امام جواد (علیه السلام) از ولادت تاشهادت

امام جواد (علیه السلام) از ولادت تاشهادت

(بسم الله الرحمن الرحیم)
1- تولد امام جواد ـ علیه السّلام
تولد مبارک امام جواد ـ علیه السّلام ـ نه تنها پایان بخش دلهره های شیعیان و افشای نیت فرصت طلبان و سود جویانی چون فرقه واقفیه بود، بلکه آغاز فصل نوینی از تاریخ تشیع است.ازاینرو تولدش با برکترین ولادتهاست.
در تاریخ ولادت امام جواد ـ علیه السّلام ـ اقوال مختلفی وارد شده از جمله:
1. شیخ کلینی در اصول کافی، شیخ مفید در ارشاد، ولادت حضرت را در رمضان سال 195 هجری[1] دانسته‎اند.
2. ابن شهر آشوب در مناقب و اربلی در کشف الغمه روز ولادت را 19 رمضان سال 195 هجری ذکر کرده اند.
3. شیخ طوسی از احمد بن محمد عیاشی در انوار البهیه 10 رجب سال 195 هجری را روز ولادت حضرت دانسته است.
در میان اقوال سه گانه، فرازی از دعای ناحیه مقدسه که در ماه رجب خوانده می‌ شود قول سوم را تأیید می‌ نماید.
آنجا که حضرت می‌ فرمایند: «اللهم انی اسألک بالمولودین فی رجب محمد بن علی الثانی و ابن علی بن محمد المنتجب» الی آخر الدعاء، علاوه بر آن مشهور بین شیعه همین قول سوم است یعنی ولادت آن حضرت روز دهم ماه رجب سال 195 هجری قمری می‌ باشد.

 

2- کودکی امام جواد ـ علیه السّلام ـ
آگاهی های تاریخی درباره زندگی امام جواد ـ علیه السّلام ـ چندان گسترده نیست؛ زیرا افزون بر آنکه محدودیتهای سیاسی همواره مانع از انتشار اخبار به امامان معصوم ـ علیهم السّلام ـ می‌ گردید، تقیه و شیوه های پنهانی مبارزه که برای «حفظ امام و شیعیان از فشار حاکمیت» بود، عامل مؤثری در عدم نقل اخبار در منابع تاریخی است. ولی شکی نیست که دوران کودکی امام جواد ـ علیه السّلام ـ از مهمترین دوران زندگی آن حضرت به شمار می‌ رود چرا که اولین کودکی بود که در چنین سنی به امامت می‌ رسد و معادلات فکری سیاسی مردم خصوصا حکمرانان را به هم می‌ ریزد و برگ جدیدی در تاریخ زندگی ائمه ـ علیهم السّلام ـ رقم می‌ زند.
3- اهمیت ولادت وروی دادها ی فرهنگی، علمی وسیاسی معا صرش :
1- در خانواده امام رضا ـ علیه السّلام ـ در محافل شیعه، از حضرت جواد ـ علیه السّلام ـ به عنوان مولودی پر خیر و برکت یاد می‌ شد. از امام رضا ـ علیه السّلام ـ دراین باره فرمودند: «این مولودی است که برای شیعیان ما، با برکت‎تر از او زاده نشده است»[2].
2- شبهه واقفیه با ولادتش ازبین رفت ـ [3]: (واقفیه کسانی بودند که در امامت امام موسی کاظم ـ علیه السّلام ـ توقف کرده بودند.)
3- تثبت عقاید شیعه با پاسخهای امام جواد درزمینه ی امامت و…
4- از جمله امتیازهای امام جواد ـ علیه السّلام ـ اظهار علم اهل بیت است دردوره ای که عقاید اسلامی آماج شبهات گوناگون بود.
5- پس ازشهادت امام رضا ـ علیه السّلام ـ عده ای از بزرگان و علما به مدینه آمدند و سی هزار مسئله در چند روز از حضرت سئوال نمودند و حضرت بدون تأمل ودرنگ همه را جواب دادند در حالی که ده سال بیشتر نداشتند[4].
6- مناظره علمی با گروهی از معتزله و نیز با دانشمندان نامدار زمان مأمون از جمله یحیی بن اکثم وچیره شدن بر او یحیی از طرح فروعات زیادی در مورد مسائل فقهی وحج توسط امام ـ علیه السّلام ـ[5] 7- تزویج توطئه‎آمیز ام الفضل به امام ـ علیه السّلام ـ توسط مأمون؛ این ازدواج که مأمون بر آن اصرار داشت، کاملا جنبه سیاسی داشت و اهداف شومی را دنبال می‌ کرد که دررسیدن به آنها ناکام ماند.
8پایه گزاری شبکه ارتباطی وکالت با وجودموانع سیاسی واختناق شدید موجود،امام ازاین ابزار جهت حفظ انسجام شیعه وتقویت علمی وفکری شیعه، ارتباط خود را با شیعیان مستمر نمودوپیوستگی شیعه با امامت را تامین وبرنامه های آینده ی شیعه را نیزبا تدبیر خاص سامان داد و از تجزیه نیروهای شیعه پیشگیری کرد.
9- علم بی مانند،وکوششهای فرهنگی ومواضع سیاسی ـ اجتماعی، امام جواد ـ علیه السّلام ـ که تمام دانشمندان بزرگ معاصرش را به حیرت واداشت، وجریان علمی که امام رضا (ع) با محوریت اهل بیت، برجسته ودرمیان ملل ورهبران ادیان معرفی کرده بود استمرار بخشید.این دوره با وجود امام جواد برای شیعه نقطه ی عطف وگذار از انشعابات گسترده بود وتجزیه ی بزرگ وتفرقه بود.
10- تربیت شاگردان و انتشار علوم اهل بیت ؛بوسیله ی شاگردان گرچه دوره امام جواد ـ علیه السّلام ـ به دلیل فشارهای سیاسی و کنترل شدید فعالیت آن حضرت از طرف دربار خلافت، گستره ی فعالیت بسیار محدود داشت با این حال تربیت شاگردازبرنامه های مهم امام بود. تعداد شاگردانش که برخی مشترک بین ائمه قبل بودـ درحدود ،صد و ده نفر بود[6] و حدود 250 سخن گهربار از آن حضرت گزارش شده چون امام تحت نظربودو از طرفی بیش از بیست و پنج سال عمر نکرد.[7] 2. سفر حج: امام پس از شهادت پدر بزرگوارش به سفر حج رفت و از آنجا به مدینه بازگشت و تا پایان خلافت مأمون در مدینه بود که به دستور معتصم به بغداد منتقل شد،معتصم درحق امام ظلمها وتحقیرهای بی حساب انجام داد،وامام را مجبور می کرد، با او همراهی کند علاوه برامام جمعی دیگر از بنی هاشم به زور وخشونت مجبور به همراهی اوبودند.

دوران امامت:
«امام جواد ـ علیه السّلام ـ پیشوای نهم شیعیان در سال 203 ه‍ .ق پس از شهادت پدر بزرگوارش امام رضا ـ علیه السّلام ـ در سن هشت سالگی, به تصریح پیشوایان گذشته و با تعیین امام رضا ـ علیه السّلام ـ عهده‏دار منصب امامت و خلافت خدا در زمین شد.
بیشتر عمر 25 ساله حضرت یعنی 17 سال دوران امامت او با زمامداری مأمون (218- 203) و معتصم (220- 218) مصادف بود»1
از آنجا که امام جواد ـ علیه السّلام ـ در سن کودکی به امامت رسید بعضی از شیعیان, در امامت آن جناب تأملی داشتند تا آنکه علماء و افاضل و اشراف شیعه از اطراف عالم متوجه حج گردیدند و بعد از مناسک حج به خدمت آن حضرت شرفیاب شده و از مشاهده فضائل و معجزات و کرامات ایشان اقرار به امامت آن منبع سعادات نمودند و رنگ شبهه از آیینه خاطرات خود زدودند, در اینجا به برخی از فضائل و کرامات آن حضرت اشاره می‏کنیم.
فضائل امام جواد ـ علیه السّلام ـ را می‏توان به دو دسته تقسیم کرد: 1. فضائل علمی 2. فضائل اخلاقی
1. فضائل علمی امام ـ علیه السّلام ـ : امام جواد ـ علیه السّلام ـ از دو جهت به مناظرات علمی کشانده می‏شد.
نخست: از طرف شیعیان خود که با توجه به سن کم آن حضرت می‏خواستند علم الهی را دریابند.
دوم: از طرف حکومت, به ویژه مأمون و معتصم, دو خلیفه معاصر آن حضرت. خلفا می‏کوشیدند با تشکیل مناظره, شیعیان را رودرروی برخی از دانشمندان بنام زمان قرار دهند تا شاید در پاسخ برخی از پرسشها درمانده شوند و شیعیان از این رهگذر, در اعتقاد خود (وجود علم الهی نزد ائمه اهل بیت علیهم السلام) دچار مشکل شده و از پیروی آنها دست بردارند ولی در همه این بحثها و مناظرات علمی, حضرت جواد ـ علیه السّلام ـ با پاسخهای قاطع و روشنگر, اعتقاد و اطمینان کامل شیعیان به امامت آن حضرت را تثبیت کرد و ابرهای تیره ابهام و شبهه را از فضای فکر و ذهن آنان کنار زد و خورشید حقیقت را آشکار ساخت.
1. مناظره با یحیی بن اکثم[8].
« با حضور عباسیان و مأمون, یحیی بن اکثم از حضرت جواد ـ علیه السّلام ـ پرسید: مُحرِمی که حیوانی را کشته, وظیفه‏اش چیست؟ امام در جواب از وی پرسید:
«آیا فرد مُحرِم, صید را در حرم کشته یا بیرون از آن؟ آیا مُحرِم جاهل به حکم بوده یا عالم به حکم؟ آیا عمداً آن را کشته یا به خطا؟ آیا مُحرِم آزاد بوده یا برده؟ آیا بالغ بوده یا نابالغ؟ هنگام رفتن به مکه آن را کشته یا در موقع بازگشت؟ صید از پرندگان بوده یا غیر از آن؟ صید کوچک بوده یا بزرگ؟ مُحرِم اصرار بر عمل خود دارد یا از کرده خود پشیمان است؟ در شب صید را کشته یا در روز؟ مُحرِم در حال عمره بوده یا حج؟»[9] با این فروضی که امام جواد ـ علیه السّلام ـ برای مسأله طرح کرد, یحیی حیرت زده و درمانده شد تا جایی که همه حضار از رنگ باختن چهره‏اش شکست او را به وضوح دریافتند. آنگاه امام از یحیی بن اکثم پرسید: مرا از مردی خبر بده که زنی در اوایل صبح بر او حرام بود, روز که بالا آمد آن زن بر وی حلال شد و در هنگام ظهر دوباره بر او حرام گردید و در موقع عصر حلال شد و در موقع عشاء حلال و در نیمه شب باز بر او حرام و در هنگام طلوع آفتاب حلال شد؛ مسأله این زن چیست؟ و چگونه بر او حلال و حرام می‏شود؟ – یحیی گفت: به خدا سوگند که من جواب این مسأله را نمی‏دانم شما بفرمایید تا یاد بگیرم.
حضرت فرمود: این زن کنیز شخص دیگری بوده که بر این مرد حرام بود, روز که بالا آمد کنیز را از صاحبش خریداری کرد و حلال شد. ظهر او را آزاد کرد و بدین جهت بر او حرام شد. عصر با او ازدواج کرد و حلال شد. هنگام غروب او را ظهار[10] کرد و در نتیجه بر او حرام شد و در وقت عشاء کفاره ظهار داد و دوباره بر وی حلال شد, نیمه شب او را طلاق داد و به این علت حرام شد؛ صبح رجوع کرد و دوباره بر او حلال شد.
مأمون بار دیگر در مقابل دانش امام اظهار شگفتی کرد و گفت: کمی سن مانع از کمال عقل برای این خاندان نمی‏شود.»[11]

شعاع علم امام جواد ـ علیه السّلام ـ
«محمد بن حمزه از محمد بن علی هاشمی نقل کرده که او گفت: صبح روز ازدواج امام جواد ـ علیه السّلام ـ با ام الفضل بر او وارد شدم و به علت دارویی که شب قبل خورده بودم عطش مرا فرا گرفته بود ولی از حضرت خجالت کشیدم آب طلب کنم, امام به صورتم نگاهی کرد و فرمود: خیلی تشنه‏ای درست است؟ گفتم: بله حضرت به غلامش فرمود آب بیاور من با خودم فکر کردم الان برایم آب زهرآلود می‏آورد و به همین جهت بررسی غلام آب را آورد حضرت لبخندی زد پس آب را از غلام گرفت و مقداری نوشید سپس به من داد و من نوشیدم, مدت زیادی نزد حضرت ماندم, دوباره تشنه‏ام شد حضرت بار دیگر آب طلبید و همان کاری را که دفعه اول انجام داده بود انجام داد. محمد بن حمزه گفت که محمد بن علی هاشمی به من گفت: به خدا سوگند ابو جعفر ـ علیه السّلام ـ آنچه را در دلها باشد می‏داند همچنانکه شیعیان می‏گویند.»[12]

شمه ای از فضائل اخلاقی امام جواد ـ علیه السّلام ـ
از میان القاب امام جواد علیه اسلام دو لقب «التقی و الجواد» مشهورترین القاب است که این خود دلیل بر این است که آن حضرت در دوران نوجوانی و دوران پذیرش مسئولیت امامت و جوان بودن در هنگام شهادت, به صفت پارسایی آراسته بوده و خدمت‏رسانی و سخاوتمندی نسبت به مردم و اطرافیان کار همیشگی او بوده است.
کارنامه امام در سه سال حاضر نبودن پدر در مدینه و ارجاع امور دینی و اجتماعی و خانوادگی توسط امام هشتم به وی, گواه کاردانی و جامعیت و فضیلت امام نهم می‏باشد.
«امام هشتم به آن حضرت توصیه کرد ورود و خروج تو از درب بزرگ باشد, به همراه خود طلا و نقره داشته باش و کمتر از پنجاه دینار به عموهای خود عطا نکن، انفاق کن و از فقر هراسناک مباش که قدرت الهی با تو است و امام جواد ـ علیه السّلام ـ طبق توصیه پدر بزرگوارش عمل می‏کرد.»[13] بهره‎گیری از فرصت برای رفع مشکلات مردم و گره‏گشایی ازکار آنان از مسلمات سیره امام جواد ـ علیه السّلام ـ است.
« مردی از اهالی سجستان (سیستان) خراسان در سفر حج به محضر امام رسید و از بدهی خود در دیوان والی شهر خود صحبت کرد و اعلام داشت که والی سرزمین ما, شما خاندان پیامبر را دوست دارد, با نامه‏ای از وی بخواهید در خراج (مالیات) به من احسان نماید حضرت کاغذی گرفت و مکتوب نمود «رساننده نامه مدعی است شما عقیده شایسته‏ای دارید, پس به وی احسان‎نما» با ورود به سجستان، والی به دلیل اطلاع از نامه امام به استقبال وی آمد و پس از پرسش از مشکل او, مالیات را بخشید و کمک مناسبی نیز به او کرد.»[14]

نمونه کراماتی از امام جواد ـ علیه السّلام ـ:
1. «هنگامی که امام جواد ـ علیه السّلام ـ با ام الفضل همسر خود از بغداد به مدینه مراجعت می‏فرمود در کوفه به خانه مسیّب رسید و آن هنگام غروب آفتاب بود پس حضرت داخل مسجد شد و در صحن مسجد درخت سدری بود که میوه نمی‏داد, حضرت کوزه آبی طلبید و در زیر آن درخت وضو گرفت و نماز مغرب را به صورت جماعت به جا آورد که در رکعت اول بعد از حمد سوره نصر و در رکعت دوم توحید را خواند و پیش از رکوع قنوت را خواند. پس رکعت سوم را به جا آورد و تشهد و سلام گفت و از نماز فارغ شد و …. سپس وقتی که مردم کنار درخت آمدند و دیدند که میوه بسیار خوبی دارد تعجب کردند و از سدر آن خوردند, دیدند که شیرین است و دانه ندارد, سپس مردم با آن حضرت وداع کردند و ایشان به مدینه تشریف بردند.»[15] 2. از حسین مکاری نقل شده که گفت زمانیکه امام محمد تقی ــ علیه السّلام ــ در بغداد بود وارد بغداد شدم, دیدم که حضرت نزد خلیفه در نهایت جلالت است با خودم گفتم که حضرت جواد ـ علیه السّلام ـ با این مقام و مرتبه‏ای که اینجا دارد و از حیث جلال و طعامهای لذیذی که در اختیار دارد, دیگر به مدینه بر نخواهد گشت, همین که این خیال در خاطر من گذشت دیدم آنجناب سر به زیر افکند, سپس سر بلند کرد در حالی که رنگ مبارکش زرد شده بود فرمود: ای حسین نان جو با نمک نیم‏کوب در حرم رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ نزد من بهتر است از در آنچه که در اینجا مشاهده می‏کنی»[16] 3. «از اسماعیل بن عباس هاشمی نقل شده که گفت: روز عیدی خدمت حضرت جواد ـ علیه السّلام ـ رفتم و از تنگی معاش خود نزد حضرت شکایت کردم, آن حضرت از محل نماز خود یک مشت خاک برداشت, خاک به برکت دست آن حضرت پاره ‏طلایی گداخته شد پس آن را به من عطا کرد و من به بازار بردم که 16 مثقال بود.»[17] درباره فضائل و مناقب و کرامات امام جواد ـ علیه السّلام ــ کتابهای زیادی نوشته شده است و به تعداد بیشتری اشاره گردیده که در این نوشته مجال ذکر آنها نیست, برای اطلاع بیشتر به کتب تاریخی مراجعه شود.
1. عبدالعظیم حسنی: عبدالعظیم بن عبدا… بن علی بن حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابیطالب ـ علیه السّلام ـ ملقب به حسنی است به خاطر انتسابش به امام حسن ـ علیه السّلام ـ وی از اصحاب امام جواد ـ علیه السّلام ـ و امام هادی ـ علیه السّلام ـ بوده است. و مشهور است که وی در زمان امام هادی ـ علیه السّلام ـ وفات یافته است. وی فردی جلیل القدر و عابدی وارسته بوده که روایات و احادیث زیادی از امام جواد ـ علیه السّلام ـ و امام هادی ـ علیه السّلام ـ نقل کرده است وی کتاب «خطب امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ» و کتاب «الیوم و اللیله» را تألیف نموده است.[18] محمد بن خالد برقی روایت می‌ کند که عبدالعظیم حسنی از ترس سلطان وقت که علویین را اذیت و آزار می‌ کرد و آنان را به قتل می‌ رساند، گریخت و به شهر ری آمد. و در خانه یکی از شیعیان سکونت گزید، شیعیان خبر حضور ایشان را شنیدند.[19] و به نزدش آمده و به حدیث او گوش فرا می‌ دادند و سئوالات شرعی خود را می‌ پرسیدند.[20] وی در سال 245 هـ.ق وفات یافته است. هم اکنون قبر وی در شهر ری نزدیک تهران واقع شده و زیارتگاه عاشقان اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ می‌ باشد. در برخی از روایات ثواب زیارت ایشان را معادل ثواب زیارت امام حسین ـ علیه السّلام ـ ذکر کرده اند.[21] 2. احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی: وی از جمله یاران و اصحاب امام رضا ـ علیه السّلام ـ و امام جواد ـ علیه السّلام ـ بوده و نزد آن دو بزرگوار دارای منزلتی رفیع بوده است. وی احادیث زیادی از این دو امام بزرگوار روایت کرده است ایشان از جمله محدثان شیعی موثق معرفی شده است.[22] بزنطی به عنوان فردی جلیل القدر، فقیهی فاضل و یکی از اصحاب اجماع معرفی شده است.[23] شیخ طوسی در الفهرست آورده است: وی از ثقات اهل کوفه می‌ باشد که حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ را ملاقات کرده است و نزد ایشان مقامی عظیم داشته است. وفات وی در سال 212 هـ.ق اتفاق افتاده است.[24] وی کتب متعددی تألیف کرده است که از جمله آنها می‌ توان به کتاب «الجامع» اشاره کرد.[25] 3. فضل بن شاذان: فضل بن شاذان نیشابوری از اصحاب امام جواد و هادی و عسکری ـ علیهم السّلام ـ بوده است. وی فردی مورد اعتماد و جلیل القدر و فقیه و متکلم بوده است.[26] برخی نوشته اند وی 180 کتاب در فقه و حدیث و رد بر فرقه های ضاله و… نگاشته است که متأسفانه اکثر آنها از بین رفته است.[27] شیخ طوسی نام برخی از آثار وی را در الفهرست ذکر کرده است.[28] اکثر تراجم نویسان از وی به نیکی یاد کرده اند. وفات وی در سال 260 هـ.ق گزارش شده است.[29] ابن شاذان از جمله کسانی است که امام حسن عسکری ـ علیه السّلام ـ برای وی طلب رحمت فرمودند.[30] 4. حبیب بن اوس طائی: حبیب بن اوس طائی معروف به ابوتمام از اصحاب خاص امام جواد ـ علیه السّلام ـ بوده است. او شاعری بزرگ و استاد لغت‎شناس و تاریخ و ایام عرب بود. وی دارای قصیده معروفی است که درباره ائمه دوازده گانه می‌ باشد.[31] شیخ عباس قمی می‌ نویسد: «علما گفته اند که از قبیله «طی» سه کس بیرون آمدند که هر کدام در باب خود منفرد بودند، حاتم طائی در جود ، داود طائی در زهد و ابوتمام طائی در شعر.[32] قبر ابوتمام در موصل معروف است.
5. محمد بن ابی عمیر: وی از قبیله «ازدواج» از بزرگترین قبایل عرب می‌ باشد. علما و دانشمندان حکم به وثاقت و بزرگواری او نموده اند و او را عابدترین و با ورع‎ترین مردم زمان خویش می‌ دانند. و در فقه و دانش او را از افراد برجسته زمان خویش می‌ شمارند که دارای کتب بسیاری است.[33] از نظر علم حدیث وی فردی معتبر می‌ باشد.[34] وفات وی در سال 217 هـ.ق ذکر شده است.[35] شیخ طوسی کتب زیادی برای او ذکر کرده است از جمله این کتابها می‌ توان به کتاب «النوادر»، کتاب «الاستطاعه» و کتاب «الرد علی اهل القدر و الجبر» اشاره کرد.[36] 6. محمد بن سنان: وی از یاران برجسته امام جواد ـ علیه السّلام ـ بود. روایاتی وجود دارد که بر بزرگی شأن و شدت اعتقاد و علم و ورع او دلالت می‌ کند.[37] امام جواد ـ علیه السّلام ـ درباره او و صفوان بن یحیی فرمود: خداوند از آن دو راضی و خشنود گردد زیرا آنها با من و پدرم هرگز مخالفت نکردند.[38] 7. علی بن مهزیار: علی بن مهزیار اهوازی از اصحاب امام رضا ـ علیه السّلام ـ و امام جواد ـ علیه السّلام ـ و امام هادی ـ علیه السّلام ـ بوده است. وی از منزلتی رفیع در نزد ائمه برخوردار بوده است. از جانب امامان معصوم وکیل بوده است. او با امام جواد ـ علیه السّلام ـ مراسله و مکاتبه داشته است. امام جواد ـ علیه السّلام ـ در جایی برای او می‌ نویسد: «نوشته‎ات به دستم رسید. از کلامت خوشحال شدم، خداوند تو را مسرور گرداند…»[39] در معجم رجال الحدیث آمده است: «وی از خواص یاران امام جواد ـ علیه السّلام ـ بوده و از جانب ایشان وکالت داشته و نزد آن امام بزرگوار دارای قدر و منزلت بوده است. در حدیث، جزء موثقین بوده و طعن و ایرادی بر او وارد نشده است. وی کتب زیادی تألیف کرده است.[40] از دیگر یاران آن حضرت می‌ توان به آدم بن اسحاق قمی، ابراهیم بن مهزیار، احمد بن محمد بن عیسی اشعری قمی، زکریا بن آدم، صفوان بن یحیی و محمد بن اسماعیل بن بزیع اشاره کرد
که هریک چونان ستاره ای پرنور درخشیده وازمیراث امامت پاسداری می کردند ؛ روایات مهم وگزارشات زیبایی از سیره ائمه از این عالمان فرزانه به دست رسیده که امروز غنا بخش فرهنگ شیعه می باشد..

شهادت امام ـ علیه السّلام ـ :
مأمون در سال 218 هـ.ق درگذشت و پس از او برادرش «معتصم» جای او را گرفت او در سال 220 هـ.ق امام را از مدینه به بغداد آورد تا از نزدیک مراقب او باشد. در مجلسی که برای تعیین محل قطع دست دزد تشکیل داده بود، امام را نیز شرکت داد و قاضی بغداد و دیگران شرمنده شدند و بذر کینه در درون معتصم نهاده شد، معتصم که درصدد قتل حضرت بود این قضیه او را بیشتر تحریک کرد و سرانجام هدف کینه جویانه ی خود را آشکارو امام را توسط ام الفضل مسموم و شهید کرد.[41] سن ایشان هنگام شهادت 25 سال بوده است.[42] قول مشهور در ارتباط با شهادت این امام بزرگوار این است که ایشان توسط معتصم خلیفه عباسی مسموم شده و به شهادت رسیده‎اند. «امام جواد ـ علیه السّلام ـ در آخر ذی‎القعهده در بغداد مسموم شد»[43] ابن فتال نیشابوری می‌ نویسد:‌ «امام جواد ـ علیه السّلام ـ در آخر ذی‎القعهده به واسطه سم به شهادت رسید»[44] سید محمد کاظم قزوینی می‌ نویسد: «چیزی که واضح است و شکی در آن نیست این است که امام جواد ـ علیه السّلام ـ به مرگ طبیعی از دنیا نرفته است. هیچ یک از مورخین نگفته‎اند که امام به واسطه مرضی یا دردی از دنیا رفته است. بلکه قول صحیح آن است که بگوئیم: مورخین و محدثین (الا تعداد بسیار نادری) اتفاق بر این دارند که امام جواد ـ علیه السّلام ـ را معتصم مسموم کرد.[45] مسعودی می‌ نویسد: «هنگامی که امام جواد ـ علیه السّلام ـ به عراق (بغداد) آمد معتصم و جعفر (پسر مأمون) در فکر کشتن امام جواد ـ علیه السّلام ـ بودند. جعفر خواهرش ام‎الفضل را وسیله اجرای نیرنگ خود قرار داد. زیرا می‌ دانست که ام‎الفضل، با اینکه علاقه شدیدی به امام جواد داشته، از آن حضرت روی گردانده است. زیرا ام‎الفضل دارای فرزند نشد ولی سمانه (همسر دیگر امام) دارای فرزند گردید. بر همین اساس ام‎الفضل جواب مثبت به برادرش جعفر داد و آنها مقداری زهر در درون انگور رازقی نمودند. امام جواد ـ علیه السّلام ـ انگور رازقی را دوست می‌ داشت وقتی آن حضرت از آن انگور خورد مسموم گردید…»[46]. طبری نیز می‌ نویسد: «سبب وفات امام جواد ـ علیه السّلام ـ این بود که ام‎الفضل دختر مأمون وقتی دید خداوند از همسر دیگری فرزندی به امام جواد ـ علیه السّلام ـ داده است با سمی که در دانه های انگور وارد کرد امام ـ علیه السّلام ـ را به شهادت رساند.[47]» مرحوم مجلسی نقل کرده شهادت آن حضرت به واسطه سعایت ابی‎داود قاضی وقت در نزد خلیفه و با دست کاتب معتصم انجام گرفته است.[48] در این روایت نیز شهادت آن حضرت را به واسطه سمّی می‌ داند که کاتب معتصم به امام جواد ـ علیه السّلام ـ داده است. هرچند شیخ مفید در ارشاد می‌ نویسد: «برای من ثابت نشده است که ایشان مسموم شده باشند»[49]. امّا ایشان اولاً قول به مسموم شدن امام جواد ـ علیه السّلام ـ را به عنوان یکی از اقوال در شهادت ایشان بیان کرده است.[50] ثانیاً: ایشان چند صفحه بعد در کتابش روایتی را ذکر می‌ کند که این روایت دلالت بر این دارد که آن حضرت مورد سوء قصد واقع شده‎اند. ایشان به نقل از اسماعیل بن مهران روایت می‌ کند که گفت: هنگامی که امام جواد ـ علیه السّلام ـ بار اول (عصر مأمون) از مدینه به بغداد آمد، به آن حضرت عرض کردم: فدایت گردم من در مورد شما در این سفری که در پیش دارید ترس دارم (می‌ ترسم شما را بکشند) بعد از شما چه کسی عهده‎دار امامت می‌ شود؟ آن حضرت فرمود: آنچه را گمان می‌ کنی در این سال رخ نمی دهد. هنگامی که معتصم در سال 220 هـ.ق آن حضرت را از مدینه به بغداد طلبید، ‌باز به محضرش رفتم و عرض کردم: فدایت گردم، شما از مدینه می‌ روید، امام بعد از شما کیست؟ آن حضرت گریست سپس فرمود: در این سال بر من نگران باش امامت بعد از من از آن پسرم علی (امام هادی ـ علیه السّلام ـ) است.[51] بعد از شهادت امام جواد ـ علیه السّلام ـ فرزندشان امام هادی ـ علیه السّلام ـ به تغسیل و تکفین و نماز بر ایشان پرداخت.[52] و هر چند معتصم خواستار این بود که امام جواد ـ علیه السّلام ـ مخفیانه دفن شود و کسی در تشییع جنازه ایشان حاضر نشود، لیکن شیعیان به این امر آگاه شدند، از منازل خویش خارج شدند و حدود 12000 نفر آن حضرت را تشییع کردند و به خاک سپردند.[53]»

——————————————————————-

[1] . کلینی، اصول کافی، چاپ نشر اسوه، قم، چاپ اول، 1418 ق، ج 1، ص 561.
[2] . طبرسی، اعلام الوری، المکتبه الاسلامی، چاپ سوم، بی تا، ص 347.
[3] . علی بن عیسی الإربلی، کشف الغمه، مکتبه بنی هاشمی تبریز، 1381 هـ.ق، ج 2، ص 142.
[4] . کلینی، اصول کافی، چاپ و نشر اسوه ، قم، چاپ اول، 1418 هـ.ق، ج 1، ص 566.
[5] . شیخ مفید، الإختصاص، تعلیق: علی اکبر غفاری، انتشارات جامعه مدرسین، قم، بی تا، ص 99.
[6] . شیخ طوسی، رجال، منشورات المکتبه الحیدریه، چاپ اول، نجف، 1381 هـ.ق ، ص 397ـ409.
[7] . شیخ مفید، الارشاد، ترجمه رسولی محلاتی، انتشارات علمیه اسلامیه، تهران، بی تا، ج 2، ص 284.
1. یحیی یکی از دانشمندان نامدار زمان مأمون, خلیفه عباسی, بود که شهرت علمی او در رشته‏های گوناگون علوم آن زمان زبان ‏زد خاص و عام بود.
2. شیخ مفید, الارشاد, کنگره جهانی شیخ مفید, چاپ اول 1413 ه‍،
ج 2 ص 283.
3. ظهار, عبارت از این است که مردی به زن خود بگوید: پشت تو برای من مانند پشت مادرم یا خواهرم یا دخترم است, در این صورت باید کفاره ظهار بدهد تا همسرش مجدداً بر او حلال گردد.
1. فضل بن حسن طبرسی, إعلام الوری, دارالکتب الاسلامیه، قم، چاپ سوم، ص 353.
2. شیخ مفید, الارشاد, چاپ کنگره جهانی شیخ مفید, چاپ اول 1413 ق، ج ،2 ص 291.
3. محمد بن یعقوب کلینی, الکافی, دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ چهارم 1365 ه‍، ج4، ص43.
1. محمد بن یعقوب کلینی, الکافی, دارالکتب الاسلامیه تهران چاپ چهارم 1365 هـ،‍ ج 5، ص 111.
2. علی بن عیسی إربلی, کشف النعمه, مکتبه بنی هاشمی، تبریز 1381 ه‍ ش، ج2، ص 357.
3. قطب‏الدین راوندی, الخرائج و الجرائح, مؤسسه امام مهدی قم، چاپ اول 1409 ق، ج 1، ص 383.
4. قطب‏الدین راوندی, الخرائج و الجرائح, مؤسسه امام مهدی قم، چاپ اول 1409 ق، ج 1، ص 383.
[18] . سید محمد کاظم قزوینی، الامام الجواد من المهد الی اللحد، چ 1، قم، مؤسسه الرساله ، 1414، ص 212.
[19] . سید ابوالقاسم موسوی خوئی، معجم رجال الحدیث، بی جا، مرکز نشر الثقافه الاسلامیه، 1413 هـ.ق ج 17، ص 50.
[20] . سید محمد کاظم قزوینی، پیشین، ص 212.
[21] . سید ابوالقاسم موسوی خوئی، پیشین، ج 17، ص 52.
[22] . سید محمد کاظم قزوینی، پیشین، ص 126.
[23] . محمد بن حسن طوسی، رجال طوسی، نجف، منشورات المکتبه الحیدریه، 1380 هـ.، ص 397.
[24] . محمد بن حسن طبرسی، الفهرست، مشهد، مرکز تحقیقات و مطالعات، 1348 هـ.، ص 36.
[25] . شیخ عباس قمی، الکنی و الالقاب، بی تا، بی جا، ج 2، ص 80.
[26] . شیخ طوسی، الفهرست، پیشین، ص 254.
[27] . سید محمد کاظم قزوینی، پیشین، ص 287.
[28] . شیخ طوسی، الفهرست، پیشین، ص 254.
[29] . آقابزرگ تهرانی، الذریعه، بیروت، دارالاضواء، چ 2، سال 1403 هـ.ق، ج 15، ص 173.
[30] . محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفه الرجال، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، 1382، ص 584.
[31] . سید محمد کاظم قزوینی، پیشین، ص 145، ابن شهر آشوب این قصیده را در کتابش مناقب ذکر کرده است.
[32] . شیخ عباس قمی، تتمه المنتهی، چ 2، تهران، کتاب فروشی مرکزی، 1333 ش، ص 230.
[33] . شیخ طوسی، الفهرست، پیشین، ص 218.
[34] . شیخ عباس قمی، پیشین، ص 130.
[35] . آقابزرگ تهرانی، پیشین، ج 2، ص 141.
[36]. ثقه الاسلام تبریزی، مرأه الکتب قم، مکتبه آیت ا… مرعشی العامه، 1414 هـ.ق، ص 57.
[37] . سید ابوالقاسم موسوی خوئی، پیشین، ج 16، ص 151.
[38] . همان، ج 17، ص 162.
[39] . سید کاظم قزوینی، پیشین، ص 271.
[40] . سید ابوالقاسم موسوی خوئی، پیشین، ج 12، ص 192.
[41] . کلینی، الکافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1365 ش، ج 1، ص 323.
[42] . محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید) الإرشاد، قم، نشر الموتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید، 1413، ج 2، ص 273.
[43] . محمد بن علی بن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، قم، علامه، بی تا، ج 4، ص 382.
[44] . محمد بن فتال نیشابوری، روضه الواعظین، ‌قم، منشورات الرضی، بی تا، ج 1،‌ص 243.
[45] . سید محمد کاظم قزوینی، الامام الجواد من المهد الی اللحد، چاپ اول، تهران، مؤسسه الرساله، 1414 هـ . ق، ص 399.
[46] . علی بن حسین بن علی المسعودی، اثبات الوصیه، چاپ دوم، بیروت، دارالاضواء، 1409 هـ.ق ،‌ص 242ـ241.
[47] . محمد بن جریر بن رستم طبرسی، دلائل الامامه، قم، منشورات الرضی، 1363، ص 209.
[48] . محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 50، ص 5.
[49] . شیخ مفید، پیشین، ص 295.
[49] . شیخ مفید، پیشین، ص 295.
[50] . همان.
[51] . همان، ص 298.
[52] . سید محمد کاظم قزوینی، پیشین، ص 405.
[53] . همان، ص 407.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید