تدبر در سوره ی مبارکه ی یس (1)

تدبر در سوره ی مبارکه ی یس (1)

مجری طرح: علی صبوحی طسوجی

هر یک از سوره های قرآن کریم، به عنوان مصداق تام و رسمی سخن حکیمانه، دارای دو ویژگی اساسی است: نخست، انسجام سخن؛ دوم، هدایتی بودن سخن؛ در کتاب آموزش تدبر در سوره های قرآن کریم «3»، در ارائه تدبر هر سوره بخشی مستقل برای تبیین هر یک از این دو ویژگی اساسی در نظر گرفته شده است، گفتنی است سوره های مورد بحث در این کتاب، غالباً چند فصلی هستند:

انسجام سخن در سوره های قرآن کریم
اقتضای حکمت متکلم آن است که منسجم سخن بگوید و اجزاء کلام او از هم گسسته و در هم ریخته نباشد. عقل سلیم چنین حکم می کند که سخن منسجم از سخن پراکنده، با اجزای بی ربط و درهم بهتر است؛ پس اگر چنین است، باید اقرار کنیم که اولین و والاترین سخن منسجم، کلام خدای سبحان در قرآن کریم است. خلافِ اقرار به حکمت اعلای خدای متعالی است، که انسجام را برای سخن خویش، کمال بدانیم و در عین حال، کلام حضرتش را از انسجام بی بهره تلقی کنیم، به ویژه آنکه ذات پاکش در قرآن نورانیش، هر گونه اختلاف و ناهماهنگی را از ساحت کلام خویش دور دانست و آن را لایق نطق پرحجاب بشر معرفی کرد، پس چرا بشری که به اقتضای جهل و جهالت، از ناهماهنگی و پراکندگی در سخن گفتن مبرا نیست، سخن خدای منزه از هر نقص و عیب را، منزه از در هم ریختگی و ناهماهنگی نمی داند؟ علت این پندار، تدبر نکردن در قرآن است، چه اینکه خدا فرمود: « أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلاَفًا کَثِیرًا » (1)
انسجام در هر یک از سوره های قرآن کریم با توجه به چهار محور زیر بررسی می شود:
1. پیوستگی: منظور از پیوستگی، ارتباط ادبی، اسلوبی و محتوایی آیات سوره است. با بررسی پیوستگی آیات، سطحی از انسجام سوره، کشف؛ و به تبع آن، گسست های ادبی، اسلوبی و محتوایی نیز آشکار می گردد؛ بدین ترتیب، سوره کلام بندی می شود.
2. هم بستگی، مراد از هم بستگی، ارتباط و اشتراک ظاهری کلام های سوره است. با مطالعه هم بستگی کلام ها، سطحی دیگر از انسجام سوره، کشف؛ و به دنبال آن، مرزهای فقدان هم بستگی نیز مشخص می شود؛ بدین ترتیب، سوره فصل بندی می شود.
3. تناسب: منظور از تناسب، نسبت ظواهر فصل های سوره با یکدیگر است. با مطالعه تناسب آخرین سطح از انسجام سوره نیز کشف می شود.
4. هماهنگی: هماهنگی، مفهومی در عرض مفاهیم سه گانه بالا نیست. توضیح: با بررسی پیوستگی، سیر پیوسته آیات مرتبط یک کلام به دست می آید، اما قله واحد آنها، یا به دیگر بیان غرض واحدشان کشف نمی شود. کشف غرض واحد یک کلام، منوط به بررسی هماهنگی آیات آن است؛ هم چنین با مطالعه هم بستگی، سیر کلام های هم بسته یک فصل مشخص می شود، اما غرض واحد فصل به دست نمی آید. کشف غرض واحد یک فصل، مستلزم بررسی هماهنگی کلام های آن است؛ بر همین منوال، با مطالعه تناسب، سیر متناسب فصل های یک سوره کشف می شود، اما غرض واحد سوره به دست نمی آید. نیل به غرض واحد سوره، نیازمند بررسی هماهنگی فصل های آن است؛ بنابراین منظور از هماهنگی، هم هدفی یا هم غرضی است که در سطح آیات یک کلام، متدبر را به غرض واحد کلام؛ در سطح کلام های یک فصل، متدبر را به غرض واحد فصل؛ و در سطح فصل های یک سوره، او را به غرض واحد سوره می رساند. اگر هر کلام، فصل یا سوره چند فصلی را به یک مثلث تشبیه کنیم، پیوستگی آیات، هم بستگی کلام ها یا تناسب فصل ها، به منزله قاعده این مثلث؛ و هماهنگی آیات، کلام ها یا فصلها، به منزله قله این مثلث است.

تذکر مهم:
کشف هماهنگی و نیل به غرض واحد سوره های چند فصلی از عهده تدبر خارج است، زیرا رسیدن به غرض واحد در چنین سوره هایی مستلزم استفاده از دلالت های التزامی غیر بین است و آن هم نیازمند تسلط بیشتر بر معارف و قواعد عقلی بوده و فعالیتی عمومی نیست. لزوم بهره گیری از دلالت های التزامی در این سطح ناشی از فاصله غرض واحد سوره های چند فصلی با ظاهر آیات سوره است. توضیح آنکه، غرض کلام به طور مستقیم، مبتنی بر ظواهر آیات است و با دلالتهای تطابقی به دست می آید؛ غرض فصل، تنها با یک واسطه ( یعنی غرض کلام ها ) مبتنی بر ظواهر الفاظ است و این واسطه با توجه به اشتراکات ظاهری کلام ها قابل جبران است، بنابراین غرض فصل با استفاده از دلالتهای تطابقی، یا التزامی بین قابل استفاده است؛ اما غرض سوره ی چند فصلی با دو واسطه ( یعنی غرض کلام ها و غرض فصل ها ) مبتنی بر ظواهر الفاظ است و به همین دلیل، رسیدن به آن، غالباً نیازمند استفاده از دلالت های التزامی غیر بین نیز هست و این از عهده عموم خارج است و تخصص خاص خود را می طلبد، از این رو به سطحی بالاتر، مانند تفسیر تدبری واگذار شده است و در آموزش تدبر « 3 » و « 4 »، تنها به بیان سیر هدایتی در سوره های چند فصلی بسنده می شود.
1- انسجام سخن در سوره مبارکه یس
سوره مبارکه یس دارای دو فصل است: نخست، آیات 1 تا 68؛ دوم، آیات 69 تا 83.
1-1- فصل نخست. آیات 1 تا 68
این فصل از سوره مبارکه یس دارای چهار کلام است: نخست، آیات 1 تا 12؛ دوم، آیات 13 تا 32؛ سوم، آیات 33 تا 47؛ و چهارم، آیات 48 تا 68.

1-1-1- کلام نخست. آیات 1 تا 12.
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
یس (1) وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ (2) إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ (3) عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ (4) تَنزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ (5) لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ (6) لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَى أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ (7) إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِیَ إِلَى الأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ (8) وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ (9) وَسَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ (10) إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَخَشِیَ الرَّحْمَنَ بِالْغَیْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَهٍ وَأَجْرٍ کَرِیمٍ (11) إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی الْمَوْتَى وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَکُلَّ شَیْءٍ أحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ (12)

پیوستگی آیات کلام 1:
آیات این کلام به سه مطلب تقسیم می شود: نخست، آیات 1 تا 6 که محدوده قسم و جواب در حیطه تأکید بر حقانیت رسالت انذاری پیامبر اعظم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) است؛ دوم، آیات 7 تا 11 که خارج از محدوده مذکور و در راستای معرفی انذار ناپذیران و انذارپذیران قوم پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) است؛ و سوم، آیه 12 که تعلیلی برای اثبات حقانیت قول خدای متعالی در معرفی این قوم است؛ مطلب سوم تنها یک آیه بوده و نیازی به تبیین ارتباط آیات درون آن نیست، از این رو در ادامه، ابتدا ارتباط آیات مطلب اول و مطلب دوم و سپس ارتباط سیاقی مطالب این کلام تبیین می شود.
ارتباط آیات مطلب اول: آیات 1 تا4، در قالب قسم و جواب قسم مرتبط است. آیه 5، نعت مقطوع « القرآن » در آیه 2 است. « لتنذر » در ابتدای آیه 6، جار و مجرور و متعلق به « المرسلین » در انتهای آیه 3 است.
ارتباط آیات مطلب دوم: آیات 7 تا 10، یک فراز در تبیین انذارناپذیری اکثر افراد امت رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم )؛ و آیه 11، یک فراز در تبیین حصر انذارپذیری در تابعان ذکر و اهل خشیت از خدای رحمان است؛ و عامل ارتباط درون مطلبی این دو فراز، تقابل محتوایی آنهاست.
ارتباط سیاقی مطالب: ارتباط مطلب دوم با مطلب اول، از دو جهت قابل اثبات است: نخست، برگشت ضمیر « هم » از آیه اول مطلب دوم، به « قوما » در آخرین آیه مطلب اول؛ دوم، ادامه یافتن سیاق مخاطبه با رسول مکرم اسلام ( صلی الله علیه و آله و سلم ) درباره انذار؛ توجه به آیه 6 در مطلب نخست و آیات 10 و 11 در مطلب دوم، موجب تایید این وجه ارتباط خواهد بود. تنها آیه مطلب سوم در مقام تعلیل محتوای مطلب قبل است، با این بیان که گویا خدای متعالی می فرماید: آنچه درباره افراد مستحق عذاب و تابعان ذکر و اهل خشیت از پروردگار و توصیف حال ایشان گفتیم، عین حقیقت است، زیرا امر حیات همگان در اختیار ماست و اعمال و آثارشان در نزد ما محفوظ است، پس ما از نتیجه حال هر دو گروه به خوبی آگاهیم. (1)

غرض کلام1:
برای تشخیص غرض این کلام، باید ابتدا معنی منسجم هر یک از مطالب آن را بدست آوریم:
معنی منسجم مطلب نخست: آیات این مطلب خطاب به رسول مکرم اسلام ( صلی الله علیه و آله و سلم ) است و از رهگذر سوگند به قرآن حکیم، این محتوا را مورد تأکید قرار می دهد که تو فرستاده ای از جانب خدا و بر راه راست هستی، تا قومی را به وسیله قرآنِ نازل شده از پیشگاه خدا انذار کنی، قومی که پدرانشان انذار نشدند و خودشان در غفلت بسر می برند.
معنی منسجم مطلب دوم: در پی تأکید بر رسالت انذاری رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم )، آیات این مطلب، به بررسی دو رویکرد انذارناپذیری اکثریت و انذارپذیری گروهی اندک پرداخته است: ابتدا فرموده است که اکثر افراد این قوم، مستحق عذاب هستند و با توضیحاتی در همین راستا، از مسدودیت کیفری مجاری ادراک و ایمان ایشان سخن گفته و در نهایت انذار را در موردشان بی فایده دانسته است و سپس فرموده است که تو، تنها انذارکننده کسانی هستی که اهل تبعیت از ذکر و خشیت از خدای رحمان اند، پس آنان را به مغفرت و اجری کریم از جانب خدایشان بشارت ده.
معنی منسجم مطلب سوم: چنانکه پیش از این گفته شد، این مطلب در جایگاه تعلیل و برای اثبات حقانیت محتوای مطلب قبل است.
اینک که معانی منسجم مطالب این کلام مشخص شد، می توان غرض کلام را تشخیص داد: در نگاهی به موقعیت بیانی این سه مطلب در می یابیم که سومین مطلب این کلام، تابع دومین مطلب آن و در مقام اثبات حقانیت آن است، از این رو در کشف غرض اصلی این کلام نقش محوری ندارد، بنابراین با توجه به رابطه محتوایی و غرضی مطالب اول و دوم می توان به غرض این کلام رسید.
حلقه وصل محتوایی مطالب اول و دوم این کلام، مسأله انذار است، بدین بیان که پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) برای انذار قومی آمده است که اکثریت ایشان به دلایل کیفری، انذار ناپذیرند و تنها عده کمی از ایشان، یعنی تابعان ذکر و خشیت پیشگان از خدای رحمان، انذارپذیر هستند.
حال که محتوای اصلی این کلام از توجه به محتوای مطالب اصلی آن بدست آمد، باید دید جهت غرضی و تأثیر هدایتی این آیات چیست؟ توجهی به نحوه بیان آیات نشان می دهد که جهت اصلی غرض این آیات، تأثیرگذاری بر پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) است، زیرا تمام آیات این کلام، خطاب به آن حضرت بیان شده است.
ممکن است پرسیده شود که اگر جهت اصلی این آیات، پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) است، پس چرا با سوگند و تأکید آغاز می شود؟ آیا این تأکید نشان نمی دهد که مقصود هدایتی اصلی این کلام، منکران رسالت هستند؟ جواب آن است که وجود قسم و تأکید، همواره به قصد دفع و رفع شک و تردید نیست، بلکه گاهی تأکید، با اهدافی مانند اطمینان افزایی و تقویت امید نیز به کار می رود؛ و در مورد این آیات، همین وجه متعین است، زیرا از این آیات چنین بر می آید که فضای نزول آن، فضای بی تأثیری انذارهای رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) در مورد اکثریت افراد جامعه بوده است، بنابراین تأکید در چنین فضایی برای افزایش مراتب اطمینان و امید آن حضرت نازل شده است و البته این معنی با مقام نبوت و عصمت آن حضرت منافات ندارد، زیرا اولاً، تأثیرات قرآن کریم بر پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) برای پیش گیری از هرگونه سقوط و مسبب صعود به مراتب عالی تر بوده است و ثانیاً، تأثیر خدا بر بنده خداست، بنده ای که با به کار بستن رهنمودهای پروردگارش، معصوم است و بدون عنایت و حمایت او، مقام عصمت برایش متصور نیست.
شاهدی دیگر برای تایید تأثیرگذاری این آیات بر رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ): یکی از قواعد تأکید به وسیله قسم آن است که مقسم به، مورد قبول مخاطب باشد، تا تأکید از آن حاصل شود، در غیر این صورت، یعنی اگر مقسم به مورد قبول مخاطب نباشد و مخاطب آن را به عظمت نشناسد، هیچ تأثیر تأکیدی برای او نخواهد داشت. چنانچه مشاهده می شود، مقسم به این آیات، قرآن حکیم است که به تحقیق مورد قبول منکران رسالت آن حضرت نبوده است، پس نمی توان منکران رسالت را مقصود اول هدایت این آیات به شمار آورد.
بر این اساس، جهت اصلی تأثیرگذاری هدایتی این آیات، شخص پیامبراکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) هستند، که البته با تأثیرگذاری این آیات بر دیگران منافات ندارد.
در نهایت می توان به این نتیجه رسید که انذارهای رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) درباره اکثریت بی ثمر بود و خدای سبحان برای پیشگیری از هرگونه انفعال در مسیر رسالت، رسولش را در این کلام مورد خطاب قرار داد که تو به حق رسول ما هستی و برای انذار فرستاده شده ای، اما اکثریت به دلایل کیفری از انذار تو بی بهره اند و مستحق عذاب خدا هستند و انذار تو تنها درباره تابعان ذکر و اهل خشیت از خدا مؤثر است. عنوان متناسب با این کلام عبارت است از:

« اطمینان افزایی رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) در مسیر رسالت انذاری، از رهگذر تبیین انذارناپذیری کیفری اکثریت و انحصار تأثیر انذار در گروه اندک تابع ذکر و اهل خشیت »

2-1-1- کلام دوم. آیات 13 تا 32

گسست کلام 2 از کلام 1:
پس از بیان اینکه هدف از ارسال پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم )، انذار است و این انذار در مورد برخی بی تأثیر و در مورد بعضی دیگر تأثیرگذار است، آیه 13 این سوره آغازگر سیر بیانی جدید در مورد یکی از اقوام گذشته است که در قالب ضرب مثال مطرح می شود.
وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَابَ الْقَرْیَهِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ (13) إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَیْکُم مُّرْسَلُونَ (14) قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمنُ مِن شَیْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ تَکْذِبُونَ (15) قَالُوا رَبُّنَا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ (16) وَمَا عَلَیْنَا إِلاَّ الْبَلاَغُ الْمُبِینُ (17) قَالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنَا بِکُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَلَیَمَسَّنَّکُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِیمٌ (18) قَالُوا طَائِرُکُمْ مَعَکُمْ أَئِن ذُکِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ (19) وَجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِینَهِ رَجُلٌ یَسْعَى قَالَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ (20) اتَّبِعُوا مَن لاَّ یَسْأَلُکُمْ أَجْرًا وَهُم مُّهْتَدُونَ (21) وَمَا لِیَ لاَ أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (22) أَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِ آلِهَهً إِن یُرِدْنِ الرَّحْمَنُ بِضُرٍّ لاَّ تُغْنِ عَنِّی شَفَاعَتُهُمْ شَیْئًا وَلاَ یُنقِذُونِ (23) إِنِّی إِذًا لَّفِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ (24) إِنِّی آمَنتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ (25) قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّهَ قَالَ یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ (26) بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ (27) وَمَا أَنزَلْنَا عَلَى قَوْمِهِ مِن بَعْدِهِ مِنْ جُندٍ مِّنَ السَّمَاء وَمَا کُنَّا مُنزِلِینَ (28) إِن کَانَتْ إِلاَّ صَیْحَهً وَاحِدَهً فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ (29) یَا حَسْرَهً عَلَى الْعِبَادِ مَا یَأْتِیهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُون (30) أَلَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِّنْ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لاَ یَرْجِعُونَ (31) وَإِن کُلٌّ لَّمَّا جَمِیعٌ لَّدَیْنَا مُحْضَرُونَ (32)

پیوستگی آیات کلام 2:
آیات این کلام به چهار مطلب تقسیم می شود: مطلب اول، آیات 13 تا 19، که تبیین یکی از ابعاد این مثل، یعنی تکذیب رسولان الهی از سوی قومی لجوج است؛ مطلب دوم، آیات 20 تا 25، که بیان بعدی دیگر از مثل مذکور، یعنی دعوت مردی مومن برای تبعیت قومش از رسولان الهی است؛ مطلب سوم، آیات 26 تا 29، که اشاره به عاقبت مرد مؤمن و تبیین هلاکت قوم لجوج اوست؛ و مطلب چهارم، آیات 30 تا 32، که در مقام نتیجه گیری از این مثل است. ارتباط آیات درونی همه مطالب این کلام، آشکار است و ارتباط سیاقی مطالب آن بدین بیان است: سه مطلب نخست، هر یک قسمتی از ماجرای تکذیب یکی از اقوام گذشته نسبت به رسولان الهی؛ و مطلب آخر در صدد نتیجه گیری از داستان مذکور در سه مطلب قبل است.

غرض کلام 2:
چنانکه گذشت آیات این کلام دارای چهار مطلب است، از این رو برای کشف غرض آن، ابتدا باید معنی منسجم هر یک از مطالب آن را تشخیص دهیم:
معنی منسجم مطلب نخست: خدای سبحان در صدر این مطلب از پیامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله و سلم ) می خواهد که برای قوم خود، مثلی بزند. مثل مردمی لجوج که سه پیامبر خدا را تکذیب کردند. آیات این مطلب در مقام طرح مثل مورد نظر، ابتدا از تکذیب دو پیامبر از سوی اهالی یک شهر خبر داده، سپس درباره تایید آن دو رسول، با ارسال پیامبری دیگر از جانب خدا سخن گفته است و پس از طرح ادعای رسالت از جانب انبیا، به بیان مقابله این قوم با فرستادگان خدای سبحان و پاسخ انبیا در برابر لجاجت آنان پرداخته است.
مقابله این قوم با سه پیامبر خدا و پاسخ فرستادگان خدا، در دو فراز مطرح شده است. نخستین فراز، مقابله از طریق متهم ساختن انبیا به کذب است، این قوم، پیامبران را مردمانی مانند خود دانسته و به ایشان می گفتند که شما دروغ می گویید و خدای رحمان چیزی نازل نکرده است. عکس العمل پیامبران در برابر این اتهام، تاکید بر رسالتشان از جانب خداست. دومین فراز، مقابله از طریق متهم ساختن انبیا به شومی و تهدیدی مبتنی بر آن است. عکس العمل انبیا در برابر این اتهام و تهدید، آن است که شومی را به خود آن قوم اسناد داده و آنان را مردمی اسراف کار می خوانند.
توجیهی به نحوه بیان آیات نشان می دهد که فراز دوم، یعنی مقابله با انبیا از طریق شوم دانستن ایشان، از اهمیت بیشتری برخوردار است، زیرا جواب رسولان الهی در فراز نخست، چیزی جز تکرار ادعای رسالت نبود، اما در فراز دوم ایشان شومی را به خود قوم برمی گردانند و می فرمایند که شومی از خود شماست. همین نحوه برخورد انبیا نشان می دهد که نقطه ثقل اتهامات این قوم در مقابله با رسولان الهی، متهم ساختن ایشان به شومی و تهدید مبتنی بر آن بوده است و به همین دلیل در برخورد با اتهام کذب، بیانی کلی و و تکرار ادعا ذکر شده است، اما در برخورد با اتهام شومی، بیانی متناسب با نوع اتهام و جزئی مطرح شده است. اینک دو سؤال مطرح است:
1. چرا انبیا از جانب این قوم، متهم به شومی شده اند؟
2. فراز نخست مقابله این قوم با فرستادگان خدا، چه ربطی به این اتهام دارد؟
پاسخ پرسش نخست، از کلام قبل، قابل استفاده است، زیرا این کلام در جایگاه ضرب المثل برای کلام قبل است و بر اساس قاعده عقلایی، ممثل، نقش تعیین کننده ای در معنای مثل دارد. در کلام قبل دانستیم که هدف از ارسال رسول، انذار است و در این کلام از ارسال رسولان سخن به میان آمده است. با توجه به این دوم مقدمه فهمیده می شود که رسالت این رسولان نیز انذاری است، پس می توان گفت که وجه متهم ساختن ایشان به شومی، انذارهای آنان بوده است. اینان مکرر قوم خود را از عذاب خدا می ترساندند و آن قوم در مقام مقابله با آنان، این وجهه را نشانه شومی رسولان می خواندند.
بر این اساس پاسخ پرسش دوم نیز روشن می شود، زیرا این قوم در فراز نخست مقابله با رسولان خدا، می گفتند: شما دروغ می گویید و خدای رحمان چیزی نازل نکرده است، اینان برای اثبات کذب انبیا به رحمان بودن خدا استناد می کردند، زیرا می خواستند بر ناسازگاری رحمانیت خدا، یعنی رحمت عام و فراگیر او با انذارهای بلیغ رسولان الهی تأکید کنند و با تکیه بر وصف رحمانیت، رسالت انذاری را کذب و بی ربط به خدا معرفی کنند.
با توجه به مجموع توضیحات بالا، می توان فهمید که این قوم در برابر انذارهای انبیا جبهه گرفته و می خواستند رسالت منذرانه ایشان را تکذیب کنند. از این رو ابتدا با اقرار به رحمانیت خدا، استناد پیام های انذاری ایشان به خدای رحمان را تکذیب کرده و در نتیجه آنان را دروغ گو خطاب کردند و سپس رویکرد انذاری آنان را نشانه شومی آنان دانسته و در نهایت ایشان را در صورت عدم پایان دادن رسالت انذاری به سنگسار و عذاب سخت تهدید کردند. انبیا نیز در مقابل، بر رسالت خویش از جانب پروردگار تأکید کرده و شومی را همراه خود این قوم دانستند، زیرا همه عذاب های موعود خدای رحمان ناشی از اعمال زشت انسان ها است.
با توجه به مطالب بعدی روشن می شود که عکس العمل انبیا در برابر تکذیب این قوم، نسبت به اصل تکذیب ایشان، تبعی است، بنابراین معنی منسجم این مطلب، مقابله سرسختانه شهرنشینانی لجوج در برابر رسالت انذاری سه پیامبر است که هم زمان ایشان را انذار می کردند.
معنی منسجم مطلب دوم: در این آیات، سخن از مردی است که از نقطه ای دوردست در شهر مذکور، دوان دوان آمد و قوم خویش را به تبعیت از رسولان الهی دعوت کرد. نحوه بیان این آیات نشان می دهد که او خود را به مجلسی رسانده است که مردم به منظور مقابله سرسختانه با رسولان الهی ترتیب داده اند و آنان را به طور رسمی به دروغ گویی و شومی متهم کرده و در پی آن به سنگسار و مرگی در پی شکنجه تهدید می کنند.
این مرد به قوم خویش گفت از فرستادگان خدا تبعیت کنید، از کسانی که اجری طلب نمی کنند و هدایت یافته هستند تبعیت کنید. سپس با بیانی متین، سرباز زدن از پرستش خدای مبدأ و معاد و اتخاذ خدایانی به جز او را ضلالتی آشکار خواند و از ایمان خویش به پروردگار خبر دارد. در این آیات هیچ جوابی از قوم مکذب نقل نمی شود و شروع مطلب بعدی با عبارت « قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّهَ … » می فهماند که جواب این قوم در برابر این مرد، قتل او بوده است.
استدلال این مرد برای تبعیت از رسولان، این بوده است که انبیا نه اجری طلب کرده اند که به دلیل آن، ایشان را سودجو، کلاش و دروغ گو بدانیم و نه سخنی ناحق می گویند. ایشان از ما می خواهند تا خدایی را بپرستیم که مبدا و معاد ماست و نفع و ضرر ما در دست اوست، پس ما را چه شده است که جز خدایی این چنین، کسانی را به خدایی بگیریم که در برابر اراده ضرر خدای رحمان، شفاعتشان سودمند نیست. این ضلالت و گمراهی آشکار است. این آیات در عین بیان استدلال مرد مومن برای تبعیت از رسولان، فهمانده است که مشکل اصلی این قوم، عدم پذیرش پیام توحیدی انبیا بوده است. این آیات با نحوه پایان خود بار دیگر از اوج لجاجت این قوم در برابر دعوت منذرانه انبیا پرده برداشته است.
بر این اساس معنی منسجم این مطلب دعوت خیرخواهانه مردی مؤمن به تبعیت از رسولان الهی است. دعوتی که با بیان صداقت انبیا و صلاحیت پیام توحیدی آنان همراه است و با قتل و از سوی قوم لجوجش پایان می پذیرد.
معنی منسجم مطلب سوم: این مطلب با ذکر مقدمه ای از حسن عاقبت مرد مؤمن با ورود به بهشت، از عذاب ناگهانی قوم او به دست خدای سبحان خبر داده است.
معنی منسجم مطلب چهارم: آیات این مطلب انسانها را بخاطر عدم عبرت گیری از اقوام گذشته و به تبع آن مداومت بر انکار و استهزا، رسولان مورد توبیخ و سرزنش قرار می دهد.
اینک برای تشخیص غرض اصلی این کلام، باید ارتباط معانی منسجم مطالب آن را بررسی کنیم: مطلب نخست، بیان مقابله سرسختانه شهرنشینانی لجوج در برابر رسالت انذاری سه پیامبر است که هم زمان ایشان را انذار می کردند. مطلب دوم، از دعوت خیرخواهانه مردی مؤمن از قوم لجوجش برای تبعیت از رسولان الهی سخن می گوید. دعوتی که با بیان صداقت انبیا و صلاحیت پیام توحیدی آنان همراه است و با قتل او از سوی قوم لجوجش پایان می پذیرد. مطلب سوم با ذکر مقدمه ای از حسن عاقبت مرد مؤمن با ورود به بهشت، از عذاب ناگهانی قوم او به دست خدای سبحان خبر داده است و مطلب چهارم انسانها را بخاطر عدم عبرت گیری از اقوام گذشته و به تبع آن مداومت بر انکار و استهزاء رسولان مورد توبیخ و سرزنش قرار می دهد.
نخستین مطلب، دارای دو شاخه بیانی است:
1. مقابله قومی لجوج با رسالت انذاری سه پیامبر الهی
2. عکس العمل انبیا در برابر این لجاجت و عناد بی منطق؛
با توجه به مطالب بعدی روشن می شود، که مورد اول اصالت دارد و مورد دوم، تبعی است، یعنی اصل سخن این مطلب، بیان مقابله سرسختانه قومی لجوج در برابر رسالت انذاری سه پیامبر از جانب خداست.
آیا مطلب دوم، در صدد بیان نقطه مقابل رویکرد مطلب نخست است، یا در ادامه آن است؟ به دیگر بیان، دو وجه برای این مطلب قابل تصور است:
1. ذکر مرد مومن و مباحث مربوط به او، در قبال قوم کافر و مباحث مربوط به آنان در مطلب قبل است، تا بفهماند که در برابر این پیامبران، دو رویکرد وجود دارد؛ یکی، کفر اکثریت و دیگری، ایمان اقلیت؛
2. ذکر مرد مؤمن و مباحث مربوط به او، برای فهماندن اوج لجاجت و بی منطقی قوم کافر در برابر دعوت ناصحانه به تبعیت از رسولان هدایت یافته الهی است. رسولانی که پیامی به جز توحید نداشتند.
هر چند از مطلب دوم، هر دو وجه قابل استفاده است، اما به نظر می رسد که وجه دوم، اصالت دارد، زیرا آنچه از مرد مؤمن نقل شده است، همه خطاب به قوم لجوج او و به منظور دعوت آنان به تبعیت از رسولان الهی است و جز این توضیحی درباره مرد مؤمن داده نشده است، افزون بر اینکه در نحوه شروع نیز مشخص شد که او برای دفاع از رسولان الهی، در برابر این قوم لجوج به میدان آمده بود.
بر این اساس در مطلب سوم نیز سخن اصلی بیان عاقبت قوم لجوج و معاند در برابر رسالت انذاری انبیاست، هرچند که در نقطه مقابل، عاقبت مرد مؤمن نیز بیان شده است.
در نهایت مطلب چهارم، عبرت نگرفتن انسانها، از عاقبت اقوام معاند پیشین را مایه تأسف و تحسر دانسته است، پس می توان نتیجه گرفت که این کلام ضرب المثل از عاقبت قومی لجوج است که در برابر انذارهای رسولان الهی، جبهه گیری کردند و با انبیا به مقابله سرسختانه پرداختند و این حالت ناشایست را به حدی رسانده بودند که پاسخ نصایح مردی مؤمن از میان خودشان را با قتل وی دادند، به جرم اینکه چرا آنان را به تبعیت رسولان الهی دعوت کرد. تبعیت از رسولانی که پیامی جز توحید و خداپرستی نداشتند. با توجه به مطلب آخر روشن می شود که این مثل به منظور عبرت گیری سایرین مطرح شده است و افسوس که برخی عبرت نمی گیرند و راه نافرجام اقوام پیشین را در پیش می گیرند. بنابراین عنوان متناسب با این کلام عبارت است از:

« ضرب المثل، از عاقبت سرسختی در برابر رسالت انذاری پیامبران و اظهار تحسر از مداومت انسانها بر استهزاء و انکار پیامبران، به رغم مشاهده هلاکت اقوام مکذب پیشین »

پی‌نوشت‌ها:

1. ر.ک. المیزان، ج17، ص 67.
منبع مقاله :
طرح راهنمای مربی تدبر در سوره های قرآن کریم 3 و 4، دبیرخانه ی شورای عالی انقلاب فرهنگی، دبیرخانه شورای تخصصی توسعه فرهنگ قرآنی، بهار 1388

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید