امام علی (ع) در آیینه مثنوی مولوی(4)

امام علی (ع) در آیینه مثنوی مولوی(4)

نویسنده: دکتر سید سلمان صفوی(1)

5. حضرت علی (ع) ومرگ

باز رو سوی علی وخونی اش
وان کرم با خونی وافزونی اش

گفت خونی را همی بینم به چشم
روز وشب بر وی ندارم هیچ خشم

زانکه مرگم همچون من شیرین شده ست
مرگ من در بعث چنگ اندر زده ست.

مرگ بی مرگی بود ما را حلال
برگ بی برگی بود ما را نوال

ظاهرش مرگ وبه باطن زندگی
ظاهرش ابتر نهان پایندگی

دررحم زادن چنین را رفتن ست
درجهان او را زنو بشکفتن ست

چون مرا سوی اجل عشق وهواست
نهی لا تلقوا بایدیکم مراست.

زانکه نهی از دانه شیرین بود
تلخ را خود نهی کی حاجت شود؟

دانه ای کش تلخ باشد مغز وپوست
تلخی ومکروهی اش خود نهی اوست

دانه مردن مرا شیرین شده ست
بل هم احیاء پی من آمده ست

اقتلونی یا ثقانی لایما
ان فی قتلی حیاتی دایما

ان فی موتی حیاتی یا فتی
کم افارق موطنی حتی متی

فرقتی لولم تکن فی ذاالسکون
لم یقل انا الیه راجعون

راجع آن باشد که باز آید به شهر
سوی وحدت آید از دوران دهر

(همان، ب 3945- 3932)

این ابیات مثنوی در زمره بهترین سرودهای وصف مرگ درادبیات فارسی و یاد آورد «رساله فایدون» افلاطون است که از قول سقراط حکیم، پس از محکومیت به اعدام، در مدح مرگ بیان کرده است: «مردی که زندگی را درحکمت به سر آورده، باید مرگ را با گشاده رویی پذیرا شود وامیدوار باشد که درجهان دیگر جز نیکی ونیکبختی نخواهد دید. من نه تنها از مرگ نمی هراسم، که شادمانم پس از مرگ زندگی دیگری هست و نیکان سرانجامی بهتر از بدان دارند. من چون به مقام مرگ برسم، آنچه در زندگی با کوشش بسیارمی
جستم درآنجا به سهولت خواهم یافت. از این رو ، نه تنها باید سفری را که در پیش دارم با دلی شاد وآکنده از امید آغاز کنم. بلکه هر آن که گمان دارد توانسته روح خویش را پاک نگه دارد. باید با نهایت اشتیاق بار این سفر ببندد. روح، که خود نادیدنی ونامحسوس است، پس از آزادای از بند تن به مکانی نرفته وجایی را ندیده پاک و آسمانی رهسپار می شود ودرعالم ارواح به خدای بزرگ ودانا می پیوندد وبا او همنشین می گردد (افلاطون، 1377، ج1، رساله فایدون.Plato.1997 pp.10-50
مولانا ، با الهام از کلام حضرت امیر (ع)، تصویر ذهنی آن حضرت را از مرگ به زیبایی هر چه تمام تر وهنرمندانه از طریق شعر به تصویر کشیده است.
امیرالمؤمنین (ع) خطاب به یاران خویش می فرماید: « آماده شوید، خداتان بیامرزاد! که بانگ کوچ سردادند ودل به ماندن در دنیا کمتر بندید- که کاروانیان به افتادند- وبازگردید وراه بسپارید. با آنچه از توشه نیکو در دسترس دارید… که چشم انداز مرگ به شما نزدیک است. گویی شما را در چنگ گرفته وچنگالهای خود را درشما فرو برده… پس پیوندهای خودرا با دنیا ببرید، وپرهیزگاری را پشتیبان خود کنید وچون توشه ای همراه خود برید» (شهیدی، 1379، ص239).
«…خلایق فقط دنیا را می بینند که مرگ تنهاشان را بزرگ می پندارند؛ اما آنان [متقین]مرگ دلهای زندگان را بزرگ تر می شمارند» (همان، ص 264).
«..باکردار نیک به پیشباز مرگ و سختیهای آن بروید وپیش از بار گشادنش ، برای پذیرایی آن اماده شوید وتا نیامده است خود را مهیای درآمدنش سازید، که پایان کار قیامت است واین اندازه پند خردمند را کفایت است ونادان را مایه عبرت…» (همان، ص 207).
«همانا، مرگ طالبی شتابنده است، وآن کس که جای است از دستش نرود وآن که گریزنده است از آن نرهد. همانا، گرامی ترین مرگها کشته شدن در راه خداست. بدان کس که جان پسر ابوطالب در دست اوست، هزار مرتبه ضربت شمشیر خوردن بر من آسان تر است تا در بستر مردن…» (همان، ص 121).
«شما را سفارش می کنم به یاد آوردن مردن ، واز مردن اندک غافل بودن؛ وچگونه از چیزی غافل شوید که شما را فراموش نکند، ودرچیزی طمع بندید که مهلتتان ندهد…» (همان، ص 205).
«….بدانید که امروز ریاضت است وفردا مسابقت وخط پایان دروازه بهشت برین است، و آن که بدان نرسد، در دوزخ جایگزین. آیا کسی نیست که از گناه توبه کند پیش از آن که مرگش فرا رسد؟ آیا کسی نیست که کاری کند پیش از آنکه روز بدبختی اش در رسد؟ بدانید شما در روزهایی به سر می برید که فرصت ساختن برگ است واز پس این روزها مرگ است. آن که اجل نارسیده ساز خویش برگیرد سود آن بیند واز مرگ آسیب نپذیرد وآن که تا دم مرگ کوتاهی کند حاصل کارش خسران است ومرگ او موجب زیان…» (همان، ص 29).
از دیدگاه توحیدی علی (ع)، مرگ شیرین و آغاز زندگی ابدی است. مرگ وصول به موطن حقیقی است.مرگ درراه خدا،بزم ونرگسدان علی است؛ چه، علی عاشق حق است.
مرگ نزدعلی (ع) همچون انگبین شیرین است. برخلاف اهل صورت ومتوسطان که چندی معطلی درعالم برزخ دارند، بعث علی (ع) که از کاملان است چنگ زدن به ذیل جلال حق است .دنیا محل خواب است برای به خواب رفتگان، آخرت منام است برای اهل صورت ومتوسطان واخرت بعث است برای کاملان (ملا هادی سبزواری، همان، ص 118).
مرگ جسمانی در ظاهر مرگ لیک درباطن زندگی است، زیرا زندگی حقیقی پس از انقطاع روح از کالبد جسمانی حاصل می شود. مرگ جسمانی ظاهراً پایان کار است، اما در باطن ودرحقیقت زندگی جاودان است، زیرا دنیا دار فناست وآخرت، که مجرد از ماده است، دار بقاست.
تولد برای جنین در شکم مادر کوچیدن است، لیک نوزاد را در دنیا شکفتنی تازه باید.و این جهان نیز برای اهل دل رحمی بیش نیست که باید از آن به جهان فراتر برون رویم وابدی ومتعالی شویم.
علی (ع) می فرماید: «از آن رو که من عاشق مرگم وهوای آن در دل دارم، در اصل نهی آیه… ولا تلقوا بایدیکم الی التهلکه …(…خویشتن را به دست خویش به هلاکت نیندازید…؛ (بقره آیه 195) متوجه من است». زیرا نهی معمولا از چیزی می شود که در آن اشتیاق باشد وفقط اولیاء الله مشتاق لقای حضرت دوست اند، چنانکه حضرت علی (ع) درخطبه «وصف پرهیزگاران» می فرماید: «…. واگر نه این است که زندگانی شان را مدتی است که باید گذارند، جانهاشان یک چشم به هم زدن درکالبد نمی ماند…»
«شهیدی، خطبه 193، ص 225)، زیرا منع از چیزهای شیرین است و تلخ نیازی به نهی ندارد، لذا این نهی درحق کسانی نیست که مرگ را تلخ می بینند.
امام متقین، در وصیت خویش به امام حسن (ع) می فرماید: « … وبدان که تو برای آن جهان آفریده شده ای، نه برای این جهان وبرای نیستی نه برای زندگی جاودان، وبرای مردن نه زنده بودن؛ وبدان! تو درمنزلی هستی که از آن رخت خواهی بست وخانه ای که بیش از روزی چند در آن نتوانی نشست ودر راهی هستی که پایانش آخرت است وشکار مرگی که گریزنده از آن نرهد، وآن را که جوید بدو رسد واز دست ندهد، وناچار پنجه برتوخواهد افکند. پس بترس از آنکه تو را بیابد ودرحالتی قرار گیری ناخوشایند: با خود از توبه سخن به میان آورده باشی واو تو را از آن باز دارد وخویشتن را تباه کرده باشی…. پسرکم! فراوان به یاد مردن باش ویاد آنچه با آن برمی آیی وآنچه پس از مردن روی بدان نمایی، تا چون بر تو در آید، ساز خویش را آراسته باشی وکمر خوید را بسته وناگهان نیاید وتو را مغلوب نماید؛ ومبادا فریفته شوی که ببینی دنیا داران دل به دنیا می نهند و بر سر دنیا بریکدیگر می جهند. چه خدا تو را از دنیا خبر داده و دنیا وصف خویش با تو درمیان نهاده وپرده از زشتیهایش برایت گشاده. همانا دنیا پرستان سگان اند عو عو کنان ودرندگان اند در پی صید دوان . برخی را برخی بد آید، ونیرومندشان ناتوان را طعمه خویش نماید، وبزرگاشان برخرد، دست چیرگی گشاید. دسته ای اشتران پایبند نهاده، ودسته ای دیگر، رها وخرد خود را از دست داده، در کار خویش سرگردان، در چراگاه زیان، دربیابانی دشوار گذار روان ، نه شبانی که به کارشان رسد، نه چراننده ای که به چراشان برد، دنیا به راه کوی شان راند ودیده هاشان را از چراغ هدایت بپوشاند ودر بیراهگی اش سرگردان و فرو شده درنعمت آن. دنیا را پروردگار خود گرفته اند ودنیا با آنان به بازی پرداخته و آنان سرگرم بازی دنیا وآنچه را پس آن است فراموش ساخته است» (همان، ص 304- 303)
علی (ع) می فرماید: «دانه مرگ برای من شیرین است.از این رو آیه ذیل درحق من نازل شده: ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون (و کسانی را که در راه خدا کشته شده اند مرده مپندارید، بلکه آنان زنده اند ونزد پروردگارشان از روزی [معنوی] برخوردارند؛ آل عمران، آیه 168).
حضرت علی (ع) می فرماید:
«بکشید مرا درحالی که سرزنشم می کنید، به درستی که زندگی جاودان من در مرگ است، زیرا اهل فنا، که در مرتبه عشق وذوب اند، مشتاق وصول به عالم احدیت اند وکسی بر عالم احدیت وارد نشود مگر با مرگ اختیاری؛ تا با فنای وجودم موهوم خویش از عالم کثرت رهایی یابد به راستی که زندگی من در مرگ من است، تا به کی از موطن حقیقی خود به دور باشم؟»
دو بیت ذیل تضمین غزل شهید عشق الهی، حضرت منصور حلاج است:

اقتلونی یا ثقاتی
ان فی قتلی حیاتی

ومماتی فی حیاتی
وحیاتی فی مماتی

اگر دراین جهان در فراق از حق نبودیم حضرت حق نمی فرمود:…انا الیه راجعون (…ما به سوی او بازخواهیم گشت؛ بقره، آیه 158).
انسان معنوی خویشتن را از کثرت وتفرقه روزگار رهانیده به جانب عالم وحدت، که همانا عالم لاهوت است ،راه می سپارد وسرانجام در آن جهان که منزل حقیقی و سرای باقی است متوطن می شود.

پیش من این تن ندارد قیمتی
بی تن خویشم فتی ابن الفتی

خنجر وشمشیر شد ریحان من
مرگ من شد بزم و نرگسدان من

(د اول، ب 3952- 3951)

این تن برای من علی ارزشی ندارد. من با بی اعتنایی به این جسم خاکی رادمرد رادمردان شده ام. خنجر وشمشیر برای من ریحان خوشبوست. مرگ برای اهل دنیا هولناک و برای من همانند جشن وباغ نرگس دلنشین ، زیبا وفرح انگیز است .من با مرگ به سوی باغ الهی پرواز می کنم ومشتاقانه به دیدار معشوق ومحبوب واصل می شوم.
این دوبیت تلمیحی است به شعری منسوب به حضرت علی (ع) :

السیف والخنجر الریحاننا
اف علی علی النرجس والاس

(ملاهادی سبزواری، همان ، ص 220).

6. ولایت حضرت علی (ع)

مولوی دردفتر ششم مثنوی معنوی، که در باب توحید است، به صراحت برولایت الهی مولی الموحدین ، امیر المومین (ع) ، تأکید می کند:

زین سبب پیغمبر با اجتهاد
نام خود وان علی مولانهاد

گفت هر کو را منم مولا و دوست
ابن عم من علی مولای اوست

کیست مولا؟ آن که آزادت کند
بند رقیت ز پایت بر کند

چون به آزادی نبوت هادی است.
مؤمنان را زانبیا آزادی است.

ای گروه مؤمنان شادی کنید
همچو سرو سوسن آزادی کنید.

(د ششم، ب 4555- 4551)

براساس روش هرمنوتیکی، با توجه به سیاق دفتر ششم که «توحید» است (صفوی، 1386، ص؟)، مراد مولانا دراین ابیات آن است که انسان کامل با ولایت الهی واراده ای که در اراده حق مستهلک شده وصفاتی که در صفات الهی زایل گشته وهیچ چیزنمی بیند الا وحده وحده وحده لا شریک له (فنای توحید فعلی وفنای توحید صفاتی وفنای توحید ذاتی ) می تواند با مهر ومحبت ودوستی آدمیان را به جانب حق مطلق فرا خواند وبند اسارت نفس را از وجود آنان بردارد. نمونه اعلای چنین مولایی که انسان کامل و دارای ولایت الهی است اسدالله الغالب، حیدر کرار، حضرت مولی الموحدین علی (ع)، اسطوره جوانمردی ومروت، است: لا فتی الا علی.
مولوی در بیان مقام انکار ناپذیر ولایت علی (ع) به حدیث غدیر خم استناد می کند. حدیث غدیر خم، براساس خاطر ربانی محبان الهی، حدیث «سلسله الذهب» است که در کتب حدیثی سنی وشیعه کاملا معروف است. بنابر استناد علامه امینی درکتاب علمی «الغدیر» این حدیث را صد و ده تن از صحابه وهشتاد وچهار تن از تابعین نقل کرده اند . (الغدیر، ج 1،ص72- 67).
حضرت محمد(ص) روز هجدهم ذی الحجه سال دهم هجرت درحجه الوداع د رسرزمین خم در برابر جمعیتی بالغ بر صدو بیست هزار نفر می فرماید:
من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من واله وعاد من عاداه (هر که رامن مولای اویم علی هم مولای اوست. خداوندا، دوستان علی را دوست بدار ودشمنانش را دشمن بدار).

نتیجه گیری اجتماعی مولانا از رفتار حضرت علی (ع)

پیش من این تن ندارد قیمتی
بی تن خویشم فتی ابن الفتی

خنجر وشمشیر شد ریحان من
مرگ من شد بزم ونرگسدان من

آن که او تن را بدین سان پی کند
حرص میری وخلافت کی کند؟

زان به ظاهر کوشد اندر جاه وحکم
تا امیران را نماید راه وحکم

تا امیری را دهد جانی دگر
تا دهد نخل خلافت را ثمرش

(د اول، ب 3955- 3951).

حضرت علی (ع) درخطبه شقشقیه می فرماید: ….لالفیتم دنیاکم هذه ازهد عندی من عفطه عنز…(… ومی دیدند که این دنیای شما را به چیزی نمی شمارم؛ شهیدی، همان، ص 11).

اهداف اصلی حضرت علی (ع) درحکومت از منظر مولانا

الف) حضرت علی (ع) بالذات هیچ حرص و ولعی به حکومت نداشت وفقط به آن همچون وسیله ای برای احیای حق وانعدام باطل وظلم می نگریست.
ب ) قصد اصلی حضرت علی (ع) تأسیس آیین حکومتداری براساس موازین عدالت، آزادی ومعنویت بود.
ج) هدف امیرالمومنین علی (ع) به کمال رسانیدن مرتبه حکمرانی راستین بود، نه اعمال حاکمیت براساس امیال شخصی.
درادامه، مولوی به بیان حکایت فتح مکه به دست مبارک پیغمبر(ص) می پردازد تا نشان دهد همان گونه که فتح مکه برای حضرت ختمی مرتبت برای قدرت طلبی وریاست نبود، حکومت مولی الموحدین نیز برای اعمال سلایق فردی وامیال نفسانی نبود، زیرا حضرت علی (ع) شیر حق بود که از عالم صورت رسته وبه عالم معنا پیوسته بود.

میان ماه من تا ماه گردون
تفاوت از زمین تا آسمان است.

پی‌نوشت‌ها:

1- آکادمی مطالعات ایرانی لندن، دانشگاه لندن

منابع:
قرآن کریم
افلاطون، دوره کامل آثار (1377)، رساله فایدون، ترجمه محمد حسن لطفی- رضا کاویانی ، تهران.
اکبر آبادی، ولی محمد (1383). شرح مثنوی مولوی، به اهتمام نجیب مایل هروی، تهران.
خمینی، روح الله (1385). آداب نماز، مؤسسه نشر وتنظیم آثار امام خمینی ، تهران.
خوارزمی، کمال الدین (بی تا). جواهر الاسرار وزواهر الانوار، تصحیح دکتر محمد جواد شریعت، اصفهان
شهیدی، سید جعفر ( 1379). ترجمه نهج البلاغه، مؤسسه انتشارات علمی وفرهنگی، تهران.
صفوی، سید سلمان (1386). ساختار کلی دفتر ششم مثنوی مولوی، آیینه میراث، تهران.
ـــــــــــــ(1386). امام حسین از نگاه مولوی ، تهران.
ــــــــــــ (1386). اهل بیت از نگاه قرآن ومولوی، استانبول.
ــــــــــــ (2006)، تشیع معنوی مولوی، لندن.
فروزانفر ، بدیع الزمان (بی تا)، احادیث مثنوی، تهران.
ــــــــــ (1363). کلیات شمس تبریزی، تهران.
گولپینارلی، عبدالباقی (1374). شرح مثنوی، ترجمه وتوضیح دکتر توفیق سبجانی، تهران.
ملاهادی سبزواری (1374). شرح مثنوی ، به کوشش دکتر مصطفی بروجردی، تهران.
مولوی (1387). مثنوی معنوی، نسخه نیکلسون ، نسخه قونیه، ویراسته دکتر توفیق سبحانی، تهران.
میرزا جواد ملکی تبریزی (1363). رساله لقائیه ، قم.
plato (1997),Complete Works,(phaedo), ed. john M.Cooper,Indianapolis
Safavi Seyed Ghahreman (Salman) (2006), The Stucture of Rumi s Mathnawi,London
Safavi,Seyed Ghahreman (2008),Rumi Teachinge, Philadelphia.
Safavi,Seyed Ghahreman (2008), Rumi Spiritual Shi, ism, philadelphia
نشریه النهج شماره 27و 28

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید