امام جعغر صادق (ع) فرمود:
از پدرم، حضرت ابوجعفر، باقر العلوم (ع) شنیدم، که می فرمود: من در منزل از غلامان خود و نیز از اهل منزل مشکلات و سختی هایی را تحمّل می کنم که از حَنظَل – هندوانه ابوجهل – تلخ تر و بدتر می باشد.
و سپس حضرت فرمود: هر که در مقابل ناملایمات و حرف های نابجای اهل منزل صبر و تحمّل کند، ثواب روزه دار و شب زنده دار نصیبش می گردد و هم نشین با شهدایی می شود، که در رکاب حضرت رسول (ص)شهید شده باشند.
امام جعفر صادق (ع) فرمودند:
روزی پدرم – امام محمّد باقر (ع) – فرمود: به خدا سوگند، بعضی روش هایی را مثل: در آغوش گرفتن، روی زانو نشاندن، بوسیدن و اظهار محبّت و مهربانی کردن، که نسبت به بعضی از فرزندانم انجام می دهم؛ با این که می دانم شایسته آن محبّت ها نیستند بلکه دیگری شایسته و مستحقّ آن مهربانی ها و محبّت ها است این برخورد یکسان من با آن ها به خاطر آن است که آنچه برادران حضرت یوسف (ع) با وی انجام دادند، در بین فرزندان من واقع نشود.
خداوند حکیم داستان حضرت یوسف (ع) را به عنوان درس و تنبیه، بیان کرده است تا آن که حسادت و کینه در خانواده ها و جامعه ما نباشد و آنچه بر سر یوسف (ع) آمد، بر فرزندان و برادران ما نیاید.(1)
درباره امام باقر (ع) گفته اند: هرگز شنیده نشد که نیازمندی نیازش را به آن حضرت اظهار داشته و با پاسخ منفی، مواجه شده باشد.
امام باقر (ع) همواره توصیه می کرد: وقتی نیازمندان به شما رو می آورند و یا شما می خواهید آنان را صدا بزنید، بهترین نام ها و عناوین را درباره آنان به کارگیرید(2) (و با عناوین و اوصاف زشت و بی ارزش و با بی احترامی با ایشان برخورد نکنید).
برخی از دوستان و آشنایان امام باقر (ع)به میهمانی آن حضرت می آمدند و از نزد وی بیرون نمی رفتند، مگر این که بهترین غذاها را تناول کرده و چه بسا گاهی لباس و پول از آن گرامی دریافت می کردند.
سلمی می گوید: گاهی من با امام در این باره سخن می گفتم که خرج خانواده شما، سنگین است و از نظر درآمد وضع متوسطی دارید (بهتر این است که در پذیرایی از دوستان و میهمانان با احتیاط بیشتری رفتار کنید!) اما امام می فرمود: ای سلمی! نیکی دنیا، رسیدگی به برادران و دوستان و آشنایان است و گاهی حضرت پانصد تا هزار درهم هدیه می داد.(3)
گروهی نزد امام باقر (ع) شرفیاب شدند و به خانه آن حضرت وارد گشتند. اتفاقاً یکی از فرزندان خردسال امام باقر (ع) مریض بود و آنان آثار غم و اندوه فراوانی را در آن حضرت مشاهده کردند. امام باقر(ع) از مریضی فرزند به گونه ای نگران و ناراحت بود که آرامش نداشت.
آن گروه با مشاهده این وضع با خود گفتند: اگر این کودک طوری بشود (بمیرد) ممکن است امام باقر (ع) چنان ناراحت و غمگین شود و از خود عکس العملی نشان دهد که ما از ایشان انتظار نداشته باشیم. در همین اندیشه بودند که ناگهان صدای شیون شنیده شد و دانستند که کودک جان سپرده و اطرافیان بر او می گریند، اما همچنان از وضع امام باقر (ع) بیخبر بودند که ایشان با صورتی گشاده بر آنان وارد شد، برخلاف آنچه قبلاً از آن حضرت مشاهده کرده بودند.
میهمانان گفتند: وقتی که ما وارد شدیم و حال مضطرب شما را دیدیم، ما نیز نگران وضع و حال شما شدیم!
امام (ع) فرمود: ما دوست داریم که عزیزان مان سالم و بی رنج و درد باشند، ولی زمانی که امر الهی سر رسید و تقدیر خداوندی محقق شد، خواست خداوند را می پذیریم و در برابر مشیت او تسلیم و راضی هستیم.(4)
منابع:
1-چهل داستان از زندگی امام باقر (ع) نوشته عبداللله صالحی .
2- احقاق الحق 12/ 189.
3-الفصول المهمه197.
4-بحار11/ 86.
منبع: نشریه نسیم وحی، شماره 25.