تدبر در سوره ی مبارکه ی آل عمران (1)

تدبر در سوره ی مبارکه ی آل عمران (1)

مجری: علی صبوحی طسوجی

هر یک از سوره های قرآن کریم، به عنوان مصداق تام و رسمی سخن حکیمانه، دارای دو ویژگی اساسی است: نخست، انسجام سخن؛ دوم، هدایتی بودن سخن؛ در کتاب آموزش تدبر در سوره های قرآن کریم «3»، در ارائه تدبر هر سوره بخشی مستقل برای تبیین هر یک از این دو ویژگی اساسی در نظر گرفته شده است، گفتنی است سوره های مورد بحث در این کتاب، غالباً چند فصلی هستند:

انسجام سخن در سوره های قرآن کریم
اقتضای حکمت متکلم آن است که منسجم سخن بگوید و اجزاء کلام او از هم گسسته و در هم ریخته نباشد. عقل سلیم چنین حکم می کند که سخن منسجم از سخن پراکنده، با اجزای بی ربط و درهم بهتر است؛ پس اگر چنین است، باید اقرار کنیم که اولین و والاترین سخن منسجم، کلام خدای سبحان در قرآن کریم است. خلافِ اقرار به حکمت اعلای خدای متعالی است، که انسجام را برای سخن خویش، کمال بدانیم و در عین حال، کلام حضرتش را از انسجام بی بهره تلقی کنیم، به ویژه آنکه ذات پاکش در قرآن نورانیش، هر گونه اختلاف و ناهماهنگی را از ساحت کلام خویش دور دانست و آن را لایق نطق پرحجاب بشر معرفی کرد، پس چرا بشری که به اقتضای جهل و جهالت، از ناهماهنگی و پراکندگی در سخن گفتن مبرا نیست، سخن خدای منزه از هر نقص و عیب را، منزه از در هم ریختگی و ناهماهنگی نمی داند؟ علت این پندار، تدبر نکردن در قرآن است، چه اینکه خدا فرمود: « أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلاَفًا کَثِیرًا » *
انسجام در هر یک از سوره های قرآن کریم با توجه به چهار محور زیر بررسی می شود:
1. پیوستگی: منظور از پیوستگی، ارتباط ادبی، اسلوبی و محتوایی آیات سوره است. با بررسی پیوستگی آیات، سطحی از انسجام سوره، کشف؛ و به تبع آن، گسست های ادبی، اسلوبی و محتوایی نیز آشکار می گردد؛ بدین ترتیب، سوره کلام بندی می شود.
2. هم بستگی، مراد از هم بستگی، ارتباط و اشتراک ظاهری کلام های سوره است. با مطالعه هم بستگی کلام ها، سطحی دیگر از انسجام سوره، کشف؛ و به دنبال آن، مرزهای فقدان هم بستگی نیز مشخص می شود؛ بدین ترتیب، سوره فصل بندی می شود.
3. تناسب: منظور از تناسب، نسبت ظواهر فصل های سوره با یکدیگر است. با مطالعه تناسب آخرین سطح از انسجام سوره نیز کشف می شود.
4. هماهنگی: هماهنگی، مفهومی در عرض مفاهیم سه گانه بالا نیست. توضیح: با بررسی پیوستگی، سیر پیوسته آیات مرتبط یک کلام به دست می آید، اما قله واحد آنها، یا به دیگر بیان غرض واحدشان کشف نمی شود. کشف غرض واحد یک کلام، منوط به بررسی هماهنگی آیات آن است؛ هم چنین با مطالعه هم بستگی، سیر کلام های هم بسته یک فصل مشخص می شود، اما غرض واحد فصل به دست نمی آید. کشف غرض واحد یک فصل، مستلزم بررسی هماهنگی کلام های آن است؛ بر همین منوال، با مطالعه تناسب، سیر متناسب فصل های یک سوره کشف می شود، اما غرض واحد سوره به دست نمی آید. نیل به غرض واحد سوره، نیازمند بررسی هماهنگی فصل های آن است؛ بنابراین منظور از هماهنگی، هم هدفی یا هم غرضی است که در سطح آیات یک کلام، متدبر را به غرض واحد کلام؛ در سطح کلام های یک فصل، متدبر را به غرض واحد فصل؛ و در سطح فصل های یک سوره، او را به غرض واحد سوره می رساند. اگر هر کلام، فصل یا سوره چند فصلی را به یک مثلث تشبیه کنیم، پیوستگی آیات، هم بستگی کلام ها یا تناسب فصل ها، به منزله قاعده این مثلث؛ و هماهنگی آیات، کلام ها یا فصلها، به منزله قله این مثلث است.

تذکر مهم:
کشف هماهنگی و نیل به غرض واحد سوره های چند فصلی از عهده تدبر خارج است، زیرا رسیدن به غرض واحد در چنین سوره هایی مستلزم استفاده از دلالت های التزامی غیر بین است و آن هم نیازمند تسلط بیشتر بر معارف و قواعد عقلی بوده و فعالیتی عمومی نیست. لزوم بهره گیری از دلالت های التزامی در این سطح ناشی از فاصله غرض واحد سوره های چند فصلی با ظاهر آیات سوره است. توضیح آنکه، غرض کلام به طور مستقیم، مبتنی بر ظواهر آیات است و با دلالتهای تطابقی به دست می آید؛ غرض فصل، تنها با یک واسطه ( یعنی غرض کلام ها ) مبتنی بر ظواهر الفاظ است و این واسطه با توجه به اشتراکات ظاهری کلام ها قابل جبران است، بنابراین غرض فصل با استفاده از دلالتهای تطابقی، یا التزامی بین قابل استفاده است؛ اما غرض سوره ی چند فصلی با دو واسطه ( یعنی غرض کلام ها و غرض فصل ها ) مبتنی بر ظواهر الفاظ است و به همین دلیل، رسیدن به آن، غالباً نیازمند استفاده از دلالت های التزامی غیر بین نیز هست و این از عهده عموم خارج است و تخصص خاص خود را می طلبد، از این رو به سطحی بالاتر، مانند تفسیر تدبری واگذار شده است و در آموزش تدبر « 3 » و « 4 »، تنها به بیان سیر هدایتی در سوره های چند فصلی بسنده می شود.

1- انسجام سخن در سوره مبارکه آل عمران

1-1- کلامهای سوره مبارکه آل عمران

012771نمودار شماره 1- کلامهای سوره آل عمران

2-1- فصلهای سوره مبارکه آل عمران

012772

نمودار شماره 2- فصلهای سوره آل عمران

2- هدایتی بودن سخن در سوره مبارکه آل عمران
علامه طباطبایی (رحمه الله) درباره فضای نزول این سوره می فرمایند: این سوره در حالی بر پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است که حکومت ایشان تا حدودی استقرار یافته، اما هنوز به طور کامل تثبیت نشده بود، از این رو در این سوره مطالبی درباره غزوه احد، مباهله با نصارای نجران، مسئله یهود، تشویق مؤمنان علیه مشرکان و دعوت ایشان به صبر و مصابره ( صبر اجتماعی ) و مرابطه ( تشکیل و تقویت اجتماع ) آمده است و همه اینها می فهماند که این سوره در روزگاری نازل شده است که مسلمانان با تمام قوا و همه ارکان خود، به دفاع از مرزهای دین مبتلا بوده اند. از سویی با محاجه و مجاویه با یهود و نصارا، در برابر شکست و شکاف ناشی از فتنه ایشان مقاومت می کردند؛ و از سویی دیگر به نبرد با مشرکان می پرداختند و در حال جنگ و فقدان امنیت زندگی می کردند، زیرا در آن هنگام آوازه اسلام بلند شده بود و همه دنیا علیه اسلام شوریده بودند: از طرفی یهود و نصاری و مشرکان عرب و از جانب دیگر روم و عجم و غیر ایشان؛
آنگاه نقش هدایتی سوره را اینگونه تبیین می کنند: خدای سبحان در این سوره حقایقی از دین را به مؤمنان یادآوری می کند، که به واسطه آن جانشان آرام گیرد و زنگار شبهات و وساوس شیطانی و تسویلات اهل کتاب از قلبشان زدوده شود؛ و برای ایشان بیان می دارد که اگر دین را تشریع نموده و جمعی از بندگانش را بسوی آن هدایت نموده، همه بر طبق راه و سیره جاریه و سنت دائمی خود بوده است، یعنی سنت علل و اسباب؛ بنابراین مؤمن و کافر هم طبق همین سنت علل و اسباب زندگی می کنند، یک روز دنیا به کام کافر و روزی دیگر به کام مؤمن است، چون دنیا میدان امتحان است و امروز روز عمل و فردا روز جزاست.(1)
افزون بر توضیحات بالا، توجه به حجم زیاد آیات مربوط به جنگ احد در این سوره مبارکه نشان می دهد که این سوره پس از شکست مسلمانان در جنگ احد نازل شده است. همین آیات می فهماند که این شکست از جهات متعددی فضای جامعه اسلامی را آشفته و مضطرب کرده بود. ناراحتی از دست دادن عزیزان و بزرگان، پرسش ها و شبهات فراوان درباره حقانیت دین و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مسائلی مانند آن بسیاری از مسلمانان را می آزرد. آنچه بر تلاطم این دریای مواج می افزود، سوء استفاده اهل کتاب از شرایط پیش آمده بود. آنان که همیشه مترصد فرصتی برای تضعیف ایمان مسلمانان و قوای اجتماعی آنان بودند، پس از شکست به مقصود خود دست یافته بودند و از هیچ تلاشی برای استفاده از این فضا به سود خود فروگذار نمی کردند. بخش زیادی از آیات ابتدایی سوره که به نحوی به محاجه با اهل کتاب پرداخته است، به همین منظور در این فضا ایراد شده است. بر این اساس عناصر اصلی تشکیل دهنده فضای این سوره عبارت است از:
1. سستی و ناباوری و ضعف ایمان و شبهات ناشی از شکست احد در میان مؤمنان ( با استناد آیات 121 تا 190 )
2. فرصت طلبی و سودجویی بدخواهانی مثل اهل کتاب ( با استناد به آیات 1 تا 120 )
با توجه به مطالب پیش گفته می توان گفت که این سوره مبارکه با طرح مسائل و معارفی متناسب با نیازهای چنین شرایطی، زمینه آماده سازی مؤمنان برای محاجه با یهودیان و مسیحیان و نبرد با مشرکان را فراهم می کند تا در نهایت به ثبات هرچه بیشتر نظام اسلامی بیانجامد.
علامه طباطبایی (رحمه الله) در خصوص انسجام و ارتباط مقاطع مختلف سوره در راستای غرض واحد آن می فرمایند: به نظر می رسد این سوره وحدت نزول دارد، زیرا آیات دویست گانه آن از ابتدا تا انتها اتساق و انتظامی آشکار دارند؛ و به بیانی دیگر آیات آن متناسب و اغراض آن مرتبط است.(2) طبق دیدگاه ایشان، غرض سوره « دعوت مؤمنان به توحید کلمه در دین و صبر و ثبات در حمایت از رهبری » است و این مهم را از راه هشدار دادن نسبت به موقعیت حساس مسلمانان به خاطر رویارویی با دشمنانی چون یهود و نصاری و مشرکان، پیگیری می کند، زیرا آنان با یکدیگر متحد شده و برای خاموش کردن نور الهی با دست و زبان، عزم خود را جزم کرده بودند.(3)
با توجه به بیانات علامه طباطبایی (رحمه الله) و آنچه درباره فضای سوره گفته شد، غرض سوره بدین بیان قابل طرح است: « تثبیت نظام اجتماعی و وحدت مسلمانان، از طریق مقاوم سازی آنان در برابر دشمنان و متهاجمان فرهنگی و نظامی »؛ مراد از دشمنان و متهاجمان فرهنگی، اهل کتاب و منظور از دشمنان نظامی، مشرکان هستند. سوره مبارکه این غرض را در دو فصل تأمین می کند. فصل نخست، آیات 19 تا 120، با محوریت خنثی سازی فعال تهاجمات فرهنگی و فتنه جویی های اهل کتاب؛ و فصل دوم، آیات 121 تا 189، با محوریت تحلیل الهی شکست مؤمنان در جنگ احد به منظور جلوگیری از ایجاد ضعف و فتور در مؤمنان. سوره مبارکه افزون بر این دو فصل، دارای طلیعه و خاتمه هم هست. طلیعه این سوره، آیات 1 تا 18 و خاتمه آن، آیات 190 تا 200 است.

1-2- طلیعه. آیات 1 تا 18

تهدید کافران فرصت طلب که بی توجه به محکمات توحیدی قرآن، در جستجوی تأویل متشابهات آن هستند
گفته شد که غرض این سوره مبارکه « تثبیت نظام اجتماعی و وحدت مسلمانان، از طریق مقاوم سازی آنان در برابر دشمنان و متهاجمان فرهنگی و نظامی » است. سوره در فضایی در صدد تأمین این غرض بوده است که کافران فرصت طلب با استفاده از فرصت پیش آمده ( شکست مؤمنان در جنگ احد )، در پی تضعیف ایمان و اجتماع مؤمنان و رخنه در صفوف متحد ایشان بوده اند. آنان برای این منظور راهی جز فتنه جویی مبتنی بر قرآن نداشتند، زیرا در غیر این صورت مؤمنان توجهی به آنان نمی کردند؛ به همین دلیل، بی توجه به محکمات توحیدی قرآن، به متشابهات قرآن کریم روی آورده، در جستجوی تأویل آن برآمده و فتنه جویی می کردند. از این رو طلیعه این سوره پس از طرح اصل نزول قرآن و هدف از آن و تهدید کافران به آن، آیات قرآن را به محکم و متشابه تقسیم کرده و ضمن توصیه مؤمنان به تبعیت از محکمات آن، کافران فتنه جو را به خاطر تمسک به تأویل متشابهات تهدید می کند. بر این اساس، این طلیعه از دو جهت به تأمین غرض سوره خدمت می کند: نخست، آماده سازی مؤمنان برای مقابله با جریان تهاجمات؛ دوم، مقابله با متهاجمان فتنه جو و تهدید آنان.

1-1-2- کلام 1. آیات 1 تا 6

اجمالی از نزول قرآن کریم و تهدید کافران به آن
آیات شش گانه ابتدای سوره بیان گر اجمالی از نزول قرآن و تهدید کافران به آن است. علامه طباطبایی (رحمه الله) در خصوص این آیات و وجه طلیعه بودن آن می فرمایند: این آیات از طریق براعت استهلال، شامل اجمالی از محتوای تفصیلی سوره است. آیه نخست از حروف مقطعه است که توضیح آن در کتب تفسیری آمده است. آیه دوم به منزله آغاز کلام با بیانی کلی است که غرض از آن استنتاج می شود، چنانکه آیات پنجم و ششم به منزله تعلیل بعد از بیان است. پس امر براعت استهلال با دو آیه سوم و چهارم تمام می شود. بنابراین خلاصه معنی این شش آیه چنین است: همانا بر مؤمنان واجب است که به یاد داشته باشند خدایی که به او ایمان آورده اند، در الوهیتش یگانه است و بر خلق و تدبیر، قیمومیت حیات دارد. در سلطنتش مغلوب نمی گردد و جز آنچه او بخواهد و اجازه دهد، چیزی واقع نمی شود؛ پس آنان آنگاه که به این حقیقت متذکر شدند، می فهمند که همان خدا، نازل کننده کتابی هدایت کننده به حق و فرقانی جداکننده بین حق و باطل است و نیز می فهمند که خدای متعالی در فرستادن این کتاب و هدایت خلق به سوی حق و جدا سازی حق از باطل، همان روشی را جاری ساخته که در عالم اسباب و ظرف اختیار جریان داده است. پس هر کس به اختیار خود ایمان آورد، به پاداش عمل خود می رسد و هرکس هم کفر بورزد، به کیفر رفتار خود خواهد رسید، برای اینکه خدای سبحان، عزیز و دارای انتقام است:(4) الم« 1 » اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَی الْقَیومُ« 2 » مراد از این آیه بیان قیام تام و تمام خدا بر امر ایجاد و تدبیر است، بنابراین نظام موجودات با همه اعیان و آثارش تحت قیومیت خداست، آنهم نه تنها قیمومت در تأثیر، نظیر قیمومتی که اسباب طبیعی فاقد شعور در مسببات دارند، بلکه قیمومتی با حیات که مستلزم علم و قدرت است، پس علم الهی در آن نافذ است و چیزی از آن مخفی نمی ماند و قدرت او بر آن مهیمن است و جز آنچه او بخواهد و اجازه دهد، چیز دیگری واقع نمی شود.(5) نَزَّلَ عَلَیکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَینَ یدَیهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاهَ وَالْإِنْجِیلَ« 3 » مِنْ قَبْلُ هُدًى لِلنَّاسِ وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَاللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقَامٍ« 4 » ذکر تورات و انجیل در این آیه و در ابتدای سوره، خالی از تعریض به یهود و نصاری نیست، که در این سوره درباره آنان و جریانات تولد عیسی (علیه السلام) و نبوت و رفع او سخن گفته خواهد شد.(6) مراد از فرقان، مطلق معارف اصلی و فرعی است که از طریق وحی بر انبیاء (علیهم السّلام) نازل شده است، اعم از کتاب و غیر آن؛(7) خدای متعالی در آیه 4، علّت عذاب کافران را عزیز و صاحب انتقام بودن خود بیان کرد، اما این تعلیل نیازمند ضمیمه ای است که معنی آن را تمام کند، زیرا ممکن است، کفر برخی از کافران، از شکست ناپذیرِ صاحب انتقام مخفی بماند و او به عذاب و انتقام ایشان مبادرت نورزد، از این رو تعلیل آیه 4 با این بیان ادامه می یابد:(8) إِنَّ اللَّهَ لَا یخْفَى عَلَیهِ شَیءٌ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی السَّمَاءِ« 5 » هُوَ الَّذِی یصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحَامِ کَیفَ یشَاءُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ« 6 » آیه شریفه ششم معنی دو آیه گذشته را ترقی می دهد، چون در آن دو آیه آمده بود: خدای متعالی کافران به آیات خویش را عذاب می کند، زیرا او عزیزِ منتقمِ عالم به نهان و آشکار است، پس در امر خویش مغلوب نمی گردد و همیشه غالب است؛ و در این آیه می فرماید: حقیقت مطلب بالاتر از این است و آن کس که به آیات خدا کفر می ورزد و با فرمان او مخالفت می کند، خوارتر و پست تر از آن است که بتواند با استقلال و قدرت خود و بی هیچ اذنی از جانب خدای سبحان، به آیات او کفر بورزد، بلکه اگر هم به آیات خدا کافر می شود، به خاطر اذنی است که خدا به او داده است. یعنی خدای سبحان امور عالم را به گونه ای تنظیم فرموده است که نتیجه اش پدید آمدن موجوداتی دارای اختیار و به نام انسان باشد، تا زمینه آزمایش و امتحان فراهم گردد و هرکس بخواهد به اختیار خود ایمان آورد و هرکس خواست به اختیار خویش کفر بورزد، پس هر دو طایفه هرچه بخواهند، وقتی می خواهند که خدای رب العالمین هم خواسته باشد، پس هیچ کفر و ایمان و سرنوشت دیگری نیست، مگر آنکه با تقدیر الهی است و خدای سبحان یگانه کسی است که همواره بر امر خود غالب و در اراده خود قاهر و بر خلق خویش مسلّط است.(9) مراد از جمله: « یُصَوِّرُکُمْ فِی الأَرْحَامِ کَیْفَ یَشَاء » هم همین است، یعنی خدای سبحان اجزای وجود شما را در آغاز خلقت به نحوی قرار داده است که در آخر هر مسیری شما را به آنچه می خواهید برساند و خواستن شما به مقدار اذن او دخالت دارد، نه اینکه علّت حتمی رسیدن به هدف باشد.(10) اگر فقط تقدیر جاری در انسان را ذکر کرد، ( نه تقدیر عمومی که در سراسر عالم جاری است ) برای این بود که آن تقدیر عمومی را فقط بر مورد انسان تطبیق دهد و نیز برای این بود که کنایه و تعریضی بر مسیحیان باشد. آنان که گفتند مسیح خداست. خواست تا در آخر آیات مورد بحث، حق مطلب را در مورد مسیح بیان کند، چون نصارا نمی توانند این معنا را انکار کنند که مسیح (علیه السلام) هم مانند سایر انسانها در رحم مادر خود تکون یافته، و قبول دارند که آن حضرت خودش، خود را خلق نکرده است.(11) مراد از جمله « لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ » نیز آن است که هدایت خلق بعد از ایجاد ایشان و انزال کتاب و فرقان و اتقان تدبیر با عذاب کافران اموری است که راهی جز استناد آن به خدایی مدبر نیست و چون جز خدای متعالی خدایی نیست، پس او کسی است که انسانها را هدایت می کند و او کسی است که کتاب و فرقان نازل می کند و او کافران به آیاتش را عذاب می کند؛ همه این امور از هدایت و انزال و انتقام و تقدیر، به خاطر عزت و حکمت اوست.(12)

2-1-2- کلام 2. آیات 7 تا 18

آیات محکم و متشابه و مقابله با فتنه جویی مبتنی بر متشابهات
به دنبال طرح اجمالی آیات مربوط به نزول وحی در کلام نخست، کلام دوم طلیعه با نگاهی تفصیلی از نزول قرآن کریم خبر داده و آیات آن را به دو دسته محکمات و متشابهات تقسیم می کند و به مقابله با فتنه جویی مبتنی بر متشابهات می پردازد.

مطلب 1. فتنه جویان در جستجوی متشابهات و آگاهان، تابع محکمات:
این مطلب پس از تقسیم آیات قرآن کریم به محکم و متشابه، به دو گروه از انسانها در قبال آیات محکم و متشابه اشاره کرده و زیغ قلب یا عدم زیغ را عامل پیروی از متشابهات و محکمات معرفی می کند: هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ آری کتاب مشتمل بر آیات محکم و آیات متشابه است و آیات متشابه به آیات محکم بر می گردد، یعنی مراد از معنی آن، با کمک آیات محکم مشخص می شود، چون آیات محکم، ام الکتاب یعنی مرجع و ریشه کتاب هستند. بنابراین محکمات، محکم با الاصاله و متشابهات، محکم با المحکم هستند.(13) ادامه آیه حال انسانها را نسبت به تلقی محکم و متشابه قرآن توصیف می کند و می فهماند که برخی از انسانها، قلبی متزلزل و منحرف و مضطرب دارند، که برای فتنه جویی و تأویل طلبی از متشابهات قرآن تبعیت می کنند و برخی از ایشان راسخ در علم اند و قلبی مستقر دارند، که محکمات قرآن را می گیرند و به متشابهات آن ایمان می آورند، اما مستقلاً به آن عمل نمی کنند و از خدا مسئلت می کنند که قلبشان را پس از هدایت منحرف نکند(14) فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیغٌ فَیتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَهِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا یذَّکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ« 7 » رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ« 8 » این دعای آنها از آثار رسوخشان در علم است، چون آنان به مقام پروردگارشان آگاه اند و یقین دارند که ملک تنها از آن خداست و آنان مالک هیچ چیز برای خود نیستند، پس ممکن است بعد از رسوخ در علم، قلبشان دچار انحراف و تزلزل شود، از این رو از خدای خویش می خواهند که قلبشان را پس از هدایت منحرف نسازد و از جانب خویش رحمتی به ایشان عطا کند که این نعمت را برای ایشان باقی بدارد و آنان را برای سیر در مسیر هدایت و سلوک در مراتب قرب یاری نماید.(15) رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیوْمٍ لَا رَیبَ فِیهِ إِنَّ اللَّهَ لَا یخْلِفُ الْمِیعَادَ« 9 » این سخن ایشان به منزله تعلیلی برای درخواست رحمت در آیه قبل است. آنان می دانند که برپایی نظام خلقت و دعوت دین و تلاش انسان در مسیر وجود، همه و همه مقدمه جمع انسانها در روز قیامت است، روزی که جز رحمت خدا فریادرسی نیست، از این رو از خدای خود طلب رحمت می کنند.(16)

مطلب 2. شکست حتمی کافران دنیاگرا در مقابل اراده خدا:
پیش از این گذشت که مسلمانان به هنگام نزول این سوره، در داخل، گرفتار توطئه های منافقانی بودند که در میان جماعتشان رخنه کرده بودند و برخی از ساده لوحان هم آنچه را منافقان و یا دشمنان اسلام به منظور واژگونه کردن امور و تباه ساختن دعوت اسلام شایع می کردند، باور نموده و دچار وسوسه می شدند؛ و از خارج نیز گرفتار بودند، زیرا همه دنیا که یا مشرک بودند، یا یهود و یا نصارا، علیه دعوت اسلام قیام کرده و برای خاموش کردن نور دین و ابطال دعوت مسلمین و بی اثر کردن تلاشهای آنان دست به دست هم داده بودند و به هر وسیله ممکن ( از دست و زبان ) تمسک می کردند.(17) همچنین گفته شد که غرض این سوره دعوت مسلمانان به توحید کلمه و صبر و ثبات است، تا از این راه امورشان اصلاح شود و فسادهای داخلی و هجوم های خارجی مرتفع گردد.(18) مطلب پیشین تعریضی به منافقان و افراد منحرف القلب بود و مسلمانان را توصیه می کرد که در آنچه از معارف دین فهمیده بودند، پایداری و ثبات قدم به خرج دهند و در آنچه حقیقت آن را درک نکرده اند و بر ایشان مشتبه است، ایمان و تسلیم داشته باشند و خاطر نشان می ساخت که هر فتنه ای گریبان مسلمانان را بگیرد و نظام سعادتشان را مختل سازد از ناحیه پیروی متشابهات و طلب تأویل کتاب خدا است، که اگر چنین کنند دینی که برای هدایت آنان نازل شده، وسیله ضلالت و بدبختیشان می شود و اجتماعشان مبدل به افتراق شده و نظامشان مختل می گردد؛ و اینک در این آیات به بیان حال مشرکان و کفار پرداخته و می فرماید: بزودی شکست خواهند خورد و نمی توانند خدای را به ستوه بیاورند و در طغیان خود پیروز نمی شوند.(19) آنگاه علّت این معنا را ذکر نموده و می فرماید: علّت ضلالت آنان و مشتبه شدن امر بر ایشان، آن است که لذائذ دنیا در نظرشان جلوه کرده و چنین گمان کرده اند که مال و اولادی که نصیبشان شده است، می تواند از خدای سبحان بی نیازشان سازد و در این پندارشان سخت اشتباه کردند، زیرا خدای سبحان بر امر خویش غالب است و اگر مال و اولاد و امثال اینها می توانست کسی را ذره ای و لحظه ای از خدا بی نیاز سازد، فرعونیان و امتهای ستمگر صاحب شوکت و قدرت را بی نیاز می ساخت، ولی خدا گریبان آنان را به جرم گناهانشان گرفت و هلاکشان کرد. این یاغیان نیز همان سرنوشت را خواهند داشت و به زودی گرفتار خواهند شد. پس بر مؤمنان واجب است که از خدا بترسند و از اینگونه لذائذ مادی پروا داشته باشند تا به این وسیله به سعادت دنیا و ثواب آخرت و رضوان پروردگارشان نائل آیند:(20) إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِی عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیئًا وَأُولَئِکَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ« 10 » کافران آیات ما را تکذیب می کنند و می پندارند که اموال و اولادشان آنها را از خدا بی نیاز می کند و سخت در اشتباه اند، چون هیچ گاه و در هیچ چیز کسی از خدا بی نیاز نیست، چنانکه آیه بعد بر این حقیقت دلالت دارد.(21) کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنَا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَاللَّهُ شَدِیدُ الْعِقَابِ« 11 » این آیه از پافشاری کافران در تکذیب آیات الهی حکایت می کند …(22) قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ« 12 » ارتباط این آیه با آیات پیشین بدین وجه است که این آیه بیانگر غلبه بر مشرکان و حشر آنان در جهنم است، در حالی که آیه گذشته از اظهار قدرت و عزّت ایشان با اموال و اولاد خبر می داد.(23) قَدْ کَانَ لَکُمْ آیهٌ فِی فِئَتَینِ الْتَقَتَا فِئَهٌ تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَأُخْرَى کَافِرَهٌ یرَوْنَهُمْ مِثْلَیهِمْ رَأْی الْعَینِ وَاللَّهُ یؤَیدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یشَاءُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَعِبْرَهً لِأُولِی الْأَبْصَارِ« 13 » ظاهر سیاق آن است که این آیه خطاب به « الَّذِینَ کَفَرُواْ » و ادامه فرمایش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در آیه پیشین باشد: « سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ… * قَدْ کَانَ لَکُمْ … ». گفتنی است این آیه قابل انطباق بر واقعه بدر است.(24) خلاصه معنی آیه چنین است: شما ای مشرکان! اگر از صاحبان چشم و بصیرت بودید، ماجرای بدر برای عبرت گرفتن و پی بردن به غلبه حق کافی بود و می فهمیدید که خدای متعالی هر که را بخواهد یاری می کند و مغلوب مال و ولد نمی شود. شما در روز بدر دیدید که مؤمنان مجاهد در راه خدای سبحان، گروهی اندک و ضعیف بودند که حتی یک سوم گروه جنگجوی کافران نمی شدند و از نظر قدرت با آنان قابل مقایسه نبودند. تنها سیصد و سیزده نفر بودند که جز شش زره و هشت شمشیر و اسب چیز دیگری نداشتند، در حالی که لشکر مشرکان نزدیک به هزار جنگ جو بودند که تجهیزات و قدرت نظامی و سواران و جمال و هیبت جنگی زیادی داشتند، اما خدای متعالی مؤمنان را بر قتل و ذلّت دشمنانشان یاری کرد و آنان را در چشم آنان زیاد کرد به گونه ای که آنان به چشم مؤمنان را دو برابر می دیدند و ملائکه مؤمنان را یاری کردند و تعزز مشرکان به اموال و اولاد سودی به حالشان نبخشید و جمع و کثرت و قوتشان آنان را از خدا بی نیاز نکرد.(25) گفتنی است، « إِنَّ فِی ذَلِکَ … » در انتهای آیه، تتمه کلام خدای سبحان خطاب به رسول خویش (صلی الله علیه و آله و سلم) است و نه ادامه کلام آن حضرت خطاب به کافران؛(26)

مطلب 3. تبیین مظاهر دنیاگرایی و دعوت مردم به شئون بندگی:
این آیات به منزله بیان و شرح حقیقت حال مطلبی است که در آیات پیشین مطرح شد: « إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَن تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُم مِّنَ اللّهِ شَیْئًا … »؛ از آنجا دانسته شد که کافران می پندارند که اموال و اولاد، آنها را از خدا بی نیاز می کند و یا عذاب خدا را از ایشان دور می گرداند؛ این آیه بیان می دارد که سبب این پندار خام کافران این است که در حب این مشتهیات غوطه ورند و به سبب توجه به آنها از مهمات اخروی خود غافل اند و امر بر ایشان مشتبه شده است، زیرا اینها متاع حیات دنیا است و جز مقدمیت برای رسیدن به حُسن عاقبت در پیشگاه خدای متعالی ارزش دیگری ندارد؛ افزون بر اینکه اینان در این حب و اشتها، نوآوری و ابتکاری نداشته اند، بلکه خدای متعالی این علاقه را به طور غریزی در انسانها نهاده است، تا بدینوسیله حیات در زمین برای نوع بشر میسّر گردد.(27) خدای سبحان حیات زمینی را برای انسانها مقدر کرده است که آن را وسیله ای برای آخرت خویش قرار دهند و از متاع دنیا برای تمتع اخروی خویش برگیرند، نه برای اینکه به زینت و زخرف دنیا به صورت استقلالی نظر کنند و ماوراء آن را فراموش کنند و در عین سیر به سوی خدا، راه را به جای مقصد بگیرند،(28) اما این غافلان این وسایل آشکار الهی را که مقدمات و راههایی برای رسیدن به رضوان خدای سبحان است، اموری مستقل و محبوبی ذاتی پنداشته اند و گمان کرده اند که آنها را از خدا بی نیاز می کند، در نتیجه همین نعمات برای آنها تبدیل به نقمات شده است و همین قربات الهی، وبال آنها گشته است.(29) به طور کلّی این آیات در مقام بیان این مطلب است که کافران هرچند آیات الهی را تکذیب کردند و نعماتی را که خدا برای وصول به رضوان در اختیار آنها قرار داده بود به نقمات تبدیل کردند و با اعتماد به آن، از پروردگارشان استغنا ورزیدند و مقام او را فراموش کردند، اما نمی توانند خدا را به عجز درآورند و بر او غالب شوند، پس به زودی خدا آنان را با همان اعمالشان گرفتار می سازد و بندگان مؤمن خویش را بر آنان غلبه می دهد و آن کافران را به جهنم و بدترین جایگاه روانه می گرداند:(30) زُینَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّهِ وَالْخَیلِ الْمُسَوَّمَهِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِکَ مَتَاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ« 14 » دو نکته در فهم معنی آیه: 1. فاعل تزیین مطرح شده در این آیه نفس یا شیطان است؛(31) 2. در این آیه حب فطری و غریزی مشتهیات مراد نیست، بلکه مراد غوطه ور شدن در حب این مشتهیات است که به شیطان مستند است.(32) * قُلْ أَؤُنَبِّئُکُمْ بِخَیرٍ مِنْ ذَلِکُمْ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَأَزْوَاجٌ مُطَهَّرَهٌ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ« 15 » این آیه در مقام بیان « وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ » در آیه پیشین است و در آن به جای شهوات فانیه باطله، اموری را بر می شمرد که خیر انسان در آن اسیت، چون باقی است و حسنه ای حقیقی و بدون بطلان است و اینها اموری است که در خواص و آثار مطلوب برای انسان، با شهوات پیش گفته مجانست دارد، جز آنکه خالی از قبح و فساد است و انسان را از بهتر وانمی گذارد و اینها بهشت و ازواج پاک و رضوان خدا است.(33) قابل توجه است که « وَاللّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ » در این آیه برای توجیه فرقی است که خدای متعالی در قیامت بین مؤمن و کافر قائل می شود، چون لذات و نعمات در قیامت مختص بندگان مؤمن است، برخلاف دنیا که نعمات آن مشترک بین مؤمن و کافر است، اما فرق در قیامت گزاف نیست، چون خدای سبحان به بندگان خود بصیرت کامل دارد و فرق میان این دو گروه را می بیند که همان تقوی است و همین تقوا را در آیه بعد تعریف و توصیف می فرماید.(34) الَّذِینَ یقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ« 16 » الصَّابِرِینَ وَالصَّادِقِینَ وَالْقَانِتِینَ وَالْمُنْفِقِینَ وَالْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحَارِ« 17 » خلاصه معنی این دو آیه این است: بندگان مؤمن و متقی خدا فقر و فاقت و عدم بی نیازی خود از خدای متعالی را ابراز می دارند و این را با عمل صالح تصدیق می کنند، اما کافر به شهوات دنیا مشغول شده و خود را از خدا بی نیاز می پندارد و آخرت و عاقبت امر خویش را فراموش می کند.(35)

مطلب 4. شهادت خدا، ملائکه و عالمان، به توحید:
شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَهُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ« 18 » آیات پیشین این کلام بیان کرد که جز خدای سبحان، خدایی نیست و هیچ چیز کسی را از او بی نیاز نمی کند و آن چیزهایی را که انسان بی نیاز کننده از خدا می پندارد و در زندگی به آنها اعتماد می کند، جز زینت و متاعی نیست که خدای متعالی آن را آفریده است تا در مسیر رسیدن به بهتر از آن مورد استفاده قرار گیرد که این جز با تقوی میسر نیست و به دیگر بیان نعمات الهی در این دنیا بین کافر و مؤمن مشترک است، اما در آخرت به مؤمن اختصاص دارد؛ و خدای متعالی در این آیه شهادت می دهد که آنچه در آیات پیشین بیان شد، حق است و جایی برای تردید در آن نیست.(36) پس خدای عزیز شهادت می دهد بر اینکه جز او خدایی نیست و چون خدایی جز او نیست، هیچ چیز کسی را از او بی نیاز نمی کند، مال یا ولد یا غیر اینها از زینتهای حیات و یا سببی از اسباب؛ زیرا اگر چیزی بی نیاز کننده از خدا باشد، همان الهی به غیر از خدا و یا متکی بر الهی غیر از خدا است، در حالی که خدایی جز او نیست.(37) او اینگونه شهادت می دهد در حالی که قائم به قسط و حاکم به عدل در خلق خویش است، او امر عالم را با خلق اسباب و مسببات و القاء روابط میان آنها تدبیر کرده و همه را در حال برگشت به سوی خویش قرار داده است و در مسیر برگشت آنها نعمتهایی قرار داده است که انسان در دنیا و برای آخرت از آنها بهره برد ولی به آنها اعتماد نکند؛ پس خدا اینگونه شهادت می دهد و او شاهد عادلی است.(38) « لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ » از آنجا که ابتدای آیه شامل شهادت خدا و ملائکه و اولوا العلم بود، این جمله آمده است تا مانع از خطورات غیر لایق به ساحت کبریایی خدای سبحان شود، بنابراین موضع این قول موضع ثناء بر خدای سبحان است و از این رو با دو وصف عزیز و حکیم تمام شده است.(39)
ادامه دارد…

پی‌نوشت‌ها:

* سوره ی نساء، آیه 82.
1- المیزان، ج3، ص5.
2- المیزان، ج3، ص5.
3- همان.
4- همان، ص6.
5- همان، ص9.
6- همان.
7- همان.
8- همان، ص13.
9- همان.
10- همان.
11- همان.
12- همان، ص14.
13- همان، ص20.
14- همان، ص23.
15- همان، 29.
16- همان، 30.
17- همان، 88.
18- همان، 89.
19- همان.
20- همان.
21- همان، ص90.
22- همان، ص91.
23- همان، ص92.
24- همان.
25- همان، ص93.
26- همان، ص95.
27- همان.
28- همان، ص96.
29- همان.
30- همان، ص99.
31- همان، ص102.
32- همان، ص106.
33- همان.
34- همان، ص107.
35- همان، ص108.
36- همان، ص113.
37- همان.
38- همان.
39- همان، ص117.
منبع مقاله :
طرح راهنمای مربی تدبر در سوره های قرآن کریم 3 و 4، دبیرخانه ی شورای عالی انقلاب فرهنگی، دبیرخانه ی شورای تخصصی توسعه فرهنگ قرآنی، بهار 1388

 

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید