نقش فاطمه زهرا «علیهاالسلام» در اتحاد و انسجام اسلامى

نقش فاطمه زهرا «علیهاالسلام» در اتحاد و انسجام اسلامى

نویسنده: جواد محمد زمانى
آموزه وحدت در ابعاد گوناگون زندگانى دختر پیامبر اکرم «صلى الله علیه و آله و سلم»، حضرت فاطمه زهرا «علیهاالسلام» سارى و جارى است. او دختر کسى است که محور وحدت امّت اسلام خوانده مى‌شود؛ همان کسى که همه مسلمانان به او عشق مى‌ورزند و به مقام بلند و ملکوتى او احترام مى‌گذارند. فاطمه زهرا «علیهاالسلام» که همواره سیره پدر را الگو و سرمشق خویش قرار داده و خود همواره مورد تکریم آن پدر مهربان بوده است، نمى‌تواند سیره‌اى جز اصلاح‌گرى و منشى جز تربیت و بیدارگرى داشته باشد؛ از این رو ما در این نوشتار بر آن نیستیم که همه سیره آن حضرت یا همه سخنان وى را بررسى کنیم؛ این بحث، بحث بسیار طولانى و دنباله‌دارى است که بررسى آن در این صفحات نمى‌گنجد بلکه مى‌خواهیم تنها سخنانى از آن حضرت را بررسى کنیم که بیشتر به اثبات فرضیه ما کمک مى‌کند. این سخنان گاه بدون واسطه بر ادعاى ما دلالت مى‌کند و گاه با واسطه. فاطمه زهرا «علیهاالسلام» براى اتحاد، عواملى را بر مى‌شمرد؛ بدین معنا که این عوامل باعث ایجاد یا تقویت روح برادرى دینى مى‌شود و جامعه را از تشتّت و افتراق نجات مى‌بخشد. برخى از این عوامل به شرح زیر است:

1. خداپرستى و نیایش
دعوت به خداپرستى، دعوت به وحدت است؛ چه این که مسلمانان در اصل خداپرستى و خدا دوستى با هم مشترکند، همه به یک خدا اعتقاد دارند و از شرک مى‌پرهیزند؛ به سوى یک قبله نماز مى‌گذارند و یک پیامبر را آخرین فرستاده خدا مى‌دانند؛ با این همه گاه این حقایق عظیم را فراموش مى‌کنند و دل به بیگانه مى‌سپارند و به روى دوست شمشیر مى‌کشند. مسلمانان باید در کشمکش و درگیرى قبیله‌اى و مذهبى و حزبى، این حقایق سترگ را به یاد آورند و دست به خونِ برادر خویش نیالایند.
دیگر آن که دعوت به خداپرستى، دعوت به درک حقایق زیباى جهان و دعوت به درنگ در پدیده‌هاى مادّى و معنوى است؛ درنگى که باعث رشد و بالندگى معنوى و پیشرفت علمى و عملى مى‌شود. دعوت به خداپرستى، دعوت به آرامش است؛ چه این که یاد خدا آرام بخش دل‌هاست و دل‌ها را از پریشانى و آشفتگى مى‌رهاند.
فاطمه زهرا «علیهاالسلام» با باورداشت این اندیشه‌ها، مردم را به خداپرستى و خدا دوستى فرا مى‌خواند؛ همان چیزى که خود از زلال آن بسیار بهره‌مند بود. او مردم را به حقیقتى دعوت مى‌کرد که خود فانى در آن بود، از این رو خود سرمشق بزرگى براى عابدان و زاهدان بود؛ چنان که نقل شده: «نفس‌هاى فاطمه «علیهاالسلام» هنگام نماز از خوف خدا به شماره مى‌افتاد» و نیز آمده است: «در این امّت، عابدتر از فاطمه، کس نیست؛ او آن قدر [در حین عبادت] ایستاد که پاهایش آماس (ورم) کرد.
روایاتى که درباره عبادت فاطمه «علیهاالسلام»، تسبیح او، نمازهاى منقول از او و دعاهاى او آمده فراوان، و گواه صادقى بر ژرفاى عبادت و زهد اوست.
در اندیشه دختر پیامبر «صلى الله علیه و آله و سلم» جامعه‌اى که روح عبادت و دعا به کالبد آن درآید، کمتر دچار تشتّت و چند دستگى مى‌شود. آن حضرت مردم را به دعا فرا مى‌خواند و در دعا نیز به آنان، دعا براى دیگر برادران و خواهران دینى و امّت اسلام را آموزش مى‌داد، چنان که در یکى از دعاهاى وى مى‌خوانیم: «بِسمِ اللّه عَلى اَحِبَّتى وَ وَلَدى و قَراباتى، بِسمِ اللّه على جیرانى المؤمِنین و اِخْوانى وَ مَن قَلَّدنى دُعاءً اَوِ اتَّخَذَ عِنْدى یَدا اَو ابتَدأ اِلَىَّ بَرّا مِنَ المُؤمِنینَ وَ المؤمِناتِ، بِسمِ اللّهِ عَلى ما رَزَقَنى رَبِّى و یَرزُقَنى»؛ «بسم الله دوستان و فرزندان و خویشانم، بسم الله بر همسایگان مؤمن و برادران دینى من و هر آن کس که دعایى به من کرده یا نعمتى به من بخشیده یا ابتدا به نیکى به من کرده از مؤمنین و مؤمنات، بسم الله بر هر چه که پروردگارم روزى‌ام فرموده و روزى‌ام مى‌کند.»
شوق دعا براى برادران و خواهران دینى و مدرسه تعلیم دعاى آن حضرت تا لحظات پایانى عمر مبارکش ادامه داشت: آن حضرت به گفته اسماء بنت عمیس در لحظات پایان عمر شریف خود دستان خود را به آسمان بلند کرده، مى‌گوید:
«اللّهُمَّ اِنّى اسألُکَ بِمُحَمَّدٍ المصطفى و شُوقه إلىَّ و بَبْعلى عَلىٍ المُرتَضى و حُزْنه عَلَىَّ، وَ بِالحَسَنِ المُجتَبى و بکائِه عَلَىَّ وَ بِالحُسَیْنِ الشَّهیدِ و کآبَتهِ عَلَىَّ و بَناتى الفاطِمیّات تحسّرهُنَّ عَلَىَّ، انَّکَ تَرحَمُ وَ تَغْفِرُ لِلعُصاهِ مِن اُمَّهِ مُحمّدٍ و تَدْخُلُهُم الجَنَّهَ، اِنَّکَ اَکْرَمُ المَسئولینَ وَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ؛» «خداوندا، تو را مى‌خوانم به حق محمد مصطفى که اشتیاق دیدار او را دارم، و به حقّ شوهرم على و اندوهى که بر من داد، و به حق حسن مجتبى و اشکى که بر من مى‌ریزد، و به حق حسین شهید و افسردگى‌اش نسبت به من و به حق دختران فاطمى‌ام و حسرتى که بر من مى‌خورند که گناهکاران امّت محمد را بیامرزى و در بهشت داخل کنى، همانا تو بهترین درخواست کنندگان و مهربان‌ترن مهربانان هستى».
آن حضرت بر این باور است که ریشه اختلاف امّت، فراموش کردن یاد خدا و شکر و ثناى وى، و نیز سرپیچى از فرمان‌هاى اوست. از این رو در سترگ‌ترین سخن خود – خطبه در مسجد مدینه، که به خطبه فدکیه شهرت یافته -، نخست به حمد پروردگار و ذکر نعمت‌هاى او و فواید توحید مى‌پردازد. آن حضرت در بخشى از آن خطبه مى‌فرماید:
«وَ اَشهَدُ اَن لا اِله الاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شریکَ لَه و کَلمَهَ جَعَلَ الاخلاص تأویلَها، و ضَمَّنَ القُلوبَ مَوْصولَها وَ أنارَ فِى الفِکر مَعْقُولَها، المُمْتَنِعُ عَنِ الابصارِ رؤیَتُهُ وَ مِنَ الألْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِن الاوْهامِ کِیْفِیَّتُهُ، اِبْتَدَعَ الاشیاءَ لا مِن شى‌ء کانَ قَبْلَها و اَنْشأها بِلا احْتِذَاء أمْثِلَهٍ اِمْتَثَلها، کَوَّنها بِقُدرَتِه و خَدَأها بِمَشیَّتِهٍ مِن غیر حاجَهٍ مِنْهُ اِلى تکوینِها وَ لا مائِدهٍ لَهُ فى تَصویرها اِلاّ تَثْبیتا لِحِکمَتِهِ و تنبیها عَلى طاعتِهِ و اِظْهارا لِقُدرَته و تَعَبُّدا لِبَریَّته وَ اعِزازا ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ على طاعَتِهِ وَ وَضَعَ العِقابَ على مَعْصِیَته زیادَهً عَنْ نِقْمَتِه و حِیاشَهً لَهُمْ اِلى جَنَّتِهِ»؛ «گواهى مى‌دهم که معبودى جز او نیست، یکتایى است بى انباز و شریک، روح این گواهى دوستى بى‌آلایش و خلوص است، که دل‌هاى مشتاقان با آن در آمیخته آثارش در افکار پرتو افکن شده است. خدایى که دیدگان را توانایى دیدن، زبان را یارى بیان و گمان‌ها را قدرت بر ادراک او نیست. همه چیز را از نیستى به هستى در آورد و آنان را بدون وجود الگو و نمونه‌اى ایجاد نمود. با ید قدرت خود همه را بالندگى داد و با اراده‌اش به خلقِ موجودات دست یازید؛ بى آن که به آفرینش آن‌ها نیازمند باشد و از این صورتگرى طرفى ببندد. جز این که مى‌خواست حکمتش را آشکار سازد و مردم را به فرمان بردارى‌اش هشیار کند و بندگان را به عبودیتش رهنمون گرددد و براى دعوتش موجب سرافرازى باشد. پس آنگاه پاداش را در اطاعت و کیفر را در نافرمانى نهاد، تا بندگان را از خشم و عذاب خود رهانیده به سوى بهشت و کانون رحمتش سوق دهد.»
آن حضرت در بیان وظایف مردم نسبت به پروردگار خود فرموده است: «اَنْتُم عِبادَ اللّه نَصْبُ اَمْرِهِ و نَهْیِه وَ حَمَلَهُ دینه وَ وَحْیه و اُمَناءُ اللّهِ عَلى اَنْفُسِکُم وَ بُلغاؤُهُ اِلَى الأمم وَ زَعیمُ حَقَّ لَهُ فیکُم وَ عَهْدٍ قَدَّمَهُ اِلَیْکُم»؛ «شما بندگان خدا، نگاهبانان حلال و حرام، حاملان دین و احکام، امینان خدا بر خویش و پیام آورانِ او به سوى امّت‌ها هستید. حقى از سوى خدا بر عهده دارید و پیمانى را که با او بسته‌اید، پذیرفته‌اید.»
دختر پیامبر اکرم «صلى الله علیه و آله و سلم» علت روى گردانى مردم از خدا و در نتیجه ظهور تفرقه را، بروز جریان نفاق در میان آنها مى‌داند:
«ظَهَرَتْ فیکُم حَسَکَهُ النِّفاقِ وَ سَمُلَ جِلْبابُ الدّین»؛ «خار نفاق و دورویى در میان شما آشکار و پرده دین دریده شد». نیز فرموده است: «وَ اَطْلَعَ الشَّیطانُ رَأسَهُ مِنْ مَغْرِزِهِ هاتِفا بِکُمْ»؛ «شیطان سر ازکمینگاهِ خود به در آورد و شما را به سوى خود فرا خواند».
آرى، فاطمه «علیهاالسلام» مى کوشید تا با گوشزد کردن خطر ارتجاع، مردم را بر گرد کلمه «لا اله الاّ اللّه» متّحد سازد و ریشه شرک و نفاق و تفرقه را بر کند.

2. پیامبرى و نبوّت
امروزه مسلمانان چند محور اساسى براى اتحاد و برادرى دارند، از جمله آن‌ها خدا و قبله واحده، کتاب واحد و پیامبر واحد است. آرى، پیامبر خدا «صلى الله علیه و آله و سلم» محور خوبى براى اتحاد و به گفته قرآن سرمشق خوبى براى مؤمنان است. خداوند در قرآن کریم پیامبر اکرم «صلى الله علیه و آله و سلم» را بسیار مى‌ستاید و او را بر همه پیامبران خویش برترى مى‌دهد و مؤمنان را به اطاعت از او فرا مى‌خواند. خداوند اطاعت از پیامبر را در طول اطاعت از خود قرار مى‌دهد و آن حضرت را محبوب‌ترین فرد نزد خود مى‌داند.
فاطمه زهرا «علیهاالسلام» که نزدیک‌ترین فرد به رسول خدا «صلى الله علیه و آله و سلم» بود، و روح و جان وى با آیات قرآن کریم آمیخته بود، هماره مردم را به پندگیرى از پیامبر اکرم «صلى الله علیه و آله و سلم» و سرمشق‌گیرى از سیره ایشان دعوت کرده است. شاهد آشکار سخن ما، این فرمایش نورانى آن حضرت است: «اَبَوا هذِهِ الامَّه مُحَمَّدٌ وَ عَلِىُّ یُقیمانِ اَوَدَهُم وَ یُنقِذانِهِم مِنَ العَذابِ الدّائمِ اِنْ اَطَاعُوهُما و یُبیحانِهم النَّعیمَ الدّائمَ اِنْ وافَقُوهُمَا؛» «محمّد و على پدران این امّتند. اگر فرمانبردارى از آن دو بکنند، آن‌ها را از کژى نجات مى‌دهند و از عذاب دایم مى‌رهانند و اگر با آنان موافقت داشتند بر آن‌ها نعمت دایمى را مباح مى‌کردند».
آن حضرت در سخنان خود، خطاب به برخى زنان، آنان را به خشنود کردن محمد «صلى الله علیه و آله و سلم» و على «علیه‌السلام» که پدران دینى‌اند دعوت مى‌کند، حتى اگر به خشم پدران نسبى آن‌ها بینجامد: «اِرْضى اَبَوَىْ دینِک محمّدا و علیّا بِسُخْط اَبَوَىْ نَسَبِکَ وَ لا تَرضى اَبَوىْ نَسِبِک بِسُخطِ اَبَوىْ دینک، فَاِنَّ اَبَوىْ نَسَبِک اِن سُخِطا اَرْضاهُما محمّد و علىٌ «علیهم‌السلام» بِثَوابِ جزءٍ مِنْ الف الف جزءٍ مِنْ ساعهٍ مِن طاعتهِما، و اِنَّ اَبَوَىْ دینک ان سُخِطا لَمْ یَقْدِر اَبَوا نَسَبِک أن یَرضیاهُما لأنّ ثوابَ طاعاتِ أهْلِ الدنیا کلّهم لا یَفى بِسُخْطِهما»؛ «پدران دینى خود را که محمد و على‌اند، خشنود گردان؛ اگر چه به سخط و خشم پدران نسبى بینجامد و به خشم پدران دینى در برابر خشنودى پدران نسبى خود رضایت مده؛ چون اگر پدران نسبى تو ناخشنود باشند، محمد و على به ثواب جزیى از هزار هزار جزء از ساعات طاعاتشان آن‌ها را راضى مى‌گردانند؛ اما اگر پدران دینى تو ناخشنود باشند، پدران نسبى شما قادر به خشنود کردن آنان نیستند؛ چون ثواب طاعات اهل دنیا نمى‌تواند خشم آن دو را فرو بنشاند و خشنودشان سازد».
آرى، فاطمه زهرا «علیهاالسلام» با این سخنان، مردمان را به همدلى و پیوند بر محور وجود مقدس پیامبر اکرم «صلى الله علیه و آله و سلم» تشویق مى‌کند و با عبارت «پدر دینى» بر شوق و عاطفه همگان نسبت به پیامبر اکرم «صلى الله علیه و آله و سلم» مى‌افزاید. آن حضرت، پیامبر اکرم «صلى الله علیه و آله و سلم» را یکى از سه چیز که در دنیا علاقه‌مند به آن است مى‌داند و با این سخن شگفت، دیگر بار همگان را به عشق و مهرورزى نسبت به پیامبر «صلى الله علیه و آله و سلم» بر مى‌انگیزاند: «حُبِّبَ اِلَىَّ مِنْ دُنْیاکُم ثَلاثٌ»؛ تَلاوَهُ کِتابَ اللّهِ و النَّظَرُ فى وَجْهِ رَسُولِ اللّهِ، وَ الانفاقُ فى سَبیلِ اللّهِ»؛ «از دنیاى شما سه چیز را علاقه‌مندم: تلاوت کتاب خدا، نگاه کردن به چهره پیامبر خدا «صلى الله علیه و آله و سلم» و انفاق در راه خدا.
دعوت آن حضرت به اتحاد بر محور پیامبر خدا «صلى الله علیه و آله و سلم» تنها به سخن ختم نمى‌شد؛ او در عمل نیز خود به این سیره ملتزم بود و بارها این التزام را نشان داد. از جمله باید به این داستان اشاره کرد: برخى از مردم، به پیامبر خدا «صلى الله علیه و آله و سلم» آن گونه که شایسته آن حضرت بود، احترام نمى‌گذاشتند و در خطاب کردن به وى، حرمت او را نگاه نمى‌داشتند تا آن‌که این آیه نازل شد: «لا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُم کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضا»؛ «پیامبر را در میان خود، آن گونه که همدیگر را صدا مى‌زنید، صدا نزنید».
امام صادق «علیه‌السلام» مى‌فرماید: فاطمه «علیهاالسلام» فرمود: وقتى آیه نازل شد، ترسیدم که رسول خدا «صلى الله علیه و آله و سلم» را با خطاب «یا اَبَه» بخوانم؛ از این رو مى‌گفتم: «یا رَسولَ اللّه». یک بار، دو بار، سه بار از من روى گرداند. سپس رو به من کرد و فرمود: فاطمه! این آیه درباره تو و خاندان و فرزندانِ تو نازل نشده است، تو از منى و من از تو. این آیه مربوط به جفا کاران و درشت خویان قریش که اهل کبر و خودخواهى‌اند مى‌باشد. تو به من «یا اَبَه» بگو؛ زیرا این کلام، قلب مرا زنده مى‌کند و پروردگار را خشنود مى‌سازد.
آرى، در این ماجرا فاطمه «علیهاالسلام» مى‌خواست التزام عملى خود را به آنچه مى‌گوید نشان دهد و تافته جدا بافته از امّت قرار نگیرد و همانند دیگران پیامبر اسلام «صلى الله علیه و آله و سلم» را صدا بزند و وحدت و همگونى بر محور پیامبر «صلى الله علیه و آله و سلم» را تقویت کند و چنانچه دستور خاص پیامبر اعظم «صلى الله علیه و آله و سلم» بشود، به این کار ادامه دهد؛ امّا با شنیدن سخنان پیامبر «صلى الله علیه و آله و سلم» به سخن او عمل کرد و وحدت را به گونه‌اى دیگر تقویت نمود، و آن گونه دیگر، اتحاد در پیروى از سخنان پیامبر «صلى الله علیه و آله و سلم» بود!
فاطمه «علیهاالسلام» حال مردمان حجاز پیش از بعثت نبى اکرم «صلى الله علیه و آله و سلم» و دسته دسته بودن و تفرقه آنان را یادآورى مى‌کند و با ذکر خدمات پیامبر خدا «صلى الله علیه و آله و سلم» مردمان را از ارتجاع به جاهلیّت بر حَذَر مى‌دارد و از آنان مى‌خواهد که وحدت خود را مبدّل به تفرقه نسازند: «اِبْتَعَثَهُ اللّه تعالى اِتماما لأمرِهِ وَ عَزیمَهً عَلى اِمْضاءِ حُکْمِهِ وَ اِنْفَاذا لِمَقادیر حَتْمِهِ فَرَأىَ الأمَمَ فِرَقا فى اَدْیانِها عُکَّفا عَلى نِیرانِها عابِدَهً لأوثانِها مُنکِرهً للّهِ مَعَ عِرفانِها فَانَارَ اللّهُ تعالى بِأبى مُحَمَّدٍ «صلى الله علیه و آله و سلم» ظُلَمَها وَ کَشَفَ عَنِ القُلوبِ بُهَمَها وَ جَلِّى عَنِ الابْصارِ غُمَمَها وَ قَامَ فِى النّاسِ بِالهدایَهِ وَ أنْقَذَهُمْ مِنَ الغَوایَهِ وَ بَصَّرَهُم مِنَ العَمایَهِ وَ هَداهُم اِلَى الدّینِ القَوِیمِ وَ دَعَاهُم اِلَى الصِّراطِ المُستقیمِ»؛ «محمد «صلى الله علیه و آله و سلم» را بر انگیخت تا فرمانش را کامل، حکمش را نافذ و آنچه مقدّر ساخته بود به انجام رساند. پیامبر «صلى الله علیه و آله و سلم» مشاهده نمود که هر گروه آیینى را پذیرا گشته‌اند. دسته‌اى بر گرد آتش در طواف، گروهى در برابر بت به نماز، و همگان یاد خدایى را که مى‌شناسند، از خاطر زدوده‌اند. پس خداوند به تو محمّد بساط ظلمت را سترد، و دل‌ها را از تیرگى کفر رهانید، و ابرهاى تیره و تار را از مقابل دیدگان به یکسو افکند. او (پیامبر خدا) براى هدایت مردم به پا خاست و آن‌ها را از گمراهى و ناراستى رهایى بخشید و چشمانشان را بینا ساخت. آنان را به آیین پا بر جاى اسلام رهنمون گشت و به راه راست دعوت نمود.»
حتى شکوه‌ها و نوحه‌هاى فاطمه «علیهاالسلام» در فراق پیامبر «صلى الله علیه و آله و سلم» را مى‌توان دعوت به اتحاد بر محور پیامبر اعظم «صلى الله علیه و آله و سلم» دانست. آن حضرت با نوحه‌ها و اشعار فراوان در اندوه رحلت جانگداز پیامبر «صلى الله علیه و آله و سلم» و با یادآورى نعمت حضور آن رسول خاتم، مردمان را به زنده نگاه داشتن یاد و سیره ایشان دعوت مى‌کرد و نسبت به از یاد رفتن برخى سفارش‌هاى وى و فراموشى بخشى از سیره آن حضرت نهیب مى‌زد.

3. قرآن کریم
مردم عصر جاهلى، زندگانى آلوده به خرافات و افسانه‌ها و آمیخته با شرک و نفاق و کفر داشتند؛ با این همه در پناه عمل به نوشته‌اى آسمانى توانستند از تیرگى‌ها نجات یابند و میهمان صبح دل‌انگیز توحید و معنویت و رفاه شوند؛ آن نوشته آسمانى، قرآن کریم بود؛ کتابى که بزرگ‌ترین معجزه پیامبر اکرم «صلى الله علیه و آله» است، زوال و تحریف نمى‌پذیرد، محدود به عصر یا دوره‌اى نمى‌شود و بطن‌هاى گوناگون دارد؛ کتابى که اهل‌بیت پیامبر اعظم «صلى الله علیه و آله» بهترین مفسّر آن هستند و از حقایق آن به خوبى آگاهند. پیامبر اکرم «صلى الله علیه و آله» بارها و بارها مسلمانان را به قرآن کریم سفارش کرده و آن را یکى از یادگارهاى گرانبهاى خود در میان مسلمانان مى‌دانست. در روایات، سفارش‌هاى بسیارى نسبت به تلاوت قرآن کریم و تأمّل در آیات ژرف و شگرف آن وجود دارد. این نکته را نمى‌توان نهفت که راز عقب ماندگى و تشتّت مسلمانان در عصر حاضر نیز دورى از قرآن کریم است.
فاطمه زهرا «علیهاالسلام» بزرگ‌ترین حامى قرآن بود و آن کتاب آسمانى را فصل الخطاب بسیار خوبى براى منازعات مى‌دانست. آن حضرت همگان را به تلاوت و تأمل در این کتاب آسمانى سفارش مى‌کرد که گواه آن سخن زیر است: «حُبِّبَ اِلَىَّ من دُنیاکُم ثَلاثٌ: تَلاوَتٌ کتابِ اللّه…»؛ «از دنیاى شما سه چیز را علاقه‌مندم: تلاوت کتاب خدا…». نیز «قارِى‌ءُ الحَدیدِ و اذا وَقَعَتْ وَ الرَّحمنِ یُدعى فى السماوات و الارضِ ساکِنُ الفِردوسِ»؛ «تلاوت کننده سوره حدید و واقعه و الرحمن در آسمان‌ها و زمین اهل بهشت خوانده مى‌شود».
آن حضرت حتى وصیت نامه خویش را نیز محلّ تشویق مردم براى مراجعه به کتاب الله قرار مى‌دهد و از امیر مؤمنان «علیه‌السلام» مى‌خواهد که بر بالاى قبر او، فراوان قرآن بخواند: «فَاکْثِرْ مِنْ تَلاوَهِ القُرآنِ»؛ «[بر بالاى قبر من] بسیار قرآن تلاوت کن».
سفارش فاطمه «علیهاالسلام» در رجوع به قرآن، تنها به گفته منحصر نماند. آن بانوى گرامى اسلام، خود بارها در سخنان، خطبه‌ها و احتجاجات خود از آیات قرآن کریم استفاده مى‌کرد و گاه به شرح آنان مى‌پرداخت.
دختر پیامبر گرامى اسلام در خطبه سترگ خود، خطاب به مردم مدینه، قرآن کریم را به زیبایى وصف مى‌کند:
«… النُّورِ السّاطِعِ و الضِّیاءِ اللامِعِ، بَیَّنَهٌ بَصائِره، منکشفه سَرائرُه، مَتَجَلیَهٌ ظَواهِرُهُ، مُغْتَبِطٌ بِهِ اَشیاعُهُ، قائِدٌ الى الرِّضوانِ اِتّباعُهُ، مُؤَدٍ الى النجاهِ اِسْتِماعُهُ، بِهِ تُنَالُ حُجَجُ اللّهِ المُنَوَّرَهُ و عَزائِمه المُفَسِّرَهُ، وَ مَحارِمُهُ المُحَذَّرَهُ وَ بَیِّناتُهُ الجالِیَهُ، وَ بَراهینُهُ الکافِیَهُ وَ فَضائِلُهُ المَنْدُوبَهُ وَ رُخَصُهُ المَوْهُوبَهُ و شَرائعهُ المَکْتُوبَهٌ؛ «[قرآن] فروزان و شعاع درخشان خداست. دلایلش روشن، لطایف و دقایقش آشکار، ظواهرش نورانى است و پیروانش پر افتخارند و جهانیان بدان غبطه خورند و حَسَد بَرند. کتابى که پیروى‌اش راهگشاى روضه رحمت الهى است و شنونده‌اش رستگار در دو سرا، در پرتو آن، قلب‌هاى روشن الاهى را مى‌توان دید و نیز تفسیر احکام و واجبات او را دریافت، حرام‌هاى خداوندى را بازدارنده، حلال‌هاى او را رخصت دهنده و مستحبات را نماینده و شریعت را راهگشاست».
نیز آن حضرت وقتى جدا شدن مردم را از کتاب خدا دید بر آنان نهیب زد و از آنان خواست که قرآن را محور اتّحاد قرار دهند و داورى نمایند: «وَ هذا کتابُ اللّهِ بَیْنَ اَظْهُرِکُم زَواجِرُهُ بَیَّنهٌ و شَواهِدُهُ لائحَهٌ و اَوَامِرُهُ واضِحَهٌ. اَرَغْبَهً عَنْهُ تُریدونَ اَمْ بِخَیْرِهِ تَحکُمُون؟؛ «این کتاب خداست میان شما! نشانه‌هایش بى کم و کاست هویدا، و امر و نهى آن روشن و آشکارا. آیا داورى جز قرآن بر مى‌گیرید؟ یا به غیر آن داورى مى‌کنید؟.»

4. امامت و اهل‌بیت
امامت در لغت به معناى پیشوایى و رهبرى است، و هر کسى که متصدى رهبرى گروهى شود «امام» نامیده مى‌شود؛ خواه در راه حق باشد یا در راه باطل، چنان که در قرآن کریم، واژه «ائمه کفر» درباره سران کفّار به کار گرفته شده، و کسى که نمازگزاران به او اقتدا مى‌کنند، «امام جماعت» نامیده مى‌شود.
اما در اصطلاح علم کلام، امامت عبارت است از «ریاست همگانى و فراگیر بر جامعه اسلامى در همه امور دینى و دنیوى». ذکر کلمه «دنیوى» براى تأکید بر قلمرو امامت است، وگرنه تدبیر امور دنیوى جامعه اسلامى، جزئى از دین اسلام است.
از دیدگاه شیعه، چنین ریاستى هنگامى مشروع خواهد بود که از طرف خداى متعال باشد و کسى که اصالتا – و نه به عنوان نیابت – داراى چنین مقامى باشد، معصوم از خطا در بیان احکام و معارف اسلامى و نیز مصون از گناهان خواهد بود. در واقع، امام معصوم، همه منصب‌هاى پیامبر اکرم «صلى الله علیه و آله» به جز نبوت و رسالت را دارد و هم سخنان او در تبیین حقایق و قوانین و معارف اسلام حجّت است و هم فرمان‌هاى وى در امور مختلف حکومتى واجب الاطاعه مى‌باشد. بدین ترتیب اختلاف شیعه و سنى در موضوع امامت، در سه مسئله ظاهر مى‌شود:
– نخست آن که امام باید از طرف خداى متعال نصب شود؛
– دوم آن که باید داراى علم خدادادى و مصون از خطا باشد؛
– سوم آن که باید مصون از گناه باشد.
دین مقدس اسلام، همگانى و جاودانى و نسخ ناشدنى است، و بعد از پیامبر اسلام «صلى الله علیه و آله» پیامبرى نخواهد آمد، و ختم نبوّت در صورتى با حکمت بعثت انبیاء سازگار است که آخرین شریعت آسمانى، پاسخ‌گوى همه نیازهاى بشر باشد و بقاى آن تا پایان جهان تضمین شده باشد.
این ضمانت درباره قرآن کریم وجود دارد و خداى متعال مصونیّت این کتاب عزیز از هر گونه تغییر و تحریفى را تضمین کرده است؛ ولى همه احکام و قوانین اسلام، از ظاهر آیات کریمه استفاده نمى‌شود و فى المثل تعداد رکعات نماز و کیفیّت انجام دادن آن و صدها حکم واجب و مستحب آن را نمى‌توان از قرآن کریم به دست آورد و معمولاً قرآن در صدد بیان تفاصیل احکام و قوانین نیست و تعلیم و تبیین آن‌ها را بر عهده پیامبر اکرم «صلى الله علیه و آله» گذاشته تا با علمى که خدا به او عطا فرموده – غیر از وحى قرآنى – آن‌ها را براى مردم بیان کند. بدین ترتیب، حجیّت و اعتبار سنّت آن حضرت به عنوان یکى از منابع اصیل براى شناخت اسلام ثابت مى‌شود.
امّا شرایط دشوار زندگى آن حضرت مانند چند سال محصور بودن در شعب ابى طالب و ده سال جنگ با دشمنان اسلام، اجازه نمى‌داد که همه احکام دین و قوانین اسلام را براى عموم مردم بیان کند و همان مقدار هم که اصحاب فرا مى‌گرفتند، ضمانتى براى محفوظ ماندن نداشت و حتى کیفیّت وضو گرفتن آن حضرت که سال‌ها در مرئى و منظر مردم بود، مورد اختلاف واقع شد. در جایى که احکام چنین عملى درمعرض اختلاف باشد، خطر اشتباه در نقل و تحریفات عمدى در مورد احکام دقیق و پیچیده بویژه احکام و قوانینى که با هوس‌هاى افراد و منافع گروه‌ها برخورد مى‌کند، به مراتب بیشتر خواهد بود.
با توجه به این نکات، روشن مى‌شود که هنگامى دین اسلام مى‌تواند به عنوان یک دین کامل و پاسخ‌گوى نیازهاى همه انسان‌ها تا پایان جهان، مطرح باشد که در متن دین، راهى براى تأمین مصالح ضرورى جامعه پیش‌بینى شده باشد؛ مصالحى که با رحلت پیامبر اکرم «صلى الله علیه و آله» در معرض تهدید و تقویت قرار مى‌گرفت؛ و این راه خیر جز نصب جانشین شایسته براى رسول اکرم «صلى الله علیه و آله» نخواهد بود… حاصل آنکه، ختم نبوّت هنگامى موافق با حکمت الهى خواهد بود که توأم با نصب امام معصوم باشد؛ امامى که همه ویژگى‌هاى پیامبر اکرم «صلى الله علیه و آله» – به جز نبوّت و رسالت – را دارا باشد.
آنچه گفتیم دلیل عقلى بر وجوب امامت است و پیش از هر دلیل نقلى (آیه یا روایت) مى‌تواند مستمسک ما براى اثبات امامت و ولایت اهل‌بیت «علیه‌السلام» باشد. درنگ در آنچه گفتیم این حقیقت را نیز آشکار مى‌کند که امامت، به قطع از اصول دین است نه فروع دین.
فاطمه زهرا «علیهاالسلام» از رهگذر تبین حقایق امامت و نیز براى آشکار ساختن جایگاه امامت در ایجاد اتحاد و وفاق دینى و دنیوى در خطبه خود در مسجد مدینه فرموده است:
«فَجَعَل اللّهُ… طاعَتنا نِظاما لِلْمِلَّهِ و اِمامَتنا اَمَانا لِلْفُرْقَه (مِنَ الفُرْقَه)»؛ «خداوند پیروى ما را مایه وفاق، و امامت ما را مانع افتراق قرار داد».
درنگ در این سخن نورانى حقایق فراوانى را آشکار خواهد کرد. این سخن شگرف نظر شارحان خطبه فاطمه زهرا «علیهاالسلام» را به خود جلب کرده است، چنان که در یکى از این شرح‌ها مى‌خوانیم: «در این دو فراز که شامل یک مضمون است، یادگار نبوّت و رسالت، نظام امّت اسلامى و مصون بودن از پراکندگى را در گرو امامت و پیروى از رهبر خودشان معرفى فرمود که دومین اساس در حفظ وحدت اجتماع مى‌باشد که هر جامعه‌اى باید قطب فکرى داشته باشد تا تمام افکار را به خود جذب و خلاء موجود از این ناحیه را برطرف کند. در این صورت است که زمینه‌اى براى اختلاف فکر باقى نمى‌ماند.
در این جا این سؤال مطرح مى‌شود که با بودن قرآن کریم و سنت رسول اکرم «صلى الله علیه و آله» و رهبریت یک فرد که با اکثریت آراء انتخاب شده دیگر اختلافى باقى نمى‌ماند و نظام اسلامى از پراکندگى و هرج و مرج مصون خواهد بود. پس به چه دلیل نظام امّت و امنیت از تفرقه در گرو امامت و رهبرى اهل بیت مى‌باشد؟ پاسخ این سؤال را با الهام از یک بیت عربى مى‌دهیم:
فانّ النّار بالعودین تزکى و انّ الحرب اوّله کلام
این شاعر مى‌گوید این طور نیست که جنگ‌ها به طور دفعى واقع شده باشند؛ بلکه اگر ریشه‌یابى کنیم مى‌بینیم آغاز آن از سخن شروع مى‌شود؛ بدین سان که با ردّ و بدل کردن سخنان ناشایسته کم کم عقده‌ها و کینه‌ها بسته شده و سرانجام به یک پیکار خونبار تبدیل مى‌شود، و اگر به این نکته اجتماعى که در این بیت عربى تصویر شده، به طور گسترده بنگریم، خواهیم دید که یکى از عوامل مؤثر در جنگ‌ها که بر اثر صف بندى‌ها و تقسیم بندى در اجتماع صورت مى‌گیرد ریشه آن نیز اوّل به صورت عقیده و سپس به مرور زمان منجر به اختلاف در گفتار و سرانجام حوادث خونبار مى‌شود. بنابراین اگر بخواهیم نظام جامعه محفوظ و از تفرّق مصون بوده باشد، باید هماهنگى در عقاید را فراهم نمود؛ زیرا مهم‌ترین عامل در وحدت و نظام یک اجتماع وحدت فکر و عقیده از آن اجتماع است که یکپارچگى را حفظ خواهد نمود وگرنه جامعه دیر یا زود از هم خواهد پاشید و جامعه از درون متلاشى خواهد شد؛ گر چه ممکن است بر مبناى تعصبات جاهلانه بدون تکیه بر اساس فرهنگى، وحدتى بر اساس قومیت و امثال آن ایجاد کرد؛ امّا هرگز آن وحدت ضامن حفظ بنیان اجتماعى نخواهد بود؛ بلکه عمده و اساس در جامعه وحدت افکار و عقاید است و اگر چنین وحدتى در اجتماع نبود، در باطن آن جامعه هرج و مرج وجود خواهد داشت؛ زیرا بنا به فرموده امام در نهج البلاغه، پناهندگى به رکن وثیق نیست.
هر کس در تاریخ اسلام سیرى بنماید مى‌بیند که در طى قرون، بر اثر فتوحات شایانى که نصیب مسلمان‌ها گردید، افکار و آراء گوناگون جدید داخل در حوزه اسلام گردید. دانشمندان ادیان و مذاهب مختلف به اجتماع مسلمین روى آوردند و از طرفى چون کنترل فکرى وجود نداشت، بحث‌هاى گوناگونى در اطراف معارف اسلامى مطرح شد که مسلمان‌ها مى‌بایست با توجه به قرآن و اصول معارف اسلام، یا قرآن را حاکم و غالب بر آنها دانسته و همه آن افکار را با میزانِ قرآن مى‌سنجیدند و پس از تطبیق با قرآن و سنت، هر چه مطابق با قرآن باشد، قبول و آنچه را که مخالف یافتند رد نمایند و به این ترتیب اصالت و حاکمیّت قرآن را حفظ نمایند و یا این که باطنا مغلوب آن افکار شده و کتاب و سنّت را با آن افکار تطبیق دهند.
البته حفظ برترى قرآن در برابر افکار انحرافى احتیاج به کسانى دارد که خود قرآن آنان را معرفى نموده و به آنان ارجاع داده، و آنان با احاطه غیبى به حقایق و دارا بودن علم اسماء، این صلاحیت و توانایى را به طور انحصارى دارند که همه افکار را در چهارچوب قرآن تفسیر نموده و نظرها را اشباع نمایند تا دیگر مجالى بر اختلاف باقى نماند. این جاست که چون جز معصوم قادر بر چنین کارى نیست، به ناچار هر کس با سنخ افکارى که خود دارد، آن را اصل قرار مى‌دهد و بر طبق خواسته و عواطف و افکار و آراء خود بدون توجه قرآن و سنّت را به همان گونه تفسیر خواهد نمود.
انشاء اختلاف از اینجا آغاز مى‌شود و هرج و مرج در عقاید به وجود مى‌آید و روى همین جهتِ فقدان قیّم قرآن، گروه‌هاى مختلفى به نام اشاعره و معتزله و… به وجود آمد و پیروان هر دسته و فرقه، پیروان فرقه دیگر را تکفیر و لعن و سبّ مى‌نمود؛ مثلاً در تفسیر قرآن بر اثر اختلاط با دانشمندان یهود و مسیحیان، تفسیر قرآن پر از افسانه‌هاى اسرائیلى و مسیحیّت گردید و مسلمانان چون تاریخ بنى‌اسرائیل در قرآن کریم به اختصار آمده مایل بودند به طور تفصیل بشنوند، این زمینه‌اى براى ورود چنین افسانه‌هایى شد…
به طور خلاصه آن که هر کس با توجّه یا بدون توجّه طرفدار هر عقیده و فکرى بود، آن را اصل براى قرآن و سنّت قرار مى‌داد و به همین وضع نیز کسانى که خودباخته افکار یونان و هند و یا غیر آن بودند، قرآن را با آن تعبیر و تطبیق مى‌کردند، و بر اثر نبودن قیّم قرآن در متن جامعه قرآن کریم و سنّت نبوى در هر یک از ادوار اسلامى تحت تأثیر افکار علمى و عقیدتى رایج در آن عصر واقع مى‌گردید. این بلایى بود که به سر تفسیر قرآن کریم آمد.
امّا احادیث نبوى، خدا مى‌داند که چقدر راویان حدیث پیدا شدند و به نفع قدرت وقت و هر گروهى به نفع خود و کوبیدن دیگرى جعل حدیث مى‌کردند و جعل حدیث از نزدیک‌ترین زمان به رحلت رسول اکرم «صلى الله علیه و آله» – یعنى زمان مولاى متقیان «علیه‌السلام» – آن چنان زیاد شد که تمیز صحیح از سقیم مواجه با اشکال شد.
پس بدین سان مى‌بینیم قرآن و احادیث نبوى منهاى امامت نتوانست رفع اختلاف در عقاید و افکار بنماید… و پر واضح است که معرفى مقامى که بتواند با الهام از غیب قرآن را تفسیر کند، جز از ناحیه خود پیامبر، از ناحیه دیگر میسور نیست؛ لذا مى‌بینیم پیامبر عدیل قرآن را پس از خود معرفى مى‌کند (کتاب الله و عترتى) تا جامعه اسلامى دچار خلاء فکرى نشده و پراکندگى ایجاد نشود؛ به همین مناسبت است که مى‌بینیم جز مولاى متقیان و ائمه معصوم «علیهم‌السلام» کسى مدّعى نشد که احاطه به قرآن داشته و تفسیر آن را نه فقط در سطح متعارف، بلکه معناى آن را تا هفتاد بطن احاطه داشته باشد.
بنابراین پیروى از اهل‌بیت «علیهم‌السلام» و اطاعت از آن‌هاست که در هر بعد مایه نظام امّت است؛ و همین امر تأمین از هر گونه افتراق و اختلاف و موجب نظام در همه ابعاد در جامعه اسلامى مى‌باشد. آنان با اتّصال به منبع وحى، جوابگوى رشد افکار بشرى در هر رشته از اقتصاد و سیاست و حقوق مدنى و جزایى و صدها نظایر آن که رو به تکامل است مى‌باشند و در این صورت است که مى‌توان جلوى هرج و مرج افکار و عقاید را که منشأ اختلاف برونى است گرفت.
پس ائمه «علیهم‌السلام» و علماى راستین متولّیان مکتب اسلام هستند که مى‌توانند افکار بشرى را با استفاده از قرآن، بدون افراط و تفریط تغذیه نموده و از انحراف مصون ساخته و نظم واقعى بخشند!.
فاطمه زهرا «علیهاالسلام» اهل‌بیت را وسیله ارتباط آفریدگان با آفریدگار، برگزیدگان الهى و دلیل‌هاى روشن او و وارث پیامبران مى‌داند: «وَ نَحْنُ وَسیلَتُه فى خَلْقِهِ و نَحْنُ خاصَّتُهُ وَ مَحَلُّ قُدْسِهِ وَ نَحْنُ حُجَّتُهُ فى غَیْبِه وَ نَحْنُ وَرَثَهُ انبِیائِهِ»؛ «و ما وسیله ارتباط خدا با مخلوقات، و برگزیدگان او، و جایگاه حلول پاکى او و دلیل روشن او و وارثان پیامبرانیم.»
در این حدیث شریف نیز آن حضرت به نقش اهل‌بیت «علیهم‌السلام» در خلقت و واسطه فیض بودن آن‌ها اشاره مى‌کند، و پر روشن است که همان گونه که خداوند مى‌تواند محور وحدت مردمان باشد، واسطه فیض او هم مى‌تواند اتحاد آفرین شود.
محمود بن لبید، در ضمن سخنان طولانى، مى‌گوید: به فاطمه «علیهاالسلام» عرض کردم: بانوى من! چرا امیر مؤمنان «علیه‌السلام» نشست و از حقش دفاع نکرد؟ فاطمه «علیهاالسلام» فرمود: اى ابا عمرو! همانا رسول خدا «صلى الله علیه و آله» فرمود: «مَثَلُ الأمامِ کَالکَعْبَه، اِذْ تؤتى و لا تأتى»؛ «امام همانند کعبه است، مردم باید به سمت او بیایند نه آنکه او به دنبال مردم برود».
در این سخن نیز فاطمه «علیهاالسلام» با نقل تشبیه امام به کعبه، محوریت امام در انسجام و اتحاد امّت اسلام را گوشزد مى‌کند. این تشبیه زیبا، حاوى دقایق ادبى و ذوقى فراوانى است که به برخى از آنها اشاره مى‌کنیم:
برخى از کعبه، تنها همان خشت و گل را درک مى‌کنند و به ظاهر آن بسنده مى‌نمایند، بى‌آنکه حقایق آن را دریابند و به وجه توحیدى آن بیندیشند؛ درباره امامت نیز چنین است و برخى قشرى ذهنان تنها به بعد ظاهرى و کالبدى امام توجه دارند نه به بُعد معنوى و ملکوتى و روحى وى!
شرط صحّت نماز، استقبال (رو به کعبه بودن) است، چنان که شرط قبولى اعمال، پذیرش امامت و ولایت و رو به آن گستره عظیم بودن است؛ ما همان گونه که خدا را به کعبه قسم مى‌دهیم (یا ربَّ الکعبه) خدا را به امام نیز قسم مى‌دهیم (مانند: یا ربَّ الحسین)؛ زیارت کعبه (حجّ) به برائت از مشرکین نیاز دارد و جزئى از اعمال آن است، همان گونه که راه یابى به بارگاه امامت به برائت از دشمنان آنها نیازمند است؛ هر کس مستطیع باشد ولى به حج نرود، بر طبق روایات بر دین یهود و مجوس از دنیا رفته است و نیز هر کس امام زمان خود را نشناسد، بر طبق روایات به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.
هر کس به جنگ کعبه و به قصد ویرانى آن برخیزد، چونان ابرهه و سپاه او که به اصحاب فیل شهرت یافتند، دچار ابابیل الهى مى‌شود و نابود مى‌گردد، و نیز هر کس به جنگ امامت برخیزد، در دنیا و آخرت دچار عذاب الهى مى‌شود، چونان که فرجام قاتلان امامان «علیهم‌السلام» – بویژه امام حسین «علیه‌السلام» – چنین بود. به وسیله کعبه، خدا عبادت مى‌شود، چنان که به وسیله امام نیز خدا عبادت مى‌گردد (بِنَا عُبِدَ اللّه)، و هر کس به نزدیکى کعبه برسد باید مُحرم شود (از بسیارى حلال‌ها بپرهیزد) و همین گونه است هر کس به قُرب امام رسد.
دیوار کعبه شکافته شد تا امامت که مصداق تامّ آن على «علیه‌السلام» است به دنیا آید، همان گونه که فرق امامت ( على «علیه‌السلام») شکافته شد تا توحید ناب به دنیا آید! همان امامتى که از ابراهیم «علیه‌السلام» آغاز شد، همان کسى که بالا بردن دیوارهاى کعبه از وى آغاز گردید.
کعبه و دیار حجاز، محلّ هبوط آدم «علیه‌السلام» بود و امام، محل توسّل آدم «علیه‌السلام» براى قبول توبه. خدا کعبه را – با دست پیامبر «صلى الله علیه و آله» – از پلیدى بت‌هاى جاهلى پاک کرد و قلب امام را نیز – به مفاد آیه تطهیر – از هر گونه رجس و پلیدى، و سرانجام کعبه و امام هر دو جلوه پروردگارند و سخن فاطمه «علیهاالسلام» به نقل از پدرش، بسیار ژرف است و تشبیه امام به کعبه بسیار شگرف.
با این همه وجه تشبیه در همان کلام ذکر شده و آنچه ما ذکر کردیم نکاتى ذوقى است که درنگ در آن مى‌تواند قلب آدمى را از عشق به امامت سرشار کند؛ امّا نباید از این نکته غافل ماند که در اندیشه دختر پیامبر اکرم «صلى الله علیه و آله» امامت، چونان کعبه مى‌تواند مظهر وحدت باشد، به شرط آنکه مردم به سمت آن آیند و از زلال زمزم آن بنوشند و بنوشانند.
اگر چنین بود، امامت محور وحدت دنیاى اسلام خواهد شد و همگان را از پریشانى و آشفتگى نجات خواهد بخشید.

پی نوشت :

1. عدّه الداعى، باب چهارم، ص 139.
2. مجلسى، بحارالانوار، ج 43، ص 80.
3. کفعمى، بلد الامین، ص 55.
4. صدوق، خصال، ج 1، ص 173.
5. خطبه فدکیه.
6. همان.
7. همان.
8. همان.
9. تفسیر امام حسن عسکرى «علیه‌السلام»، ص 330؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 23، ص 259، ح 8.
10. تفسیر امام حسن عسکرى «علیه‌السلام»، ص 334.
11. محمد دشتى، نهج الحیاه، ص 271.
12. سوره نور (24) آیه 63.
13. ابن شهر آشوب، المناقب، ج 3، ص 102؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 43، ص 33.
14. محمد دشتى، نهج الحیاه، ص 271.
15. همان، ص 270.
16. مجلسى، بحارالانوار، ج 79، ص 27؛ محدث قمى، بیت الاحزان، ص 176؛ نهج الحیاه، ص 315.
17. خطبه فدکیه.
18. خطبه فدکیه.
19. سوره توبه (9)، آیه 12.
20. محمد تقى مصباح یزدى، آموزش عقاید، ص 289.
21. رک: سوره بقره (2)، آیه 151؛ سوره آل عمران (3)، آیه 164؛
22. محمد تقى مصباح یزدى، آموزش عقاید، صص 304 – 306.
23. خطبه فدکیه.
24. سید عزّ الدین حسینى زنجانى، شرح خطبه حضرت زهرا «علیهاالسلام»، ج 1، صص 453 – 460.
25. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 211؛ نهج الحیاه، ص 36.
26. مجلسى، بحارالانوار، ج 36، ص 453؛ مسند فاطمه، ص 562؛ سرور دل پیامبر، ص 371).
منبع: ماهنامه یاس

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید