پرسمان حضرت زهرا علیها السّلام (4)

پرسمان حضرت زهرا علیها السّلام (4)

(83 پرسش و پاسخ درباره حضرت زهرا سلام الله علیها)
سوال 52 : با توجه به آیه 42 سوره آل عمران حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) برتر است یا حضرت مریم (سلام الله علیها)؟
جواب: براى روشن شدن سؤال لازم است آیه‌اى که برترى حضرت مریم(سلام الله علیها) را بیان مى‌کند معنا شود.
قرآن کریم در آیه 42 سوره آل عمران مى‌فرماید: یا مریم انّ الله اصطفیک و طهّرک و اصطفیک على نساء العالمین ؛« و به یاد آور هنگامى را که فرشتگان گفتند: اى مریم! خدا تو را برگزیده و پاک ساخته و بر تمام زنان جهان برترى داده است».
و منظور از برترى و فضیلت حضرت مریم(سلام الله علیها) در آیه مذکور این نیست که ایشان در تمام فضائل و کمالات و جهات انسانى بر همه زنان عالم برترى دارد. بلکه منظور از این برترى جهت خاصى است که حضرت مریم(سلام الله علیها) را از سائر زنان ممتاز کرده است.
براى روشن شدن این مطلب از خود آیه شریفه کمک مى‌گیریم. در آیه 42 سوره آل عمران کلمه اصطفاء دو بار تکرار شده است.
1. ان الله اصطفیک و طهّرک که به یک نوع انتخاب اشاره مى‌کند بدون اینکه مسئله برترى آن حضرت را مطرح نماید. و این قسمت از آیه صرفا اصطفاء و انتخاب نفس خود مریم(سلام الله علیها) را در فضائل و تقوا بیان مى‌کند، و برترىایشان نسبت به سائر زنان لحاظ نگردیده است.
2. و اصطفیک على نساء العالمین در این قسمت از آیه، برترى حضرت مریم نسبت به سائر زنان عالم آمده است؛ حال باید روشن شود منظور از این برترى چیست؟ آیا برترى ایشان بر زنان عالم بصورت مطلق است یا مقیّدمى‌باشد، با این معنا که در چه جهت برترى دارد در تمام جهات و فضائل انسانى یا در یک جهت خاص که مخصوص ایشان مى‌باشد. آنچه مى‌توان گفت این است که حضرت مریم در یک جهت خاص نسبت به تمام زنان عالم برترى دارد. و آن جهت برترى این است که ایشان بدونداشتن همسر بطور معجزه‌آسا و خرق عادت فرزند آورد. پس برترى ایشان در قسمت اخیر آیه نسبى است و بطور مطلق نمى‌باشد.
و از نظر ادب عرب نیز اگر کلمه اصطفا با «على» متعددى شود معناى تقدم را مى‌دهد نه مطلق اصطفاء و برترى، (المیزان، علامه طباطبایى، جلد 3، ص 205) . یعنى حضرت مریم به خاطر صلاحیت‌ها و ویژگى‌هائى که داشته استاین برترى و تقدم را بر زنان عصر و زمانه‌اش پیدا کرده که او به عنوان مادر حضرت عیسى برگزیده شده است.
بعد از روشن معناى برترى حضرت مریم نسبت به سائر زنان عالم، باید دانست زنى که در فضائل و کمالات معنوى و طهارت و تقوا، یگانه زنان است و نسبت به همه زنان عالم از اولین و آخرین برترى دارد عصمت کبرى فاطمه زهرا(سلام الله علیها) است. و پیامبر اسلام( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) در این موردفرموده است:«ابنتى فاطمه سیده نساء العالمین».
و از امام صادق(علیه السّلام) در مورد فرمایش رسول خدا سؤال شده که «فاطمه سرآمد زنان بهشت است یا سرآمد زنان عصر خویش مى‌باشد؛ آنحضرت پاسخ داده‌اند آنکه سرآمد زنان عصر خویش بود مریم(علیه السّلام) بود. اما فاطمه(سلام الله علیها) سرآمد همه زنان بهشت از اولین تا آخرین است، (بحارالانوار، ج 43، ص 21، انتشارات المکتبه الاسلامیه) .
و مسئله برترى حضرت فاطمه(سلام الله علیها) نسبت به زنان عالم به تواتر در احادیث رسول گرامى( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) و ائمه(علیه السّلام) آمده است.
براى آگاهى بیشتر ر.ک:
1. بحارالانوار، ج 43
2. فاطمه زهرا (شادمانى دل پیامبر)، احمد رحمانى همدانى، مترجم، دکتر سید حسن افتخارزاده سبزوارى
3. زندگانى حضرت فاطمه، سید هاشم رسولى محلاتى.
سوال 53 : در مورد آفرینش و عصمت حضرت زهراء آیا یک مساءله اجباری نیست ؟ توضیح دهید.
جواب:منشائ عصمت , اختیار آدمی است و یک مسائله جبری نیست . اما منشائ این اختیار علم و اراده اهل بیت (علیهم السلام) است یعنی معصومان از نظر شناخت و علم چنان قوی اند که زشتی و پلیدی هر کار بدی را می بینند و از نظر اراده نیز چنان قدرتی دارند که محکوم جاذبه های شیطانی و خلاف حق واقع نمی شوند. این علم و اراده موهبتی است الهی یعنی از آن جا که خداوند می دانست عده ای از بندگانش به اختیار خود هر چند با استعدادی در سطح سایر افراد بشر بیش از دیگران و بالاتر از حد ممکن از استعداد خود استفاده می کنند تفضلا” این پاداش و موهبت ویژه را به آنان عطا فرمود و آنان را از علم و اراده ای برخوردار کرد که به واسطه آن به مصونیت کامل و مطلق برسند و در پرتو آن راهنمایانی موثق و مطمئن برای همه افراد بشر کردند بنابراین باید توجه داشت که اعطای این موهبت معلول شایستگی های خود آنان است , نه محصول استعداد جبری ایشان حکمت اعطای چنین موهبتی نیز علاوه بر پاداش خود آنها فراهم کردن وسایل هدایت برای سایر انسان ها است . در دعای ندبه آمده است : ((اللهم لک الحمد علی ماجری … لنفسک و دینک … بعدان شرطت علیهم الزهد فی درجات هذه الدنیا الدینه و زخرفها و زبرجها فشرطوا لک ذلک و علمت منهم الوفائ به فقبلتهم و قربتهم و قدمت لهم الذکر العلی و الثنائ الجلی و اهبطت علیهم ملائکتک و کرمتهم بوحیک و رفدتهم بعلمک و جعلتهم الذریعه الیک …; خدایا برای توست حمد… تو با آنهاشرط کردی که نسبت به زینت ها منزلت های دنیوی بی اعتنا باشند (و جز به مقام قرب تو نیندیشند) و آنان نیز این شرط را بپذیرفتند و چون می دانستی به این شرط عمل خواهند کرد آنان را پذیرفتی و مقرب خویش ساختی و به جهت همین شایستگی فرشتگان را ایشان نازل فرمودی و با وحی خود آنان را گرامی داشتی و از خوان علم بی کران خویش بهره ها دادی )) (در این باب نگا: پژوهشی در عصمت معصومان , حسن یوسفیان و احمد حسین شریفی , تهران پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی چاپ اول 1377 ش فصل سوم , صص 72 – 43) به همین جهت گفته شده است که هر انسان صاحب اراده , می تواند با ریاضت های شرعی و تهذیب نفس به مقام عصمت دست یابد همچون حضرت مریم (سلام الله علیها). (ر.ک تفسیر موضوعی قران کریم آیه الله عبدالله جوادی آملی قم , اسرائ چاپ اول 1376 ش , ج 9, صص 20 – 22 المیزان علامه طباطبایی موسسه الاعلی بیروت , ج 3, ص 205, ولایت نامه , علامه طباطبایی ترجمه همایون همتی تهران امیر کبیر, چاپ اول , صص 58 – 48) بر این اساس حضرت زهرا(سلام الله علیها) مانند دیگر انسان ها زن آفریده شده است , اما به واسطه اختیار خویش راه هدایت را انتخاب کرده و با تهذیب نفس به مقام شامخ عصمت نایل گشته است آن حضرت همچون معصومان دیگر, انسان برتر است , نه برتر از انسان , ازاین رو می تواند به عنوان یک الگو برای دیگر انسان ها مطرح و کردار و گفتارش ره توشه کسانی باشد که می خواهند انسان های متعالی و کاملی گردند. آری خداوند می خواسته الگوهایی برای هدایت آدمی و از آن جمله حضرت زهرا(سلام الله علیها) نیز برای اسوه بودن آفریده شده است . ضرورت وحی نبوت و امامت نیز در همین راستا است ولی فرق است میان این که خداوند الگوهای آفریده باشد که بدون اختیار و علم و اراده اسوه گشته اند و الگوهایی که با اختیار و بر اساس علم و اراده مقام اسوه بودن را احراز کرده اند. ارزش خلق چنین نمونه هایی آن است که آدمی را متحول ساخته بیدار کرده و به او می فهماند که تو نیز به عنوان یک انسان مختار, با کنار زدن تعلقات غیرخدایی و زدودن گناهان , می توانی به مقام کمال و سعادت راستین باریابی , اگر ما مدعی شویم که عصمت معصومان امری جبری بوده و اختیار ایشان در این میان هیچ نقشی ندارد, یکی از اساسی ترین ویژگی های ضرورت نبوت و امامت (تعلیم و تربیت و اسوه بودن ) را خدشه دار ساخته ایم حال آن که بر اساس آیات قرآن , یکی از اهداف اساسی نبوت و امامت که حضرت زهرا(سلام الله علیها) پیوند دهنده آن است تزکیه نفوس است . (نگا, بقره , 129, 151, و المیزان ج 19, ص 265)
سوال 54 : دوست دارم حضرت فاطمه زهرا و زینب (سلام الله علیها) الگوی عملی برای من باشند مرا در این باره راهنمایی کنید, راه کار آن چیست ؟
جواب:دانشجوی گرامی قبل از پرداختن به مطالب مورد نظر از دقت و عنایت شما نسبت به حسن سلوک و رسیدن به مقام قرب الهی که گوهری بی بدیل و فیض سرمدی است بسیار خشنود و به این طرز تفکر آفرین می گوئیم . اما نسبت به نامه شما به ترتیب به نکات مورد نظرتان می پردازیم : 1- زندگی ائمه برای ما الگو است و پذیرش این مطلب و بیان این سخن گزاف و بیهوده نیست و لذا هم گوشه گوشه زندگی آنها برای ما روشن است و بیان شده و هم می توان همچنان به آنها تائسی نمود. و برای رسیدن به آن می توان کتب مشتمل بر معارف دین که بسیار فراوان است مورد مطالعه قرار داد. نماز شب حضرت زهرا(سلام الله علیها), ساده زیستی حضرت , برخورد وی با نامحرم , پیروی او از دین , بها دادن به ارزشهای انسانی و معنوی در برابر معیارهای دنیوی و مادی و از خودگذشتگی و خود را فراموش کردن و هزار نتکه که تنها یک دستورالعمل نیست و بنیان رفتار فاطمی است برای همیشه می تواند سرمشق زندگی باشد. شاید سخنان ائمه در مورد کیفیت و شکل زندگی ]نه سخنان معرفتی و تحلیلی آنها[ برای هر آدمی که با آن ها مواجه می شود و خود را به ائمه عرضه می کند قابل فهم و مشکل گشاست کافی است به کتب نوشته در مورد زندگانی ائمه مراجعه و یا از کلمات گوهربار آنها فیض ببرید تا زندگی شما رنگ دینی و الهی بگیرد. بهرحال در این مورد می توانید به کتاب های سیری در سیره ائمه تعلیم و تربیت و انسان کامل و سیری در سیره نبوی , نوشته شهید مطهری , مراجعه و از آنها بهره مند شوید همین طور مطالعه کتب معتبر زندگانی ائمه هدی (علیهم السلام) بخصوص کتابهای جناب آقای شهیدی و آقای آیتی و آقای سیدمهدی شمس الدین و یا کتب روائی که سخنان ائمه را جمع آوری نموده مانند کتاب فرهنگ سخنان حضرت زهرا(سلام الله علیها) و یا نهج البلاغه , نهج الفصاحه , اصول کافی و تحف العقول استفاده کنید. شما با ترجمه این کتب می توانید خود از آن بهره برده و برنامه زندگانی خود را تنظیم کنید. پرواضح است که هر چه بیشتر به حق عمل کنید راه آگاهی جدیدتر به روی شما گشوده خواهد شد و به معرفت علمی و عملی شما افزوده می گردد. 2- دانشجوی محترم آنچه برای ما به عنوان مخلوقین حضرت حق اهمیت دارد و باید به آن اهتمام جدی داشته و همیشه در پی آن باشیم رسیدن به مقام و مرتبه معنوی و برخورداری از کرامات نفسانی و در یک کلمه بنده خدا بودن است و بس باید تنها در فکر کسب خشنودی و رضایت خداوند گام برداریم و هیچ چیزی را به رضایت او نفروشیم . و این کار سهل و در عین حال ممتنع است و سهل است چون هر شخصی به میزان آگاهی خود مکلف است و برای بندگی کردن از آگاهی مورد نیاز برخوردار می باشد اما ممتنع است چون موانع در سیر آن فراوان و آفات راه پیمودن زیاد می باشد بناراین سعی و همت ما باید متوجه بندگی کردن باشد و بس . 3- دانشجوی گرامی دل پاک داشتن هرگز به معنای تسلیم خواسته دیگران شدن نیست چرا که منظور از مثبت نگری در واقع توجه به حالات روانی و ذهنیت ایده آل است که در برخورد با دیگران مربوط به رفتار شما آشکار می شود. یعنی باید از عمق دل خود همه افراد را سالم , بی عیب بپندارید و بدبینی بی مورد, سوئظن , انتقام جوئی , گناهکار شمردن دیگر, کینه توزی و… را کنار بگذارید و برای همه خیرخواهی کنید و از انجام آنچه شما برای آنها خیر تشخیص می دهید کوتاهی نکنید نه آنچه که آنها مطالبه می کنند برآورید. باید خود تصمیم بگیرید نه آنها و تصمیم شما باید خیرخواهانه و واقع بینانه باشد نه خصمانه و یا حسدورزی و خلاف واقع . بنابراین باید بین این دو کاملا” تفاوت قائل شوید که یکی مربوط به حوزه فکر و اندیشه و واکنش های ذهنی و قلبی است و آن دیگری مربوط به عمل و رفتار خارجی می باشد. شما بگوئید که مردم عملکردی صحیح دارند و مطابق وظیفه شان عمل می کنند ولی این مستلزم آن نیست که شما با آن ها همراهی کنید چرا که هر شخصی وظیفه ای دارد چرا اگر شما با آنها در تکلیف همانند و همسان بودید باید تمام آن عمل را انجام دهید هر چند آنها به وظیفه خود عمل نکنند بهرحال حسن ظن داشتن غیر از گوش به خواهش آن ها سپردن است . یعنی عمل است و دیگری اندیشه . 4- آنچه از شما انتظار می رود رعایت احکام ارتباط با نامحرم است که باید بدون کوچکترین تسامح و سهل انگاری بکارگرفته شود و به هیچ بهانه و علتی نباید آن را ترک گفت و کنار گذارد. و در یک کلام به آنچه خداوند گفته عمل کنید نه به آنچه مردم می پسندند و می خواهند با اعتقاد به ارزش بودن فرامین الهی خود را بدون کم و کاستی به رعایت آنها مستلزم سازید عمل و رفتار خود را مطابق آنچه شرع مقدس گفته هماهنگ سازید و به اظهار نظرات شخصی و توجیهاتی سخیف مانند اینکه قلب خود پاک نگهدارید, دلت پاک باشد با این رفتارهای تعصبی کار نداشته باشید و… توجه نداشته باشید. پس در حیطه اعمال و رفتار سخت به اصول و احکام دین پایبند باشید و در ذهنیت و افکار بدون دلیل بدبین و کینه ورزی نداشته باشید و حسادت , بخل و… را رها کنید,
سوال 55 : اینکه می گویند حضرت زهرا(سلام الله علیها) حتی از دیدن مرد نابینا امتناع می کرد علت چه بود؟
جواب: در روایتی از فاطمه زهرا(سلام الله علیها) سؤال شد: «برای زنان چه چیز بهتر است؟» در جواب فرمودند: «برای زنان بهترین چیز آن است که مردان را نبینند و مردان نیز آنان را نبینند»، (کشف الغمه، ج 2، ص 23 و 24 و مناقب شهر آشوب، ج3، ص 119 و منتهى الآمال، ص 161 به نقل از کتاب چهارده معصوم اثر مؤسسه در راه حق، ص 27) .
این عقیده فاطمه زهرا(سلام الله علیها) درباره زنان می‌باشد که در برابر مردان بیگانه و نامحرم چگونه حریم را نگه دارند و از اختلاط و معاشرت و برخورد با مردان نامحرم چگونه پرهیز کنند.
البته روشن است که این گونه روایات این نکته را گوشزد می‌کند که بهتر است زنان بدون جهت و ضرورت خود را در معرض دید مردان نامحرم قرار ندهند. این پیام حضرت اوّل در زندگی عملی خود آن بانوی بزرگ تبلور می‌کند.
امام موسی بن جعفر(علیه السلام) از پدرانش نقل فرموده است که امیر مؤمنان على(علیه السلام) فرمود: فرد نابینائی اجازه خواست که به منزل فاطمه(سلام الله علیها) وارد شود، آن گرامی خود را از او پوشیده داشت رسول خدا( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) به او فرمود: چرا خود را پوشیده داشتی در حالىکه نابیناست و تو را نمی‌بیند؟ عرض کرد: اگر او مرا نمی‌بیند من او را می‌بینم، و نیز رایحه و عطر را می‌بوید و شامه‌اش سالم است. رسول خدا( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) فرمود: گواهی می‌دهم که تو پاره تن منی، (بحار، ج 43، ص 91 و ریاحین الشریفه، تالیف شیخ ذبیح الله محلاتی، چاپ اسلامیه تهران، ج 1، ص 216 و منتهى‌الامال، ص 161 و 162 به نقل از همان، ص 26) .
پس حضرت عقیده و پیام خود را در برابر برخورد با نامحرمان با سیره عملی خود امضا و ابلاغ مى‌کند و گرنه ابتلا به گناه از ساحت قدوسی آن بانوی مقدس و معصوم، فرسنگ‌ها فاصله دارد به راستی اگر این یک پیام را زنان جامعه عمل کنند و در برابر نامحرمان از خود نمائی دست بکشند و خود نیز از نامحرم گرائی بپرهیزند، جامعه در چه سطحی از نزاهت و طهارت باقی می‌ماند؟ البته راجع به عصمت امامان و حضرت زهرا(سلام الله علیها) باید گفت آنان نیز مانند سایر انسانها در معرض وسوسه شیطان قرار می‌گیرند. اما از چنان قدرت ایمانی بهره‌مندند که آنان در صدد دفع شیطان بر می‌آیند و وسوسه شیطان به آنان راه پیدا نمی‌کند.
سوال 56 : چرا به حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) ام ابیها گفتند؟
جواب:در کتاب مقاتل الطالبین و کشف الغمه آمده است که ام ابیها از کنیه های حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) به آن حضرت می فرمود ام ابیها; یعنی , مادر پدرش (مادر من ). فهم حقیقت و واقع این مطلب که چرا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) ام ابیها می فرمود : بسیار مشکل است . برخی به سادگی از آن گذشته و تنها به این اکتفا کرده اند که حضرت از شدت علاقه به آن جناب می فرمود مادر من . ولی قطعا” کلام پیامبر چیزی فراتر از تعارفات مرسوم و معمولی است . شاید با توجه به این که ام در لغت به معنی اصل و ریشه است بتوان گفت حضرت زهرا(سلام الله علیها) اصل و منشائ نبوت و ولایت است که اگر وجود آن بزرگوار نبود نبوت پیامبر و ولایت ائمه (علیهم السلام) آشکار نمی شد. به عبارت دیگر ولایت ثمره نبوت است و نبوت بدون ولایت بی معنی است . چنان که در آیه شریفه خداوند به پیامبر می فرماید: اگر ولایت را به مردم ابلاغ نکنی رسالتت ناتمام است . و از این جهت که وجود حضرت صدیقه طاهره , منشائ وجود ائمه اطهار بود, منشائ ولایت است پس اگر حضرتش نبود ولایت نبود و نبوت هم به طور کامل ثمربخش نبود, بنابراین آن جناب منشائ نبوت و امامت است . موئید این مطلب هم روایتی است که برخی روایت کرده اند که خداوند می فرماید: ((ولولا فاطمه لما خلقتکما; اگر نبود فاطمه (سلام الله علیها) من شما را (پیامبر و امیرالموئمنین (علیه السلام)) نمی آفریدم )). برای آگاهی بیشتر ر.ک : زندگانی فاطمه زهرا(سلام الله علیها), حسین عمادزاده .
سوال 57 : با توجه به روایاتی در مورد گریه حضرت زهرا(سلام الله علیها) و اعتراض همسایگان این عمل را با شخصیت والای آن حضرت چگونه توجیه می کنید؟
جواب:1- اینکه حضرت فاطمه (سلام الله علیها ) در فراق پدرش گریه می کرد درست است و در روایات متعددی این مطلب آمده است و در بعضی از این روایات آمده است که همسایگان از گریه های فاطمه (سلام الله علیها) بی تاب شده بودند و به خدمت امیرالموئمنین رسیدند و عرض داشتند سلام ما را به فاطمه برسان و بگو یا شب گریه کن یا روز آرام بگیر و یا روزها گریه کن و شب استراحت کن و… (بحارالانوار, جلد 43, ص 36 و 35) (همان , ص 177) در بررسی این روایات باید گفت اولا” بعضی از این روایات ضعیف و غیر قابل اعتماد می باشد زیرا در هیچ منبع معتبر نیامده است و بعضی ها قابل توضیح است و علامه مجلسی (ره) نیز بعضی از این روایات را غیر قابل استناد و اعتماد می داند. (بحارالانوار, ج 43, ص 177) از طرف دیگر اینکه قائل بشویم حضرت زهرا(سلام الله علیها) طوری گریه و جزع می کرد که موجب اذیت و سلب آسایش مردم می شد. باتوجه به بزرگواری و عظمت و عصمت زهرا(سلام الله علیها) غیر قابل تصور به نظر می رسد. علامه سید جعفر مرتضی عاملی در این باره می گوید: ((ما تصور نمی کنیم که گریه زهرا(سلام الله علیها) در فراق پدرش آسایش مردم را به هم زد و موجب اعتراض آنان شد بلکه آنچه آنان را ناراحت کرد و به واکنش واداشت چیزی است که وجود زهرا(سلام الله علیها) در کنار قبر پدرش با حالتی از حزن و اندوه و دلتنگی و دل شکستگی برمی انگیخت (یعنی ) مظلومیت زهرا که بلافاصله پس از درگذشت پدرش به سراغ او آمده چه نمایانگر حالت تحریک مداوم مردم پاک نهاد و مخلص و با ایمان و در نتیجه نابودی خطی بود که از انجام هیچ عملی در راه رسیدن به خواسته هایش فرو گذار نکرد گریه زهرا در فراق شخص رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) به اندازه گریه آن بانو در تجسم سرنوشت غمباری که به مجرد وفات پیامبر اسلام و اسوه هایش در خود فرو برد. نبود بنابراین گریه زهرا(سلام الله علیها) جزع از مصیبت و بزرگ شمردن فقدان شخص نیست که با پذیرش قضا و قدر الهی منافات داشته باشد)) (ترجمه ماساه الزهرا (رنج های زهرا) علامه سید جعفر مرتضی عاملی , مترجم : محمد سپهری , ص 302 و 301) 2- در احادیثی آمده است به علی (علیه السلام) پیشنهاد شد که به فاطمه بگوید یا شب گریه کند یا روز تا مردم آسایش داشته باشند و بدین جهات نیز امیرالموئمنین (علیه السلام) در بقیع سایبانی (بیت الاحزان ) درست کردند تا فاطمه روزها در آن عزاداری کند. حال سوئال این است که اگر گریه فاطمه موجب اذیت مردم می شد این مزاحمت در شب بیشتر آسایش مردم را به هم می زند زیرا که در روز به دنبال کارهای روزانه خود می رفتند. پس باید اعتراف کنیم به این حقیقت که گریه و ناله فاطمه آسایش مردم مدینه را به هم نزد بلکه آرامش حاکمان سقیفه را به هم می زد چون که حاکمان جدید می بایست در مسجد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) و در کنار منبر شریف آن حضرت جایی که فقط چند متر از خانه فاطمه فاصله داشت حضور داشته باشند و این حضور با گریه و اندوه فاطمه به مخاطره می افتد لابد باید آن حضرت را از گریه منع کنند. (ضیائالدین , ج 2, ص 140, نقل از رنج های زهرا, ص 303) بنابراین گریه فاطمه بر حاکمان زور و تزویر گران بود گریه فاطمه در نزدیکی مسجد سوئال برانگیز و تحریک کننده عواطف و متزلزل کننده پایه های خلافت سران سقیفه بود لذا هم ایشان را از گریه نهی کردند و بعید هم نیست که عده ای را برای جلوگیر از این کار به عنوان اعتراض یا پیشنهاد به (علی ع ) اجیر کرده باشند. 3- حضرت فاطمه (سلام الله علیها ) بعد از رحلت پیامبر به فاصله کوتاهی به پدرش ملحق شدند در این فاصله اندک گریه و حزن آن حضرت بر پدرش که نظیرش در دو عالم نیست و افضل پیامبران است چیزی طبیعی به نظر می رسد و از طرف دیگر مردم نیز خود را در آن مصیبت عظمای بشری صاحب عزا می دانستند پس چطور اعتراض می کردند؟ اول اینکه بگوییم همانطوری گریه آن حضرت بیشتر بر مصائب وارده بر وصی آن حضرت بود به نوعی سیاسی و افشاگرانه بود, نهی دستگاه حاکم از گریه فاطمه نیز مستقیما” یا غیرمستقیم توسط شیوخ مدینه نیز سیاسی و برای تثبیت حکومت خودشان بود. بنابراین گریه عصمت کبری فاطمه زهرا(سلام الله علیها) به معصومیت آن حضرت خدشه وارد نمی کند و این اعتراض به قضاو قدر الهی هم نمی باشد و گریه آن حضرت با صدای بلند و آزاد دهنده نبوده بلکه چون شخصیت محبوب و مورد توجه مسلمانان بوده برای ناراحتی و گریه معمولی ایشان سوئال برانگیز بوده است واین گریه به قصد سیاسی کاری نبوه بلکه بالطبع اثر سیاسی داشته چراکه وقتی مردم از جهت حزن و گریه ایشان سوئال می کردند انحراف خط نبی اکرم و هدایتی را که ایشان بنا نهاده بود در پاسخ می شنیدند.
سوال 58 : مستندات روایتی را که دال بر وجود کتاب مصحف فاطمه است , بیان کنید.
جواب: حضرت علی (علیه السلام) کتابی به نام ((مصحف فاطمه )) نوشته است . این کتاب به خط حضرت علی (علیه السلام) است و محتوای آن القائات غیبی است که توسط جبرئیل بر دل حضرت زهرا(سلام الله علیها) نازل گشته است . آنچه در این کتاب است علوم غیبی است و جز افرادی همانند آن حضرت , قدرت دریافت و تحمل آن را ندارند. در روایاتی که از امامان معصوم (علیهم السلام) رسیده به ((مصحف فاطمه )) اشاره شده است : از حضرت امام صادق (علیه السلام) شنیدم که می گفت : زنادقه در سال 128 ه’ ق ظاهر می شوند و این را از مصحف فاطمه به دست آوردم . گفتم : مصحف فاطمه چیست ؟ گفت : وقتی پیامبر اسلام وفات یافت , حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بسیار غمگین گردید. خداوند برای آرامش دل او فرشته ای را بر او نازل کرد. این فرشته آن حضرت را آرامش می بخشید و با او سخن می گفت . فاطمه زهرا(سلام الله علیها ) به علی (علیه السلام) این حادثه را گفت . حضرت علی (علیه السلام) به حضرت زهرا(سلام الله علیها ) گفت : هرگاه فرشته را احساس کردی به من بگو. فاطمه زهرا(سلام الله علیها) هم چنین کرد. پس از آن علی (علیه السلام) آنچه را که فرشته می گفت , می نوشت و به این ترتیب کتابی جمع آوری کرد. سپس امام صادق (علیه السلام) گفت : بدان که در مصحف فاطمه , حلال و حرام نیامده بلکه علوم آینده آمده است )), (اصول کافی , ج 1, ص 240, ح 2, چاپ آخوندی ). در حدیث دیگری نام فرشته را جبرئیل ذکر کرده است , (همان , ص 241, ح 5).
سوال 59 : آیا از حدیث (لولاک لما خلقت الافلاک ) استنباط می شود که رتبه پیامبر پایین تر از علی و زهرا است؟
جواب: براساس روایات چهارده معصوم (علیهم السلام) همه یک نور هستند ]بحارالانوار, ج 25, ص 1 و ج 36, ص 280[ یعنی آنها در مقام وحدت نوری , کثرتی ندارند تا یکی اول ودیگری دوم باشد. این که در زیارت جامعه می خوانیم ((و ان ارواحکم و طینتکم واحده )) اشاره به همین حقیقت دارد که چهارده معصوم (علیهم السلام) یک نوراند و در این جهت با هم اتحاد دارند. براساس روایات این اتحاد نه تنها در اول خلقت بوده ; بلکه در نظام مادی و زندگی دنیا حقیقت آنان یکی بوده است و در عین تعدد صوری و ظاهری و جسمانی با همدیگر وحدت و اتحاد دارند. در این باب نکا: انسان و خلافت الهی , استاد محمد شجاعی , تهران , موئسسه فرهنگی خدمات رسا, 1362 ش , صص 139 – 142. بر مثال موج ها اعدادشان ==در عدد آورده باشد بادشان == (مثنوی , دفتر دوم , بیت 185) ازاین رو این که در برخی روایات , اولین مخلوق نور حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلّم) و در پاره ای روایات نور رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) و ائمه هدا(علیهم السلام) مطرح شده است , (نگا: بحارالانوار, ج 1, ص 97 – ج 57, ص 170 – تفسیرالمیزان , ج 1, ص 121) نباید پنداشت که این روایات بر کثرت و غیریت این انوار دلالت دارند. امام باقر(علیه السلام) می فرمایند: ((یا جابر ان الله اول ماخلق خلق محمدا” و عترته الهداه المهتدین , فکانوا اشباح نور بین یدی الله , قلت و ما الاشباح ؟ قال : ظل النور, ابدان نوریه بلا ارواح و کان موئیدا” بروح واحد و هی روح القدس ; ای جابر! اول مخلوقی که خداوند خلق فرمود, محمد و عترت هدایت شده آن حضرت بودند پس آنان اشباح نور در برابر خداوند بودند. جابر می گوید: به حضرت عرض کردم , اشباح چیست ؟ فرمود: سایه نور, بدن های نوری بدون روح که موئید به یک روح یگانه و واحد بودند و آن روح القدس بود…)), (به نقل از انسان و خلافت الهی , همان ). این روایت به روشنی حکایتگر این حقیقت است که روح القدس در عین این که یک حقیقت و موجود واحد است , حقیقت همه چهارده معصوم است ; یعنی , هم حقیقت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلّم) است و هم حقیقت تک تک عترت آن حضرت و در عین یکی بودن متعدد هم هستند و همه ظهورات روح واحد و حقیقت واحد می باشند این روایت با صراحت کامل می فرماید که آنان ابدان نوری بودند که ارواح متعدد نداشتند, بلکه موئید به یک روح بودند و آن عبارت است از ((روح القدس )) و به روشنی به این نکته اشاره دارد که حقیقت روح و جان همه یکی بود (روح القدس ) و ظهورات (که ابدان نوری و یا اشباح نوری اند) متعدد بود. بر این اساس , روایتی که مطرح فرمودید, دلالت ندارد بر این که عدم خلق جهان متوقف باشد به صورت انحصاری , بر حضرت علی (علیه السلام) و حضرت فاطمه (سلام الله علیها), بلکه از آنجا که همه چهارده معصوم نور واحدند, این روایت اشاره به همان حقیقت نوری دارد که همان چهارده معصوم در آن وحدت دارند. به عبارت دیگر, هر چند در این حدیث به ظاهر به نور ]روحی و بدنی [ حضرت علی (علیه السلام) و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) اشاره شده است ولی به دلیل وحدت نوری چهارده معصوم , گویا این حدیث می خواهد بگوید اگر شما چهارده معصوم و اگر شما ((روح القدس )) نبودید جهان را خلق نمی کردیم . به بیان سوم , ظاهر این روایت خطاب به آن دو عزیز است ولی به دلیل وحدت آن ها با دوازده معصوم دیگر مقصود حقیقتی است که همه آنها در آن اتحاد داشته و هیچ گونه تعدد و کثرتی ندارند تا بحث رتبه و تقدم و تائخر پیش آید.
سوال 60 : آیا حضرت جبرئیل امین (علیه السلام) غیر از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم), بر کس دیگری وارد شده است ؟
جواب: بنا بر روایات حضرت جبرئیل بر حضرت زهرا(سلام الله علیها) و سایر ائمه وارد شده است. مثلاً صحیفه فاطمیه، که در آن آنچه تا قیامت واقع مى‌شود نوشته شده، براساس روایتى که از کافى از امام صادق(علیه السّلام) رسیده است، جبرئیل بر فاطمه زهرا وارد مى‌شد و او را بر مصیبت پدرش تسلیتمى‌گفت و خاطر او را مسرور مى‌گردانید واز پدرش و مکان او وى را خبر مى‌داد و از آنچه بعد از او نسبت به اولادش مى‌شود او را مطلع مى‌نمود و على(علیه السّلام) آنها را مى‌نوشت یا در روایتى، حضرت على(علیه السّلام) با شمارش فضائل و ویژگى‌هاى امام، اشاره مى‌کند که آنان مهبط جبریلروح‌الامین هستند و آن ملکه والا مقدار بر آنها وارد مى‌شود، (به نقل از کلم‌الطیب، حاج سید عبدالحسین طیب، کتابفروشى اسلام، تهران، چاپ سوم، بى‌تا، صص 515 -521) .
اما این که در عصر ما بر کسى وارد شده است، ما اطلاعى ندارید و بعید هم مى‌دانیم، زیرا نزول جبرئیل تنها بر انبیاء و ائمه اطهار هست نه غیر از آنها.
سوال 61 : آیا سندی در رابطه با حقانیت و مظلومیت شیعه و آتش زدن در خانه حضرت زهرا(سلام الله علیها) توسط عمر داریم ؟
جواب: پیش از پرداختن به موضوع مورد بحث , باید چند نکته را یادآوری بکنیم : الف . اعتقاد شیعه این است که پس از پیامبر اسلام جانشینان آن حضرت , امامان دوازده گانه معصوم هستند و غیر از آنان هیچ کس خلیفه پیامبر نیست . ب . شیعه , حقانیت خود را ازپیامبروامامان خودمی گیردنه ازمسلمانان وبرای همین در اعتقادات و رفتارهای خود نیازی به تائیید دیگران ندارد. ج . در مظلومیت شیعه کسی تردید ندارد و شواهد مظلومیت آنان در منابع تاریخی و روائی شیعه و سنی آمده است . د. حسین بن علی (علیه السلام), برادران , فرزندان و یاران آن حضرت را به بدترین و غیر انسانی ترین شکل کشتند و خانواده او و خانواده یارانش را شهر به شهربردند و حتی قاتلان آن حضرت افتخار می کردند که پس از کشتن آن حضرت , بر بدنش اسب دواندند و اگر این قاتلان , در زمان حضرت زهرا هم بودند و حوادثی روی می داد که در جهت خلاف هوسهای نفسانی آنان بود, آن حضرت را هم می کشتند. ه’. یکی از مظاهر مظلومیت اهل بیت پیامبر هجوم به خانه حضرت فاطمه و حضرت علی (علیهم السلام) است . هجوم به خانه حضرت فاطمه , مسائله ای نیست که قابل انکار باشد بلکه هجوم به آن خانه مانند مسائله عاشورا است و در طول تاریخ همواره به عنوان مظلومیت فاطمه زهرا و علی (علیه السلام) مطرح بوده است . و. این اهل بیت است که مظلوم واقع شده و این ها هستند که آن حوادث را دیده اند و نسل به نسل حفظ کرده اند. طبیعی است که عاملان این حوادث تلاش می کردند که این حوادث فراموش شود و در تاریخ نماند و لکن شیعیان آن را حفظ کردند و از مخالفان نیز دانشمندان با انصافی آن حوادث را در کتب تاریخی و حدیثی خود ثبت کردند. گرچه نیازی به تائیید دیگران نیست و منابع و مآخذ شیعه در مورد این حوادث کافی است . پس از این چند نکته به موضوع اصلی می پردازیم : آتش زدن به در خانه حضرت فاطمه و سیلی زدن به آن حضرت در منابع تاریخی و روائی شیعه آمده است و برای آن کس که شیعه است , همین مآخذ کافی است . در منابع و مآخذ اهل سنت نیز آمده است و سنی ها می توانند به آن معتقد باشند. برای نمونه به چند روایت از منابع شیعه و اهل سنت اشاره می کنیم : 1. پس از آن که کاربیعت گرفتن از مردم تمام شد و علی (علیه السلام) و عده ای بیعت نکردند, به خانه آن حضرت حمله کردند. در را سوزاندند, علی را به زور بیرون آورند, حضرت فاطمه را تحت فشار در قرار دادند و کار به جایی رسید که محسن او سقط شد. علی را به مسجد بردند ولی بیعت نکرد و آنان گفتند: بیعت نکنی تو را به قتل می رسانیم . روزهاوماههاگذشت . آنان تصمیم به قتل علی (علیه السلام) گرفتند و قرار گذاشتند که خالد قتل آن حضرت را به عهده بگیرد. اسمائ بنت عمیس از این توطئه آگاه شد و کنیز خود را فرستاد تا آن حضرت را از توطئه آگاه سازد. اصل توطئه چنین بود که وقتی ابوبکر نماز را تمام کرد و سلام گفت , خالد با شمشیر علی (علیه السلام) را بکشد ولی وقتی نماز ابوبکر تمام شد گفت : ای خالد آنچه را دستور دادم نکن , (بحارالانوار, ج 28, ص 308 به نقل از اثبات الوصیه ). اهل سنت نیز در کتابهای کلامی , تاریخی و حدیثی مسائله آتش زدن به در خانه را آورده اند. برای نمونه , به چند روایت اشاره می کنیم : 2- بلاذری می گوید: ابوبکر کسی را دنبال علی فرستاد تا بیاید و بیعت کند ولی حضرت علی نیامد. پس از آن عمر بن خطاب در حالی که آتش به همراه داشت , به سوی خانه علی رفت . فاطمه عمر را در در خانه ملاقات کرد و گفت : ای پسر خطاب ! آیا می خواهی خانه ما را آتش بزنی ؟! عمر بن خطاب گفت : بله , (انساب الاشراف , ج 2, ص 12, تحقیق محمود الفردوس العظم , دار الیقظه العربیه ). 3. ابن عبد ربه می گوید: آنان که از بیعت سرباز زدند عبارتند از: علی , عباس , زبیروسعدبن عباده . علی , عباس و زبیر در خانه فاطمه نشستند. ابوبکر عمر را فرستاد تا آنها از خانه فاطمه بیرون بیایند. ابوبکر به عمر گفت : اگر سرباز زدندباآنان بجنگ .عمربه همراه آتش به خانه فاطمه آمد تا خانه را بر سر آنان آتش بزند. فاطمه اورادیدوگفت :ای پسر خطاب ! آیا آمده ای خانه ما را آتش بزنی ؟! عمر گفت : بله , مگر این که بیعت کنید, (العقد الفرید, ج 5, ص 12, چاپ مصر, چاپ دوم , تحقیق محمد سعید العربان , 1953 و 1372). 4. ابن قتیبه دینوری آورده است : ابوبکر عمر را به سوی کسانی که بیعت نکردند و در خانه علی تحصن کردند, فرستاد. عمر به خانه علی آمد و صدا زد ولی کسی بیرون نیامد. عمر هیزم خواست و گفت : قسم به آنکه جان عمر در دست اوست , یا باید بیرون بیایید و بیعت کنید و یاخانه رابرسرآنانکه در آن هستند آتش می زنم . به او گفتند: فاطمه در آن است . عمر گفت : و لو فاطمه درآن باشد. همه بیرون آمدند ولی علی بیرون نیامد. عمر نزد ابوبکر رفت و گفت : آیا نمی خواهی از علی که از بیعت سرباز زده بیعت بگیری ؟ ابوبکر به قنفذ گفت : برو علی را بیاور. قنفذ آمد و علی به او گفت : چه کار داری ؟ قنفذ گفت : خلیفه رسول خدا تو را می خواهد. علی به او گفت : زود بر پیامبر دروغ بستید. قنفذپیام علی رابه ابوبکر رساند. ابوبکر گریه طولانی کرد. عمر گفت : علی را رها نکن . ابوبکر به قنفذ گفت : دوباره نزد علی برو و بگو: با خلیفه رسول خدا بیعت کن . علی گفت : سبحان الله , آنچه را که از آن او نیست برای خودش ادعا کرده است . قنفذ پیام علی رابه ابوبکر رساند. ابوبکر بازهم بسیار گریه کرد. پس از آن عمر برخاست و گروهی بااو همراه شدند و به در خانه فاطمه آمدند. در زدند. وقتی فاطمه صدای آنها راشنید,با صدای بلند فریاد کرد: ((یا ابتاه )) یا ((رسول الله )) پس ازتوازپسرخطاب وپسرابی قحافه چه ها که نکشیدیم . وقتی که گروه مهاجم گریه فاطمه را شنیدند. در حالی که گریه می کردند برگشتند و دلشان به حضرت فاطمه سوخت ولی عمر و عده ای ماندند. علی را بیرون آوردند و گفتند بیعت کن . علی گفت : اگر بیعت نکنم چه می کنید؟ گفتند: به خدا سوگند گردنت را می زنیم , (الامامه و السیاسه , ج 1, ص 30, تحقیق استاد علی شیری , منشورات رضی ). همانطور که ملاحظه می کنید در منابع شیعه , این حادثه به طور کامل ذکر شده است و منابع اهل سنت تنها به آتش آوردن اشاره کرده اند. البته از آنان توقع نداریم که این حادثه رابه طورکامل ذکرکنند چون این , به زیان آنهاست و آنان تلاش می کنند این حادثه ذکر نشود. اگر می خواهید به همه مآخذ و منابع شیعه و سنی آگاهی پیدا کنید به کتاب ((مائساه الزهرائ)) نوشته جناب سید جعفر مرتضی عاملی لبنانی , ج دوم مراجعه کنید. این کتاب درباره موضوع مورد بحث , بسیار مفصل بررسی و بحث کرده است .
سوال 62 : آیا قضیه کتک خوردن حضرت زهرا(سلام الله علیها) توسط عمر صحت دارد ؟
جواب: در این باره در کتاب‌هاى حدیثى و تاریخى شیعه و اهل سنت، موارد فراوانى یافت مى‌شود. از آن جمله «الذهبى» روایت مى‌کند: «ان عمر رفس فاطمه حتى اسقطت بمحسن» همانا عمر به فاطمه(سلام الله علیها) لگد زد تا اینکه محسن را سقط کرد، (میزان الاعمال، ج 1، ص 139) .
سوال 63 : چرا عمر از سویی با حضرت زهرا(سلام الله علیها) عداوت می ورزید و از سوی دیگر به فرزندان ایشان احترام می گذاشت ؟
جواب: الف ) برخورد عمر بن خطاب با ((فاطمه زهرا))(سلام الله علیها) و حفظ احترام فرزندان حضرت زهرا(سلام الله علیها) دو مسائله جداگانه است . شرایط و موقعیت این دو مسائله فرق می کند. برخورد عمربن خطاب با ((حضرت زهرا)) در زمانی بود که می خواست حکومت و خلافت ابوبکر را تثبیت کند و حضرت زهرا(سلام الله علیها) مخالف و مانع جدی به حساب می آمد, ولی احترام عمر به فرزندان آن حضرت مربوط به زمانی است که خود عمر خلافت را به دست گرفته بود و تهدیدی از طرف امام علی (علیه السلام) و اولادش احساس نمی کرد. جناب ((هاشم معروف الحسینی )) نیز در کتاب ((دوازده امام )) موضوع احترام عمر به فرزندان حضرت زهرا(سلام الله علیها) را در دوران حکومت خلیفه دانسته است . ب ) اصل برخورد عمر بن خطاب با علی بن ابیطالب و حضرت زهرا(سلام الله علیها) در تاریخ مضبوط و ثابت و بین محدثان شیعه و سنی مورد اتفاق است . برخی از علمای اهل سنت ; از جمله ((صلاح الدین خلیل بن ابیک صفدی شافعی )) در کتاب ((الوافی بالوفیات )) در ترجمه ((نظام معتزلی )) این مطلب را آورده است , (ج 6, ص 17, دارالنشر فرانزشتانیر, چاپ سوم ). همچنین ((مسعودی )) در کتاب ((اثبات الوصیه )) جریان آتش زدن عمر بر در خانه فاطمه (سلام الله علیها) را نقل کرده است , (ص 146, انتشارات انصاریان ). محمد بن عبدالکریم احمد شهرستانی در کتاب ((الملل والنحل )) آورده است که ((ابراهیم بن سیار بن هانی نظام )) گوید: عمر در روز بیعت , طوری به شکم فاطمه کوبید که جنین از شکمش افتاد و فریاد می زد: خانه اش را با تمام افراد خانه آتش بزنید. در حالی که در خانه , کسی غیر از علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السّلام) نبود, (شهرستانی , الملل والنحل , ج 1, ص 57, چاپ بیروت )
سوال 64 : آیا آتش زدن و بی احترامی عمر به حضرت زهرا(سلام الله علیها) سند تاریخی دارد؟
جواب: اصل برخورد عمربن خطاب با فاطمه (سلام الله علیها) در تاریخ مضبوط و ثابت شده است . مورخان و محدثان شیعی و سنی جریان را در کتابهایشان آورده اند از جمله منابع شیعی و سنی زیر, مسئله آتش زدن و بی احترامی به حضرت زهرا(سلام الله علیها) به تفصیل نقل کرده اند:
الف) منبع شیعى:
1- امالى، شیخ صدوق، ص 99، انتشارات الاعلمى، چاپ بیروت.
2- شیخ ابومنصور احمدبن على ابى طالب طبرسى، الاحتجاج،تصحیح شیخ ابراهیم بهادرى و شیخ محمد هادى، انتشارات اسوه، ج 1، ص 109 و ج 2، ص 40) .
ب) منبع سنى:
1- عبدالقاهر اسفرائینى، الفِرق بین الفِرق ص 147 و 148، بیروت، انتشارات دارالمعرفه.
2- محمد بن عبد الکریم شهرستانى، الملل و النحل، تحقیق محمد سید گیلانى، ج 1 ص57، انتشارات دارالمعرفه چاپ دوم.
براى آگاهى بیش‌تر ر.ک، سید مسعود آقایى، چشمه در بستر (تحلیلى از زمان‌شناسى حضرت زهر(سلام الله علیها)، انتشارات حضور.
مدارک شیعه:
1- کامل الزیارات، ابى‌القاسم جعفربن محمد بن جعفر بن موسى بن قولویه ، ص 332
2- بحارالانوار ، ج 28 ، ص 61 ـ ج 29، ص 192 ـ ج 30 ، ص 348 ـ ج 43 ، ص 170
3- الاختصاص شیخ مفید ص 182
4- دلائل الامامه طبرى ص 45
5- وفات الصدیقه الزهراء«»علامه مقدّم ص 78
منابع اهل سنت:
1- الملل والنحل الشهرستانى ج 1، ص 57
2- مناقب آل ابیطالب ابن شهر آشوب ج 3 ، ص 358 (به نقل از «المعارف» ابن قتیبه)
3- الامامه والخلافه مقاتل بن عطیه ص 160
4- انساب الاشراف بلاذرى ج 1 ، ص 586
5- العقد الفرید ابن عبدربه ج 4 ، ص 259
6- الوافى بالوفیات ج 6 ، ص 17
سوال 65 : چرا علی (علیه السلام) سکوت کردند؟
جواب: این که حضرت زهرا(سلام الله علیها) مورد بی احترامی و ضرب و شتم خلفا (عمر بن خطاب ) و عمالش شده است , احمد بن یحیی معروف به بلاذری از دانشمندان اهل سنت در کتاب خود به نام انساب الاشراف , آورده است زمانی که علی (علیه السلام) از بیعت با ابوبکر خودداری نمود و در خانه گوشه گیری کرده بود ابوبکر, عمر را به سوی علی فرستاد و به وی دستور داد علی را با زور نزد من حاضر کن , عمر بن خطاب آتش آورد فاطمه در کنار در به او برخورد به او گفت پسر خطاب آیا می خواهد در خانه ام را به رویم آتش بزنی گفت بلی و این بهترین کار برای تقویت دین پدرت می باشد, (انساب الاشراف , ج 1, احمد بن یحیی المعروف بالبلاذری , تحقیق دکتر محمد حمدالله , چاپ سوم , انتشارات دار المعارف , ص 587).
و هم چنین مسعودی در کتاب اثبات الوصیه , تحت عنوان حکایت سقیفه می گوید ((… پس روایت شده که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) از دنیا رحلت فرمود… پس امیرالمؤمنین (علیه السلام) با عده ای از پیروان و شیعیانش در منزلش جمع شده بودند, چون پیامبر به وی چنین دستوری داده بود در این هنگام به خانه اش حمله ور شدند و به آنجا هجوم آوردند و درب خانه اش را به آتش کشیدند و او را به زور از خانه خارج کردند, آنها سید زنان فاطمه را پشت درب فشار سختی دادند به حدی که محسن را سقط کرد, (اثبات الوصیه , ص 146, مسعودی , انتشارات الصدر).
ابی محمد عبدالله بن مسلم ابن قیبه الدنیوری در کتاب الامامه و السیاسه , ج 1, ص 19, انتشارات مؤسسه الحلبی ; و هم چنین ابی عمر احمد بن محمد بن عبدربه الاندلسی , در کتاب العقد الفرید, جزئ چهارم , ص 259 و 260, انتشارات دار الکتاب العربی , جریان آتش زدن در خانه حضرت زهرا(سلام الله علیها) آورده اند. موارد فوق از روایت اهل سنت بود, اما زدن حضرت زهرا و آتش کشیدن در خانه اش را علما شیعه نیز نقل کردند. سلیم بن قیس می گوید: عمر بن خطاب نصف اموال همه عمالش را از آنان گرفت مگر, قنفذ عدوی او نیز یکی از کارکنان او بود که چیزی از او نگرفت و آنچه از او گرفته بود بیست هزار درهم می باشد به او باز گرداند, ابان گفت سلیم گفت با علی(علیه السّلام) ملاقات کردم و از این کار عمر از او پرسیدم فرمود آیا می دانی چرا از قنقذ دست برداشت و چیزی از وی غرامت نگرفت ؟ گفتم نه فرمود: زیرا او بود که وقتی فاطمه آمد تا بین من و آنان قرار گیرد با تازیانه اش او را زد, چنان که وقتی فاطمه از دنیا رفت جای تازیانه همچون بازو بند روی بازویش مانده بود.
برای آگاهی بیشتر ر.ک :
1- کتاب سلیم بن قیس , ج 2, ص 674, تحقیق محمدباقر انصری , انتشارات الهادی قم .
2- بحارالانوار, ج 30, ص 302, تحقیق شیخ عبدالزهرا العلوی , انتشارات دار الرضا, بیروت .
3- عوالم العلوم , شیخ عبدالله بحرانی اصفهانی , ج 11, ص 413, انتشارات مدرسه الامام المهدی قم .
2- در رابطه با بستن دستان علی (علیه السلام) باید به این نکته توجه کرد که مقابله با مهاجمان با زور و شمشیر خواسته برخی از دشمنان اسلام و تا حدودی در خدمت منافع مهاجمان بود; چیزی که امام علی (علیه السلام) از آن اجتناب می کرد و پیامبر خدا هم او را از آن نهی فرموده بود همین بود که با آنان به مقابله نپردازد, عدم پاسخ به دعوت زورگویانه آنها بدان معنی نیست که احتیاطات لازم در دفاع از خود را در صورت بروز هر گونه اذیت و آزار از سوی مهاجمان به کار نگیرند نخواستن خلافت به زور شمشیر چیزی است , و دفاع از خویش آنجا که اقداماتی برای ریختن خون در کار است چیزی دیگر می باشد. درباره عدم مقابله امیرالمؤمنین با مهاجمان , علامه سید جعفر مرتضی عاملی می گوید. اگر امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در مقابل مهاجمان اقدام به مقابله می کرد به نفع آنها تمام می شد و می توانستند حقایق را قلب کنند, اذهان را مشوش می کردند به گونه ای که علی (علیه السلام) را بشکند و حقیقت را برای مردم وارونه جلوه دهند. چون آنان به مردم می گفتند علی بر ما حسادت ورزید و روی خود حساب کرد و با اعتماد به موضع و قدرت خویش و نزدیکی به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) و شجاعت خود و همسری دختر رسول خدا و پدری حسن و حسین با ما به زور مقابله کرد پس او متجاوز است و…, (مائساه الزهرا, سید جعفر مرتضی عاملی , ترجمه : محمد سپهر, ص 248).
3- درباره علل سکوت امام علی (علیه السلام) دلایلی وجود دارد که از جمله کلمات خود آنحضرت می باشد; می فرماید: الف : هنگامی که دیدم یاوری جز اهل بیت ندارم نخواستم آنان را به کشتن بدهم و از مرگشان بخل ورزیدم در حالی که خاشاک در چشم می آزرد چشم پوشیدم و با شدت ناراحتی از زخم گلو آن را نوشیدم و در نهایت خشم صبر کردم , صبر در نهایت تلخی و تلخ تر از علقم (علقم نوعی گیاهی است بسیار تلخ ), (نهج البلاغه , صبحی صالح , ص 68, خطبه 26). ب : خطیب خوارزمی در مناقب خود از طریق ابن مردویه با ذکر سند از ابو طفیل روایت کرده است که گفت : به هنگام شورا (شورایی که عمر بن خطاب تشکیل داده بود) من در محل شورا بودم که متوجه شدم سر و صدا بلند شد, پس شنیدم علی می گفت مردم با ابوبکر بیعت نمودند در حالی که به خدا سوگند من اولی تر و سزاوارتر از وی به مقام خلافت بودم پس من از بیم آن که مردم گرایش به کفر پیدا کنند و با شمشیر گردن یکدیگر را بزنند اطاعت کردم و…, (مناقب , خطیب خوارزمی , فصل 19, ص 224, نقل از کتاب علی با حق است , نوشته مهدی فقیه ایمانی ). چند تا منابع فارسی معرفی می شود.
برای آگاهی بیشتر به آنها رجوع شود.
1- مائساه الزهرا, سید جعفر مرتضی عاملی , ترجمه : محمد سپهر, انتشارات : ایام .
2- امام علی (علیه السلام) , عبدالفتاح عبدالمقصود, ترجمه : سید محمدمهدی جعفری و سید محمود طالقانی , ج 1, ص 315 الی 354, ج 4, ص 373 – 378, چاپخانه : مروی .
3- شرحه شرحه (گزارش کوتاه امیرالمؤمنین از زندگی خویش ), محمد محمدیان , انتشارات : اندیشه جوان .
4- روایت دریا, محمد محمدیان , انتشارات : اندیشه جوان .
5- حق با علی است , مهدی فقیه ایمانی , انتشارات : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم .
6- آتش به خانه وحی , سید محمدحسین سجاد, انتشارات سجاد.
7- چشم به تر (تحلیلی از زمان شناسی حضرت زهرا), سید مسعود آقائی , انتشارات حضور.
سوال 66 : آیا پاکی معصومان , پاکی حضرت فاطمه از عادت زنانگی را نیز شامل می شود؟
جواب: خداوند در سوره احزاب در مورد اهل بیت (علیهم السلام) می فرماید: ((… انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا”;… خداوند فقط می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا” شما را پاک سازد)), احزاب , آیه 33). این که اهل بیت (علیهم السلام) بشر هستند به حکم طبیعت انسانی همانند سایر انسان ها بوده و دارای لوازم جسمانی می باشند در این جهت فرقی بین اهل البیت و دیگر انسان ها نیست . البته در مورد فاطمه زهرا(سلام الله علیها) احادیثی وارد شده است که دلالت بر پاکی آن حضرت از آلودگی ظاهری و طبیعی (عادت زنانگی , حیض ) می کند, (فاطمه الزهرا, شادمانی دل پیامبر, احمد رحمانی همدانی , مترجم : دکتر سید حسین افتخارزاده , ص 215, نقل از بحارالانوار, ج 43, ص 15). اما پاکی و طهارتی که برای اهل بیت در آیه می گوید, پاکی از هرگونه پلیدی و گناه را شامل می شود. در زیارت جامعه کبیره هم آمده است : ((عصمکم الله من الزلل وامنکم من الفتن و طهرکم من الدنس واذهب عنکم الرجس و طهرکم تطهیرا”; خدا شما را از لغزش ها حفظ کرد و از فتنه انحرافات در امان داشت و از آلودگی ها پاک ساخت و پلیدی را از شما دور کرد و کاملا” تطهیر نمود)), (تفسیرنمونه , ج 17, ص 297 و 298).
سوال 67 : لعنت فرستادن به خلفا به دلیل غصب حق حضرت علی (علیه السلام) چه حکمی دارد؟
جواب: لعن به خاطر سرپیچی از فرمان خدا و فرمان رسول خدا است . زیرا تمرد, ایذائ خدا و رسولش می باشد و کسانی که خدا و رسولش را اذیت کنند در دنیا و آخرت مورد لعن هستند. ((ان الذین یوئذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا والاخره واعدلهم عذابا” مهینا”; آنها که خدا و پیامبرش را ایذائ می کنند خداوند آنها را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور می سازد و برای آنان عذاب خوارکننده ای آماده کرده است , (احزاب , آیه 57). اما ایذائ پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلّم) مفهوم وسیعی دارد و هرگونه کاری که او را آزار دهد شامل می شود. اعم از فکر و الحاد و مخالفت دستورات خداوند و نسبت های ناروا و تهمت و ایجاد مزاحمت به پیامبر, حتی از روایاتی که شیعه و سنی قبول دارند نقل کرده اند, استفاده می شود که آزار خاندان پیامبر مخصوصا” علی و فاطمه نیز آزار خدا و رسولش می باشد. با توجه به موقعیت و شخصیت حقوقی علی (علیه السلام) در قرآن و در نزد پیامبر, غصب حق آن حضرت ایذائ خدا و رسولش می باشد. پیامبر فرموده است ((فاطمه بضعه منی فمن اغضبها اغضبنی ; فاطمه پاره تن من است , هر کس او را به خشم درآورد مرا به خشم درآورده است )), (صحیح بخاری , جزئ 5, ص 26). ((ان فاطمه بضعه منی یوئذینی ما آذاها; فاطمه پاره تن من است هر که او را آزار دهد مرا می آزارد)), (صحیح مسلم , ج 4, ص 1903, باب فضائل فاطمه ) و آنها فاطمه پیامبر را اذیت کردند. و موارد مختلف دیگر که در کتب تاریخ آمده است پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلّم) را اذیت می کردند چه در حال حیات و چه بعد از رحلت . از طرف دیگر, آنچه را که خدمات نامبردگان خوانده اید جای بحث جدی دارد و در برابر بدعت های ناروا در دین چیزی به حساب نمی آید.
برای آگاهی بیشتر ر.ک : اجتهاد در مقابل نص , علامه سید شرف الدین موسوی , علی دوانی .
سوال 68 : لمس کردن نام حضرت زهرا(سلام الله علیها) و ائمه (علیهم السلام) بدون وضو چگونه است ؟
جواب: بنا بر احتیاط واجب جایز نیست.
سوال 69 : آیا این درست است که بگوییم هستی و کون و مکان فقط به خاطر ائمه (علیهم السلام) یا حضرت فاطمه (س آفریده شده است ؟
جواب: اولاً، بعضى احادیث قدسى از نظر سندى از اعتبار بالایى برخوردار نیستند.
ثانیا، حدیث مورد نظر باید به درستى تبیین شود و در پناه فهم صحیح آن روشن مى‌شود چنان نیست که ما جبرا و لزوما به خاطر یک نفر وارد دار مکافات شده‌ایم؛ بلکه هر یک از ما نیز هدف خلقت هستیم؛ ولى خود را از رسیدن به آن هدف نهایى عقب انداخته‌ایم.
فلسفه اینکه شخصیت‌هایى مانند ائمه اطهار(علیه السّلام) یا حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) مدار و هدف آفرینشند، با اندک تأملى و با ذکر چند مقدمه روشن مى‌شود:
1 – نصوص دینى، اعم از قرآن و سنت و هم چنین ادیان الهى پیشین، نشان مى‌دهد که خداوند تمام هستى را براى انسان‌آفریده و آدمى را گل سرسبد آفرینش قرار داده است. قرآن مجید مى‌فرماید: «و خلق لکم ما فى السموات والارض»؛ «آنچه که در آسمان‌ها و زمین است خداوند براى شما آفرید» ؛ یعنى، تمام کارخانه هستى را خداوند براى انسان و به سود انسان و به گونه‌اى به کار انداخته است که همه با همه شرایط زیست،رشد و کمال انسان را فراهم آورند. از همین رو گفته شده است که ادیان الهى «انسان مرکز» (آنتروپوسنتریک = Anthropocentric) هستند.
2 – از طرف دیگر انسان براى کمال ویافتن اوصاف الهى و تقرب به پروردگار و رسیدن به مقام قرب الهى آفریده شده است.
3 – برجسته‌ترین انسان‌هاى کامل که در آنها همه کمالات ممکنه انسانى مشهود و متجلّى است و سراسر زندگى آنها بیانگر این مطلب است. پیامبر اکرم( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) و ائمه اطهار(علیه السّلام) و حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) مى‌باشند. از همین جا به خوبى درمى‌یابیم که در عمل و واقعیت خارجى، هدف اصلى آفرینش در عالى‌ترین شکل خود با وجود آنان منطبق است. این مسأله را در شکل زیر مى‌توان نمایش داد.
خلقت جهان <——-انسان<——-کمال<——-چهارده معصوم
سوال 70 : دلیل عصمت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) چیست ؟
جواب: در رابطه با مقام عصمت حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) در ابتدا باید دید عصمت را چگونه مى‌توان شناخت؟ مسلماً ما راهى، از طریق علمى و فسلفى براى شناخت مصادیق عصمت نداریم؛ زیرا فلسفه جزءشناسى نیست و تنها به طور کلى امکان عصمت را ثابت مى‌کند، و علوم تجربى نیزنمى‌توانند تمام رفتارها و واکنش‌هاى جوارحى و جوانحى اشخاص را تحت آزمون درآورده و با واقعیات خارجى مورد مقایسه قرار دهند. بنابر این تنها راه شناخت معصوم،نصوص معتبر دینى است و استدلال بر عصمت هیچ کس – غیر از خدا – از غیر طریق ادله دینى و نقلى ممکن نیست. بنابر این اگر آیات قرآن و احادیث معتبر وارده از طریق پیامبر اکرم( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) بر عصمت فردى گواهى داد ما تعبداً مى‌پذیریم و به آن ایمان مى‌آوریم. در این رابطه آیاتى از قرآن و روایات بسیارى از پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) که در کتاب‌هاى فریقین نقل شده، بر عصمت ائمه اهل بیت(علیه السّلام) دلالت دارند که از جمله آنها آیه تطهیر مى‌باشد. براى آگاهى بیشتر در اینزمینه ر.ک :
1 – آیه التطهیر، ج 1 و 2 السید محمد باقر ابطحى
2 – آیت تطهیر نظرى منفرد نشر دارالقرآن
3 – مع الدکتور السالوس فى آیه التطهیر
سوال 71 : قضیه فدک چه بود و عمر چگونه با حضرت زهرا(سلام الله علیها) برخورد کرد؟
جواب: در مورد آنچه پیرامون تاریخ اهل بیت(علیه السّلام) و برخورد خلفا با ایشان گفته مى‌شود مسلما نباید هر چه از زبان این و آن، بویژه مداحان گفته مى‌شود را بدون بررسى و تحقیق پذیرفت، بلکه در این باره باید شواهد تاریخى و دیدگاه بزرگان و عالمان برجسته را ملاک قرار داد. در خصوص مسأله‌اى که پیرامون فدک نقل کرده‌اید روایات مسلم تاریخى وجود دارد که در کتب خود اهل سنت دقیقا نقل شده است.
ابن ابى الحدید معتزلى که فردى عالم و سنى مذهب است مى‌نویسد: «ابراهیم بن سعید ثقفى از ابراهیم بن میمون از عیسى بن عبداللّه‌ بن محمد بن على بن ابى‌طالب(علیه السّلام) از پدرش، از جدش از على(علیه السّلام) روایت کرده است که آن حضرت فرمود: فاطمه(سلام الله علیها) نزد ابوبکر رفت و به او فرمود: پدرم فدک را به من بخشید وعلى و امّ‌ایمن بر این مطلب گواهند. گفت: تو جز حق و راستى چیزى به پدرت نسبت نمى‌دهى، من آن را به تو بخشیدم و بعد تکه‌اى از پوستطلبید و سند فدک را براى حضرت زهرا نوشت. حضرت از نزد او خارج شد و در بین راه به عمر رسید. عمر پرسید: اى فاطمه! از کجا مى‌آیى؟ گفت: از نزد ابوبکر مى‌آیم. به او گفتم که رسول خدا فدک را به من بخشیده و على و امّ‌ایمن نیز بر این مطلب گواهند. وى فدک را به من برگرداند و این نوشته را به من داد. عمر نوشته را از آن حضرت گرفت و نزد ابوبکر آمده گفت: تو فدک را به فاطمه داده‌اى و سندش را نوشته‌اى؟ گفت: آرى. گفت: على به سود خودگواهى مى‌دهد و امّ‌ایمن یک زن است. بعد آب دهان بر روى آن سند انداخته نوشته را پاک و سند را پاره کرد.
روایت شده که ابوبکر پس از گواهى امیرالمؤمنین(علیه السّلام) دستور داد فدک را به حضرت زهرا بدهند. عمر بر این حکم ابوبکر اعتراض کرده نوشته را پاره کرد، (شرح نهج‌البلاغه، ج 16، ص 274) .
سوال 72 : سنی ها چقدر به اهل بیت (علیهم السلام)و فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و هم چنین وجود مصلح آخرالزمان اعتقاد دارند؟
جواب: در کتاب‌هاى اهل سنت روایات فراوانى در مورد اهل‌بیت (علیهم السّلام) و فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و فضایل آنان و لزوم محبت به آنها وارد شده است: هم‌چنین در مورد مهدى‌موعود(عج) به دلیل روایات فراوانى که از پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) رسیده، آنان به وجود مهدى این امت اعتقاد دارند. البته آنان، پیشوایان ما را به عنوان امام معصوم نمى‌شناسند؛ ولى شیعیان با استناد به آیات و روایات فراوان و دلایل عقلى، معتقدند که با نصب پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) دیگر جایى براى خلافت آن سه خلیفه -که با تشکیل شورایى زمام امور را به دست گرفتند – باقى نمى‌ماند و این خلاف روش و دستورى است که پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) صادر فرموده و در غدیرخم رسما اعلان کرده و از همه براى امام على(علیه السّلام) بیعت گرفته است، (این مسأله را خود برادران اهل سنت نیز نقل نموده‌اند).
سوال 73 : چگونه می توان از فاطمه زهرا(سلام الله علیها) الگوگیری کرد در حالی که ایشان چهارده قرن پیش می زیستند؟
جواب: در الگوگیرى، بودن یا نبودن اشخاص خیلى مهم نیست؛ بلکه چه بسا کسانى که در گذشته دور زندگى مى‌کردند، بهتر از بسیارى از مصاحبان بتوانند الگو واقع شوند؛ لیکن براى این کار باید از طریق بررسى تاریخ زندگى درس‌هاى لازم را فرا گرفت. گذشت چهارده قرن هم چیزى را عوض نمى‌کند؛ زیرا محور اصلى در الگوگیرى اصول کلى تربیتى است که زمانمند و ارزش‌هاى اخلاقى است که با مرور زمان پوسیده و کهنه نمى‌شود.
سوال 74 : چرا حضرت زهرا(سلام الله علیها) دارای کنیز بودند؟
جواب: در همه زمان‌ها متداول است کسانى که به علت‌هاى گوناگون (مانند متعدد بودن فرزندان، ضعف جسمى، اشتغال به مسائل علمى و…) نیاز به معین دارند، از خدمتکار استفاده کنند. حضرت زهرا(سلام الله علیها) نیز با توجه به سن و تعداد فرزندان و مسائل دیگر، چنین نیازى را احساس کرده بودند.
کسى که کارشناس دینى نیست، عقلاً درست نیست که بگوید من فلان حکم دین را قبول ندارم؛ همان طور که اگر کسى متخصص در شیمى یا طب نباشد، حق ندارد بگوید من فلان قسمت این علوم را قبول ندارم. در واقع دخالت غیر متخصص در مسائل فنى به بازیچه گرفتن علم است که مورد قبول هیچ عاقلى نمى‌باشد.
سوال 75: با توجه به اینکه فاطمه زهرا(سلام الله علیها) مصداق بارز کوثر است * مراد از اینکه حضرت علی (علیه السلام) ساقی کوثر است , چیست ؟
جواب: الف) کوثر مصادیقى دارد که یکى از مصداق‌هاى بارز آن حضرت زهرا(سلام الله علیها) مى‌باشند. مصداق دیگر آن حوضپیامبر در قیامت است که حضرت على(علیه السّلام) ساقى آن مى‌باشند. در این نگاه بین دو مصداق کوثر نوعى تفکیک شدهاست. از همین‌رو لازم نیست حتما رابطه‌اى بین سقایت حضرت على(علیه السّلام) و کوثر بودن حضرت فاطمه(سلام الله علیها)باشد.
ب ) نگرش دیگر عدم تفکیک بین آن دو است، به این معنا که کوثر در قیامت وجه دیگرى از کوثر در دنیا است.بنابراین همان طور که ورود به بهشت بدون نوشیدن جام کوثر ممکن نیست، در این دنیا نیز بدون پیمودن راه آنحضرت و تحصیل رضایت ایشان راهى به سوى بهشت نمى‌گشاید، و سقایت؛ یعنى، نوشیدن آب گواراى هدایتکوثر فاطمى از طریق ولایت علوى؛ زیرا:
1- بهشت رفتن بدون رضاى خدا ممکن نیست.
2- بر حسب روایات رسیده از پیامبر اکرم( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) خداوند به رضاى فاطمه خشنود و به غضب وى خشمگین مى‌گردد.
3- رضایت فاطمه به پذیرش ولایت على(علیه السّلام) است و غضب او به پشت کردن از مسیر ولایت.

نتیجه:
تبلور کوثر فاطمى همان ولایت علوى است وهر کس با پذیرش ولایت امیرالمؤمنین به دست ایشان از کوثر فاطمى (همان جهت مرضىخداوند) سیراب شود، بهشتى خواهد بود.
[ اما تفسیر دیگر که در واقع تأویل بوده و بسیار دقیق‌تر و عمیق‌تر است و به تفسیر بطنى از بطون قرآن کریمبرمى‌گردد نیز از سوى ائمه معصومین(علیه السّلام) مطرح شده است. این تفسیر و تأویل، همان است که این جا محل بحث مااست و پرسش شما نیز به این نوع تفسیر و تأویل برمى‌گردد.
متن این حدیث که از امام جعفر صادق(علیه السّلام) مى‌باشد، چنین است:« اِنّا اَنْزَلْناهُ فى لَیْلَهِ الْقَدْرِ، اَللَیْلَهُ فاطمه والقدر اَللّه‌ُفمن عرف فاطمه حق معرفتها فقد ادرک لیله القدر، و انّما سُمّیت فاطمه لانّ الخلق فطموا عن معرفتها… و قوله: «وَ ما اَدْریک ما لَیْلَهُالْقَدْرِ لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ اَلْفِ شَهْرٍ» یعنى خیر من الف مؤمن و هى ام المؤمنین» « تَنَزَّلُ المَلائِکهُ وَالرُّوحُ فیها» و الملائکهالمؤمنون الذین یملکون علم آل محمد( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) والروح القدس هى فاطمه «بِاِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کلِّ اَمْرٍ سَلامٌ هِىَ حَتّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ»؛«یعنى حتى یخرج القائم»»، (تفسیر فرات کوفى، ابوالقاسم فرات بن ابراهیم بن فرات کوفى از علماى عصر غیبت صغرا، تحقیق محمد کاظم، ص 581- 582، نشر وزارت ارشاد اسلامى) .
بر مبناى تفسیر و تأویل آن حضرت، تفسیر سوره قدر به اجمال چنین است: «اللیله فاطمه» است والقدر «اللّه‌» پسهر کس که فاطمه را به حقیقت بشناسد، حتما شب قدر را درک کرده است. علت نام‌گذارى آن حضرت به فاطمه، بهخاطر این است که مردم از شناختنش ناتوان هستند. اما معناى «لیله القدر، بهتر از هزار ماه است»؛ یعنى، بهتر از هزارمؤمن است و آن نیز ام‌المؤمنین حضرت زهرا(سلام الله علیها) مى‌باشد. مراد از ملائکه، مؤمنان عالِم به علوم آل محمد( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) واهل بیت اویند و مراد از روح یا روح‌القدس همانا فاطمه است. مراد از این که: در آن شب تا طلوع فجر همه امور بهسلامت بوده، و نیز داراى رحمت است، طلوع فجر همان ظهور حضرت مهدى آل محمد( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) است. بنابراین، بخشدوم پرسش – که راجع به تناسب صدر و ذیل آیات سوره قدر مى‌باشد – در تفسیر خود امام(علیه السّلام) پاسخ داده شده و درمتن حدیث آمده است. اما پاسخ بخش نخست پرسش، با آنچه از بیان و بنان اساتید بزرگوار حکمت و عرفان شنیده وخوانده‌ایم به اختصار و با بیان ساده‌تر تقدیم مى‌گردد. با این توضیح که در این حدیث امام صادق(علیه السّلام) در تبیین و تفسیرسوره قدر و تأویل لیله‌القدر از حکمت و عرفان سود جسته است و بدین طریق بار دیگر جایگاه رفیع حکمت و عرفانو نقش سازنده و تعیین کننده آن در تبیین و شناخت معارف دینى را روشن ساخت؛ زیرا امام صادق(علیه السّلام) با تفسیر اینگونه از قرآن – که کاملاً تفسیر عرفانى است – نشان داده که حکمت و عرفان جزو علوم کاملاً اسلامى و برخاسته ازمتون دینى (قرآن و سنت) است.
حال چرا حضرت امام صادق(علیه السّلام) لیله القدر را به فاطمه زهرا(سلام الله علیها) تفسیر و تأویل کرده است؟ و چه ارتباطى میانلیله القدر و فاطمه زهرا(سلام الله علیها) مى‌باشد؟ در این راستا گفتنى است که:
1- لیله القدر، شب نزول قرآن به همه مراتب و حقایق وجودى‌اش به طور نزول دفعى و یکبارگى بر سرّ وجود ونهانخانه جان انسان کامل؛ یعنى، حضرت رسول ختمى مرتبت محمد مصطفى( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) است و همه شرف و فضیلتبى‌نظیر شب قدر – که از هزار ماه افضل و برتر است – در همین است که قرآن؛ یعنى، عصاره همه حقایق بى‌کرانهستى و جامع همه مراتب وجود (طبیعت، مثال و عقل) که بر قلب و جان انسان کامل (انسان به فعلیت رسیده و همهمراتب کمال وجودى ممکن را درنوردیده) فرو فرستاده شد. او نیز بر همه مراتب وجود و عالم هستى احاطه وجودىدارد؛ زیرا جهان آفرینش از نظر قرآن کریم به سه مرحله و مرتبه؛ یعنى، عالم طبیعت، عالم مثال و عالم مجردات تامه(عالم عقول) تقسیم مى‌شود. هر موجود امکانى و مخلوقى – غیر از انسان – به نوبه خود در یکى از این بخش‌هاى سهگانه جاى دارد و از آن تجاوز نمى‌کند.
تنها انسان است که مى‌تواند «کون جامع» باشد و همه این عوالم سه گانه را در نوردد و واجد همه مراتب وجود شدهو بر همه عالم غیب و شهود احاطه وجودى یابد. انبیا و اولیاى الهى – به ویژه رسول گرامى اسلام( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) و ائمه دوازدهگانه و حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) – انسان‌هاى کامل و مصادیق اتم «کون جامع» هستند؛ یعنى، از نظر طبیعت با موجودطبیعى و از نظر ملکوت با عالم مثال و از نظر تجرد عقلى با موجودات مجرد تام هم‌سنگ و همسان‌اند و بلکه از همهآنها برتر و والامرتبه‌اند؛ زیرا در قوس نزول نخستین صادر، انسان کامل است و در قوس صعود نیز عالى‌ترین موجودىکه بازگشت به سوى خدا دارد باز «انسان کامل» است.
2- حقیقت انسان کامل با حقیقت قرآن برابر و در غیبت وجود علمى و عینى اتحاد دارند و از یکدیگر جدا نیستند.(چنان که مفاد حدیث متواتر ثقلین « انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه‌ و عترتى» میان شما امت دو چیز گران‌بها وگران‌سنگ باقى مى‌گذارم: کتاب خدا، قرآن و عترت و اهل بیتم » همین است)؛ زیرا در میان کلمات الهى (موجودات) براى حقیقت قرآن و حقیقت انسان کامل – که کلمات تامه الهى‌اند – خصوصیت منحصر به فردى است؛ یعنى، جامع همهمراحل وجود (عقل، مثال و طبیعت) مى‌باشند و بدون تجافى (خلأ ذاتى) از مقام بالا در مقام پایین تجلى دارند؛ چنانکه در دعاى شب بیست و هفتم رجب (شب مبعث) به این تجلى اعظم تصریح شده است: « اللهم انى اسئلک بالتجلى الاعظم…» و بدون غیب از جهان طبیعت و مثال، به مرحله تجرد تام عقلى شهود علمى دارند و هر چه در جهانآفرینش یافت مى‌شود هم تحت احاطه مقام جمعى قرآن است و هم تحت هیمنه و سیطره وجودى انسان کامل که«کون جامع» است و نیز هر چه را انسان کامل مى‌داند و مى‌یابد در مقام جمعى قرآن حضور دارد. بر این اساس، انسانکامل به کنه و حقیقت قرآن احاطه دارد؛ چون هم براى قرآن اصل و باطنى است و هم براى انسان کامل اصل و باطنى واین اصل و باطن قرآن با آن اصل و باطن انسان کامل همسان و برابر است؛ چه این که انسان کامل همه حجاب‌هاىنورانى را همانند حجاب‌هاى ظلمانى شکافته و به عزّ قداست حق سبحانه متصل شده است و هیچ واسطه‌اى بین او وبین متکلم (خدا) نیست و در این حال کلام (قرآن کریم) عین شهود خواهد بود. پس انسان کامل و حقیقت قرآن درمقام بساطت و جمع متحدند و این بهترین مصداق اتحاد عاقل و معقول مى‌باشد.
براى آگاهى بیشتر ر.ک: مستدرک، حاکم نیشابورى، ج 3، ص 109 – 110 – نشر دارالفکر، بیروت.
3- هم چنان که آیات و سوره‌هاى قرآن در مقام فرقانى از یکدیگر جدایند و در مقام جمعى قرآن متحدند،انسان‌هاى کامل نیز در عالم طبیعت، مثال و غیر آن از یکدیگر جدایند ولى در مقام ظهور اول و صدر نخستین با هممتحدند و در اثر اتحاد حقیقت است که رقیقه – حاق وجود – هر کدام از آنها توان این را دارد که گاهى بدون واسطه ازمتکلم ازل (خداى متعال) سخن بشنود. ازاین‌رو آنچه مثلاً از امام صادق(علیه السّلام) نقل شده است مانند همان چیزى استکه از پیامبر اکرم( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) نقل گشته است و همین‌طور است نسبت به سایر معصومان(علیه السّلام)؛ زیرا چنان که در جوامع روایى ما- به ویژه در زیارت جامعه کبیره – آمده است طینت، حقیقت و نور وجود همه آنان یکى است و جدایى میان آنهانیست. بدین خاطر همه کاظمند، همه صادقند، همه حسینند، همه حسنند و… . بر این اساس، با این که حقیقت کلامخدا (قرآن) با حقیقت انسان کامل که کون جامع بوده و همه اسماى حسناى الهى را دانا است و نیز همه جوامع کلم راواجد است و در عینیت خارجى و حقیقت باطنى با قرآن همسنگ و همسان، به طورى که هیچ کدام بر دیگرىافضلیت و برترى ندارد، ولى در حدیث ثقلین در برخى نقل‌ها از قرآن تعبیر به «ثقل اکبر» و از «عترت و اهل بیت» تعبیربه «ثقل اصغر» شده است. رازش این است که قرآن کلام و پیام خداست و بر بندگان خدا هر چه به آن ذات یگانهنزدیکتر باشند تکریم مولى و خضوع در برابر او لازم‌تر است. ازاین‌رو این تفضیل به لحاظ قائل و متکلم ازل (خدا)است نه به جهت قول و نفس کلام.
براى آگاهى بیشتر ر.ک: مسند احمد حنبل، ج 3، ص 14، 17، 26 و 59 ؛ ج 5، ص 181 – 182 و 1289 – 190، نشر دارصادر، بیروت.
4- با آنچه گفته شد روشن گردید که انسان کامل «کون جامع»، قرآن ناطق و مُمثّ
سوال 76 : اهل سنت می گویند ضارب فاطمه (سلام الله علیها) عمر ابن هشام می باشد نه عمر بن خطاب آیا صحیح است ؟
جواب: طبیعى است که بسیارى از ما به جهت تولد و رشد در محیطى که فرهنگ تشیع بر آن حاکم است، به این آییندرآمده‌ایم؛ لیکن این نقصى بر تشیع و مسلمانى نیست. نقص آن است که ما بدون گسترش آگاهى‌هاى دینى وژرف‌کاوى در معارف و احکام نورانى اسلام، اندک میراثى که از خانواده به ما رسیده است بسنده کنیم و به رشد فکرىو معرفتى خود و جامعه نیندیشیم و باورداشت‌هایى را که در طول تاریخ نیاکان ما با جان و دل از آن پاسدارى کرده وبراى ما به ارمغان آورده‌اند، درست نشناسیم و به بسط و گسترش حکیمانه آن نپردازیم. و اگر مقصود این است که اساساً فلسفه اسلام و تشیع چیست و چرا از آغاز نیاکان ما بدان گرویده و علما ودانشمندان دین از آن حمایت کرده‌اند؟ پاسخش این است که دین مبین اسلام، بر اساس ادله قطعیه و روشن، آخرین وکامل‌ترین دین الهى است که جز آن، دین دیگرى نزد خداوند پذیرفته نیست: و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یُقبلمنه ، (آل عمران، آیه 85) . تشیع نیز چیزى جز پیروى از حقیقت اسلام ناب ـ که از قرآن و سنت به دست مى‌آید ـ نیست و فرق اساسى آن باتسنن، آن است که شیعه، بر اساس رهنمودهاى قرآن و احادیث شریف نبوى ـ که در کتاب‌هاى فریقین آمده استمجراى وصول به سنت بعد از پیامبر را، اهل بیت عصمت و طهارت مى‌داند؛ ولى دیگران به جاى اهل بیت، سنتخلفا را معتبر مى‌شمارند. به نظر شیعه امامت امتداد نبوت است و متصدیان آن از جانب خداوند تعیین مى‌شوند. ازجمله دلایل این مدعا حدیث غدیر است. در رابطه با غدیر خم، عین واقعه را به نقل از ترجمه الغدیر (ج 1، ص 29 – 37) تقدیم مى‌داریم. لازم است بدانیدکه این واقعه و خطبه پیامبر اکرم( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) در آن، مورد اجماع و اتفاق جمیع مسلمانان شیعه و سنى است و جایگاه ویژه‌اىدر نصوص دینى و ادبیات و اشعار مسلمانان – اعم از عرب و غیر عرب – دارد. در متون اسلامى هیچ روایتى به اندازهاین واقعه به حد فوق تواتر نرسیده است و احدى را یاراى تردید در آن نیست. در میان صحابه پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) 110 نفر و ازتابعین 89 نفر آن را نقل کرده‌اند و طبقات راوى آن، به 360 نفر رسیده است. شاعران بسیارى نیز این جریان را به نظمآورده‌اند؛ از جمله: در قرن اول: امیرالمؤمنین(علیه السّلام)، حسان بن ثابت انصارى، قیس بن سعد بن عباده انصارى، عمر و بن عاص بنوائل، محمد بن عبداللّه‌ حمیرى. در قرن دوم: کمیت بن زیاد، سید اسماعیل بن محمد حمیرى، شعیان بن مصعب کوفى. در قرن سوم: ابو تمام حبیب بن اوس طایى، دعبل بن على بن رزین الخزاعى و در قرون بعد ده‌ها نفردیگر. از اهمیت این واقعه، همان بس که علامه امینى یازده جلد کتاب ارزشمند «الغدیر» را پیرامون این حادثه به نگارشدرآورده است. اکنون این سؤال رخ مى‌نماید که اگر این واقعه در میان همه مسلمین، اجماعى و مورد اتفاق است، پساختلاف در چیست؟ اساس اختلاف بر سر همان ماهیت و دلالت این واقعه است: 1ـ برادران اهل تسنن اظهار مى‌دارند که این حادثه عظیم تاریخى و سخنان و تأکیدات پیامبر اکرم( صلّی الله علیه و آله و سلّم )، صرفا بهمعناى لزوم «محبت و دوستى» حضرت على(علیه السّلام) است و هیچ دلالتى بر امامت و زمامدارى و لزوم پیروى از ایشانندارد. دلیل آنان نیز آن است که «ولایت» چند معنا دارد و یکى از معانى آن «دوستى» است. بنابراین تا زمانى که به اینمعنا قابل حمل است، نمى‌توان به معانى دیگر آن تمسّک جست. 2ـ دیدگاه شیعه این است که ماهیت این حادثه و سخنان پیامبر اکرم( صلّی الله علیه و آله و سلّم )، نصى صریح و قاطع بر امامت و پیشوایىحضرت على(علیه السّلام) است و قراین و شواهد حالى، مقالى و مقامى به گونه‌اى است که هرگز نمى‌توان آن را تنها به دوستىو محبت تفسیر کرد. البته باید توجه داشته باشید که شیعه ادله بى‌شمار دیگرى از قرآن و عقل و سنت بر امامت آنحضرت در دست دارد و این مسأله یکى از آن ادله مى‌باشد، در عین حال این رخداد، حجتى قاطع و خلل‌ناپذیر استو به هیچ روى نمى‌توان از آن دست برداشت. دلایل و قرائنى که بر صحّت دیدگاه شیعه گواهى مى‌دهد، عبارتاست: 1ـ معناى ولایت: لغت شناسان و کتاب‌هاى برجسته و ممتاز لغت، کلمه ولایت را به معناى سرپرستى، عهده‌دارى امور، سلطه، استیلا،رهبرى و زمامدارى معنا کرده‌اند. در این جا معناى این کلمه را با برخى از مشتقاتش فقط از کتاب‌هاى لغت اهل سنت برایتان نقلمى‌کنیم:- راغب اصفهانى مى‌نویسد: «وِلایت؛ یعنى، یارى کردن. و وَلایت؛ یعنى، زمامدارى و سرپرستى امور و گفته شده است که وِلایت و وَلایت مانند دِلالت و دَلالت است وحقیقت آن «سرپرستى» است. ولى و مولى نیز در همین معنا به کار مى‌رود»، (المفردات الراغب، ص 570) .- ابن اثیر مى‌نویسد: «ولىّ؛ یعنى، یاور… و هر کس امرى را بر عهده گیرد، مولى و ولىّ آن است». سپس خودش مى‌گوید: «و از همین قبیل است حدیث «من کنت مولاهفعلى مولاه»… و سخن عمر که به على(علیه السّلام) گفت: «تو مولاى هر مؤمنى شدى»؛ یعنى، «ولى مؤمنان گشتى»، (النهایه، لابن اثیر، ج 5، ص 227) .- صاحب صحاح اللغه مى‌نویسد: «… هر کس سرپرستى امور کسى را به عهده گیرد ولى او است»، (الصحاح فى لغه العرب، ج 6، ص 2528) .- صاحب مقاییس مى‌نویسد: «.. هر کس زمام امر دیگرى را به عهده گیرد «ولىّ او است»، (معجم مقاییس اللغه، ج 6، ص ص 141) . اکنون با این گفته‌هاى مصرّح ارباب لغت، چگونه مى‌توان «من کنت مولاه فعلىّ(علیه السّلام) مولاه» را به «دوستى» صرف معنا کرد و سرپرستىاجتماعى و زمامدارى را از آن جدا ساخت؟! مگر نه این است که «ابن اثیر» لغت‌شناس معروف عرب و سنى، خودش تصریح مى‌کند که کلمه«مولى» در روایت «من کنت مولاه فعلىّ مولاه» از زبان پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) و در گفتار عمر در همین معنا به کار رفته است؟ 2ـ خطاب تند و قاطع الهى: آیا اگر حادثه غدیر صرفا براى اعلام دوستى حضرت على(علیه السّلام) بود، آن قدر اهمیت داشت که خداوند بهپیامبرش وحى کند، که اگر آن را ابلاغ نکنى، رسالت الهى را انجام نداده‌اى؟ خداوند مى‌فرماید: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک منربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته واللّه‌ یعصمک من الناس ان اللّه‌ لایهدى القوم الکافرین ، (مائده، آیه 67) . آیا این اخطارشدید اللحن به خوبى نشان نمى‌دهد که مسأله بالاتر از این حرف‌ها است؟ البته محبت امیرالمؤمنین(علیه السّلام) جایگاه بسیار بلندى دارد و یکى ازنشانه‌هاى ایمان است؛ لیکن بحث در این است که این خطبه بنا به دلایل ذکر شده، قطعا منحصر به «ولایت محبت» نیست. 3ـ دلدارى خدایى: در آیه یاد شده، خداوند پیامبر را دلدارى داده، مى‌فرماید: در راستاى اجراى این مأموریت، خداوند تو را در مقابلتوطئه‌هاى مردم محافظت مى‌کند « واللّه‌ یعصمک من الناس». آیا این مسأله نشان نمى‌دهد که این مأموریت، مسأله مهمى بوده است که پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) بیم آن داشته که برخى بر اثر هواهاى نفسانى به مقابله برخاسته و توطئه کنند؟ آیا فقط با اعلام دوستى حضرت على(علیه السّلام) جاى چنینخوفى بود؟ 4ـ گزینش مکان: آیا این که پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) جحفه (مکان جدا شدن و انشعاب مسافران) را انتخاب کردند، تا همگى قبل از انشعاب درسخنرانى آن حضرت حضور داشته باشند و نیز این که پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) دستور دادند کسانى که از آن مکان گذشته بودند برگردند، و صبر نمودند تاکسانى هم که عقب مانده بودند، از راه برسند و… نشانه چیست؟ این که دستور دادند که شاهدان به غایبان اطلاع دهند و این « نبأ عظیم» را به گوش همگان برسانند، دلالت بر این ندارد که مسأله،براى امت اسلامى فوق‌العاده مهم و حیاتى است؟ آیا عاقلانه است که پیشواى بزرگ مسلمانان در آخرین سخنرانى براى جمعیت باشکوهحج‌گزاران و در آن گرماى سوزان، مسافران خسته و کوفته را گرد آورد و با این تأکیدات، با آنان سخن بگوید و تنها مقصودش این باشد کهبگوید: «على را دوست داشته باشید»؟! 5ـ نزول آیه اکمال: این که پس از اجراى این مأموریت، آیه نازل شد که: الیوم اکملت لکم دینکم و رضیت لکم الاسلام دینا ، (مائده، آیه3) . آیا دلالت بر این ندارد که مسأله بالاتر از صرف محبت بوده و آیا فقط با دوستى حضرت على(علیه السّلام) – نه رهبرى و پیشوایى آنحضرت – دین کامل شد و خداوند اسلام را پسندید؟ اگر مسأله فقط دوستى و مودّت بود، که در این رابطه قبلاً آیه‌اى نازل شده و از این جهت نقصى در دین نبود؛ زیرا آیه: قل لا اسألکمعلیه اجرا الا الموده فى القربى ، (شورى، آیه 23)قبلاً نازل گشته بود. پس نتیجه مى‌گیریم که آیه اکمال، پیام دیگرى را در بردارد. 6ـ چرا پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) در آن حادثه، به مسائل اعتقادى استشهاد نموده و در کنار آنها مسأله ولایت را مطرح کردند؟ 7ـ دلیل دیگر حدیث «ثقلین» است که پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) فرمود: « انّى تارک فیکم الثقلین: کتاب اللّه‌ و عترتى..» در این جا باید پرسید:چرا پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) عترت را در کنار قرآن و به عنوان «ثقل اصغر» ذکر نمودند؟ 8ـ چرا پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم )فرمودند: قرآن و عترت از یکدیگر جدا نمى‌شوند و فرمودند: امت باید به هر دو چنگ بزنند؟ آیا صرف دوست داشتنقرآن کافى است یا باید از آن پیروى کرد و آن را امام و پیشواى خود دانست؟ وحدت سیاق نشان مى‌دهد که در مورد اهل بیت(علیه السّلام)، نیز بایدهمین‌گونه رفتار کرد و آنان را سرمشق، الگو و پیشواى عملى خود قرار داد. 9ـ چرا پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) به مسأله ایفاى رسالت و سپس به «اولویت» خود بر مؤمنان انگشت مى‌گذارد .
سوال 77 : چگونه می توانم در زندگی , حضرت علی (علیه السلام) و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را الگوی خود قرار دهم ؟
جواب: در این باره ابتدا باید:
الف) مطالعات گسترده و همه جانبه‌اى در زندگى ایشان انجام داده و آگاهى جامعى به روش آنان به دستآورید.بهتر است سیره همه امامان را در اوضاع مختلف مورد بررسى قرار دهید .
ب ) توان‌هاى خود را به درستى بسنجید و متناسب با آن حرکت کنید.
ج ) مقتضیات و اوضاع جامعه و خانواده خود را نیز لحاظ کنید، و سپس با جمع بندى کامل اقدام کنید.
د ) دلیلى وجود ندارد که آن حضرت همسر خود را در مضیقه قرار مى‌دادند. اگر فقر و فشارى وجود داشت، تاحدى تابع وضع اقتصادى جامعه بود. البته در این وضع آنان به خوبى از عهده آزمایش الهى در آمدند. از طرف دیگرپذیرش خانوادگى حایز اهمیت است، مثلاً حضرت زهرا(سلام الله علیها) و فرزندانشان کسانى هستند که با میل و اراده خویشافطار خود را در سه شب متوالى به مسکین و یتیم و اسیر بخشیدند؛ نه این که حضرت على (علیه السّلام) این کار را بر ایشانتحمیل کرده باشند و در روایات و تعالیم اسلامى آمده است خوب است مرد در زندگى زن و فرزند خود تا حدىتوسعه بدهد و رفاه آنان را تامین نماید.
سوال 78 : دلیل این که حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به سلمان گفتند تو بر من جفا کردی چیست ؟
جواب: حدیثی در کتاب بحارالانوار, ج 43, ص 66, حدیث 59 از کتاب منهج الدعوات نقل گردیده که مضمون روایت این است : ((… سلمان نقل می کند: ده روز بعد از وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) حضرت علی (علیه السلام) مرا دید و فرمود: سلمان بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) با ما نامهربان شده ای ; گفتم حبیب من ! مثل شما بی مهری نبیند. ناراحتی و عزای رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلّم) باعث شد که نتوانم خدمتتان برسم . حضرت فرمود: سلمان ! برویم منزل که فاطمه مشتاق است شما را ببیند و هدیه ای از بهشت برای شما دارد. گفتم : هدیه ای از بهشت دارد؟! نزد فاطمه رفتیم . حضرت زهرا (سلام الله علیها) وقتی سلمان را دید, ابتدا همانند حضرت علی گله کردند. آن گاه قضیه ای را برای سلمان نقل کردند که فرستاده هایی از بهشت آمدند و هدیه ای از بهشت را برایتان آوردند… جهت اطلاع بیشتر به کتاب بحارالانوار مراجعه نمایید. از این حدیث معلوم می شود که در زمان حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلّم) رفت و آمد سلمان (ره ) به خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) زیاد بود که با ترک آن به مدت ده روز موجب دلتنگی حضرت زهرا (سلام الله علیها) و علی (علیه السلام) شد. واژه ئ جفا در لغت به معانی متعددی آمده است , از جمله ; بی مهری و نامهربانی ; یعنی حضرت گله ئ دوستانه کردند. نه آن که سلمان ظلم کرده باشد.
سوال 79 : آیا شکستن پهلوی حضرت فاطمه و سیلی خوردن آن حضرت از خلیفه دوم صحت دارد؟
جواب: برخورد خصمانه و شدید خلفا با حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا(سلام الله علیها) از نظر تاریخى قابل انکار نیست وبسیارى از مورخان و علماى برجسته و متعصب اهل سنت (مانند طبرى، بلاذرى، دینورى، ابن‌حجر عسقلانى و…) به آن اعتراف کرده‌اند. خود خلیفه نیز از آن اظهار ندامت کرده است. براى آگاهى بیشتر صفحاتى از ترجمه کتاب محققانه و ارزشمند «فاطمه‌الزهراء بهجه قلب المصطفى» (فاطمه زهرا(سلام الله علیها) شادمانى دل پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم )) نوشته احمد رحمانى همدانى تقدیم مى‌گردد.
اما اینکه چرا برخى از اهل سنت به مقامات معنوى بالایى مى‌رسند، باید توجه داشت که این مقامات به خاطرعبادت‌هاى بسیار و رعایت احکام و تعالیم اخلاقى اسلام است و نباید این را با پیروى از خلفا خلط کرد. البته اگر این عبادات همراه با ولایت اهل‌بیت (علیهم السّلام) باشد، مسلماً آثار برترى دارد.
سوال 80 : چرا پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) به طور علنی در ملاء عام موضوع بخشیدن فدک به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را مطرح نکردند؟
جواب:اگر تاریخ صدراسلام و خصوصا 10 سال مدینه را بشناسیم و تنوع کارها و مشاغل پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) از قبیل غزوه‌هاسریه‌ها معاهدات و حجم عظیم آن را مشاهده کنیم انتظار نخواهیم داشت که پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) هرمساله‌اى را براى عموممردم بازگو نماید. بسیارى از سخن‌ها و دستورات آن حضرت را جز چند نفر نمى‌شنیدند ولى وقتى براى دیگران نقلمى‌شد مى‌پذیرفتند. جریان فدک نیز از همین مقوله است و مسلمانان صدراسلام نیز این حقیقت را قبول داشتند حتىدرزمان برخى از خلفاى بنى‌امیه فدک را به خاندان علوى بازگرداندند آنچه که مسائل پس از رحلت پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) را پیشآورد انگیزه‌هاى سیاسى براى جلوگیرى از فعالیت اهل بیت (علیه السّلام) و سد کردن راه آنان بود. اگر به حادثه غدیر خم کهپیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) در ملا عام و درحضور آن همه شاهد ولایت على(علیه السّلام) را اعلام نمود توجه کنیم ابعاد مساله براى ما تاحدودى روشن خواهد شد.
سوال 81 : آیا تازیانه خوردن حضرت زهرا(سلام الله علیها), آتش زدن در و… دست بسته بردن حضرت علی (علیه السلام) بازوربرای بیعت صحت دارد, پس یاران حضرت علی وبنی هاشم کجابودند؟
جواب:آنچه نسبت به حضرت زهرا(سلام الله علیها) گستاخى شده، در کتاب‌هاى معتبر تاریخى ما و اهل سنت (همانند شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحدید و الصواعق المحرقه ابن حجر عسقلانى و…) آمده است. اما این که چرا على(علیه السّلام) و بنى‌هاشماقدامى نکردند؟ باید گفت: روش حضرت على(علیه السّلام) در برخورد با خلفا، مدارا با آنان بوده است. از این رو گاهى در نمازآنان شرکت مى‌کردند و هم در امور مهم آن حضرت طرف مشورت آنان قرار مى‌گرفتند و هم آن که وصلت‌هاى نزدیکخانوادگى داشتند. اسماء همسر ابوبکر از نزدیک‌ترین افراد به اهل بیت(علیه السّلام) بود.
به عبارت واضح‌تر عمل حضرت على(علیه السّلام) با خلفا، همانند عمل پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) با آنان در زمان حیاتشان بوده است.پیامبر اکرم( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) از عمر و ابوبکر دختر گرفتند و به عثمان نیز دختر دادند.
این قضایا، هیچ تضادى با متفاوت بودن نقطه نظرات فکرى و اعتقادى ندارد. البته در این نوع رفتار، درس‌هاىبسیار مهمى براى مسلمانان در جهت وحدت و همبستگى ـ در بین اختلاف نظرهاى اساسى ـ وجود دارد.
سکوت معنادار على(علیه السّلام) پس از غصب خلافت و دست نبردن به شمشیر علل بسیارى دارد که به برخى از آنها اشارهمى‌شود.
الف) شرایط سیاسى و اجتماعى امت اسلام پس از رحلت پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ): وقتى رهبر یک حرکت عظیم تاریخى کهبنیان‌هاى جامعه آن روز را زیرو رو کرده و اندیشه و نظامى نوین برقرار نموده از میان مردم مى‌رود بهترین شرایط براىحرکت ارتجاعى و ضد تکاملى فراهم مى‌آید حال اگر در داخل امت و در بین سران آن نیز درگیرى بوجود آید روشناست که امور آن جامعه و امت هیچ گاه به سامان نخواهد رسید و چه بسا نتایج همه حرکتهاى قبلى نیز از دست برود.در صدر اسلام نیز دقیقا همین شرایط پیش آمد دشمنان خارجى حرکت عظیم اسلام همانند روم و ایران آن زمان ازیکسو منافقان و عناصر ارتجاعى داخلى از سویى دیگر منتظر فراهم آمدن شرایطى بودند تا نهال نورسته اسلام را ازبیخ برکنند. اگر فرضا على(علیه السّلام) براى احقاق حق دست به شمشیر مى‌برد مسلما جنگ دامنه‌دارى درگیر مى‌شد که پایانآن چیزى جز از بین رفتن زحمات پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) نبود.
ب ) اقدام براى یک حرکت اجتماعى آن هم به صورت نظامى نیازمند شرایط مختلف و آمادگیهاى مختلف است وبه دلایل مختلفى این زمینه پس از ارتحال پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) وجود نداشت. على(علیه السّلام) (بنابر نقل تاریخ) بارها بزرگان اصحابرا براى ایجاد حرکتى بر علیه وقایع پیش آمده فراخواند ولى جز معدودى انگشت شمار به دعوت آن حضرت پاسخندادند. از سوى دیگر شرایط محیط و افکار عمومى نیز آمادگى قبولى نبردى داخلى در بین اصحاب پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) رانداشت زیرا همگان انتظار داشتند که اصحاب بزرگ پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) پس از آن حضرت همانند او عمل نمایند و محوروحدت جامعه باشند نه اینکه به نزاع و درگیرى در بین خود اقدام نمایند. خلاصه سخن آنکه على(علیه السّلام) براى حفظاساس اسلام و حراست از نهال نورسته آن از احقاق حق خلافت خویش خوددارى نمود تا ریشه‌هاى اسلام در پرتوتعالیم پیامبر و قرآن و اهل بیت استحکام یابد. لذا على(علیه السّلام) تا آن روزى که مردم به خانه آن حضرت هجوم آوردند وخواهان خلافت آن حضرت شدند از خلافت ظاهرى برکنار ماند.
نکته دیگرى که شایان توجه است آنکه در امور داخلى امت اسلامى روا نیست که هر کس براى احقاق حق خوددست به شمشیر ببرد و مسلحانه و به زور در صدد احقاق حق خود باشد از روش على(علیه السّلام) و دیگر ائمه چنین بر مى‌آیدکه آنان براى احقاق حق خود در جامعه هرگز و ابتدا دست به شمشیر نبرده‌اند بلکه سعى آنها بر این بوده که باروشنگرى و تبلیغ حقیقت زمینه را براى یک حرکت عمومى در جامعه فراهم نمایند. در برخى از روایات و اسنادتاریخى این مسأله تایید گردیده و سر آن حفظ وحدت و انسجام اجتماعى و جلوگیرى از سوء استفاده کسانى است کهوراى اختلاف امام(علیه السّلام) و خلفا اهداف سیاسى شکننده دیگرى را دنبال مى‌کردند. به همین جهت از زبان امام على(علیه السّلام)مى‌خوانیم: «دیدم صبر کردن خردمندى است پس صبر کردم در حالتى که چشمانم را خاشاک و غبار و گلویم رااستخوان گرفته بود…»، (نهج‌البلاغه، خطبه 3 شقشقیه) .
سوال 82 : چرا نام حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در قرآن نیامده است ؟
جواب: این سوءال نسبت به ائمه علیهم السلام – نیز جارى است و در همه پاسخ مشابهى دارد. شیوه برخورد قرآن با اهلبیت دادن یکسرى اصول و معیارها و بیان امتیازات و ویژگى‌هاى برجسته آنان است. نه ذکر نام آنها مانند آنچه در آیهتطهیر اطعام انفاق و…آمده است . اما این که از چه رو چنین شیوه‌اى اتخاذ گردیده کاملا بر ما روشن نیست ولى با توجهبه قرائن قرآنى و تاریخى مى‌توان نتایجى به دست آورد:
1- روش قرآن در مسائل مهم فکرى اجتماعى و سیاسى دادن معیار به جاى معرفى اشخاص است و این طبیعتاموجب شکوفایى اذهان است و به جامعه این مسوولیت را مى‌دهد که در پى کشف مصادیق انطباق با ضوابط تعیینشده برآیند.
2- جریاناتى در عصر پیامبر وجود داشت که هر گونه سخنى از پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) در مورد اهل‌بیت(علیهم السّلام) را حمل براینمى‌کردند که پیامبر آمده است تا خود را و سپس نزدیکانش را بر مردم حاکم گرداند. این برنامه آن قدر قوت گرفت که پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) را مجبور ساخت به هنگام نوشتن وصیت از تصمیم خود منصرف شود زیرا بیم آن مى‌رفت که برخى بهخاطر اجراى برنامه‌هاى شوم خود حتى اصل رسالت پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) را منکر شوند چنانچه یزید گفت:« لعبت هاشم بالملک فلا خبرجأ و لا وحى نزل» با نگاهى دقیق به حوادث تاریخى به خوبى روشن مى‌شود که همین مساله در موردقرآن نیز راه مى‌یافت و اگر به صراحت نامى از آنان مى‌آمد و با اجمال و اشاره قضیه ختم نمى‌شد چه بسا الهى بودن آنرا نیز منکر مى‌شدند و اساسا بنیان دین را ویران مى‌ساختند.
در این جا ممکن است گفته شود که خداوندخوداعلامداشته‌که حافظ قرآ ن است. پاسخ آن است که: بلى ولى خداوند هر چیزى را از طریق اسباب و وسایل ویژه و مناسبشبه انجام مى‌رساند و یکى از اسباب حفظ قرآن رعایت همین شیوه‌هاست زیرا این روش انگیزه مخالفت و تحریف قرآنرا از بین برده یا محدود مى‌سازد.
سوال 83 : چرا قبرحضرت فاطمه (سلام الله علیها) مخفی است واصولا چه سیاستی در این کاراست ؟
جواب: علت مخفى بودن قبر حضرت زهرا(سلام الله علیها) وصیت آن حضرت است. این وصیت فلسفه حکیمانه‌اى دارد و در واقعنوعى افشاگرى و اعلام تاریخى اعتراض فاطمه(سلام الله علیها) بر جریان خلافت است. حضرتش با این وصیت تاریخ را هموارهبا سوءالى مواجه مى‌سازد که پاسخ قاطع آن به همراهش مى‌باشد یعنى نشان مى‌دهد که آن حضرت از وضع موجودناراضى بوده و با توجه به آنکه پیامبر( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) طبق نقل متواتر شیعه و سنى مکررا مى‌فرمود: «رضاى فاطمه رضاى خدا وپیامبر است و غضب او غضب آنهاست». از این رو آن حضرت سند زنده‌اى در تاریخ مبنى بر غیر اسلامى بودن آنچه رخ داد باقى گذارد.
منبع: نرم افزار معمای هستی

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید