مجری: علی صبوحی طسوجی
3-2-2-ه- کلام 5. آیات 81 تا 85
اخذ میثاق از انبیاء و امت هایشان برای ایمان به انبیای دیگر و یاری آنها
این آیات خالی از ارتباط با ماقبل نیست و در سیاقی واحد است، بدین بیان: خدای متعالی بیان کرد که اهل کتاب اهل بغی و طغیان در بهره خویش از علم کتاب و دین هستند،(1) کتاب را تحریف می کنند و امر را بر مردم مشتبه می گردانند و میان انبیاء (علیهم السّلام) قائل به جدایی هستند و آیات نبوت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را انکار می کنند؛ و همچنین نفی کرد که یکی از انبیاء (علیهم السّلام) مانند موسی (علیه السلام) یا عیسی (علیه السلام) آنان را فرمان داده باشد که خود آنها یا انبیاء و ملائکه دیگر را به عنوان رب اتخاذ کنند ( بنا بر قول صریح نصارا و ظاهر قول یهود )؛ اینک در این آیات به انکار شدید اهل کتاب در این خصوص می پردازد و بیان می دارد که چگونه ممکن است پیامبری چنین فرمان دهد، در حالی که خدا از پیامبران میثاق گرفته است که به همه انبیای قبل و بعد از خود ( که دعوت به توحید می کردند ) ایمان داشته باشند و آنها را یاری رسانند، به این صورت که انبیای قبل را تصدیق کنند و نسبت به انبیای بعد بشارت دهند و همچنین از آنان میثاق گرفته است که از امتهای خویش در این باره عهد بگیرند و آنان را بر این مسئله شاهد گرفته است؛ و بیان کرده است که این همان اسلامی است که حکمتی شامل همه اهل آسمانها و زمین است.(2) سپس پیامبر خود را فرمان داده که این میثاق را بپذیرد و گردن نهد، پس به خدا و به جمیع آنچه بر انبیایش نازل فرموده ایمان آورد، بی اینکه میان آنان جدایی افکند و در مقابل خدای سبحان تسلیم باشد و چنین کاری را از جانب خود و امتش انجام دهد؛ و این به معنی اخذ بی واسطه میثاق از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اخذ با واسطه میثاق از امت اوست.(3) وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ النَّبِیینَ لَمَا آتَیتُکُمْ مِنْ کِتَابٍ وَحِکْمَهٍ ثُمَّ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِکُمْ إِصْرِی قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ«81» این میثاقی است که خدا از پیامبران اخذ کرده است، هرچند از دیگران هم با واسطه ایشان میثاق گرفته است.(4) ما در «لَمَا آتَیْتُکُم» به معنی مهما است و معنی شرطیه می دهد.(5) «لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ» ایمان بیاورید به آنچه از کتاب و حکمت به شما داده ام و آن پیامبر را یاری رسانید؛ دلیل: «قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ عَلَیْنَا وَمَا أُنْزِلَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ»(6) «وَ أَخَذْتُمْ عَلی ذلِکُمْ إِصْرِی» یعنی آیا از امتهایتان در این باره عهد گرفتید؟(7) ظاهر شهادت این است که بر غیر باشد، پس این شهادتی از انبیاء و امتهای ایشان است. سیاق هم بر این مسئله شهادت می دهد، چون این آیات در سیاق احتجاج بر اهل کتاب، به خاطر ترک اجابت دعوت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است، همانگونه که به خاطر نسبت هایی که به موسی (علیه السلام) و عیسی (علیه السلام) می دهند بر آنان حجت اقامه می کند.(8) محصل معنی آیه چنین است: خدا از انبیاء و امت های ایشان میثاق گرفته است که اگر به ایشان کتاب و حکمت داد و رسولی آمد که آنچه را با ایشان بود، تصدیق می کرد، به آنچه خدا به آنان داده است ایمان بیاورند و آن رسول را یاری رسانند و این از انبیاء تصدیق نسبت به متقدم و معاصر و بشارت به متأخر است و از امت ایمان و تصدیق و نصرت؛ و لازمه این میثاق وحدت دین الهی است.(9) فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ«82» تأکید میثاق مأخوذ پیش گفته است.(10) أَفَغَیرَ دِینِ اللَّهِ یبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَإِلَیهِ یرْجَعُونَ«83» متفرغ بر آیه گذشته است، بدین بیان: پس حال که دین خدا واحد است و آن همان است که از همه انبیاء و امتها بر آن میثاق گرفته است و بر انبیاء و امتهای متقدم واجب است که به رسول متأخر بشارت دهند و به آنچه در نزد اوست ایمان بیاورند و او را تصدیق کنند، پس این گروههای اهل کتاب چه قصد کرده اند و به تو کفر ورزیده اند و ظاهر حالشان این است که به دنبال دینت هستند، پس آیا در پی دین غیر از اسلام که تنها دین خداست، می گردند؟(11) قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ عَلَینَا وَمَا أُنْزِلَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِی مُوسَى وَعِیسَى وَالنَّبِیونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ«84» وَمَنْ یبْتَغِ غَیرَ الْإِسْلَامِ دِینًا فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الْآخِرَهِ مِنَ الْخَاسِرِینَ«85» پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را امر می کند که طبق میثاقی که از او و دیگران گرفته شده است، عمل کند و از جانب خودش و مؤمنان امتش بگوید: «آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ عَلَیْنَا وَمَا أُنْزِلَ»(12)
3-2-2-و- کلام 6. آیات 86 تا 92
هدایت ناپذیری قومی که پس از ایمان کافر شوند
این آیات را هم می توان مرتبط با کلام گذشته که درباره اهل کتاب بود، دانست و هم می توان مستقل و منفصل از گذشته به شمار آورد.(13) کَیفَ یهْدِی اللَّهُ قَوْمًا کَفَرُوا بَعْدَ إِیمَانِهِمْ وَشَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءَهُمُ الْبَینَاتُ وَاللَّهُ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ«86» استفهام در این آیه مفید استبعاد و انکار است و مراد از آن استحاله هدایت است.(14) «وَشَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ» مراد اهل کتاب است و منظور از شهادت، مشاهده آیات نبوت است که در نزد ایشان بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) منطبق بود.(15) إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ«89» إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْدَ إِیمَانِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُوا کُفْرًا لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَأُولَئِکَ هُمُ الضَّالُّونَ«90» این آیه تعلیل محتوای آیات 86 تا 89 است و از قبیل تعلیل از راه تطبیق کلّی عام بر فرد خاص است و معنی اینچنین است: آن کس که بعد از ظهور حق و اتمام حجت بر او کفر می ورزد و پس از آن توبه نمی کند، یکی از این دو کس است: یا کافری است که کفر می ورزد و سپس بر کفر خویش می افزاید و طغیان می کند، که راهی برای صلاح او نیست و خدا او را هدایت نمی کند و توبه او پذیرفته نیست، چون او در حقیقت بر نمی گردد، بلکه غوطه ور در گمراهی است و امیدی به هدایت او نیست؛ و یا کافری است که بدون توبه بر کفر و عناد خویش می میرد، پس خدا در آخرت او را با ادخال به بهشت هدایت نمی کند، چون به سوی پروردگارش برنگشته و در آخرت هم بدلی برای آن توبه نیست که آن را به عنوان فدیه بدهد و شفیع و ناصری هم ندارد که او را شفاعت کند یا یاری رساند.(16) إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ کُفَّارٌ فَلَنْ یقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْءُ الْأَرْضِ ذَهَبًا وَلَوِ افْتَدَى بِهِ أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِینَ«91» لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ«92» از انضمام آیه 177 سوره بقره دانسته می شود که انفاق مال به رغم حب و علاقه به آن یکی از ارکان بر است، که جز با این تمام نمی شود.(17) ارتباط این آیه با ماقبلش واضح نیست و ممکن است در ضمن بقیه آیات نازل نشده باشد، چه اینکه غباری بر ارتباط آیات دیگر با هم نیست…(18)
3-2-2-ز- کلام 7. آیات 93 تا 97
رد شبهات اهل کتاب
این آیات گامی دیگر در راستای محاجه با اهل کتاب به شمار می آید و به رد شبهات مختلف آنان می پردازد.
مطلب 1. شبهه حلیت اطعمه:
* کُلُّ الطَّعَامِ کَانَ حِلًّا لِبَنِی إِسْرَائِیلَ إِلَّا مَا حَرَّمَ إِسْرَائِیلُ عَلَى نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاهِ فَاتْلُوهَا إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ«93» خدای متعالی قبل از نزول تورات چیزی از غذاها را بر بنی اسرائیل حرام نکرده بود، مگر آنچه را که اسرائیل ( یعقوب ) (علیه السلام) بر خود حرام کرده بود.(19) « قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاهِ فَاتْلُوهَا إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ» دلالت می کند براینکه آنان این مطلب را انکار می کردند، یعنی منکر حلیت همه غذاها بر آنان قبل از نزول تورات بودند، چون منکر وقوع نسخ در شرایع بودند، ( چنانکه توضیح آن ذیل آیه 106 سوره بقره گذشت )، پس طبعاً این قول خدا را نیز انکار می کردند: «فَبِظُلْمٍ مِّنَ الَّذِینَ هَادُواْ حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ طَیِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ» (النساء، 160)(20) همچنین «قُلْ صَدَقَ اللّهُ فَاتَّبِعُواْ مِلَّهَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا» هم دلالت می کند بر اینکه آنان انکار این مسئله ( یعنی حلیت همه غذاها قبل از تورات و تحریم به خاطر ظلم بنی اسرائیل که با نسخ حل به حرمت بود ) را وسیله ای برای القاء شبهه به مسلمانان قرار داده بودند و همچنین وسیله ای برای اعتراض به آنچه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از آن خبر می داد مبنی بر اینکه آن حضرت می فرمود دین او ملّت ابراهیم حنیف است. یهودیان که ابراهیم را یهودی می دانستند و قائل به ممنوعیت نسخ بودند، قبول نمی کردند که دین ابراهیمی مشتمل بر حلیت چیزهایی باشد که تورات آنها را حرام کرده است.(21) پس روشن می شود که این آیه متعرض دفع شبهه ای است که یهود آن را وارد می کرد.(22) حاصل شبهه این است: چگونه ممکن است پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صادق باشد در حالی که از نسخ خبر می دهد و اینکه خدا طیبات را به خاطر ظلم بنی اسرائیل بر ایشان حرام کرده است و این نسخ حلالی سابق است، در حالی که بر خدای سبحان جایز نیست، بلکه محرمات دائماً حرام اند و امکان تغییر حکم خدا وجود ندارد؛ و حاصل جوابی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که خدای متعالی به او تعلیم داد، اینچنین است: خود تورات حلال بودن همه غذاها را قبل از نزولش بیان کرده است، پس تورات را بیاورید و تلاوت کنید اگر در گفتار خود راست گویید و اگر از آوردن تورات و تلاوت آن ابا کردید، پس اعتراف کنید که به دروغ بر خدا افترا می زنید و شما ظالمید، پس بدین ترتیب معلوم می گردد که من در دعوت خود صادقم، پس از ملّت من تبعیت کنید که ملّت ابراهیم حنیف است.(23) فَمَنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ«94» کلام خدای سبحان است که به منظور تطییب نفس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) او را مورد خطاب قرار می دهد، به اینکه دشمنان او از یهود بعد از این بیان از ظالمان هستند، چون به خدا دروغ بستند.(24) قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّهَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ«95»
مطلب 2. شبهه تحویل قبله:
این دو آیه جواب از شبهه دیگری است که یهود از جهت نسخ بر مؤمنان وارد می کردند؛ و این شبهه مربوط به تحویل قبله از بیت المقدس به کعبه است. در تفسیر آیه 144 سوره بقره گذشت که تحویل قبله از اموری مهم بود که تأثیرات عمیق مادی و معنوی در حیات اهل کتاب و به خصوص یهود داشت، افزون بر اینکه با مذهب آنان در خصوص نسخ مغایرت داشت و به همین دلیل بعد از نزول حکم قبله مشاجرات تا زمانی طولانی بین آنان و مسلمانان جریان داشت.(25) از این آیات استفاده می شود که آنان در شبهه خود بین شبهه نسخ و انتساب حکم به ملّت ابراهیم (علیه السلام) جمع کرده بودند. محصل شبهه آنها این بود: کعبه چگ. نه ممکن است قبله ملّت ابراهیم (علیه السلام) باشد، با اینکه خدا بیت المقدس را قبله قرار داده است و این جز حکم نسخی در ملّت حقه ابراهیم (علیه السلام) چیزی نیست و نسخ هم محال و باطل است.(26) جواب شبهه: کعبه قبل از غیر خود مانند بیت المقدس برای عبادت وضع شده است و بدون تردید ابراهیم (علیه السلام) آن را بنا کرده و برای عبادت وضع کرده است و در آن آیات روشنی هست که بر این حقیقت دلالت می کند، مانند مقام ابراهیم (علیه السلام)، اما بیت المقدس را سلیمان (علیه السلام) بنا کرده است که چندین قرن پس از ابراهیم (علیه السلام) است.(27) إِنَّ أَوَّلَ بَیتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّهَ مُبَارَکًا وَهُدًى لِلْعَالَمِینَ«96» مراد از وضع بیت برای مردم، وضع آن برای عبادت ایشان است … دلیل: در این آیه کعبه را مبارک و مایه هدایت عالمیان شمرده است و با تعبیر « لَلَّذِی بِبَکَّهَ» از آن یاد کرده است که در آن تلویحی به ازدحام مردم در کنار کعبه در طواف و نماز و عبادات و مناسک دیگر است.(28) فِیهِ آیاتٌ بَینَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ وَمَنْ دَخَلَهُ کَانَ آمِنًا وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیهِ سَبِیلًا وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِی عَنِ الْعَالَمِینَ«97» «فیه آیات بینات…» در مقام بیان مزایا و مفاخر بیت است، که سبب تقدم آن در شرف بر غیر آن شده است و این جز با وضوح آیات بینات پیش گفته حاصل نمی شود، به همین دلیل «مَّقَامُ إِبْرَاهِیمَ ? وَمَن دَخَلَهُ کَانَ آمِنًا ? وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ …» بیان «آیاتٌ بَیِّناتٌ» به شمار می آید، پس مراد از این آیات، مقام ابراهیم (علیه السلام)، تقریر امن در بیت و ایجاب حج بر مردم مستطیع است؛ اما نه به این ترتیب که این جمله های سه گانه را بدل یا عطف بیان از «آیاتٌ بَیِّناتٌ» بدانیم، بلکه هر جمله جایگاه خبری و انشایی خود را دارد و در عین حال در مقام بیان «آیاتٌ بَیِّناتٌ» هم هست.(29) مراد امنیت تکوینی نیست، بلکه منظور امنیت تشریعی است.(30) «وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ الله غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ» مراد کفر در فروع به معنی ترک حج است.(31)
3-2-2-ح- کلام 8. آیات 98 تا 101
نهی اهل کتاب از کفر و سد را الهی و هشدار به مؤمنان در اطاعت از ایشان
این آیات در سیاق آیات گذشته هستند و دلالت می کند بر اینکه گروهی از اهل کتاب، یعنی یهودیان یا گروهی از یهودیان، به آیات الهی کفر می ورزند و مؤمنان را از راه خدا منحرف می کنند به این ترتیب که راه خدا را به ایشان کج نشان می دهند و راه کج و منحرف گمراهی را به جای راه خدا معرفی می کنند و این از راه القاء شبهات به مؤمنان است، شبهاتی که در اثر آن حق را باطل ببینند و باطلی را که اهل کتاب به آن می خوانند، حق قلمداد کنند.(32) آیات گذشته دلالت می کرد بر انحرافات آنها در انکار حلیت غذاها قبل از تورات و انکار نسخ استقبال بیت المقدس، پس آیات این کلام متمم آیات گذشته است و مشتمل بر انکار و توبیخ یهود در القاء شبهات و فریفتن مؤمنان در دینشان و بر حذر داشتن مؤمنان از اطاعت آنان در اموری است که به آن دعوت می کنند، چون نتیجه آن کفر به دین است و همچنین مؤمنان را برمی انگیزد که همگی به ذیل هدایت الهی درآویزند و به راه ایمان هدایت شوند و هدایتشان مستدام باشد.(33) در روایات آمده است که شاش بن قیس یهودی، از کنار گروهی از اوسیان و خزرجیان گذشت که با هم سخن می گفتند. دوستی آنان پس از عداوتشان، او را ناراحت کرد و جوانی یهودی را فرمان داد که در میان ایشان بنشیند و روز بعاث را به یادشان آورد و او چنین کرد، در نتیجه آنان با یکدیگر به تنازع و تفاخر پرداختند و گفتند و شنیدند تا دو گروه غضب کردند و برای قتال آماده شدند، این سخن به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید، آنان را نصیحت کرد و میانشان آشتی داد و آنان هم شنیدند و اطاعت کردند؛ خدای متعالی درباره اوس و جبار چنین نازل فرمود: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقًا مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ» و درباره شاش بن قیس چنین نازل کرد: «یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ»(34) قُلْ یا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ شَهِیدٌ عَلَى مَا تَعْمَلُونَ«98» مراد از آیات به قرینه وحدت سیاق، حلیت طعام قبل از نزول تورات و قبله بودن کعبه در اسلام است.(35) قُلْ یا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَهَا عِوَجًا وَأَنْتُمْ شُهَدَاءُ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ«99» «وَأَنْتُمْ شُهَدَاءُ» یعنی می دانید که طعام قبل از نزول تورات حلال بوده و می دانید که یکی از خصائص نبوت، تحویل قبله به کعبه است.(36) یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقًا مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ یرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمَانِکُمْ کَافِرِینَ«100» وَکَیفَ تَکْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَى عَلَیکُمْ آیاتُ اللَّهِ وَفِیکُمْ رَسُولُهُ وَمَنْ یعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِی إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ«101» در این آیات دلالت هست بر اینکه کتاب و سنت در هر حقی که امکان گمراهی در آن هست، کافی هستند.(37)
4-2-2- قول چهارم. آیات 102 تا 120
نتیجه گیری برای مؤمنان
پس از اینکه در سه قول گذشته این فصل مطالبی در راستای خنثی سازی توطئه های اهل کتاب مطرح شد، این قول در مقام نتیجه گیری برای مؤمنان برآمده و آنان را به تقوی و وحدت و پرهیز از تفرقه و اختلاف دعوت می کند ( آیات 102 تا 115 ) و با طرح حقایقی به تقویت قلوب ایشان در مقابل قصد سوء اهل کتاب می پردازد و باز هم مؤمنان را از دوستی با اهل کتاب برحذر می دارد. ( آیات 116 تا 120 )
4-2-2-أ- کلام 1. آیات 102 تا 110
توصیه مؤمنان به تقوی و وحدت و پرهیز از تفرقه و اختلاف
این آیات تتمه خطاب به مؤمنان برای تحذیر از اهل کتاب و فتنه های ایشان است، … یعنی تعرض به حال اهل کتاب هنوز تمام نشده است، به دلیل آیه ای که پس از این کلام آورده می شود: «لَن یَضُرّوکُم إِلّا أَذًى …»(38) یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ«102» تقوا از خدا به معنی تحرز و تجنب از عذاب اوست و این با امتثال اوامر الهی و پرهیز از نواهی او و شکر و صبر میسر است؛ و مراد از حق تقوی عبودیت محض است که باطلی آن را فاسد نکند؛ مراد از «وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ» این است که بر این حال یعنی حق تقوا باقی بمانید تا وقتی که بمیرید.(39) وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا کَذَلِکَ یبَینُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ«103» در آیه صد و یک معلوم شد که مراد از اعتصام به الله تمسک به آیات الهی و کتاب و سنت رسول اوست، در این آیه بدل از اعتصام به الله از اعتصام به حبل الله سخن گفته شده است و می توان چنین نتیجه گرفت که مراد از حبل الله، کتاب ناطل شده از جانب خد است که بنده را به پروردگار متصل می کند و آسمان را به زمین و می توان گفت که مراد از حبل الله، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و قرآن کریم است.(40) قرآن کریم هرچند جز به حق تقوی و اسلام دعوت نمی کند، اما غرض این آیه با غرض آیه سابقه متفاوت است، آیه گذشته متعرض حکم فرد بود و این آیه متعرض حکم جماعت مجتمعه است، به دلیل «جَمیعًا وَلا تَفَرَّقوا»؛(41) «وَاذْکُرُواْ نِعْمَهَ اللّهِ عَلَیْکُمْ …» شما را به اتحاد و اجتماع توصیه کردیم و دلیل آن همان چیزهایی است که شما مشاهده کرده اید، از تلخی دشمنی و شیرینی محبت و الفت و اخوت و از اشراف بر سقوط در گودی آتش و نجات از آن و همانا این دلیل را به یاد شما آوردیم، نه برای تأیید قول ما باع چیزی که اگر نبود، قول ما حق نبود، چون قول ما حق است، چه بر آن دلیلی بیاوریم و چه نه؛ بلکه برای آن است که بدانید این نعمت ما بر شما است و بفهمید که در این اجتماع و اتحاد سعادت و راحت و رستگاری شما است، مانند سایر مواردی که شما را به آن توصیه می کنیم.(42) «وَکُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَهٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَکُم مِّنْهَا» اگر مراد از آتش آتش آخرت باشد، آنگاه مراد از در شرف سقوط بودن ایشان، کافر بودن آنان است چون در حالت کفر مرگ تنها فاصله میان آنان و آتش است و مرگ هم به انسان نزدیکتر است از نزدیکی سیاهی چشم به سفیدی آن؛ پس خدا آنان را با ایمان نجات داد و اگر مراد بیان حال آنان در مجتمع فاسدشان قبل از ایمان و تألیف قلوب داشتند، آنگاه مراد از آتش جنگها و منازعات آنان است.(43) وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یدْعُونَ إِلَى الْخَیرِ وَیأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ«104» تجربه قطعی نشان می دهد که معلومات مورد نیاز انسان در صورت عدم تذکر و دوام تکرار آنها با عنل زائل می شود و شکی نیست که عمل در جمیع شئون خود دائر مدار علم است، با تقویت آن قوی، با تضعیف آن ضعیف، با اصلاح آن صالح و با افساد آن فاسد می گردد؛ و باز شکی نیست که علم و عمل تأثیر متقابل دارند، علم قوی ترین دعوت کننده به عمل و عمل واقع مشهود، قوی ترین معلم انسان است.(44) همین امر است که مجتمع صالح دارای علم نافع و عمل صالح را وادار می کند که از معرفت و ثقافت خویش محافظت کنند و جلو متخلف از طریق خیر معروف در نزد آنان را بگیرند و منحرف از طریق خیر معروف را رها نکنند … و این همان دعوت به تعلیم و امر به معروف و نهی از منکر است، که محتوای این آیه است.(45) این آیه مبتنی بر بحث مجتمع در آیه سابقه است.(46) وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَینَاتُ وَأُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ«105» یعنی مانند کسانی نباشید که از هم متفرق شدند و جماعت بودن خارج شدند و همین امر آنان را به اختلاف در عقاید و آراء مبتلا کرد.(47) قرآن کریم به طور مؤکد به اتحاد دعوت کرده است و به طور بلیغ از اختلاف نهی کرده است و این نیست مگر به خاطر اینکه خدای متعالی امر این امت را می دانست که به زودی مانند امتهای گذشته اختلاف می کنند، بلکه بر آنان پیشی می گیرند.(48) یوْمَ تَبْیضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَکَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمَانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ«106» وَأَمَّا الَّذِینَ ابْیضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَهِ اللَّهِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ«107» چون مقام، مقام کفر به نعمت است و آن هم مانند خیانت موجب ذلت انفعال و خجل است، خدای سبحان از بین انواع عذاب اخروی، سیاهی چهره را بیان می کند که با این مقام مناسب است و در دنیا نیز کنایه از انفعال و خجالت است؛ همچنین ثواب شاکرین را با سفید رویی بیان کرده است، که در دنیا نیز کنایه از ارتضا و رضایت است.(49) تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیکَ بِالْحَقِّ وَمَا اللَّهُ یرِیدُ ظُلْمًا لِلْعَالَمِینَ«108» وَلِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ«109» تعلیل «وَ مَا اللَّهُ یُریدُ ظُلْماً لِلْعالَمینَ» در آیه پیشین است، با بیانی که توهم ظلم را درباره خدا ازبین می برد؛ چون خدا از همه جهات مالک همه اشیاء است، هرگونه که بخواهد می تواند رد آنها تصرف کند و تصرف در ملک غیر در خصوص او تصور ندارد تا بخواهد ظلم و تعدی به شمار آید.(50) کُنْتُمْ خَیرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتَابِ لَکَانَ خَیرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَکْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ«110» ای امت مسلمان شما در ابتدای تکون و پدیدارشدنتان برای مردم بهترین امتی هستید که خدا به هدایت خویش برای مردم پدیدار کرده است، چون شما امر به معروف و نهی از منکر می کنید و به حبل الهی اعتصام می کنید و متفق و متحد مانند نفسی واحد هستید و اگر اهل کتاب هم بر این وصف بودند برای آنها بهتر بود، اما آنان اختلاف کردند، برخی از ایشان مؤمن و بیشترشان فاسقند.(51)
4-2-2-ب- کلام 2. آیات 111 تا 120
تقویت قلوب مؤمنان در مقابل قصد سوء اهل کتاب و توصیه ایشان به پرهیز از دوستی با مؤمنان
آیات این کلام منعطف به همان محتوایی است که پیش از این درباره آن سخن گفته شده است، یعنی تعرض به حال اهل کتاب، به ویژه یهود، در کفرشان به آیات خدا و فریفتن خودشان و بازداری مؤمنان از راه خدا؛ گفتنی است ده آیه گذشته از باب کلام در طی کلام بود و اتصال آیات به حال خود باقی است.(52) نتیجه این آیات تقویت قلوب مؤمنان در برابر دشمنی های اهل کتاب است. لَنْ یضُرُّوکُمْ إِلَّا أَذًى وَإِنْ یقَاتِلُوکُمْ یوَلُّوکُمُ الْأَدْبَارَ ثُمَّ لَا ینْصَرُونَ«111» ضُرِبَتْ عَلَیهِمُ الذِّلَّهُ أَینَ مَا ثُقِفُوا إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَضُرِبَتْ عَلَیهِمُ الْمَسْکَنَهُ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُوا یکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَیقْتُلُونَ الْأَنْبِیاءَ بِغَیرِ حَقٍّ ذَلِکَ بِمَا عَصَوْا وَکَانُوا یعْتَدُونَ«112» یعنی آنان به حسب حکم شرع اسلامی ذلیل هستند، مگر اینکه ذمه اسلام را بپذیرند و به نحوی از انحاء در امان مردم قرار گیرند.(53) * لَیسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّهٌ قَائِمَهٌ یتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّیلِ وَهُمْ یسْجُدُونَ«113» «من أهل الکتاب …» در مقام تعلیل عدم استواء اهل کتاب است.(54) «قائمه» مراد از آن قیام بر ایمان و طاعت است.(55) یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ وَیأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیسَارِعُونَ فِی الْخَیرَاتِ وَأُولَئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ«114» وَمَا یفْعَلُوا مِنْ خَیرٍ فَلَنْ یکْفَرُوهُ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ«115» گفته شده است که مراد از این ممدوحان، عبد الله بن سلام و اصحاب او هستند.(56)
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِی عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیئًا وَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ«116» ظاهر وحدت سیاق نشان می دهد که مراد از این کافران طایفه ای دیگر از اهل کتابند که دعوت نبوت را استجابت نکردند و از هیچ تلاشی در خاموش کردن نور اسلام کوتاهی نکردند.(57) مَثَلُ مَا ینْفِقُونَ فِی هَذِهِ الْحَیاهِ الدُّنْیا کَمَثَلِ رِیحٍ فِیهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَکَتْهُ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَکِنْ أَنْفُسَهُمْ یظْلِمُونَ«117» آنان در زندگی انفاق می کنند و با آن در پی اصلاح شأن خود و رسیدن به اهداف فاسد خود هستند، اما جز شقاوت چیزی به بار نمی آورد و آنچه را اراده می کنند فاسد می کند و آنان آن را برای خود سعادت به شمار می آورند، مانند بادی که سرمای سوزانی در بر دارد و کشتزار ظالمان را نابود می کند، پس همانا عمل فاسد نتیجه ای جز اثر فاسد ندارد.(58) یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَهً مِنْ دُونِکُمْ لَا یأْلُونَکُمْ خَبَالًا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَینَّا لَکُمُ الْآیاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ«118» هَا أَنْتُمْ أُولَاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَلَا یحِبُّونَکُمْ وَتُؤْمِنُونَ بِالْکِتَابِ کُلِّهِ وَإِذَا لَقُوکُمْ قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیکُمُ الْأَنَامِلَ مِنَ الْغَیظِ قُلْ مُوتُوا بِغَیظِکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ«119» إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ وَإِنْ تُصِبْکُمْ سَیئَهٌ یفْرَحُوا بِهَا وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا لَا یضُرُّکُمْ کَیدُهُمْ شَیئًا إِنَّ اللَّهَ بِمَا یعْمَلُونَ مُحِیطٌ«120»
ادامه دارد…
پینوشتها:
1- المیزان، ج3، ص331.
2- همان، ص332.
3- همان.
4- همان.
5- همان، ص333.
6- همان.
7- همان، ص334.
8- همان.
9- همان، ص335.
10- همان.
11- همان.
12- همان، ص336.
13- همان، ص340.
14- همان.
15- همان.
16- همان، ص341.
17- همان.
18- همان، ص343.
19- همان، ص345.
20- همان.
21- همان.
22- همان، ص346.
23- همان.
24- همان، ص348.
25- همان، ص349.
26- همان، ص350.
27- همان.
28- همان.
29- همان، ص352.
30- همان، ص354.
31- همان، ص355.
32- همان، ص363.
33- همان، ص364.
34- همان.
35- همان.
36- همان، ص365.
37- همان.
38- همان، ص367.
39- همان.
40- همان، ص368.
41- همان، ص369.
42- همان، ص370.
43- همان، ص371.
44- همان، ص372.
45- همان.
46- همان، ص373.
47- همان، ص374.
48- همان.
49- همان، ص375.
50- همان.
51- همان، ص377.
52- همان، ص383.
53- همان، ص384.
54- همان، ص385.
55- همان.
56- همان.
57- همان، ص386.
58- همان.
منبع مقاله :
طرح راهنمای مربی تدبر در سوره های قرآن کریم 3 و 4، دبیرخانه ی شورای عالی انقلاب فرهنگی، دبیرخانه ی شورای تخصصی توسعه فرهنگ قرآنی، بهار 1388