لباس بهشتی برای بانوی مطهری که لباس ندارد

لباس بهشتی برای بانوی مطهری که لباس ندارد

1-حکایت لباس بهشتی

یک بار برخی از یهودیان عروسی داشتند به همین جهت نزد پیامبر(ص) آمده و گفتند: ما حق همسایگی داریم، از شما خواهش می کنیم دخترتان فاطمه را به خانه ی ما بفرستی تا عروسی ما به وجود او زیبنده تر شود و در این دعوت بسیار اصرار کردند.
پیامبر (ص) فرمود: او همسر علی بن ابیطالب و به فرمان اوست (یعنی باید اجازه ی آمدن او را از علی(ع) بگیرید)
آنان از پیامبر خواهش کردند که نزد علی(ع) برای این دعوت واسطه شود و یهودیان در این عروسی همه گونه لوازم فراهم کرده و زینت و زیور چشمگیری گرد آورده بودند و گمان می بردند فاطمه(س) با لباس مندرس و کهنه اش شرکت می کند و می خواستند او را خوار و خفیف کرده باشند!
در این هنگام جبرئیل لباس بهشتی آورد با زینت و زیوری که همانندش را ندیده بودند، و فاطمه(س) آنرا پوشید و بینندگان از رنگ و بوی خوش آن شگفت زده شدند و چون به خانه ی یهودیان وارد شدند زنان یهود در برابرش به سجده افتادند و جلوی او بر زمین بوسه می زدند و بسیاری از یهودیان به جهت همین اعجاز اسلام را پذیرفتند و مسلمان شدند.(1)

2- فرشتگان به فاطمه(س) کمک می کردند

ابوذر رحمه ا.. می گوید: یک بار رسول خدا(ص) مرا فرستاد که علی(ع) را فراخوانم به خانه علی(ع) آمدم و او را صدا کردم جوابم را نداد و آسیای دستی داخل خانه خود به خود می گشت و کسی کنار آن نبود، دوباره علی(ع) را صدا کردم و بیرون آمد و رسول خدا(ص) با او سخن گفت و به او چیزی فرمود که نفهمیدم، آنگاه من گفتم: از آسیایی که در خانه علی(ع) است شگفت زده ام که خود به خود می گشت و کسی کنار آن نبود!
پیامبر(ص) فرمودند: دخترم فاطمه چنان است که خداوند قلب و اعضای او را از ایمان و یقین پر ساخته و خدا از ضعف و ناتوانی او آگاه است و او را در زندگیش کمک می فرماید و کفایت می کند. آیا نمی دانی که خداوند فرشتگانی دارد که مامور کمک به خاندان محمد(ص) هستند؟ (2)

3-چادر نورانی

یک بار حضرت علی(ع) مقداری جو از یک یهودی به وام گرفت. یهودی در گرو وام چیزی طلبید. علی(ع) چادری پشمین متعلق به حضرت فاطمه(س) را نزد یهودی به گرو نهاد، یهودی آن را در اطاقی گذاشت و چون شب شد زن او برای کاری به آن اطاق وارد شد و مشاهده کرد نوری از آنجا می درخشد که همه اطاق از آن روشن است. نزد شوی خود بازگشت و خبر داد که در آن اطاق نوری بزرگ و درخشان دیده است. یهودی از گفتار زنش شگفت زده شد و فراموش کرده بود که در آن اطاق چادر فاطمه(س) است. با شتاب برخاست و به آن اطاق درآمد و مشاهده کرد که نور لباس مذبور از هر سو شعاع افکن است چنانکه گویی ماه درخشان از نزدیک می تابد تعجب کرد و پیش از پیش در محل لباس خیره شد و دریافت که آن نور از چادر فاطمه(س) است.
از خانه بیرون آمد و نزد وابستگانش شتافت و زنش نیز وابستگان خود را خبر کرد و حدود هشتاد تن از یهودیان گرد آمدند و این موضوع را مشاهده کردند و همه به دین اسلام درآمدند.(3)

4-پیراهن عروسی

پیامبر(ص) برای فاطمه(س) و شب عروسی او پیراهنی تهیه فرمود زیرا پیراهنی که فاطمه بر تن داشت وصله دار بود، در این هنگام مستمندی به خانه ی آنان مراجعه کرد و لباس کهنه ای طلبید. فاطمه(س) خواست پیراهن وصله دار را به فقیر بدهد، اما به یاد آورد که خدای متعال می فرماید:«لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون» به نیکی نمی رسید تا آنگاه که آنچه دوست دارید انفاق کنید.(سوره آل عمران آیه 92)، به همین جهت پیراهن نو را به فقیر داد…. (4)

5-تقسیم کار با خادمه ی منزل

سلمان فارسی می گوید: فاطمه(س) نشسته بود و با آسیای دستی جو را آرد می کرد و دسته ی آسیا (به جهت مجروح بودن دست فاطمه(س) خونین بود و حسین(ع) که در آن هنگام کودک خردسالی بود در گوشه ای از خانه از گرسنگی گریه می کرد.
عرض کردم: ای دختر رسول خدا(ص) دستت را مجروح کرده ای در حالی که فضه هست که کارها را انجام دهد، فرمود: رسول خدا(ص) به من سفارش کرده است یک روز خدمت با فضه و یک روز با من باشد و نوبت او دیروز بود. (5)
فضه از بانوان بسیار پرهیزکار و خادمه حضرت فاطمه(س) است.

6-اذان نیمه کاره

بلال، موذن پیامبر(ص) تصمیم گرفته بود پس از آن بزرگوار، برای دیگران اذان نگوید. یک روز زهرا(س) فرمود: دوست دارم صدای موذن پدرم را بشنوم. این خبر به بلال رسید و به خواست زهرا(س) به اذان گفتن ایستاد، وقتی بانگ بلال به اللّه اکبر بر خواست زهرا(س) نتوانست جلوی گریه خود را بگیرد و چون بلال به اشهد ان محمد رسول اللّه رسید، زهرا(س) فریادی کشید و بی هوش شد. مردم به بلال گفتند که دختر پیامبر از دنیا رفت و گمان کردند که آن گرامی فوت شده است. بلال اذان را قطع کرد و آن را ناتمام گذاشت، وقتی زهرا(س) به هوش آمد از بلال خواست اذان را تمام کند ولی او نپذیرفت و عرض کرد: ای سیده ی بانوان من از آنکه بانگ اذان مرا بشنوی بر جان شما بیمناکم.(6)

7-عیادت خلیفه و رو گرداندن زهرا علیها اسلام

شخصیت چشمگیر زهرا(س) و بیانات بیدار کننده او، خلیفه و دستیارانش را بر آن می داشت که هر طور هست به صلح و آشتی با زهرا(س) و دلجوئی از او تظاهر نمایند تا مبادا موقعیت خودشان در خطر واقع شود به همین جهت وقتی ابوبکر و عمر شنیدند زهرا علیها السلام بستری است به عیادت او آمدند ولی زهرا(س) آنان را نپذیرفت و اجازه ورود نداد. عمر از امیر المومنان علی(ع) تقاضا کرد برای ابوبکر اجازه بگیرد تا به عیادت آن گرامی بیایند و از او دلجوئی کنند امیر المومنان که به جهت مصالح اسلام مدارا می فرمود پذیرفت و این موضوع را به اطلاع زهرا(س) رساند و او گفت: نه، به خدا سوگند هرگز با او سخن نمی گویم تا پدرم را ملاقات کنم و شکایت کردار ایشان را نزد او برم.
علی(ع) فرمود:من قول داده ام که بر ایشان از تو اجازه بگیرم. زهرا(س) عرض کرد: خانه خانه توست و من همسر تو هستم و زنان در زندگی تابع هر طور مایل هستی عمل کن.
آنگاه چادر بر سر کشید و روی خویش به جانب دیوار کرد، و ابوبکر و عمر وارد شدند و سلام کردند و زهرا(س) پاسخشان را نداد، آنگاه آنان گفتند: از ما راضی باش، خدا از تو راضی باشد.
زهرا(س) فرمود: چه چیز باعث شده که رضایت می جویید؟
گفتند: به بد رفتاری خویش اعتراف می کنیم و امید می داریم که ما را عفو کنی و چشم و آزردگی که از ما در دل داری بیرون نمایی؟
فاطمه(س) فرمود: من با شما سخن نمی گویم تا سوال مرا پاسخ دهید و سپس آن دو را سوگند داده پرسید: شما را به خدا سوگند آیا خوب به یاد دارید و شنیدید که پیغمبر به شما فرمود: فاطمه پاره تن من است و من از اویم، هر کس فاطمه را بیازارد مرا آزرده، و هر کس مرا بیازارد خدا را آزرده و هر کس فاطمه را پس از مرگ من بیازارد همانند کسی است که در زمان حیات و زندگی من او را آزرده و کسی که او را در زمان حیات من بیازارد همانند کسی است که پس از مرگ من او را آزرده ست.
فاطمه(س) با استماع این سخن و اقراری که کردند گفت:
پروردگارا تو را گواه می گیرم، وای کسانی که نزد من هستند شما نیز گواه باشید که این دو نفر مرا آزردند هم در زمان حیات و زندگانی، و هم به هنگام مرگ من، و به خدا سوگند با شما سخن نخواهم گفت تا پدرم را دیدار کنم و شکایت شما دو نفر را به نزد او ببرم.
ابوبکر که چنان شروع به جزع و بی تابی کرده و گفت: ای کاش مادر مرا نزاییده بود اما عمر با تندی او را مخاطب ساخته و گفت عجب است از آن مردمی که تو را به سرپرستی و به خلافت خود منصوب داشته، با اینکه پیرمردی هستی که عقل خود را از دست داده و خرف شده ای و در برابر خشم زن بی تابی می کنی و با خشنودی و رضایت او خوشحال می شوی!! این را گفته و از جا برخاستند و از آنجا بیرون رفتند.

تاریخ شهادت و محل دفن

شهادت حضرت فاطمه(س) بنا بر مشهور هفتاد و پنج روز پس از وفات پیامبر(ص) در 12 جمادی الاولی سال یازدهم هجری است و برخی روایات نود و پنج روز از پیامبر و در سوم جمادی الثانی نیز ذکر شده و در مورد محل دفن او برخی گفته اند در بقیع دفن شده و در برخی می گویند در خانه خود مدفون گردید و تاکنون محل واقعی قبر آن گرامی معلوم نشده است، و همانطور که گفتیم امیر المومنین(ع) طبق وصیت زهرا(س) او را مخفیانه دفن کرد و قبرهای دیگری نیز ترتیب داد تا قبر او شناخته نشود و اصولاً وصیت زهرا(س) برای اختفای مدفن و دفن شبانه او سند روشنی علیه غاصبان است و این عمل بانوی بانوان بعد دیگری از مبارزات او بود که موجب می شد توطئه گران نتوانند بر جنایاتی که پس از رحلت پیامبر(ص) مرتکب شدند پرده کشند. زیرا بدیهی است که اگر آنان افراد پرهیزکار و حقجوئی می بودند و خلیفه راستین پیامبر محسوب می شدند معنا نداشت که زهرا(س) بر آنان خشمگین باشد و آنان را از شرکت در تشییع و نماز و دفن خود محروم سازد و اختفاء مدفن سیده بانوان پرچم پایدار و غیر قابل استتار اعتراض و خشم او و سایر اهل بیت علیهم السلام نسبت به غاصبان است که برای اندیشمندان سراسر قرون حقایق جریانات پس از پیامبر (ص) را بر ملا می سازد.
منابع:
1-(بحار ج3 ع ص30)
2-(بحار ج43 ص29 و شبیه به همین روایت با اندک تفاوت در…. شهر آشوب ج3 ص 116)
3-(بحار ج43 ص40 و خلاصه ای از این روایت در مناقب شهر آشوب ج3 ص 117-118، منتهی الامال س 160)
4-(ریا حسین الشریعه ج ص 106 به نقل از قبر المذاب)
5-(بحار ج43 ص 28 بیت الاحزان ص 20)
6-(بانوی بانوان/ابوالفضل موسوی گرمارودی ص 162 و 163)
نشریه روشنان، شماره 10.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید