برنامه ی سلوک در آثار امام خمینی قدّس سرّه

برنامه ی سلوک در آثار امام خمینی قدّس سرّه

قسمتی از کتاب برنامه ی سلوک در آثار …

برنامه ی سلوک در آثار امام خمینی قدّس سرّه

فرازهایى از چهار نامه عرفانى : نامه (1
حاصل برترى جوئیها
بسم الله الرحمن الرحیم
و این رنج رقابت در همه اقشار هست ، از ثروتمند و قدرتمند گرفته تا طبقات دیگر، لکن هرچه بالا برود به همان اندازه درد و رنج رقابت بالا مى رود، و آنچه مایه نجات انسانها و آرامش قلوب است وارستگى و گسستگى از دنیا و تعلقات آن است که با ذکر و یاد دائمى خداى متعال حاصل مى شود. (1)
آنان که در صدد برتریها به هر نحو هستند، چه برترى در علوم ، حتى الهى آن ، یا در قدرت و شهرت و ثروت ، کوشش در افزایش رنج خود مى کنند.
وارستگان از قیود مادى که خود را از این دام ابلیس تا حدودى نجات داده اند در همین دنیا در سعادت و بهشت رحمتند.
میزان در اعمال
پسرم ! نه گوشه گیرى صوفیانه دلیل پیوستن به حق است ، و نه ورود در جامعه و تشکیل حکومت ، شاهد گسستن از حق . میزان در اعمال انگیزه هاى آنهاست .
چه بسا عابد و زاهدى که گرفتار دام ابلیس است و آن دام گستر، با آنچه مناسب او است ، چون خود بینى و خود خواهى و غرور و عجب و بزرگ بینى و تحقیر خلق الله و شرک خفى و امثال آنها، او را از حق دور و به شرک مى کشاند و چه بسا متصدى امور حکومت که با انگیزه الهى به معدن قرب حق نائل مى شود… پس میزان عرفان و حرمان ، انگیزه است .
هر قدر انگیزه ها به نور فطرت نزدیکتر باشند و از حجب ، حتى حجب نور وارسته تر، به مبداء نور وابسته ترند، تا آنجا که سخن از وابستگى نیز کفر است .
پسرم ! از زیر بار مسؤ ولیت انسانى که خدمت به حق در صورت خدمت به خلق است شانه خالى مکن ، که تاخت و تاز شیطان در این میدان ، کمتر از میدان تاخت و تاز در بین مسئولین و دست اندرکاران نیست ، و دست و پا براى بدست آوردن مقام ، هر چه باشد، چه مقام معنوى و چه مادى مزن ، به عذر آن که مى خواهم به معارف الهى نزدیک شوم ، یا خدمت به عبادالله نمایم ، که توجه به آن از شیطان است ، چه رسد که کوشش براى به دست آوردن آن .
پسرم ! سوره مبارکه حشر را مطالعه کن ، که گنجینه هائى از معارف و تربیت در آن است ، و ارزش دارد که انسان یک عمر در آنها تفکر کند، و از آنها به مدد الهى توشه ها بر دارد، خصوصا آیات اواخر آن از آنجا که مى فرماید: (یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون ) (2) تا آخر سوره .
باید معارف به قلب برسد
کوشش کن کلمه توحید را که بزرگترین کلمه است ، و والاترین جمله است ، از عقلت به قلبت برسانى ، که حظ عقل همان اعتقاد جازم برهانى است ، و این حاصل برهان اگر با مجاهدت و تلقین به قلب نرسد، فایده و اثرش ‍ ناچیز است .
چه بسا بعض از همین اصحاب برهان عقلى و استدلال فلسفى بیشتر از دیگران در دام ابلیس و نفس خبیث مى باشند، (پاى استدلالیان چوبین بود)، و آنگاه این قدم برهانى و عقلى تبدیل به قدم روحانى و ایمانى مى شود که از افق عقل به مقام قلب برسد، و قلب باور کند آنچه را استدلال اثبات عقلى کرده است .
پسرم ! مجاهده کن که دل را به خدا بسپارى و موثرى جز او ندانى .
بى توجهى به ثناى ثناجویان
پسرم ! چه خوب است به خود تلقین کنى ، و به باور خود بیاورى یک واقعیت را که مدح مداحان و ثناى ثناجویان چه بسا که انسان را به هلاکت برساند، و از تهذیب دور و دورتر سازد.
تاثیر سوء ثناى جمیل در نفس آلودده ما، مایه بدبختیها و دور افتادگى ها از پیشگاه مقدس حق – جل و علا – براى ما ضعفاء النفوس خواهد بود، و شاید عیبجویى ها و شایعه پراکنى ها براى علاج معایب نفسانى ما سودمند باشد، که هست همچون عمل جراحى دردناک که موجب سلامت مریض ‍ مى شود.
آنان که با ثناهاى خود ما را از جوار حق دور مى کنند، دوستانى هستند که با دوستى خود به ما دشمنى مى کنند و آنان که پندارند با عیب گوئى و فحاشى و شایعه سازى به ما دشمنى مى کنند، دشمنانى هستند که با عمل خود ما را اگر لایق باشیم ، اصلاح مى کنند، و در صورت دشمنى به ما دوستى مى نمایند. من و تو اگر این حقیقت را باور کنیم ، و حیله هاى شیطانى و نفسانى بگذارند واقعیات را آن طور که هستند ببینیم ، آنگاه از مدح مداحان و ثناى ثناجویان آن طور پریشان مى شویم که امروز از عیب جوئى دشمنان و شایعه سازى بدخواهان ؛ و عیب جوئى را آن گونه استقبال مى کنیم که امروز از مداحى ها و یاوه گوئیهاى ثناخوانان . اگر از آنچه ذکر شد به قلبت برسد، از ناملایمات و دروغ پردازیها ناراحت نمى شودى ، و آرامش ‍ قلب پیدا مى کنى ، که ناراحتیها اکثرا از خود خواهى است . خداوند همه ما را از آن نجات مرحمت فرماید.
آفات نسیان حق
نسیان حق موجب نسیان انفس مى شود، چه (نسیان ) به معنى فراموشى باشد یا به معنى ترک ، در هر دو معنى هشدار شکننده اى است : لازمه فراموشى حق تعالى آن است که انسان خود را فراموش کند، یا بگوید حق تعالى او را به فراموشى از نفس خود کشاند، و در همه مراحل سابق ، صادق است . در مرحله عمل آن کس که خدا را و حضور او – جل و علا – را فراموش کند به فراموشى از خویشتن خویش مبتلا شود یا کشیده شود، بندگى خود را فراموش کند، از مقام عبودیت به فراموشى کشیده شود و کسى که نداند چى است ، و کى است ، و چه وظیفه دارد و چه عاقبت ؟ شیطان در او حلول نموده و به جاى خویشتن او نشسته ؛ و شیطان عامل عصیان و طغیان است و اگر به خود نیاید و به یاد حق بر نگردد و به همین حال طغیان و عصیان از این جهان منتقل شود شاید به صورت شیطان مطرود حق تعالى درآید. و به معنى دیگرش که به معنى ترک باشد، دردناکتر است ، زیرا اگر ترک اطاعت حق و ترک حق موجب شود که حق او را ترک کند و عنایات خود را از او قطع فرماید، شک نیست که به خذلان دنیا و آخرت منتهى مى شود، در ادعیه شریفه معصومین علیه السلام مى بینیم دعا براى عدم ایکال ما به نفس خویش تاکید شده است ؛ چه آنان علیه السلام مى دانستند پى آمدهاى این مصیبت را؛ و ما از آن غافل هستیم .
نه ماءیوس باش و نه مغرور
پسرم ! گناهان را، هر چند کوچک به نظرت باشند، سبک مشمار (انظر الى من عصیت ) (3) و با این نظر، همه گناهان ، بزرگ و کبیره است . به هیچ چیز مغرور مشو و خداى تبارک و تعالى را که همه چیز از اوست ، و اگر عنایت رحمانیش از موجودات سراسر عالم وجود لحظه اى منقطع شود اثرى ، حتى از انبیاء مرسلین و ملائکه مقربین باقى نخواهد ماند، چون همه عالم جلوه رحمانیت او – جل و علا – است ، و رحمت رحمانى او – جل و علا – بطور استمرار (با کوتاهى لفظ و تدبیر) مبقى نظام وجود است (و لا تکرار فى تجلیه جل و علا) و گاهى تعبیر شود از آن به بسط و قبض فیض على سبیل الاستمرار. در هر حال حضور او را فراموش مکن و مغرور به رحمت او مباش ، چنانکه مایوس نباید باشى ، و مغرور به شفاعت شافعان علیه السلام مباش که همه آنها موازین الهى دارد، و ما از آنها بى خبریم . مطالعه در ادعیه معصومین علیه السلام و سوز و گداز آنان از خوف و عذاب او سرلوحه افکار و رفتارت باشد.
هواهاى نفسانى و شیطانى نفس اماره ما را به غرور وا مى دارد و از این راه به هلاکت مى کشاند.
آفات حب دنیا
پسرم ! هیچگاه دنبال تحصیل دنیا، اگر چه حلال او باشد، مباش که حب دنیا، گرچه حلالش باشد، راءس همه خطایا است ، چه خود حجاب بزرگ است و انسان را ناچار به دنیاى حرام مى کشاند. تو جوانى و با قدرت جوانى که حق داده است مى توانى اولین قدم انحراف را قطع کنى و نگذارى به قدم هاى دیگر کشیده شوى که هر قدمى ، قدم هائى در پى دارد، و هر گناهى – گرچه کوچک – به گناهان بزرگ و بزرگتر انسان را کشد، به طورى که گناهان بسیار بزرگ در نظر انسان ناچیز آید، بلکه گاهى اشخاص به ارتکاب بعض کبائر به یکدیگر فخر مى کنند، و گاهى به واسطه شدت ظلمات و حجاب هاى دنیوى ، منکر به نظر معروف ، و معروف منکر مى گردد. (4)
فرازهایى از چهار نامه عرفانى : نامه (2)
بسم الله الرحمن الرحیم
از این مخلوقات میان تهى ، پوچ و هیچ ، باکى نداشته باش و چشم امیدى هرگز به آنها مبند، که چشم داشتن به غیر او شرک است و باک از غیر او جل و علا و کفر.
پسرم ! تا نعمت جوانى را از دست ندادى فکر اصلاح خود باش که در پیرى همه چیز را از دست مى دهى ، یکى از مکاید شیطان که شاید بزرگترین آن باشد، که پدرت بدان گرفتار بوده و هست – مگر رحمت حق تعالى دستگیر او باشد – استدراج است .
در عهد نوجوانى شیطان باطن ، که بزرگترین دشمنان اوست ، او را از فکر اصلاح خود باز مى دارد، و امید مى دهد که وقت زیاد است ، اکنون فصل برخوردارى از جوانى است ، و هر آن و هر ساعت و هر روز که بر انسان مى گذرد، درجه درجه او را با وعده هاى پوچ از این فکر باز مى دارد تا ایام جوانى را از او بگیرد، و آنگاه که جوانى رو به اتمام است ، او را به امید اصلاح در پیرى سرخوش مى کند و در ایام پیرى نیز این وسوسه شیطانى از او دست نکشد، و وعده توبه در آخر عمر مى دهد، و در آخر عمر و شهود موت ، حق تعالى را در نظر او مبغوض ترین موجود جلوه مى دهد که محبوب او که دنیاست از دستش گرفته است ، این حال اشخاصى است که نور فطرت در آنها به کلى خاموش نشده است ، و اشخاصى هستند که غرقاب دنیا بر آنها را از فکر اصلاح دور نگهداشته ، و غرور دنیا سرتا پاى آنان را فراگرفته است من خود چنین اشخاصى را در اهل علم اصطلاحى دیده ام و اکنون بعض آنها در قید حیاتند و ادیان را هیچ و پوچ مى دانند.
پسرم ! توجه کن که هیچ یک از ما نمى تواند مطمئن باشد که به این دام شیطانى نیفتد. عزیزم ! ادعیه ائمه معصومین را بخوان و ببین که حسنات خود را سیئات مى دانند، و خود را مستحق عذاب الهى مى دانند، و به جز رحمت حق به چیزى نمى اندیشند، و اهل دنیا و آخوندهاى شکم پرور این ادعیه را تاویل مى کنند، چون حق جل و علا را نشناخته اند. (5)
فرازهایى از چهار نامه عرفانى : نامه (3)
بسم الله الرحمن الرحیم
فاطى عزیزم !
بالاخره بر من نوشتن چند سطر را تحمیل کردى ، و عذر پیرى رنجورى و گرفتاریها را نپذیرفتى . اکنون از آفات پیرى و جوانى سخن را آغاز مى کنم که من هر دو مرحله را درک کرده ، یا بگو به پایان رسانده ام ، و اکنون در سراشیبى برزخ یا دوزخ با عمال حضرت ملک الموت دست به گریبان هستم ، و فردا نامه سیاهم بر من عرضه مى شود، و محاسبه عمر تباه شده ام را از خودم مى خواهند و جوابى ندارم ، جز امید به رحمت آن که (وسعت رحمته کل شى ء) (6)، (و لا تقنطوا من رحمه الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا) (7) را بر رحمه للعالمین نازل فرموده است ، گیرم مشمول این نحو آیات کریمه شوم ، لکن عروج به حریم کبریا و صعود به جوار دوست و ورود به ضیافت الله ، که باید با قدم خود به آن رسید، چه مى شود؟
در جوانى که نشاط و توان بود با مکاید شیطان و عامل آن که نفس اماره است ، سرگرم به مفاهیم و اصطلاحات پر زرق و برقى شدم که نه از آنها جمعیت حاصل شد، نه حال و هیچگاه در صدد به دست آوردن روح آنها برگرداندن ظاهر آنها به باطن و ملک آنها به ملکوت برنیامدم ، و گفتم :
از قیل و قال مدرسه ام حاصلى نشد
جز حرف دلخراش پس از آن همه خروش
و چنان به عمق اصطلاحات و اعتبارات فرو رفتم و بجاى رفع حجب ، به جمع کتب پرداختم که گوئى در کون و مکان خبرى نیست جز یک مشت ورق پاره که به اسم علوم انسانى و معارف الهى و حقایق فلسفى طالب را که به فطرت الله مفطور است ، از مقصد بازداشته و در حجاب اکبر فرو برده .
اسفار اربعه با طول و عرضش از سفر به سوى دوست بازم داشت ، نه از فتوحات ، فتحى حاصل و نه از فصوص الحکم ، حکمتى دست داد، چه رسد به غیر آنها که خود داستان غم انگیز دارد و چون به پیرى رسیدم ، در قر قدم آن مبتلا به استدراج شدم ، تا به کهولت و مافوق آن ، که الان با آن دست به گریبانم (و منکم من یزد الى ارذل العمر لکیلا یعلم من بعد علم شیئا) (8) و چون دخترم از این مرحله فرسنگ ها دورى و طمع آن را نچشیدى – که خدایت به آن برساند، با حذف عوارض آن – از من توقع نوشتار و گفتار، آن هم نظم و نثر به هم آمیخته مى کنى و ندانى که من نه نویسنده ام و نه شاعر و نه سخن سرا. و تو اى دختر عزیزم که غوره نشده حلوا شدى ، بدان که یک روزى خواهى بر جوانى که به همین سرگرمى ها یا بالاتر از آن از دستت رفت ، همچون من عقب مانده از قافله عشاق دوست خداى نخواسته بار سنگین تاسف را به دوش مى کشى ، پى از این پیر بى نوا بشنود که این بار را به دوش دارد و زیر آن خم شده است ، به این اصطلاحات که دام بزرگ ابلیس است ، بسنده مکن و در جستجوى او جل و علا باش . جوانى ها و عیش و نوش هاى آن بسیار زودگذر است ، که من خود همه مراحلش را طى کردم ، و اکنون با عذاب جهنمى آن دست به گریبانم ، و شیطان درونى دست از جانم بر نمى دارد تا – پناه به خداى تعالى – آخر ضربه را بزند، ولى یاس از رحمت واسعه خداوند، خود از کبائر عظیم است و خدا نکند که معصیت کارى مبتلا به آن شود.
گویند حجاج بن یوسف ، آن جنایت کار تاریخ ، در آخر عمرش گفته است که خدایا مرا بیامرز گر چه مى دانم همه مى گویند نمى آمرزى ، و شافعى که این را شنید گفت : اگر چنین گفته شاید. و من ندانم که شقى توفیق چنین امرى را پیدا کرده یا نه ، و مى دانم که از هر چه بدتر یاس است ، و تو اى دخترم ! مغرور به رحمت مباش که غفلت از دوست کنى ، و مایوس مباش که خسر الدنیا و الاخره شوى ، خداوندا به حق اصحاب پنج گانه کساء، احمد و فاطى و حسن و رضا (یاسر) و على را که از دودمان رسول گرامى و وصى اویند و به این افتخار مى کنم و مى کنند، از شرور شیطانى و هواهاى نفسانى مصون دار، در اینجا کلام من ختم شد و حجت حق بر من تمام شد. والسلام (9)
فرازهایى از چهار نامه عرفانى : نامه (4)
بسم الله الرحمن الرحیم
علم ، هم سد راه است و هم چراغ راه
دخترم ! سرگرمى به علوم حتى عرفان و توحید اگر براى انباشتن اصطلاحات است – که هست – و براى خود این علوم است ، سالک را به مقصد نزدیک نمى کند که دور مى کند ( العلم هو الحجاب الاکبر)، و اگر حق جویى و عشق به او انگیزه است که بسیار نادر است ، چراغ راه است و نور هدایت (العلم نور یقذفه الله فى قلب من یشاء) (10) و براى رسیدن به گوشه اى از آن تهذیب و تطهیر و تزکیه لازم است ، تهذیب نفس و تطهیر قلب از غیر او، چه رسد به تهذیب از اخلاق ذمیمه که رهیدن از آن بسیار مجاهده مى خواهد و چه رسد به تهذیب عمل از آنچه خلاف رضاى او جل و علا است ، و مواظبت به اعمال صالحه از قبیل واجبات که در راس است و مستحبات به قدر میسور و به قدرى که انسان را به عجب و خود خواهى دچار نکند
منشاء عجب
دخترم ! عجب و خود پسندى از غایت جهل به حقارت خود و عظمت خالق است . اگر اندکى به عظمت خلقت به اندازه اى که تاکنون بشر با همه پیشرفت علم به شمه اى از آن آگاه شده است تفکر شود، حقارت خود و همه منظومه هاى شمسى و کهکشانها را ادارک مى کند و عظمت خالق آنها را اندکى مى فهمد و از عجب و خود بینى و خود پسندى خود اظهار خجلت و احساس جهالت مى نماید. در قصه حضرت سلیمان نبى الله علیه السلام مى خوانیم آنگه که از وادى نمل مى گذرد:
(قالت نمله یا ایها النمل ادخلوا مساکنکم لا یحطمنکم سلیمان و جنوده و هم لا یشعرون ) (11)
نمله ، سلیمان نبى با همراهانش را به عنوان (لا یشعرون ) توصیف کند و هدهد به او مى گوید:
(احطت بما تحط به )
آثار تدبر در قرآن
من قائل بى خبر و بى عمل به دخترم مى گویم در قرآن کریم این سرچشمه فیض الهى تدبر کن هر چند صرف خواندن آن که نامه محبوب است به شنونده محجوب آثارى دلپذیر دارد لکن تدبر در آن انسان را به مقامات بالاتر و والاتر هدایت مى کند (افلا یتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها) (12) و تا این قفر و بندها باز نگردد و به هم نریزد، از تدبر هم آنچه نتیجه است حاصل نگردد. خداوند متعال پس از قسم عظیم مى فرماید: (انه القرآن کریم فى کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون ) و سر حلقه آنها آنان هستند که آیه تطهیر در شاءنشان نازل گردیده .
تو نیز مایوس نباش ، که یاس از اقفال بزرگ است ، به قدر میسور در رفع حجب و شکستن اقفال براى رسیدن به آب زلال و سرچشمه نور کوشش ‍ کن . تا جوانى در دست تو است کوشش کن در عمل و در تهذیب قلب و در شکستن اقفال و رفع حجب ، که هزاران جوان که به افق ملکوت نزدیکترند موفق مى شوند و یک پیر موفق نمى شود.
قید و بندها و اقفال شیطانى اگر در جوانى غفلت از آنها شود، هر روزى که از عمر بگذرد ریشه دارتر و قوى تر شوند.
درختى که اکنون گرفتست پاى
به نیروى شخصى برآید ز جاى
گرش همچنان روزگارى ، هلى
به گردونش از بیخ برنگسلى (13)

از مکاید بزرگ شیطان و نفس خطرناک تر از آن ، آن است که به انسان وعده اصلاح در آخر عمر و زمان پیرى مى دهد و تهذیب و توبه الى الله را به تعویق مى اندازد براى زمانى که درخت فساد و شجره زقوم قوى شده و اراده و قیام به تهذیب ، ضعیف ، بلکه مرده است .
یک وصیت به همه جوانها
به تو و سایر جوانها که طالب معرفتند وصیت مى کنم که شما و همه موجودات جلون اویند وظهور اویند، کوشش و مجاهدت کنید تا بارقه اى از آن را بیابید و در آن محو شوید و از نیستى به هستى مطلق رسید.
پس عدم گردم عدم چون ارغنون
گوید کانا الیه راجعون .
دخترم ! دنیا و هر چه در آن است جهنم است که باطنش در آخر سیر ظاهر شود و ماوراى دنیا تا آخر مراتب بهشت است که در آخر سیر پس از خروج از حذر طبیعت ظاهر شود و ما و شما و همه یا حرکت به سوى قمر جهنم مى کنیم یا به سوى بهشت و ملا اعلا.
صراط مستقیم
ما همه در صراط هستیم و صراط از متن جهنم عبور مى کند، باطنش در آن عالم ظاهر مى شود. و در اینجا هر انسانى صراطى مخصوص به خود دارد و در حال سیر است یا در صراط مستقیم که منتهى به بهشت و بالاتر و یا صراط منحرف از چپ یا منحرف به سوى راست که هر دو به جهنم منتهى مى شوند. و ما از خداوند منان آرزوى صراط مستقیم مى کنیم : اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم که انحراف از یک سو است و لاالضالین که انحراف از سوى دیگر. و این حقایق در حشر به طور عیان مشهود مى شود.
لزوم کوشش در راه تهذیب
غرورها و امیدهاى کاذب شیطانى را کنار گذار و کوشش در عمل و تهذیب و تربیت خود کن که رحیل بسیار نزدیک است و هر روز که بگذرد و غافل باشى دیر است . بازگو مکن که تو خود چرا مهیا نیستى (انظر الى ما قال و لا تنظر الى من قال (14)) من هر چه هستم براى خودم هستم و همه نیز چنین . جهنم و بهشت هر کس نتیجه اعمال او است ، هر چه کشتیم درو مى کنیم .
پرهیز از غرور علم و عرفان
دخترم ! در رفع حجب کوش نه در جمع کتب ، گیرم کتب عرفانى و فلسفى را از بازار به منزل و از محلى به محلى انتقال دادى یا آنکه نفس خود را انبار الفاظ و اصطلاحات کردى و در مجالس و محافل آنچه در چنته داشتى عرضه کردى و حضار را فریفته معلومات خود کردى و با فریب شیطانى و نفس اماره خبیث تر از شیطان محموله خود را سنگین تر کردى و با لعبه ابلیس مجلس آرا شدى و خداى نخواسته غرور علم و عرفان به سراغت آمد که خواهد آمد، آیا با این محموله هاى بسیار به حجب افزودى یا از حجب کاستى ؟ خداوند عزوجل براى بیدارى علماء آیه شریفه (مثل الذین حملوا التوراه ) (15)را آورده تا بدانند انباشتن علوم – گرچه علم شرایع و توحید باشد – از حجب نمى کاهد، بلکه افزایش دهد و از حجب صغار او را به حجب کبار مى کشاند.
نمى گویم از علم و عرفان و فلسفه بگریز و با جهل عمر بگذران ، که این انحراف است ، مى گویم کوشش و مجاهده کن که انگیزه ، الهى و براى دوست باشد و اگر عرضه کنى ، براى خدا و تربیت بندگان او باشد نه براى ریا و خود نمایى که خداى نخواسته جز علماء سوء شوى که بوى تعفنشان اهل جهنم را بیازارد. (16)
پرهیز از انکار مقامات عارفین
دخترم ! سعى کن اگر اهلش نیستى ، و نشدى ، انکار مقامات عارفین و صالحین را نکنى و معاندت با آنان را از وظایف دینى نشمرى ، بسیارى از آنچه آنان گفته اند در قرآن کریم به طور رمز و سربسته ، و در ادعیه و مناجات اهل عصمت بازتر، آمده است و چون ما جاهلان از آنها محرومیم با آن به معارضه برخاستیم .
پاره اى از آفات زبان
دخترم ! آفات زیاد بر سر راه است . هر عضو ظاهر و باطن ما آفت ها دارد که هر یک حجابى است که اگر از آن ها نگذریم به اول قدم سلوک الى الله نرسیدیم . من که خود مبتلا هستم و جسم و جانم ملعبه شیطان است به بعض آفات این عضو کوچک و این زبان سرخ که سرسبز را به باد دهد و آنگاه که ملعبه شیطان است و آلت دست او، جان و روح و فواد را تباه کند اشاره مى کنم . از این دشمن بزرگ انسانیت و معنویت غافل مشو، گاهى که در جلسات انس با دوستان هستى خطاهاى بزرگ این عضو کوچک را آنقدر که مى توانى شمارش کن و ببین با یک ساعت عمر تو که باید صرف جلب رضاى دوست شود چه مى کند. چه مصیبت ها به بار مى آورد که یکى از آنها غیبت برادران و خواهران است ، ببین با آبروى چه اشخاصى بازى مى کنى و چه اسرارى را از مسلمان روى دایره مى ریزى و چه حیثیاتى را خدشه دار مى کنى و چه شخصیت هائى را مى شکنى ؟ آنگاه این جلسه شیطانى را مقیاس بگیر و ملاحظه کن در یک سال در همین امر پیش پا افتاده چه کردى و در پنجاه شصت سال دیگر چه خواهى کرد و چه مصیبت ها براى خود به بار خواهى آورد و در عین حال آن را کوچک مى شمارى و این کوچک شمردن از حیله هاى ابلیس است که خداوند به لطف خود ما را همگى از آن مصون دارد.
دخترم ! نگاهى کوتاه به آنچه درباره غیبت و آزار مومنین و عیب جویى و کشف سر آنان و تهمت آنان وارد شده دلهایى را که مهر شیطان بر آنها نخورده مى لرزاند و زندگى را بر انسان تلخ مى کند، اینک براى علاقه اى که به تو و احمد دارم توصیه مى کنم از آفات شیطانى خصوصا آفت هاى بسیار زبان خوددارى کنید و همت به نگهدارى آن کنید، البته در آغاز قدرى مشکل است ، لکن با عزم و اراده و تفکر در پى آمدهاى آن آسان مى شود. (17)
والسلام على عباد الله الصالحین
12 شهر رمضان المبارک 1404
روح الله الموسوى الخمینى
فرازهایى از کتاب چهل حدیث (18)
اصلاح نفس محال نیست
گمان مکن که رذایل نفسانى و اخلاق روحى ممکن الزوال نیست . این ها خیال خامى است که نفس اماره و شیطان القاء مى کند و مى خواهد تو را از سلوک راه آخرت و اصلاح نفس باز دارد. انسان تا در این دار تغیر و نشاءه تبدل است ، ممکن است در تمام اوصاف و اخلاق تغییر پیدا کند، و هر چه ملکات محکم هم باشد تا در این عالم است ، قابل زوال است . منتها به حسب اختلاف شدت و ضعف ، زحمت تصفیه تفاوت مى کند.
البته اول پیدایش صفتى در نفس ، با زحمت و ریاضت کمى او را مى توان ازاله کرد. مثل نورسى که ریشه نداونیده باشد و متمکن در زمین نشده باشد. ولى بعد از آن که صفت ، متمکن در نفس شد، و از ملکات مستقره نفس ‍ گردید، زوالش ممکن است ولى زحمتش زیاد مى شود. درختى که کهن سال شده و ریشه کرده ، زحمت کندنش زیاد است . تو هر چه دیرتر در فکر قلع ریشه هاى مفاسد قلب و روح افتى ، ناچار زحمت و ریاضتت بیش تر گردد.
اى عزیز اولا مگذار مفاسد اخلاقى یا عملى در مملکت ظاهر و باطنت وارد شود که این خیلى سهل تر است دفع آن تا بعد از وارد شدن و برج و بارو را گرفتن در صدد رفع و اخراج برآیى . و اگر وارد شد، هر چه دیرتر در صدد رفع برآیى ، زحمت زیاد مى شود و قوه داخلى رو به نقصان مى گذارد.
شیخ جلیل ما و عارف بزرگوار آقاى شاه آبادى – روحى فداه – فرمودند که تا قواى جوانى و نشاط آن باقى است ، بهتر مى توان قیام کرد در مقابل مفاسد اخلاقى ، و خوبتر مى توان وظایف انسانیه را انجام داد. مگذارید این قوا از دست برود و روزگار پیرى پیش آید که موفق شدن در آن حال مشکل است ، و بر فرض موفق شدن ، زحمت اصلاح زیاد است . پس انسان عاقل که تفکر کرد در مفاسد چیزى ، اگر وارد در آن نیست ، گرد آن نمى گردد، و خود را آلوده نمى کند، و اگر خداى نخواسته وارد شد، هر چه زودتر در صدد اصلاح بر مى آید و نمى گذارد ریشه کند و اگر خداى نخواسته ریشه کرد، با هر زحمت و مشقتى است ، ریشه او را مى کند که مبادا به ثمره برزخى و آخرتى برسد، و میوه آن را بار دهد که اگر با آن خلق فاسد را از این عالم که نشاه هیوالنى و تغیرات مادى است ، منتقل شد، قلع آن از دست خود او خارج مى شود و تا (در) آخرت یا برزخ یک خلق از اخلاق نفسانى بخواهد تبدیل شود، هیهات است .
در حدیث است از رسول اکرم صلى الله علیه وآله که هر یک از اهل بهشت و جهنم مخلدند در آن به واسطه نیات خود. نیات فاسده که زاییده اخلاق رذیله است ، ممکن نیست زائل شود مگر آن منشاء آن زائل گردد.
در آن عالم ملکات به قدرى با شدت و قوت ظهور مى کند که زوال آن یا ممکن نیست – آن وقت مخلد است در جهنم – و اگر با فشارها و سختى ها و آتش ها زائل شود، پس از قرن هاى ربوبى ، شاید زائل شود.
پس اى عاقل ! چیزى را (که ) با یک ماه یا یک سال زحمت جزئى دنیایى با اختیار خود ممکن است اصلاح کرد، و گرفتارى هاى دنیا و آخرت را به آخر رساند، نگذار بماند و تو را هلاک کند. (19)
دم را غنیمت شمار
اى عزیز ! اى مطالعه کننده این وراق ! عبرت کن از حال این نویسنده که اکنون در زیر خاک و در عالم دیگر گرفتار اعمال زشت و اخلاق ناهنجار خویش است و تا فرصت داشت به بطالت و هوى و هوس ، عمر عزیز را گذراند، و آن سرمایه الهى را ضایع و باطل کرد. تو ملتفت خود باش که نیز روزى مثل مایى و خودت نمى دانى آن چه روز است . شاید الان که مشغول قرائتى ، باشد، اگر تعللى کنى ، فرصت از دست مى رود. اى برادر من ! این امور را تعویق نینداز که تعویق انداختنى نیست . چه قدر آدم هاى صحیح و سالم ، با موت ناگهانى از این دنیا رفتند، و ندانیم عاقبت آن ها چیست ! پس ‍ فرصت را از دست مده و یک دم را غنیمت شمار که خیلى اهمیت دارد و سفر خیلى خطرناک است . دستت از این عالم که مزرعه آخرت است ، اگر کوتاه شد، دیگر کار گذشته است و اصلاح مفاسد نفس را نتوانى کرد. جز حسرت و حیرت و عذاب مذلت نتیجه نبرى . اولیاى خدا آنى راحت نبودند، و از فکر این سفر پرخوف و خطر بیرون نمى رفتند.
حالات على بن الحسین علیه السلام امام معصوم حیرت انگیز است . ناله هاى امیر المومنین علیه السلام ولى مطلق ، بهت آور است . چه شده است که ما این طور غافلیم ؟ کى به ما اطمینان داده جز شیطان که کارهاى ما را از امروز به فردا مى اندازد. مى خواهد اصحاب و انصار خود را زیاد کند و ما را با خلق خود و در زمزه خود و اتباع خود محشور کند. همیشه آن ملعون امور آخرت را در نظر ما سهل و آسان جلوه دهد و مار را با وعده رحمت خدا و شفاعت شافعین ، از یاد خدا و اطاعت او غافل کند. ولى افسوس که این اشتهاى کاذب است و از دام هاى مکر و حیله آن ملعون است . رحمت خدا الان به تو احاطه کرده ، رحمت صحت و سلامت و حیات و امنیت و هدایت و عقل و فرصت و راهنمایى اصلاح نفس . در هزاران رحمت گوناگون حق تعالى غوطه ورى (20) و استفاده از آن ها نمى کنى و اطاعت شیطان مى کنى . اگر از این رحمت ها در این عالم استفاده نکنى ، بدان که در آن عالم نیز بى بهره هستى از رحمت هاى بى تناهى حق و از شفاعت شفیعان نیز محروم مانى جلوه شفاعت شافعان در این عالم ، هدایت آنها است و در آن عالم ، باطن هدایت ، شفاعت است . تو از هدایت اگر بى بهره شدى ، از شفاعت بى بهره اى و به هر قدر هدایت شدى ، شفاعت شوى .
شفاعت رسول اکرم صلى الله علیه وآله مثل رحمت حق ، مطلق است . محل قابل باید از او استفاده کند.
اگر خداى نخواسته شیطان با این وسایل ، ایمان را از چنگ تو ربود، دیگر قابلیت رحمت و شفاعت نخواهى داشت . بلى رحمت حق سرشار است در دو دنیا. تو اگر طالب رحمتى ، چرا از این رحمت هاى پیاپى که در این عالم مرحمت فرموده و بذر رحمت هاى دیگر است ، برخوردار نمى شوى . این همه انبیا و اولیاى خدا تو را دعوت کردند به خوان نعمت و مهمانخانه الهى ، نپذیرفتى ، و با یک وسوسه خناس و القاى شیطانى همه را کنار گذاشتى . محکمات کتاب خدا و متواترات احادیث انبیاء و اولیاء و ضروریات عقول عقلاء و براهین قطعیه حکماء را فداى خطرات شیطانى و هواهاى نفسانى کردى .
اى واى به حال من و تو از این غفلت و کورى و کرى و جهالت . (21)
آرزوى دراز مانع از سفر به سوى خداست
پس اى عزیز ! بدان که یک سفر طولانى در پیش است که هده و هده آن و زاد (و) راحله آن علم و عمل نافع است و وقت سفر، معلوم نیست چه وقت است . ممکن است وقت خیل تنگ باشد و فرصت از دست برود.
انسان نمى داند چه وقت کوس رحیل مى زنند که باید ناچار کوچ کند. این طول امل که من و تو داریم که از حب نفس و مکائى شیطان و شاهکارهاى آن ملعون است ، به طورى ما را از توجه به عالم آخرت بازداشته که در فکر هیچ کار نیفتیم .
و اگر مخاطرات سیر و موانع حرکت داشته باشیم ، در صدد اصلاح آن به توبه و انابه و رجوع به حق برناییم ، و هیچ در صدد جمع زاد و راحله نباشیم ناگاه اجل موعود در رسد و ما را بى زاد و راحله و بى تهیه سفر ببرد. نه عمل صالحى داریم و نه علم نافعى ، و موونه آن عالم روى این دو مطلب چرخ مى زند و ما هیچ یک را تهیه نکردیم . اگر عملى هم کرده باشیم ، خالص و بى غل و غش نبوده ، بلکه با هزاران موانع قبول بجا آوردیم ، و اگر علمى تحصیل نمودیم ، علم بى حاصل و نتیجه بوده که خود یا لغو و باطل است و یا از موانع بزرگ راه آخرت است .
اگر این علم و عمل ما نافع (22) بود، در ما که سال هاى سال است . دنبال آن هستیم ، باید تاثیر واضحى کرده باشد و در اخلاق و اطوار ما تفاوتى حاصل شده باشد. چه شده است که علم و عمل چهل پنجاه ساله ما در قلوب ما اثر ضد بخشیده و دل هاى ما را از سنگ خارا سخت تر کرده ؟
از نماز که معراج مومنان است ما را چه حاصل شده ؟ کو آن خوف و خشیتى که لازم علم است ؟ اگر خداى نخواسته با این حالتى که هستیم ما را کوچ دهند، خسارت هاى بزرگى و حسرت هاى بسیارى در پیش داریم که زایل شدنى نیست . پس نسیان آخرت از امورى است که اگر ولى الله اعظم امیر المومنین علیه السلام بر ما بترسد از آن و از موجب آن که طول امل است ، حق است ، زیرا که او مى داند این چه سفر پر خطرى است ، و انسانى که باید آنى راحتى نداشته باشد و در هر حال مشغول جمع زاد و راحله باشد و دقیقه اى ننشیند، اگر نسیان کرد آن عالم را و به خواب رفت و نفهمید که چنین عالمى هم هست و چنین سیرى هم در پیش است ، چه بر سر او خواهد آمد، و به چه بدبختى هایى خواهد گرفتار شد.
خوب است قدرى در حال آن حضرت و حضرت رسول اکرم صلى الله علیه وآله که اشرف خلیفه و معصوم از خطا و نسیان و لغزش و طغیان هستند، تفکر کنیم و بفهمیم که ما در چه حال هستیم ، و آن ها در چه حال بودند؟ علم آنها به بزرگى سفر و خطر آن ، از آن ها راحت را سلب کرده و جهل ما، نسیان در ما ایجاد کرده . حضرت ختمى مرتبت به قدرى ریاضت کشید و قیام در مقابل حق کرد که قدم هاى مبارکش ورم کرد و از طرف ذات مقدسش حق – جل جلاله – آیه نازل شد:
(طه . ما انزلنا علیک القران لتشقى .) (23)
جناب امیرالمومنین علیه السلام که حالات و عبادات و خوفش از حق تعالى معلوم است .
پس بدان که سفر خیلى پرخطر است و این نسیان و فراموشى که در ما است از مکائد نفس و شیطان است و این امیدها و آمال طولانى و دراز از دام هاى بزرگ ابلیس و از مکائد نفس است .
پس از این خواب برخیز و تیقظ و تنبه پیدا کن . بدان که مسافرى و دارى مقصدى . مقصد تو عالم دیگر است و تو را از این عالم خواهى نخواهى مى برند. اگر تهیه سفر و زاد و راحله آن را دیدى ، در این سفر درمانده نشوى و در این سیر بیچاره نشوى ، و الا فقیر و بیچاره و بى نوا گردى و خواهى رفت به سوى شقاوتى که سعادت ندارد، ذلتى که عزت ندارد، فقرى که غنا دنبالش نیست ، عذابى که رحمت ندارد، آتشى که خاموشى پیدا نکند، فشارى که بر طرف شدن ندارد، حزن و اندوهى که خوشحالى در پى آن نیست ، حسرت و ندامتى که آخر ندارد.
اى عزیز! ببین مولا در دعاى کمیل در مناجات با خداى تعالى چه عرض ‍ مى کند: (انت تعلم ضعفى عن قلیل من بلاء الدنیا و عقوباتها) تا آن که مى گوید: (و هذا ما لا تقوم له السموات و الارض .) این چه عذابى است که آسمانها و زمین طاقت آن را ندارند و براى تو تهیه شده و باز تنبه ندارى و روز به روز در نسیان و غفلت و خوابت افزوده مى شود.
هان اى دل غافل ! از خواب برخیز و مهیاى سفر آخرت شو (فقد نودى فیکم بالرحیل ) (24)
صداى رحیل و بانگ کوچ بلند است . عمال حضرت عزرائیل در کارند و تو را در هر آن به سوى عالم آخرت سوق مى دهند و باز غافل و نادانى .
اللهم انى اءساءلک التجافى عن دار الغرور، و الاناله الى دار السرور و الاستعداد للموت قبل حلول الفوت . (25) (26)
سرانجام پیروى از شهوت ها
گرچه مطالبى که در این اوراق است از امور شایعه رایجه و از مکررات باید بشمار آورد، ولى باکى از این نیست . تذکر نفس و تکرار حق ، امر مطلوبى است ، و از این جهت در اذکار و اوراد و عبادات و مناسک ، تکرار مطلوب است . و نکته اصلى آن عادت دادن نفس و مرتاض نمودن آن است . پس از تکرار اى عزیز (ملول ) مشو، و بدان که تا انسان در قید اسارت نفس و شهوات آن است ، و سلسله هاى طولانى شهوت و غضب در گردن او است ، به هیچ یک از مقامات معنوى و روحانى نایل نمى شود، و سلطنت باطنیه نفس و اراده نافذ آن بروز و ظهور نمى کند، و مقام استقلال و عزت نفس که از بزرگ ترین مقامات کمال روحانى است ، در انسان پیدا نمى شود. بلکه این اسارت و رقیت ، باعث مى شود که انسان ، سرپیچ از اطاعت نفس نباشد در هیچ حال ، و چون سلطنت نفس اماره و شیطان در باطن قوى شد، و تمام قوا سر به رقیت و طاعت آنها گذاشتند، و خضوع در پیشگاه آن ها نمودند و تسلیم تام شدند، آن ها قانع به معاصى تنها نمى شوند، و کم کم از معصیت هاى کوچک ، انسان را به معاصى بزرگ و از آنها به سستى عقاید و از آن به ظلمت افکار و از آن به تنگناى جحود و از آن به بغض و دشمنى انبیاء و اولیاء مى کشانند. و نفس که در تحت سلطه و رقیت آن ها است ، نتواند از آن سر پیچ نماید. پس عاقبت امر طاعت و اسارت خیل وخیم است و به جاهاى خیلى هولناک انسان را ممکن است بکشد. انسان عاقل رؤ وف به حال خود، باید به هر وسیله اى شده ، خود را از این اسارت خارج کند و تا فرصت دارد و قواى او سالم است ، و حیات و صحت و جوانى برقرار است ، و قوا به کلى مسخر نشده ، در مقابل آن قیام کند. و مدتى مواظبت اوقات خویش کند و مطالعه در حالات نفس کند و حالات گذشتگان و سوء عاقبت آن ها را مداقه نماید. و گذشتن این چند روزه را به باطن قلب خود بفهماند، و قلب را بیدار کند و به قلب بفهماند حقیقت منقول از رسول اکرم صلى الله علیه وآله به ما که فرمودند: (الدنیا مزرعه الاخره ) (27)
دنیا کشتگاه بازپسین است . اگر این چند روزه کشت نکنیم و عمل صالح ننماییم ، فرصت از دست مى رود.
عالم دیگر که فرا رسید و موت ، حلول کرد، تمام اعمال منقطع مى شود و آمال پایمال مى گردد. و اگر خداى نخواسته با این عبودیت از شهوات و اسارت از قید گوناگون هواهاى نفسانیه ملک الموت در رسد، شیطان ممکن است مقصد آخر را که ربودن ایمان است ، انجام دهد، و با ما طورى سلوک کند و به قلب ما طورى نمایش دهد که با دشمنى حق و انبیا و اولیاى او از دنیا برویم . و خدا مى داند که در پس این پرده ، چه بدبختى ها است و چه ظلمت و وحشت ها است .
هان اى نفس خسیس و اى دل غافل ! از خواب برخیز، و در مقابل این دشمنى که سال ها است تو را افسار کرده ، و در قید اسیرى در آورده و به هر طرف مى خواهد، مى کشاند، و به هر عمل زشتى و خلق ناهنجارى دعوت مى کند و وادار مى نماید، قیام کن ، و این قیود را بشکن و زنجیرها را پاره کن و آزادى خواه باش و ذلت و خوارى را بر کنار گذار و طوق عبودیت حق – جل جلاله – را به گردن نه که از هر بندگى و عبودیتى وارهى و به سلطنت مطلقه الهیه در دو عالم نایل شوى .
اى عزیز ! با آن که این عالم دار جزا نیست ، و محل بروز سلطنت حق نیست ، و زندان مومن است ، اگر تو از اسارت نفس بیرون آیى و به عبودیت حق گردن نهى ، و دل را موحد کنى و زنگار دو بینى را از آیینه روح بزدایى ، و قلب را به نقطه مرکزیه کمال مطلق متوجه کنى ، در همین عالم ، آثار آن را به عیان مى یابى . چنان وسعتى در قلبت حاصل شود که محل ظهور سلطنت تامه الهیه شود، و از تمام عوالم ، فسحت و سعه آن بیش تر گردد. (لایسعنى ارضى و لا سمائى ولکن یسعنى قلب عبدى المومن ) (28)
و چنان غنا در آن ظاهر گردد که تمام ممالک باطن و ظاهر را به پشیزى نشمرى و چنان اراده ات قوى گردد که متعلق به ملک و ملکوت نگردد و هر دو عالم را لایق خود نداند.
طیران مرغ دیدى تو ز پاى بند شهوت
بدر آى تا ببینى طیران آدمیت (29)

مبادرت به توبه
بر سالک طریق نجات و هدایت ، لازم است تنبه به یک نکته مهمه ، و آن این است که توفیق به توبه صحیحه کامله با حفظ شرایط آن چنان چه ذکر مى شود، از امور مشکله است ، و انسان کم تر مى تواند به این مقصد نایل شود. بلکه دخول در گناهان ، خصوصا کبائر و موبقات باعث مى شود که انسان را از یاد توبه به کلى غافل مى کند، و اگر درخت معاصى در مزرعه دل انسانى بارمند و برومند گردید و ریشه اش محکم شد، نتایجى بس ناهنجار دهد که یکى از آنها است که انسان را از توبه به کلى منصرف مى کند. و اگر گاهگاهى نیز متذکر آن شود به تسویف و امروز و فردا و این ماه و آن ماه کار را مى گذراند و با خود مى گوید که در آخر عمر و زمان پیرى توبه صحیحى مى کنم . غافل از آن که این مکر با خدا است . (و الله خیر الماکرین ) (30)
گمان نکن که پس از محکم شدن ریشه گناهان انسان بتواند توبه نماید یا آن که بتواند به شرایط آن قیام نماید. پس بهار توبه ، ایام جوانى است که بار گناهان کم تر و کدورت قلبى و ظلمت باطنى ناقص تر و شرایط توبه سهل تر و آسان تر است .
انسان در پیرى حرص و طمع حب جاه و مال و طول املش بیش تر است ، و این مجرب است . و حدیث شریف نبوى شاهد بر آن است . گیرم که انسان بتواند در ایام پیرى قیام به این امر کند. از کجا به پیرى برسد و اجل موعود او را در سن جوانى و در حال استغال به نافرمانى نرباید، و به او مهلت دهد؟ کمیاب بودن پیران ، دلیل است که مرگ به جوانان نزدیک تر است . در یک شهر پنجاه هزار نفرى ، پنجاه نفر پیر هشتاد ساله ، انسان نمى بیند.
پس اى عزیز! از مکائد شیطان بترس و در حذر باش و با خداى خود مکر و حیله مکن که پنجاه سال یا بیش تر شهوت رانى مى کنم ، و دم مرگ با کلمه استغفار جبران گذشته مى کنم . این ها خیال خام است .
اگر در حدیث دیدى یا شنیدى که حق تعالى بر این امت ، تفضل فرموده و توبه آن ها را تا قبل از وقت معاینه آثار مرگ یا خود آن قبول مى فرماید، صحیح است ، ولى هیهات که در آن وقت توبه از انسان متمشى شود. مگر توبه لفظ است ؟ قیام به امر توبه زحمت دارد. برگشت و عزم بر برگشت نکردن ، ریاضات علمیه و عملیه لازم دارد. والا خود به خود، انسان نادر اتفاق مى افتد که در فکر توبه بیفتد یا موفق به آن شود، یا اگر شد بتواند به شرایط صحت و قبول آن یا به شرایط کمال آن قیام کند. چه بسا باشد که قبل از فکر توبه یا عملى کردن آن ، اجل مهلت ندهد، و انسان را با بار معاصى سنگین و ظلمت بى پایان گناهان از این نشاه منتق نماید. آن وقت خدا مى داند که به چه گرفتارى ها و بدبختى ها دچار مى شود.
جبران معاصى در آن عالم ، فرضا که اهل نجات و عاقبت امرش سعادت باشد کار سهلى نیست . فشارها و زحمت ها و سوختن هایى در دنبال است تا انسان لایق شفاعت شود و مورد رحمت ارحم الراحمین گردد
پس اى عزیز! هر چه زودتر دامن به کمر بزن و عزم را محکم و اراده را قوى کن ، و از گناهان تا در سن جوانى هستى یا در حیات دنیایى مى باشى ، توبه کن و مگذار فرصت خدا داد از دستت برود و به تسویلات شیطانى و مکائد نفس اماره اعتنا مکن .
و نیز به یک نکته مهمه باید توجه داشت ، و آن این است که شخص تائب ، پس از توبه نیز، آن صفاى باطنى روحانى و نور خالص فکرى برایش باقى نمى ماند. چنان چه صفحه کاغذى را اگر سیاه کنند و باز بخواهند جلا دهند، البته به حالت جلاى اولى بر نمى گردد. یا ظرف شکسته را اگر اصلاح کنند، باز به حالت اولى مشکل است عود کند. خیلى فرق است میانه دوستى که در تمام عمر با صفا و خلوص با انسان رفتار کند، یا دوستى که خیانت کند و پس از آن عذر تقصیر طلب نماید. علاوه بر آن کهکم تر کسى است که بتواند درست قیام به وظایف توبه بنماید.
پس انسان باید حتى الامکان در معاصى و نافرمانى داخل نشود که اصلاح نفس پس از افساد، از امور مشکله است . و اگر خداى نخواسته گرفتارى پیدا کرد، هرچه زودتر در صدد علاج برآید که هم فساد کم را زود مى شود اصلاح کرد و هم کیفیت اصلاح بهتر مى شود.
اى عزیز! با بى اعتنایى و سرسرى از این مقام مگذر، تدبر و تفکر در حال خود و عاقبت امر خویشتن کن و به کتاب خدا و احادیث خاتم انبیاء و ائمه هدى – سلام الله علیهم اجمعین – و کلمات علما امت و حکم عقل وجدانى رجوع نما، و این باب را که مفتاح ابواب است ، به روى خود بگشا، و در این منزلکه عمده منازل انسانیت است ، نسبت به حال ماها، وارد شو و اهمیت به آن بده و مواظبت از آن کن ، و از خداوند تبارک و تعالى توفیق حصول مطلوب بخواه و از روحانیت رسول اکرم و ائمه هدى – سلام الله علیهم اجمعین – استعانت کن و به ولى امر و ناموس دهر حضرت امام عصر – عجل الله فرجه – پناه ببر. البته آن بزرگوار دستگیرى ضعفا و بازماندگان را مى فرماید و بیچارگان را دادرسى مى نماید. (31)
نخستین گام در سلوک به سوى حق تعالى
بدان که اول شرط مجاهده با نفس و حرکت به جانب حق تعالى ، تفکر است ، و بعضى از علماى اخلاق آن را در بدایات در مرتبه پنجم قرار داده اند، و آن نیز در مقام خود صحیح است .
و تفکر در این مقام عبارت است از آن که ، انسان لااقل در هر شب و روزى مقدارى – ولو کم هم باشد – فکر کند در این که آیا مولاى او که او را در این دنیا آورده ، و تمام اسباب آسایش و راحت را از براى او فراهم کرده ، و بدن سالم و قواى صحیحه ، که هر یک داراى منافعى است که عقل هر کس را حیران مى کند، به او عنایت کرده ، و این همه بسط بساط نعمت و رحمت کرده ، و از طرفى هم این همه انبیا را فرستاده ، و کتاب نازل کرده ، و راهنمایى ها نموده ، و دعوت ها کرده است ، آیا وظیفه ما با این مولاى مالک الملوک چیست ؟
آیا تمام این بساط، فقط براى همین حیات حیوانى و اداره کردن شهرت است که با تمام حیوانات شریک هستیم ، یا مقصود دیگر در کار است ؟
آیا انبیا کرام ، و اولیا معظم ، و حکماى بزرگ و علماى هر ملت که مردم را دعوت به قانون عقل و شرع مى کردند، و آن ها را از شهوات حیوانى ، و از این دنیاى فانى پرهیز مى دادند، با آن ها دشمنى داشتند و دارند، یا راه صلاح ما بیچاره هاى فرو رفته در شهوات را مثل ما نمى دانستند؟ (32)
لزوم عمل به ظاهر شریعت
بدان که هیچ راهى در معارف الهیه پیموده نمى شود مگر آن که ابتدا کند انسان از ظاهر شریعت ، و تا انسان متادب به آداب شریعت حقه نشود، هیچ یک از اخلاق حسنه از براى او به حقیقت پیدا نشود، و ممکن نیست که نور معرفت الهى در قلب او جلوه کند، و علم باطن و اسرار شریعت از براى او منکشف شود، و پس از انکشاف حقیقت ، و بروز انوار معارف در قلب نیز متادب به آداب ظاهره خواهد بود، و از این جهت دعوى بعضى باطل است که (به ترک ظاهر، علم باطن پیدا شود ) یا (پس از پیدایش آن به آداب ظاهره احتیاج نباشد ) و این از جهل گوینده است به مقامات عبادت و مدارج انسانیت . (33)
عزم و اراده
اى عزیز! بکوش تا صاحب عزم و داراى اراده شوى ، که خداى نخواسته اگر بى عزم از این دنیا هجرت کنى ، انسان صورى بى مغزى هستى که در آن عالم به صورت انسان محشور نشوى ، زیرا که آن عالم محل کشف باطن و ظهور سریره است . و جرات بر معاصى کم کم انسان را بى عزم مى کند، و این جوهر شریف را از انسان مى رباید. استاد معظم ما – دام ظلله – مى فرمودند: (بیش تر از هر چه ، گوش کردن به تغنیات سلب اراده و عزم از انسان مى کند )
پس اى برادر! از معاصى احتراز کن ، و عزم هجرت به سوى حق تعال نما، و ظاهر انسان کن ، در خود را در سلک ارباب شرایع داخل کن ، و از خداوند تبارک و تعالى در خلوات بخواه که تو را در این مقصد همراهى فرماید، و رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و اهل بیت او را شفیع قرار ده ، که خداوند به تو عنایت فرماید، و از تو دستگیرى نماید در لغزش هایى که در پیش دارى . زیرا که انسان در ایام حیات لغزشگاه هاى بسیار دارد که ممکن است در آن واحد به پرتگاه هلاکت چنان افتد که دیگر نتواند از براى خود چاره بکند، بلکه در صدد چاره جویى هم برنیاید، بلکه شاید شفاعت شافعین هم شامل حال اونشود. نعوذ بالله منها. (34)
مشارطه ، مراقبه و محاسبه
از امورى که لازم است از براى مجاهد، مشارطه و مراقبه و محاسبه است . مشارطه آن است که در اول روز مثلا با خود شرط کند که امروز بر خلاف فرموده خداوند تبارک و تعالى رفتار نکند. و این مطلب را تصمیم بگیرد و معلوم است که یک روز خلاف نکردن ، امرى است خیلى سهل ، و انسان مى تواند با آسانى از عهده برآید. تو عازم شو و شرط کن و تجربه نما و ببین چقدر سهل است . ممکن است شیطان و جنود آن ملعون ، بر تو امر را بزرگ نمایش دهند، ولى این از تلبیسات آن ملعون است و او را از روى واقع و قلب لعن کن ، و اوهام باطله را از قلب بیرون کن ، و یک روز تجربه کن ، آن وقت تصدیق خواهى کرد.
و پس از این مشارطه ، باید وارد مراقبه شوى و آن چنان است که در تمام مدت شرط، متوجه عمل به آن باشى ، و خود را ملزم بدانى به عمل کردن به آن ، و اگر خداى نخواسته در دلت افتاد که امرى را مرتکب شوى که خلاف فرموده خدا است ، بدان که این از شیطان و جنود او است که مى خواهند تو را از شرطى که کردى باز دارند. به آن ها لعنت کن و از شر آن ها به خداوند پناه ببر، و آن خیال باطل را از دل بیرون نما، و به شیطان بگو که من یک امروز با خود شرط کردم که خلاف فرمان خداوند تعالى نکنم . ولى نعمت من سال هاى دراز است به من نعمت داده ، صحت و سلامت و امنیت مرحمت فرموده و لطف هایى کرده که اگر تا ابد خدمت او کنم ، از عهده یکى از آن ها بر نمى آیم . سزاوار نیست یک شرط جزئى را وفا نکنم . امید است ان شاء الله شیطان طرد شود و منصرف گردد، و جنود رحمان غالب آید.
و این مراقبه با هیچ یک از کارهاى تو از قبیل کسب و سفر و تحصیل و غیرها منافات ندارد، وبه همین حال باشى تا شب که موقع محاسبه است ، و آن عبارت است از این که حساب نفس را بکشى در این شرطى که با خداى خود کردى که آیا بجا آوردى ؟ و با ولى نعمت خود در این معامله جزئى خیانت نکردى ؟
اگر درست وفا کردى ، شکر خدا کن در این توفیق وبدان که یک قدم پیش ‍ رفتى و مورد نظر الهى شدى ، و خداوند ان شاء الله تو را راهنمایى مى کند در پیشرفت امور دنیا و آخرت ، و کار فردا آسان تر خواهد شد. چندى به این عمل مواظبت کن ، امید است ملکه گردد از براى تو، به طورى که از براى تو، کار خیلى سهل و آسان شود، بلکه آن وقت لذت مى برى از اطاعت فرمان خدا و از ترک معاصى در همین عالم ، بااین که اینجا عالم جزا نیست لذت مى برى ، و جزاى الهى اثر مى کند و تو را ملتذ مى نماید.
و بدان که خداى تبارک و تعالى تکلیف شاق بر تو نکرده و چیزى که از عهده تو خارج است و در خور طاقت تو نیست ، بر تو تحمیل نفرموده ، لکن شیطان و لشکر او کار را بر تو مشکل جلوه مى دهند، و اگر خداى ناخواسته در وقت محاسبه دیدى سستى و فتورى شده در شرطى که کردى ، از خداى تعالى معذرت بخواه و بنا گذار که فردا مردانه به عمل شرط، قیام کنى ، و به این حال باشى تا خداى تعالى ابواب توفیق و سعادت را بر روى تو باز کند و تو را به صراط مستقیم انسانیت برساند (35)
یاد خداى متعال و نعمت هاى او
از امورى که انسان را معاونت کامل مى نماید در مجاهده با نفس و شیطان ، و باید انسان سالک مجاهد خیلى مواظب آن باشد (تذکر ) است و ما این مقام را به ذکر آن ختم مى کنیم ، با این که خیلى از مطالب باقى است و آن در این مقام عبارت است از یاد خداى تعالى و نعمت هایى که به انسان مرحمت فرموده است . بدان که امور فطریه که هر انسان جبله و فطره بدان حکم مى کند، احترام منعم است و هر کس در کتاب ذات خود اگر تاملى کند، مى بیند که مسطور است که باید از کسى که به انسان نعمتى داد، احترام کند. و معلوم است هر چه نعمت بزرگ تر باشد و منعم در آن انعام بى غرض تر باشد، احترامش در نظر فطرت لازم ،تر و بیش تر است . مثلا فرق واضح است در احترام بین کسى که به شما یک اسب مى دهد و آن منظور نظرش هست ، یا کسى که یک ده شش دانگى بدهد و در این دادن منتى هم نگذارد. مثلا اگر دکترى شما را از کورى نجات داد، فطرتا او را احترام مى کنید، و اگر از مرگ نجات داد بیشتر احترام مى کنید. اکنون ملاحظه کن نعمت هاى ظاهره و باطنه که مالک الملوک جل شانه به ما مرحمت کرده که اگر جن و انس بخواهند یکى از آن ها را به ما بدهند نمى توانند و ما از آن غفلت داریم مثلا این هوایى که ما شب و روز از آن استفاده مى کنیم ، و حیات ما و همه موجودات محیط وابسته به وجود آن است که اگر یک ربع ساعت نباشد هیچ حیوانى زنده نمى ماند چه نعمت بزرگى است ؟ که اگر تمام جن و انس بخواهند شبیه آن را به ما بدهند، عاجزند، و همین طور قدرى متذکر شو سایر نعم الهى را، از قبیل صحت بدن و قواى ظاهره از قبیل چشم و گوش و ذوق و لمس و قواى باطنه از قبیل خیال و وهم و عقل و غیر آن که هر یک منافعى دارد که حد ندارد. تمام این ها را مالک الملوک به ما عنایت فرموده بدون این که از او بخواهیم ، و بدون این که به ما منتى تحمیل فرماید، و به این ها نیز اکتفا نفرموده است ، وانبیا و پیغمبران فرستاده ، و کتبى فرو فرستاده و راه سعادت و شقاوت و بهشت و جهنم را به نموده ، و هر چه محتاج به او بودیم در دنیا و آخرت به ما عنایت فرموده است ، بدون این که به طاعت و عبادت ما احتیاجى داشته باشد، یا به حال او طاعت و معصیت ما فرقى کند، فقط از براى نفع خود ما امر و نهى فرموده .
بعد از تذکر این نعمت ها و هزاران نعمت هاى دیگر که حقیقتا از شمردن کلیات آن تمام بشر عاجز است تا چه رسد به جزئیات آن ، آیا در فطرت شما احترام به چنین منعمى لازم است ؟ و آیا خیانت نمودن به چنین ولى نعمتى در نظر عقل چه حالى دارد؟ و نیز از امورى که در فطرت ثبت و مسطور است ، احترام شخص بزرگ و عظیم است . این همه احتراماتى که مردم از اهل دنیا و ثروت مى کنند، و از سلاطین و بزرگان براى این است که آن ها را بزرگ و عظیم تشخیص داده اند.
آیا چه عظمتى به عظمت و بزرگى مالک الملوک است که دنیاى پست و مخلوق ناقابل او که کوچک ترین عوالم است ، و تنگ ترین نشات است تاکنون عقل هیچ موجودى به آن نرسیده ؟ بلکه به همین منظومه شمسى خودمان که از منظومات شمسى دیگر کوچک تر و در پیش شموس دیگر قدر محسوس ندارد، مستکشفین بزرگ دنیا اطلاع پیدا نکرده اند. آیا این عظیم که با یک اشاره این همه عوالم و هزاران هزار عوالم غیبیه را خلق فرموده لازم الاحترام نیست در فطرت عقل ؟
و نیز، حاضر در کتاب فطرت لازم الاحترام است . مى بینید که اگر انسان از کسى خداى نکرده بدگویى کند در غیابش ، اگر حاضر شد فطرتا سکوت مى کند و از او احترام مى نماید، و معلوم است خداى تبارک و تعالى در همه جا حاضرم و تمام ممالک وجود، در تحت نظر او اداره مى شود، بلکه همه ، نفس حضور و همه عالم ، محضر ربوبیت است .
اکنون متذکر شو اى نفس خبیث نویسنده که چه ظلمى است بزرگ و چه گناهى است عظیم اگر معصیت چنین عظیمى را به نعمت خودش که قواى تست در محضر مقدس خودش بنمایى .
آیا اگر داراى خردلى حیا باشى ، نبایداز خجلت آب شوى و به زمین فرو بروى ؟ پس از عزیز متذکر عظمت خداى خودت باش ، و متذکر نعمت ها و مرحمت هاى او شو، و متذکر حضور باش ، و ترک کن نافرمانى او را، و در این جنگ بزرگ بر جنود شیطان غلبه کن ، و مملکت خود را مملکت رحمانى و حقانى کن ، و به جاى جنود شیطان ، محل اقامت لشگر حق تعالى نما، تا آن که خداوند تبارک و تعالى تو را توفیق دهد در مجاهده مقام دیگر و در میدان جنگ بزرگ تر که در پیش است ، و آن جهاد نفس است در عالم باطن و مقام دوم نفس که ان شاء الله به آن اشاره مى کنیم . و باز تذکر مى دهم که در هر حال به خود امیدى نداشته باش که از غیر خداى تعالى از کسى کارى بر نمى آید، و از خود حق تعالى با تضرع و زارى توفیق بخواه که تو را در این مجاهده ، اعانت فرماید تا بلکه ان شاءالله غالب آیى انه ولى التوفیق . (36)
آثار به یاد حق بودن
و بدان اى عزیز! که تذکر از محبوب و به یاد معبود بسر بردن ، نتیجه هاى بسیار براى عموم طبقات دارد. اما براى کمل و اولیا و عرفا، که خود آن غایت آمال آن ها است و در سایه آن به وصال جمال محبوب خود رسند. هنیئالهم . و اما براى عامه و متوسطین بهترین مصلحات اخلاقى و اعمالى و ظاهرى باطنى است .
انسان اگر در جمیع احوال و پیش آمدها به یاد حق تعالى باشد، و خود را در پیشگاه آن ذات مقدس حاضر ببیند، البته از امورى که خلاف رضاى او است ، خوددارى کند و نفس را از سرکشى جلوگیرى کند. این همه مصیبات و گرفتارى به دست نفس اماره و شیطان رجیم از غفلت از یاد حق ، و عذاب و عقاب او است . غفلت از حق ، کدورت قلب را زیاد کند و نفس و شیطان را بر انسان چیره کند، و مفاسد را روز افزون کند، و تذکر و یاد آورى از حق ، دل را صفا دهد و قلب را صیقلى نماید، و جلوگاه محبوب کند، و روح را تصفیه نماید و خالص کند و از قید اسارت نفس انسان را براند. و حب دنیا (را که ) منشا خطیئات و سرچشمه سیئات است از دل بیرون کند، و هم را هم واحد کند و دل را براى ورود صاحب منزل ، پاک و پاکیزه نماید.
پس اى عزیز! در راه ذکر و یاد محبوب ، تحمل مشاق هر چه بکنى ، کم کرده اى دل را عادت بده به یاد محبوب ، بلکه به خواست خدا، صورت قلب ، صورت ذکر حق شود. و کلمه طیبه لااله الا الله صورت اخیره و کمال اقصاى نفس گردد و که از این زادى بهتر براى سلوک الى الله و مصلحى نیکوتر براى معایب نفس و راهبرى خوب تر در معارف الهیه یافت نشود.
پس اگر طالب کمالات صوریه و معنویه هستى و سالک طریق آخرت و مسافر و مهاجر الى الله هستى ، قلب را عادت بده به تذکر محبوب و دل را عجین کن با یاد حق تبارک و تعالى . (37)
لزوم ضبط خیال
بدان که اول شرط از براى مجاهد در این مقام و مقامات دیگر که مى تواند منشا غلبه بر شیطان و جنودش شود، حفظ طایر خیال است . چون که این خیال مرغى است بس پرواز کن ، که در هر آنى به شاخى خود را مى آویزد، و این موجب بسى از بدبختى ها است . وخیال یکى از دستاویزهاى شیطان است که انسان را به واسطه آن بیچاره کرده ، به شقاوت دعوت مى کند.
انسان مجاهد که در صدد اصلاح خود بر آمده و مى خواهد باطن را صفایى دهد، و آن را از جنود ابلیس خالى کند باید زمام خیال را در دست گیرد، و نگذارد هر جا مى خواهد پرواز کند و مانع شود از این که خیال هاى فاسد باطل براى او پیش آید، از قبیل خیال معاصى و شیطنت . همیشه خیال خود را متوجه امور شریفه کند، و این اگر چه در اول امر قدرى مشکل به نظر مى رسد و شیطان و جنودش آن را به نظر بزرگ جلوه مى دهند، ولى با قدرى مراقبت و مواظبت ، امر سهل مى شود.
ممکن است براى تجربه ، تو نیز چندى در صدد جمع خیال باشى و مواظبت کامل از آن کنى . هر وقت مى خواهد متوجه امر پست و خسیسى شود، آن را منصرف کنى و متوجه کنى به امور دیگر، از قبیل مباحات یا امور را جحه شریفه . اگر دیدى نتیجه گرفتى ، شکر خداى تعالى کن بر این توفیق ، واین مطلب را تعقیب کن ، شاید خداى تو به رحمت خود راهى براى تو باز کند از ملکوت ، که هدایت شوى به صراط مستقیم انسانیت ، و کار سلوک الى الله تعالى براى تو آسان شود.
و ملتفت باش که خیالات فاسده قبیحه و تصورات باطله از القاآت شیطان است که مى خواهد جنود خود را در مملکت باطن تو برقرار کند، و تو که مجاهدى با شیطان و جنودش ، و مى خواهى صفحه نفس را مملکت الهى و رحمانى کنى ، باید مواظب کید آن لعین باشى ، و این اوهام بر خلاف رضاى حق تعالى را از خود دور نمایى تا ان شاء الله در این جنگ داخلى ، این سنگر را که خیلى مهم است از دست شیطان و جنودش بگیرى که این سنگر، به منزله سر حد است . اگر این جا غالب شدى ، امیدوار باش .
و اى عزیز! از خداى تبارک و تعالى در هر آن استعانت بجوى و استغاثه کن در درگاه معبود خود، و با عجز و الحاح عرض کن : بارالها! شیطان دشمن بزرگى است که طمع بر انبیا و اولیاى بزرگ توداشته و دارد تو خودت با این بنده ضعیف گرفتار امانى و اوهام باطله و خیالات و خرافات عاطله ، همراهى کن که بتواند از عهده این دشمن قوى برآید، و در این میدان جنگ با این دشمن قوى که سعادت و انسانیت مرا تهدید مى کند، تو خودت با من همراهى فرما که بتوانم جنود او را از مملکت خاص تو خارج کنم و دست این غاصب را از خانه مختص به تو کوتاه نمایم . (38)
اهمیت عبادت
بدان که فراغت براى عبادت حاصل شود به فراغت وقت براى آن و فراغت قلب و این امر از مهمات است در باب عبادات که حضور قلب بدون آن تحقق پیدا نکند، و عبادت بى حضور قلب (قیمتى ندارد و آنچه باعث حضور قلب شود) دو امر است : یکى فراغت وقت و قلب و دیگر فهماندن به قلب اهمیت عبادت را و مقصود از فراغت وقت آن است در هر شبانه روزى براى عبادت خود وقتى را معین کند که در آن وقت خود را موظف بداند فقط به عبادت و اشتغال دیگرى را براى خود در آن وقت قرار ندهد. انسان اگر بفهمد که عبادت یکى از امور مهمه اى است که از کارهاى دیگر اهمیتش بیشتر، بلکه طرف نسبت با آنها نیست ، البته اوقات آن را حفظ مى کند و براى آن وقتى موظف مى کند و ما پس از این به قدر مقدور شمه اى
از آن را بیان مى کنیم .
در هر حال انسان متعبد باید اوقات عبادتش موظف باشد. البته اوقات نماز را که مهمترین عبادات است باید حفظ کند و آنها را در اوقات فضیلت بجا آورد و در آن اوقات براى خود شغل دیگرى قرار ندهد، و همان طور که براى کسب مال و منال و براى مباحثه و مطالعه ، وقت موظف قرار مى دهد، براى این عبادات نیز قرار دهد که در آن وقت فارغ از امور دیگر باشد تا حضور قلب که مغز و لب عبادات است براى او میسور باشد. ولى اگر مثل نویسنده ، نماز را با تکلف بجا آورد و قیام به عبودیت معبود را از امور زائده بداند، البته آن را تا آخر وقت امکان تاخیر مى اندازد و در وقت اتیان آن نیز بواسطه آنکه کارهاى مهمى به نظر و گمان خود، مزاحم با آن مى بیند، سر (39) و دست شکسته اتیان مى کند. البته چنین عبادتى نورانیت ندارد سهل است ، مورد غضب الهى است و چنین شخصى مستخف به صلاه و متهاون در امر آن است . به خداى تعالى پناه مى برم از خفیف شمردن نماز و مبادلات نکردن به امر آن . و از فراغت وقت مهمتر فراغت قلب است . بلکه فراغت وقت نیز مقدمه اى براى این فراغت است و آن چنان است که انسان در وقت اشتغال به عبادت ، خود را از اشتغالات و هموم دنیایى فارغ کند و توجه قلب را از امور متفرقه و خواطر متشتته منصرف نماید و دل را یکسره خالى و خالص براى توجه به عبادت و مناجات با حق تعالى نماید و تا فراغت قلب از این امور حاصل نشود تفرغ براى او و عبادت او حاصل نشود. ولى بدبختى آن است که ما تمام افکار متشتته و اندیشه هاى متفرقه را ذخیره مى کنیم براى وقت عبادت . همین که تکبیره الاحرام نماز را مى گوییم گویى در دکان را باز کردیم یا دفتر محاسبات را گشودیم یا کتاب مطالعه (را) مفتوح شده ، یک وقت به خود مى آییم که به حسب عادت به سلام نماز رسیدیم . حقیقتا این عبادت فضاحت آور است و این مناجات شرم انگیز است . عزیزم ! تو مناجات با حق را مثل تکلم با یک نفر بندگان ناچیز حساب کن . چه شده است که اگر با یک نفر از دوستان سهل است با یک نفر از بیگانگان ، اشتغال به صحبت داشته باشى مادام که با او مذاکره مى کنى ، از غیر غافلى ، و با تمام توجه به او مشغولى ، ولى در اشتغال به مکالمه و مناجات با ولى النعم و پروردگار عالمیان به کلى از او منصرف و غافلى و به دیگر امور متوجهى ؟ آیا قدر بندگان از ذات مقدس حق افزون است ؟ یا تکلم با آنها ارزشش از مناجات با قاضى الحاجات بیشتر است ؟ آرى من و (شما) مناجات با حق را نمى دانیم چیست . تکالیف الهیه را سربار امور مى دانیم . البته امرى که تحمیل بر شخص شد و سربار زندگانى گردید در نظر اهمیت نخواهد داشت . باید سرچشمه را اصلاح کرد و ایمان به خداوند و فرمایشات انبیا پیدا کرد تا کار اصلاح شود همه بدبختى ها از ضعف ایمان و سستى یقین است . ایمان سید بن طاووس – رضى الله عنه – او را به جایى مى رساند که روز اول تکلیفش را عید مى گیرد براى آنکه حق تعالى اجازه ورود مناجات به او مرحمت کرده و او را مخلع به خلعت تکلیف فرموده . حقیقتا تصور کن این چه قلبى است که این قدر نورانیت و صفا دارد! اگر عمل این سید جلیل براى تو حجت نیست ، کار سید الموحدین و اولاد معصومین او که براى تو حجت است . نظر کن در حال آن بزرگواران و کیفیت عبادات و مناجات هاى آنها. بعضى از آنها در وقت نماز رنگ مبارکشان تغییر مى کرد و پشت مبارکشان مى لرزید از خوف آنکه مبادا در امر الهى لغزشى شود با آنکه معصوم بودند و از حضرت مولى معروف است که تیرى به پاى مبارکش رفته بود که طاقت بیرون آوردن نداشت ، در وقت اشتغال به نماز بیرون آوردند و اصلا ملتفت نشد.
عزیزم ! این مطلب از امور ممتنه نیست . نظیر آن در امور عادیه براى مردم بسیار اتفاق مى افتد. انسان در حال غلبه غضب و غلبه محبت گاهى از هر امرى غافل مى شود. یکى از دوستان موثق ما مى گفت : (وقتى با جمعى از اوباش در اصفهان منازعه کردیم . در بین اشتغال به زد و خورد مى دیدم بعضى از آنها مشت به من مى زند، نفهمیدم چیست ، بعد که فراغت حاصل شد و به خودم آمدم معلوم شد با کارد چندین زخم به من زدند که از آثار آن تا چندى بسترى بودم ) البته نکته آن هم معلوم است . وقتى که نفس توجه تام به یک امرى پیدا کرد از ملک بدن غافل مى شود و احساسات از کار مى افتد و همش هم واحد مى شود. ما خود در جنگ و جدال مباحثات – نعوذ بالله منها – دیدیم که اگر در مجلس هر امرى واقع شود از آن به کلى غافل هستیم . ولى افسوس که ما به هر امرى توجه تام داریم جز به عبادت پروردگار، و از این جهت استبعاد مى کنیم
در هر صورت فراغت قلب از غیر از امور مهمه است که انسان باید با هر قیمت هست تحصیل آن را بکند، و طریق تحصیل آن نیز ممکن و سهل است . با قدرى مواظبت و مراقبت تحصیل مى توان کرد. بایدانسان مدتى اختیار طایر خیال را به دست گیرد و هر وقت خواست از شاخه اى به شاخه اى پرواز کند آن را حفظ کند. پس از مدتى مراقبت رام و آرام شود، توجه آن از امور متشتته منصرف شود و خیر عادت او گردد – والخیر عاده – و فارغ البال اشتغال به توجه به حق و عبادت او پیدا کند.
و از همه این امور مهمتر که باید دیگر امور را مقدمه او دانست حضور قلب است که روح عبادت و حقیقت آن بسته به آن است ، و بدون آن هیچ قیمتى براى عبادات نیست و قبول درگاه حق تعالى نشود. (40)
اندیشه در شدت عذاب الهى
اى عزیز! در علوم عالیه ثابت شده است که (مراتب اشتداد غیر متناهى است . ) هر چه تو تصور کنى و تمام عقول تصور کنندشدت عذاب را، از آن شدیدتر هم ممکن است . اگر برهان حکما را ندیدى یا کشف اهل ریاضت را باور ندارى ، تو که – بحمدالله – مومنى انبیا – صلوات الله علیهم – را صادق مى دانى . تو اخبار وارده در کتب معتبر ما را که همه علماى امامیه قبول دارند درست مى دانى . تو که ادعیه و مناجات وارده از ائمه معصومین – سلام الله علیهم – را صحیح مى دانى
تو که مناجات مولاى متقیان ، امیرالمومنین – سلام الله علیه – را دیدى تو که مناجات سید الساجدین علیه السلام را در دعاى ابوحمزه دیدى . قدرى تامل کن در مضمون آن ها قدرى تفکر نما در فقرات آن ها لازم نیست یک دعاى طولانى را یک دفعه با عجله و شتاب بخوانى و تفکر در معانیش ‍ نکنى . بنده و شما حال سید سجاد علیه السلام را نداریم که آن دعاى مفصل را با حال بخوانیم شبى یک ربع آن رات یک ثلث آن را با حال بخوان و تفکر کن در فقراتش ، شاید صاحب حال شوى از همه گذشته ، قدرى تفکر در قرآن کن ببین چه عذابى را وعده کرده که اهل جهنم از مالک مى خواهندکه آن ها را بکشد. هیهات که مرگ در کار نیست . ببین خداى تعالى مى فرماید: (یا حسرتى على ما فرطت فى جنب الله ) (41) آیا این چه حسرتى است ؟ که خداى تعالى با آن عظمت ، با این تعبیر ذکر مى فرماید. تدبر کن در آیه شریفه قرآن بى تامل و تدبر از آن مگذر (یوم ترونها تذهل کل مرضعه عما ارضعت و تضع کل ذات حمل حملها وترى الناس ‍ سکارى و ما هم بسکارى و لکن عذاب الله شدید ) (42)
وصف روز قیامت را مى کند. مى فرماید: روزى که فراموش مى کند هر شیر دهى از آنچه شیر مى دهد، و مى اندازد هر آبستنى بچه خود را، ومى بینى مردم را مست ، با این که آن ها مست نیستند ولکن عذاب خدا سخت است .
درست تفکر کن عزیزم ! قرآن – نعوذ بالله – کتاب قصه نیست شوخى با شما نمى کند ببین چه مى فرماید؟ این چه عذابى است که عزیز ما را از یاد مى برد. حامله را بى بار مى کند. آیا چه عذابى است که خداوند تبارک و تعالى با آن عظمت ، او را وصف مى کند به شدت و جاى دیگر به عظمت چیزى را که خداى تبارک و تعالى که عظمت او حد و حصر ندارد و عزت و سلطنت او منتهى ندارد، توصیف به شدت و عظمت کند آیا چه خواهد بود؟ خدا مى داند عقل من و تو و فکر همه بشر از تصورش عاجز است . اگر مراجعه به اخبار و آثار اهل علم بیت عصمت و طهارت کنى و تامل در آن ها نمایى ، مى فهمى که قضیه عذاب آن عالم ، غیر از این عذاب هایى است که فکر کردى . قیاس به عذاب این عالم کردن ، قیاس باطل غلطى است . (43)
بهترین راه علاج مفاسد اخلاقى
هان اى عزیز از خواب بیدار شو. از غفلت تنبه کن ، و دامن همت به کمر زن ، و تا وقت است فرصت را غنیمت بشمار، و تا عمر باقى است و قواى تو در تحت تصرف تو است و جوانى برقرار است و اخلاق فاسده بر تو غالب نشده ، و ملکات رذیله بر تو چیره نگردیده ، چاره اى کن و دوایى براى رفع اخلاق فاسده و قبیحه پیدا کن و راهى براى اطفا نائره شهوت و غضب پیدا نما.
بهترین علاج ها که علما اخلاق و اهل سلوک از براى این مفاسد اخلاقى فرموده اند این است که هر یک از این ملکات زشت را که در خود مى بینى ، در نظر بگیرى و بر خلاف آن تا چندى مردانه قیام و اقدام کنى ، و همت بگمارى برخلاف نفس تا مدتى ، و بر ضد خواهش آن رذیله رفتار کنى و از خداى تعالى در هر حال توفیق طلب کنى که با تو اعانت کند در این مجاهده ، مسلما بعد از مدت قلیلى ، آن خلق زشت رفع شده و شیطان و جندش از این سنگر فرار کرده ، جنود رحمانى به جاى آن ها برقرار مى شود.
مثلا یکى از ذمائم اخلاق که اسباب هلاکت انسان است و موجب فشار قبر است ، و انسان را در دو دنیا معذب دارد، بدخلقى با اهل خانه یا همسایگان یا هم شغل ها یا اهل بازار و محله است که این زاییده غضب و شهوت است . اگر انسان مجاهد، مدتى در صدد برآید که هر وقت ناملایمى پیش ‍ آمد مى کند از براى او، و آتش غضب شعله ور مى شود، و بناى سوزاندن باطن را مى گذارد، و دعوت مى کند او را بر ناسزا گفتن و بدگویى کردن ، بر خلاف نفس اقدام کرده عاقبت بد و نتیجه زشت این خلق را یاد بیاورد و در عوض ملایمت به خرج بدهد، و در باطن ، شیطان را لعن کند و به خدا از او پناه ببرد، من به شما قول مى دهم که اگر چنین رفتارى کنید – بعد از چند مرتبه تکرار – آن خلق به کلى عوض شده ، و خلق نیکو در باطن مملکت شما منزل مى کند. ولى اگر مطابق میل نفس رفتار کنید، اولا در همین عالم ، ممکن است شما را نیست و نابود کند. پناه مى برم به خداى تعالى از غضب که مى شود در یک آن انسان را در دو دنیا هلاک کند. خداى ناخواسته موجب قتل نفسى بشود. ممکن است انسان در حال غضب به نوامیس الهیه ناسزا بگوید، چنانچه دیدیم مردم را در حال غضب که رده گفتند و مرتد شدند.
حکما فرموده اند که (کشتى بى ناخدا که در موج هاى سخت دریا گرفتار شود، به نجات نزدیک تر است از انسان در حال غضب ) یا اگر خداى نخواسته ، اهل جدال و مرا در مباحثه علمیه هستى – کما این که بعضى از ما طلبه ها گرفتار این سریره زشت هستیم – مدتى بر خلاف نفس اقدام کن . در مجالس رسمى که مشحون به علما و عوام است ، مباحثه که پیش آمد کرد، دیدى طرف صحیح مى گوید، معترف به اشتباه خودت بشو و تصدیق آن طرف رابکن . امید است در اندک زمانى ، رفع شود این رذیله ، خدانکند که حرف بعضى از اهل علم و مدعى مکاشفه درست باشد. مى گوید: (براى من در یکى از مکاشفات ، کشف شد که تخاصم اهل نار – که خداى تعالى اطلاع مى دهد – مجادله اهل علم و حدیث است ) (44)
بى اعتنائى به حب و بغض هاى مردم
پس اى عزیزم ! نام نیک را از خداوند بخواه . قلوب مردم را از صاحب قلب خواهش کن با تو باشد. تو کار را براى خدا بکن ، خداوند علاوه بر کرامت هاى اخروى و نعمت هاى آن عالم ، در همین عالم هم به تو کرامت ها مى کند تو را محبوب مى نماید. موقعیت تو را در قلوب زیاد مى کند. تو در دو دنیا سربلند مى فرماید. ولى اگر بتوانى با مجاهده و زحمت ، قلب خود را از این حب هم به کلى خالص نما، باطن را صفا ده تا عمل از این جهت خالص شود، و قلب متوجه حق گردد. روح بى آلایش شود. کدورت نفس برطرف گردد. حب و بغض مردم ضعیف ، و شهرت و اسم نزد بندگان ناچیز چه فایده دارد. فرضا فایده داشته باشد، یک فایده ناچیز جزئى چنده روزه است . ممکن است این حب ، عاقبت کار انسان را به ریا برساند، و خداى نخواسته آدم را مشرک و منافق و کافر کند. اگر در این عالم رسوا نشود، در آن عالم در محضر عدل ربوبى پیش بندگان صالح خدا و انبیا عظام او و ملائکه مقربین رسوا شود، سرافکنده گردد بیچاره شود. رسوایى آن روز را نمى دانى چه رسوایى است . سرشکسته در ان محضر را خدا مى داند چه ظلمت ها دنبال دارد آن روز است که به فرموده حق تعالى کافر مى گوید: اى کاش خاک بودم و دیگر فایده ندارد.
اى بیچاره ! تو به واسطه یک محبت جزئى ، یک شهرت بى فایده پیش ‍ بندگان از آن کرامت ها گذشتى . رضاى خدا را از دست دادى خود را مورد غضب خداى تعالى نمودى اعمالى را که باید به آن ها دار کرامت تهیه کنى ، زندگانى ابدى و فرحناکى همیشگى فراهم کنى ، و به واسطه آن ها در اعلى علیین بهشت قرارگیرى ، مبدل کردى به ظلمات شرک و نفاق ، و براى خود حسرت و ندامت و عذاب هاى شدید تهیه نمودى ، و خود را سجینى نمودى . چنانچه در حدیث شریف کافى مى فرماید حضرت امام صادق علیه السلام که پیغمبر فرمود، که همانا فرشته بالا مى برد کار بنده را با فرحناکى . پس چون کارهاى نیکوى او را بالا برد، خداى عزوجل مى فرماید: قرار بدهید این اعمال را در سجین . همانا این در این اعمال فقط مرا نخواسته است . من و تو با این حال نمى توانیم سجین را تصور کنیم ، و دیوان عمل فجار را بفهمیم ، و صورت این اعمال را که در سجین است ببینیم یک وقت حقیقت امر را مى بینیم که دیگر دستمان کوتاه است و چاره منقطع .
اى عزیز! بیدار شو و غفلت و مستى را از خود دور کن ، و در میزان عقل ، بسنج اعمال خود را، قبل از آن که در آن عالم میزان کنند، و حساب خود را بکش قبل از آن که از تو حساب کشند، و آینه دل را از شرک و نفاق و دورویى پاک کن ، و مگذار زنگار شرک و کفر او را طورى بگیرد که به آتش هاى آن عالم پاک نگردد. نگذار نور فطرت ، مبدل به ظلمت کفر شود. نگذار (فطرت الله التى فطر الناس علیها) (45) ضایع گردد. این قدر خیانت مکن بر این امانت الهى . پاک کن آینه قلب را، تا نور جمال حق در او جلوه کند، و تو را از عالم و هرچه در او است ، بى نیاز کند، و آتش محبت الهى در قلب افروخته شده ، تمام محبت ها را بسوزاند که همه عالم را به یک لحظه آن ندهى ، و چنان لذتى ببرى از یاد خدا و ذکر آن که تمام لذات حیوانى را بازیچه بدانى .
اگر اهل این مقام هم نیستى و این معانى در نظرت عجیب مى آید، نعمت هاى الهى را در عالم دیگر که قرآن مجید و اخبار معصومین از آن ها اطلاع داده اند، از دست مده ، به واسطه جلب قلوب مخلوق براى شهرت چند روزه موهوم ، آن همه ثواب ها را ضایع مکن از آن همه کرامات خود را محروم مکن ، و سعادت ابدى را به شقاوت همیشگى مفروش (46)
غیرت حق تعالى
اى عزیز بیدار شو، و پنبه غفلت را از گوش برون کن ، و خواب غفلت را بر چشم خود حرام نما، و بدان که تو را خداى تعالى براى خود آفریده است . چنان چه در حدیث قدسى مى فرماید:
(یابن آدم خلقت الاشیاء لا جلک و خلقتک لاجلى .) (47)
یعنى اى پسر آدم همه چیز را براى تو آفریدم و تو را براى خود آفریدم و قلب تو را منزلگاه خود قرار داده ، تو و قلب تو، یکى از نوامیس الهیه هستید.حق تعالى غیور است نسبت به ناموس خود.این قدر پرده درى مکن به ناموس حق تعالى ، دست درازى را روا مدار.بترس از غیرت حق تعالى که تو را در این عالم همچنان رسوا کند که هر چه خواهى اصلاح کنى ، نتوانى .
تو در ملکوت خود در حضور حضرات ملائکه و انبیاى عظام ، پرده ناموس ‍ الهى را پاره کنى ، و اخلاق فاضله را که به واسطه آن ها اولیا تشبه به حق پیدا مى کنند، تسلیم غیر حق مى کنى و قلب خود را به دشمن حق مى دهى و شرک مى ورزى در باطن ملکوت خود. بترس از آن که حق تعالى علاوه بر آن که ناموس مملکت تو را پاره کند، و تو را پیش انبیا عظام و ملائکه مقربین ، مفتضح و رسوا کند، در همین عالم تو را مفتضح کند، و مبتلا کند به فضیحتى که جبران پذیر نباشد و پاره شدن عصمتى که وصله بردار نباشد. حق تعالى (ستار) است ، ولى (غیور) هم هست . (ارحم الراحمین ) است ، ولى (اشد المعاقبین ) هم هست . ستر مى فرماید تا وقتى از حد نگذرد. ممکن است خداى نخواسته این کار بزرگ و این رسوایى ناهنجار، غیرت را بر ستر غلبه دهد چنان چه در حدیث شریف شنیدى
پس قدرى به خود آى ، و رجوع به خدا کن و بازگشت به سوى او نما که خداى تعالى رحیم است و پى بهانه مى گردد براى رحمت .اگر رجوع کردى ، به غفران خود ستر مى فرماید عیوب گذشته را و نمى گذارد کسى بر آن مطلع شود، و تو را صاحب فضیلت مى کند، و اخلاق کریمه را در تو جلوه مى دهد، و تو را مرآت صفاى خود مى فرماید، و اراده تو را در آن عالم کار کن مى فرماید، چنان چه اراده خود (او) در همه عالم نافذ است ، چنان چه در حدیثى منقول است که وقتى که اهل بهشت قرار گرفتند، نامه اى از جانب حق تعالى براى آن ها مى آید که مضمونش این است :
از جانب زنده پاینده اى که نمى میرد به سوى زنده پاینده اى که نمى میرد.من هر چه را مى خواهم موجود شود به او مى گویم باش . پس موجود مى شود. تو را هم امروز قرار دادم که هر چه را مى خواهى بشود، امر کن ، مى شود.تو خود خواهى این قدر نداشته باش . تو اراده خود را تسلیم حق کن . ذات مقدس هم تو را مظهر اراده خود مى فرماید.تو را متصرف در امور قرار مى دهد. مملکت ایجاد را در آخرت در تحت قدرت تو قرار مى دهد، و این غیر تفویض باطل است ، چنانچه در محل خود معلوم است .
هان اى عزیز! تو خود دانى ، مى خواهى این را بپذیر یا آن را، که خداى تعالى بى نیاز است از ما و همه مخلوقات و اخلاص ما و همه موجودات عالم .(48)
دعوت به اخلاص
پس اى عزیز! در کارهاى خود دقیق شو و از نفس خود در هر عملى حساب بکش و او را در برابر هر امرى ، استنطاق کن که آیا اقدامش در خیرات و براى امور شریفه براى چیست ؟ که مى خواهد از مسائل نماز شب سوال کند؟ یا اذکار آن را تحویل بدهد؟ مى خواهد براى خدا مساله بفهمد یا بگوید؟ یا مى خواهد خود را از اهل آن قلمداد کند؟ چرا سفر زیارتى که رفته با هر وسیله است به مردم مى فهماند؟ حتى عددش را. چرا صدقاتى را که در خفا مى دهد، راضى نمى شود که کسى از او مطلع نشود؟ به هر راهى شده ، سخنى از آن به میان آورده ، به مردم ارائه مى دهد. اگر براى خداست و مى خواهد که مردم دیگر به او تاسى کنند، و مشمول (الدال على الخیر کفاعله ) گردد. اظهارش خوب است . شکر خدا کند به این ضمیر صاف و قلب پاک . ولى ملتف باشد که در مناظره با نفس ، گول شیطنت او را نخورده باشد، و عمل ریایى را با صورت مقدسى به خوردش ندهد. و اگر براى خدا نیست ، ترک آن اظهار کند که این (سمعه ) است ، و از شجره ملعونه ریا است و عمل او را خداوند منان قبول نمى فرماید و امر مى فرماید در سجین قرار دهند. باید به خداى تعالى از شر مکائد نفس پناه ببریم که مکائد آن خیلى دقیق است ولى اجمالا مى دانیم که اعمال ما خالص نیست .
اگر بنده مخلص خداییم چرا شیطان در ما این قدر تصرف دارد؟ با آن که او با خداى خود عهد کرده است که به (عبادلله المخلصین ) کار نداشته باشد و دست به ساحت قدس آن ها دراز نکند.
به قول شیخ بزرگوار ما – دام ظله – شیطان ، سگ درگاه خدا است .اگر کسى با خدا آشنا باشد، به او عوعو نکند و او را اذیت نکند.سگ در خانه ، آشنایان صاحب خانه را دنبال نکند. شیطان نمى گذارد کسى که آشنایى به صاحب خانه ندارد، وارد خانه شود. پس اگر دیدى شیطان با تو سر و کار دارد، بدان که کارهایت از روى اخلاص نبوده و براى حق تعالى نیست . اگر شما مخلصید، چرا چشمه هاى حکمت از قلب شما به زبان جارى نشده ، با این که چهل سال است به خیال خود، قربه الى الله عمل مى کنید. با این که در حدیث وارد است که کسى که از براى خدا چهل صباح ، اخلاص ورزد، جارى گردد چشمه هاى حکمت از قلبش به زبانش (49) پس بدان اعمال ما براى خدا نیست و خودمان هم ملتفت نیستیم و درد بى درمان همین جا است . واى به حال اهل طاعت و عبادت و جمعه و جماعت و علم و دیانت که وقتى چشم بگشایند و سلطان آخرت خیمه بر پاکند، خود را از اهل معاصى کبیره ، بلکه از اهل کفر و شرک ، بدتر ببینند و نامه اعمالشان سیاه تر باشد
واى به حال کسى که با نماز و طاعتش ، وارد جهنم شود. امان از کسى که صورت صدقه و زکاه و صوم و صلاه او، صورت هایى باشد که زشت تر از آن ها تصور نشود. بیچاره تو مشرکى خداوند به فضل خود، موحد اهل معصیت عصیان کار را مى آمرزد ان شاء الله ولیکن فرموده است که شرک را نمى آمرزم ، اگر بى توبه از دنیا برود. (50)
عبادات ما خود از گناهان کبیره است
تمام کارهاى ما براى لذات نفسانى و براى اداره کردن بطن و فرج است . ما شکم پرست و شهوت پرستیم .
ترک لذت براى لذت بزرگ تر مى کنیم . وجهه نظر و قلبه آمال ما، راه انداختن بساط شهوات است . نماز که معراج قرب الهى است ، ما بجا مى آوریم براى قرب به زن هاى بهشت . ربطى به تقرب حق ندارد. مربوط به اطاعت امر نیست . با رضاى خدا هزاران فرسنگ دور است .
اى بیچاره ! بى خبر از معارف الهیه که جز اداره شهوت و غضب خود، چیز دیگر نمى فهمى . تو مقدس (مواظب ) به ذکر و ورد و مستحبات و واجبات و تارک مکروهات و محرمات متخلق به اخلاق حسنه و متجنب از سیئات اخلاق در ترازوى انصاف بگذار کارهایى را که مى کنى از براى رسیدن به شهوات نفسانى و نشستن بر تخت هاى زمردین و هم آغوش شدن با لعبت هاى شوخ و شنگ بهشتى و پوشیدن لباس هاى حریر و استبرق و سکنا کردن در قصرهاى نیکو منظر و رسیدن به آرزوهاى نفسانى . آیا باید این ها را که تمام براى خود خواهى و پرستش نفس است ، به خدا نسبت داد و پرستش حق دانست ؟ آیا شما با عمله اى که براى مزدکار مى کند، چه فرقى دارید، که اگر او بگوید من محض صاحب کار این عمل را کردم او را تکذیب مى کنند؟ آیا شما دروغگو نیستید که مى گویید نماز مى کنم براى تقرب به خدا؟ آیا این نماز شما براى نزدیکى به خدا است ، یا براى تقرب به زن هاى بهشت است و رسیدن به شهوات است ؟
فاش بگویم ، پیش عرفاى بالله و اولیاى خدا، تمام این عبادات ما از گناهان کبیره است . بیچاره در حضور حضرت حق جل جلاله و در محضر تمام ملائکه مقربین او، بر خلاف رضاى حق رفتار مى کنى ، و عبادتى که معراج قرب حق است براى نفس اماره و شیطان مى کنى . آن وقت حیا نکرده ، در عبادت چندین دروغ در محضر ربوبیت و ملائکه مقربین مى گویى و چندین افترا مى زنى و منت گذارى هم مى کنى ، و عجب و تدلل هم مى نمایى و خجالت هم نمى کشى ، این عبادت من و تو با معصیت اهل عصیان که اشد آن ها (ریا) است ، چه فرق دارد؟ زیرا که ریا، شرک است و بدى و بزرگى آن از جهت آن است که عبادت را براى خدا نکردى . تمام عبادات ما شرک محض است و شائبه خلوص و اخلاق در آن نیست . بلکه رضاى خدا به طریق اشتراک هم در آن مدخلیت ندارد. فقط براى شهوات و تعمیر (و) اداره بطن و فرج است .
اى عزیز نمازى که براى خاطر خواهى زن باشد – چه زن دنیایى یا بهشتى – این نماز خدا نیست . نمازى که براى رسیدن به آمال دنیا باشد یا آمال آخرت ، به خدا ارتباط ندارد. پس چرا این قدر ناز و غمزه فروشى مى کنى ، و عشوه و غنج و دلال مى کنى ، به بندگان خدا به نظر حقارت نگاه مى کنى ، خود را از خاصان درگاه حق محسوب مى دارى ؟ بیچاره تو با همین نماز، مستحق عذابى و مستوب زنجیر هفتاد ذراعى هستى .
پس چرا خود را طلبکار مى دانى ، و براى خود در همین طلبکارى و تدلل و عجب ، عذابى دیگر تهیه مى کنى ؟ اعمالى را که مامورى ، بکن و متوجه باش که از براى خدا نیست . و بدان که خداى تعالى با تفضل و ترحم تو را به بهشت مى برد، و یک قسمت از شرک را خداى تعالى براى ضعف بندگانش ‍ به آن ها تخفیف مى دهد و به واسطه غفران و رحمتش ، پرده ستاریت به روى آن ها پوشیده است . بگذار این پرده دریده نشود، و حجاب غفران حق به روى این سیئات که اسمش را عبادت گذاشتیم ، افتاده باشد، که خداى نخواسته اگر این ورق برگردد و ورق عدل پیش آید، گند عبادات ما کم تر از معصیت هاى موبقه اهل معصیت نیست .(51)
چه جاى این همه عشوه و تدلل
اى عزیز این قدر لاف خدا مزن . این قدر دعوى حب خدا مکن . اى عارف ، اى صوفى ، اى حکیم ، اى مجاهد، اى مرتاض ، اى فقیه ، اى مومن ، اى مقدس ، اى بیچاره هاى گرفتار، اى بدبخت هاى دچار مکاید نفس و هواى آن ، اى بیچارگان گرفتار آمال و آمانى و حب نفس ! همه بیچاره هستید. همه از خلوص و خدا خواهى فرسنگ ها دورید. این قدر حسن ظن به خود نداشته باشید. این قدر عشوه و تدلل نکنید. از قلوب خود بپرسید ببینید خدا را مى جوید یا خود خواه است ؟ موخد است و یکى طلب ، یا مشترک است ؟
پس این عجب ها یعنى چه ؟ این قدر به عمل بالیدن چه معنى دارد؟ عملى که فرضا تمام اجزا و شرایطش درست باشد و خالى از ریا و عجب و شرک و سایر مفسدات باشد (و) قیمتش رسیدن به شهوات بطن و فرج است چه قابلیتى دارد که این قدر تحویل ملائکه مى دهید؟ این اعمال را باید مستور از چشم ها داشت . این اعمال از قبایح و فجایع است . باید انسان از آن ها خجلت بکشد و ستر آن ها را کند.
خداوندا به تو پناه مى بریم ما بیچاره ها از شر شیطان و نفس اماره . تو خودت ما را از مکائد آن ها حفظ فرما به حق محمد و آله – صلى الله علیهم – (52)
مذمت تکبر
باید وارد مجاهده با قصد خالص شد. البته آن وقت نفس اصلاح مى شود. تمام صفات نفسانیه قابل اصلاح است ، لیکن در اول امر، کمى زحمت دارد. آن هم بعد از ورود در اصلاح ، سهل و آسان مى شود. عمده به فکر تصفیه و اصلاح افتادن است و از خواب غفلت و هشیار شدن از سکر طبیعت است ، فهمیدن این که انسان مسافر است . و هر مسافر، زاد و راحله مى خواهد. زاد و راحله انسان ، خصال خود انسان است . مرکوب این سفر پرخوف و خطر، و این راه تاریک و باریک و صراط احد از سیف ، و ادق از شعر، همت مردانه است .نور این طریق مظلم ، ایمان و خصال حمیده است . اگر سستى کند و فتور نماید، از این صراط نتواند گذشت ، به رو در آتش افتد و با خاک مذلت یکسان شده ، به پرتگاه هلاکت افتد. و کسى که از این صراط نتواند گذشت ، از صراط آخرت نیز نتواند گذشت .
اى عزیز! همت کن و پرده جهل و نادانى را پاره کن ، و از این ورطه هولناک خود را نجات ده . حضرت مولاى متقیان و یگانه سالک راه و راهنماى حقیقى در مسجد فریاد مى زد به طورى که همسایه هاى مسجد مى شنیدند: (تجهزوا رحمکم الله فقد نودى فیکم بالرحیل .) (53)
هیچ تجهیزى در سفر آخرت براى شما مفید نیفتد الا کمالات نفسانیه و تقواى قلب و اعمال صالحه و صفاى باطن . بى عیب بودن و بى غش بودن . فرضا که اهل ایمان ناقص صورى باشى ، باید از این غش ها خالص شوى تا در زمره سعدا و صالحین قرارگیرى . رفع غش با آتش توبه و ندامت ، و گذاشتن نفس را در کوره عتاب و ملام ، و ذوب کردن آن را به آتش پشیمانى ، و برگشت به سوى خدا است . در این عالم خودت را اصلاح بکن و الا در کوره عذاب الهى و (نار الله الموقده ) (54) قلبت را ذوب کنند و خدا مى داند چند قرن از قرن هاى آخرت ، این اصلاح طول مى کشد. پاک شدن در این عالم ، سهل و آسان است تغییرات و تبدیلات در این نشاه خیلى زود واقع مى شود، و اما در آن عالم تغییر به طور دیگرى است و زوال یک ملکه از ملکات نفس ، قرن ها طول دارد.
پس اى برادر تا عمر و جوانى و قوت و اختیار باقى است ، اصلاح نفس کن . اعتنا به این جاه و شرفها مکن
این اعتبارات را زیر پا بگذار. تو آدم زاده اى ، صفت شیطان را از خود دور کن .ممکن است شیطان به این رذیله از سایر رذایل بیش تر اهمیت دهد، و چون این صفت خود او است و موجب طرد او از درگاه خداى متعال ، عارف و عامى و عالم و جاهل را بخواهد هم سلک خود کند، و در آن عالم که ملاقات کنى او را با این رذیله گرفتار ملامت او هم بشوى . بگوید اى آدم زاده ! انبیا به تو خبر ندادند که (به علت ) تکبر به پدر تو من مطرود درگاه حق شدم . براى تحقیر مقام آدم و تعظیم مقام خود ملعون شدم . تو چرا خود را گرفتار این رذیله کردى ؟ در آن هنگام تو بیچاره علاوه بر عذاب ها و گرفتارى ها و حسرت و ندامت هایى که به شنیدن درست نیاید، گرفتار سرزنش اذل مخلوقات و پست ترین موجودات هم هستى . شیطان که تکبر به خدا نکرده بود، تکبر کرد به آدم که مخلوق حق است . گفت : (خلقتنى من نار و خلقته من طین ) (55) خود را بزرگ شمرد و آدم را کوچک . تو آدم زاده ها را کوچک شمارى و خود را بزرگ . تو نیز از اوامر خدا سرپیچى کنى . فرموده : فروتن باش ، تواضع کن با بندگان خدا. تکبر کنى ، سرافرازى نمایى . پس چرا فقط شیطان را لعن مى کنى ؟ نفس خبیث خودت را هم شریک کن در لعن . همان طور که شریک با او در این رذیله اى . تو از مظاهر شیطانى ، شیطان مجسمى . شاید صورت برزخى و قیامتى تو، شیطان باشد میزان در صور آخرت ، ملکات نفس است . مانع ندارد صورت شیطان باشى ، صورت مورچه کوچک هم باشى . موازین عالم آخرت ، غیر از اینجا است . (56)
محبت به بندگان خدا
عزیزم ! با بندگان خدا که مورد رحمت و نعمت او هستند و مخلع به خلعت اسلام و ایمان اند، دوستى پیدا کن و محبت قلبى داشته باش . مبادا به محبوب حق دشمنى داشته باشى که حق تعالى دشمن دشمن محبوب خود است ، و تو را از ساحت رحمت خود طرد مى کند. و بندگان خاص خدا در بین بندگان مخفى هستند و معلوم نیست این دشمنى تو و هتک ستر و کشف عورت این مومن ، برگشت به هتک ستر خدا نکند.(57)
موعظتى براى عالمان دین
و بباید دانست که مشکل ترین امور و سخت ترین چیزها دیندارى است در لباس اهل علم و زهد و تقوى ، حفظ قلب نمودن است در این طریقه . و از این جهت است که اگر کسى در این طبقه به وظایف خود عمل کند و با اخلاص نیت وارد این مرحله شود و گلیم خود را از آب بیرون کشد و پس از اصلاح خود به اصلاح دیگران پردازد و نگهدارى از ایتام آل رسول نماید، چنین شخصى از زمره مقربین و سابقین بشمار آید. چنان چه حضرت صادق علیه السلام در خصوص چهار نفر حواریین حضرت باقر علیه السلام چنین تعبیر فرمود. و در (وسائل ) از (رجال کشى ) سند به ابى عبیده الحذا رساند قال : (سمعت ابا عبدالله علیه السلام یقول : زراره و محمد بن مسلم و ابوبصیر و برید من الذین قال الله تعالى : و السابقون السابقون اولئک المقربون ) (58)
و احادیث در این مقوله بسیار است و فضیلت اهل علم بیش از آن است که در حوصله بیان آید، و کفایت مى کند درباره آنها حدیث منقول از رسول اکرم صلى الله علیه وآله (من جاءه الموت و هو یطلب العلم لیحیى به الاسلام کان بینه و بین الانبیا درجه واحده فى الجنه ) (59)
کسى که بیاید او را مرگ در صورتى که طلب کند علم براى زنده کردن سلام ، در بهشت مقام او با مقام پیغمبران یک درجه بیش فاصله ندارد
و پس از این ان شاء الله ذکرى از فضیلت آنان پیش مى آید و اگر خداى نخواسته از طریق خلوص برکنار شد و راه باطل پیش گرفت از علما سو که بدترین خلق الله هستند و درباره آنها احادیث سخت و تعبیرات غریب وارد شده است به شمار آید. و باید اهل علم و طلاب این راه پر خطر، اول چیزى را که در نظر گیرند این باشد که اصلاح خود کنند در خلال تحصیل ، و آن را حتى الامکان بر جمیع امور مقدم شمارند که از تمام واجبات عقلیه و فرائض شرعیه واجب تر و سخت تر همین امر است .
هان اى طالبان علوم و کمالات و معارف ! از خواب برخیزید و بدانید که حجت خداوند بر شما تمامتر است و خداى تعالى از شما بیشتر بازخواست فرماید، و میزان اعمال و علوم شما با میزان سایر بندگان خیلى فرق دارد، و صراط شما باریک تر و دقیق تر است ، و مناقشه در حساب شما بیشتر شود. واى به حال طالب علمى که علوم در قلب او کدورت و ظلمت آورد. چنان چه ما در خود مى بینیم که اگر چند مفهومى ناقص و پاره اى اصطلاحات بى حاصل تحصیل نمودیم از طریق حق بازماندیم و شیطان و نفس بر ما مسلط شدند ، و ما را از طریق انسانیت و هدایت منصرف کردند، و حجاب بزرگ ما همین مفاهیم بى سرو پا شد، و چاره اى نیست جز پناه به ذات مقدس حق تعالى
بارالها ما معترف به تقصیر و مقر به گناهیم . نه یک قدمى در راه رضاى تو برداشتیم و نه یک عبادتى و اطاعتى از روى اخلاص بجا آوردیم . تو خود با لطف عمیم و رحمت واسعه با ما رفتار فرما و چنانچه در این دنیا ستر عیوب ما فرمودى در آن عالم نیز بفرما که در آنجا نیازمندیم به ستر و غفرآن (60)
نشانه هاى عالمان وارسته
و از براى فقه و عقل – یعنى آنان که غایت تحصیل آنها فقه در دین و ادارک حقایق است – نیز آثار و علائمى است که عمده آنها را بیان فرمودند.
یکى آنکه : به واسطه علم در قلب آنها حزن و اندوه و انکسار وارد شود و ناچار این انکسار و حزن براى امور زائله دنیه دنیویه نیست ، بلکه از خوف مرجع و ترس از قصور (در) وظایف عبودیت است و این انکسار و حزن علاوه بر آنکه خود قلب را نورانى مى کند و صفا مى دهد، مبداء اصلاح نفس و منشا قیام به وظایف عبودیت و بندگى مى شود. و نور علم آرام از دل صاحبش ببرد و دل او را به حق و دار کرامت آشنا کند، و از مناجات حق تعالى لذتها برد و شبها را به بیدارى گذراند و قیام به وظیفه بندگى کند. چنان چه فرماید: (قد تحنک فى برنسه ، و قام اللیل فى حندسه ) که جمله اول چنین نماید که کنایه از لزوم عبادت باشد و از علائم این عالم ربانى آن است که با آنکه کاملا قیام به عبودیت کند باز ترسناک باشد و نور علم او را هدایت کند به اینکه هر چه قیام به وظایف کنى باز قاصر و مقصرى و از عهده شکر نعمت و حقیقت عبادت برنیایى . پس قلبش مملو از خشیت و خوف شود، و حق درباره آنها فرموده است : (انما یخشى الله من عباده العلماء ) (61)
نور علم ، خشیت و حزن آور و صاحب آن با آنکه اقبال به شان خود در صلاح نفس دارد، از خوف مرجع آرام نگیرد و اصلاح خود را از خدا طلب کند و از اشتغال به غیر حق بیمناک باشد و از اهل زمان خود گریزان باشد، و بیم آن داشته باشد که مبادا آنها او را از طریق الى الله و سفر به عالم آخرت باز دارند، و دنیا و لذائد آن را به او جلوه دهند. پس حق تعالى چنین شخصى را تایید فرماید و ارکان وجودش را محکم نماید و امان به او در روز رستاخیز عنایت فرماید. (62)
باید محبت اهل بیت علیه السلام با عمل همراه باشد
پس اى عزیز! شیطان تو را مغرور نکند و هواهاى نفسانیه تو را گول نزند. البته انسان تنبل مبتلا به شهوات و حب دنیا و جاه و مال ، مثل نویسنده همیشه دنبال بهانه است از براى تایید تنبلى خود، و هر چه موافق با شهوات او باشد و موید هواهاى نفسانیه و خیالات شیطانیه او باشد اقبال به آن نماید، و چشم و گوش خود را با آن باز کند بدون آنکه فحص از مغزاى آن نماید یا به مقابلات و معارضات آن نظر نماید. بیچاره گمان مى کند به مجرد دعوى تشیع و حب اهل بیت طهارت و عصمت ، جواز ارتکاب هر محرمى را خداى نخواسته داردو قلم تکلیف – نعوذ بالله – از او برداشته شده . بدبخت نمى داند که شیطان بر او تعمیه کرده و در آخر عمر بیم آن است که محبت بى مغز بى فایده نیز از دستش برود، و با کف تهى در صف نواصب اهل بیت محشور گردد. آخر دعوى محبت کسى اگر بینه نداشته باشد، پذیرفته نیست من با شما دوست باشم و محبت و اخلاص داشته باشم و برخلاف تمام مقاصد و مطلوبات شما اقدام کنم . درخت محبت ثمره و نتیجه اش عمل بر طبق آن است و اگر این ثمره را نداشته باشد باید دانست که محبت نبوده ، خیال محبت بوده .
پیغمبر اکرم و اهل بیت مکرم او – صلوات الله علیهم – تمام عمر خود را صرف در بسط احکام و اخلاق و عقاید نمودند و یگانه مقصد آنها نشر احکام خدا و اصلاح و تهذیب بشر بوده و هر قتل و غارت و ذلت و اهانتى را در راه این مقصد شریف سهل شمردند و از اقدام باز نماندند. پس محب و شیعه آنها کسى است که در مقاصد آنها با آنها شرکت کند و پیروى از آثار و اخبار آنها کند. اینکه در اخبار شریفه اقرار به لسان و عمل به ارکان را از مقومات ایمان شمرده ، بیان یک سر طبیعى و سنه الله جاریه طبیعیه اوست اظهار عشق و تغزل در شان معشوق و عمل به لوازم ایمان و محبت خدا و اولیاى او، (و اگر) عمل نکرد مومن نیست و محبت ندارد و این صورت ایمان و محبت بى مغز و معنى نیز با جزئى حوادث و فى الجمله فشار از بین مى رود و صفر الید (63) به دار جزاى اعمال منتقل شود. (64)
دعا و ختام
بار خدایا! که قلوب اولیا را به نور محبت منور فرمودى ، و لسان عشاق جمال را از ما و من فرو بستى ، و دست فرومایگان خود خواه را از دامن کبریائى کوتاه کردى ، ما را از این مستى غرور دنیا هشیار فرما، و از خواب سنگین طبیعت بیدار و حجابهاى غلیظ و پرده هاى ضخیم خود پسندى و خود پرستى را به اشارتى پاره کن و ما را به محفل پاکان درگاه و مجلس قدس مخلصان خداخواه بار ده ، و این دیو سیرتى و زشتخویى و درشت گویى و خود آرایى و کج نمایى را از ما برکنار فرما، و حرکات و سکنات و افعال و اعمال و اول و آخر و ظاهر و باطن ما را به اخلاص و ارادت مقرون نما.
بارالها! نعم تو ابتدائى است (داد حق را قابلیت شرط نیست ) و نوال تو غیر متناهى ، باب رحمت و عنایتت مفتوح است و خوان نعمت بى پایانت مبسوط، دلى شوریده و حالى آشفته ، قلبى داغدار و چشمى اشکبار، سرى سودائى بى قرار، و سینه اى شرحه شرحه آتش بار مرحمت فرما، و خاتمه ما را به اخلاص به خودت و ارادت به خاصان درگاهت یعنى دیباچه دفتر وجود و خاتمه طومار غیب و شهود محمد و آل و اهل بیت مطهرش – صلوات الله علیه و علیهم اجمعین – به انجام رسان . والحمدالله اولا و اخرا و ظاهرا و باطنا. (65)
کلمات قصار امام خمینى قدس سره در باب خودسازى و مبارزه با نفس (66)
ما تا اصلاح نکنیم خودمان را، نمى توانیم کشور خودمان را اصلاح کنیم .
هر کسى از خودش باید شروع کند، و عقاید و اخلاق و اعمالش را تطبیق با اسلام بدهد و بعد از این که خودش را اصلاح کرد، آن وقت دنبال این باشد که دیگران را اصلاح کند.
اگر بخواهید کشور شما یک کشور مستقلى باشد که دیگران نتوانند در آن دخالت بکنند، از خودتان باید شروع کنید
شما خودتان را درست کنید، کشورتان درست مى شود
آن چیزى که بر همه ما لازم است ابتدا کردن به نفس خودمان است ، و قانع نشدن به این که همان ظاهر درست بشود، و از قلبمان شروع کنیم ، (از) مغزمان شروع کنیم ، و هر روز دنبال این باشیم که روز دوممان بهتر از روز اولمان باشد.
از بالاترین و والاترین حوزه هایى که لازم است به طور همگانى مورد تعلیم و تعلم قرار گیرد، علوم معنوى اسلامى از قبیل علم اخلاق و تهذیب نفس و سیر و سلوک الى الله (است ) – رزقنا الله و ایاکم – که جهاد اکبر مى باشد
علم و تهذیب نفس است که انسان را به مقام انسانیت مى رساند
این فراموشى از خود مقدمه براى کمال انسان است
قبل از این که این نامه اعمال ما براى پیشگاه خدا، و قبل از این که آن ، براى پیشگاه امام زمان – سلام الله علیه – برسد، خودمان باید نظر کنیم
کارى بکنید که وقتى از این جا بار را بستید، در حضور خداى تبارک و تعالى با رو سفیدى باشید
همه مکلفیم که تزکیه بشویم ، تا بتوانیم از نور الهى و نور قرآن استفاده کنیم
باید خودتان را بسازید تا بتوانید قیام کنید. خود ساختن به این که تبعیت از احکام خدا کنید.
اگر ما خودمان را اصلاح کنیم ، قهرا آن مقصدى که ما داریم در دنیا هم صدور پیدا مى کند
سازندگیهاى روحى مقدم بر همه سازندگیهاست ، جهاد سازندگى از خود افراد باید شروع بشود
بسازید! باید بسازیم خودمان را. جدیت کنید که این جهاد سازندگى را از خودتان شروع کنید. وقتى از خودتان شروع کردید، هر کارى بکنید، این کارى است الهى .
باید انقلاب باطنى بکنیم ، باید نفوسمان هم منقلب بشود، اگر تا حالا در تحت سلطه شیطان و طاغوت بوده است ، متحول بشویم .
در نفسى که مهذب نشده ، علم حجاب ظلمانى است .
تکلیف الهى است که اگر در دلمان هم بعضى مان از بعضى مان خوشش نمى آید، در مقام عمل ، در مقام ذکر، در مقام تبلیغ ، بر خلاف نفس خودش عمل بکند
اگر علم (بلا تهذیب ) باشد ضررش از جهل بدتر است .
آن وقتى کلام تاثیر دارد که از قلب مهذب و پاک بیرون بیاید
این من را اگر انسان زیر پا گذاشت و (او ) شد، اصلاح مى کند همه چیز را
گاهى علم توحید انسان را به جهنم مى فرستد، گاهى علم عرفان انسان را به جهنم مى رساند، گاهى علم فقه انسان را به جهنم مى فرستد، گاهى علم اخلاق انسان را به جهنم مى فرستد، با علم درست نمى شود، تزکیه مى خواهد.
علم توحید هم اگر براى غیر خدا باشد از حجب ظلمانى است
خدا نکند انسان پیش از آن که خود را بسازد جامعه به او روى آورد و در میان مردم نفوذ و شخصیتى پیدا کند که خود را مى بازد، خود را گم مى کند.
آن کس که اتکا به خدا دارد منصور است
دستت از این عالم – که مزرعه آخرت است – اگر کوتاه شد، دیگر کار گذشته است و اصلاح مفاسدنفس را نتوانى کرد
من خوف این را دارم که آنها براى خاطر ما و شنیدن حرف ما به بهشت بروند، و ما براى خاطر این که خودمان مهذب نبودیم به جهنم
عید واقعى آن وقتى است که انسان رضاى خدا را به دست بیاورد، درون خود را اصلاح کند
تا ساخته نشود یک ملت و یک جامعه ، نمى تواند به آن مقاصد عالیه اى که دارد برسد
ایمان و ارزش هاى معنوى
اگر ایمان وارد قلب شود کارها اصلاح مى شود
ایمان به خدا نور است ، ایمان به خدا باعث مى شود که تمام تاریکى ها از پیش پاى مومنین برداشته بشود
ایمان عبارت از این است که آن مسائلى را که شما با عقلتان ادراک کرده اید، آن مسائل را قلبتان هم به آن آگاه بشود، باورش بیاید
کسانى که با خدا باشند، توجه به خدا و ایمان به خدا داشته باشند، خداوند آنها را از تمام ظلمت ها، از تمام تاریکى ها خارج مى کند، و به حقیقت نور مى رسند
بدان که حقیقت علم و ایمان – که متقوم به علم است – نور است
بدان که ایمان نیز از کمالات روحانیه اى است که به حقیقت نوریه آن کمتر کسى آگاه گردد. حتى خود مومنین تادر عالم دنیا و ظلمت طبیعت هستند، از نورانیت ایمان خود و کراماتى که در پیشگاه مقدس حق براى آنها است مطلع نیستند
مبدا همه خیرات و مبدا همه ترقیاتى که براى یک مملکت است ، چه در جهت مادى ، چه در جهت معنوى ، این است که ایمان در کار باشد
تهدید و تطمیع در کسانى اثر مى کند که ایمان ندارند
مدعیان ایمان زیادند، لکن مومنین اند کند
اگر جنبه ایمان مردم تقویت شد، همه امور به راحتى انجام مى شود
(عدد کم ) بودن اشکال ندارد، (ایمان قوى ) بودن مهم است
آنچه میزان سعادت است این است که انسان مومن باشد، و صبر داشته باشد و دیگران را به صبر وادار کند، و حق بگوید و دیگران را به حق گفتن وادار بکند
من نمى توانم باور کنم که کسى مبادى معنوى نداشته باشد و براى مردم کوشش کند
کوشش کنید معنویت را تقویت کنید در بین این ملت ، با معنویت است که شما مى توانید استقلال خودتان را حفظ کنید و به مراتب کمال برسانید
ارزش هاى معنوى ارزش هاى همیشگى هستند
همه بدبختیها از ضعف ایمان و سستى یقین است
شرافت به تقواست
خرابیهاى مادى جبرانش آسانتر از خرابیهاى معنوى است
کسانى که براى خدا کار مى کنند، هیچ وقت باخت در آن نیست . آنهایى که براى دنیا کار مى کنند باخت دارند، که اگر نرسیدند، خوب باختند و عمرشان را هم هدر دادند
ما امیدمان به خداست و مایوس از خدا نیستیم ، و بر مشکلات به امید خدا غلبه مى کنیم
من اطمینان دارم که تا این ملت توجه به خدا دارد، هیچ قدرتى نمى تواند به این آسیب برساند
اگر ملت ما براى خدا و براى رضاى پیغمبر اکرم به پیش برود، تمام مقاصدش حاصل خواهد شد
گمان نکنید که کاخ سفید و کرملین الان آرام نشسته اند و با وضع آرام زندگى مى کنند، آنها با اضطراب زندگى مى کنند، و این اضطراب براى این است که آنها تبع شیطان هستند، و شیطان نمى گذارد که طمانینه پیدا بشود در قلب انسان
اگر ایمان به خدا و عمل براى خدا در فعالیت هاى اجتماعى و سیاسى و اقتصادى و سایر شوون زندگى بشر وارد شود، پیچیده ترین مشکلات امروزى جهان به آسانى حل مى شود
تقوا ملاک برترى
آنى که تقوایش بیشتر است که ترسش از خدا بیشتر است . آنى که خدمت براى خدا مى کند، او مقدم است
همه برادر و برابرند، فقط و فقط کرامت ، در پناه تقوا، و برترى ، به اخلاق فاضله و اعمال صالحه است
آنچه اصل است تقواست ، ولى اگر همین تقوا نزد اشخاصى جاهل باشد، گاهى ضرر مى زند
اگر مجهز به علم و تقوا و شعور انقلابى – اسلامى شدید پیروزیتان حتمى است ، و اگر – خداى نکرده – در این مرحله کوتاهى کنید، مسئولیت آن به عهده خود شماست
ملت اگر متقى شد مى توان که حفظ کند خودش را از همه آفاتى که در دنیا پیش مى آید.
اخلاص
قلب را به خلوص نیت و صدق باطن مزین نماییم و صفا دهیم
هیچ عبادتى بى نیت خالصه ، مقبول در گاه حق تعالى نیست
هیچ چیز در عبادات به اهمیت نیت و تخلیص آن ، نیست
خودتان را متصل کنید به آن دریاى لایزال ، و کارهایتان را کارهاى الهى کنید توجه به احکام خداى تبارک و تعالى داشته باشید
کمال و حسن اعمال ، به نیات و اقبال قلب و حفظ حدود است
در هر درجه که هستى بکوش ، و اخلاص خود را زیادت کن ، و اوهان نفس و وساوس شیطان را از دل بیرون نما، البته نتیجه برایت حاصل مى شود، و راهى به حقیقت پیدا مى کنى ، و طریق هدایت براى تو باز مى شود، و خداوند تبارک و تعالى از تو دستگیرى مى فرماید
شما روى تدبیر و فکر عمل کنید، دیگر نه از کشتن بترسید و نه از کشته شدن عمده این است که قصدتان خالص باشد
کوشش کنید قصد خودتان را خالص کنید براى خدا، که چه کشته بشوید و چه بکشید شما اهل نجات هستید.
جدیت کنید که کارهایتان براى خدا باشد، قیامتان لله باشد.
اخلاق پسندیده
با اخلاق مردم را خاضع کنید، و خضوع قلبى میزان است ، و اگر بتوانید قلب مردم را همراه خود کنید، این چیزى است که پیش خداوند داوم و ثبات دارد
با بندگان خدا که مورد رحمت و نعمت او هستند و مخلع به خلعت اسلام و ایمانند، دوستى پیدا کن و محبت قلبى داشته باش
اعتماد به نفس
ما باید این را بفهمیم که همه چیز هستیم ، و از هیچ کس کم نداریم .ما که خودمان را گم کرده بودیم باید این (خود گم کرده ) را پیداکنیم
اتکال به نفس ، بعد از اعتماد به خداوند، منشا خیرات است
فکر این باشیم که خودمان شخصیت پیدا بکنیم
مقاصد وقتى که عالى شد، زحمتهاى در راه آن مقصد باید در نظر انسان نباشد
از هیچ قدرتى نترسید ، وقتى خدا با شماست همه چیز باشماست
با اتکا به خدا از هیچ چیز ترسى نداریم
کسى که خدا با اوست از هیچ قدرتى جز قدرت او هراسى ندارد
قناعت و ساده زیستى
معنویات اساس اسلام است . سعى کنید معنویات را زیاد کنید و از تشریفات ، تا آن جا که مقدور است بکاهید
خود را به ساده زیستن عادت دهید، و از تعلق قلب به مال و منال و جاه و مقام بپرهیزید
با زندگانى اشرافى و مصرفى نمى توان ارزش هاى انسانى – اسلامى را حفظ کرد
صبر کلید ابواب سعادات و سرمنشانجات از مهالک است
صبر بلیات را بر انسان آسانمى کند و مشکلات را سهل مى نماید، و عزم و اراده را قوت مى دهد
مقصد هر چه بزرگتر باشدت رنج در راه آن هر چه زیاد باشد، باید انسان تحمل کند
اگر چنانچه استقامت کنیم موید به تاییدات الهى هستیم
توبه
براى هر کسى ، هر کارى بکند، باز جاى توبه هست ، در توبه باز است ، رحمت خدا واسع است
توبه شرایطى دارد که تا آن شرایط تحقق پیدا نکند، خداى تبارک و تعالى قبول نمى کند
بهار توبه ایام جوانى است که بار گناهان کمتر ، و کدورت قبلى ناقصتر، و شرایط توبه سهلتر و آسانتر است
پشیمانى و عزم بر ترک گناه ، براى کسانى که پنجاه سال یا هفتاد سال غیبت و دروغ مرتکب شده ، ریش خود را در گناه و معصیت سفید کرده اند حاصل نمى شود. توبه کنید زیرا توبه با لفظ (اتوب الى الله ) تحقق نمى یابد، بلکه ندامت و عزم بر ترک لازم است
حب نفس و هواهاى نفسانى
از هواهاى نفسانیه که میراث شیطان است ، بر حذر باشیم
میزان بازماندن از حق ، متابعت هواى نفس است
اهمیت امراض نفسانیه ، هزاران درجه بیشتر از امراض جسمانیه است
اگر یک در به روى خواهش بازکنى ، لابدى که درهاى بسیارى به روى آن باز کنى
اى عزیز! بدان که خواهش و تمناى نفس منتهى نشود به جایى ، و به آخر نرسد اشتهاى آن
هر بلایى سرانسان مى آید، یا جامعه از دست قدرتمندان مى بیند، این در اثر هواى نفس و خود خواهى است
شیطان باطنى انسان ، خود آدم است ، خود انسان ، آن نفسیت انسان ، آن هواهاى انسان
تمام فسادهایى که در بشریت پیدا شده است ، از اولى که بشریت تحقق پیدا کرده است تاکنون ، و تا آخر، منشاش همین حب نفس است
آفت انسان هواى نفس انسان است
تا در بند خویشتن خویش و هواهاى نفسانى خود باشید، نمى توانید (جهاد فى سبیل الله ) و دفاع از (حریم الله ) نمایید
راس همه خطاهایى که انسان مى کند حب نفس است
آنچه که خطر براى هر انسانى و هر متصدى امرى هست ، حب نفس است بالاترین گرفتارى ما همین گرفتارى حب نفس است ، گرفتارى حب جاه است ، گرفتارى حب شهرت است
نفس انسان بدتر از هر سرکشى است ، سرکشى نفس انسان را به هلاکت مى رساند.
آن که کمر انسان را مى شکند این است که حب انسان به خودش ، و حب انسان به ریاستش ، و حب انسان به همه چیزهایى که موجب حب است ، انسان را برساند به آن جایى که اگر نبى اکرم هم از او بگیرد دشمن او مى شود، و آن وقت هم که مى فهمد خدا دارد مى گیرد دشمن او مى شود.
دنیا دوستى و قدرت طلبى
دنیا آنى است که در ما هست ، که ما را از مبدا کمال دور مى کند، و به نفس و نفسانیت خودمان مبتلا مى کند
هر چه توجه نفس به دنیا بیشتر گردد، به همان اندازه از توجه به حق و عالم آخرت غافل گردد
تمام مفاسد روحانى و اخلاقى و اعمالى ، از حب به دنیا، و غفلت از حق تعالى و آخرت است
علمى که انسان را به خدا نزدیک مى کند، در نفس دنیا طلب باعث دورى بیشتر از درگاه ذى الجلال مى گردد
هر چه وجهه قلب به تدبیر امور و تعمیر دنیابیشتر شد و علاقه افزون گردید، غبار ذلت و مسکنت ، بر او بیشتر ریزد، و ظلمت مذلت و احتیاج ، زیادتر آن را فراگیرد
اى عزیز! تو اگر عار ندارى از طلب دنیا، لااقل از مخلوق ضعیف ، که مثل خود توست ، طلب مکن
توجه و تعلق نفس به مادیات ، انسان رااز کاروان انسانها باز مى دارد، و بیرون رفتن از تعلقات مادى و توجه به خداى تبارک و تعالى ، انسان را به مقام انسانیت مى رساند
دنیاى مذموم همین است که انسان توجه داشته باشد ولوبه یک تسبیح ، و لو به یک کتاب
توجه به زرق و برق دنیا انسان را از آن احساس انسانى اش مى برد
اگر بخواهند در ضیافت خدا وارد بشوند، به اندازه وسع خودشان ، باید از دنیا اعراض کنند و قلبشان را از دنیا برگردانند
ثروتمندان فقرایى هستند در صورت اغنیا، و نیازمندانى هستند در لباس بى نیازان
بیرون رفتن از تعلقات مادى و توجه به خداى تبارک و تعالى ، انسان را به مقام انسانیت مى رساند
بدان که این عالم دنیا، براى نقص و قصور و ضعفى که در آن است ، نه دار کرامت و جاى ثواب حق تعالى است ، و نه محل عذاب و عقاب است
ترس از مرگ براى کسانى است که دنیا را مقر خود قرار داده ، و از قرارگاه ابدى و جوار رحمت ایزدى بى خبرند.
هر مقامى که براى بشر حاصل مى شود، چه مقامهاى معنوى و چه مقامهاى مادى ، روزى گرفته خواهند شد، و آن روز هم نامعلوم است
کسى که رابطه با خدا دارد شکستن ندارد. شکست مال کسى است که آمالش دنیا باشد
آنها جان خودشان را براى اسلام و براى مصلحت کشور اسلامى فدا مى کنند، و ما سر خون آنها این جا بنشینیم و با هم جنگ و ستیز کنیم ! این در منطق اسلام از بزرگترین گناهان است
قدرت طلبى از هر که باشد، از شیطان است
این قدر دنبال این نباشید که ما خانه مان چه جور است و زندگى مان چه جور است و چه …، دنبال آن شرافت انسانى باشید. دنبال آن معناباشید که شما را پیروز کرد.
امورى که مربوط به این عالم است گذر است ، زودگذر هم هست ، و پیروزیها و شکستها و خوشیها و ناخوشیهاى این دنیا بیش از چند روزى و مقدار اندکى پایدار نیست
خودبینى و خودخواهى
تمام فسادهایى که در عالم پیدا مى شود از خودخواهى پیدا مى شود
تمام مفاسدى که در عالم واقع مى شود از این توجه به خود است
مادامى که انسان خودش را مى بیند، نمى تواند به آن راهى که راه هدایت است دست پیدا بکند
هیچ شکى در این نکنید که هر که گفت (من ) این (من ) شیطان است
بدان که رذیله عجب از حب نفس پیدا مى شود
خود محورى : (من ، نه غیر ) این در همه نفوس هست ، مگر این که تهذیب بشود
چقدر انسان باید جاهل باشد که این چیزها را مقام بداند و چقدر ضعیف النفس باشد که این حکومت را، حکومت ها را یک مقام بداند
بکوشید تا حجاب خویت را بردارید و جمال جمیل او – جل علا – را ببینید، آنگاه است که هر مشکلى آسان و هر رنجى و زحمتى گواراست
خودبینى ارث شیطان است
تا این خودخواهیها در بشر هست ، این جنگها و این فسادها و این ظلمها و ستمگریها هست
تا این خودخواهیها در بشر هست ، این جنگها و این فسادها و این ظلمها و ستمگریها هست
اگر – خداى نخواسته در بشر هست ، این جنگها و این فسادها و این ظلمها و ستمگریها هست
اگر – خداى نخواسته – کارها با خودخواهى و غرور همراه شد، مبدا شکست انسان است
نمى شود که انسان هم خود پرست باشد و هم خداپرست . نمى شود که انسان هم منافع خودش را ملاحظه کند و هم منافع اسلام . باید یکى از این دوتا باشد
من اگر براى خودم نسبت به سایر انسان ها یک مرتبتى قائل باشم ، این انحطاط فکرى است ، و انحطاط روحى
اگر انسان در هر امرى که وارد مى شود، در آن امر خودخواهى را کنار بگذارد و مصلحت را ملاحظه بکند، و خدا را ملاحظه بکند، هم موفق مى شود و هم از خطراتى که بر این خود خواهى (مترتب ) است در امان مى ماند
نزاع مال خودخواهى است ، از نقطه نفس انسان پیدا مى شود
دو جور تعریف داریم : یک وقت این است که آدم تعریف مى کند، مى خواهد خودش را نشان بدهد، این ابلیس است یک وقت از خودش تعریف مى کند براى این که هدایت کند دیگران را، این نفس رحمان است
هواى نفس انسان مى خواهد هر چه بشود بگوید من کرده ام ، و این آثار خودخواهى است ، و اختلافاتى هم که مشاهده مى شود از ضعف ایمان است
هیچ فردى نمى تواند ادعا کند که من نقص ، هیچ ندارم . اگر کسى ادعا کرد این را، بزرگترین نقصش همین ادعاست
غرور از پیروزیها، آفت بزرگى است که شیطان باطنى در بندگان خدا به وجود مى آورد، تا آنان را از راه حق منحرف کند
غرور و غفلت انسان را به تباهى مى کشد
کبر از اخلاق خاصه شیطان است
هر کس جهلش بیشتر و عقلش ناقصتر است ، کبرش بیشتر است . هرکس علمش بیشتر و روحش بزرگتر و صدرش منشرحتر است ، متواضعتر است
عیبجویى
و هیچ عیبى بالاتر از آن نیست که انسان عیب خود را نفهمد و از آن غافل باشد، و با آن که مجموعه عیوب است به عیوب دیگران بپردازد
چرا باید عقده هاى قلبى ، انسان را منحرف کند، و هواهاى نفسانى همه چیز را کنار بگذارد و فقط عیوب را نگاه کند
اسرار مردم هر چه باشد، فاش کردن بر خلاف اسلام است
غفلت
یک لحظه از خدا غافل نباشید. غفلت از مبدا قدرت ، انسان را به هلاکت مى رساند
یاءس و ناامیدى
هیچ گاه از کارها ماءیوس نشوید، چون همه چیز یک دفعه درست نمى شود، و کارهاى بزرگ باید به تدریج صورت گیرد.
یاءس از جنود شیطان است ، امید از جنود خداست ، همیشه امیدوار باشید.
مفاسد و انحرافات اجتماعى
انبیا مثل یک طبیبى بودند که مى خواستند اصلاح کنند جامعه را.
اگر انحراف اخلاقى نباشد، هیچ یک از این سلاح هاى جنگى به حال بشر ضرر ندارد.
آن چیزى که دارد این سیاره ما را در سراشیبى انحطاط قرار مى دهد، انحراف اخلاقى است .
آن که فاسد مى کند جامعه را، و دست از فسادش برنخواهد داشت ، او را باید از جامعه جدا کرد، (1) و یک غده سرطانى است که جامعه را فاسد مى کند. نجات معتاد نجات یک فرد نیست ، نجات اسلام است
این وظیفه شرعى نیست که کسى به مسلمانى اهانت کند، از برادر دینى بدگویى نماید، این حب دنیا و حب نفس است ، این تلقینات شیطان است که انسان را به این روز سیاه مى نشاند.
اذیت مسلم و آزار مومنین از بزرگترین گناهان کبیره است .
امر به معروف و نهى از منکر
امر به معروف و نهى ازمنکر بر همه ملت واجب است .
سفارش به حق ، که امر به معروف است و نهى از منکر است ، برهمه مسلمین واجب است .
اگر یک حاکم ظالمى بر مردم مسلط شد، علماى ملت ، دانشمندان ملت باید استنکار کنند، باید نهى از منکر کنند.
شما و ما موظفیم که هم در تمام امورى که مربوط به دستگاههاى اجرایى است امر به معروف کنیم ، و اگر اشخاصى پیدا مى شوند که خلاف مى کنند، معرفى کنیم به مقاماتى که براى جلوگیرى مهیا هستند، و مشکلات را هم تحمل کنیم .
شما از اول اگر جلوى فساد را نگیرید، معلوم نیست که به وضع سابق منتهى نشود.
از آنچه در نظر شرع حرام ، و آنچه برخلاف مسیر ملت و کشور اسلامى ، و مخالف با حیثیت جمهورى اسلامى است ، به طور قاطع اگر جلوگیرى نشود همه مسئول مى باشند.

1-اشاره است به مضمون آیه شریفه (الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله الا بذکر الله تطمئن القلوب …) آنان که ایمان آورده اند و دلهاشان با یاد خدا آرام گیرد. هان با یاد خدا دلها آرام گیرد رعد / 28
2-(حشر / 18): اى آنان که ایمان آورده اید، از خدا پروا کنید، و هرکس بنگرد براى فردا (ى قیامت ) چه پیش فرستاده و تقواى خدا پیشه سازید، خدا بدانچه انجام مى دهید آگاه است .
3-بنگر چه کسى را نافرمانى کرده اى
4-برگرفته از نامه حضرت امام خمینى قدس سره به گرامى فرزندشان سید احمد خمینى ، نوشته شده در تاریخ 26 تیر 63، چاپ شده در کتاب نقطه عطف .
5-محرم راز، سفارش نامه حضرت امام قدس سره به جناب احمد آقا در تاریخ 27 ربیع الثانى 1408
6-رحمتش همه چیز را فرا گرفته است
7-(زمر / 53): از رحمت خدا مایوس مشوید، زیرا خدا همه بندگان را مى آمرزد.
8-(نحل / 70): و از میان شما کسى را به پیرى مى رساند تا هر چه را آموخته است از یاد ببرد.
9-برگرفته از نامه حضرت امام خمینى به خانم فاطمه طباطبایى چاپ شده در کتاب باده عشق
10-المحجه البیضاء، ج ص 45: علم نورى است که خدا در دل هر که بخواهد مى افکند
11-(نمل / 18) مورچه اى گفت : اى مورچگان به خانه هاى خود شوید، مبادا سلیمان و سپاهیانش ناآگاهانه شما را پایمال کنند.
12-(محمد / 24) آیا در قرآن اندیشه و تدبر نمى کنند یا بر دلهایشان قفل ها (زده شده ) است
13-گلستان سعدى ، باب اول ، حکایت چهارم .
14-غرر الحکم ، فصل 30، حدیث 11: به گفته بنگر. نه به گوینده
15-(جمعه / 5) در مثل آنان که تورات بر آنها بار باشد…
16-اشاره است به روایتى از رسول خدا صلى الله علیه وآله که در آن آمده است (و ان اهل النار لیتاذئون بریح العالم التارک لعلمه ..) الخصال ، ج 1، ص 51
17-برگرفته از نامه حضرت امام خمینى – رحمه الله علیه – خطاب به خانم فاطمه طباطبائى چاپ شده در کتاب ره عشق .
18-در این نوشتار نسخه منتشر شده توسط موسسه فرهنگى رجاء مورد استفاده قرار گرفته و آدرس مطالب بر اساس همان چاپ است
19-چهل حدیث ، ص 94 و 95
20-در اصل : غورى ورى
21-چهل حدیث ص 130 و 131
22- در اصل : مانع
23-سوره طه ، آیات 1 و 2
24-نهج البلاغه فیض ، خطبه 195
25-در مفاتیح الجنان ، اعمال شب 27 ماه مبارک رمضان این چنین آمده (اللهم ارزقنى التجافى عن دار الغرور، و الا نابه دار الخلود و…)
26-چهل حدیث ، ص 151 و 152
27-احیاه العلوم ، ج 4، ص 14 -کنوز الحقائق (در حاشیه الجامع الصغیر، ج 1) ص 133
28-غوالى اللئالى ، ج 4، ص 7
29-چهل حدیث ، ص 220 و 221
30-سوره آل عمران : آیه 54
31-چهل حدیث ص 232 – 234
32-چهل حدیث ، ص 5 و 6
33-چهل حدیث ، ص 7
34-چهل حدى ، ص 7 و 8
35-چهل حدیث ، ص 8 و 9
36-چهل حدیث ، ص 10 و 11
37-چهل حدیث ، ص 249 و 250
38-چهل حدیث ، ص 16
39-در اصل : یا سرو دست
40-چهل حدیث ص 358 – 361
41-سوره زمر: آیه 55
42-سوره حج : آیه 2
43- چهل حدیث ، ص 2 و 21
44-چهل حدیث ، ص 23 و 24
45-سوره روم آیه 30
46-چهل حدیث ، ص 32 و 34
47-المنهج القوى ، ج 5، ص 516 – علم الیقین ، ج 1، ص 381
48-چهل حدیث ، ص 38 و 39
49-بحار الانوار، ج 70، ص 240 و 242
50-چهل حدیث ، ص 43 و 44
51-چهل حدیث ، ص 62 و 63
52-چهل حدیث ، ص 65 و 66
53-نهج البلاغه فیض ، خطبه 195
54-سوره همزه : آیه 6
55-سوره اعراف : آیه 12
56-چهل حدیث ، ص 86 و 87
57-چهل حدیث ، ص 267
58-وسائل الشیعه ، ج 18، ص 85 ص 105
59-سنن دارمى ، ج 1، ص 100
60-چهل حدیث ، ص 322 و 323
61-سوره فاطر: آیه 28
62-چهل حدیث ص 323 و 324
63- تهیدست
64- چهل حدیث ، ص 483 و 484
65- چهل حدیث ، ص 555 و 556
66- به نقل از (کلمات قصار، پندها و حکمتها )، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى (ره )، ص 85 – 65

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید