نویسنده: دکتر حمید پارسانیا
مبادی علم اخلاق در دنیای اسلام
اخلاق، یکی از مهم ترین ساحت های دین مبین اسلام است؛ آن گونه که پیامبر اعظم(ص) هدف نهایی بعثت خود را رسیدن به کرامت های اخلاقی بیان می کند. آثار ارزشمندی که طی قرن ها در زمینه اخلاق تألیف شده، نشانه اهمیت این مساله است. روشن است که هر مکتب مبانی و مبادی خاصی در علم اخلاق دارد. مبادی به مباحثی گفته می شوند که پیش از ورود به هر علم باید شناخته شوند؛ مانند موضوع آن علم، وجود آن و اصولی که اثبات مسائل آن علم، منوط به آنهاست. در این نوشتار کوشش شده تا فهمی دقیق از مبادی علم اخلاق، شاخه های آن، مباحث اخلاقی و ارتباط این علم با دیگر علوم به دست داده شود.
در دنیای اسلام، علم اخلاق دانشی است که آثار و کتاب های بسیاری در مورد آن تدوین شده است. این دانش پیش از اسلام نیز در یونان شناخته شده بود. کتاب «اخلاق نیکوماخوس» اثر ارسطو از نخستین کتاب هایی است که به طور مستقل درباره این علم نوشته شده اند. از برجسته ترین آثاری که درباره علم اخلاق در تاریخ فرهنگ اسلامی به نگارش درآمده است، می توان به این موارد اشاره کرد:
تهذیب اخلاق، تألیف یحیی بن عدی بن حمید بن زکریا (متوفی 364ق) / تهذیب الاخلاق و طهاره الاعراق نوشته ابوعلی احمدبن محمد مسکویه (320- 421 قمری) / اخلاق ناصری اثر خواجه نصیر(597 قمری) / جامع السعادات نوشته ملااحمد نراقی و معراج السعاده اثر ملامهدی نراقی.
با توجه به آثار یاد شده علم اخلاق دانشی است که درباره نفس انسان بحث می کند؛ از آن جهت که افعال زیبا، زشت، شایسته یا ناشایست با اراده از نفس صادر می شوند.
موضوع علم اخلاق: موضوع علم اخلاق، خلق انسان است. خُلق در برابر خَلق به کار می رود. خَلق مربوط به ظاهر و صورت انسان است و خُلق مربوط به باطن و سیرت آدمی. در تعریف خلق گفته اند: ملکه ای نفسانی است که منشا می شود تا افعال از آدمی به سادگی و به سهولت صادر شود.
ملکه کیفیتی برای نفس است که آن کیفیت برای نفس تداوم و استمرار دارد و به سرعت در معرض زوال قرار نگیرد. ملکه در برابر حال به کار می رود. حال صفت و کیفیتی در نفس است که ناپایدار بوده و به سرعت زائل می شود. علم اخلاق درباره ملکات نفسانی آدمی بحث می کند. خلق های پسندیده و ناپسند را شناسایی و چگونگی پدید آمدن هر یک از آنها و نیز راه های از بین بردن خلق های ناپسند یا آراسته شدن به خلق های پسندیده را بازگو می کند.
مبادی معرفت شناختی: در دنیای اسلام، علم اخلاق از برخی مبادی و اصول موضوعه بهره می برد. این مبادی و اصول موضوعه مربوط به علم اخلاق نیست بلکه مربوط به علوم دیگری است؛ مثلا برخی از این مبادی، معرفت شناسانه، بعضی فلسفی و بعضی دیگر نیز مبادی انسان شناختی هستند.
در اسلام، علم اخلاق مبتنی بر معرفت حسی، عقلی و وحیانی است. حس در شناخت، امور متغیر و رفتار و اعمال روزانه افراد کارآمد است و عقل احکام و قواعد کلی اخلاقی را می شناسد. پیش از اسلام، علم اخلاق از دو منبع معرفتی حسی و عقلی بهره می برد لکن حضور وحی و مرجعیت معرفتی آن سبب شد که مجموعه ای از آیات و روایات که به آنها «نقل» گفته می شود، به عنوان منبع معرفتی نوینی در اختیار عالمان اخلاق قرار گیرد. حضور زنده و فعال وحی و نقلی که در حاشیه وحی اعتبار یافته است، در بسیاری از آثار و کتب اخلاقی اسلامی به چشم می خورد. حذف عقل و مرجعیت معرفتی آن در فلسفه ها و جریان های معرفتی مدرن، علم اخلاق را دچار تحولات بنیادین کرده است؛ در صورتی که عنصر عقل وجوه اشتراک فراوانی را میان علم اخلاق اسلامی و علم اخلاق در یونان پدید آورده است. روشی که علم اخلاق در دنیای اسلام با توجه به مرجعیت عقل از آن استفاده می کند، روش برهانی است. در این روش از شواهد نقلی نیز استفاده می شود.
مبادی هستی شناسی: علم اخلاق بر اساس اعتقاد به ساحت ها و مراتب متکثر هستی شکل گرفته است. این علم بر هستی شناسی ماتریالیستی و دنیوی مبتنی نیست. جهان ماده بخشی از عالم هستی است. اعتقاد به متافیزیک و عالم ماوراءالطبیعه، مهم ترین بنیاد هستی شناختی علم اخلاق اسلامی محسوب می شود و خیر و کمال در این هستی شناسی علم اخلاق اسلامی محسوب می شود و خیر و کمال در این هستی شناسی به عالم طبیعت محدود نمی شود بلکه عالم اخلاق اسلامی است. علم اخلاق اسلامی از هستی شناسی فلسفی اسلامی بهره می گیرد. این هستی شناسی با گرایش های سه گانه مشایی، اشراقی و صدرایی، اصول موضوعه هستی شناختی علم اخلاق در اسلام است.
مبادی انسان شناختی: مبنای انسان شناختی اخلاق اسلامی- که از دو مبنای هستی شناختی و معرفت شناختی آن متاثر است – معتقد به ابعاد دو گانه وجود انسان، یعنی نفس و بدن است. بدن، موجود مادی و مربوط به عالم طبیعت است و نفس انسانی موجودی فوق طبیعی و عقلی است. بدن انسان را با حس و نفس او را با عقل می توان شناخت. می توان گفت بعد عقلانی وجود انسان با ذات او در ارتباط بوده و با وجود دیدگاه های مختلفی که درباره ارتباط نفس و بدن مطرح است، نفس جنبه عالی تر وجود انسان را تشکیل می دهد؛ به گونه ای که لذت، سعادت، کمال و خیر حقیقی انسان به این بعد از وجود او مربوط می شود. اثبات مراتب سه گانه وجود انسان – یعنی حس، خیال و عقل- تبیین رابطه میان این مراتب بر اساس حرکت جوهری و جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء بودن نفس، از موثرترین مسائل انسان شناختی در علم اخلاق است.
فرااخلاق: عالمان اخلاق هریک از مبادی سه گانه فوق را در بخشی از آثار علمی دنیای اسلام بررسی کرده اند. متافیزیک و فلسفه به معنای خاص، عهده دار اثبات مبادی هستی شناختی علم اخلاق است. منطق، برخی دیگر از مبادی معرفتی آن را مطرح می کند و علم النفس مبانی انسان شناختی اخلاق را تامین می کند. پیش از صدرالمتألهین متفکران مسلمان مباحث نفس را در زمره مسائل طبیعی می دانستند و در طبیعیات در مورد آن بحث می کردند ولی صدرالمتألهین این موضوع را به متافیزیک مربوط می دانست و آن را در زمره مباحث هستی شناسی به معنای خاص قرار می داد.
دانشی که به جست وجو در مبانی و اصول موضوعه علم اخلاق می پردازد و درباره آن سخن می گوید «فرااخلاق» نامیده می شود. فرااخلاق به بیان آثاری که مبانی فلسفی، معرفتی و انسان شناختی بر علم اخلاق دارند و نیز صورت های مختلفی که این علم در اثر مبادی گوناگون پیدا می کند، می پردازد.
بر اساس معنای بالا، فرااخلاق یک علم درجه دوم است؛ زیرا علم درجه دوم علمی است که موضوع آن در علوم دیگر باشد. از آنجا که این علم نیز درباره علم اخلاق و نسبت آن با مبادی و مبانی علوم دیگر بحث می کند، از علوم درجه دوم به شمار می رود.
ارتباط علم اخلاق با سایر علوم: علم اخلاق بی ارتباط با سایر علوم نیست. برخی از علوم مبادی و مبانی علم اخلاق را تامین می کنند که هرگونه تغییر در آنها به تغییر مبانی علم اخلاق و در نتیجه، تغییر در علم اخلاق منجر می شود. همان گونه که علم اخلاق مبادی خود را از علوم دیگر می گیرد، مبادی برخی از علوم مثل علم سیاست را تامین میکند. پس این علم هم از علومی که مبادی آن را تأمین می کند متأثر است و هم بر علومی که مبادی خود را از آن می گیرد، اثر می گذارد.
منبع: همشهری خردنامه شماره 55