مجری: علی صبوحی طسوجی
هر یک از سوره های قرآن کریم، به عنوان مصداق تام و رسمی سخن حکیمانه، دارای دو ویژگی اساسی است: نخست، انسجام سخن؛ دوم، هدایتی بودن سخن؛ در کتاب آموزش تدبر در سوره های قرآن کریم «3»، در ارائه تدبر هر سوره بخشی مستقل برای تبیین هر یک از این دو ویژگی اساسی در نظر گرفته شده است، گفتنی است سوره های مورد بحث در این کتاب، غالباً چند فصلی هستند:
انسجام سخن در سوره های قرآن کریم
اقتضای حکمت متکلم آن است که منسجم سخن بگوید و اجزاء کلام او از هم گسسته و در هم ریخته نباشد. عقل سلیم چنین حکم می کند که سخن منسجم از سخن پراکنده، با اجزای بی ربط و درهم بهتر است؛ پس اگر چنین است، باید اقرار کنیم که اولین و والاترین سخن منسجم، کلام خدای سبحان در قرآن کریم است. خلافِ اقرار به حکمت اعلای خدای متعالی است، که انسجام را برای سخن خویش، کمال بدانیم و در عین حال، کلام حضرتش را از انسجام بی بهره تلقی کنیم، به ویژه آنکه ذات پاکش در قرآن نورانیش، هر گونه اختلاف و ناهماهنگی را از ساحت کلام خویش دور دانست و آن را لایق نطق پرحجاب بشر معرفی کرد، پس چرا بشری که به اقتضای جهل و جهالت، از ناهماهنگی و پراکندگی در سخن گفتن مبرا نیست، سخن خدای منزه از هر نقص و عیب را، منزه از در هم ریختگی و ناهماهنگی نمی داند؟ علت این پندار، تدبر نکردن در قرآن است، چه اینکه خدا فرمود: « أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلاَفًا کَثِیرًا » *
انسجام در هر یک از سوره های قرآن کریم با توجه به چهار محور زیر بررسی می شود:
1. پیوستگی: منظور از پیوستگی، ارتباط ادبی، اسلوبی و محتوایی آیات سوره است. با بررسی پیوستگی آیات، سطحی از انسجام سوره، کشف؛ و به تبع آن، گسست های ادبی، اسلوبی و محتوایی نیز آشکار می گردد؛ بدین ترتیب، سوره کلام بندی می شود.
2. هم بستگی، مراد از هم بستگی، ارتباط و اشتراک ظاهری کلام های سوره است. با مطالعه هم بستگی کلام ها، سطحی دیگر از انسجام سوره، کشف؛ و به دنبال آن، مرزهای فقدان هم بستگی نیز مشخص می شود؛ بدین ترتیب، سوره فصل بندی می شود.
3. تناسب: منظور از تناسب، نسبت ظواهر فصل های سوره با یکدیگر است. با مطالعه تناسب آخرین سطح از انسجام سوره نیز کشف می شود.
4. هماهنگی: هماهنگی، مفهومی در عرض مفاهیم سه گانه بالا نیست. توضیح: با بررسی پیوستگی، سیر پیوسته آیات مرتبط یک کلام به دست می آید، اما قله واحد آنها، یا به دیگر بیان غرض واحدشان کشف نمی شود. کشف غرض واحد یک کلام، منوط به بررسی هماهنگی آیات آن است؛ هم چنین با مطالعه هم بستگی، سیر کلام های هم بسته یک فصل مشخص می شود، اما غرض واحد فصل به دست نمی آید. کشف غرض واحد یک فصل، مستلزم بررسی هماهنگی کلام های آن است؛ بر همین منوال، با مطالعه تناسب، سیر متناسب فصل های یک سوره کشف می شود، اما غرض واحد سوره به دست نمی آید. نیل به غرض واحد سوره، نیازمند بررسی هماهنگی فصل های آن است؛ بنابراین منظور از هماهنگی، هم هدفی یا هم غرضی است که در سطح آیات یک کلام، متدبر را به غرض واحد کلام؛ در سطح کلام های یک فصل، متدبر را به غرض واحد فصل؛ و در سطح فصل های یک سوره، او را به غرض واحد سوره می رساند. اگر هر کلام، فصل یا سوره چند فصلی را به یک مثلث تشبیه کنیم، پیوستگی آیات، هم بستگی کلام ها یا تناسب فصل ها، به منزله قاعده این مثلث؛ و هماهنگی آیات، کلام ها یا فصلها، به منزله قله این مثلث است.
تذکر مهم:
کشف هماهنگی و نیل به غرض واحد سوره های چند فصلی از عهده تدبر خارج است، زیرا رسیدن به غرض واحد در چنین سوره هایی مستلزم استفاده از دلالت های التزامی غیر بین است و آن هم نیازمند تسلط بیشتر بر معارف و قواعد عقلی بوده و فعالیتی عمومی نیست. لزوم بهره گیری از دلالت های التزامی در این سطح ناشی از فاصله غرض واحد سوره های چند فصلی با ظاهر آیات سوره است. توضیح آنکه، غرض کلام به طور مستقیم، مبتنی بر ظواهر آیات است و با دلالتهای تطابقی به دست می آید؛ غرض فصل، تنها با یک واسطه ( یعنی غرض کلام ها ) مبتنی بر ظواهر الفاظ است و این واسطه با توجه به اشتراکات ظاهری کلام ها قابل جبران است، بنابراین غرض فصل با استفاده از دلالتهای تطابقی، یا التزامی بین قابل استفاده است؛ اما غرض سوره ی چند فصلی با دو واسطه ( یعنی غرض کلام ها و غرض فصل ها ) مبتنی بر ظواهر الفاظ است و به همین دلیل، رسیدن به آن، غالباً نیازمند استفاده از دلالت های التزامی غیر بین نیز هست و این از عهده عموم خارج است و تخصص خاص خود را می طلبد، از این رو به سطحی بالاتر، مانند تفسیر تدبری واگذار شده است و در آموزش تدبر « 3 » و « 4 »، تنها به بیان سیر هدایتی در سوره های چچند فصلی بسنده می شود.
1- انسجام سخن در سوره مبارکه انعام
سوره مبارکه انعام، دارای پنج فصل است. فصل نخست، آیات 1 تا 32؛ فصل دوم، آیات 33 تا 67؛ فصل سوم، آیات 68 تا 90؛ فصل چهارم، آیات 91 تا 135؛ و فصل پنجم، آیات 136 تا 165 است. در ادامه، انسجام سخن در هریک از این فصول و بین آنها تبیین خواهد شد. إن شاءالله تعالی.
1-1- فصل 1. آیات 1 تا 32
نخستین فصل از سوره مبارکه انعام دارای چهار کلام است. کلام نخست، آیات 1 تا 3؛ کلام دوم، آیات 4 تا 11؛ کلام سوم، آیات 12 تا 20؛ و کلام چهارم، آیات 21 تا 32.
1-1-1- کلام 1. آیات 1 تا 3
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یعْدِلُونَ«1» هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلًا وَأَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ«2» وَهُوَ اللَّهُ فِی السَّمَاوَاتِ وَفِی الْأَرْضِ یعْلَمُ سِرَّکُمْ وَجَهْرَکُمْ وَیعْلَمُ مَا تَکْسِبُونَ«3»
پیوستگی آیات کلام 1:
اتصال سیاقی این آیات روشن است.
غرض کلام 1:
محتوای این آیات در سه فراز بیان شده است: فراز نخست، آیه 1 است که با اثبات حمد برای خدای متعالی آغاز شده (: الحمد لله) و این حمد، با توصیف خدای سبحان به خلق آسمانها و زمین و جعل تاریکیها و نور، تعلیل شده است (: الذی خلق السموات …). آنگاه در نقطه مقابل از شریک قائل شدن کافران برای پروردگارشان خبر داده است (: ثم الذین کفروا …). این تقابل، گویای قبح شرک کافران است، زیرا اوصاف مذکور برای پروردگار بلند مرتبه، مقتضی حمد خالصانه اوست، نه شریک قائل شدن برای ذات منزه از شریک او؛ فراز دوم، آیه 2 است که خطاب به کافران فرموده است: خدا کسی است که خلقتان از گل به دست او و اجلتان در نزد اوست (: هو الذی خلقکم …). آنگاه در نقطه مقابل از تردید درونی آنان در توحید ربوبی خبر داده است (: ثم أنتم …). (1) این تقابل نیز مبین زشتی تردید کافران در توحید ربوبی است، زیرا اوصاف بیان شده، جایی برای تردید باقی نمی گذارد؛ فراز سوم، آیه 3 است که باز هم خطاب به کافران، با تأکید بر الوهیت خدای متعالی در آسمانها و زمین (: هو الله …)، از علم او به نهان و آشکار ایشان و آگاهیش از اعمالشان سخن گفته است (: یعلم سرکم …). این فراز، در عین تأکید بر الوهیت، متضمن تهدید کافران مذکور در آیات قبل است. یعنی همانان که به رغم اوصاف مقتضی حمد خدا، برای او شریک قائلند و به رغم اوصاف مقتضی یقین به توحید ربوبی، در آن تردید دارند.
گفتنی است، اوصافی که در این آیات برای خدا بیان شده، مورد قبول مشرکان نیز بوده است، اما آنان بدون توجه به اینکه این اوصاف، مقتضی حمد مخلصانه خدا و یقین به توحید در ربوبیت است، برای او شریک قائل شدند و در توحید ربوبی تردید کردند، اما این عقاید زشت و اعمال متناسب با آن از خدا مخفی نیست، بنابراین عذاب خدا را در پی خواهد داشت.
بر این اساس، کلام حاضر، مبین قبح شرک کافران و تردید آنها در توحید ربوبی از طریق بیان متقابل اوصاف خدا و شرک و تردید کافران؛ و متضمن تهدید ایشان از طریق بیان علم باری تعالی به نهان و آشکار و اعمال آنان است. عنوان متناسب با این کلام عبارت است از:
« بیان قبح شرک کافران و تردیدشان در توحید ربوبی؛ همراه با تهدید ضمنی آنها »
2-1-1- کلام 2. آیات 4 تا 11
گسست کلام 2 از کلام 1:
آیه 4 ادامه هیچ یک از ارکان سیاق قبل، یعنی اوصاف خدا و شرک و تردید کافران در توحید ربوبی نیست، بلکه آغاز سیاق کفر به قرآن و نبوت است.
وَمَا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیهٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا کَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِینَ«4» فَقَدْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ فَسَوْفَ یأْتِیهِمْ أَنْبَاءُ مَا کَانُوا بِهِ یسْتَهْزِئُونَ«5» أَلَمْ یرَوْا کَمْ أَهْلَکْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ مَا لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّمَاءَ عَلَیهِمْ مِدْرَارًا وَجَعَلْنَا الْأَنْهَارَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَکْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَأَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِینَ«6» وَلَوْ نَزَّلْنَا عَلَیکَ کِتَابًا فِی قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیدِیهِمْ لَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ«7» وَقَالُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَیهِ مَلَکٌ وَلَوْ أَنْزَلْنَا مَلَکًا لَقُضِی الْأَمْرُ ثُمَّ لَا ینْظَرُونَ«8» وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَکًا لَجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَلَلَبَسْنَا عَلَیهِمْ مَا یلْبِسُونَ«9» وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَحَاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ مَا کَانُوا بِهِ یسْتَهْزِئُونَ«10» قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَیفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ « 11»
پیوستگی آیات کلام 2:
آیات این کلام دارای سه مطلب است: مطلب نخست، آیات 4 تا 6 و درباره سیره کافران در اعراض از آیات الهی و تنبیه و تهدید متناسب با آن است؛ مطلب دوم، آیات 7 تا 9 و درباره بهانه های کافران در اعراض از قرآن کریم و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و پاسخ آن است؛ و مطلب سوم، آیات 10 و 11 و درباره تثبیت قلب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و تهدید کافران به قرآن و ایشان است. اتصال آیات درون مطالب و ارتباط سیاقی مطالب روشن است.
غرض کلام 2:
معانی منسجم مطالب این کلام بدین شرح است:
معنی منسجم مطلب نخست: محتوای این مطلب در دو فراز بیان شده است: فراز نخست، آیه 4 است و از سیره مشرکان در اعراض از آیات پروردگارشان خبر داده است (: و ما تأتیهم …)؛ و فراز دوم آیات 5 و 6 است که تکذیب قرآن از سوی مشرکان را، مصداق تکذیب حق دانسته (2) (: فقد کذبوا بالحق) و در پی آن به تهدید ایشان به خاطر استهزاء آیات الهی پرداخته است (: فسوف یأتیهم …). بنابراین عنوان متناسب با معنی منسجم این مطلب عبارت است از: «بیان سیره مشرکان در اعراض از آیات الهی و تهدید آنان به خاطر تکذیب قرآن»
معنی منسجم مطلب دوم: محتوای این مطلب نیز در دو فراز بیان شده است: فراز اول، آیه 7 است که پاسخ یکی از بهانه های مشرکان در اعراض از ایمان به قرآن است. آنان می گفتند که اگر قرآن کریم در کاغذ قابل لمسی از آسمان فرود می آمد، به آن ایمان می آوردیم. (3) خدای متعالی پاسخ می دهد که حتی اگر چنین می کردیم، کافران آن را سحر آشکار قلمداد می کردند و در نتیجه باز هم به آن ایمان نمی آوردند (: و لو نزلنا علیک …)؛ فراز دوم، آیات 8 و 9 است که پاسخ یکی دیگر از بهانه های مشرکان در اعراض از ایمان به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. آنان می گفتند که اگر فرشته ای بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل می شد و ما آن را می دیدیم (4)، به او ایمان می آوردیم (: و قالوا لولا أنزل علیه ملک). خدای سبحان پاسخ می دهد که اولاً، اگر چنین می کردیم، کار از کار می گذشت و دیگر فرصتی به آنان داده نمی شد (و لو أنزلنا ملکا …) و ثانیاً، اگر او را فرشته قرار می دادیم، هر آینه در قالب مردی بود و در نتیجه امر بر آنان مشتبه شده و باز هم سبب ایمان ایشان نمی شد (: و لو جعلناه ملکا …). بنابراین عنوان متناسب با معنی منسجم این مطلب عبارت است: «پاسخ خدای متعالی به بهانه های بی جای مشرکان برای اعراض از ایمان به قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)».
معنی منسجم مطلب سوم: محتوای این مطلب نیز در دو فراز بیان شده است: فراز نخست، آیه 10 است که تهدید مکذبان و دلداری پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر استهزاء قومش از طریق بیان حتمیت عذاب استهزاءکنندگان رسولان است (و لقد استهزئ برسل …)؛ و فراز دوم، آیه 11 است که تهدید مکذبان قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با توصیه ایشان به مطالعه عاقبت مکذبان امم پیشین است (: قل سیروا فی الأرض ثم …). بنابراین عنوان متناسب با معنی منسجم این مطلب عبارت است از: «تهدید مکذبان قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و تثبیت قلب شریف ایشان بر استهزاء قومش»
بدین ترتیب مسئله محوری این کلام، تکذیب قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از سوی مشرکان است. مطلب اول، از تکذیب قرآن سخن گفته و تهدید متناسب با آن را ارائه داده است. مطلب دوم، بهانه های مشرکان برای تکذیب قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و پاسخ متناسب با آن را بیان فرموده و مطلب سوم نیز با محتوای انذاری خود، در پی سلب آسودگی خاطر مکذبان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به ایمنی از عذاب و تثبیت قلب شریف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به استهزاء قومش برآمده است. بنابراین عنوان متناسب با غرض این کلام عبارت است از:
« پاسخ منذرانه به بهانه های مشرکان برای اعراض از قرآن (آیات الهی) و رسول (صلی الله علیه و آله و سلم)؛ و تثبیت قلب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر استهزاء آنان »
3-1-1- کلام 3. آیات 12 تا 20
گسست کلام 3 از کلام 2:
آیه 12 سرآغاز سیاقی جدید درباره توحید است و هیچ یک از ارکان سیاق مربوط به تکذیب قرآن را ادامه نداده است.
ممکن است شباهت اسلوبی آیه 12 و 11 (: قل) باعث ایجاد تصور ادامه یافتن سیاق در آیه 12 شود، اما توجه به حاکمیت ادامه یافتن سیر مفهومی بر شباهت اسلوبی در امر تشخیص سیاق، این تصور قابل تصدیق نیست.
قُلْ لِمَنْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلْ لِلَّهِ کَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ لَیجْمَعَنَّکُمْ إِلَى یوْمِ الْقِیامَهِ لَا رَیبَ فِیهِ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لَا یؤْمِنُونَ«12» وَلَهُ مَا سَکَنَ فِی اللَّیلِ وَالنَّهَارِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ«13» قُلْ أَغَیرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ یطْعِمُ وَلَا یطْعَمُ قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ«14» قُلْ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیتُ رَبِّی عَذَابَ یوْمٍ عَظِیمٍ«15» مَنْ یصْرَفْ عَنْهُ یوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَذَلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ«16» وَإِنْ یمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا کَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَإِنْ یمْسَسْکَ بِخَیرٍ فَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ«17» وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ«18» قُلْ أَی شَیءٍ أَکْبَرُ شَهَادَهً قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَینِی وَبَینَکُمْ وَأُوحِی إِلَی هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ أَئِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَهً أُخْرَى قُلْ لَا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ«19» الَّذِینَ آتَینَاهُمُ الْکِتَابَ یعْرِفُونَهُ کَمَا یعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمُ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لَا یؤْمِنُونَ«20»
پیوستگی آیات کلام 3:
این کلام دارای سه مطلب است که هریک با «قل» آغاز شده و بر لزوم پذیرش توحید و پرهیز از شرک دلالت کرده است: مطلب نخست، آیات 12 و 13؛ مطلب دوم، آیات 14 تا 18؛ و مطلب سوم، آیات 19 و 20.
غرض کلام 3:
معانی منسجم مطالب این کلام، بدین شرح است:
معنی منسجم مطلب نخست: چنانکه مشخص است، آیات این مطلب با بیان مالکیت مطلقه خدای متعالی آغاز شده (: قل لمن ما فی السّماوات و الأرض قل لله) و پایان یافته است (: وَلَهُ مَا سَکَنَ فِی اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ)؛ در بین این آغاز و پایان، با گزاره هایی درباره معاد مواجه هستیم (: کَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ لاَ رَیْبَ فِیهِ الَّذِینَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ فَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ)؛ بهتر است، پیش از بیان رابطه صدر و ذیلِ مربوط به مالکیت خدا با متنِ مربوط به معاد، معنی گزاره های مربوط به معاد تشریح شود:
2. مقدمه دوم: حتماً همه شما را در روز حتمی الوقوع قیامت جمع خواهد فرمود (: لیجمعنکم …)
3. نتیجه غیر مذکور: آنان که خویشتن را دچار خسارت می کنند، پس ایشان ایمان نمی آورند. یعنی غیرمؤمنان، از شمول رحمت فراگیر خدا در قیامت محروم و در نتیجه دچار خسارتند (: الّذین خسروا …)
اینک که معنی گزاره های مربوط به معاد روشن شد، باید به تبیین رابطه مقوله مالکیت و مقوله معاد در این مطلب پرداخت:
1. تأکید بر مالکیت خدا، مفید افزایش باور به وقوع روز قیامت است.
2. بیان وقوع حتمی روز قیامت به صورت آمیخته با انذار، مفید ترغیب به پذیرش لازمه حتمی مالکیت مطلقه، یعنی توحید ربوبی است.
بدین ترتیب رابطه این دو مقوله، دوسویه است؛ حال باید دید جهت این مطلب، تأکید بر مالکیت مطلقه خدای سبحان است و یا اثبات معاد؟ گزینه نخست، به ظاهر نزدیکتر است، زیرا:
1. صدر و ذیل این مطلب را فرا گرفته است.
2. با ادامه سیاق هماهنگ تر است.
3. با سابقه سوره یعنی کلام نخست، هماهنگتر است.
4. محتوای مربوط به معاد در این مطلب، بیشتر متضمن انذار است و این با آلی بودن آن هم خوانی بیشتری دارد، نه با اصالی بودنش؛
بر این اساس، گزاره های مربوط به معاد در این مطلب، در جایگاه تأمین پشتوانه انذار است و در نتیجه عنوان مناسب برای معنی منسجم این مطلب عبارت است از: «تأکید همراه با انذار بر مالکیت مطلقه خدای سبحان»
معنی منسجم مطلب دوم: در مطلب قبل دیدیم که دو بار واژه «قل» ذکر شد. یک بار برای امر به پرسش (: قل لمن …) و بار دیگر برای امر به پاسخ (: قل لله)؛ در این مطلب و مطلب بعدی نیز همین اسلوب رعایت شده است. با این تفاوت که در این مطلب، این واژه یک بار برای امر به پرسش (: قل أغیر الله …) و دو بار برای امر به پاسخ (: قل إنی أمرت … قل إنی أخاف …) به کار رفته است. بنابراین محتوای این مطلب دارای چهار فراز است که سه فراز نخست آن با « قل » آغاز شده و فراز چهارم آن، خطابی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای ایجاد دلگرمی نسبت به دو « قل » قبل است: فراز نخست، طرح استفهام انکاری همراه با تعجب از اتخاذ غیر خدا به عنوان ولی است (: قل أغیر الله أتخذ ولیا) و ذکر دو وصف خدای متعالی، پشتوانه این تعجب و انکار است. یکی، فاطر آسمانها و زمین بودن (: فاطر السّماوات و الأرض) و دیگری، اطعام کردن و اطعام نشدن (: َهُوَ یُطْعِمُ وَلاَ یُطْعَمُ)؛ وقتی در این دو وصف نشان می دهد که اولین آنها، مقدم بر مالکیت مذکور در مطلب قبل و دومین آنها مؤخر از آن است، زیرا فاطر بودن، به معنی خالقیت است و اطعام کردن، مصداق ربوبیت است و مالکیت، مفهومی بین این دو مفهوم است: خدا خالق است. پس مالک است. پس رب است. اینک که این اوصاف در یک سیاق ذکر شده است، بهتر می توان وجه تعجب و انکار ملازم با پرسش صدر این فراز را دریافت. آیا غیر خدا را به عنوان ولی اتخاذ کنم، در حالی که او خالق، مالک (و در نتیجه صاحب روز جزا) و رب است؟؛ فراز دوم، نخستین پاسخ به استفهام انکاری مذکور در فراز قبل است: بگو (نه فقط اوصاف مالکیت، فاطریت و رازقیت مقتضی ایمان من به ولایت خدا و دوری من از ولایت غیر خداست بلکه افزون بر آن) من مأمورم که نخستین مسلمان باشم و هرگز از مشرکان نباشم (: قل إنی أمرت …)؛ و سومین فراز، دومین پاسخ به استفهام انکاری مذکور است: بگو (نه تنها فرمان داده شده ام که از مسلمانان باشم و از مشرکان نباشم که) اگر از فراز پروردگارم به اسلام آوردن سرپیچی کنم، از عذاب روزی بزرگ می ترسم. عذابی که از هر کس باز داشته شود، او مورد رحمت پروردگار است (5) و این رستگاری آشکار است (: قُلْ إِنِّیَ أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ …)؛ و فراز چهارم، دلگرم کردن پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) برای بیان دو « قل » قبل است، زیرا بیان محتوای آنها خطاب به مشرکان، می توانست همراه با نگرانی نسبت به آسیب خوردن از ایشان باشد: ای پیامبر این سخنان را بگو، زیرا اگر خدا ضرری را برای تو اراده کند، کسی جز خودش توان برطرف کردن آن را ندارد و اگر او خیری را برای تو اراده کند، پس او بر هر چیز تواناست ( یعنی کسی نمی تواند مانع رسیدن آن به تو شود ) و اینها از این روست که او بر بندگانش مسلّط است و او حکیم خبیر است (: و إن یمسسک الله بضر …)؛ بنابراین فراز نخست، القاء بیانی برهانی به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) برای لزوم دوری از اتخاذ غیر خدا به عنوان ولی و سرپرست است و فراز دوم، بیان فرمان داشتن آن حضرت به اسلام و بازداری شدید از شرک، در ادامه فراز قبل است و فراز سوم، در مقام بیان لزوم خوف نسبت به سرپیچی از فرمان مذکور در فراز قبل است و فراز چهارم، دلگرم کردن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای پافشاری بر توحید و ناسازگاری با شرک است. در نتیجه عنوان متناسب با معنی منسجم این مطلب عبارت است از: « پافشاری برهانی و همراه با انذار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر نفی پذیرش ولایت غیر خدا و اصرار بر اسلام توحیدی »
معنی منسجم مطلب سوم: محتوای این مطلب در سه فراز بیان شده که اولین آنها با « قل » در مقام طرح پرسش و دومین آنها با « قل » در جایگاه بیان پاسخ آغاز شده است و سومین آنها تکمله مطلب و درباره معرفت اهل کتاب نسبت به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است: در فراز نخست، پرسیده می شود که چه چیز برای شهادت دادن بزرگتر است؟ (: قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهَادهً)؛ در فراز دوم پاسخ داده می شود که خدا بین من و شما شاهد است (: قُلِ اللّهِ شَهِیدٌ بِیْنِی وَبَیْنَکُمْ) یعنی خدا خود شاهد صدق دعوت توحیدی من است و نشانه شهادت خدا این است که این قرآن به من وحی شده است تا شما و هرکس را که قرآن به او می رسد، انذار کنم (: وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَکُم بِهِ وَمَن بَلَغ). در همین فراز که سخن از شهادت خدا بر صدق دعوت توحیدی آمیخته با انذار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است، دعوت آن حضرت در قالب اظهار تعجب از شهادت مشرکان بر شرک و اعلان عدم شهادت خویش بر شرک و اقرارش به توحید و برائتش از شرک، مطرح می شود (: أَئِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللّهِ آلِهَهً أُخْرَى قُل لاَّ أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِی بَرِیءٌ مِّمَّا تُشْرِکُونَ) بدین ترتیب این فراز، گویای شهادت خدا بر صدق دعوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به توحید به همراه سرفصل دعوت توحیدی آن حضرت و تبیین فقدان پشتوانه صدق مشرکان در ادعای شرک است؛ سومین فراز این مطلب دارای دو تکمله نسبت به گذشته است: نخست اینکه، اهل کتاب، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را مانند فرزندانشان می شناسند (: الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ) این سخن در سیاقی که روی سخنش با اهل کتاب نیست، جایگاهی جز ذکر شاهد صدق برای مشرکان ندارد. یعنی ای مشرکانی که از شهادت خدا نسبت به حقانیت دعوت توحیدی رسولش (صلی الله علیه و آله و سلم) غافل و بی بهره اید، شاهد دیگر در صدق دعوای توحیدی او آن است که اهل کتب آسمانی پیشین، او را مانند فرزندانشان می شناسند. تکمله دوم، آن است که خاسران ایمان نمی آورند (: الَّذِینَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ فَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ) یعنی آنان که خود را دچار خسارت و هلاکت کردند، به صدق دعوت توحیدی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان نمی آورند. آنان از رحمت فراگیر خدا در قیامت بی نصیبند. (6) بنابراین فراز اول این مطلب، بستر فراز دوم؛ و فراز سوم آن، تکمله فراز دوم است. در نتیجه عنوان متناسب با معنی منسجم این مطلب عبارت است از: «شهادت خدا بر صدق دعوت توحیدی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، همراه با تأکید بر سرفصل این دعوت توحیدی»
اینک که معانی منسجم مطالب این کلام روشن شد، می توان غرض کلام را تشخیص داد: نخستین مطلب، از زبان رسول حق (صلی الله علیه و آله و سلم) بر مالکیت مطلقه خدای سبحان تأکید کرد و همین محتوا را در خدمت انذار آغازین سیاق قرار داد. مطلب دوم نیز از زبان مبارک ایشان پذیرش ولایت غیر خدا را زیر سؤال برد و با این مقدمه لزوم اطاعت از فرمان به اسلام و نهی از شرک را مطرح کرد و در راستای آن به انذار پرداخت. در نهایت مطلب سوم، از شهادت خدای متعالی بر صدق زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در دعوت به توحید و نهی از شرک خبر داد و به ما فهماند که آنچه رسولش (صلی الله علیه و آله و سلم) در این راستا بر زبان جاری می کند، قرآنی است که به او وحی شده است تا شما را در جهت نفی شرک و اثبات توحید به وسیله آن انذار کند. روشن است که مطلب اول نسبت به مطلب دوم، جنبه مقدمی دارد و این در جای خود تبیین شد. مطلب سوم نیز پشتیبانی از حقانیت محتوای مذکور در مطلب دوم است، افزون بر اینکه تأکید آن هم هست. در نتیجه غرض این کلام، با محوریت مطلب دوم ( و لحاظ مطالب اول و سوم ) قابل استفاده است که آن هم چیزی جز پافشاری برهانی بر توحید و نفی شرک نیست. از سوی دیگر جمله «الّذین خسروا أنفسهم فهم لا یؤمنون» در صدر و ذیل این سیاق تکرار شده و بر خسارت بار بودن عدم پذیرش این حقیقت تأکید کرده است. مسئله دیگری که باید در تشخیص غرض این کلام مورد توجه قرار گیرد، آن است که این بیانات که با « قل » آغاز شده در پاسخ به یک جریان بیرونی بوده و این جریان، فشار بر رسول حق (صلی الله علیه و آله و سلم) برای دست برداشتن از توحید و تسلیم در برابر شرک و مشرکان و پذیرش ولایت آنان و خدایان ایشان است. شواهد این ادعا، عباراتی مانند «أغیر الله أتخذ ولیا»، «إِنِّیَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکَینَ»، «إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ» و از این قبیل است. بنابراین عنوان متناسب با غرض این کلام عبارت است از:
«القائات الهی به رسولش برای پافشاری برهانی بر نفی ولایت غیر خدا و دعوت منذرانه توحیدی به وسیله قرآن و پرهیز از انفعال در برابر شرک و مشرکان»
4-1-1- کلام چهارم. آیات 21 تا 32
گسست کلام 4 از کلام 3:
آیه 21 سرآغاز سیاقی جدید درباره افتراء به خدا و تکذیب آیات اوست و سیاق امر به اسلام و نهی از شرک در آیه 20 پایان یافته است.
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ إِنَّهُ لَا یفْلِحُ الظَّالِمُونَ«21» وَیوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا أَینَ شُرَکَاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ«22» ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَنْ قَالُوا وَاللَّهِ رَبِّنَا مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ«23» انْظُرْ کَیفَ کَذَبُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یفْتَرُونَ«24» وَمِنْهُمْ مَنْ یسْتَمِعُ إِلَیکَ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّهً أَنْ یفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِنْ یرَوْا کُلَّ آیهٍ لَا یؤْمِنُوا بِهَا حَتَّى إِذَا جَاءُوکَ یجَادِلُونَکَ یقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ«25» وَهُمْ ینْهَوْنَ عَنْهُ وَینْأَوْنَ عَنْهُ وَإِنْ یهْلِکُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یشْعُرُونَ«26» وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقَالُوا یا لَیتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنَا وَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ«27» بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا کَانُوا یخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ«28» وَقَالُوا إِنْ هِی إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ«29» وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى رَبِّهِمْ قَالَ أَلَیسَ هَذَا بِالْحَقِّ قَالُوا بَلَى وَرَبِّنَا قَالَ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ«30» قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ حَتَّى إِذَا جَاءَتْهُمُ السَّاعَهُ بَغْتَهً قَالُوا یا حَسْرَتَنَا عَلَى مَا فَرَّطْنَا فِیهَا وَهُمْ یحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَى ظُهُورِهِمْ أَلَا سَاءَ مَا یزِرُونَ«31» وَمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الْآخِرَهُ خَیرٌ لِلَّذِینَ یتَّقُونَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ«32»
پیوستگی آیات کلام 4:
آیات این کلام دارای چهار مطلب است: مطلب نخست، آیه 21 است که افتراء زنندگان دروغ بر خدا و مکذبان آیات او را ظالمترین انسانها دانسته است؛ مطلب دوم، آیات 22 تا 24 است که درباره سوء عاقبت افتراء زنندگان بر خدا سخن گفته است؛ مطلب سوم، آیات 25 تا 28 و بیانی درباره مکذبان آیات الهی است؛ و مطلب چهارم، آیات 29 تا 32 است که بیان ریشه افتراء و تکذیب مذکور در مطالب قبل است. اتصال آیات درون مطالب مشخص است. در ادامه ارتباط سیاقی مطالب کلام تبیین می شود: مطلب دوم و سوم با توجه به ذیلشان، تفصیل دو شق مذکور در مطلب اول است. توضیح: در مطلب نخست می خوانیم: «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ»، در انتهای مطلب دوم، می خوانیم: «انظُرْ کَیْفَ کَذَبُواْ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا کَانُواْ یَفْتَرُونَ»، در انتهای مطلب سوم نیز می خوانیم: «یَا لَیْتَنَا نُرَدُّ وَلاَ نُکَذِّبَ بِآیَاتِ رَبِّنَا»؛ ضمیر فاعلی « قالوا » در مطلب چهارم به ظالمان در مطلب نخست بر می گردد، افزون بر اینکه اسلوب « وَلَوْ تَرَىَ إِذْ وُقِفُواْ » در این مطلب، تکرار شده است. به علاوه، دو مطلب قبل از عاقبت ظالمان مذکور در قیامت سخن گفت و این مطلب از اعتقاد دنیوی آنان درباره قیامت و ثمره اخروی آن سخن می گوید.
غرض کلام 4:
معانی منسجم مطالب این کلام بدین شرح است:
معنی منسجم مطلب نخست: این مطلب تنها یک آیه درباره افتراء بر خدا و تکذیب آیات است (: وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى) و عنوان مناسب برای معنی منسجم آن عبارت است از: «افتراء زنندگان دروغ بر خدای سبحان و مکذبان آیات الهی، ظالمترین افرادند که هرگز رستگار نمی شوند»
معنی منسجم مطلب دوم: خدای متعالی در این مطلب، پس از ذکر مقدمه حشر همه ظالمان (: وَیَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا)، از اظهار پوچی شرکاء پنداری مشرکان و ناچاری آنان در رد مشرک بودن خویش در قیامت خبر داده است (: ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُواْ أَیْنَ شُرَکَآؤُکُمُ …)؛ سپس پیامبر خود (صلی الله علیه و آله و سلم) را به نظاره عاقبت کذب آنان علیه خودشان و بی ثمری افترائشان دعوت کرده است (: انظُرْ کَیْفَ کَذَبُواْ …). از این آیات دانسته می شود که مقصود از افتراء دروغ بر خدای سبحان در مطلب نخست، شریک قائل شدن برای اوست. بنابراین مطلب نخست از عدم رستگاری افتراء زنندگان دروغ بر خدا خبر داد و این مطلب ایشان را معرفی کرده و عدم رستگاریشان را تشریح کرد. در نتیجه عنوان متناسب برای معنی منسجم این مطلب عبارت است از: «مشرکان، مفتریان دروغ بر خدای سبحانند که هیچ بهره ای از شرکاء پنداری خود در قیامت نخواهند داشت.»
معنی منسجم مطلب سوم: آیات این مطلب در دو فراز بیان شده است: فراز نخست، آیات 25 و 26 است: این آیات از کسانی سخن می گوید که به رغم استماع قرآن از زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، به کیفر لجاجتشان در گمراهی، خدای متعالی امکان فهم را از آنان سلب کرده است و در گوش آنان نسبت به آیات وحی، سنگینی هست و هر آیه ای را هم که ببینند ایمان نمی آورند (: وَمِنْهُم مَّن یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَجَعَلْنَا …)؛ سپس خبر داده است که ایشان جز به قصد مجادله به نزد تو نمی آیند و در مقام مجادله، قرآن را افسانه های پیشینیان می خوانند (: حَتَّى إِذَا جَآؤُوکَ یُجَادِلُونَکَ یَقُولُ …) ایشان خود و مردم را از قرآن باز می دارند، اما نمی فهمند که این کار، نتیجه ای جز هلاکت خودشان نخواهد داشت (: وَهُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَیَنْأَوْنَ عَنْهُ …)؛ فراز دوم، آیات 27 و 28 است که صحنه عذاب اخروی مکذبان مذکور را به تصویر کشیده و از پشیمانی دیر هنگام آنان خبر داده است (: و لوی تری إذ وقفوا عی النار …)؛ از این آیات دانسته می شود که مقصود از تکذیب آیات الهی در مطلب نخست، تکذیب قرآن مسموع از زبان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است. بنابراین مطلب نخست از عدم رستگاری مکذبان آیات الهی خبر داد و این مطلب، مصداق مورد نظر از تکذیب آیات را مشخص کرده و عدم رستگاریشان را تبیین کرد. در نتیجه عنوان متناسب برای معنی منسجم این مطلب عبارت است از: «متهم کنندگان قرآن، مکذبان آیات خدای متعالیند که با مشاهده عذاب اخروی پشیمان خواهند شد، اما بی ثمر»
معنی منسجم مطلب چهارم: پس از آنکه مطالب قبلی از دو حیثیت شرک و تکذیب در قوم منکر اسلام و عاقبت سوء آن خبر داد، این مطلب در نخستین فراز (آیات 29 تا 31) از عدم اعتقاد به معاد، به عنوان پشتوانه آنان در شرک و تکذیب خبر می دهد (: وَقَالُواْ إِنْ هِیَ إِلاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ) سپس با ترسیم صحنه برپایی قیامت، از شهادت آنان بر حقانیت بعث و معاد با مشاهده عذاب سخن می گوید (: و لو تری إذ وقفوا …) و بر خسارت ایشان در آن روز تأکید می ورزد (قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِلِقَاء اللّهِ …)؛ و در دومین فراز (آیه 32) همگان را به تعقل در این حقیقت دعوت می کند که ماهیت دنیا جز لعب و لهو نیست و آخرت برای اهل تقوا بهتر است (و ما الحیوه الدنیا …) این بیان، بدین خاطر است که تکذیب قیامت خود ریشه در حب دنیا دارد. نخستین فراز این مطلب را می توان انذار مکذبان قیامت دانست و دومین فراز را می توان نصیحت ایشان قلمداد کرد. بنابراین عنوان متناسب با این مطلب عبارت است از: «انذار مکذبان قیامت و نصیحت ایشان با معرفی دنیا و مقایسه آن با آخرت»
مطلب نخست، از دو حیثیت ظالمانه افتراء دروغ بر خدا و تکذیب آیات الهی و عدم رستگاری اهل آن خبر داد. مطلب دوم، نشان داد که مراد از افتراء، دروغ بر خدا، شرک است و عدم رستگاری مشرکان را تشریح کرد و مطلب سوم، فهماند که مصداق تکذیب آیات الهی، تکذیب قرآن است و عدم رستگاری مکذبان را ترسیم کرد. براساس مطلب چهارم، جرأت مشرکان بر افتراء دروغ ( شرک ) و تکذیب آیات ( تکذیب قرآن ) ناشی از عدم اعتقاد آنان به معاد و لقاء الله است، بنابراین در راستای تکمیل مطالب قبل، بر بطلان این اعتقاد تأکید کرده و آنان را انذار کرد و نصیحت داد. از نحوه آغاز این سیاق مشخص می شود که مطلب چهارم در عرض مطلب دوم و سوم نیست و در عین حال مطلب اصلی هم نیست. مطلب دوم و سوم هم تفصیل مطلب نخست هستند. در نتیجه مطلب اول جهت این کلام را به صورت اجمالی مشخص می کند، مطالب دوم و سوم، تفصیل اجمال مطلب نخست است و مطلب چهارم تکمله مطالب دوم و سوم است. یعنی هم نفی پشتوانه مشرکان در شرک و تکذیب است و هم اثبات پشتوانه انذار آنان به خاطر شرک و تکذیب؛ بدین ترتیب عنوان متناسب با غرض این کلام عبارت است از:
« مفتریان دروغ بر خدا (مشرکان) و مکذبان آیات الهی (قرآن)، ظالمترین افرادند که هرگز رستگار نمی شوند »
5-1-1- هم بستگی ظاهری کلامهای فصل 1
هم بستگی کلام دوم با کلام نخست: مرجع ضمایر جمع مذکر غایب (: هم، و) در کلام دوم، «الّذین کفروا» در کلام نخست است؛ افزون بر اینکه افراد مورد بحث در هر دو کلام، «الذین کفروا» هستند و این عبارت در آیه 1 و آیه 7 به کار رفته است. بدین ترتیب کلام دوم، اعراض از آیات الهی و تکذیب قرآن کریم را وصف کافران معرفی شده در کلام نخست (: ثم الذین کفروا بربهم یعدلون) دانسته است.
هم بستگی کلام سوم با کلامهای قبل: آخرین آیه کلام دوم با «قل» آغاز شده و ناظر به گفتار کافران در آیات 7 و 8 همین کلام است (: قال الّذین کفروا … قالوا …) تمام مطالب کلام سوم نیز همان اسلوب را ادامه داده و با «قل» آغاز شده است. در نتیجه این آیات هم ناظر به قول کافران در آیات 7 و 8 است.
هم بستگی کلام چهارم با کلامهای قبل: نخستین آیه کلام چهارم می فهماند که مورد بحث این کلام، مفتریان دروغ بر خدای سبحان و مکذبان آیات الهی هستند (: ممن افتری علی الله کذبا أو کذب بآیاته) آیات 22 تا 24 می فهماند که منظور از مفتریان دروغ بر خدای سبحان، مشرکان هستند که در کلام اول معرفی شدند. مکذبان آیات الهی نیز همان کذبان قرآن هستند که در کلام دوم مطرح شدند. بنابراین این کلام به نحوی جمع بندی محتوای کلامهای اول و دوم است. گفتنی است فاصله شدن کلام سوم، بین کلام چهارم و کلامهای اول و دوم، مانع از این ارتباط نیست، زیرا خود کلام سوم نیز همانند کلام چهارم، ناظر به دو کلام قبل از خود است.
1- 1- 5- هم بستگی ظاهری کلامهای فصل 1
هم بستگی کلام دوم با کلام نخست: مرجع ضمایر جمع مذکر غایب (: هم، و ) در کلام دوم « الذین کفروا » در کلام نخست است؛ افزون بر اینکه افراد مورد بحث در هر دو کلام، « الذین کفروا » هستند و این عبارت در آیه 1 و آیه 7 به کار رفته است. بدین ترتیب کلام دوم، اعراض از آیات الهی و تکذیب قرآن کریم را وصف کافران معرفی شده در کلام نخست (: ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِرَبِّهِم یَعْدِلُونَ » دانسته است.
هم بستگی کلام سوم با کلامهای قبل: آخرین آیه کلام دوم با « قل » آغاز شده و ناظر به گفتار کافران در آیات 7 و 8 همین کلام است ( قال الذین کفروا … قالوا … ) تمام مطالب کلام سوم نیز همان اسلوب را ادامه داده و با « قل » آغاز شده است. در نتیجه این آیات هم ناظر به قول کافران در آیات 7 و 8 است.
هم بستگی کلام چهارم با کلامهای قبل: نخستین آیه کلام چهارم می فهماند که مورد بحث این کلام، مفتریان دروغ بر خدای سبحان و مکذبان آیات الهی هستند (: ممن افتری علی الله کذبا أو کذب بآیاته ) آیات 22 تا 24 می فهماند که منظور از مفتریان دروغ بر خدای سبحان، مشرکان هستند که در کلام اول معرفی شدند. مکذبان آیات الهی نیز همان مکذبان قرآن هستند که در کلام دوم مطرح شدند. بنابراین این کلام به نحوی جمع بندی محتوای کلامهای اول و دوم است. گفتنی است فاصله شدن کلام سوم، بین کلام چهارم و کلامهای اول و دوم، مانع از این ارتباط نیست، زیرا خود کلام سوم نیز همانند کلام چهارم، ناظر به دو کلام قبل از خود است.
6-1-1- هماهنگی غرضی کلامهای فصل 1
نخستین کلام این فصل، قبح شرک و تردید در توحید ربوبی از جانب کافران را مشخص کرده و به طور ضمنی ایشان را تهدید کرده است.
دومین کلام، سخن را ادامه داده و همین کافران مشرک را اهل اعراض از آیات الهی و تکذیب قرآن و رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) دانسته و بهانه های ایشان برای اعراض از قرآن و پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را مطرح کرده و پاسخ داده است. افزون بر این سیر تهدیدی کلام قبل نیز به طور صعودی در این کلام ادامه یافته است.
با توجه به آنچه در خصوص همبستگی کلام سوم و دوم گفته شد، این کلام ناظر به گفتار کافران در بهانه گیری علیه قرآن کریم است. وجه نظارت بدین بیان است: هدف کافران از بهانه گیری علیه قرآن کریم، آن بوده که با انکار قرآن و رسول (صلی الله علیه و آله و سلم)، آن حضرت را منفعل کرده و تحت ولایت خود درآورند. کلام دوم، خود این بهانه ها را مطرح کرده و پاسخ گفته و کلام سوم، آن هدف را با بیانی متین، مورد حمله قرار داده است. این کلام، القائات الهی به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای پافشاری برهانی بر نفی ولایت غیر خدا و دعوت منذرانه توحیدی به وسیله قرآن و پرهیز از انفعال در برابر شرک و مشرکان است. گفتنی است کلام سوم نیز سیر تهدیدی دو کلام قبل را رها نکرده است.
کلام چهارم دو حیثیت مطرح شده برای کافران در کلامهای اول و دوم، یعنی شرک و تکذیب آیات الهی را به عنوان ظالمانه ترین اوصاف، مورد اشاره قرار داده و سیر تهدیدی سه کلام قبل را به نهایت خود رسانده است. این کلام، بر عدم رستگاری صاحبان این اوصاف تأکید کرده و صحنه پشیمانی آنان با مشاهده عذاب قیامت را تابلو کرده است و در عین حال، تکذیب لقاء الله تعالی و دنیاگرایی را عامل انحراف این کافران دانسته است.
بدین ترتیب، مسئله این فصل، عبارت از آن است که کافران مشرک، بی توجه به قبح شرک خویش، سیره اعراض از آیات الهی و استهزاء را در پیش گرفته اند و با هدف منفعل کردن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و تلاش برای تن دادن ایشان به شرک و ولایت مشرکان، در برابر قرآن و رسالت بهانه گیری می کنند. خدای متعالی در نقطه مقابل، آنان را متوجه قبح شرک خویش ساخته، بهانه های آنان را پاسخ داده و هدف ایشان را خنثی کرده است و از ابتدا تا انتهای این فصل ایشان را تهدید کرده است. این تهدید محتوای ضمنی سه کلام اول و محتوای مطابقی کلام چهارم است. پس عنوان متناسب با غرض این فصل عبارت است از:
«مقابله بیدارسازانه و منذرانه خدای سبحان با کافران مشرک، که با هدف منفعل کردن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای پذیرش ولایت مشرکان به بهانه گیری در برابر قرآن و رسالت می پردازند»
ادامه دارد…
پینوشتها:
* سوره ی نساء، آیه 82.
1- سیاق حکم می کند که مراد از تردید کافران، تردیدشان در توحید ربوبی باشد.
2- گزینه دیگر آن است که گفته شود: تکذیب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از سوی مشرکان را مصداق تکذیب حق دانسته است، اما سیاق (و ما تأتیهم من آیه من آیات ربهم …) سبب تبادر معنی مذکور در متن است، هرچند جمع این دو وجه نیز ممکن به نظر می رسد.
3- در این آیات، خدای متعالی قول مکذبان را نقل فرموده، اما متن بهانه آنان با توجه به سیاق قابل استفاده است. آیه 93 سوره مبارکه اسراء، مؤید این استفاده است: «حتی تنزل علینا کتابا نقرؤه»
4- دیدن فرشته در ذکر قرآنی این بهانه نیامده است، اما باید لحاظ شود، زیرا در غیر این صورت بهانه بودن منتفی و سخن آنان لغو خواهد بود.
5- در مطلب قبل خواندیم که همگان در قیامت مشمول رحمت خدایند، مگر آنان که ایمان نمی آوردند و خود را دچار خسارت می کنند.
6- این سخن از مطلب نخست این سیاق استفاده شد. زیرا وجه خسارت مذکور در جمله «الّین خسروا أنفسهم فهم لا یؤمنون» در همان مطلب تبیین شده است. آنجا که فرمود: «کَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ لاَ رَیْبَ فِیهِ الَّذِینَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ فَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ»
منبع مقاله:
طرح راهنمای مربی تدبر در سوره های قرآن کریم 3 و 4، دبیرخانه ی شورای عالی انقلاب فرهنگی، دبیرخانه ی شورای تخصصی توسعه فرهنگ قرآنی، بهار 1388
مقالات مرتبط :
تدبر در سوره ی مبارکه ی انعام (2)
تدبر در سوره ی مبارکه ی انعام (3)
تدبر در سوره ی مبارکه ی انعام (4)
تدبر در سوره ی مبارکه ی انعام (5)
تدبر در سوره ی مبارکه ی انعام (6)
تدبر در سوره ی مبارکه ی انعام (7)
تدبر در سوره ی مبارکه ی انعام (8)