سیره رسول خدا، در کلام خدا

سیره رسول خدا، در کلام خدا

نویسنده:محمدرضا بحرینی

برای اغلب مسلمانان، آگاهی از زندگی پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) جذاب است و چه بسیار کتابها و رسالات که طی تاریخ اسلام جهت رفع این نیاز مسلمانان نگاشته شده. منتهی پیوسته نیز این ابهام برای خوانندگان منابع مورد اشاره وجود داشته که آنچه در تواریخ آمده تا چه حد مقرون به صحت است؟
در پاسخ به این پرسش، آیت الله شیخ محمدرضا بحرینی، ضمن اشاره به برخی اشتباهات یا سهل انگاریهایی که مورخان مرتکب شده اند، قرآن کریم و مراجعه به آراء و گفته های اهل بیت را بهترین مرجع برای شناخت سیره پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) دانسته و در این مقاله که نخستین قسمتش در این شماره و ادامه اش در شماره آینده به استحضار خواهد رسید، کوشیده تا راهنمای علاقه مندان برای اطلاع صحیح از سیره رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) باشد.
توجه به بینش و منش و روش و اخلاق و رفتار و زیست نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از جهات مختلف لازم است و در خصوص علل ایجاب معرفت به سیره نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به امور سه گانه ذیل میتوان اشاره کرد:
1- معرفت و شناخت آن حضرت: رکن دوم ایمان، معرفت به مقام رفیع آن جناب و پذیرش قلبی و اعتقادی به آن و اقرار و اعتراف به زبان نسبت به این امر است. زیرا برای شناخت آراء و افکار و آمال و ایده هر شخصیت، راهی جز توجه به گفتار و کردار و رفتار و اخلاق او نیست.
2- از منظر تبعیت: پیروی و تبعیت از آن حضرت و تأسی به آن جناب و الگو قرار دادن او در قرآن کریم از شرائط رستگاری و سعادت در دنیا و آخرت است و استعداد و قابلیت بهره وری از عنایات و لطف و رحمت حق تعالی در ابدیت، در گرو پیروی از آن نبی امّی است و این صریح قرآن است که میفرماید: «و رحمتی وسعت کل شیء فساکتبها للذین یتقون و یؤتون الزکوه و الذین هم بایاتنا یؤمنون الّذین یتبعون الرسول النبی الامّیّ… (سوره اعراف، آیه 156 و 157)».
این رحمت گسترده الهیه در این عالم که همه موجودات را فرا گرفته و همه انسانها نیز چه صالح و چه فاسد، چه نیک و چه بد، چه ابرار و اخیار و یا اشرار و فجار از آن بهره دارند، فردای قیامت و در ابدیت وقف عام نیست، بلکه ویژه پرهیزکاران و متقین است، آنها که از خطا و لغزشها خودداری میکنند و به بینوایان احسان که، با پرداخت زکات، حقوق مالی الهی را پاس میدارند و به آیات خدا ایمان میآورند، همانان که از نبی امّی پیروی و تبعیت میکنند…
البتّه دائره پیروی از نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بسی وسیعتر است از دائره اطاعت از او، و آیه کریمه صلاحیت و شایستگی بهره گیری از رحمت الهیه در ابدیت را موکول به تقوی و اداء زکات و ایمان به آیات و تبعیت و پیروی از شخصیت پیغمبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است.
بنابراین، خروج از پیروی نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) برابر است با خروج از دائره قابلیّت و استعداد برای پذیرش رحمت الهیه در آخرت، و نتیجه اینکه هر کس از تبعیّت رسول الله جدا شود، محروم از رحمت ابدی میشود و نصیب هر مسلمان از رحمت رحیمیه و رحمانیه حق، به میزان اهتمامش نسبت به پیروی و تبعیت از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است.
3- اسوه و نمونه قرار دادن: افعال و اخلاق پیامبر مکرّم(صلی الله علیه و آله و سلم) مانند شجاعت و ثبات و استقامت آن حضرت در میدانهای کارزار با دشمنان، و شکیبایی و پایداریاش در شدائد و مشکلات، و رأفت و رحمت و عطوفت و صفا و وفایش بر اهل ایمان برای قاطبه پیروان او الگو و اسوه است و خداوند در آیه مبارکه 21 از سوره احزاب می فرماید: « لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر و ذکرالله کثیراً».
واژه اسوه در زبان فارسی آن نمونه و الگویی است که باید به آن تأسی جست و مانند آن عمل کرد، و این آیه مبارکه همان معنی و مقصود آیه 157 سوره مبارکه اعراف را بیان و تأکید میکند، زیرا میفرماید آنها که امیدوار به خدا و روز قیامت اند، یعنی امید به پاداش و نعمتهای ابدی حق دارند و خواستار رحمت الهی در سرای آخرت هستند، باید از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) پیروی و به آن حضرت تأسّی کنند.
این دو فرمان پیروی از رسول الله بدون هیچ قید و شرط و تأسی به نبی اکرم بطور گسترده و مطلق و بی قید و شرط، به مثابه آیه مبارکه «اطیعواالله و اطیعوا الرسول…» و فرمان اطاعت مطلق از پیامبر، بر عصمت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از هرگونه سهو و خطا و لغزش و گناه دلالت دارد. آیه مبارکه احزاب مطلبی که افزون بر آیه شریفه اعراف دارد، جمله « و ذکرالله کثیراً» است که همراه رجا و رحمت حق، اهل ایمان را توجّه میدهد که خدای را فراوان یاد کنند، زیرا هر کس خدای را فراوان یاد کند و توجه قلبی او به حق تعالی باشد، ملازم طاعت پیامبر شده و مقیّد به تأسّی و پیروی از او میشود.
در اینجا بیان تفاوت مفهوم «پیروی و تبعیت و تأسی» با «طاعت» قابل توجّه است. طاعت عبارتست از انقیاد در برابر دستوراتی که حضرت صادر میفرماید و امر و نهی او در هر زمان و در هر حال، و به بیان دیگر تسلیم شدن در برابر فرمان آن گرامی ، امّا تأسی یعنی در تمامی اعمال و اخلاق در پی آن حضرت رفتن، مگر عملی که اختصاص به آن جناب داشته باشد، زیرا خداوند متعال او را برگزیده و منزلت عظمای نبوت خاتمیه را به او داده و پرچم هدایت جهانیان را تا فرجام جهان بر کف با کفایت جنابش نهاده و او را امین اسرار و رازهای خویش ساخته و به او دانش افزون افاضه فرموده و شرف شفاعتش نیز عنایت کرده و علاوه بر اینها، ولایت کلیّه و مطلقه الهیّه در همه عوالم را نیز به او ارزانی داشته و بدین ترتیب آن جناب به تکالیف خاصی افزون از وظائف همه مکلّف است که چون خاص آن حضرت میباشد، از دائره وجوب تأسی و پیروی بیرون است.
با توجه به این سه اصل، یعنی وجوب معرفت نبی(صلی الله علیه و آله و سلم) ، و لزوم پیروی و تبعیت از او و ضرورت تأسی به افعال و اخلاق آن گرامی، توجه به سیره آن راهبر آسمانی لازم است.
اما این که از چه طریق میتوانیم سیره و روش آن حضرت را به یقین و یا اطمینان بیابیم و راه علم و اطمینان به سیره آن حضرت کدام است، خود موضوعی است که نیازمند دقت و ژرف نگری است. آیا نوشتههای سیره نویسان یا اخبار و روایات تاریخی همه قابل اعتماد و استناد است؟ و یا باید از رهگذر تأمّل در آیات مبارکات قرآن به ابعاد و جوانب مختلف سیره آن گرامی راه یافت؟ لذا، توجه به اموری چند لازم است، اموری که موجب پیدایش آثار و اخبار خلاف واقع در نوشته های سیره نویسان شده است :
نخست اینکه از آغاز تشکیل نظام اجتماعی اسلام در مدینه النبی، گروهی از مخالفان و معاندان تظاهر به اسلام کردند، تا بتوانند از پشت به نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) خنجر بزنند و در متن و بطن جامعه اسلامی به سود دشمنان اسلام گام بردارند !
قرآن کریم این گروه را منافق نامید و در طول ده سال زیست نورانی رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در مدینه طیّبه، آنان همواره کار شکنی میکردند و به شهادت آیات مبارکات قرآنی (از سوره مبارکه بقره که نخستین سوره نازل شده در مدینه است تا سوره مبارکه مائده که آخرین سوره مدنی است) پیوسته جامعه اسلامی عرصه تاخت و تاز این قشر تبهکار بوده است. انصاف ایجاب میکند که بگوییم از آغاز حکومت اسلام تا به امروز هیچ عصر و برههای را سراغ نداریم که در آن، مجتمع اسلامی از مغرضین و منافقین و آلودگان داخلی پاک بوده باشد، و مسلمین در طول این دوران طولانی، هماره مواجه با دشمنان داخلی بودهاند و از این رو ، روایات نگارش یافته در کتب سیره نمیتواند به کلی خالی و عاری از بافته ها و ساخته های این گروه باشد.
موضوع دوم به نویسندگان و مورخین بیگانه و شرق شناسان و اسلام شناسانی باز میگردد که همواره به سمپاشی و تخریب افکار اهل ایمان و ترور شخصیت عظیم نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و خاندان و اهلبیت آن گرامی و نیکان از صحابه آن حضرت چون ابوذرها و عمارها اهتمام ورزیده و قلم را در این مسیر شوم به چرخش آورده اند.
موضوع سوم حوادث و وقایعی است که بعد از رحلت رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) پدید آمد و موجب شد ملت اسلام از صراط مستوی و مستقیم الهی جدا شود و دولتمردانی ظاهر شدند که متعهد به پیروی و تأسّی از پیامبر نبودند، به شهادت تخلّف آنان از پیوستن به لشکر اسامه و جلوگیری و منعشان نسبت به رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از نگارش وصیّتی که مسلمین را از ضلالت و گمراهی مصونیت میبخشید، و نپذیرفتن خلافت خلیفه منصوب از جانب نبی(صلی الله علیه و آله و سلم) و اقدامشان به عزل پیشوایی که خدا و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) او را برگزیده و منصوب کرده بودند و نصب آن کسی که خدا و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ، حتی وی را از مأموریت تلاوت آیات سوره برائت بر مشرکین مکه نیز عزل فرموده بودند و سرانجام پیروی از کسی که نباید پیروی میشد !
امّا عامل چهارم که نظر اهمیّت در عرض عوامل فوق قرار دارد، اجتهاد دولتمردان مسلمین بود در ظرف بیست و پنج سال نخست بعد از رحلت رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در برابر نصّ قرآن و حدیث و استناد به آراء خودشان و به اصطلاح اعتمادشان به مصلحت، آن هم به تشخیص شخص حاکم و خلیفه بدون مشورت با دانایان از اهل ایمان ! … به شهادت منع سهم «مؤلفه قلوبهم» از زکات، با اینکه صریح قرآن کریم است، و منع «ذوی القربای پیامبر» از خمس که آن نیز صریح بیان الهی است، چنان که آیه 41 سوره مبارکه انفال بر آن تصریح کرده و فرموده است: « و اعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی…»
همچنین به گواهی تاریخ، این دولتمردان پارهای از حدود الهی را بر اساس رأی شخصی تعطیل کردند! ابوبکر از اجرای حد زنا بر خالد بن ولید در داستان تجاوز او به همسر مالک بن نویره خودداری کرد و مصلحت در آن دید که «شمشیر حاکمیّت»اش را غلاف کند، و عمر بن خطّاب از شهادت شهود مبنی بر زنای مغیره جلوگیری کرد، زیرا مصلحت ندید مغیره را از گروه مهرههای قدرت بردارد. همچنین وی گفتن « حیّ علی خیر العمل» را در اذان و اقامه منع کرد و مصلحت چنان دید به جای آن در نماز صبحگاه بگویند: «الصلاه خیر من النوم!».
این جدایی دولتمردان از تعهد به طاعت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و دخالت دادن آراء خود در دین، جوی پدید آورد تا دیگر صحابه نیز به خود اجازه دهند و در دین به فکر و رأی خویش سخن بگویند، یا درباره شخص نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) با تکیه بر اندیشه و افکار خود و تجزیه و تحلیلهای ذهنی رایزنی کنند.
از سوی دیگر، ساختن و پرداختن شخصیتهای کاذب برای برخی از صحابه، آن هم بر پایه مصلحت و رأی دولتمردان ایجاب کرد برخی از سخنان مجعولِ صحابه غیر متعهد به موجب حسن ظنّ به آنها مقبول عوام افتد و از آنها بپذیرند و برای دیگران نیز نقل کنند. به ویژه آنکه حاکمیّت وقت مایل بود مردم را سرگرم کرده، متوجه به خود سازد. این قربانی کردن حقیقت در مسلخ مصلحت را باید نخستین سنگ انحراف در بنای دین نامید. بدین ترتیب با توجه به اموری که گفته شد، مشخّص میشود نگارش سیره خاتم الانبیا(صلی الله علیه و آله و سلم) کاری خطیر و حقاً نیازمند تحقیق و تتبع و ژرفنگری در اخبار و متون تاریخی است و تعمق و تأمل در آنها و جدا ساختن صحیح از سقیم و درست از نادرست، تنها از دانشوران بزرگ ساخته است.
ناگفته نماند که درباره زندگی رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نگارندگان بسیاری قلم به دست گرفته و سیره آن حضرت را رقم زدهاند، اما آنچه فراهم آمده از آنچه شایسته شخصیت عظیم آن بزرگوار است، هنوز بسیار فاصله دارد، و درست است اگر گفته شود آثار بر جای مانده هنوز اندکی از پرتو خیره کننده آن خورشید نورانی را ترسیم نکرده است.
در اینجا با قدردانی از فرهیختگان و پژوهشگران و نویسندگانی که بر پایه علاقه و ارادت به آن حضرت، به ابعاد زندگی آن سرور کائنات توجه کرده و اسناد گرانبهایی برای ما به یادگار نهادهاند، و با کمال سپاس از ایشان، باید گفت که در این فضای نورانی هر چه پرنده افکار و عقول بیشتر پر بکشد و محققان بکوشند و کتابها بنگارند و بر ذخائر موجود بیافزایند، شایسته و ارزنده است زیرا عظمت شخصیت حضرت ختمی مرتبت(صلی الله علیه و آله و سلم) فزونتر از عظمت آسمانها و زمین است، و گرچه احاطه به همه ابعاد شخصیتی آن مصطفای خدا میسّر و ممکن نیست، اما هر محققی میتواند اندکی از ابرهای فاصل بین او و چشم خردمندان را بکاهد و نتیجتاً از نور وجود او بیشتر بهره بگیرد. ای کاش گروهی از حوزویان غایت و هدف تلاش عالمانه خویش را تحقیق در زندگی رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و تاریخ او و رسیدن به حقایق زیست او قرار دهند و همانگونه که در فقه درخشندگی فقها کاملاً محسوس است ، در عرصه شناخت روایات تاریخی مربوط به زندگی نبیّ مکرّم و ائمّه هدی(علیهم السلام) نیز این درخشندگی حاصل آید، زیرا بدون تردید کتابهای تاریخی همه نیازمند نقد و بررسی است و نویسندگان این کتابها هیچ یک صحّت و درستی تمامی وقایعی را که از این منبع و آن مأخذ نقل شده تضمین نکرده، بلکه به تحقیق بیشتر و عمیقتر در پیرامون نقلیات اعتراف دارند. مثلاً علی بن برهان الدین حلبی در سر آغاز کتاب معروفش «السیره الحلبیّه» به نقل از دانشمند معروف زینالدین عراقی میگوید: « وَ لیَعلَم الطالبُ أنّ السِیَرات تجمع ما صحَّ و ما قد أُنکِرَ».
«پژوهشگر باید بداند که کتابهای سیره آثار صحیح و ناصواب هر دو را جمع کردهاند، اما قبول و رد آن بستگی به اجتهاد دارد که راه آن باز است».
ما به روشنی میبینیم نسبت به یک حادثه تاریخی، یک مورّخ روایات گوناگونی را نقل میکند و برای هر روایت نیز اسناد خاص خود میآورد، تا خواننده محقق به اسناد نگریسته، تحقیق کند و صحیح را از ناصحیح باز شناسد. کتب تاریخی قدمای از مورخین اسلامی عمدتاً مجموعههایی است از گفتههای تاریخی دیگران که نویسنده منحصراً آن را نقل میکند نه آنکه آنچه نقل کرده ضرورتاً صحیح باشد! طبری ابوجعفر (متوفای 310 قمری) مورخ معروف در مقدمه کتاب تاریخ خود میگوید: «فما یکن فی کتابی من خبرٍ ذکرناه عن بعض الماضین فما یستنکره قارئه او یستشنعه سامعه من اجل انه لم یعرف له وجهاً من الصحه ولا معنی فی الحقیقه فلیعلم انه لم یُؤت فی ذلک من قبلنا و انما أتی فی بعض ناقلیه الینا». 1
«پس هر مطلبی که ما از گذشتگان نقل کردهایم، اگر برای خواننده امری ناشدنی و یا برای شنونده مطلبی ناشایسته و شنیع جلوه کند، باید بداند که ما گوینده آن نبودهایم، بلکه آن سخنان از جانب برخی ناقلان به ما رسیده و ما نیز نقل کردهایم».
میبینیم که طبری رسماً مسؤلیت صحّت همه نوشته هایش را رد میکند. نیز احمد بن ابی یعقوب مشهور به یعقوبی از نویسندگان دوره بنی عباس (متوفای 275 قمری) و صاحب تاریخ یعقوبی در اثر خود آورده که او نیز به رسم دیگران آنچه را مورخین دیگر گفته اند ذکر کرده، و هرگز درستی تمام گفته هایش را ضمانت نمیکند و تصریح دارد که پارهای از اخبار وارده با برخی دیگر سازگاری ندارد. وی میگوید: « قد ذهبنا الی جمع المقالات و الروایات لانا قد وجدناهم قد اختلفوا فی احادیثهم و اخبارهم و فی السنین و الاعمال».
« ما کوشیدهایم تا سخنان و روایات گوناگون را در کتاب خویش گردآوریم زیرا راویان گذشته را در بیان احادیث و اخبار و رفتار و نیز سال وقوع حوادث بسیار مختلف یافتیم».
این امر بیانگر آن است که بعضی از روات حداقل از حافظه درستی نیز برخوردار نبوده و گاه سال و ماه و روز یک واقعه، مانند ولادت یک شخصیت را مختلف نقل کردهاند. حال آنکه سال و ماه و روز یک حادثه امری است غیر قابل تکرار. بدین جهت است که صاحب تاریخ یعقوبی میگوید: « زاد بعضهم و نقص بعض فاردنا ان نجمع ما انتهی الینا مما جاء به کل امرٍ منهم.»2
بنابراین هیچ یک از مورخین صحت تمامی آنچه را نقل میکنند تضمین نکرده و نمیکنند. با توجّه به واقعیتهای یاد شده، این پرسش مطرح میشود که بهترین و مطمئن ترین راه در مسیر آشنایی به سیره رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) چیست؟
به نظر میرسد در این خصوص بهره گیری از سه عامل میتواند امیدبخش و اطمینان زا باشد:
اول قرآن کریم که هر امری در معارف و اصول و فروع اسلام مورد نیاز بوده در آن آمده است. عمرو بن قیس میگوید: از حضرت باقر(علیه السلام) شنیدم که میفرمود: «ان الله تبارک و تعالی لم یدع شیئاً یحتاج الیه الامّه الاّ انزله فی کتابه و بیّنه لرسوله(صلی الله علیه و آله و سلم) .3
«خداوند سبحان هیچ امری از اموری که امت نیازمند به آن بوده اند، وانگذارده و به نیازهای امت عنایت داشته و در قرآن خویش آورده و برای رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) آن را بیان فرموده است.»
بویژه قرآن کریم آیات بسیاری در باره سیره و روش و حوادثی که رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) با آن مواجه شده در خود دارد و این آیات نه فقط از آغاز رسالت خاتم پیامبران و دعوت خلق به خروج از ذلت پرستش غیر خدا به عزت بندگی حق سخنها دارد ، بلکه در توصیف اخلاق عظیم آن حضرت و علو همّت و صداقت و امانت و عطوفت و رحمت و رأفت و کرم و ایثار نبی اکرم و حتی حوادثی که ارتباطی به شأن او داشته نظیر حادثه فیل و ابرهه و نیز وقایع دوران نوجوانی او و فقدان پدر و مادر و یتیمی آن جناب و حتی اشاره به ایمان پدران آن گرامی، گفتنی های ارزنده ای را برای خواننده خویش بیان میکند.
بدین ترتیب هرگاه آیات مبارکات قرآن درباره آن جناب را به شیوه آیات الاحکام مورد تحقیق و بررسی قرار دهیم و معرفت به آن را فقه اکبر بدانیم و در فهم دقیق این آیات به امامان راستین و نوری و هدایتگر از اهل بیت آن گرامی مراجعه کنیم، به یقین به سیره و روش و منش آن حضرت به گونهای که باید شناخت، نائل خواهیم شد.
دومین عاملی که در شناخت سیره رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) شایسته اتّکا و اقبال است، مراجعه مستقیم به اهل البیت آن بزرگوار(علیه السلام) و توجه و تأمّل نسبت به سخنان آن گرامیان در وصف سیره نبوی است، و به راستی برای معرفی راه و رسم نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) چه کسی شایستهتر است از شخصیت اول آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و شخص دوم عالَم اسلام امیرالمؤمنین(علیه السلام) ، همان وارث علوم الهیِ رسول و رازدار رازهای الهی و جانشین به حق او؟ و البتّه فرزندان معصوم آن گرامی نیز که وارثان دانش اویند، از چنین شایستگی به تمام برخوردارند.
سرانجام باید از تاریخ و آنچه از سیره حضرت به طور قطع از متون تاریخی بدست می آید اشاره کرد، زیرا به واسطه فزونی روایات و اتفاقشان بر بسیاری از امور مربوط به زندگی آن حضرت، ابعاد مختلف حیات آن جناب مستنداً روشن میشود.
بدین ترتیب با اتکاء به سه عامل یاد شده ، محقّق در نگارش سیره آن حضرت از نص روایات ضعیف و بیسند و یا گاه معیوب السند و ناصحیح بینیاز میشود.
این وظیفه امروز ماست که با ارج نهادن به زحمات مورخین گذشته، بدون تحقیق در پی آنها نرفته، نقلیّات آنان را تکرار نکنیم و بنا را بر این بگذاریم که سیره و روش نبی(صلی الله علیه و آله و سلم) شایسته دقت و فهم و درک و برتر از آنست که هر ناقل مجهول الهویه و آلودهای سخنی راجع به پیامبر و زندگیش بگوید و ما نیز بدون بررسی آن را نقل کنیم، که در این صورت به جای یاری پیامبر به یاری دشمنان اسلام و مهاجمین به مسلمین و به اعانت مستشرقین مغرض شتافتهایم! … پرواضح است انجام این پژوهش و بررسی اسناد احادیث و روایات و نیز توجه به درستی و نادرستی متون آنها، وظیفه تخصصی بلکه رسالت خطیر دانشمندان اسلامی است و نه بیگانگان، و روشن است که آنچه از قرآن و روایات مورد اطمینان مستفاد شود ، قابل اعتماد و استناد خواهد بود، و چنانچه مطلبی خلاف آن در متون تواریخ یافت شود، باید از آن اعراض کرد، زیرا قرآن میزان برای تشخیص حق از باطل: « الله الذی انزل الکتاب با الحق و المیزان».4
و بیان قرآن صدق است و خلاف قرآن کذب: «و تمت کلمه ربک صدقاً و عدلا لا مبدل لکلماته».5
بنابراین، هرگاه پژوهشگری بخواهد سیره نبی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را بشناسد، نمیتواند منحصراً به کتابهای تاریخی مراجعه کند، زیرا فحول مورخین نیز نوشته هایشان مخلوط است و هر آنچه با غیر خود آمیخته شود، معیوب میشود، از این رو ، ناظر به تاریخ باید از توانایی شناخت معایب آن نیز بهره مند باشد، در غیر این صورت، باید از قضاوت غیر محققانه بر اساس نوشته مورخ بپرهیزد، زیرا مورخین خود نیز این واقعیت را میپذیرند که همه آنچه در نقل آن کوشش کردهاند، قابل اعتنا و اعتماد نیست. ابن خلدون در مقدمه تاریخش در این خصوص میگوید: « ان فحول المورخین قد استوعبوا اخبار الایام و جمعوها و سطروها فی صفحات الدفاتر و اودعوها و خلطها المتطفّلون بدسائس من الباطل و همّوا فیها او ابتدعوا و زخارف من الروایات المضعفه لفقوها و وضعوها و اقتفی تلک الاثار الکثیر ممن بعد هم و اتبعوها و ادوّها الینا کما سمعوها و لم یلاحظوا اسباب الوقایع و الاحوال و لم یراعوها و لا رفضوا ترهات الاحادیث و لا دفعوها… و الحق لا یقاوم سلطانه و الباطل یقذف بشهاب النظر شیطانه.»
«مورخین برجسته اخبار را جمع کرده، در کتابها نگاشته، به آیندگان سپردند، ولی ریزه خواران خوان تاریخ آنها را به نیرنگهای باطل در آمیخته، در کار آنها بدعتها نهاده، سخنان باطل و بی اساس را با آثار صحیح تلفیق کردند و علاوه بر آن کسانی که از پس آنها آمدند، از بافته های آنان پیروی کردند و همانگونه که از آنها شنیده بودند به ما رساندند. بدون آنکه در اسباب و علل وقایع بیاندیشند…».6
البته این نگارنده نیز، در این مقاله، بنای اجتهاد در تاریخ نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را ندارد وانجام این مهم بر مورخین فرهیخته و دانا و توانا لازم است و هرگاه در این نوشتار از یعقوبی جمله ای و از طبری سخنی و از ابن خلدون کلامی آورده شد، صرفاً برای اثبات این مدعا بود که تمامی آنچه در متون تاریخ آمده، ارزنده نیست و با واقع مطابقت ندارد…».

پی نوشت ها :

1- تاریخ طبری ج 1، ص 8 .
2- تاریخ یعقوبی ج 2 ،ص 5.
3- تفسیر صافی نقل از کافی .
4- سوره 42/آیه 17.
5- سوره 6/ آیه 115
6- مقدمه ابن خلدون ص4.

منبع: نشریه گلستان قرآن شماره 131

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید