زندگی نامه فاطمه زهرا (سلام الله علیها)(6)

زندگی نامه فاطمه زهرا (سلام الله علیها)(6)

نویسنده: فرزین نجفی پور

دوران اولیه حیات:

او در مکه بدنیا آمد، آن هم در عصرى سخت و دشوار، تنها فرزند خانواده بود زیرا که خواهرانش پیش از او ازدواج کرده و از خانه رفته بودند و برادرانش نیز همه قبل از او از دنیا رفته و مرده بودند و طبیعى است که چنین فرزندى جدا مورد علاقه والدین و مورد توجه آنان باشد.رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حق پدرى و معلمى را درباره او نیکو انجام داد و مادرش خدیجه نیز همه برنامه‏هاى حیات را عملاً به او آموزش داده بود. بدین سان تربیت او در دامان وحى است و از سوى بزرگترین مربیان جهان آفرینش بویژه که در زمینه مساعده او هم در تربیت پذیرى فوق‏العاده بود و این دو در رشد او نقش اساسى داشته و ضمن اینکه خداى را هم بر این رشد و پرورش نظرى عنایت -آمیز بود .او تنها دخترى است که تلاش تربیتى پدر را به هدر نداد و تنها زنى است که براساس اصل اسوه‏گیرى از رسول خدا مدل و نمونه شد. او مصداق این کیه قرآن قرار گرفت که: و کذلک جعلناکم امه وسطا لتکونوا شهداء على الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا[2].رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) براى او همان ارزشى را قائل شد که دیگران در آن عرصه و روزگار براى پسران، و بلکه بیشتر و فراتر. زیرا در نظام تربیتى اسلام کفه ترازو و عنایت و محبت به سوى دختران کمى سنگین‏تر از پسران است، آن هم دخترى چون فاطمه (سلام الله علیها) که باید مادر امامان و اسوه زنان عالم باشد.او در خانه‏اى پرورش یافت که آیات قرآن دائماً در حال نزول بود. پس رشد او در حال و هواى وحى بود و تربیت قرآنى درباره او در حال پیاده شدن و اجرا. و این درست در عصرى است که هنوز اندیشه کفرآمیز زنده به گور کردن دختران در اذهان بود و برخى از دختران زنده به گور مى‏شدند.از سوى دیگر او تنها دخترى است که در سلسله جلیله نبوت قرار دارد، دخترى که معصومه است و حامل و ناقل صفات انبیاى الهى از آدم تا خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) – خداى را هم بر این خاندان و این دختر نظر عنایتى بود. و این مجموعه در به ثمر رسیدن فاطمه (سلام الله علیها) فوق‏العاده مؤثر افتاد.

نقش او در خانواده :

در ایام حیات خدیجه و رسول الله طبیعى است که فاطمه (سلام الله علیها) بعنوان تنها فرزند حاضر، مایه گرمى کانون و به تعبیر خود رسول الله مایه روشنى و سرور دلش باشد (فاطمه بهجه قلبى) [3] حرکت و رفتار او، جنب و جوش و تلاش او، شیرین زبانیهاى دخترانه و معصومانه او دل پدر و مادر را شادان مى‏ساخت بویژه که آینده روزگار و نسل او از پیش براى رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و خدیجه شناخته شده بود .مى‏دانیم با همه انس و الفتى که بین زن و شوهر است گاهى واقعه یا جریانى پدید مى‏آید که شرم حضور زوجین مانع از ذکر آن است در چنان صورت کودکان خردسال واسطه‏هاى خوبى براى اداى رسالتند و فاطمه (سلام الله علیها) در کنار پیامبر و خدیجه ایفاگر چنان نقشى بود و نمونه ایفاى این نقش‏ها از سوى فاطمه (سلام الله علیها) بسیار است و از جمله مورد زیر. خدیجه زنى ثروتمند بود ولى پس از ظهور اسلام بعلت دشوارى‏هاى اقتصادى مسلمین و نیازهاى مالى مردم جدید الاسلام به پیامبر و خاندان او، دست خدیجه از مال دنیا چنان خالى شد که حتى کفنى براى خود نداشت و در شرح زندگیش گفتیم که او فاطمه (سلام الله علیها) را واسطه قرار داد که از پیامبر عباى وحیش را کفن او کند و پیامبر چنان کرد.او در عین خردسالى محرم انس و خلوت خدیجه بود و راز دار مادر – پیام‏هاى او را نیکو مى‏گرفت و نیکو عمل مى‏کرد و دل آن مادر به این دختر خردسال بسیار گرم بود. چه بسیارند مواردى که خدیجه در تنگناى فکرى و تحمل روانى قرار مى‏گرفت و این دختر خردسال براى او گره گشائى مى‏کرد و با صبر و تحمل به او القاء مى‏نمود و حتى در آلام مصائب او را تسکین مى‏داد.
پس از مرگ خدیجه (سلام الله علیها):
خدیجه از دنیا رفت و این در سال دهم بعثت بود. اینکه این مرگ و جدائى براى این دختر و آن شوهر چه آثارى داشت خود موضوع بحث دیگرى است تأثر فاطمه (سلام الله علیها) از این مرگ بسیار و تحمل پیامبر در این مصیبت زیادتر بود. اما یاد و دیدار فاطمه، یعنى عزیزترین یادگار خدیجه براى پیامبر همه گاه الهام بخش بحساب مى‏آمد.گاهى رسول خدا با دیدار فاطمه (سلام الله علیها) به یاد خدیجه مى‏افتاد و از خود مى‏پرسید چه کسى مى‏تواند جاى خدیجه را پر کند؟ و جز فاطمه (سلام الله علیها) چه کسى مى‏تواند یادآور او باشد؟ همه توجهش در خانه به فاطمه (سلام الله علیها) بود و دلگرمى پیامبر در حین بازگشت از بیرون و ورود به خانه دیدار فاطمه (سلام الله علیها) بود.اما فاطمه (سلام الله علیها) نیز پس از مرگ مادر خود را وقف پدر کرده و همه کاره خانواده شده بود و همراز او شد و هم سخن پدر. او را در همه احوال نزد پیامبر مى‏دیدى، حتى پس از ازدواج، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از مرگ خدیجه و مخصوصاً در دوران زندگى در مدینه ازدواجهاى متعدد داشت ولى هیچگاه از کمک فاطمه (سلام الله علیها) بى نیازنبود و از ارتباط و انس با او احساس بى نیازى نمى‏کرد .او در تنگناها براى رفع موانع، در رهیابى‏ها براى حل مشکل، در بیمارى‏ها و مجروح بودن پدر براى پرستارى و زخم بندى او، در زندگى خصوصى براى سر و سامان دادن زندگى و در نیازمندى‏ها براى عرضه خدمت همه گاه در کنار پیامبر بود. و این همراهى و تلاش تا لحظه مرگ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ادامه یافت .
محبت به پدر :
دوستى و محتبت فاطمه (سلام الله علیها) به پدرش زبان زد بود و این محبت در حدى بس فراتر از حد رابطه دخترى با پدر خویش است او پیامبر را از دیدى بچشم پدرى مى‏نگریست و از دیدى بس عمیق‏تر به چشم یک مراد و یک پیشوا و عقلاً این جنبه از او قوى‏تر بود زیرا او قدر مقام و رتبت پدر و آبرومندى و رسالت الهى او را بیش از دیگران مى‏شناسد.چهره عاطفى او نسبت به پدر از سوئى دخترانه است و ما مى‏دانیم که دختران را به پدر عنایتى بیشتر از پسران است و از سوئى دیگر محبت او رنگ مادرانه داشت تا حدى که با دستهاى کوچکش چون مادرى مهربان پدر را نوازش مى‏کرد.با پدر هم خانه است و اوقات فراغت پدر با اوست ولى کمک کار او، یار و غم خوار او، حامى اوست، از او دلجوئى دارد، ایمان به مکتب پدر، و اعتقاد به رسالت او سبب مى‏شود که این محبت و عاطفه رنگ و بوى الهى مى‏گیرد و او را بیش از پیش مرید پدر سازد.پس از ازدواج که طبعاً فاصله‏اى بین او و پدر افتاد، تحمل جدائى بر او گران بود. على و فاطمه (سلام الله علیها) در خانه‏اى زندگى مى‏کردند که کمى از خانه پیامبر دور بود این دورى براى فاطمه (سلام الله علیها) و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دشوار بود. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روزى به او فرمود قصد دارم ترا نزدیک خودم منتقل سازم. سپس با حارثه بن نعمان مذاکره کرد و فاطمه (سلام الله علیها) را به خانه او که نزدیک خانه پیامبر بود منتقل ساخت. [4] مادر پدر :
در انس و رابطه عاطفیش با پدر کار به جائى رسید که او را مادر پدر مى‏خواندند. (ام ابیها) او مى‏دید که در مسجد الحرام بدستور ابوجهل فضولات را بر دوش او مى‏ریختند. دوید و خود را به پدر رساند و با دستهاى کوچک خود آن را پاک کرد. [5]او گاهى مى‏دید که دشمن به سوى پدرش سنگ مى‏پراند. او مى‏کوشید، در مواردى، حتى با حائل گردانیدن خود جلوى صدمه و آسیب را بگیرد و این نکته‏اى است که بارها اتفاق مى‏افتاد و در آنگاه که دستش از کمک به پدر خالى مى‏ماند و جلوگیرى از آزار را نمى‏توانست، معصومانه مى‏گریست و این نهایت علاقه او را به پدر نشان مى‏دهد.رفتارش با پدر رفتارى نوازشگرانه و مادرانه بود. گاهى گرد و غبار از سر و رویش پاک مى‏کرد وطبیعى است که دخترى اینچنین، بیش از پیش محبوب پدر باشد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) او را دوست مى‏داشت و بخاطر چنین صفایش اورا دوست‏تر مى‏داشت.به هنگامى که آیه و ازواجکم امهاتکم آمد و زنان پیامبر لقب ام المومنین یافتند پیامبر به فاطمه (سلام الله علیها) فرمود اگر آنهامادر مومنین شدند تو مادر منى. برخى از روایات ما گویند که لقب ام ابیها براى فاطمه (سلام الله علیها) در این رابطه بود [6] گو اینکه استحسان‏هاى دیگرى هم در این رابطه وجود دارد.
همگامى با پدر :
فاطمه (سلام الله علیها) در تمام مدت زندگى با پدر همگام بود. در کوچه‏ها، خیابان‏ها، در مسجد الحرام، با پاى کوچک خود پدر را همراهى مى‏کرد. او استهزاء مردم را نسبت به پدر تماشا مى‏کرد و زخم زبان‏ها را مى‏شنید و آزار و اذیت‏ها را مى‏دید، تا حد توان از او دفاع مى‏کرد و آن جا که توان دفاعى نبود جز اشک‏ریزى چاره‏اى نداشت .او در کشیدن بار رسالت پدر سهمى داشت، مى‏کوشید زمینه را برا راحت و آرامش او فراهم کند تا او وظیفه رسالت را بوجهى نیکو انجام دهد. آن روز که اسلام در حال شکل‏گیرى بود، او سنگر به سنگر، در طریق کار و تلاش پدر، کار و کوشش داشت .او هم چنین در گرسنگى‏ها، تشنگى‏ها، فقر و نادارى‏ها، تحمل رنجها و سختى‏ها با پدر همراه بود و چه بسیار بودند دشوارى‏هائى که براى پیامبر پدید مى‏آمد ولى شدت و رنج آن خود به خود بر فاطمه (سلام الله علیها) کوچک هم وارد مى‏شد. تنها پرستارى پدرى که آزار مشرکان او را زخمى و فرسوده مى‏کرد کارى کوچک و آسان نبود. مگر یک دختر کوچک تا چه حد مى‏تواند متحمل باشد.
در تحکیم انقلاب اسلامى:
فاطمه (سلام الله علیها) در تحکیم انقلاب اسلامى و رشد و گسترش آن نقش مهم و ارزنده‏اى داشت، چه در دوران قبل از هجرت و چه در دوران پس از آن. اقدامات حمایتى او از پیامبر، همگامى و همرزمى او با على، تلاش‏هاى مقاومتى و هشدار دهنده‏اش پس از وفات پیامبر بحدى بود که امیرالمؤمنین على (علیه السلام) او را یکى از دو رکن مهم در حیات اسلامى معرفى مى‏کند.على (علیه السلام) در سخنان خود پس از وفات فاطمه (سلام الله علیها) فرمود اوست، همان رکن دومى که امروز از دست دادم، پیامبر رکن اول حیات بود و فاطمه (سلام الله علیها) رکن دوم، [7] و این واقعیتى است که مطالعه در تاریخ و حیات فاطمه (سلام الله علیها) آن را به صورتى روشن نشان مى‏دهد .ما تنها ذکرى از مقاومت فاطمه (سلام الله علیها) و کتک خوردن او را مى‏شنویم. اما شاید کمتر آگاه باشیم که حرکت فاطمه (سلام الله علیها) در احقاق حق با چه دشوارى‏هائى همراه باشد و چه عذاب وجدانى را براى خلفاى حال و آینده او پدید آورد. و چه استخوان گلوگیرى براى او شد. تنها در داستان فدک مسأله بحدى مهم است که 150 سال بعد هارون، امام موسى بن جعفر (علیه السلام) را مى‏طلبد که بیاید و فدک را پس بگیرد. و شما مى‏دانید امام نسل پنجم فاطمه (سلام الله علیها) است. و مى‏دانیم امروز هم پرونده طرح شده فاطمه (سلام الله علیها) گشوده و سندى براى محکومیت شان در نتیجه ناحقى‏شان در خلافت و رهبرى در اسلام است .
در جنگهاى اسلامى :
فاطمه (سلام الله علیها) زن است اما در برخى از جنگهاى اسلامى بهمراه پدر حضور داشت و به زخم‏بندى مجروحان و اصلاح ابزار جنگى مى‏پرداخت. به هنگامى که شایعه شهادت پیامبر در احد پیچید و در مدینه هم نشر یافت فاطمه (سلام الله علیها) به همراهى عده‏اى از زنان خود را به صحنه رساند. پدر را زخمین یافت، گریان شد و دست در گردن او انداخت، خون زخمش را شست و زخم او را بست. [8]آنگاه بالاى سر مجروحان دیگر رفتند، زخم آنها را بستند و مرهم نهادند و سپس به صورت جمعى بر سر نعش حمزه سیدالشهداء رفتند و به عزادارى پرداختند. [9] این کار فاطمه (سلام الله علیها) بعدها نیز ادامه یافت، هم درباره پدر و هم درباره شوهر.تاریخ مى‏نویسد در جنگهاى اسلامى که على مجروح مى‏شد این فاطمه (سلام الله علیها) بود که زخم‏هاى على را مى‏شست، مرهم مى‏نهاد و آن را مى‏بست – و یا این فاطمه (سلام الله علیها) بود که شمشیر خون آلود على را مى‏شست، و آن را براى جنگ و مبارزه‏اى دیگر آماده مى‏کردو چنین اقدامى از یک زن عجیب است. البته نه براى فاطمه (سلام الله علیها) که عقلش بر احساسش غالب است و همه کار و تلاشش در راه خدا و براى خداست و حب و بغض او در این مسیر است .
در خطاب به پدر :
او طبق روالى که در هر جامعه وجود دارد پدر خود را پدر، بابا و یا با عباراتى از این قبیل مى‏نامید و البته حق هم همان بود تا اینکه آیه شریفه لا تجعلوا دعا الرسول کدعاء بعضکم بعضا[10] نازل شد این آیه خطاب به مردم است و به آنها هشدار مى‏دهد که پیامبر را به همان نامى که بین مردم معروف است ننامند، آنچنان نباشد که گوئى فردى فردى دیگر را به اسم و رسم صدا مى‏زند، عنوان رسول الله را برگزینند و در خطاب به پیامبر او را رسول الله بنامند .فاطمه (سلام الله علیها) گوید من از دستور خدا ترسیدم که از این پس پدرم را پدر صدا کنم. تصمیم گرفتم او را رسول الله خطاب کنم و دو سه بار این کار را انجام دادم و پیامبر فرمود، فاطمه جان، تو از منى و من از توأم، تو مرا پدر صدا کن که مرا خوشتر مى‏آید. انت قولى یا ابه، فانهااحیى للقلب و ارضى للرب [11].
علاقه پدر به او :
محبت و علاقه فاطمه (سلام الله علیها) و پدر دو طرف بود. رسول خدا هم او را شدیداً دوست مى‏داشت وکلمات و عباراتى که درباره او بکار مى‏برد حکایت از این علاقه دارد. تاریخ فریقین پر است از این گوه کلمات که ذیلاً ذکر مى‏شود: – فاطمه بضعه منى [12]فاطمه (سلام الله علیها) پاره تن من است .- هى نور عینى [13]فاطمه (سلام الله علیها) نور چشم من است .- فاطمه ثمره فوأدى [14]فاطمه (سلام الله علیها)میوه دل من است .- فاطمه روحى اللتى بین جنبى [15]فاطمه (سلام الله علیها)روح و جان من است .- و هى قلبى [16]فاطمه (سلام الله علیها) دل و قلب من است .- گاهى در جنبه محبت به او رفتار خلاف با فاطمه (سلام الله علیها) را زشت مى‏شمرد مثلاً مى‏فرمود هر که او را غضبناک کند مرا بغضب آورده است. (فمن اغضبها اغضبنى [17]) – هر که او را اذیت کند مرا اذیت کرده (فمن آذاها فقد آذانى [18]) آزار کننده فاطمه (سلام الله علیها) آزار رسان به پیامبر و مورد لعنت خداست [19] – هر که فاطمه (سلام الله علیها) را شاد کند مرا شاد کرده هر که فاطمه (سلام الله علیها) را نگران کند مرا نگران کرده – و یبسطنى ما یبسطها و یریبنى ما رابها و…نمونه این روایات فراوانند.
نمونه عملى این محبت :
امام صادق (علیه السلام) فرماید کان النّبى لا ینام لیله حتى یقبل فاطمه (سلام الله علیها) [20] رسول خدا هیچ شبى به خواب نمى‏رفت جز اینکه نحست فاطمه (سلام الله علیها) را ببوسد. و یااین سخن معروف را همه مى‏دانیم که وقتى رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به سفر مى‏رفت، فاطمه (سلام الله علیها) آخرین کسى بود که پیامبر با او خداحافظى مى‏کرد و وقتى که از سفر بر مى‏گشت فاطمه (سلام الله علیها) نخستین کسى بود که پیامبر با او دیدار مى‏نمود. [21]نمونه‏هاى ابراز علاقه پیامبر به فاطمه (سلام الله علیها) در کتب مختلفى ذکر شده‏اند که نویسندگان آنها اغلب از اهل سنت و جماعت هستند مثل نسائى در خصایص خود (ص 35) بخارى در صحیح خود (ج 2 ص 60) مسلم در صحیح خود (ج 2 ص 339) و…مطالعه در روش و طرز برخورد پیامبر با فاطمه (سلام الله علیها) نشان مى‏دهد که رسول خدا در پى یافتن کلمات و عباراتى بود که درجه واقعى محبت او را به فاطمه (سلام الله علیها) نشان دهد، کلماتى که حجت‏آور براى خصم باشد و موقعیت فاطمه (سلام الله علیها) را تحکیم بخشد و به قول وفعل فاطمه (سلام الله علیها) سندیت دهد تا در آینده وسیله‏اى براى اثبات حقانیت او باشد .
احترام به فاطمه (سلام الله علیها) :
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) براى فاطمه (سلام الله علیها) حرمتى بسیار قائل بودند. شنیدید که دست فاطمه (سلام الله علیها) را مى‏بوسید و مى‏فرمود از فاطمه (سلام الله علیها) بوى بهشت مى‏شنوم و این نهایت احترام پیامبر را به فاطمه (سلام الله علیها) نشان مى‏دهد و البته فاطمه (سلام الله علیها) چنان عمل مى‏کرد که در شأن چنین حرمت گذارى قرار مى‏گرفت و این از دیدى مى‏تواند امرى طبیعى باشد و هم رسول خدا به احترام ورودش از جاى بر مى‏خاست و او را در کنار خود مى‏نشاند، به هنگام داخل شدن در خانه از او استقبال مى‏کرد و به هنگام خروج از خانه او را بدرقه مى‏نمود و این سخن عایشه است که گفته بود: هیچ زنى به اندازه فاطمه (سلام الله علیها) نزد پیامبر عزیزتر و محترم‏تر نبود. [22]پیامبر در برخوردها با فاطمه (سلام الله علیها)و یا به هنگام ورودش براو سلام مى‏کرد و به او خوشامد و مرحبا مى‏گفت [23] درباره او دعا مى‏کرد و درباره ذریه و همسر او نیز دعاهائى داشت و این رفتار یکباره‏اى پیامبر نبود که امرى بود بطور مکرر انجام مى‏شد – بگونه‏اى که هیچگاه رسول خدا را نمى‏یافتى که مشیى خلاف آن داشته باشد . تازه سه روز از عروسى فاطمه (سلام الله علیها) مى‏گذشت که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) جدائى او را تحمل نتوانست کرد. به دیدن فاطمه (سلام الله علیها) رفت، در کنار او و على (علیه السلام) نشست. احوال شان را پرسید با آنها حرف زد، زن و شوهر رادعا کرد، فضیلت آنها را براى‏شان برشمرد و برخاست و بخانه برگشت .گفتیم که او دخترش را مى‏بوسید و این کار موجب تعجب عایشه بود و روزى پرسید با اینکه فاطمه (سلام الله علیها) بزرگ شده و شوهر دارد او را مى‏بوسى؟ پیامبر فرمود اگر مى‏دانستى چرا فاطمه (سلام الله علیها) را دوست دارم تعجب تو نسبت به او زیادتر مى‏شد. آرى من هر وقت مشتاق بهشت مى‏شوم فاطمه (سلام الله علیها) را مى‏بوسم من از فاطمه (سلام الله علیها)بوى بهشت را مى‏شنوم.
رمز و راز محبت :
گفتیم که این محبت تا سر حد شیفتگى است ود اراى رنگ عاطفى تنها و یا رنگ رابطه پدر با دختر نیست که عامل معنوى و الهى در آن کاملاً بچشم مى‏خورد. رنگ وارث بودن و حامل رسالت بودن پیامبر هم در آن وجود دارد. فاطمه (سلام الله علیها) وارث انبیاء و حامل آثار رسالت الهى است، خدمات و زحمات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) او را مثمر ثمر مى‏سازد و نیز ذریه طیبه او، هم چنین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به فاطمه (سلام الله علیها) محبت دارد از آن بابت که او بنده کامل خداوند است، عابده و زاهده است و نمونه عالى مکتب اوست و الگوى یک زن کامل و اسلامى، مؤمنه‏اى راستین در آئین اوست و این خود موجب پیوندى معنوى است نه تنها براى فاطمه (سلام الله علیها) که گاهى سلمان هم اهل البیت مى‏شود. (السلمان منا اهل البیت).پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حق دارد که به او علاقه بسیار داشته باشد. کدام مؤمن به اسلام چون فاطمه (سلام الله علیها) مى‏تواند باشد؟ و کدام مؤمن است که در راه دفاع از اسلام و اثبات حقانیت پیامبر و خلیفه‏اش حاضر باشد کتک بخورد؟ ضربه تازیانه را بر بازو تحمل کند؟ سیلى بخورد؟ فرزند سقط کند؟ و آگاهانه و با بصیرت به استقبال این صدمه‏ها برود؟در پاسخ کسى که به پیامبر گفته بود تو با هیچ یک از دختران خود چون فاطمه (سلام الله علیها) محبت و رأفت نداشتى فرمود تو حق دارى که راز آن را ندانى چون فاطمه (سلام الله علیها) را نمى‏شناسى – فاطمه (سلام الله علیها) کارى خلاف رضاى خدا انجام نمى‏دهد… در جاى دیگر فرمود که فاطمه (سلام الله علیها) سرمایه‏گذارى‏هاى مرا به ثمر مى‏رساند، تحمل زجرهاى من را به نتیجه منجر مى‏سازد، او عامل بقاى دین من است، سبب حفظ نظام و سنّت من است و…
فاطمه (سلام الله علیها) و مرگ پدر:
فاطمه (سلام الله علیها) شبى پس از حجه الوداع پیامبر را در خواب دید که قرآن در دست دارد و سر گرم خواندن است ولى ناگهان قرآن از دستش فرو افتاده و مفقود شده بود وحشت‏زده از خواب جست و آن را براى پدر نقل کرد. پیامبر فرمود دخترم من آن قرآنم که به همین زودى از نظرها ناپدید خواهم شد و فاطمه (سلام الله علیها) گریست. [24]پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از ستمى که پس از مرگ او بر فاطمه (سلام الله علیها) خواهد رفت برایش شرح داد – فاطمه (سلام الله علیها) گریه کرد و پیامبر هم گریست. آنگاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) او را دلدارى داد که دخترم گریه نکن. فاطمه (سلام الله علیها) گفت من از آنچه که بر من وارد خواهد شد نمى‏گریم، بلکه از فراق تو مى‏گریم، پیامبر فرمود ترا بشارت مى‏دهم در سرعت الحاق تو به من [25] و فاطمه (سلام الله علیها) آرام شد.نمونه این سخن بصورت دیگرى نیز از عایشه نقل شده است. او مى‏گوید: – ان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) دعا ابنته فاطمه – فسار فبکت ثم سارها فضحکت – رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دخترش فاطمه (سلام الله علیها) را به نزدیک خواند – سر در گوشش نهاد وسخنى گفت و فاطمه (سلام الله علیها) گریست – سپس بار دیگر سر در گوش او نهاد و سخنى گفت و فاطمه (سلام الله علیها) خندید.قلت لفاطمه ما هذا الذى سارک به رسول الله فبکیت ثم سار فضحکت؟ عایشه گوید از فاطمه (سلام الله علیها) پرسیدم پیامبر که سر در گوش تو نهاد و گریستى و سپس سر در گوش تو نهاد و خندیدى علت چه بود ؟فقالت علیها السلام اخبرنى بموته فبکیت – ثم سارنى فاخبرنى انى اول من یتبعه فضحکت – فاطمه (سلام الله علیها) فرمود در بار اول پیامبر خبر مرگش را به من داد و من گریستم – و سپس خبر داد من نخستین کسى هستم که بدنبالش روان خواهم شد و به عالم بقا خواهم شتافت و من خندان شدم (چون در خبر مرگش لقاى پدر است خرسند مى‏شود).آن‏ها نمونه علاقه پدر به دخترش بودند و این هم پاسخ علاقه دخترى به پدرش. سخن از مرگ است ولى چون در آن خبروصل است خوشحال مى‏شود و مى‏خندد و این حکایت از آن دارد که پیوند معنوى فاطمه (صلی الله علیه و آله و سلم) و پدر ریشه در جان او دارد و گرنه این خلاف عادت و طبیعت است که کسى در خبر مرگ خویش خوشدل باشد.
آثار ناشى از مرگ پدر :
به هر صورت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفت و فاطمه (سلام الله علیها) با ماتم‏ها مواجه شد – نه یک ماتم بلکه چند ماتم – ماتم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که براى او اعظم المصایب بود، ماتم از میان رفتن حق على (علیه السلام) که فاجعه‏اى در اسلام بشمار مى‏آمد، ماتم جهل و غفلت مردم از ضایع شدن حقوق خود و جامعه انسانى‏شان، ماتم وارد آمدن صدمه بر بدن او بخاطر زورگوئى آن فرد نابکار، ماتم غربت اسلام که براى روح فاطمه (سلام الله علیها) موجب آزارى شدید بود و…این مجموعه سبب شدند که او پس از رحلت پدر نتواند بیش از سه ماه دوام آورد ومنتظر حصول وعده پیامبر در الحاق به او باشد. جریانات پشت پرده پس از مرگ پیامبر علنى شدند و طبیعى است فاطمه (سلام الله علیها) را بعلت بینش قوى‏تر غم و رنج سنگین‏تر باشد. بویژه که ببیند عده‏اى به اسم دین فریبکارى کنند و زحمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بر باد دهند.
فاطمه (سلام الله علیها) در صدمه این امور دچار اشک و آه و ناله گشت. وضع او همانند وضع کسى شد که از معشوق خود دور افتد و در عین حال صدمات و لطمات وارده بر اسلام دل او را بلرزانند و بدانگونه که توصیف کرده‏اند پیش بینى پیامبر در اشک ریزى فاطمه (سلام الله علیها) در بیت‏الاحزان محقق شد و او قرین و همدم اشک‏ها شد.گویند پیامبر روزى در حال مگر چنان گریست که محاسنش از اشک‏تر شد، از او علت گریه را پرسیدند فرمود: ابکى لذریتى و ما تصنع بهم شرار امتى من بعدى کأنّى بفاطمه بنتى و قد ظلمت بعدى و هى تنادى یا ابتاه فلا یعنیها احد من امتى [26] براى نسل و ذریه‏ام مى‏گریم که شروران امتم بعد از من با آنها چه‏ها خواهند کرد، گوئى فاطمه (سلام الله علیها) را مى‏بینم که مظلوم واقع شده و فریاد یا ابتاه او بلند است و احدى از امتم او را یارى نمى‏کند…
اذان بلال :
جلوه‏اى دیگر از رابطه محبت‏آمیز او رابا پدر در واقعه پس از مرگ پیامبر مى‏بینیم آن هم به هنگام اذان گفتن بلال – مى‏دانیم بلال پس از وفات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در صف مخالفان سقیفه قرار گرفت و بعنوان اعتراض ترک اذان گفت و از مدینه خارج شد. روزى به مدینه برگشت و درب خانه على (علیه السلام) را آتش زده و فاطمه (سلام الله علیها) را در بستر یافت و از این ماجرا شدیداً متعجب گشت و علت را پرسید. و ماجرا را به او خبر دادند و طبیعى است که شنیدن این واقعه دل او را بلرزاند و او را متأثرتر سازد.ظاهراً فاطمه (سلام الله علیها) پیامش داد که دوست دارد صداى اذان او را بشنود، بدینوسیله خاطره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تجدید کرده و خود را آرامش بخشد بلال به مسجد رفت و اذان گفت. وقتى به نام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید حسنین (علیه السلام) دویدند که بلال بس کن، مادر ما از شنیدن نام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مدهوش گردیده است و بلال مجدداً ترک اذان گفت ولى این بار بخاطر جلوگیرى از آزار دل فاطمه (سلام الله علیها) و احیاى غم و درد او، و اى کاش خصم فاطمه (سلام الله علیها) به این میزان حمیت و انسانیت داشت .
بر سر مزار پدر :
فضه گوید او روزى بر سر مزار پدر رفت و مشتى از خاک برداشت و استشمامش کرد و چنین فرمود: بر آنکس که خاک مزار رسول خدا را استشمام کند حق است که در طول زمان از بوى عطر و عود بى‏نیاز گردد. مصائبى بر من وارد شدند که اگر بر روزگاران وارد مى‏شدند آنرا به شب بدل مى‏ساختند (حقیق على من شمّ تربه احمد ان لا یشمّ مدى الزمان غوالیا صبت على مصائب لو انهاصبت على الایام صرن لیالیاً).بر سر مزار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شکوه از دو نان کرد و از فراق سخن گفت و متذکر آن شد که تنها و حیران است، فریادش در گلو شکسته و قدرت و توانش به پایان آمد، حزن او بسیار است، شوقش به دیدار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بى‏پایان. [27] او در شرایطى بود که غم و اندوه او را از درون مى‏خوردند و کثرت تأثرات به ههمراه مرارت‏ها و صدمات جسمانى زمینه را براى مرگ زودرس او فراهم ساختند آرى، فاطمه (سلام الله علیها) از دنیا رفت در حالیکه جوان بود .

فاطمه و همسر :

ازدواج در اسلام:
ازدواج امرى محبوب و نوعى تن دادن به سنت آفرینش است. نظام آفرینش براساس زوجیت است منفرد ماندن نوعى دور ماندن از این نظام است. بدون ازدواج وصول به کمال مقدر میسر نیست آدمى اگر علامه زمان باشد و دائماً در مسیر رشد و تحول، مادام که ازدواج نکرده است کامل نیست .چه بسیارند اهداف و مقاصد عالیه‏اى که تنها در سایه‏ازدواج میسر مى‏شوند مثل آرامش و سکون که براى تصمیم‏گیرى‏هاى معقول آدمى نقشى اساسى ایفا مى‏کنند و یا تولید نسل که در سایه آن با حفظ شرایط زمین خدا پر بار مى‏گردد. و بر اثر آن عبادت‏ها رشد و کمال مى‏یابند و عمل آدمى در عبادت، او را در ردیف قدیسین و مقربان قرار مى‏دهد که دو رکعت نماز متاهل از 70 رکعت نماز افراد مجرد برتر است و بالاتر. [28]آنچه که در ازدواج مهم است وصول به حیات مشترکى است که در آن رنگ و بوى انسانیت باشد و الحق موجبات رشد و تکامل آدمى را براى او میسر سازد. و گرنه ازدواجى که موجب دغدغه خاطر گردد به زحمتش نمى‏ارزند. اگر در بحث مربوط به فاطمه (سلام الله علیها) سخن از ازدواج است از آن نوعى است که در آن رشد و کمال، همدلى و انس بچشم مى‏خورد و آگاهى از کیفیت و رمز و رازش مى‏تواند درس‏آموز باشد.
ازدواج فاطمه (سلام الله علیها) :
او ازدواجى دارد آگاهانه و هدفدار، گزینش شده و اندیشیده که بنایش استوار است بر اتکاى به صفات انسانى و اخلاقى و ایمان، مرد و زن همتاى هم و یا به زبان عادى و جارى همسرند، یعنى همشأن و هم رتبه، چیزى که در اسلام از آن به کفویت و همتائى یاد شده است .فاطمه (سلام الله علیها) تن به ازدواجى مى‏دهد که حاصل آن رشد و کمال باشد نه سقوط و انحطاط و افت کردن، ازدواجى را طلبید و پذیرفت که او را در نیل به اهداف انسانى او کمک رساند، و پایه‏هاى ستبر ایمان و عقیده‏شان را استوارتر سازد. در آن ارضاى هوس زرق و برق مادیت نبود و یا دستیابى به جلال و جبروت ظاهر مطرح نبود.فاطمه (سلام الله علیها) ازدواجى کرد که داراى بار تقوا باشد، اگر چه از نظر مادیت در سطحى نازل و حتى فروتر از حد معمول است. او به دختران درس داد که در ازدواج به دنبال معیارهائى بروند که زندگى سازند، نه اسم و رسم آفرین. در انتخاب همسر شرافت و ایمان و تقوا را مد نظر قرار دهند، نه دارائى و ثروت مکنت را، که اگر فاطمه (سلام الله علیها) آن را مى‏خواست برایش از هر جهت آمده و میسر بود، و ما در همین بحث به آنها اشاره خواهیم داشت .
سن ازدواج او :
بد نیست نخست در این مورد هم اشاره‏اى داشته باشیم که مسأله‏اى بحث‏انگیز است. آنچه که در عرف و در بین عامه مردم شایع است و حتى گروهى از مورخان شیعه بدان اشاره دارند این است که او در حین ازدواج 10 سال اول عمر را به پایان برده بود. امکان وقوع چنین امرى محال و حتى داراى استبعاد عقلى هم نیست. زیرا از نظر اسلام شرط ازدواج از یک سو رسیدن به مرحله بلوغ شرعى (پایان 9 سال قمرى) و از سوى دیگر وصول به مرحله رشد است و این هر دو در فاطمه (سلام الله علیها) وجود و حضور داشته‏اند.اما مورخان دیگر سنین دیگرى را هم براى تاریخ و سن ازدواج فاطمه (سلام الله علیها) ذکر کرده‏اند. از جمله ابوالفرج اصفهانى در کتاب خود سن فاطمه (سلام الله علیها) را در ازدواج 18 سال ذکر کرده و ابن حجر هم در کتاب الاصابه همین سن را براى فاطمه (سلام الله علیها) مطرح نموده است .صاحب کتاب الاستیعاب سن فاطمه (سلام الله علیها) را در حین ازدواج حدود 15 سال و نیم ذکر کرده که در آن زمان از سن مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) 21 سال و 5 ماه گذشته بود. مرحوم آیه الله محسن امین سن فاطمه (سلام الله علیها) را چهارده سال ذکر نموده و دیگران هم حدود 17 سال و کمتر را گفته‏اند. طوسى در مصباح المتهجد 13 سال نوشته (ص 561) ولى به نظر مى‏رسد که با توجه به سخنان بزرگان تشیع مثل مرحوم شیخ مفید و دیگران بتوانیم سند 14 – 16 سال را بپذیریم که هم به سند نزدیکتر است و هم از نظر رشد به عقل و اندیشه و صواب، که در همه حال خدا داناتر است و غرض از این سخن آن بود که پاره‏اى از استبعادهاى ذهنى را مخصوصاً در مسأله حمل و زاد و ولد طرد کنیم .
خواستگاران فاطمه (سلام الله علیها):
ازدواج فاطمه (سلام الله علیها) در مدینه صورت گرفت، مدینه در آن روزگار پایتخت حکومت اسلام و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حاکم آن و در اوج قدرت و امکان بود چهره‏اى بود شناخت شده و مورد اعتقاد مردم و طبیعى است که در چنان صورتى علقه مردم را به داشتن پیوند با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) لااقل براى دستیابى به قدرت و آبرو بسیار باشد و خواستگاران ازدواج با فاطمه (سلام الله علیها) متعدد، بویژه که دو دختر قبلى پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم همسر مردانى سرشناس بودند. دو پسر ابولهب داماد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند و دو دختر پس از جدائى و رهائى‏شان از آنان یکى پس از دیگرى با عثمان مرد مالدار و ثروتمند قریش ازدواج کرده بودند.ابوبکر و عمر، هر کدام جداگانه خواهان فاطمه (سلام الله علیها) شدند و خواست خود را با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان نهادند. [29] عثمان هم از سوئى دیگر این درخواست را کرده بود و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود در این راه منتظر حکم خداوند است و بدین سان آنها را از ازدواج با فاطمه (سلام الله علیها) مأیوس ساخت عبدالرحمن عوف که از ثروتمندان به نام بود مدعى شد که اگر فاطمه (سلام الله علیها) را به من تزویج کنند یکصد شتر که بارشان کتان مصرى باشد، با خانه‏اى ببهاى 10 هزار دینار مهریه او خواهد کرد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روزى مشتى سنگریزه از زمین برداشت و به سوى آنان پرتاب کرد که شما فکر مى‏کنید من برده ثروتم؟ کسى که بتواند سنگریزه را مروارید کند این ثروت‏ها براى او مهم نیستند من یقدر على هذا لایهمه کثره المهر [30].در پاسخ بسیارى از آنان مى‏فرمود: فاطمه (سلام الله علیها) هنوز کوچک است، من منتظر قضاى الهى هستم [31]، من منتظر وحى هستم، [32] و مسأله ازدواج فاطمه (سلام الله علیها) را به مقام ربوبى ارتباط داد [33] یعنى که خداى باید اجازه فرماید.
زمینه ازدواج :
در خواست‏هاى ازدواج براى فاطمه (سلام الله علیها) مکرر شدند و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم چنانه از پاسخ مثبت خوددارى کرده و منتظر فرمان خدا بود. روزى سعد بن معاذ به على (علیه السلام) گفته بود: به خدا سوگند مى‏بینم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فاطمه (سلام الله علیها) را تنها براى همسرى تو برگزیده است. و این فکرى است که در بین صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم اشاعه یافته بود وبدان سان او را به خواستگارى فاطمه (سلام الله علیها) تشجیع کرد.حق این است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مى‏دانست کسى همشأن و هم سنگر او نیست و على (علیه السلام) تنها کفو فاطمه (سلام الله علیها) است. ولى روال کار را از دست نداد و خواستگاران را کمافى السابق مى‏پذیرفت و محترمانه مى‏فرمود که در این کار منتظر حکم خداوند است و او باید دستور دهد تا زمانى که قضاى الهى در این راه محقق گردد.البته خانواده على (علیه السلام) هم با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بیگانه نبودند و على (علیه السلام) کسى بود که در خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بزرگ شده و در آنجا رشد یافته بود البته روزگارى هم در گذشته بود که خود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه ابوطالب زندگى مى‏کرد. و امر سرپرستى او به عهده عمویش بود. بدین‏سان علاوه بر خویشاوندى نزدیک فاطمه (سلام الله علیها) و على (علیه السلام) (پسر عمو و دختر عمو) رابطه انس هم بین دو خانواده برقرار بود و از آن گذشته، هم على (علیه السلام) و هم فاطمه (سلام الله علیها) این ویژگى را داشتندکه دست پرورده پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند و مخصوصاً على (علیه السلام) امین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. على (علیه السلام) کسى است که در شب هجرت بجاى او خوابیده و پس ازهجرت فاطمه‏ها را (فاطمه مادر على (علیه السلام)، فاطمه (سلام الله علیها) دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)،…) را به مدینه انتقال داده بود. غرض اینکه با آن سابقه آشنائى باز هم على (علیه السلام) مراقب بود که بى حساب قدم پیش نگذارد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم بى‏اذن خدا اقدامى نکرد.
خواستگارى :
سرانجام على (علیه السلام) مصمم به خواستگارى از فاطمه (سلام الله علیها) شد. و براى این خواستگارى وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند (امرى که در اسلام مستحب است) لباس بر تن کرد و کفش پوشید و به خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت و در زد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه ام سلمه بود فرمود در را باز کنید، کسى است که خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را دوست مى‏دارند. در را باز کردند.على (علیه السلام) وارد شد و روبروى پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دو زانو نشست سر به زیر انداخت و چشم‏ها را به زمین دوخت و ساکت ماند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب به على (علیه السلام) کرد چه کارى دارى؟ على (علیه السلام) گفت به خاطر حاجتى آمدم و از بیان آن شرم دارم و عرض کرد که کرامت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به من اجازه مى‏دهد که حرف خود را بگویم . اى رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تو بزرگم کرده‏اى، تو برایم از پدر و مادر نیکوتر بوده‏اى، من خواستگارى دخترى هستم که در خانه تست و… رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از این سخن شادان شد و ذکر توحید بر زبان راند[34].در پاسخ على (علیه السلام) فرمود فابشر یا على – اى على ترا مژده باد.- ان الله عزوجل اکرمک کرامه لم یکرم بمثلها احدا مطمئناً خداى عز و جل به تو کرامتى داد که احدى را بدان مفتخر نداشت .- و ان الله تعالى اذا اکرم و لیّه و احبه، اکرمه بمالا عین رأت و لا اذن سمعت [35] و خداى تبارک و تعالى به هنگامى که ولى خود را احترام کند و دوست بدارد، او را به گونه بزرگ مى‏دارد که نه چشمى آن را دیده و نه گوشى آن را شنیده است و…على (علیه السلام) بر این اساس پاسخ موافق شنید وچنین فرمود: رب اوزعنى ان اشکر نعمتک اللتى انعمت علىّ – خداوندا به من توفیقى عنایت کن تا سپاس نعمتى را که به من عنایت کردى بجاى آورم و…آرى پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قول موافق داده بود – بعد که به مسجد تشریف برد در نخستین سخنرانى خود فرمود: جبرئیل بر من فرود آمد و از جانب فرمانروائى عرش فرمان داد که دختر فاطمه (سلام الله علیها) را به عقد على (علیه السلام) درآورم و هم فرمود پیوند همسرى على (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) در آسمانها بسته شده، [36] و بر این اساس زبان دیگران را از غیبت‏ها و سرزنش‏ها کوتاه کرد.
در کفویت آنها :
مى‏دانیم از مسائل فوق‏العاده مهم در ازدواج و اختیار همسر مسأله کفویت است، امرى که اسلام را بر آن سفارش و نظرى بسیار است. غرض این است که زن و مرد در شأنى باشند که بتوانند همسر، همشأن و همتاى یکدیگر باشند زبان و منطق هم را بفهمند و در بُعد اعتقادى مثل هم باشندو چون دو بال هم قدرت و هم توان باشند. در ازدواج فاطمه (سلام الله علیها) و على (علیه السلام) باید گفت که کفو و همتاى یکدیگر بودند. فاطمه (سلام الله علیها) خود مى‏دانست که دخترى بدون خواستگار نبود پدرش دنیاى اسلام را زیر نگین داشت او در مقایسه با دختران دیگر وابسته به فردى مقتدر بود. مى‏دانست که او را در این ازدواج به علت فقر على (علیه السلام) سرزنش مى‏کنند ولى در عین حال او را بعنوان شوهر برگزید [37] چون على (علیه السلام) را همتاى مؤمن خود مى‏شناسد.على (علیه السلام) هم مى‏دانست که فاطمه (سلام الله علیها) هم پرواز اوست و مى‏تواند همگام با او باشد. مى‏دانست او توانائى آن را دارد که با روح عظیم على (علیه السلام) همراه گردد. از همشأنى و همسرى او، از همدلى و هم سخنى او، از توان همرازى و مشاورت او خبر دارد و به همین علت به ازدواج با فاطمه (سلام الله علیها) دلخوش است و او را همسر بر مى‏گزیند.بررسى‏ها هم نشان مى‏دهند که على (علیه السلام) کوه مقاومت وایثار بود و فاطمه (سلام الله علیها) هم دست کمى از او نداشت، على (علیه السلام) در فقر و نادارى اختیارى بود و متحمل آن و فاطمه (سلام الله علیها) نیز این چنین بود. در پوشش و لباس، در احسان و تفضل، در فضایل انسانى و اخلاق این دو هم اندیشه و همراه بودند و بفرموده پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جداً اگر على نبود تا روز قیامت همتائى در روى زمین براى فاطمه (سلام الله علیها) نبود. (لولا ان امیرالمؤمنین (علیه السلام) تروجها، لما کان لها کفوا لى یوم القیامه على ارض فمن دونه) [38]و نمونه این سخن از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بصورت دیگرى با اندک تفاوتى وجود دارد بدینگونه لو لا ان الله خلق فاطمه لعلى ما کان لها على وجه الارض کفو من آدم و من دونه [39] در استحسان برخى از بزرگان آمده است برخى از پیامبران جد فاطمه‏اند و اگر زنده بودند نمى‏توانستند با فاطمه (سلام الله علیها) ازدواج کنند ولى موسى (علیه السلام) و عیسى (علیه السلام) جد فاطمه (سلام الله علیها) نبودند و مثلاً اگر بناى ازدواج بود حق ازدواج داشتند ولى کفو او نبودند و این نشان میدهد که شأن فاطمه (سلام الله علیها) از انبیاى اولوالعزم هم برتر است. [40] سخنى دیگر از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در همین زمینه موجود است که فرمود: هبط علىَّ جبرئیل – جبرئیل بر من نازل شدن فقال یا محمد ان الله جلّ جلاله یقول و گفت اى محمد، خداوند جل جلاله مى‏فرماید: لو لم اخلق علیّاً ما کان لفاطمه کفو من ولد آدم و من ذریته ،اگر على (علیه السلام) را خلق نمى‏کردم از نسل آدم و ذریه او همتایى نبود.[41] هزینه ازدواج: (تکراری و از زبانی دیگر) : : : رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از على (علیه السلام) پرسید براى ازدواج چه دارد؟ گفت شمشیرى، زرهى، و شترى آبکش، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود شمشیر براى مرد جهاد و قدرت لازم است، شتر نیز براى گذران معیشت باید باشد – ولى براى آنکس که از مرگ نهراسد زره به چه کار آید؟ فرمود زره را بفروشد و باقى را نگه دارد[42].على (علیه السلام) زره را به 480 درهم [43] یا 500 درهم فروخت [44] و آن را براى ازدواج در اختیار گرفت. البته زندگى على (علیه السلام) در بین مردم مدینه کمى پائین‏تر از حد متوسط بود و در واقع مى‏توان او را جزء طبقه ضعیف و فقیر بحساب آورد.رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بخشى از آن را به بلال داد که بوى خوش بخرد، بخشى را به ابوبکر داد که با آن آنچه را دخترم نیاز دارد بخر و الباقى هم براى دیگر هزینه‏ها نگهداشتند و عمار یاسر و چند تن دیگر را با ابوبکر همراه کرد که با صوابدید هم تهیه جهاز ببینند.
صورت جهیزیه (تکراری و از زبانی دیگر) :
اینکه براى فاطمه (سلام الله علیها) چه چیزهائى تهیه شد وبهاى آن‏ها چقدر بود روایات مختلف است. ما در این بحث سعى کردیم جامعترین لیستى را که در این زمینه تهیه شده است عرضه کنیم و آنها عبارت بودند از: – یک پیراهن – یک روسرى – یک چادر سیاه خیبرى – یک تخت طناب پیچ که طنابش از پوست خرما بود – دو عدد تشک با روکش کتان مصرى که در داخل یکى لیف خرما بود و در دیگرى پشم گوسفند. چهار بالش، با روکش چرم طائف و پر شده از پوشال علفهاى خوشبو – پرده نازک پشمى، حصیر بافت هجر (از روستاى بحرى) آسیاب دستى، طشت مسى، مشک آب چرمى قدح چوبى براى شیر، ظرف آب آشامیدنى، آفتابه‏اى قیر اندود، خم سبز رنگ، چند کوزه سفالین، سفره‏اى چرمى، عباى فطوانى، محفظه آب [45]…وسایل و ابزار بعنوان جهیزیه همین‏هابودند، در برخى از اسناد مختصر تفاوتى ممکن است به چشم بخورد که چندان قابل ذکر نیستند و بهاى آن را برخى تا حدود 63 درهم نوشتند. [46]پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جهیزیه را دید و بادست خود آنها را زیر و رو کرد فرمود خداوند آن را به اهلبیت مبارک گرداند [47] در سخنى دیگر آمده است که فرمود اللهم بارک لقوم جل آنیتهم الخزف و…[48] و این حکایت از ناچیزى و بى قدرى جهیزیه داشت و این خود درسى است براى همه کسانى که درآستانه ازدواجند و از فقر خود نگران، که از فاطمه (سلام الله علیها) سرمشق گیرند و به حداقل جهیزیه قانع باشند .
عقد و مهر :
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مسجد رفت و عقد على (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) را در مسجد خواند. خطاب به مردم که خداى مرا امر کرد که فاطمه (سلام الله علیها) را همسر على (علیه السلام) قرار دهم. هم اکنون به امر حق فاطمه (سلام الله علیها) را به عقد على (علیه السلام) درآوردم با مهریه 400 درهم (برخى تا 500 درهم نوشته‏اند). [49]على جان آیا رضایت دارى؟ على (علیه السلام) عرض کرد ازرسول خدا اطاعت مى‏کنم و کاملاً رضایت دارم .در مورد عقد اوکه در آسمانها بسته شده و مورد امریه خداوند بود مطالب پردامنه‏اى نوشته شده و نویسندگان در این مورد داد سخن داده‏اند وحتى از تزیین بهشت، از شادمانى اهل آسمانها، از نسل پاکى که از آنها پدید مى‏آید بحث کرده‏اند. [50]رسول خدا در این مورد خطبه‏اى خواند و در آن پس از حمد و ثناى خدا مسأله ازدواج را ستود و آن را بعنوان یک امرى الهى معرفى کرد. و از على (علیه السلام) هم خواست خطبه‏اى بخواند و على (علیه السلام) چنان کرد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را پسندید [51] و سپس رسول خدا دعائى کرد بدین سان که خداوندا عترت هادیه را از نسل على (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) قرار ده (اللهم فاجعل عترتى الهادیه من على (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها)) [52].در روایتى آمده است که رسول خدا پس از خواندن عقد چنین دعا کرد: جمع الله شملکما و اسعد جد کما و بارک الله علیکما، و اخرج منکما نسلاً کثیراً طیباً [53]خداوند انس و الفتى دهد و زندگى‏تان را خوش و سعادتمندانه کند و این ازدواج را بر شما مبارک گرداند و از شما نسلى بسیار و طیب و پاکیزه پدید آورد.
جشن و ولیمه :
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور ولیمه داد و به على (علیه السلام) گفت برو غذائى تهیه کن، گوشت و نان از شما، خرما و روغن از ما و مردم را به احترام فاطمه (سلام الله علیها) دعوت کن: على (علیه السلام) گوید به مسجد رفتم و فریاد زدم ولیمه فاطمه (سلام الله علیها) را بپذیرید و در این ولیمه جمع عظیمى از دوست و دشمن، فقیر و غنى حضور یافتند .زمان ازدواج فرا رسید پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به دختران عبدالمطلب و زنان مهاجرو انصار دستور داد همراه فاطمه (سلام الله علیها) به خانه على (علیه السلام) بروند و در راه شادمانى کنند و شعرهاى شاد بخوانند وهم فرمود در شب عروسى فاطمه (سلام الله علیها) مواظب باشید گناهى واقع نشود و فاطمه (سلام الله علیها) را با الله اکبر به خانه داماد ببرید. [54]زمام مرکب بدست سلمان بود، مردان فامیل به دنبال آن و زنان به دنبال آنها. صداى هلهله و تکبیر بلند بوده زنان به صورت دستجمعى و همصدا اشعارى مى‏خواندند که مفهوم آن مدح فاطمه (سلام الله علیها) و على (علیه السلام) بود مثل این شعر: فاطمه خیر نساء البشر و من لها وجه لوجه القمر – زوجک الله فتى فاضلاً اغنى علیاً خیر من فى الحضر… فاطمه (سلام الله علیها) بهترین زنان در نسل آدمى است. کیست که چون او چهره‏اى چون چهره ماه تابان داشته باشد خداوند او را به ازدواج جوان فاضلى چون على (علیه السلام) درآورد که بهترین جوان روى زمین است…
مراسم دست به دست دادن :
همه به خانه على (علیه السلام) رفتند – پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فاطمه (سلام الله علیها) را در کنار خود نشاند. مجلس را خلوت کرد. نقاب از چهره فاطمه (سلام الله علیها) برداشت که على (علیه السلام) همسرت را تماشا کن. دست فاطمه (سلام الله علیها) را به دست على (علیه السلام) داد و گفت یا على (علیه السلام) خداوند زوجیت فاطمه (سلام الله علیها) دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بر تو مبارک گرداند. فاطمه (سلام الله علیها) خوب همسرى است. بارک الله لک فى ابنه الرسول یا على (علیه السلام) نعم الزوجه فاطمه (سلام الله علیها).و دست على (علیه السلام) را در دست فاطمه (سلام الله علیها) داد و فرمود فاطمه جان، على شوهر خوبى است. نعم البعل على (علیه السلام) .در مورد ودیعه بودن این دو در دست هم سخن گفت [55]و به آنها سفارش‏هاى بسیارى کرد. به على (علیه السلام) فرمود: على جان به مثل فاطمه همانندى براى تو پیدا نمى‏شود. و تو اى فاطمه براى تو نیز همتاى و همشأنى بسان على خداوند نیافریده است. [56] دخترم به سخنان مردم گوش فرا مده و از فقر همسرت نگران مباش که اگر فقر براى دیگران مایه سرشکستگى باشد براى خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فخر است .اى على (علیه السلام) آمده پذیرش دخترم باش. با همسرت به نرمى و لطف و رفتار نما. فاطمه (سلام الله علیها) پاره تن من است تو اى فاطمه (سلام الله علیها) از خشمگین کردن على (علیه السلام) بپرهیز که خداى نیز به خشم او خشمگین و به رضاى او راضى است. [57] و نمونه این سفارش‏ها را بسیار فرمود .
دعاى پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) :
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آنگاه دست به دعا برداشت و چنین مناجات و دعا کرد: اللهم انهما احب الخلق الىّ فاحبهما خداوندا این دو محبوبترین آفریدگان تو نزد منند آنان را دوست بدار و بارک ذریتهما نسل‏شان را زیاده و مبارک گردان – و اجعل علیهما منک حافظا – خداوندا از جانب خود بر آنها حافظ و نگهبانى بگمار و انى اعیذ هما بک و ذریتهما من الشیطان الرجیم [58] و من این دو را و نسل شان را از شر شیطان رانده شده در پناه تو قرار مى‏دهم…دعاهاى بسیارى دیگر از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره او منقول است که محتواى آنها همانى است که در مباحث قبلى ذکر شد و تکرار آنها شاید مورد نداشته باشد از جمله آن دعاى معروفى است که معمولاً پس از خطبه عقد بخشى از آن را مى‏خوانند و آن این است: اللهم اجعل شملهما و الف بین قلوبهما و اجعلهما و ذریتهما من ورثه – جنه النعیم – و ارزقهما ذریه طاهره، طیبه مبارکه، و اجعل فى ذریتهما البرکه، و اجعلهم ائمه یهدون بامرک الى طاعتک، و یأمرون بما یرضیک طهرکما الله و طهر نسلکما – انا سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم…[59] فرداى ازدواج: : صبح روز بعد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر آنان وارد شد و براى شان شیر آورد. جامى از آن را به دست فاطمه (سلام الله علیها) داد و گفت بنوش، پدرت فداى تو (اشربى فداک ابوک) و جامى دیگر را به على (علیه السلام) داد و فرمود بنوش پسر عمو فداى تو شود (اشرب، فداک ابن عمک) [60]به آن دو فرمود آفرین به دو دریائى که بهم برخوردند و اتصال یافتند و به دو ستاره‏اى که قرین هم گشته‏اند. (مرحبا ببحرین یلتقتان و بنجمین یقترنان). سپس روى به فاطمه (سلام الله علیها) کرد: دخترم شوهرت را چگونه یافتى؟ گفت پدر، خداوند بهترین مردان را نصیب من کرده است .طبق رسم آن روزگار از سوى مردم هدایائى براى عروس و داماد آورده بودند. بسیارى از آنها در راه خدا دادند و بخشى از آن را کنیز و غلام خریدند و در راه خدا آزاد کردند و این هم تجربه‏اى نیکو و درسى است که مردان و زنان در زندگى خود باید داشته باشند که از نعمتها و شادیهاى خود دیگران را بهره دهند.بد نیست متذکر شویم در مورد تاریخ ازدواج آنها، شیخ طوسى آن را اول ذى حجه سال سوم هجرت، شیخ مفید و سید بن طاووس آن را شب پنجشنبه 21 ماه محرم، صدوق در امالى اوایل ماه شوال، ابوالفرج اصفهانى عقد را در ماه صفر و عروسى را در سه شنبه 6 ذى الحجه نقل کرده‏اند. [61] آغاز زندگى :
زندگى مشترک آغاز شد و على (علیه السلام) براى شروع زندگى کف اطاق زفاف را با شنى نرم فرش کرد. چوبى را از یک طرف دیوار به طرف دیگر وصل کرد که لباس‏هاى خود را روى آن بیندازند – پوست گوسفندى را بگسترد و متکائى از لیف خرما در کنار آن نهاد [62] و این اطاق عروسى‏شان بود.على (علیه السلام) در وصف حیات مشترک روزهاى اول شان مى‏گوید: – لقد تزوجت فاطمه مالى و لها فراش غیر جلد کبش – ننام علیه باللیل و یعلف علیها الناضح بالنهار – و مالى و لها خادم غیرنا [63] با فاطمه (سلام الله علیها) ازدواج کردم براى من و او جز پوست گوسفندى نبود که شبها بر روى آن مى‏خوابیدیم و روزها بر آن شترما را غذا مى‏دادیم – و جز خود خادمى نداشتیم .خانه‏شان محقر و گلین بود و درب آن یک لنگه‏اى بود. ولى جهانى در این خانه خلاصه شده بود و این زوج خوشبخت با وجود فقر در عین عفت، عصمت و نجابت زندگى کردند و هیچگاه موجبات خشم و غضب هم را فراهم نکردند. عقیده‏ها واحد، سلیقه‏ها واحد و هر دو مهذب و در طریق رشد هم بودند.اینان عملاً بنیاد خانواده را بر تکمیل و تکامل نهادند و مصداق این سخن سقراط شدند که در ازدواج هر کس نیمه گمشده خود را باز مى‏یابد. و نشان داده‏اند که در زندگى هدفدار خانوادگى برترى مرد بر زن و یا بالعکس افسانه‏اى بیش نیست. بنظر ما على (علیه السلام) براى على شدن به فاطمه (سلام الله علیها) محتاج بود و فاطمه (سلام الله علیها) هم براى فاطمه شدن به على (علیه السلام) (بحران عمیقان لا یبغى احدهما على صاحبه [64] و مصداق مرج البحرین یلتقیان بودند [65].
افتخارآمیزى این ازدواج :
ازدواج این دو مهم بود. و همه جنبه‏ها، حرکات، سکنات، روابط و رفتارشان درس‏آموز بود. زندگى‏شان زندگى دو نور بود که راه را براى دیگران و خودشان روشن مى‏کرد. و حاصل آن پدید آمدند گلهائى که هر کدام میدان حیات اسلام را روشن کرده بودند .دکتر بنت الشاطئ در وصف این دو مى‏گوید: على (علیه السلام) چون کوهى سربلند بود و فاطمه (سلام الله علیها) سرچشمه رودى که از این کوه جارى مى‏شود وبستر رود سرشار از گلهائى که فرهنگ اسلام را زینت مى‏دهند… آرى فاطمه (سلام الله علیها) آن زن بى تجربه و کیاست نیست که زندگى را بر مبناى بارى بهر جهت بگذارند شیوه زندگى دارد و هدف، او درس همسردارى را از مادرش آموخته و در زندگى على (علیه السلام) پیاده کرده است .و على (علیه السلام) هم فردى متعهد و مسؤول است، به حالات و کیفیات حیات خانوادگى آگاهى دارد و مى‏کوشد بناى زندگى در راه وحدت کلمه، توافق اخلاقى و از همه مهمتر ایمان و عقیده بگذرد. در برابر فرمان خدا خاضع و در انجام وظیفه‏اش کوشاست. على (علیه السلام) آبکشى مى‏کند، چوب و هیزم مى‏آورد و اجاق را روشن مى‏کند و فاطمه (سلام الله علیها) آسیاب مى‏کند آرد را خمیر مى‏کند و نان مى‏پزد. (کان امیرالمؤمنین (علیه السلام) یحتطب و یستقى و یکنس و کانت فاطمه علیها السلام تطحن و تعجن و تخبز) [66] .زندگى‏شان به گونه‏اى بود که على (علیه السلام) به وجود فاطمه (سلام الله علیها) فخر مى‏کرد و مى‏فرمود ولى الفخر بفاطمه و ابیها ثم فخرى برسول الله اذزوجینها [67] من به فاطمه (سلام الله علیها) افتخار مى‏کنم و به پدرش رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) که فاطمه را بتزویج من درآورده است. و دیدیم که فاطمه (سلام الله علیها) هم او را بهترین مردان به پدر معرفى کرده بود. امیرالمؤمنین در رابطه با این ازدواج حتى ابوبکر را زیر سؤال مى‏برد و مى‏گوید آیا من مختار و برگزیده رسول خدا نیستم؟ آیا من آنکسى نیستم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دخترش را به زوجیت من در آورد؟ [68]…
همراهى و سازگارى:
این دو یار و همراه هم بودند، با هم سازگارى داشتند. و این سازگارى و وحدت و انس شان براى مادرس است. فاطمه (سلام الله علیها) 9 سال در خانه على (علیه السلام) زندگى مى‏کند و در این مدت از او درخواستى و تمنائى ندارد. اصل را بر این گذاشته که بارى بر دوش على (علیه السلام) نباشد. گرسنه است و على (علیه السلام) از او مى‏پرسد که پس چرا نگفته‏اى مى‏فرماید انى لا ستحیى من الهى ان اکلف نفسک ما لا تقدر علیه [69] من حیا مى‏کنم از خدایم چیزى را بر تو تکلیف کنم که ترا توانائى انجام آن نباشد.فاطمه (سلام الله علیها) نو عروس است ولى در اطاقى زندگى مى‏کند که نصف آن حصیر است و نصفى دیگر از شن نرم ولى به این دلخوش است که شوهر آقائى چون على (علیه السلام) دارد و خداى به رضاى او راضى است .همدل و دلدار على (علیه السلام) است، تسلاى ده اوست، مشاور و همراز است، پناهگاه على (علیه السلام) است واین امربحدى بود که اگر عملى بر على (علیه السلام) وارد مى‏شد مى‏فرمود به خانه روم و کمى با فاطمه (سلام الله علیها) سخن بگویم و آرام گیرم و این اقدام در تمام مدت زندگى مشترک على (علیه السلام) با فاطمه (سلام الله علیها) رعایت مى‏شد حتى پس از وفات فاطمه (سلام الله علیها) على (علیه السلام) در کنار قبر فاطمه (سلام الله علیها) سخن مى‏گفت و به درد دل مى‏نشست.او کدبانوى خانه بود و در عین حال مشاور على (علیه السلام)، محرم راز او و در مشکلات زندگى دلدار على (علیه السلام)، تلقى‏شان از هم تلقى امانتدارى بود و رفتارشان با هم رفتار دو امین امانتدار. بدین نظر سعى بر این داشتند موجبى براى کدورت هم پدید نیاورند و عامل آزار هم نباشند. و هرگز این اندیشه در ذهن على (علیه السلام) نبود که در حیات فاطمه (سلام الله علیها) با زنى دیگر ازدواج کند و بفرموده امام صادق (علیه السلام) خداى آن را بر على (علیه السلام) حرام کرده بود (حرم الله النساء على علىٍّ مادامت فاطمه حیه لانها طاهره لا یحیض) [70] دوستدارى و همرزمى: : دوستدارى‏شان از یکدیگر به صورتى است که رنگ مکتبى دارد و در این رنگ است که آن دو را همرزم و هم مبارزه مى‏سازد. فاطمه (سلام الله علیها) به دفاع از اندیشه‏هاى على (علیه السلام) و على (علیه السلام) به دفاع از اندیشه‏هاى فاطمه (سلام الله علیها) مى‏پردازد. او همرزم و همپاى على (علیه السلام) است همرزم کسى است که قدرتمندان عرب از سطوت او آرام نداشتند و پابه‏پاى او به پیش مى‏رود.على (علیه السلام) مى‏رزمید و جهاد مى‏کرد و فاطمه (سلام الله علیها) شمشیر خونین او را مى‏شست. فاطمه (سلام الله علیها) کانون خانواده را گرم و پناهگاه مى‏کرد و مى‏دانست پیروزى على (علیه السلام) در عرصه‏هاى مختلف تا حدود زیادى مربوط به اعتماد نیست به کانون است. و با این اقدام کمکى مى‏داد تا رزم على (علیه السلام) چشمگیر گردد و الحق نقش زن در موفقیت رزمى مرد تا چه حد مؤثر است .على (علیه السلام) از جبهه بر مى‏گشت و فاطمه (سلام الله علیها) مهربان‏تر از همیشه او را دلگرم مى‏کرد، تقویتش مى‏نمود، زخم‏هایش را مى‏بست، کوفتگى بدن را مى‏زدود و البته على (علیه السلام) نیز مردى قدرشناس بود – وقتى به خانه مى‏آمد از حال فاطمه (سلام الله علیها) جویا مى‏شد از تن خسته‏اش سؤال مى‏کرد و او را دلدارى مى‏داد و این دو دلدار هم بودند.او حامى على (علیه السلام) است. وقتى على (علیه السلام) را به مسجد مى‏بردند چند تن از دشمنان، على (علیه السلام) را مى‏کشاندند و فاطمه (سلام الله علیها) هم یک تنه او را مى‏کشید و نمى‏گذاشت به مسجدش ببرند و وقتى هم که او را جبراً به مسجد کشاندند فاطمه (سلام الله علیها) به دنبالش دوان شد. و خطاب به ابوبکر که آیا مى‏خواهى مرا از همسرم جدا کنى؟ به خدا قسم اگر از او دست برندارى موى سرم را پریشان کنم، گریبان بگشایم، کنار قبر پدر روم، و در پیشگاه خدا ناله زنم…من درباره على (علیه السلام) صبر نتوانم کرد…[71] خاطره على (علیه السلام) از زندگى :
زندگى این دو چنان بهم پیوسته بود که حتى مرگ هم آنها را از یکدیگر جدا نکرد.. موضع زهرا (سلام الله علیها) در قبال على (علیه السلام) بگونه‏اى بود که على (علیه السلام) مى‏فرمود: – وقتى به خانه مى‏آمدم و به زهرا نگاه مى‏کردم تمام غم و اندوهم بر طرف مى‏شد. [72]- تا فاطمه (سلام الله علیها) زنده بود او را بخشم نیاوردم و او نیز کارى نکرد که من بخشم آیم. [73]- من هیچگاه از فاطمه (سلام الله علیها) کوتاهى ندیدم. [74]- پس از مرگش خطاب به فاطمه (سلام الله علیها): تو تسلیت بخش من بودى، بعد از تو به که تسلیت جویم [75]- به معاویه نامه مى‏نویسد او را سرزنش مى‏کند که: بهترین زنان جهان از ما و حماله الحطب از شماست. [76]- در سر جنازه‏اش در حین دفن فرمود اللهم انى راض عن ابنه نبیک [77]خداوندا من از دختر پیامبر تو راضیم .- فاطمه (سلام الله علیها) دوستى بود که کسى در دوستى معادل او نبود. حبیب لیس یعدله حبیب…- و زمزمه على (علیه السلام) پس از وفاتش این بود: – جانم در قفس تن و در نفس‏هائى که مى‏کشم زندانى است اى کاش این جان دردمند به همراه نفس‏هایم از بدن بیرون مى‏جهید.- فاطمه جان بعد از تو خیرى در حیات نیست ترسم این است که زندگیم طولانى شود…- نفسى على زفراتها محبوسه فیالیتها لخرجت مع الزفرات‏ – لا خیر بعدک فى الحیوه و انما ابکى مخافه ان تطول حیاتى‏و فرمود اگر بیم چیرگى ستمکاران نبود براى همیشه در کنار قبرت منزل مى‏کردم و براى این مصیبت جوى اشک جارى مى‏نمودم (لولا علبه المسؤولین علینا لجعلت المقام عند قبرک لزاماً و التلبث عنده معکوفا ولا عولت اعوال الثکلى على جلیل الزریه. [78] فاطمه (سلام الله علیها) و فرزنددارى :
فاطمه‏شناسى :
کار فاطمه‏شناسى اگر ممکن باشد یکى از راههاى مهم آن مطالعه در آثار تربیتى فاطمه (سلام الله علیها) بویژه تربیت نسل است فاطمه (سلام الله علیها) را مى‏توان از طریق فرزندانى که او تربیت کرده شناخت، مخصوصاً در تربیت حسنین، زیرا فرزند آئینه تمام نماى والدین است بویژه مادر.او در عین داشتن وظایف گوناگون فردى و اجتماعى به ایفاى نقش مادرى پرادخت و مادرى شهید پرور بود فرزندانى تربیت کرد که همه رهبر، تاریخ ساز، رزمنده، روشنگر ،افشاگر، او زنى است بظاهر چون زنان دیگر جامعه، ولى به تربیت نسلى پرداخت که براى بشریت آبرو آفریدند. فرزندانى که فاطمه (سلام الله علیها) تربیت کرد کسانى بودند که امر رهبرى جامعه فرداى او را بر عهده گرفتند، آنچه را که فاطمه (سلام الله علیها) خود داشت و آنچه را که از انبیاء گذشته از کانال پدر بمیراث برده بود، و آنچه که از قرآن بر پدرش و در خانه او نازل شده بود همه را به فرزندان خود بمیراث داد و همه تعالیم را درباره‏شان عمل کرد و این مسأله‏اى است که در تاریخ بشر همانند ندارد. و اینک که قرنها از تاریخ فرزند دارى فاطمه (سلام الله علیها) مى‏گذرد، به زحمت قابل بررسى است که او چگونه از عهده این وظیفه‏هاى سنگین، آن هم در آن شرایط بر آمد.
در مسیر مادرى :
فاطمه (سلام الله علیها) دختر بزرگ‏ترین رجال مذهبى و سیاسى زمان بود، براى او حضورها و موضعگیرى‏هائى در رابطه با حیات خانوادگى ممکن و میسر بود و مى‏توانست چون دیگر زنان نامدار از خانواده اشراف و سلاطین راهى توأم با ناز و تنعم را در پیش گیرد ولى او این چنین نکرد.اوخود را در نظام تکوینى حیات قرار داد که خداوند او را موجودى بااحساس لطیف و با عاطفه و شور آفریده بود و متحمل و او این سرمایه را در راه ساختن، بعمل آوردن ورشد دادن فرزندان بکار برد. و سند ادعاى من در این راه حسن و حسین و زینب و کلثوم‏اند، با آن برنامه درخشان شان.او مادرى موفق بود زیرا که توانسته است به تربیت فرزندانى بپردازد که همه رزمنده، دلیر و مجاهد فى‏سبیل الله باشند. کدام مادر است که در طول حیات خود توانسته است فرزندانى چون حسن و حسین بپروراند؟ و کدام زن شجاعى را سراغ داریم که دختر شجاع و قهرمانى چون زینب بپروراند؟ فرزندانش هر کدام الگوى کامل مادر و پدر در همه صفات اخلاقى و انسانى و هر کدام مجسمه فضیلت و پاکى و تقوا بودند و اگر از ما نمونه‏هاى مکتب معجزه آساى اسلام را بخواهند ناگزیر باید فرزندان فاطمه (سلام الله علیها) را معرفى کنیم و این ادعائى است که در آن گزافه و انحرافى نیست، دوست و دشمن بدان اعتراف دارند – و مادرى چون فاطمه (سلام الله علیها) موجد این اسوه‏هاست . دیدگاههاى فاطمه (سلام الله علیها):
موفقیت فاطمه (سلام الله علیها) را در مسیر مادى که باید سرمشقى براى زنان جهان باشد مرهون دیدگاهى است که این بانوى بزرگ اسلامى با استفاده از اندیشه اسلامى براى خود پدیدآورده و اتخاذ کرده است و ما را توان بررسى همه جانبه این دیدگاه نیست فقط با رعایت اختصار به چند نمونه آن اشاره مى‏کنیم:
1- در مورد خانواده: خانواده از دیدگاه فاطمه (سلام الله علیها) کانونى مقدس است و میزان قداست آن بحدى است که او دوست دارد تمام مدت عمر و اوقات خود رادر آن بگذارند و آن را سنگرى محکم در جبهه کارزار جهانى بسازد.همه چیز از خانواده آغاز مى‏گردد، حتى سعادت یا بدبختى یک ملت در خانواده رقم مى‏خورد و عزت و سعادت جامعه از آنجا منشأ مى‏گیرد. هم چنین اگر با دیدى وسیع‏تر نگریسته شود جنگها و صلحها در محیط و جو خانواده تکون مى‏یابد. و در آنجاست که کودکان، یعنى پدران فرداى بشر درس‏ها مى‏آموزند بدین سان اگر بناى رشدى در جامعه‏اى است آغاز آن باید از خانواده باشد.فاطمه (سلام الله علیها) به کانون خانوادگى دل بسته است، آنچنان که وقتى مسأله تقسیم کار را پدرش با او مطرح مى‏کند و معلوم مى‏شود که فاطمه (سلام الله علیها) باید در کانون خانواده به امور داخلى آن بپردازد، خداى را سپاس مى‏گذارد. و به گرمى و سر و سامان دادن خانواده مى‏پردازد و آن را چون کارگاهى براى تربیت رهبرى قرار مى‏دهد.
2- در مورد فرزند: فاطمه (سلام الله علیها) درباره فرزند این تصور و اندیشه را دارد که امانتهاى خداوند در دست پدر و مادرند و والدین در برابر حفظ و رشد این امانت مسؤولند. او فرزند را بعنوان کالائى بى‏ارزش نمى‏شناسد که او را به دست لله‏ها و دایه‏ها بسپارد بلکه آنها را وجودهائى ارزنده و در خور احترام و کرامت ذاتى مى‏شناسد که باید شخص مادر امر رسیدگى آنها را بعهده گیرد.او فرزند دارى را شأن کوچکى نمى‏دانست که امر اداره آن‏ها را به دیگران واگذارد. و یا با احساس حقارت از بچه‏دارى بدنبال مشاغل پر سر و صداى بیرون رود. او خانه را مرکز انسان سازى مى‏شناسد و فرزندان را ثمره باغ وجود که در خور هرگونه اعتنا هستند.او این احساس را درباره فرزندان خود بیشتر دارد ازآن بابت که از زبان پیامبر شنیده است خداوند ذریه پیامبران را در صلب من پیامبر قرار داده ولى نسل مرا در صلب على (علیه السلام) – پس من پدر اولاد فاطمه‏ام [82]، پس فاطمه (سلام الله علیها) طبعاً سرمایه‏گذارى را درباره اینان لازم‏تر مى‏شناسد.
3- در مورد تربیت: فاطمه (سلام الله علیها) امر تربیت را امرى تحول‏انگیز، سازنده، نجات ده بشر از خطرات و عوارض مى‏شناسد. او مى‏داند که رمز پیشرفت و انحطاط فرد و جامعه در سایه تربیت قابل خلاصه شدن است. جامعه‏اى پیشرفته است که تربیت آن پیشرفته باشد و قومى منحط بحساب مى‏آیند که تربیت آنها منحط باشد هم او معتقد است که این مادران‏اند که زمینه را براى بهشتى شدن فرزندان فراهم مى‏سازند (الجنه تحت اقدام الامهات [83] و طبعاً رمز جهنمى شدن، انحراف و انحطاط فرد و جامعه هم در سایه تربیت و مخصوصاً تربیت مادران است این حقیقتى است که ما پایه‏هاى رشد و انحراف را در سایه تربیت‏هاى صواب و یا انحراف‏آمیز بدانیم و تاریخ نمونه‏هاى مستندى را از آن به ما عرضه داشته است .فاطمه (سلام الله علیها) این دیدگاه را درباره تربیت دارد که غفلت از آن موجب صدمه‏اى عظیم براى فرد و جامعه است و صدماتى غیر قابل جبران را در پى دارد. بویژه در دوران خردسالى که کودک همانند شاخه‏ترى قابل انعطاف است بدین نظر او خود را وقف زندگى فرزندان و سازندگى و تربیت آنها مى‏کند. هم چنین او سخن پدر را بیاد دارد که فرموده بود. فرزندان خود را بزرگ بشمارید و آنها را نیکو تربیت کنید (اکرموا اولادکم و احسنوا آدابهم) [84] و مى‏داند نوع ادب و تربیت آنها مسؤولیت آور است. ادبوا اولادکم فانکم مسؤولون [85].
در طریق تربیت :اما در طریق تربیت فاطمه (سلام الله علیها) توجه به شرایط و عوامل، اصول و ضوابطى دارد که بعنوان نفوذها نقش اساسى را ایفا مى‏کنند و ما در این زمینه هم بعنوان عوامل درس‏آموز نکاتى را ذکر مى‏کنیم .
1- محیط و شرایط: از عوامل مهم تربیت محیط و شرایطى است که بعنوان عامل مهم در سر راه رشد است. نقش محیط در تربیت به میزانى است که بسیارى از صاحبنظران آن را مهمترین عامل از بین همه عوامل تربیت مى‏دانند محیط رنگ ده شخصیت و سازنده خلق و خوى آدمى است و اثر آن را تا بدان حد مهم دانسته‏اند که گفته‏اند انسان است و محیط او. دامنه محیط وسیع و شامل محیط خانه که مهم است، محیط دامن مادر و پدر که از آن مهمتر است، محیط اجتماعى، شرایط و جو بیرون و… و زنى است که محیط خانه را مدرسه مى‏سازد و در آن برنامه‏هاى تربیت اسلامى را پیاده مى‏کند در کلاس خانه‏اش موضوع تربیت فرزندانند و و هدف او انسان پرورى و شهید پرورى، برنامه‏اش قرآن است و سنت، معلمانش رسول الله است و على (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها)، شیوه آن مهر و محبت است و ارج گذارى به وجود فرزندان .آرى خانه فاطمه (سلام الله علیها) کلاس عالى تربیت است، کلاسى است پر از شور و اخلاص جو آن سراسر ایمان، پایه‏هاى آن، حرکت، فضیلت، مقصد آن شهامت آفرینى، تحت نظارت و رهبرى مستقیم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دامن عفیف و پر عزت فاطمه (سلام الله علیها) طریقه آن و آموزش‏هاى صحیح، و تلاش در آن براى انتقال میراث پیامبران، و طبیعى است که در آن افرادى پدید آیند مهذب، بى آلایش و معصوم، وارثان آدم تا خاتم، ثارالله، متعهد و مسؤول، انسان دوست و متعهد، و در راه خدا و در کار جلب رضاى خدا.
2- اصول و ضوابط: در این کلاس و مدرسه اصول و ضوابطى حاکمند که همه آنها از جانب خدایند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صادق و مصدق آن‏ها را ذکر کرده و فاطمه (سلام الله علیها) و على (علیه السلام) دو شاگرد مهم و دور کن این امت آن‏ها را مورد عنایت و استفاده قرار داده و به مرحله اجرا و عمل مى‏گذارند .تربیت براساس اصل توحید است و ضابطه ایمان و باورى راستین، اصل جرأت دهى و با شهامت سازى در این خانه حاکم است، اصل اخلاق و انضباط، اصل تقوا و پاکدامنى، اصل غلبه حق بر هواى نفس، ترجیح همسایه بر خانه، ترجیح معنى بر ماده… خانه او خانه زهد است بگونه‏اى که دنیا آنها را نفریبد و مالک وجودشان نگردد، بلکه خود مالک دنیا باشند، زرق و برق‏هاى ظاهرى در آن ارزش نداشته باشد. آنچه مهم است و مى‏ارزد، رضاى خداوند است و همه افرادى که در این خانه‏اند بر این اساس و در مسیر این هدف زندگى مى‏کنند.هم چنین در این خانه اصل هماهنگى بین زن و شوهر در تربیت فرزندان وجود دارد، اصل اعتدال در امور، اصل سلطه ایمان، اصل غلبه اخلاق انسانى بر خواسته‏هاى حیوانى حکومت مى‏کند و مبانى اسلام راستین مورد توجه است و سعى در اعمال اراده خداوندى و همسانى مشیت خود با مشیت خداوند.
3- شیوه‏هاى و روش: فاطمه (سلام الله علیها) یک مادر است و مادرى از سوئى مرکب از دو عنصر است عنصر نوازش، و عنصر مهربانى و فاطمه (سلام الله علیها) این هر دو را به حد کمال واجد است و این خود زمینه را براى تربیت خوب فرزندان فراهم مى‏سازد. روح مادرانه فاطمه (سلام الله علیها) و عطوفت و غم خوارانه او خود سبب پیروى فرزندان است و فاطمه (سلام الله علیها) از این بابت مصداق این سخن پیامبر است که: – خیر نسائکم الطفهن بازواجهن و ارحمهن باولادهن [86] – بهترین زنان شما کسانى هستند که به همسرشان لطیف‏تر و مهربانتر و به فزرندان خود رحیم‏تر باشند. یا مصداق حدیث دیگر که بهترین زنان شما کسانى هستند که زاینده و زایا، سرپرست و والى، شیرده به فرزندان، دلسوز به آنان، و علاقمند به همسر خود باشند: خیر نسائکم حاملات، والدات، مرضعات، رحمات باولادهن، مایلات الى ازواجهن [87] فاطمه (سلام الله علیها) با فرزندان خود همدم و هم انس است. کارهاى شان را زیر نظر دارد و در موارد لازم به آنان تذکر مى‏دهد و یا در مورد کارشان داورى مى‏کند. حسنین (علیه السلام) خط مى‏نویسند نزد مادر مى‏آورند که بگوید خط کدامشان بهتر است. مادر براى اینکه دلها را نشکند آنها را بنزد پیامبر مى‏فرستد و رسول خدا مجدداً آنها را نزد فاطمه (سلام الله علیها) بر مى‏گرداند. فاطمه (سلام الله علیها) رشته گردن بند را به زمین مى‏ریزید که هر کدام بیشتر جمع کردند خط او بهتر است. [88]

درس‏ها :

در مکتب تربیتى فاطمه (سلام الله علیها) درس‏هاى گوناگون است درس اخلاق، درس زندگى، درس روابط با انسانها، درس حرکت آفرینى، درس موج سازى و قیام، درس حمایت از مظلوم، درس مبارزه با ظالم، درس دیندارى و دین خواهى و… و ما براى نمونه از سه گونه درس او نام مى‏بریم:
1- درس اخلاق: فاطمه (سلام الله علیها) سعى دارد که اخلاق اسلامى را عملاً به فرزندان بیاموزد. اخلاقى که در آن جرأت و شجاعت، عفو در عین قدرت ،گذشت و ایثار باشد. فاطمه (سلام الله علیها) به فرزندان درس محبت داد، درس نیکو کارى داد، درس وفادارى به هدف مشروع داد و هم چنین درس رشادت، خلوص، تعاون، حریت، احسان، صفا، تقوا و همه درسهائى که انسانیت به آنها مفتخر است .فاطمه (سلام الله علیها) پایه‏هاى اخلاق انسانى و رشادت و جرأت را در فرزندان چنان تحکیم کرد که حسین بن على (علیه السلام) در روز عاشورا در رمز عدم قبول ذلت مى‏فرماید، خداوند و رسول او به ذلت این بیعت رضایت ندارند. دامن‏هائى که در آن پرورده شدم (دامن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) على مرتضى (علیه السلام)، فاطمه زهرا (سلام الله علیها)) اجازه قبول این ننگ را به من نمى‏دهد.اخلاق فاطمه (سلام الله علیها) اخلاق الهى بود، اخلاق سرافرازى و احساس غرور بخاطر بندگى خدا بود، اخلاق عزتمندى و جلال و شکوه خداوندى بود، فرزندانش همان‏ها را گرفتند و در مسیر زندگى حال و آینده خود بکار بستند. در دوران اسارت خاندان فاطمه (سلام الله علیها) بعد از واقعه کربلا دیدیم که چگونه در عین اسارت احساس سرافرازى داشتند و لقمه نانِ دونان را نخوردند و حتى اجازه نداد فرزندان و کودکان‏شان نیز در عین گرسنگى از آن صدقات استفاده کنند.
2- درس بندگى:
فاطمه (سلام الله علیها) به فرزندان خود عملاً یاد داد که چگونه خداى رابندگى کنند و چگونه مطیع و تسلیم اوامر او باشند. و این کار ازراه تمرین عملى عبادت بود. زیرا فاطمه (سلام الله علیها) خود عابده‏اى بى‏مانند و در مقام بندگى در بالاترین حد و صورت ممکن بود. کسى که خداى را با تمام ذرات وجودش پرستش کرده و فرزندانش، چه بسا که در نیمه‏هاى شب شاهد حالات او بودند.روح عبادت چنان در وجود فرزندانش ریشه دوانده بود که هیچ گامى بر نمى‏داشتند جز براساس قاعده و ضابطه عبادت. آنها بدرجه‏اى از رشد عبادى رسیده بودند که بدنبال عبادت مرجحه مى‏رفتند. در حال اعتکاف و در شرف خاتمه دادن آن بودند، ولى رسیدگى به مشکل مردم را از آن مهمتر دانسته و ترک اعتکاف گفتند. [89]و یا داستان نماز شب زینب در شب یازدهم ماه محرم، آنهم در حالیکه برادران و عزیزان، و حتى فرزندان خود را در واقعه کربلا از دست داده، یکه و تنهاست در برابر آن همه مصائب، خیمه‏هاى آتش زده ولى صاحب را شاهد است و ماجرا خود چیزى شبیه به افسانه است. مصائب و اتفاقات او را از نماز شب باز نمى‏دارند او توان جسمى نداشته ولى به صورت نشسته آن را انجام داد.
3- درس زندگى سازى:
و بالاخره فاطمه (سلام الله علیها) به فرزندان مفهوم حیات و رمز و راز زندگى را آموخت. و به آنها یاد داد که گاهى زندگى و عزتمندى آن پس از مرگ است و زمانى در دوران آن. اصل برداشتن هدف معقول در زندگى است که بفهمد چرا باید کار کرد و چرا باید جنگید و چرا صلح؟ و اصولاً رمز و ملاک اندیشیده زیستن در چیست ؟او کوشید محیط خانه را میدانى سازد براى عمل کردن تعالیم اسلام و تحقق بخشیدن به آرمانهاى مقدس نبى اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم). به فرزندان آمادگى فکر و تعقلى داد و کوشید حیات شان را عقیدتى سازد. درس متانت در عین جهاد، درس قناعت، در عین وفور، درس تحمل در عین توان پیشروى، درس ایثار در عین نیازمندى شخصى، درس نظم در عین دشوارى و گرفتارى، درس حق دوستى و حق‏طلبى در عین تحمل مرارتهاى ناشیه از آن… اینها همه از مسائلى هستند که فاطمه (سلام الله علیها) آن‏ها را به فرزندان خود آموخت.اینکه در خانواده‏ها شخصیت‏هاى اصلى پدید مى‏آیند بدان خاطر است که نظامات اصلى درباره آنها پیاده و اعمال مى‏گردد. فاطمه (سلام الله علیها) نظام اسلامى تربیت را درباره فرزندان پیاده کرد و در نتیجه هر کدام چون دنیائى شدند که در زندگى آینده و تاریخى اسلام نقش‏هاى مفید و مثمر ثمرى را پیاده کردند .
تربیت در عین کار :
این همه کوشش دقت گذارى فاطمه (سلام الله علیها)درباره فرزندان بخاطر آن نبود که او را فراغى و آسایشى فوق‏العاده بود. او این خدمات را در کنار دیگر مشاغل شخصى و اجتماعى، آنهم در آن برهه از زمان انجام داد. داشتن تصویرى از وضع حیات در آن روزگار، مخصوصاً در دورانى که فقر و نادارى هم حکومت کند خود عظمت کار او را بیشتر نشان مى‏دهد.او زنى است جوان، مادر چند کودک خردسال، در خانه‏اى زندگى مى‏کند که محقر است، آب را از بیرون باید به خانه بیاورد و از مسافتى نسبتاً دور، گندم یا جو را باید شخصاً با دستاس آرد کند، خود باید آنرا خمیر کند، و نان بپزد، خود باید لباس خود و فرزندان را بشوید، با هیزم آتش درست کند، و با دهان در آن بدمد تا آتش شعله‏ور گردد، خود خانه را جارو کند، شمشیر خونین على (علیه السلام) را بشوید، محیط را براى آرامش على (علیه السلام) ساکت سازد. به زنان مدینه درس و مسأله دینى بیاموزد، گاهى هم به زخم بندى مجروحان جنگى بپردازد، کارهاى دستى چون پشم ریسى را انجام دهد تا کمکى براى زندگى مشترک باشد، به حق‏طلبى برود، به مبارزه بپردازد و…فاطمه (سلام الله علیها) نشان داد که انجام وظایف مادرى با آن امور متناقض نیست، در عین کثرت مشغله مى‏توان فرزندانى شایسته تربیت کرد و بگفته دکتر بنت الشاطى‏ء مى‏توان چون چشمه‏اى شد که از سینه کوهى بجوشد و با خود هزاران گوى و گوهر زرین و سیمین بیرون بریزد، پذیرش خدمات خانوادگى مانع از خدمات اجتماعى و سیاسى نیست و بالعکس .
حاصل تربیت :
حاصل تربیت فاطمه (سلام الله علیها) در محیط خانه، فرزندان است صاحب فضیلت‏هاى بسیار و متعدد و در محیط بیرون ،زنانى است عفیفه و کم نظیر که هر کدام چراغ و مشعل هدایتى براى دیگر زنان در دنیاى اسلام بودند. اما در آنچه که به فرزندان مربوط مى‏شود اصل تربیت فاطمه (سلام الله علیها) را لااقل از سه دید بررسى مى‏کنیم .

1- در جنبه شخصیت:

او فرزندانى تربیت کرد که هر کدام از آنها در جنبه شخصیتى انسانهائى آزاد، مستقل، با روحیه، و داراى سلوک و رفتارى هستند که توجه به هر کدام از آنها آدمى رابه یاد آیه آیه‏هاى قرآن مى‏اندازد. به دست نورانى فاطمه (سلام الله علیها) شیر مردان و شیر زنان شجاع، با عرضه و قهرمان پدید آمدند، که داراى عزت نفس، اعتماد بنفس و به دور از فرومایگى و تن دادن به ذلت‏ها بودند .فرزندان فاطمه (سلام الله علیها) همگى شجاع، با اراده، از نظر روحى قوى، فدائى اسلام و قرآن بودند. این درک و اراده را داشتند که در مواقع حساس به یارى انسانهاى مظلوم و اسلام مظلومتر بشتابند. کسانى بودند که آخرین قطره خون را دادند ولى در برابر ناحقى و ستم سرفرود نیاوردند .

2- در جنبه حرکت آفرینى:

حاصل تربیت فاطمه (سلام الله علیها) پرورش نسلى بود حرکت آفرین و زندگى ساز، نسلى که هر کدام مشعل هدایتند وچراغ فرا راه حیات همه انسانهاو سیاستمداران راستین هستند. فرزندان فاطمه (سلام الله علیها) در تاریخ حیات اسلامى مردم موجها آفریدند و کشتى اسلام را که گاهى شدیداً، در تلاطم و در حال غرق شدن بود از خطر نجات دادند.- حسن بن على (علیه السلام) را ببینید که در چه شرایطى و چگونه با نرمش قهرمانانه و تاریخى خود زحمت صلح را بخود خرید ولى نابودى اسلام و فناى توان مسلمین را پذیرا نشد. صلحى تاریخى کرد که زمینه ساز قیامهاى بعدى بود و خود شهید صلح به نفع اسلام شد.- حسین بن على (علیه السلام) را بنگرید که قیام جانانه خویش از خون دل خود گذشت تا در رگهاى مسلمانان خمود و جامد خونى جدید وارد سازد و آنها علیه ستمگران و عیاشان به مبارزه وادارد و خانه ستم را ویران کند والحق که با این قیام چه نصیبى وافر براى اسلام فراهم آورد.- زینب (سلام الله علیها) را ببینید که زبانش چون جلادى براى ابن زیاد و یزید بود و هم چون شمشیر على (علیه السلام) برّائى داشت – با سخنان خود در کوفه و شام زلزله در ارکان خصم انداخت و دنیاى دشمن را بحرکت و عصیان علیه نظام خودشان وا داشت. و به همین گونه بود کلثوم و در کل حاصل تربیت فاطمه (سلام الله علیها).

3- درخدمت به اسلام :

فاطمه (سلام الله علیها) خادمانى ارزنده و راستین براى اسلام تربیت کرد. که بقاى اسلام را تضمین کردند و جمله معروف الاسلام نبوىّ الحدوث و حسینى البقاء خود نمونه‏اى از آن است. اینان به گونه‏اى پرورش یافته بودند که دشمنى اسلام را نمى‏پذیرفتند و اعمال خلاف اسلام را طرد و نهى مى‏کردند از سر و جان مایه مى‏گذارند تا اسلام زنده بماند. در تاریخ اسلام دیدید که چگونه با معاویه ستیز مى‏کرد، آن دیگرى با پسرش یزید، آن سومى حامل پیام شهادت شد، آن چهارمى افشاگر مفاسد بنى امیه و همه آنها پشتوانه انقلاب اسلامى پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که کوشیدند ارکان فسادو آلودگى را متزلزل سازند و مردم را به حقایق پشت پرده حکومت آشنا نمایند و نشان دهند آنچه خلفا عرضه مى‏دارند اسلام نیست.فاطمه (سلام الله علیها) بانوى بزرگى بود که توانست نسل امام تربیت کند و فرزندانى شهادت طلب و فدائى این که در مواقع حساس و لازم از جان خود براى اسلام مایه بگذارند و جلو مقاصد شوم خصم را بگیرند. نسل فاطمه (سلام الله علیها) نسل شهید است. زیرا همه آنان درراه اسلام خود را فدا کردند وفراموش نکنیم فاطمه (سلام الله علیها) خود شهیده اسلام است و شوهرش نیز شهید مسجد و محراب.
فاطمه (سلام الله علیها) و کانون دارى
خانه فاطمه (سلام الله علیها):
نخست از خانه فاطمه (سلام الله علیها) حرف بزنیم، جائى که او و على (علیه السلام) در آن زندگى سر کرده‏اند و گلهاى بوستان خود را در آن پرورش داده‏اند. تا مدتهاى زیاد آنها در اطاق اجاره‏اى زندگى را سر کردند که دور از خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. بعدها رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با یکى از صحابه سخن گفت و خانه اجاره‏اى آنها را به محلى نزدیکتر به خود آورد، و سالها گذشت تا آنها خود صاحب خانه‏اى و حجره‏اى کوچک شدند.این خانه که در کنار خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، و بیش از یکى دو متر با آن فاصله نداشت، خانه‏اى بود کوچک و محقر، گلین، فرش آن شامل حصیرى بود که تنها نیمى از اطاق را مى‏پوشاند و نیم دیگر با شن نرم مفروش بود. درب آن یک لنگه‏اى و معرّف فقر اهل خانه. در این خانه فاطمه (سلام الله علیها) با على (علیه السلام) همراز و بهتر بگوئیم هم بند و هم سلول بود. از دیدى محلى براى زندگى و مسکن است، از سوئى دیگر کارگاهى است براى کارهاى دستى فاطمه (سلام الله علیها) که براى کمک معاش و یا در بسیارى از موارد براى خدمت به فقرا و مساکین انجام مى‏گرفت و ازجهتى مرکز آمد و شد یاران على (علیه السلام)، دوستان فاطمه (سلام الله علیها) ،زنان مسأله دار و هدایت خواه بود .فاطمه (سلام الله علیها) این خانه را مدرسه و دانشگاهى ساخته بود، نه تنهابراى فرزندان خود، بلکه براى زنان مسلمان که سؤالات مذهبى خود را از او مى‏پرسیدند. آن را کانون مقدسى ساخته بود که اعضاى خانه، آن را سنگرى دانسته و پناه و سکون خود را در آنجا مى‏جستند. و خواهیم دید که این کانون مطمئن‏ترین محل آرامش و پناه على (علیه السلام) بود .
اهمیت خانه‏دارى :
فاطمه (سلام الله علیها) ازکسانى نبود که خانه‏دارى را کارى کوچک شمرد و یا خانه را به شوق اداره و منصبى ترک گوید و یا آن را محل و مرکزى براى بلند پروازى خود قرار دهد. او به این نکته آگاه بود که کانون خانوادگى و اداره آن کمتر از اداره یک کشور نیست و حتى پایه کشور دارى بحساب مى‏آید. و هم مى‏دانست و اززبان پیامبر شنیده بود که خدمت در خانه و خانه‏دارى داراى اجر و حسنه است، حسنه‏اى که هیچ کارى از زن با آن برابرى نمى‏کند.روزى رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از اصحاب خود پرسید زن در چه حالى به خدا نزدیکتر است؟ و اصحاب پاسخ درست آن را ندانستند: فاطمه (سلام الله علیها) این سخن را شنید و پیام فرستاد زن در حالى به خدا نزدیکتر است که ملازم خانه باشد و از آن بیرون نشود. [90]او مى‏دانست که خانه سنگر است، پایگاه اجتماعى اعضاء است، همانند یک نهاد اجتماعى گرانقدر است و کارى براى زن از نظر ارزشمندى معادل خانه‏دارى نیست. بدین سان همّ خود را به خانه‏دارى نهاد و اداره و مدیریت آن و نیز تربیت فرزند را در آن به وجهى نیکو پذیرا شد. او در این راه احساس خجلت و ننگى نداشت و از زیر بار وظایف آن شانه خالى نمى‏کرد .مرکزیت خانه‏اش در مسیر تربیت فرزند، مشاوره و همدمى با على (علیه السلام) مهرورزى به اهل خانه بود، و حاصل چنین اقدامى، فاطمه (سلام الله علیها) راستین را بیش از پیش محبوب کرد و او راضى به این تقسیم کار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که کار درون خانه از آن او و کار بیرون خانه از آن على (علیه السلام) باشد و خداى را بر این امر سپاسگزار و شاکر بود .
مسؤولیت او در خانه :
او بفرموده رسول گرامى اسلام، رئیس خانه است و المراه سیده اهلها [91] کدبانوئى است مجرب که گوئى تمام دوره‏هاى مدیریت خانواده را گذارنده و به وظایف خود نیکو آشناست. مسئولیتش سنگین است – در آن روزگار دشوار، آن هم در دوره فقر خاندان پیامبر او باید به امور زیر برسد: – امر سر و سامان دادن امور خانه، آن هم خانه‏اى که مرکز آمد و رفت است و چند کودک خردسال در آنند.- امر تربیت و اداره و نظافت و سرپرستى فرزندان که آن هم کارى اندک و آسان نیست .- امر پیشه‏ورى و صنعتگرى چون بافتن پیراهن براى فرزندان و یا پشم ریسى براى کمک معاش.- امر آسیاب کردن گندم یا جو با دستاس که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده دست فاطمه (سلام الله علیها) در این راه زخمى شده بود.- امر آوردن آب از بیرون که در آن روزگار این هم مشکلى براى فاطمه (سلام الله علیها) بود و خانه‏ها آب نداشتند.- امر هدایت و سرپرستى زنان جدید الاسلام که از برکت فاطمه (سلام الله علیها) مهتدى مى‏شوند ویا دیگران .- و بالاخره کارهاى دیگرى که هر زنى بدان واقف است و به اصطلاح خودشان از بام تا شام در خانه مى‏دوند ولى باز هم کارشان نیمه کاره مى‏ماند. براى تهیه مختصر غذائى آن همه وقت مى‏گذارند ولى باز هم مطبوع طبع آنها قرار نمى‏گیرد. درک سنگینى مسؤولیت او میسر نیست، مگر آنگاه که آدمى خود در شرایط آن قرار گیرد.
سکون خانه :
خانه فاطمه (سلام الله علیها) از آن خانه‏هائى که خداى خواسته است نام او در آنجا بلند گردد و مورد تسبیح و تقدیس باشد. فى بیوت اذن اللّه ان ترفع و یذکر فیه اسمه یسبح له فیها بالغدو و الاصال [92] و طبیعى است که چنین خانه‏اى نمى‏تواند مرکز آشفتگى و هرج و مرج باشد نخستین چیزى که در آن باید حضور داشته باشد سکون و آرامش است و فاطمه (سلام الله علیها) سعى دارد چنین کند.او مى‏داند که ترقى و عظمت شوهر، کوشش و تلاش ارزنده او تا حدود زیادى مرهون زندگى آرام و ساکن او در محیط خانه است و خانه باید سنگر آرامش و محل تجدید قوا باشد تا شوهر بتواند بنشیند، درست نقشه بکشد و درست طراحى کند، و درست تصمیم به اجرا و عمل بگیرد. خانه باید در سکون و آرامش باشد تا شوهر بتواند در آن خانه احساس راحتى کرده و مشقات بیرون را از تن به در نماید.خانه فاطمه (سلام الله علیها) براى على (علیه السلام) چنین وضعى را داشت. على (علیه السلام) در کنار زهرا (سلام الله علیها) احساس آرامش مى‏کرد و حتى هر آنگاه که از حوادث و مشکلات زندگى به ستوه مى‏آمد به سنگر خانه پناه مى‏برد و در آنجا کمى با فاطمه (سلام الله علیها) سخن مى‏گفت و تجدید قوا مى‏کرد و از نو سرگرم کار و تلاش و مبارزه مى‏شد و این امر در سراسر زندگى على (علیه السلام) وجود داشت، حتى پس از وفات فاطمه (سلام الله علیها) و در سر مزارش .
گرمى و روشنائى کانون :
فاطمه (سلام الله علیها) در محیط خانه چون ماهى درخشان بود که نور وجودش کانون خانه و دل على (علیه السلام) را روشن مى‏کرد. او مصداق این آیه قرآن بود که: و اذا رایتهم حسبتهم لؤلؤاً منثوراً. [93] او روشنى بخش خانه بود، دیدارش رنجها و غصه‏ها را از دلها مى‏زدود. على (علیه السلام) خود فرمود وقتى به خانه مى‏آمد و به زهرا نگاه مى‏کردم تمام غم و غصه‏ام زدوده مى‏شد. [94] فاطمه (سلام الله علیها) کانون خانواده را گرم مى‏داشت، على (علیه السلام) و فرزندان را دل به این خوش بود که د رکنار فاطمه‏اند و در آن کانون‏اند. از دیدى، او چون شمعى بود که پروانه‏ها را بدور خود جمع کرده، به آنها گرمى و نور مى‏داد خانه‏اش کانون انس و صفا بود. اعضاى خانه با هم انس و آشتى و معاونتى داشتند، و در کمال همرنگى و صداقت، در سایه ایمان به خدا و رسول و کتاب او زندگى مى‏کردند. اگر على (علیه السلام) تصمیمى مى‏گرفت، همگان همراه او بودند و اگر فاطمه (سلام الله علیها) تصمیمى اتخاذ مى‏کرد دیگر افراد خانه با او همگام مى‏شدند و نمونه روشن آن موردى است که در آن سه روز تمام اعضاى خانواده افطارى خود را به فقیران و یتیم و مسکین دادند و خود با آب افطار کردند. [95]و بالاخره فاطمه (سلام الله علیها) در گرم داشتن کانون، لطف و عنایت به همسر، رحمت و دلسوزى به فرزند مصداق حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که خیر نسائکم الطفهن بازواجهن، و ارحمهن باولادهن و…[96] و مصداق احادیث دیگر رسول خدا چون عفیفه بودن، شوهر دوست وفرزند دوست بودن و ضمن اینکه او خود ملهم به الهامات الهى است .
مشقت زندگى :
با چنین وصفى که گذشت و با آن همه کار و تلاش طبیعى است که زندگى بر او آسان نبود. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روزى بر فاطمه (سلام الله علیها) وارد شد و دید که با دستهاى خود آسیاب را مى‏گرداند و در عین حال به کودک خردسالش سرگرم شیر دادن است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از دیدن چنین وضع آب در دیده گردانید و فرمود دخترم: تلخى‏هاى زندگى دنیا را بچش براى وصول به حلاوتهاى آخرت فاطمه (سلام الله علیها) گفت خداى را بر این نعمت‏ها سپاسگزارم و بر کرامت‏هاى او عرض تشکر دارم. [97]شدت، کارش در خانه بحدى بود که گاهى توان را از او مى‏گرفت، بدنش رنجه مى‏شد و به فرموده على (علیه السلام) دستانش از شدت آسیاب کردن تاول زده و پینه بست. [98] در عین حال این کار یک روز و دو روز نبود و هم این براى فاطمه (سلام الله علیها) تنها کار نبود که از کارهاى دیگر فراغتى داشته باشد. مسأله نظافت خانه هم مسأله بود که گاهى سر و روى فاطمه (سلام الله علیها) راگرد آلود مى‏کرد و غبار بر او مى‏نشست. روزى رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از فاطمه (سلام الله علیها) احوال بپرسید که چگونه‏اى؟ فاطمه (سلام الله علیها) ظاهراً از حالات زندگى و مشقت‏هاى آن، و سختى معیشت و شاید هم از گرسنگى خود و فرزندان و از خالى بودن خانه‏اش ازآذوقه سخن گفت. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود دخترم آیا به این راضى نیستى که سیده زنان جهان باشى؟ فاطمه (سلام الله علیها) پرسید مگر مریم دختر عمران سیده زنان نیست؟ پیامبر فرمود: او سیده زنان عصر خود بود و تو سیده همه زنانى [99]. و بر این اساس ملاک خانمى و بانوئى وارونه گشت و در نظر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) زنان پر خور و پر آذوقه و متجمل و آنهائى که در جلال و جبروت مادى زندگى مى‏کنند بانو وخانم بحساب نمى‏آیند. اگر ملاکى براى بانوئى و سیده بودن مطرح باشد در تلاش و جهد هدفدار، در عین تحمل فقر و نادارى است. در عابده بودن و زاهده بودن و در راه خدا رنجها را بخود خریدن است و فاطمه (سلام الله علیها) این چنین بود .
کمک کارى‏ها :
فاطمه (سلام الله علیها) در تنگا و خستگى و دشوارى زندیگ بود ولى چنان نبود که شوهرى خود خواه و تن پور داشته باشد که این همه کارها تلاش‏ها را وظیفه خاص زن بداند و کمک کارش نباشد. نه – على چنین مردى نبود. او در کار و تلاش مردانه‏اش کمتر از فاطمه (سلام الله علیها) نبود. چه بسیار ازکارهاى خانه را او انجام مى‏داد حتى بافاطمه (سلام الله علیها) مى‏نشست و گندم آسیاب مى‏کرد و حتى در مواردى نان مى‏پخت رسیدگى به امور بیرون، تهیه نان براى چنان خانواده‏اى با فرزندان متعدد، آن هم کار و اشتغالى مشروع، آب کشى براى مزرعه و درختان، کارمزدى براى آبیارى درختان، حضور در جبهه و صحنه رزم، دستگیرى از بینوایان، بردن نان و آذوقه براى دردمندان، عبادت رسمى و حضور در عرصه‏هاى سیاسى خود کارى بس وسیع و پر دامنه بود .او حتى براى سیر کردن فرزندان تن به کار مزدى مى‏داد. در مزرعه‏اى کار مى‏کرد و قرار بسته بود براى هر سطل آبى که از چاه بیرون مى‏کشد یک دانه خرما بستاند و بر این اساس براى اهل خانه غذا تهیه مى‏کرد، با این اتکا که در مواردى بسیار دیگران را بر خود مقدم مى‏داشت و از همین غذائى که با مرارت به دست مى‏آمد به فقیران مى‏داد.در عین حال هر آنگاه که از کار روز مره فارغ مى‏شد و بخانه مى‏آمد با همان بدن خسته به کمک فاطمه (سلام الله علیها) مى‏شتافت. گاهى خانه را تمیز مى‏کرد، زمانى با فاطمه (سلام الله علیها) آسیاب را مى‏گرداند، گاهى در نظافت خانه به او کمک مى‏کرد. او در محیط خانه تلاش بسیار داشت، بدان خاطر که به حال فاطمه (سلام الله علیها) از شدت کار او رقت مى‏کرد و دلش به درد مى‏آمد. روزى پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر آنها وارد شددید على (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) سر گرم آسیاب کردن جویا گندمند. خطاب به آنان که کدام خسته‏ترید. برخیزید من بجاى شما آسیاب کنم – على (علیه السلام) عرض کرد فاطمه (سلام الله علیها) خسته‏تر است. پیامبر فرمود دخترم برخیز آنگاه خود بجایش نشست و با على (علیه السلام) سرگرم آسیاب کردن شد. [100] حاصل کانون دارى :
حاصل کار و تلاش فاطمه (سلام الله علیها) در محیط خانه و ثمره کارش عبادت و داراى ارزش بسیار است زیرا:- خدمت به مردى که عزیز خداست و مرد رزم و جهاد است و خداى را بر او نظر عنایت بسیارى است.- على شدن على (علیه السلام) در سایه همدلى با فاطمه (سلام الله علیها) وفاطمه شدن فاطمه (سلام الله علیها) در سایه انس با على (علیه السلام) و هم مسکنى اوست و چه زیباست کار براى چنین افراد.- خدمت به فرزندان و تربیت نسلى است که انسان دوست، متعهد، مکتبى، و نمونه عالى تربیت اسلامند.- خدمت به اسلام بود زیرا که در سایه آن موجبات خدمت به اسلام و مسلمین فراهم آمد و ضدیت‏ها با این سرکوب شد و مردم توانستند راه خود را بیابند.- و سرانجام فاطمه (سلام الله علیها) با مدیریت خود درس زندگى توأم با سعادت به زنان داد، تجاربى فراهم آورد که بهره‏گیرى از آن عامل رشد انسانیت انسان و مخصوصاً زنان جهان است و کدام عبادت است که بدین میزان داراى ارزش و ثمره اجتماعى باشد.

پی نوشت ها :

1- نهج‏البلاغه – در مراسم دفن فاطمه (سلام الله علیها).
2- فاطمه الزهراء.
3- ص 66 ج 2- فرائد السمطین .
4- طبقات ابن سعد ج 8 ص 14.
5- ص 125 انساب الاشراف.
6- شرح حال چهارده معصوم – صفوت ص 15.
7- فاطمه الزهراء – الرحمانى.
8- ص 324 انساب الاشراف.
9- ص 90 بحار ج 43.
10- آیه 63 سوره نور.
11- ص 367 مناقب ابن مغازلى.
12- حلیه الاولیاء ج 2 ص 41.
13- فضیله الزهراء.
14- فضیله الزهراء.
15- مستدرک ج 3 ص 184.
16- مستدرک ج 3 ص 184.
17- صحیح بخارى جزء 5 ص 26.
18- ص 87 الزهراء.
19- جزء 7 صحیح مسلم ص 141.
20- فاطمه الزهراء.
21- فضائل الخمسه ج 3، 133.
22- کافى ج 1 ص 460.
23- ص 132 منتهى الامال ج 1.
24- ص 239 ریاحین الشریعه ج 1.
25- ص 156 بحار ج 43.
26- ص 44 – اشگهاى فاطمه (سلام الله علیها).
27- ص 63 همان منبع.
28- به کتاب نظام خانواده در اسلام و کتاب تشکیل خانواده در اسلام از مؤلف مراجعه شود.
29- ص 11 طبقات ابن سعد ج 8.
30- وفاه الصدیقه الزهراء ص 23.
31- ص 11 طبقات.
32- ج 2 سیره حلبى.
33- ص 130 الزهراء – محسن امین.
34- ص 131 – الزهراء.
35- خصایص فاطمیه.
36- ص 33 الغدیر 1.
37- بحار ج 43 ص 18.
38- بحار 43 ص 10.
39- روضه المتقین ج 8 ص 123.
40- علامه مجلسى.
41- جواهر السنیه – احادیث در شأن على (علیه السلام) .
42- کفایه الطالب گنجى شافعى.
43- ص 132 الزهراء.
44- ص 35 دلائل الامامه.
45- ص 137 الزهراء – محسن امین.
46- ص 68 همان منبع.
47- ص 94 بحار ج 43.
48- ص 107 فاطمه الزهراء (سلام الله علیها).
49- مناقب ج 3 ص 351.
50- روضه الواعظین ج 1 ص 146.
51- مناقب ج 3 ص 350.
52- دلایل الامامه ص 23.
53- تاریخ الخمیس ج 1 ص 408.
54- ص 68 الزهراء مطاهرى .
55- ص 74 ریاحین الشریعه ج 1.
56- ج 2 – کافى ص 360.
57- بحار ج 43.
58- مناقب ابن شهر آشوب ص 111 ج 2.
59- ص 112 ج 2 مناقب ابن شهر آشوب.
60- ص 90 الزهراء ملا محسن.
61- ص 102 الزهراء.
62- ص 114 بحار 43.
63- صفوه الصفوه ابن جوزى ص 3 ج 2.
64- امام صادق (علیه السلام) .
65- آیه 19 سوره رحمان.
66- المصدر ص 151.
67- ص 171 احتجاج ج 1.
68- همان منبع ص 195.
69- زندگانى حضرت زهراء (سلام الله علیها).
70- مناقب شهر آشوب ج 3 ص 33.
71- ص 86 بیت الاحزان – قمى .
72- ص 35 شمه‏اى از فضایل زهرا – محلاتى.
73- ص 80 فاطمه دکتر شهیدى.
74-ص 9 ریاحین الشریعه ج 1.
75- بحار ج 43 ص 186.
76- نهج البلاغه نامه 28.
77- بحار ج 43.
78- نهج البلاغه.
79- آیه 22 سوره رحمان.
80- آیه 22سوره رحمان
81- تفسیر الدرالمنثور ج 7 ص 697.
82- مناقب ابن شهر آشوب ج 3 – ص 387.
83- حدیث نبوى .
84- حدیث نبوى.
85- حدیث نبوى.
86- حدیث نبوى.
87- حدیث نبوى.
88- بحار 104 ص 309.
89- داستان اعتکاف امام حسین (علیه السلام) و مراجعه یک نیازمند.
90- ص 134 منتهى الامال ج 1.
91- روضه الواعظین.
92- آیه 36 سوره نور.
93- آیه 19 – انسان.
94- مناقب خوارزمى ص 256.
95- آیه 8 سوره انسان.
96- نهج الفصاحه .
97- ص 133 منتهى الامال.
98- ص 134 همان منبع.
99- ص 42 حلیه الاولیاء ج 2.
100- ص 5 بحار ج 43

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید