نگاهی کوتاه به زندگی امام حسن و امام حسین(علیهما السلام)

نگاهی کوتاه به زندگی امام حسن و امام حسین(علیهما السلام)

نویسنده: آیت الله سیدعلی حسینی میلانی

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین، والصّلاه و السلام علی محمّد و آله الطاهرین، و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الأوّلین و الآخرین.
از آثار اعتقادی ارزشمند شیعه، کتاب منهاج الکرامه فی معرفه الإمامه است که علامه حلی (رحمه الله) آن را به رشته تحریر درآورده اند.
ما شرح مبسوطی بر این اثر فاخر نگاشته و در ضمن آن، به شبهه های مطرح شده از سوی ابن تیمیه-در کتاب منهاج السنه-نیز پاسخ داده ایم.
در آن اثر درباره ی زندگی نامه امامان معصوم (علیهم السلام) سخن به میان آمده است. ما به دلیل اهمیت مباحث یاد شده زندگی نامه امامان معصوم (علیهم السلام) را به طور جداگانه و در قالب سلسله مقالاتی به خوانندگان تقدیم می نماییم.

******
علامه حلّی (رحمه الله) می نویسد:
دو فرزند حضرت علی (علیه السلام) نوه های رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، دو سرور بهشتیان و به تصریح پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) امام هستند.
اینان زاهدترین و عالم ترین مردم زمانه خویش بودند. در راه خداوند، به شایسته ترین شکل جهاد کردند؛ تا این که به شهادت رسیدند.
امام حسن(علیه السلام) بدون این که کسی متوجه شود، در زیر لباس های فاخر خود، جامه ی پشمین می پوشید.
روزی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) امام حسین(علیه السلام) را بر ران راست خود نشاند و فرزند خودش ابراهیم را بر ران چپ خویش؛ در آن هنگام جبرئیل نازل شد و عرض کرد: إنّ الله لم یکن لیجمع لک بینهما، فاختر مَن شئت منها؛
خداوند می خواهد جان یکی از این دو را بگیرد، خودت انتخاب کن که کدام یک از دنیا برود.
آن حضرت فرمود:
«اگر حسین بمیرد، من، علی و فاطمه می گرییم. اما اگر ابراهیم بمیرد، فقط من می گریم».
به همین دلیل مرگ ابراهیم را ترجیح داد. ابراهیم نیز سه روز بعد، از دنیا رفت.
پس از این ماجرا، وقتی امام حسین(علیه السلام) نزد آن حضرت می آمد، ایشان، وی را می بوسید و می فرمود: خوش آمد و خیرمقدم به کسی که فرزندم ابراهیم را فدای او کردم.

نوادگان رسول خدا
علامه حلّی (رحمه الله) درباره ی امام حسن و امام حسین(علیه السلام) فرمود:
دو فرزند حضرت علی(علیه السلام) نوه های رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و دو سرور بهشتیان هستند.

دیدگاه ابن تیمیه
اما ابن تیمیه در این زمینه می گوید:
آن چه در این مورد می توان گفت این است که به طور مسلّم از پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) طبق روایتی صحیح، رسیده است که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره ی امام حسین(علیه السلام) فرمود:
إنّ ابنی هذا سیّد، و إنّ الله سیصلح به بین فئتین عظیمتین من المسلمین؛
این پسرم، سید و سرور است. خداوند به وسیله او میان دو گروه بزرگ از مسلمانان اصلاح برقرار خواهد کرد.
هم چنین از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) روایتی رسیده که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، امام حسن(علیه السلام) و اسامه بن زید را بر روی ران پای خویش می نشاند و این گونه می فرمود:
بارالها! من این دو و هر کسی که این دو را دوست بدارد، دوست دارم.
این سخن نشان می دهد که اقدام امام حسن (علیه السلام) در ترک مبارزه برای امامت و اقدام برای اصلاح میان مردم، امری است که خدا و رسولش آن را دوست داشتند و این کار، مصیبت نبوده است… و توان امام حسن(علیه السلام) برای کارزار از توان امام حسین(علیه السلام) کمتر نبود.. و کاری که امام حسن(علیه السلام) انجام داد خدا و رسولش آن را بیش از اقدامات دیگران دوست داشتند. خداوند درجات مؤمنان را بالا می برد و بعضی را بر بعضی دیگر برتری می دهد، ولی همه در بهشت هستند. خداوند از همه آنان راضی باشد.
دیگر آن که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، این دو را به همراه پدر و مادرشان در زیر کساء برد و عرضه داشت:
اللهمّ هؤلاء أهل بیتی فأذهب عنهم الرجس و طهّرهم تطهیراً؛
خدایا! اینان اهل بیت من هستند. پلیدی را از آنان دور کن و مطهرّشان کن.
هم چنین رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این دو را برای مباهله با خود برد. فضیلت این دو (یعنی امام حسن و امام حسین(علیهما السلام)) بسیار است و این دو در میان سادات مؤمنان از والا مقامان به حساب می آیند. (1)

سروران بهشتی
ما در چند محور، به ابن تیمیه پاسخ می گوییم:

نخست آن که
ابن تیمیه به این فضیلت آن دو بزرگوار اشاره ای نکرد که این دو امام، سبط این امت هستند، در حالی که این، یکی از فضیلت های والای آنان است که در روایات بسیاری از پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در کتب روایی و فضایل نقل شده است.(2)

دوم آن که
ابن تیمیه به این حدیث که «امام حسن و حسین(علیه السلام)، سرور جوانان بهشتیان هستند»، اشاره ای نکرد. در حالی که این فضیلت یکی از مسلّم ترین و قطعی ترین فضیلت های فراوانی است که این دو امام بزرگوار دارند.
برای نمونه احمد بن حنبل در مسند، ترمذی در سنن، ابن ماجه در باب فضائل، نسائی در الخصائص، حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین، ابن حجر عسقلانی در الإصابه، ابن اثیر در أُسد الغابه، خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، أبو نعیم اصفهانی در حلیه الاولیاء و متّقی هندی در کنز العمّال به نقل از شماری از حافظان بزرگ حدیث، این حدیث را آورده اند؛ (3) تا جایی در کتاب فیض القدیر از جلال الدین سیوطی نقل شده که او این روایت را متواتر می داند. (4)

سوم آن که
ابن تیمیه می گوید: «رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) امام حسن و اسامه را بر روی پای خویش می نشاند».
در این باره باید بگوییم که طبق نقل صاحب کتاب الاستیعاب، امام حسن(علیه السلام) در سال سوم هجری به دنیا آمده؛ (5) حال آن که اسامه تقریباً ده سال پیش از آن به دنیا آمده بود. اگر رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) امام حسن(علیه السلام) را در سن دو یا سه سالگی به روی پای خویش می نشاند، اسامه در آن زمان سیزده ساله بوده است و در این سن، کسی روی پا نمی نشیند… .
بلکه حقیقت این است که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) امام حسن و امام حسین(علیه السلام) را بر روی پای خویش می نشاند و این عبارات را می فرمود.
از سوی دیگر طبق آن چه در الصواعق المحرقه به نقل از ترمذی(6) آمده و نیز روایتی که در کنزالعمال و فیض القدیر به نقل از طبرانی آمده(7) اسامه خود از راویان این حدیث است.
به نظر می رسد روایتی که این فرد کرده، تحریف شده است. اگرچه این مطلب در کتاب های روایی اهل سنت، موسوم به صحیح نیز آمده است.
شاهد سخن ما، نقل این روایت به گونه ای دیگر است تا این اشکال پیدا نشود، چنان چه در برخی کتاب ها این گونه است:
اسامه می گوید: رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) من و امام حسن(علیه السلام) را (در آغوش) می گرفت و می فرمود:
خدایا! من این دو را دوست دارم؛ تو هم آنان را دوست بدار».
این روایت در کتاب های سنّی ها به هنگام بیان شرح حال اسامه یا امام حسن(علیه السلام) نقل شده است.
گویا به دلیل فهمیدن اشکال یاد شده، روایت را این گونه نقل کرده اند و به جای «بر روی پای خویش می نشاند»، از فعل «یأخذنی؛ مرا در آغوش می گرفت» استفاده کرده و عبارت روایت را تغییر داده اند.
آن چه این اشکال را تأیید و واقعیت را بیشتر روشن می کند، روایتی است که ترمذی در باب مناقب امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) از اسامه نقل کرده است. اسامه می گوید:
در یکی از شب ها، برای انجام حاجتی به خانه رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رفتم، پیامبر بیرون آمد در حالی که چیزی زیر عبا داشت که نمی توانستم آن را تشخیص بدهم. بعد از مطرح ساختن حاجتم و برآورده شدن آن، عرض کردم: ای رسول خدا! چه چیز زیر عبا داری؟
حضرت عبا را کنار زد، دیدم حسن و حسین(علیهما السلام) را بر ران خود نهاده است. آن گاه فرمود:
هذان ابنای و ابنا ابنتی. اللهمّ إنّک تعلم أنّی أحبّهما فأحبّهما، اللهمّ إنّک تعلم أنّی أحبّهما فأحبّهما و أحبّ من یحبّهما؛ (8)
این دو، فرزندان من و فرزندان دختر من هستند. خدایا! تو می دانی که من آن ها را دوست می دارم، خدایا! تو می دانی که من آن ها را دوست می دارم تو نیز آنها و دوستدارشان را دوست بدار.
بنابراین، اسامه در زمانی که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) را در آغوش می گرفت، به سنّی رسیده بود که خودش برای کاری به در خانه حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بیاید… .
اکنون این پرسش مطرح است: چگونه این مطلب از دید این مدّعی معترض و غرض ورز پنهان مانده است؟
به هر حال، ما منکر این نیستیم که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، اسامه را دوست داشت. اما ادعایی که از آن حضرت نقل شده، به امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) اختصاص دارد و بی تردید، دعای آن حضرت مستجاب است.
بنابراین، آن چه ابن تیمیه ادّعا کرده، دروغی بیش نیست.

دو پیشوای معصوم

چهارم آن که
یکی از روایت های مورد اتّفاق این است که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند:
الحسن و الحسین إمامان إن قاما و إن قعدا؛
حسن و حسین دو امام هستند، چه قیام کنند و چه قیام نکنند.
این روایت در کتاب المناقب ابن شهر آشوب نقل شده است.
البته از علمای اهل سنت، صفوری در نزهه المجالس، صدّیق قنوجی در السراج الوهّاج فی شرح صحیح مسلم بن الحجّاج در بخش مناقب و نیز صاحب الاتحاف بحبّ الأشراف، این روایت را نقل کرده اند. (9)
در روایت نقل شده در الاتحاف، رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) فرمودند:
أنتما الإمامان و لاُمّکما الشفاعه؛
شما دو امام هستید و مادرتان مقام شفاعت دارد.
از سوی دیگر، ابن تیمیه، خود روایتی را نقل کرده که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره ی امام حسین(علیه السلام) فرمود:
هذا إمام ابن امام أخو إمام أبو أئمّه تسعه؛ (10)
این، امام و فرزند امام، برادر امام و پدر نُه امام است.
بنابراین، آن چه امام حسن(علیه السلام) انجام داد و آن چه امام حسین(علیه السلام) انجام داد، همه مورد رضایت خدا و رسولش بود و تفاوتی وجود ندارد، زیرا هر دوی آنان امام معصوم هستند و وظیفه خود را در زمان خویش انجام داده اند.

تصریحی از پیامبر
علامه حلّی (رحمه الله) فرمود:
این دو بزرگوار به تصریح پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) امام هستند.
این موضوع نیز از مواردی است که ابن تیمیه در برابر آن سکوت کرده و مطلبی در ردّ آن نیاورده است. گویا او مفاد روایاتی را که در رابطه با امامت این دو بزرگوار نقل کردیم، پذیرفته است.
به هر حال، باید یادآور شویم که تصریح و نصّ رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره ی امامت ایشان، فقط طبق روایات گذشته نیست.

زاهدترین و عالم ترین مردم
علامه حلّی (رحمه الله) فرمود:
این دو بزرگوار زاهدترین و عالم ترین مردم زمانه خویش بودند.
ابن تیمیه می نویسد: «این که این دو، زاهدترین و عالم ترین مردم زمانه خویش بودند سخنی بی دلیل است». (11)
در پاسخ ابن تیمیه می گوییم:
اگر او دلیلی-اگرچه ضعیف-برای ردّ سخن علامه حلی (رحمه الله) داشت، بی تردید دریغ نمی کرد، زیرا او در موارد بسیاری تلاش کرده حتّی با دروغ و مطالب باطل، حق را ردّ کند.
پس همین سکوت وی در برابر این سخن و نیاوردن دلیل بر ردّ، خود بهترین دلیل بر صحّت مدعای ماست.
از سوی دیگر، وقتی امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) طبق روایات متواتر و برهان های قوی امام هستند، چگونه می توان برای اثبات زاهدترین و عالم ترین بودن این دو نواده رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، در پی دلیل گشت؟
چرا که می دانیم امام باید زاهدترین و عالم ترین مردم زمان خویش باشد.
از نشانه های زهد امام حسن(علیه السلام) این است که آن حضرت اموال خود را دو یا سه بار در راه خدا تقسیم کرد. این یکی از امور ثابت و مسلّم است؛ به گونه ای که حتی کسانی که به امامت ایشان اعتقاد ندارند، این مطلب را نقل کرده اند. ابن سعد در الطبقات الکبری، ابونعیم اصفهانی در حلیه الاولیاء و ابن عساکر در تاریخ مدینه دمشق از این جمله اند.
ابن عساکر به هنگام بیان شرح حال حضرت امام حسن(علیه السلام) در کتاب تاریخ خود، از مدرک بن زیاد-یکی از صحابه-چنین نقل می کند:
ما در باغ ابن عباس بودیم. ابن عباس به همراه امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) آمدند. آنان در این باغ گشتی زدند. سپس نزد جوی آبی آمدند و کنار آن نشستند. امام حسن(علیه السلام) به من فرمود: ای مُدرک! غذایی داری ما بخوریم؟
پاسخ داد: نان پخته ایم.
فرمود: بیاور.
مدرک می گوید: من چند قرص نان و مقداری نمک ساییده و دو دسته سبزی آوردم.
ایشان خوردند، سپس امام حسن(علیه السلام) فرمود: ای مدرک! چه خوشمزه بود!
آن گاه ایشان غذایی را آوردند که خوب و زیاد بود. به من فرمود: ای مدرک! غلامان این بستان را جمع کن.
سپس فرمود: این غذا را به آنان بده.
همین کار را کردم. اما خودش از آن غذا نخورد.
پرسیدم: خودت از این غذا نمی خوری؟
پاسخ داد: نه، آن غذا برایم دوست داشتنی تر بود. (12)
از نشانه های شاخص زهد امام حسین(علیه السلام) نیز روایتی است که اهل سنت نقل کرده اند. در این روایت آمده که حضرتش «25 بار پیاده به حج رفت، در حالی که شترها نیز در پی ایشان می رفتند».
هم چنین از آن حضرت پرسیدند: چرا این قدر از خداوند می ترسی؟
پاسخ داد:
لا یأمن یوم القیامه إلاّ من خاف الله فی الدنیا؛
در روز قیامت فقط کسی ایمن است که در دنیا از خداوند بترسد.
عالم ترین بودن این دو امام در زمان خویش نیز بسیار روشن است. زیرا این دو بزرگوار وارثان دانش پدرشان بودند. پدری که دروازه و باب علم پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود و پس از پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بهتر از هر کسی در میان مردم به حکم و قضاوت می پرداخت. به همین دلیل این دو بزرگوار، از دیگران بی نیاز بودند، بلکه بقیه مردم به علم آنان نیازمند بودند.
در روایتی آمده:
روزی فردی بادیه نشین از عبدالله بن زبیر و عمرو بن عثمان حکمی را پرسید. اما هر یک او را به دیگری حواله کرد.
آن مرد به آنان گفت: از خدا پروا کنید! من نزد شما دو نفر آمده ام تا هدایت شوم. مگر در امور دینی می توان به یک دیگر پاس داد؟!
آن دو پس از شنیدن این سخن؛ او را نزد امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) فرستادند. او نیز به نزد آن دو بزرگوار آمد.

مجاهدان در راه خدا
علامه حلّی (رحمه الله) فرمود:
آن دو بزرگوار در راه خداوند، به شایسته ترین شکل جهاد کردند؛ تا این که کشته شدند.
ابن تیمیه می نویسد:
این گفته، دروغی است که به آنان بسته اند، زیرا امام حسن(علیه السلام) دست از پیکار کشید و در حالی که سپاه و هوادار داشت، حکومت را به معاویه تسلیم کرد. او هرگز نمی خواست با مسلمانان به قتال و پیکار بپردازد و این از فضیلت های متواتر ایشان است.
اما در خصوص مرگ امام حسن(علیه السلام) نیز گفته شده که او را مسموم کردند. این امر یعنی شهادت او، کرامتی است در حق ایشان. اما او بر اثر مقاتله و مبارزه از دنیا نرفت. امام حسین(علیه السلام) نیز برای مقابله و پیکار حرکت نکرد… .
در پاسخ به ابن تیمیه یادآور می شویم که علاّمه حلی (رحمه الله) درباره ی امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) دو مطلب را بیان کرده اند:
1. در راه خداوند، به شایسته ترین شکل جهاد کردند.
2. در حالی که مجاهد در راه خدا بودند، به شهادت رسیدند.
کدام یک از این دو مطلب دروغ است؟!
گویا این مرد نمی داند و یا خود را به نادانی می زند که «جهاد» در راه خدا فقط به «قتال» و کارزار اختصاص ندارد و «قتل» و کشته شدن در راه خدا و شهادت، فقط با شمشیر و سلاح جنگی محقق نمی شود.
وقتی روشن شود که ایستادن در برابر کفر و ستم، «جهاد» و مرگ در این راه نیز شهادت است؛ دروغگو برایمان روشن می شود.

زهد امام حسن(علیه السلام)
علامه حلّی (رحمه الله) فرمود:
امام حسن(علیه السلام) بدون این که کسی متوجه شود، در زیر لباس های فاخر خود، جامه پشمین می پوشید.
ابن تیمیه می نویسد: این گفته وی از جنس ادّعایی است که در حق علی(علیه السلام) می کند و می گوید: «او هزار رکعت نماز می خواند». زیرا این نیز فضیلتی نیست و دروغ است.
در پاسخ او می گوییم:
این مرد یا معنای عبادت، زهد و جهاد با نفس را درک نمی کند، یا عناد و ستیز با اهل بیت (علیهم السلام) او را به انکار این منقبت ها و فضایل وادار می کند… .
علامه حلی (رحمه الله) کتاب خود را برای کسانی نگاشته که معنای عبادت و مجاهدت با نفس را می فهمند و باور دارند که این اعمال، افراد را شایسته پیشوایی مردم می کند تا اصحاب آنان در امور خود به آنان اقتدا کنند.
علامه حلی (رحمه الله) به این مطلب اشاره می کند تا بگوید که فضیلت این است که انسان، بدون این که کسی بفهمد، به خاطر خدا لباس های خشن بپوشد؛ نه این که به خاطر مردم این لباس ها را بپوشد و در برابر آنان به ساده زیستی تظاهر کند تا مردم را شیفته خویش کند و در میان مردم به زهد مشهور گردد.
هم چنان که افراد دیگری به همین کارها دست می زدند و خود را در میان مردم به عنوان زاهد معرفی می کردند. به طوری که کتاب هایی پر از گمراهی در مورد آنان نگاشته شد تا آنان به عنوان زاهد به مردم معرفی شوند؛ همان کتاب هایی که ابن تیمیه می گوید: این کتاب های مسلمانان که در رابطه با زاهدان نگاشته شده از هیچ فرد رافضی(شیعه) به عنوان زاهد یاد نمی کند. (13)
در رابطه با هزار رکعت نماز حضرت علی(علیه السلام) در شبانه روز نیز همین مطلب وجود دارد. این امر در کتاب های شیعه و سنی به نقل از امام حسین(14)(علیه السلام) و امام سجاد(علیه السلام)(15) نقل شده است. بلکه حتی این فضیلت را برای شماری از تابعان و دیگران نیز نقل کرده اند. (16)

امام حسین(علیه السلام) و مهرورزی پیامبر خدا
علامه حلّی (رحمه الله) می فرمود:
روزی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حسین(علیه السلام) را بر ران راست خود نشاند و فرزند خودش ابراهیم را بر ران چپ خویش؛ در آن هنگام جبرئیل نازل شد و عرض کرد… .
ابن تیمیه در ردّ این حدیث می نویسد:
این روایت را هیچ یک از علما نقل نکرده است و روایت سند ندارد. در هیچ یک از کتاب های روایی نیز این روایت به چشم نمی خورد. این نویسنده، روایت را بدون سند و بدون استناد به کتاب های حدیثی آورده است. بلکه او طبق عادت همیشگی خود در نقل روایت های بی پایه و لجام گسیخته، این روایت را آورده است.
روشن است که نقل یک روایت بدون سند و مستند، هم چون ادّعاهای دیگر بی پایه و باطل است.
از سوی دیگر، گفته می شود که این روایت به اتّفاق نظر حدیث شناسان، جعلی و دروغ است و جُهّال به نقل آن می پردازند.
چند نکته را در پاسخ به ابن تیمیه خطاب به او یادآور می شویم:

نخست آن که
این سخن تو که «این روایت را هیچ یک از علما نقل نکرده است و روایت سند ندارد. در هیچ یک از کتاب های روایی نیز این روایت به چشم نمی خورد.» دروغ است و ما در ادامه این را اثبات می کنیم.

دوم آن که
رویه مؤلّفان کتاب های کلامی، این نبوده که همیشه روایت ها را به همراه سند روایت نقل کنند. کتاب المواقف، شرح المواقف، المقاصد، شرح المقاصد، کتاب های بیضاوی و … نمونه های این مطلب هستند.
در این کتاب ها، روایت ها بدون سندشان نقل شده اند. به همین دلیل است که در زمان های بعدی، افرادی به تألیف کتاب برای بیان سند روایت های ذکر شده در این کتاب ها اقدام کرده اند.
اگر سخن ابن تیمیه درست باشد، باید گفت: این مطلب متوجه همه این کتاب ها نیز خواهد بود.

سوم آن که
در موارد بسیاری، علامه حلی (رحمه الله) روایت را به ناقل آن مستند می کند و آن گونه که ابن تیمیه ادّعا کرده عادت او، چنین نیست.

چهارم آن که
اگر نقل یک روایت بدون سند، مانند ادّعاهای دیگر است، پس چرا خود ابن تیمیه در موارد بسیاری همین شیوه را پیش گرفته است؟

پنجم آن که
اگر روایت نقل شده در کتاب علامه حلی (رحمه الله)، از سوی هیچ یک از علما نقل نشده و در هیچ یک از کتاب های حدیثی یافت نمی شود؛ پس چرا ابن تیمیه از آن به عنوان حدیث یاد می کند و حکم به جعلی و ساختگی بودن آن می کند؟!
چگونه ممکن است حدیث شناسان بر جعلی بودن حدیثی توافق کرده باشند که در کتاب های حدیثی، وجود ندارد؟!
وانگهی! این روایت را خطیب بغدادی یکی از عالمان سنی و اهل علم در نزد آنان در تاریخ بغداد از کتاب های معتبر اهل سنت، نقل کرده است!
این روایت در این کتاب چنین نقل شده است:
«ابوالحسن علی بن احمد بن عمر مقری، از محمد بن حسن نقاش و او از زید بن حباب نقل می کند که سفیان ثوری، از قابوس بن ابی ظبیان به نقل از پدرش و او از ابوالعباس این گونه روایت می کند:
روزی نزد پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بودم. آن حضرت فرزندش ابراهیم را بر روی ران پای چپ خویش و حسین بن علی(علیه السلام) را بر روی ران پای راست خود نشانده بود. گاهی این و گاهی او را می بوسید.
در این هنگام جبرئیل(علیه السلام) نازل شد و وحی آورد. وقتی از نزد آن حضرت رفت، پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: جبرئیل از سوی پروردگار آمد و به من گفت:
یا محمّد! ربّک یقرأ علیک السلام و یقول لک: لست أجمعها لک، فافدِ أحدهما بصاحبه؛
ای محمد! خداوند به تو سلام می رساند و می گوید نمی شود هر دوی این ها زنده باشند. یکی از این دو را جایگزین دیگری کن.
رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به ابراهیم نگریست و گریه کرد. آن گاه به حسین(علیه السلام) نگاه کرد و گریست. سپس فرمود:
مادر ابراهیم کنیز است، اگر ابراهیم بمیرد، فقط من اندوهگین می شوم. مادر حسین، فاطمه، پدرش علی پسر عمو، گوشت و خون من است. اگر او بمیرد، دخترم فاطمه، پسرعمویم و خودم اندوهگین خواهیم شد. من ترجیح می دهم که خودم اندوهگین شوم. ای جبرئیل! روح ابراهیم را قبض کن. ابراهیم را فدای حسین کردم.
راوی می گوید: پس از سه روز، ابراهیم از دنیا رفت. وقتی پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حسین(علیه السلام) را می دید که به سویش می آید، او را می بوسید و دو دندان پیشین او را می مکید و به سینه اش می فرشد و می فرمود:
فدیت من فدیته یابنی إبراهیم؛
فدای کسی شوم که فرزندم ابراهیم را فدای او کردم.‌(17)

پی نوشت ها :

1. منهاج السنه: 121/2.
2. برای نمونه ر.ک: ذخائر العقبی: 130.
3. مسند احمد: 3/3، سنن ترمذی 306/2 و 307، الخصائص نسائی: 36، المستدرک علی الصحیحین 167/3، تاریخ بغداد 372/6، حلیه الاولیاء 139/4.
4. فیض القدیر: 415/3.
5. الاستیعاب فی معرفه الاصحاب: 384/1.
6. الصواعق المحرقه: 82.
7. کنز العمال: 221/6، فیض القدیر: 415/3.
8. سنن ترمذی: 614/5.
9. نزهه المجالس: 184/2؛ الاتحاف بحبّ الأشراف: 129.
10. منهاج السنّه: 210/4.
11. منهاج السنه: 12/2.
12. تاریخ مدینه دمشق: 238/13 و 239.
13. منهاج السنه: 169/1 و 170.
14. ر.ک: العقد الفرید: 384/4، المختصر فی أخبار البشر: 191/1 و دیگر کتاب ها.
15. ر.ک: تذکره الحفاظ: 75/1، تهذیب الکمال: 241/13، تاریخ مدینه دمشق: 378/41.
16. ر.ک: الفوائد البدیعه من کتاب وسائل الشیعه، در مجله تراثنا، شماره های 79 و 80.
17. تاریخ بغداد: 204/2.
منبع مقاله :
حسینی میلانی، آیت الله سیدعلی؛ (1392)، پیشوایان معصوم (علیهم السلام) ج 1، ترجمه: هیئت تحریریه انتشارات الحقایق، قم: الحقایق، چاپ اول..

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید