خوشروی مهربان!

خوشروی مهربان!

نویسنده:علی شیرازی

در سحرگاه جمعه، هفدهم ربیع الاول سال 570 میلادی- عام الفیل- مکه با نور ولادت پیامبر گرامی اسلام( صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ) چهره‏ی نویی گرفت. تمام بت‏های خانه‏ی کعبه درهم شکست. چهارده کنگره‏ی ایران کسری فروریخت. دریاچه ساوه خشک شد. آتشکده‏ی فارس خاموش گشت. ساختمانی که بر روی دجله ساخته بودند، ازهم پاشید. نوری از جانب حجاز درخشید، و تا مشرق را روشن کرد. تخت پادشاهان در سرتاسر گیتی واژگون شد.
همه‏ی این رخدادها، نشان از تغییر و تحولی عمیق در هستی داشت که ریشه‏ی آن را می‏بایست در تولد مولود آن لحظات جستجو کرد. مولودی که با ورودش به جهان هستی، مژده‏ی شکست رذالت‏ها را داد. نوری که از آن میلاد، شرق و غرب را منور نمود، فریاد گر روزنه‏ی امیدی بود که در فردایی نه چندان دور، همه‏ی آن حقایق روشن می‏شد و مولودی هفدهم ربیع الاول، چهل سال بعد، در روز بیست و هفتم رجب، چون نوری، همه‏ی تاریکی را در هم می‏نوردید و هم چون خورشیدی، تمام جهان را به سوی توحید فرا می‏خواند.
هدف از این فراخوانی، تبیین شخصیت بزرگ انسانی بود. ظلم و فساد و زشتی و هوای نفس را کنار بگذارید و در راه مستقیم الهی قدم زنید. به غیر از خداوند بزرگ، بنده‏ی کس دیگری نباشید؛ زیرا ارزش انسان به حرکت در مسیر توحید است.
پیامبر گرامی‏اسلام( صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ) برای همین منظور به مقام رسالت برگزیده شده است. خودش می‏فرماید: «انی بعثت لاتهم مکارم الاخلاق» – من برای تمام کردن مکارم اخلاق برانگیخته شده‏ام، تامقام عالی بشر را برای او گوشزد کنم. مبادا خود را به بهایی اندک بفروشیم. مولایمان علی( علیه‏السلام ) فرمود: بهای انسان بهشت است. خود را به کمتر از آن نفروشیم که ارزان فروشی کرده‏ایم.
حضرت محمد( صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ) چهل سال خودسازی کرد تا در اوج بندگی، انسان‏ها را به راه توحید دعوت کند. تمام اوصاف الهی در وجود او جمع بود. مهربان‏ترین انسان‏ها بود. خوش برخورد و صمیمی بود. از ما به خودمان دل سوزتر بود. همواره در سلام کردن پیش دستی می‏کرد. راستی و درستی او، زبانزد خاص و عام بود.
این شخصیت برجسته، برای رسالت و ابلاغ فرمان الهی به مردم انتخاب می‏شود، تا راه درست رفتن را به انسان‏ها بیاموزد. مسیر انسان شدن را ترسیم کند.
قرآن کریم صریحا می‏فرماید: که حضرت محمدبن عبدالله( صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ) الگویی زیبا برای مسلمانان است و هرکس که خواهان خیر دنیا و آخرت می‏باشد، باید بکوشد تا او و رفتارش را نصب العین خود قرار دهد و همواره در پی محمدی شدن باشد.
شرح صدر، گذشت، عبادت، نظافت، خوشرویی، شجاعت، ادب، زهد، استقامت، بصیرت، امانتداری و خلوص نبی گرامی( علیها‏السلام ) الگوی رفتاری همه‏ی ماهاست.
اوصاف نیکوی حضرت نبی‏خاتم( صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ) از هزار نیز فراتر است. ابن سعد در طبقات می‏آورد:«حضرت محمد( صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ) پیش از آنکه به پیامبری برسد، از نظر مردانگی و خوشخویی و آمیزش با مردمان و گفتار با آنان و حکم و امانتداری و راستگویی و به دور بودن از ناسزاگویی و آزار رسانی، بهترین قوم خویش بود.»(1)
همه‏ی این صفت‏ها، جزئی از خصلت‏های نیکوی پیامبر است. انبیای الهی وقتی می‏خواهند مردم را به کاری دعوت کنند، سعی می‏نمایند با دل‏های آنان ارتباط برقرار کنند، و به قلوب و دل‏ها فرمان می‏دهند. رسیدن به این رتبه کار آسانی نیست. حضرت ختمی مرتبت( صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ) الگوی پیامبران در این عرصه است.
قرآن مجید علت حمایت مردم از پیامبر را، اخلاق نیکو و پسندیده‏ی رسول الله می‏داند. و صفی که قبل از رسالت نیز مردم را در گرد او جمع کرده است. دشمنی حضرت محمد( صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ) نیز از همان قاعده‏ی دوستی جدا نیست؛ به این معنی که پیغمبر( صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ) به هنگامی دشمن می‏دارد که دشمنی تعبیری از دوستی و حمایتی از آن باشد و عامل هدایت یا کمتر شدن رذالت و گمراهی در فرد خاطی شود.
جدی بودن رسالت و سنگین بودن بار مسؤولیت، مانع از خوشرویی حضرت نمی‏شد و ایشان اگر چه غمگین بودند، اما آثار آن غم هرگز در چهره‏شان ظاهری نمی‏شد و همواره متبسم و خندان بودند.(2)
خنده‏ی حضرت، ملایم و بیش‏تر تبسم و لبخند بود، و به کسانی که جدی بودن را در اخم و خشونت چهره می‏دانستند، می‏آموخت که مؤمن باید خندان باشد.
ترسیم این حقیقت و نشان دادن چهره‏ی خندان در اوج ناراحتی و دل سوزی برای همه، حتی دشمن، تنها توسط اولیای الهی میّسر و ممکن است. آنان که کاملند، راه کمال را بدینگونه ترسیم کنند و ما برای رسیدن به آن هدف، راهی جز حرکت در مسیر اولیاء، خصوصا حضرت ختمی مرتبت( صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ) نداریم. تنها با پیمودن این راه، انسانیت، کامل می‏گردد. انگیزه‏ی بعثت رسول الله( صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ) نیز همین است و شکستن بت‏ها و واژگون شدن تخت ستمگران او هنگامه‏ی تولد حضرت محمد( صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ) نیز فریادگر همان واقعیتی است که ایشان به عنوان علت برانگیخته شدن خود به رسالت بیان می‏کنند.

پی نوشت ها :

1. سیره معصومان، ج 1، ص 23.
2. الشمائل المحمدیه، ص 115.

منبع:نشریه تاریخ اسلام شماره 2

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید