فرانقش هدایتگری و سیره ی اجتماعی حضرت فاطمه سلام الله (2)

فرانقش هدایتگری و سیره ی اجتماعی حضرت فاطمه سلام الله (2)

الگوی زیست فاطمه(س)
با در نظر گرفتن منزلت های سه گانه ای که به آنها اشاره شد،رفتار اجتماعی فاطمه(س)در شبکه های منتخب اجتماعی، گویای آن است که آن حضرت در سیره ی اجتماعی خود بر آن بودند تا الگوی زیست خود را همسان با توده های مردم ارائه نمایند تا زمینه برای تحقق فرانقش هدایتگری فراهم آید.حضرتش به گونه ای می زیست که هیچ گاه فاصله‌ای با زندگی عامه ی مردم نداشته باشد و اگر گاه رفتاری انجام می داد که امکان داشت از آن برداشتی جز این شود،در کوتاه ترین زمان، رفتار خود را تغییر می داد.آنچه از مجموع گزارش های مرتبط به این موضوع بدست می آید، این است که فاطمه به پیروی از پدرش نه در پی تجمل گرایی بود و نه در پی زهد فروشی و دوری جستن از هر آنچه بوی آسایش طلبی و زیباگرایی از آن به مشام رسد.
درباره ی روایی سخن گفتن از سیره ی اجتماعی فاطمه با وجود عمر کوتاه ایشان هم باید گفت :این گزاره، گزاره‌ای معنی دارد و توجیه پذیر است؛ زیرا ایشان از سویی به باور ما شیعیان برخوردار از جوهره ی عصمت‌اند و لذا رفتارهای ایشان فراتر از زمان و زمین زیست‌شان شایسته ی بازخوانی و الگوبرداری است و از سوی دیگر، فراوانی آثاری که در طول تاریخ به صورت فزاینده درباره ی ایشان پدید آمده است،(1)نشان دهنده ی این است که زندگی ایشان سرشار از نکاتی است که همواره فهم هایی نو و متناسب با بایستگی‌های زمانه را برمی تابد.یادآور می شود که گرچه سخنان واژه سیره و نقش اجتماعی بیشتر ناظر به رفتارهاست، ولی در این متن، گاه-گرچه اندک-به سخنان آن حضرت هم استناد شده است.

ادامه ی این نوشتار به بررسی مستندات تاریخی این مدعا می پردازد.

نخستین نمونه‌ای که در این زمینه، می تواند به عنوان گواه ذکر شود، گزارش های مربوط به جهیزیه و مراسم ازدواج آن حضرت است.همه گزارش هایی هم که از جهیزیه ی حضرت در دست است، سادگی و نازل بودن آن را گزارش کرده‌اند (برای نمونه ر.ک.به:طوسی، 1362، ص40-41/ابن شهر آشوب، 1379، ج3، ص354/مجلسی، 1304، ج43، ص94).به این بخش از گزارش امالی که در بردارنده ی جزئیاتی قابل توجه از جهیزیه ی حضرت فاطمه(س)است و از نظر داده‌های مورد نیاز برای دست یافتن به تصویری از زندگی اجتماعی در آن روزگار نیز بسیار سودمند است، توجه فرمایید:
…علی (ع)گفت:سپس پیامبر(ص)به من فرمود برخیز و این سپر را بفروش.من آن را فروختم و پول آن را گرفتم و به نزد پیامبر(ص)برگشتم و درهم‌ها را بر دامن او ریختم.نه او پرسید چقدر است و نه من چیزی گفتم. سپس پیامبر(ص)با دو مشت خود از آنها برگرفت و بلال را فراخواند و پول را به او داد و گفت برای فاطمه آنچه از لباس و اثاث منزل مناسب است، بخر و عمار بن یاسر و چند تن دیگر را هم به دنبال او فرستاد.آنها به بازار و به سراغ کالاهای مناسب رفتند، ولی وقتی کالایی را مناسب تشخیص می دادند آن را نمی خریدند تا بر ابوبکر عرضه کنند و اگر او آن را مناسب تشخیص می داد، می خریدند.از جمله چیزهایی که خریدند، اینها بود:
پیراهنی(2)به هفت درهم، روبند با روسری(3)به چهار درهم، پارچه یا ملافه مخملی یا حوله سیاه خیبری،(4)تخت پوشیده شده با نوارهای تنیده شده از الیاف برگ درخت خرما و نارگیل و کندر(سریر مذمل بشرط)، دو دست رختخواب از جنس مصری که یکی از آنها با لیف خرما و دیگری با پشم گوسفند پر شده بود،(5)چهار پشتی از چرم طائف که با گیاهی خوشبو به نام اِذخر پر شده بود،(6)پرده ای از جنس پشم(ستر من صوف)، قطعه حصیری هجری(حصیر هجری)، آسیاب دستی(رحی الید)، ظرف حنای مسی(مخضب من نحاس)، آبخوری از جنس پوست(سقی من أدم)، کاسه ی مخصوص شیر(قعب للبن)، ظرفی برای آب(شیء للماء)، آفتابه ای قیراندود(مطهره مزقنه)، کوزه ی بزرگ سبز رنگ(جره خضراء)، و دو کوزه ی سفالی(کیزان خزف).وقتی خرید کامل شد، ابوبکر مقداری از کالاها را برداشت و یاران پیامبر(ص)هم که با او بودند، بقیه را برداشتند و وقتی خرید خود را بر پیامبر عرضه کردند، با دوستان خود آنها را این طرف آن طرف کرد و مرتب می گفت:خدا به اهل بیت برکت دهاد…(طوسی، 1414ق، ص40-41).
ارزش مالی کالاهای خریداری شده را شصت و سه درهم ذکر کرده اند(هاشمی، 1376،ص144-145).بدرقه ی حضرت از منزل پدر به منزل همسر هم با سادگی و در عین حال باشکوه برگزار شد.پیامبر(ص)و همراهانش به دنبال عروس به بدرقه به راه افتادند و تکبیر گفتند و از آن پس تکبیر گفتن به دنبال عروس، رسم شد (الاربلی، 1381ق،ج1، ص369)، ولی این سادگی و ساده زیستی مانع از گرفتن جشن عروسی نبود و ولیمه‌ای هم به مردم داده شد.(7)هر چند ساختن هودج مخصوص عروس در آن زمان متداول بوده است ولی گزارشی مبنی بر ساختن هودج برای فاطمه(س)در دست نیست.
رسم ساختن هودج برای عروس را از گزارشی مربوط به غسل فاطمه(س) می توان دریافت.وقتی اسماء بنت عمیس برای فاطمه(س)تابوت ساخت و به توصیه ی حضرت فاطمه اجازه ی ورود هیچ کس را برای حضور در مراسم غسل و تجهیز نداد، عایشه نیز که اجازه ی ورود نیافت، شکایت به پدر برد که این خثعمیه بین من و دخت نبی مانع است و برای او چیزی مانند هودج عروس ساخته است.
ابوبکر نیز به در منزل فاطمه آمد و از اسما پرسید :چرا مانع ورود همسران پیامبر(ص)می شوی و چرا برای او مانند هودج عروس ساخته ای؟ و اسما پاسخ داد:او خود دستور داد که کسی وارد نشود و این را زمانی که زنده بود، به او نشان داده بودم(حر عاملی، 1409ق، ج3، ص221)مراد از این هودج همان تابوت است که شرح آن خواهد آمد.
رعایت ساده زیستی و همسان‌سازی زندگی خود با توده ی مردم در ایام زندگی فاطمه(س)با امیرالمومنین علی(ع)هم ادامه یافت.فاطمه(س)یک بار دو دستبند از طلا و گردنبند و دو گوشواره و پرده‌ای برای خانه (مسکتین من روق و قلاده وقرطین وستراً لباب البیت)به منظور استقبال از پدر و همسرش که از سفر برمی گشتند ساخت و پیامبر که به عادت مالوف و معهود به هنگام بازگشت از سفر، نخست به منزل فاطمه رفت، بر در خانه ی حضرت مکثی طولانی کرد و وارد منزل نشد و فاطمه پی برد که پیامبر(ص)به خاطر این اقدام او به منزل وارد نشده است، پس گردنبند و گوشواره ها ودستنبد را گشود و پرده را نیز برگرفت و آنها را نزد پیامبر(ص)فرستاد(صدوق، 1362، ص234).این مضمون در گزارش های دیگر با تفاوت هایی نقل شده است(الاربلی، 1381ق،ج1، ص471)در یکی از این گزارش ها آمده است:پیامبر (ص)پس از مواجهه با فاطمه(س)به این جمله بسنده کرد که آیا مردم نمی گویند دختر محمد لباس جباران پوشیده است؟
(صحیفه الرضا، 1406ق، ص82)و در گزارشی دیگر که آگاهی هایی سودمند درباره ی زندگی اجتماعی در آن روزگار در اختیار ما می گذارد، چنین آمده است که وقتی پیامبر(ص)پرده ای مویین (مسح)بر در و دو دستبند نقره‌ای (قلبین من قضه)بر دستان حسنین(ع)دید، داخل منزل نشد و پس از اینکه فاطمه(س)آنها را کند و به نزد پیامبر(ص)فرستاد، پیامبر(ع) غلام خود ثوبان را به نزد یکی از طوایف ساکن در مدینه (بنی فلان اهل بیت بالمدینه)فرستاد تا برای فاطمه گردنبندی از جنس عصب و دو النگو از جنس عاج(قلاده من عصب و سوارین من عاج)بخرد.(8)
فاطمه(س)در زندگی روزمره ی خود، با آسیای دستی گندم یا جو آسیاب می کرد و این کار را آنقدر انجام داده بود که دستانش آسیب دیده بود (مجلسی، 1404ق، ج43، ص85و 86 و88 به نقل از منابع متعدد).این کارگاه نگاهداری از فرزند را برای فاطمه(س)دشوار می کرد(راوندی، 1409ق، ج2، ص530-531)یکی از نمونه های قابل توجه در این زمینه، گزارشی است که از نظر روابط اجتماعی حضرت فاطمه(س)نیز شایسته تامل است.سلمان فارسی چنین تعریف کرده است که شبی با پیامبر(ص)به نماز می رفتم .نزدیک در منزل علی، صدایی از داخل منزل شنید م که می گفت سردردم شدت یافته و گرسنه‌ام و دو کف دستم از آسیاب کردن جو زخم شده است.از این سخن دلم به درد آمد و به در نزدیک شدم و آهسته در زدم.فضه کنیز فاطمه پرسید:کیست؟و گفتم:منم سلمان .فضه گفت :همان جا پشت در بایست یااباعبدالله ، دختر پیامبر نزدیک در است و لباس کم بر تن دارد(علیها یسیر من الثیاب).من عبای خویش را داخل منزل انداختم و وی آن را بر تن کرد؛ سپس به فضه فرمود به سلمان بگو داخل شود.سلمان ازما اهل بیت است و من داخل شدم و دیدم که فاطمه نشسته است و در برابرش آسیاب دستی قرار دارد(طبری، 1383،‌ص45).
تن پوش آن حضرت نیز در سطح عامه ی مردم آن روزگار و متناسب با پایین ترین مردمان بود.نوع لباس هایی که حضرت به ویژه در ایام تنگدستی مهاجران در مدینه و در سال های اول هجرت بر تن می کرد، بسیار محقرانه بود.گاه لباس روی ایشان از جنس روانداز شتران بود(9)و گاه چادری ژنده که در دوازده نقطه با ریز شاخه‌های نخل دوخته شده بود(10)و گاه ساده و وصله دار.(11)
پوشاک دیگر حضرت، مقنعه(قناع)که برای پوشاندن سر مورد استفاده قرار می گرفت(کلینی، 1365، ج5، ص528)و حسب ضرورت از مازاد ملحفه برای پوشاندن سر استفاده می کرد و دست کم به توصیه ی پیامبر(ص)چنین کرد(طبرسی،1385،ص195).آن حضرت همچنین از روبند و روسری هم استفاده می کرد.(12)
جلباب نام پوششی است که در منابع به آن اشاره شده است؛ از جمله وقتی پیامبر(ص)به ساعات پایانی عمر خود نزدیک می شد، دخترش را فراخواند و فاطمه جلباب بر تن کرد و به نزد پدر رفت.(13)عباء که لباسی کیسه مانند و بلند بود، هم در زمره ی تن پوش های آن حضرت در منابع مورد اشاره قرار گرفته است(طبری، همان، ص29).فاطمه(س)از چادر یا ملحفه ای از جنس پشم نیز استفاده می کرد(راوندی، 1409ق، ج2، ص537)آن حضرت در سال های پایانی عمر رسول خدا که وضع اقتصادی مدینه بهبود یافته بود، گاه لباس رنگی هم بر تن می کرد؛ هر چند همین مقدار نیز گاه با مخالفت همسرش امیرالمومنین علی(ع)روبرو می شد.(14) فاطمه(س)در جایی نیزسوگند خورد که من و علی(ع)پنج سال است که جز پوست گوسفندی که روزها روی آن شترمان را علف می دهیم و شب ها آن را بستر خود قرار می دهیم، نداریم و پشتی های (بالشت های)ما از پوستی است که با لیف خرما پر شده است.(15)زیرانداز خواب حسنین هم وقتی کودک بودند، پوست گوسفندی بود که با برگ گیاهی به نام “سلم”دباغی شده بود.(16)
آن حضرت بر پوشش خود در مواجهه با نامحرمان توجه خاص داشت.افزون بر گزارش مشهوری که درباره ی دور شدن ایشان از مرد نامحرم نابینا(ابن اشعث کوفی،[بی تا]، ص95)و حجاب بر تن کردن به هنگام ورود پیامبر و همراه نامحرمش به منزل فاطمه در دست است(کلینی، 1365، ج5، ص528)، نمونه جالب دیگری در این زمینه، ماجرایی است که اسما بنت عمیس نقل کرده است که بر اساس آن، فاطمه(س)در روزهای پایانی عمر خود فرمود:”من از آنچه درباره ی جنازه ی زنان انجام می دهند، خوشم نمی آید(انی قد استقبحت ما یصنع بالنساء)؛ چه بر جنازه پارچه‌ای می اندازند که برای هر بیننده ای آن جنازه را وصف می کند.مرا بر تخت آشکارا حمل نکنید، ای اسما!مرا بپوشان تا خداوند تو را از آتش بپوشاند”.اسما می افزاید:”من وقتی این اضطراب فاطمه(س)را دیدم، به ایشان گفتم من چیزی را که به حبشه دیده‌ام به شما نشان می دهم”.سپس اسما با چوب خرما صندوقی دراز ساخت و پارچه‌ای را روی آن انداخت و فاطمه خرسند از آنچه دیده بود، گفت: “مانند این برایم بساز.مرا بپوشان تا خداوند تو را از آتش بپوشان”،(17)و در گزارشی دیگر حضرتش فرمود:”این چه خوب است و زیبا!زن از مرد تمییز داده نمی شود”(18)و به این ترتیب ایشان نخستین کسی بود که برای او نعش (تخت دارای دیواره)ساخته شد(ابن سعد، 1410ق، ج8، ص23).
فاطمه(س)گاه از زیور آلات هم استفاده می کردند، یکبار که گدایی به در منزل ایشان آمد، گردنبندی را که در گردن داشت(عقد کان فی عنقها)و دختر عمویش فاطمه بنت حمزه بن عبدالمطلب به او هدیه داده بود به فقیر داد(طبری، 1383ق،ص38).
ایشان ظاهراً از گوشواره هم استفاده می کردند در یکی از گزارش های مربوط به مصایب آن بانوی بزرگوار پس از رحلت پیامبر(ص)چنین آمده است که بر اثر سیلی که به صورت آن بانو نواخته شد، گوشواره های زیر خمار هویدا شد.(19)
خوراک حضرت هم همسان و بل پایین‌تر از خوراک توده ی مردم بود.در برخی گزارش های تاریخی به رنگ پریدگی فاطمه(س)از سر گرسنگی اشاره شده است.(برای نمونه ر.ک به:راوندی، 1409ق، ج1،ص51).شاید این موضوع به سال های نخست هجرت برمی گردد که مردم مدینه به ویژه مهاجران زندگی بسیار سختی داشتند.از گزارش های تاریخی می توان برداشت کرد که ایشان بعدها زندگی بهتری داشته‌اند.آیه ی تطهیر(احزاب: 33)در سال پنجم هجرت نازل شده است.در مقدمه ی اغلب گزارش های مختلفلی که در منابع شیعی و سنی ذیل این آیه ی شریفه و یا درباره ی حدیث کساء وجود دارد.چنین آمده است که فاطمه(س)دیگی سنگی(برمه)را که در آن فرنی(20)ساخته بود و بر طبقی حمل می کرد، نزد پیامبر(ص)آورد و در مقابل ایشان به زمین نهاد (حاکم الحسانی، 1411ق، ج2، ص104 و ص113/ابن طاووس، 1400ق، ج1، ص126/شیخ الاسلامی، 1377، ص14-15و منابع معرفی شده در آنها)، و در جایی از سبزی مورد علاقه ی فاطمه(س)یعنی خرفه(الفرفح )نام برده شده است؛(21)همچنین در عبارتی منقول از ایشان، خرمای تازه براق به«الخشکنانج»تشبیه شده است که می تواند نشانه‌ای از آگاهی فاطمه(س) درباره ی این نان ایرانی و سابقه ی خوردن آن باشد.(22)فاطمه(س)همچنین درباره ی آداب غذا خوردن به مواردی به عنوان استحباب اشاره کرده اند که از جمله ی آنها وضو ساختن پیش از غذا و نشستن بر جانب چپ است و مواردی را هم که به عنوان ادب نشستن بر سر سفره ذکر کرده‌اند.شامل این موارد است:خوردن غذا از قسمتی که به جانب توست، کوچک گرفتن لقمه، نیکو جویدن و کم نگاه کردن به چهره ی دیگرانی که بر سر سفره هستند(صدوق، 1403ق، ج2، ص485/ بحارالانوار، 1404ق، ج95، ص9).
فاطمه(س)همچون عامه ی مردم سوار بر الاغی می شد که دارای رواندازی ریش ریش بود(23)و از پدرش روایت می کرد که اگر فردی بر مرکب خویش کسی را سوار کرد، سزاوار است صاحب مرکب جلو بنشیند و به همین ترتیب اگر میهمانی به منزل او فرود آمد، سزوار است صاحب منزل در رختخواب خویش بخوابد و نیز او به امامت نماز اولی است؛ مگراینکه میهمان)امامی باشد که دیگران را گرد خویش می آورد(الا امام یجمع الناس.شیخ الاسلامی، همان، ص175).
در عروسی دیگران از جمله یهودیان شرکت می کرد(راوندی، 1409ق، ج2، ص537)و برای بیماری فرزندش حسین به سوره ی حمد استشفا می نمود(نوری، 1408ق، ج4، ص300)این ها همه گواه صدقی است که فاطمه(س)می کوشید زندگی‌اش همسان و هم تراز با توده ی مردم باشد.

نتیجه

آنچه گذشت ،تنها درآمدی بود بر روش شناخت سیره ی اجتماعی معصومان(ع)و واکاوی هدف و کردکرد زیست و سیره ی اجتماعی فاطمه(س).هیچ مسلمان باورمندی در این تردید ندارد که شناخت بهتر و ژرف‌تر سیره ی فاطمه(س)نیازمند دامنه‌ای وسیع از مطالعات روشمند دیگر است و شاید از همین روست که آن بانو در خطبه ی فدکیه ی خویش پرسشی مطرح می کند که مخاطب آن، تنها حاضران در مسجد النبی نیستند، بلکه این پرسش، پرسش از آیندگان هم هست و پژواک آن هماره مخطبانی نو در تاریخ می جوید:
ای گروه برخوردار از رحمت خدا و ای بازوان دین و ای پشتیبانان اسلام!این سستی در یاری من چیست؟ و این کوتاهی در مدد رساندن به من از کجاست؟ و این کاهلی کم خردانه نسبت به حق از چه روست؟ و این خواب آلودگی نسبت به ستمی که بر من روا داشته شده، چراست؟(24)
منابع
قرآن کریم
1.آزاد ارمکی، تقی، نظریه های جامعه شناسی؛ تهران:سروش، 1381.
2.ابن ابی الحدید؛ نهج البلاغه؛ تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، الطبعه الثانیه، بیروت:دارالکتب العربیه، 1976م/1387ق.
3.ابن اشعث کوفی، محمدبن محمد، الجعفریات(الاشعثیات)؛ تهران: مکتبه نینوی الحدیثه،[بی تا].
4.ابن الاثیرالجزری، عزالدین، اسدالغابه فی معرفه الصحابه؛ بیروت: دارالفکر، 1409ق/1989م.
5.ابن سعد، محمد؛ الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء؛ الطبعه الاولی، بیروت:دارالکتب العلمیه، 1410ق.
6.ابن شهر آشوب، محمد؛ مناقب آل ابی طالب؛ قم:موسسه انتشارات علامه، 1379ق.
7.ابن طاووس، رضی الدین علی بن موسی؛ الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف، قم:خیام، 1400ق.
8.ــــــ ؛ مهج الدعوات و منهج العبادات؛ قدم له و علقه حسین الاعلمی؛ الطبعه الاولی، بیروت:موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1414ق/1994م.
9.ابن عبدالبر، ابوعمر یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب؛ تحقیق علی محمد البجاوی؛ بیروت:دارالجیل، 1412ق.
10.ابن منظور، محمد بن مکرم؛ لسان العرب، 18ج؛ بیروت:داراحیاء التراث العربی، 1408ق.
11.ادیبی، حسین و عبدالمعبود انصاری؛ نظریه های جامعه شناسی؛ تهران:دانژه، 1383.
12.اصفهانی، ابونعیم احمد بن عبدالله؛ حلیه الاولیاء وطبقات الصفیاء؛ بیروت:دارالکتب العلمیه،[بی تا].
13.اکراوی القلقشندی الشافعی، محمدبن عبدالله؛ اتحاف السائل بما لفاطمه من الفضائل و المناقب، تحقیق محمد کاظم الموسوی؛ تهران:المجمع العالمی للتقریب بین المذاهب الاسلامیه، 1427ق/1385.

14.الاربلی، علی بن عیسی؛ کشف الغمه فی معرفه الائمه(ع)؛ 2ج، تبریز:مکتبه بنی هاشم 1381ق.
15.المعجم الوسیط؛ قام باخراجه ابراهیم انیس، عبدالحلیم منتصر، عطیه الصوالحی، محمد خلف الله احمد؛ الطبعه الثانیه، بیروت:التراث العربی، [بی تا].
16.انصاری زنجانی، اسماعیل؛ فاطمه(س)در آیینه کتاب؛ ج2، قم:الهادی، 1375.
17.ترنر، جاناتان؛ مفاهیم و کاربردهای جامعه شناسی؛ ترجمه محمد فولادی و محمد عزیز بختیاری؛ قم:موسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1378.
18.حاکم الحسکانی، ابوالقاسم عبیدالله بن عبدالله، شواهد التنزیل لقواع التنزیل فی الآت النازله فی اهل البیت(ع)؛ تحقیق محمد باقر محمودی؛2ج، تهران:سازمان چاپ ونشر وزرات ارشاد، 1411ق.
19.حر عاملی،‌محمدبن حسن؛ وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه؛ 29ج، تحقیق گروه پژوهش موسسه آل البیت، 1409ق.
20.خوئی، سیدابوالقاسم؛ موسوعه الامام الخوئی؛33 ج، قم:موسسه احیا آثار الامام الخوئی، 1417ق.
21.دشتی الطبرانی، محمد؛ نهج الحیاه:موسوعه کلمات الزهرا(س)؛ قم: موسسه امیرالمومنین(ع)،[بی تا].
22.راوندی، قطب الدین؛ الخرائج و الجرائح؛ قم:موسسه الامام المهدی، 1409ق.
23.سوان، آبراهم؛ جامعه شناسی تحلیلی؛ ترجمه رحیم فرخ نیا ودریا معبدی؛ اراک:نویسنده، 1382.
24.سیاح، احمد؛ فرهنگ بزرگ جامعه نوین؛ چ9، تهران:کتابفروشی اسلام، 1398م.
25.شیخ الاسلامی، حسین؛ مسند فاطمه الزهرا؛ قم:دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1377.
26.صحیفه الرضا(ع)مشهد:کنگره ی جهانی امام رضا(ع)، 1406ق.
27.صدوق، محمد بن علی بن ابی بابویه؛ الامالی؛ چ4، تهران:کتابخانه ی الاسلامیه، 1362.
28.ـــــــ ، الخصال؛ 2ج، قم:جامعه ی1 مدرسین، 1403ق.
29.طبرسی، ابوالحسن علی الحسن، مشکاه الانوار فی غررالاخبار؛ نجف: مکتبه حیدریه، 1385ق.
30.طبری، محمدبن جریر؛ بشاره المصطفی؛ الطبعه الثانیه، نجف: حیدریه، 1383ق.
31.ـــــ ، دلایل الامامه، قم:دارالذخائر للمطبوعات، [بی تا](افست از روی نسخه نجف:حیدریه، 1383ق).
32.طوسی، ابوجعفرمحمدبن الحسن، الامالی؛ قم:دارالثقافه، 1414ق.
33.فالکس، کیث؛ شهروندی؛ ترجمه محمدتقی دلفروز؛ تهران:کویر، 1381.
34.فضل الله، سیدمحمدحسین؛ الزهراء القدوه(ع)؛ اعداد و تنسیق احمد الخصن؛ الطبعه الثانیه،[بی جا]، دارالملاک، 1421ق/2000م.
35.کلینی، محمدبن یعقوب؛ الکافی؛ 8ج، تهران:دارالکتب الاسلامیه، 1365.
36.کوزر، لوئیس وبرنارد روزنبرگ؛ نظریه های بنیادی جامعه شناختی؛ ترجمه فرهنگ ارشاد؛ تهران:نی، 1378.
37.مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ 110ج، بیروت:موسسه الوفاء، 1404ق.
38.مفید، محمدبن محمدبن نعمان”الف”؛ الاختصاص؛ قم:کنگره شیخ مفید، 1413ق.
39.ــــــ ، “ب”؛ الارشاد الوسائل فی معرفه حجج الله علی العباده؛ قم: کنگره ی شیخ مفید، 1413ق.
40.نوری، میرزا حسین؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل؛ 18ج، بیروت:موسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1408ق.
41.ورام بن ابی فراس؛ تنبیه الخواطر(مجموعه ورام)؛ قم:مکتبه الفقیه[بی تا](افست از نسخه ی بیروت:دارصعب، دارالتعارف، 1276ق).
42.هاشمی حسینی، سید مهدی؛ فاطمه زهرا(س)در کلام اهل سنت؛ قم: حر، 1376.

پی نوشت:

1.کتاب فاطمه(س)درآیینه ی کتاب، تهیه شده توسط آقای انصاری زنجانی، در بردارنده ی 1161 کتاب، گواه خوبی بر این مدعاست و نیز برای‌آگاهی از شانزده کتابنامه درباره ی فاطمه، ر.ک.به:همان، ص11-16.
2.قمیص.معادل فارسی این واژگان به کمک توضیحات مندرج در لسان العرب(ابن منظور، 1408ق، مدخل های ذی ربط)انتخاب شده است.
3.خمار.ظاهرا خمار پوششی است که تنها نیمی از سر را می پوشانده است(ابن منظور، 1408ق، مدخل خمر)لذا می توان آن را نوعی روسری دانست و در عین حال برخی گزارش های تاریخی به گونه ای است که با روبند سازگار است(از جمله نک به:طبری، 1383ق،ص30/ابن سعد، 1410ق، ص20).
4.قطیفه سوداء خیبریه.قطیفه هم به معنای پارچه ی مخملی و هم معنای حوله و هم به معنای پارچه ی پرزدار به کار رفته است.از گزارشی در الطبقات الکبری برمی‌آید که قطیفه به عنوان روانداز به هنگام خواب هم استفاده می شده است.در این گزارش قطیفه ی فاطمه و علی آنقدر کوچک بود که وقتی به هنگام خواب آن را بر سر می کشیدند، پاهایشان از آن بیرون می ماند و وقتی پاها را می پوشاندند، سرهایشان بیرون می ماند(ابن سعد، همان).
5.فراشان من جنس مصر، حشو احدهما لیف و حشو الآخر من جز الغنم.
6.اربع مرافق من ادم الطائف حشوها اذخر.از این گیاه برای پوشاندن تیرهای چوبی روی سقف هم استفاده می شد.
7.طوسی، 1414ق، ص41-42/ابن سعد، 1410ق،ج8،ص17.گزارش ابن سعد از جزئیات ازدواج علی(ع)و فاطمه(س) (ص17-20)دربردارنده ی داده‌هایی سودمند درباره زندگی اجتماعی در آن عصر است.
8.الاربلی، 1381ق،ج1، ص451/طبری، 1383،ص203، مرحوم مجلسی ذیل این حدیث در بحارالانوار دو احتمال درباره ی”عصب” بیان کرده است:تارهای عصبی مفاصل حیوانات حلال گوشت که با آنها مهره های کوچک برای گردنبند درست می کردند و دندان سفید حیوانی دریایی که در منطقه یمن به آن اسب فرعون گفته می شود(مجلسی، 1404ق، ج43، ص89).
9.علیها کساء من اجله البل(ورام، 1376ج2،ص230)
10.بشمله لها خلقه قد خیطت فی اثنی عشرمکاناً بسعف النخل(مجلسی، همان، ص86)
11.علیها کساء بسیط و مرقع (دشتی الطبرانی،[بی تا]، ص32).
12.فتبر قعت ببرقعها و وضعت خمارها علی راسها(طبری، 1383،ص101)
13.مجلسی،همان، ج36، ص288، جلباب پوششی بزرگتر از روسری بوده که سروگردن را می پوشانده و بر خلاف چادر ردا نداشته است.
14.لبست لباساً و اکتحلت و انکر علی(ع)ذلک علیها(طوسی، همان، ص401).
15.مجلسی، همان، ج8، ص303، این مضمون با تفاوت هایی جزئی در منابع متعددی آمده است؛ نک به:کلینی، 1365، ج5، ص377 و ابن شهر آشوب، 1379، ج2، ص96.
16.جلد کیش مدبوغ بالقرظ کان به نام علیه الحسن و الحسین(مجلسی، همان، ج3، ص27).
17.کتاب نهج الحیاه این روایت را از 22 منبع مختلف ذکر کرده است.(ر.ک به:دشتی الطبرانی، همان، ص47).
18.ما احسن هذا و اجمله لا تعرف به المراه من الرجل (اکراوی، 1427ق، ص1179).در برخی نقل ها بجای “لا تعرف”از فعل “تعرف”استفاده شده است (نک به:ابن عبدالبر، 1412ق، ج4، 1897)و در برخی نقل ها بخش اخیر این عبارت اصلا وجود ندارد(نکبه به:ابن الاثیر الجزری، 1409ق، ج6، ص226).
19.حتی بدا قرطاها تحت خمارها (مجلسی،‌همان، ج53، ص19).
20.عصیده.این کلمه به معنای فرنی، حریره یا نوعی حلوا به کار رفته است(سیاح، 1398ق، ج2، ص2005).
21.کلینی، 1365، ج6، ص368.در این روایات پیامبر بنی امیه را لعن کرده که از سر بغض نسبت به اهل بیت و فاطمه، این گیاه را “بقله الحمقاء”سبزی نادانان خواندند؛ همچنین در روایتی دیگر از امام صادق(ع)نقل شده است که سبزی مورد علاقه ی پیامبر ترخون(الهندباء)و سبزی مورد علاقه ی امیرالمومنین علی(ع)ریحان (الباذروج)و سبزی مورد علاقه ی فاطمه(س)فرفخ بود(کلینی، همان، ج363).هندباء و باذروج را به معنی کاسنی و تخم شبرتی هم دانسته اند (ر.ک به:سیاح، همان، مدخل های ذی ربط).
22.ابن طاووس، 1414، ص18/راوندی، 1409ق، ج2، ص534.این منبع الخشکنانج را به صورت الخشکنانج ثبت کرده است.خشکنانج نانی بوده که از آرد خالص گندم و آمیخته با شکر و بادام یا پسته و تنقلاتی از این نوع ساخته می شود(ر.ک به:المعجم الوسیط،[بی تا]، ج1، ص236)؛ البته این کتاب ضبط کلمه را به صورتی دیگر نوشته است: “الخشکنان”.
23.علی اتان علیه کساء له خمل (مفید، 1413ق، ص183).
24.یا معشر البقیه و اعضاد المله و حضنه الاسلام ما هذه الفتره عن نصرتی و الونیه عن معونتی و الغمزه فی حقی و السنه عن ظلامتی؟(ابن ابی الحدید، 1387ق،ج16، ص262).این عبارت در نقل های خطبه در منابع مختلف، تفاوت هایی اندک با هم دارد.مرحوم مجلسی هم در بیانی طولانی به توضیح واژگان دشوار خطبه پرداخته است و ترجمه این عبارت با توجه به توضیحات او صورت گرفته است(ر.ک به:مجلسی، همان، ج29، ص280).

منبع:فصلنامه شیعه شناسی شماره 28

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید