شناسائی ناکثین و موضع گیری امام علی علیه السلام در برخورد آنان (3)

شناسائی ناکثین و موضع گیری امام علی علیه السلام در برخورد آنان (3)

گردآورنده: فهیمه دانشور*

5) دعوت ناکثان از عبدالله بن عمر
طبری می نویسد: «هنگامی که طلحه و زبیر و عایشه قصد عزیمت به بصره نمودند نزد عبدالله بن عمر رفته و از او خواستند که آنها را همراهی کند. عبدالله در جواب آنها گفت: من یکی از مردم مدینه ام، اگر آنان نیز بر قیام من هم سخن شدند من نیز قیام می کنم و اگر تصمیم گرفتند که بمانند من هم می مانم. و طلحه و زبیر به دنبال این سخنان از او چشم پوشیدند.»(1)
البته روایت ابن اعثم تا حدودی متفاوت با نقل طبری است. او می نویسد: «طلحه و زبیر نزد عبدالله آمدند و خواستار همراهی او شدند و اظهار کردند که تو از همه کس به خلافت سزاوارتری و ما چنان که امکان دارد در رعایت جانب تو، مبالغه می کنیم. عبدالله در جواب گفت: شما می خواهید مرا بفریبید چنان که خرگوشی را به فریب از سوراخ بیرون کشند. شما می خواهید مرا از خانه بیرون آورده و در دهان شیر-یعنی علی بن ابیطالب علیه السلام-اندازید… دست از من بدارید و به جهت این کار فرد دیگری طلب کنید؛ من از آن جماعت نیستم که به مکر و خدعه شما فریفته شوم.» (2)
همچنین عبدالله از همراهی خواهرش، حفصه-با ناکثان-ممانعت نمود. (3)

6) نحوه تجهیز ناکثان
به گواهی تاریخ، تجهیز کاروان ناکثان توسط بعضی استانداران عثمان که به وسیله امام علیه السلام عزل شده بودند صورت گرفت و هدف آنان نیز چیزی جز این نبود که حکومت نوپا و جوان امام علیه السلام را سرنگون ساخته تا در این میان به نفع خود بهره برداری نمایند.
شیخ مفید نقل می کند که عبدالله بن ربیعه والی صنعا در زمان عثمان، وقتی که شنید که عثمان در محاصره افتاده است، برای یاری او حرکت کرد؛ اما هنگامی که شنید او کشته شده از نیمه راه به مکه رفت و در آنجا با عایشه مواجه شد که در حال جمع آوری سپاه بود. او دستور داد تا برای عایشه تختی فراهم کردند و در مسجد الحرام قرار دادند و عایشه را به آنجا منتقل کرد. سپس گفت: هرکس برای خونخواهی عثمان بیرون رود، من وسایل حرکت او را آماده می سازم.
یعلی بن منیه تمیمی نیز که آن سال برای ادای حج به مکه آمده بود چون از ما وقع آگاه شد و نیز سخنان ابی ربیعه را شنید او نیز سخن ابی ربیعه را تکرار نمود.» (4)
واقدی از سالم بن عبدالله از جدش روایت می کند که او گفت: «من خود یعلی بن منیه را دیدم که کیسه ای همراه داشت که در آن ده هزار دینار بود و می گفت: این گزیده اموال من است و با آن به خونخواهان عثمان کمک خواهم کرد، و شروع به بخشیدن آن به مردم نمود. و چهارصد شتر خرید و آن را در منطقه بطحاء خواباند و افراد را بر آنها سوار نموده روانه می ساخت.» (5)
وقتی امام علیه السلام از بذل و بخشش یعلی آگاه شد فرمود: «او این پولها را از کجا آورده است؟ آیا از اموال یمن سوء استفاده کرده؟ اگر او را بیابم نسبت به آنچه اقرار کرده مؤاخذه اش خواهم نمود.» (6)
ابن اثیر نیز آورده است که یعلی بن منیه با 600 شتر و 600،000 درهم و نیز ابن عامر با مال فراوان خود، هزینه جنگ جمل را تدارک کردند. (7) همچنین یعلی بن منیه برای تسریع در حرکت، عایشه را بر شتری به نام «عسکر» که برای او خریداری نموده بود نشانید (8) و کاروان ناکثان به پیشنهاد عبدالله بن عامر، استاندار بصره در زمان عثمان، به سمت بصره به حرکت درآمد. (9) به هنگام حرکت منادی عایشه می گفت: «ای مردم! مادر مؤمنان و طلحه و زبیر رو به سوی بصره دارند، هر کس در پی عزّت اسلام و جنگ با منحرفان و نیز انتقامجویی از قاتلان عثمان است با این گروه حرکت کند و اگر مرکب و سلاح ندارد، اینک لوازم سفر او آماده است.» (10) و به این ترتیب با پیوستن گروه هایی از مردم در حدود سه هزار نفر آماده عزیمت به سمت بصره شدند. (11)

7) علت انتخاب بصره
پیشنهاد انتخاب بصره توسط عبدالله بن عامر بن کریز صورت گرفت. او که پسردایی عثمان و نیز از امویان بود در زمان خلیفه سوم والی بصره بود؛ بعد از روی کارآمدن امام علی علیه السلام و دستور عزل او توسط امام علیه السلام با اموال فراوانی از بیت المال بصره به مکه گریخت و هنگامی که از قصد عایشه و طلحه و زبیر بر خروج آگاه شد به آنان توصیه نمود که به بصره بروند، ابن عامر با تأکید بر آنکه در بصره سپاهی فراهم کرده که از آنان حمایت خواهند کرد، (12) عایشه و همراهان را بر انتخاب بصره مصمّم ساخت.
تاکید ابن عامر بر وجود حامیان او در بصره از آنجا بود که در زمان ولایت او بر بصره، این شهر در واقع به صورت پایگاهی برای امویان قرار گرفته بود لذا اکثریت مردم بصره دارای تمایلات عثمانی بودند؛ علاوه بر این طلحه و زبیر نیز در بصره هوادارانی داشتند.(13)
عبدالفتاح عبدالمقصود دلیل پیشنهاد ابن عامر را استفاده از وجود معاویه در شام می داند. او می نویسد: «ابن عامر به آنان گفت: به بصره بروید، اگر علی علیه السلام را مغلوب کردید شام را دارید و اگر علی علیه السلام بر شما پیروز شد معاویه سپر شما خواهد بود.»(14)
علاوه بر اینها بصره از نظر اقتصادی و نیز نیروی انسانی شهر قابل توجهی بود از آن جهت که بصره در کنار دجله و فرات قرار داشت دارای موقعیت بازرگانی بود؛ و از جهت شرکت مردمانش در اکثر فتوحات، دارای نیروی انسانی کارآزموده بود، لذا تصرف بصره موجب خلل در حکومت امام علیه السلام بود. (15)
شاید به همین علت بود که هنگامی که معاویه آن نامه پر از وعده و وعید را به زبیر نوشت و طی آن او را با لقب امیرالمؤمنین خطاب کرد، از او خواست قبل از آنکه دست علی علیه السلام و سپاهیانش به عراق برسد، آن منطقه را در دست گیرد. (16) چرا که با محدود شدن حوزه حکومت امام علی علیه السلام از قدرت او نیز کاسته می شد.
وجود معاویه در منطقه شام و نیز اشغال عراق توسط اصحاب جمل، حکومت امام علیه السلام را از جنبه های مختلف مورد آسیب قرار می داد لذا لشکر عایشه به اندیشه تصرف بصره برحرکت به سمت این شهر اتفاق کردند.

8) در مسیر حرکت
در مسیرحرکت کاروان ناکثان به بصره، اتفاقاتی رخ داد که اکثر مورخین تنها به نقل آن اکتفا نموده و به سادگی از کنار آن گذشته اند. حوادثی که برای بیداری وجدان خفته هر یک از افراد سپاه جمل کافی بود. در دنباله بحث، بعضی از این وقایع را مرور می کنیم:

8 -1) ریاست طلبی طلحه و زبیر
طبری می نویسد: «چون لشکر عایشه به منطقه ذات عرق رسید، سعید بن عاص که از اشراف قریش و از بنی امیه بود و از لشکریان عایشه به شمار می رفت به مروان و یاران وی گفت: اگر واقعاً هدف شما خونخواهی عثمان است، به کجا می روید که اینک قاتلان عثمان در میان همین لشکرند؛ آنان را (17) بکشید و به وطن خود بازگردید! دیگر جنگ با علی و خود را به کشتن دادن چرا؟ مروان در پاسخ او گفت: ما می رویم تا نیرویی به دست آوریم تا بتوانیم همه قاتلان عثمان را از بین ببریم. سپس سعید با طلحه و زبیر تماس گرفت و گفت: «با من از در راستی درآیید و سخن درست گویید. که اگر در این جنگ پیروزی نصیب شما گردد امارت و خلافت را به چه کسی می سپارید؟ آن دو گفتند به یکی از ما که مسلمانان انتخاب کنند. سعید گفت: بلکه بهتر است خلافت را به فرزندان عثمان دهید زیرا شما به علت خونخواهی او قیام کرده اید. آن دو در جواب گفتند: [چه می گویی] شیوخ مهاجران را بگذاریم و خلافت را به فرزاندانشان بدهیم؟ سعید گفتم: من هرگز حاضر نمی شوم که خلافت را از خاندان عبد مناف پس بگیرم و در اختیار دیگران بگذارم. این را گفت و از آنجا برگشت.» (18)

8 -2) اختلاف طلحه و زبیر بر سر پیش نماز شدن
طبری می نویسد: «هنگامی که لشکر عایشه از مکه حرکت نمود و در بیرون شهر، مروان برای نماز اذان گفت. آنگاه نزد طلحه و زبیر آمده و پرسید: به کدامیک از شما به عنوان خلیفه سلام کنم و به نام او اذان گویم؛ (شاید این دو از اظهار نظر صریح خود شرم کردند لذا فرزندانشان که شاهد صحنه بودند به جای آنها پاسخ دادند) ابن زبیر گفت: به نام ابوعبدالله و ابن طلحه گفت: به نام ابومحمد. در این هنگام عایشه [گه از جریان آگاه شد] کسی را نزد مروان فرستاد و گفت: چه می کنی؟ می خواهی در کار ما تفرقه بیندازی؟ پس خواهر زاده من ابن زبیر پیش نماز گردد. پس عبدالله بن زبیر با مردم نماز می خواند تا وقتی که سپاه عایشه به بصره رسیدند. (19)
معاذ بن عبدالله[چون صحنه اختلاف این دو را در امر نماز دید] گفت: به خدا سوگند اگر پیروز شویم به فتنه می افتیم؛ زیرا نه زبیر خلافت را به طلحه واگذارد و نه طلحه آن را به زبیر سپارد. (20)
ابن اثیر بعد از ذکر اختلاف طلحه و زبیر بر سر امامت در نماز از قول شخص دیگری به نام معاذ بن عُبید می نویسد: «به خدا سوگند که اگر ما [در نبرد با امام علیه السلام] پیروز شویم این دو نفر ما را خواهند کشت. زیرا زبیر، طلحه و امر خلافت را رها نمی کند؛ و طلحه نیز زبیر و امر خلافت را وا نمی گذارد». (21)
یعقوبی در زمینه اختلاف طلحه و زبیر بر سر امامت در نماز، جریان را به گونه دیگری نقل می کند. او می نویسد: «هنگامی که وقت نماز شد طلحه و زبیر بر سر امامت در نماز با هم به نزاع پرداختند و هر یک از آنها افراد را به طرف خود می کشید ‍[آنقدر این کار ادامه یافت] تا اینکه وقت نماز تمام شد و مردم فریاد زدند الصلاه الصلاه یا اصحاب محمد! پس عایشه [که شاهد این کشمکش بود] گفت: یک روز محمد بن طلحه و روز دیگر ابن زبیر با مردم نماز گذارند. و آنان نیز بر این مسأله سازش کردند.» (22)
آنچنان که طبری گزارش کرده طلحه و زبیر در انتخاب مسیر حرکت نیز با یکدیگر در اختلاف و نزاع بودند. (23)

8 -3) جریان حوأب
یکی دیگر از اتفاقات هشداردهنده در مسیر حرکت کاروان ناکثان بصره، واقعه پارس کردن سگان منطقه حوأب بود و این یک پیش گویی بود که توسط رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و سلم صورت گرفته بود.
ماجرا از این قرار بود که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و سلم روزی در وقتی که بعضی از همسران ایشان حضور داشتند، خبر دادند: ای حمیراء مواظب باش که تو آن نباشی! علامت آن هم رسیدن به منطقه ای به نام حوأب است که سگهای آنجا بر او بانگ می زنند. در حین حرکت به سمت بصره عایشه صدای سگهایی را شنید که پارس می کنند؛ وقتی پرسید که آن محل چه نام دارد؟ گفتند: حوأب، او فوراً به یاد سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم افتاد آیه استرجاع را بر زبان آورد و خواست برگردد. اما ابن زبیر پنجاه نفر را نزد عایشه آورد که به دروغ شهادت دهند که اینجا حوأب نیست. (24)
ابن ابی الحدید می گوید: «این اولین شهادت دروغ در تاریخ اسلام بود.» (25)
لازم به ذکر است که طبری که تعصّب و احتیاز او در نقل وقایع تاریخی مشهود است، این بار نیز بعد از ذکر ماجرای کلاب حوأب می گوید: «هنگامی که عایشه فهمید که آن منطقه حوأب است بر شتر نهیب زد و آن را خوابانید. به دنبال توقف او، کاروان نیز از حرکت ایستاد، اصرار بر حرکت نیز مؤثر نیافتاد و تا روز بعد عایشه در آنجا توقف کرد. اما سرانجام ابن زبیر نزد او آمده و گفت هرچه زودتر حرکت کن که علی علیه السلام در تعقیب ماست و ممکن است همگی در چنگ او گرفتار شویم.» (26)
استاد جعفر سبحانی می نویسد: «تعصّب طبری از این جا معلوم می شود که ابن قتیبه که متقدّم بر اوست (متوفا به سال 276) چیزی از توقف یک روزه عایشه و همراهان او ذکر نکرده است. (27)
در تاریخ یعقوبی نیز این ماجرا آمده با این تفاوت که یعقوبی اسم ابن زبیر را به عنوان کسی که عایشه را از تصمیم خود بر بازگشت منصرف کرد، نمی آورد و می گوید: «به خدا سوگند خوردند که آنجا، حوأب نیست.» (28)

9) کلام امام علیه السلام بعد از شنیدن خبر ناکثان
امام علی علیه السلام هنگامی که خبر حرکت پیمان شکنان به سمت بصره را شنید، در کلامی علت حرکت آنها را چنین بیان می دارند: «ان هولاء قد تمالؤوا علی سخطه امارتی و ساصبر ما لم اخف علی جماعتکم، فانهم ان تمّموا علی فیاله هذا الرای انقطع نظام المسلمین و انّما طلبوا هذه الدنیا حسداً لمن افاء ها الله علیه، فارادوا رد الامور علی ادبارها…»(29) همانا این افراد به علت راضی نبودن به خلافت من دور هم جمع شده اند و من تا زمانی که از پراکنده نشدن و عدم تفرقه میان شما مطمئن باشم بر آنان صبر می کنم زیرا اینان اگر این اندیشه سست خود را به اتمام رسانند، نظام مسلمین بر هم خواهد خورد. و جز این نیست که آنها این دنیا را می طلبند و از روی حسد به کسی که خداوند را به او عطا کرده است. پس آنان می خواهند امور را به وضع سابق خود بازگردانند.
همچنین ایشان در کلام دیگری پرده از راز درونی هر یک از طلحه و زبیر برمی دارند و می فرمایند:
«کل واحد منهما یرجوا الامر له و یعطفه علیه و دون صاحبه، لا یمتّان الی الله بحبل و لا یمدّان الیه بسبب، کلّ واحد منهما حامل ضبّ لصاحبه و عمّا قلیل یکشف قناعه به، والله لئن اصابوا الذی یریدون لینتزعنّ هذا نفس هذا و لیاتینّ هذا علی هذا. قد قامت الفئه الباغی! فاین المحتسبون؟ قد سنّت لهم السّن و قدّم لهم الخبر و لکلّ ضلّه علّه و لکلّ ناکث شبهه.» (30)
یعنی: هر یک از این دو نفر امر خلافت را برای خود می خواهد و آن را به سمت خود می کشد. با هیچ وسیله ای خود را به سوی خدا بالا نمی کشد. هر یک کینه دیگری را در دل دارد و زود است که پرده از روی کینه برداشته شود و آن آشکار گردد. سوگند به خدا اگر به آنچه می خواهند دست یابند، قطعاً یکی دیگری را از پای درخواهد آورد. اکنون گروه ستمگر قیام کرده اند! پس کجایند آنها که برای خدا قیام کنند. به تحقیق سنتها: (راههای هدایت و رستگاری) برای آنها آشکار است و این خبر پیش از این برای آنها بیان شده است(شاید منظور پیشگویی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و سلم در مورد خروج ناکثین بر امام علی علیه السلام است) برای هر گمراهی علت و بهانه ای است وبرای هر پیمان شکنی، شبهه ای وجود دارد.

پی‌نوشت‌ها:

* پایان نامه دوره کارشناسی ارشد
1. تاریخ طبری، ج4، ص 460، و نیز ر.ک: الکامل، ج3، ص 208.
2. فتوح ابن اعثم، ج2، صص 278 و 279.
3. تاریخ طبری، ج4، ص 451؛ الکامل، ج3، ص 208.
4. الجمل، ص 139.
5. همان، ص 140.
6. همان.
7. تاریخ طبری، ج4، ص 450، الکامل، ج3، ص 208؛ یعقوبی میزان این کمک از طرف یعلی را 400،000 درهم ذکر کرده. ر.ک: تاریخ یعقوبی، ص 181.
8. تاریخ یعقوبی، ج2، ص 181؛ انساب الاشراف، ج2، ص 222، تاریخ طبری، ج4، ص 452.
9. تاریخ طبری، ج4، ص 451؛ الکامل، ج3، ص 408.
10. همان ماخذ.
11. همان ماخذ.
12. الجمل، ص 235؛ و نیز بنگرید به نبرد جمل، ص 142.
13. انساب الاشراف، ج2،‌ص 222.
14. امام علی بن ابیطالب، ج3، ص 23.
15. این مطلب مورد تصریح امام علیه السلام بود چرا که هنگامی که علت حرکت ایشان به سمت عراق را جویا می شوند ایشان می فرمایند: «ان الاموال و الرجال بالعراق» یعنی نیروی مالی و انسانی در عراق است. اخبار الطوال، ص 180.
16. شرح ابن ابی الحدید، ج1، ص 231.
17. مقصود او طلحه و زبیر و عایشه بود.
18. تاریخ طبری، ج4، ص 453؛ الکامل، ج3، ص 209.
19. تاریخ طبری، ج4، صص 454 و 455؛ الکامل، همان.
20. همان مآخذ.
21. الکامل، ج3، ص 209.
22. تاریخ یعقوبی، ج2، ص 181.
23. تاریخ طبری، ج4، ص 453.
24. انساب الاشراف، چ2، ص 224؛ الکامل، ج3، ص 210.
25. شرح ابن ابی الحدید، ج9، ص 311.
26. تاریخ طبری، ج4، ص 457.
27. فروغ ولایت، ص 378.
28. تاریخ یعقوبی، ج2، ص 181.
29. نهج البلاغه، خ 169.
30. همان، خطبه 148.
منبع: فصلنامه سالنمای النهج، شماره 6-8.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید