود را فقیهى بزرگ مى‌دانست، امام صادق را حرمت مى‌داشته است و ظاهرا بلکه مطمئنا عبارتى را که مؤلف روضات الجنات از او آورده که «من داناتر از جعفر بن محمد هستم چرا که مردانى را دیدم و از آنان حدیث‌شنیدم و جعفر بن محمد صحفى است‌» (6) سخن ابو حنیفه نیست و گفته عبد الله بن حسن پدر محمد نفس زکیه است. چنان که در روضه کافى آمده است: عبد الله بن حسن کسى را نزد ابو عبد الله (ع) فرستاد و گفت: بدو بگو ابو محمد مى‌گوید من از تو شجاع‌تر، بخشنده‌تر، و داناترم. امام به پیام آورنده گفت: اما شجاعت نه، چرا که هنوز حادثه‌اى پیش نیامده تا شجاعت‌یا ترس تو در آن معلوم شود. اما سخاوت او، از یک سو مال را مى‌گیرد و در جایى که نباید مصرف مى‌کند. اما علم، پدرت على بن ابى طالب هزار بنده آزاد کرد نام پنج تن از آنان را بگو، پیام آورنده رفت و بازگشت و گفت: مى‌گوید تو صحفى هستى (علم را از صحیفه‌هاى پدرانت در مى‌آورى) . امام گفت: بدو بگو آرى به خدا صحف ابراهیم و موسى و عیسى که از پدرانم به ارث برده‌ام. (7)
امام صادق در آغاز حکومت عباسیان سفرى به عراق کرده و روزى چند را در حیره به سر برده است محدث قمى در منتهى الآمال نوشته است این سفر در حکومت‌سفاح بوده است ولى از برخى سندها معلوم مى‌شود او در خلافت منصور به عراق رفته است. و منصور خود او را به عراق‌خواسته است. در این سفر بوده است که امام صادق را با ابو حنیفه ملاقاتى دست داده؟ و یا هنگامى که ابو حنیفه به مدینه رفته است. مى‌توان گفت ملاقات او با آن حضرت یک بار نبوده و در عراق و حجاز با او دیدار کرده است.
ابن شهر آشوب از حسن بن زیاد روایت کند از ابو حنیفه پرسیدند: فقیه‌ترین کس که دیده‌اى کیست؟
جعفر بن محمد چون منصور او را خواست، پى من فرستاد و گفت: مردم فریفته جعفر بن محمد شده‌اند چند مسئله دشوار براى پرسش از او آماده کن. من چهل مسئله فراهم کردم. منصور جعفر بن محمد را که در حیره به سر مى‌برد به مجلس خود خواست. من نزد منصور رفتم و جعفر را دیدم بر دست راست او نشسته است. هیبت او بیش از منصور بر دلم راه یافت منصور به من رخصت نشستن داد. پس گفت: این ابو حنیفه است! -او را مى‌شناسم.
منصور گفت: مسائلى را که در خاطر دارى به ابو عبد الله بگو.
من یک یک را مى‌گفتم و او پاسخ مى‌داد که شما چنین مى‌گویید، مردم مدینه چنین مى‌گویند و ما چنین مى‌گوییم در مسائلى گفته شما را مى‌پذیریم و در مسائلى گفته آنان را، و گاه راى ما مخالف شما و آنان است تا آنکه هر چهل مسئله را گفتم و او هیچ یک را بى پاسخ نگذاشت. سپس ابو حنیفه گفت: آیا داناترین مردم داناتر آنان به اختلاف (آراء) نیست؟ (8)
هنگامى که امام صادق در حیره به سر مى‌برده است، مردم چنان درخانه او گرد مى‌آمده‌اند که ملاقات کننده را دیدار او دشوار بوده است. (9)
و چون خواست‌به مدینه بازگردد، عده‌اى اهل فضل از مردم کوفه، او را مشایعت کردند و در جمله مشایعت کنندگان سفیان ثورى بود. (10)

پى‌نوشتها:

11. الصواعق المحرقه، ص 201.
2. کشف الغمه، ج 2، ص 166.
3. تذکره الحفاظ، ج 1، ص 166.
4. اعراف: 12.
5. الاخبار الموفقیات، ص 77-76، حلیه الاولیاء، ج 3، ص 197.
6. ج 8، ص 169.
7. روضه کافى، ص 364-363.
7. مناقب، ج 4، ص 255.
9. همان، ص 238.
10. همان، ج 4، ص 241.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید