بازکاوى تدبّر در قرآن (2)

بازکاوى تدبّر در قرآن (2)

نویسنده:حسن رهبری

تفقّه
یکى دیگر از مراحل شناخت قرآن، همانا «تفقّه» است. تفقّه در تعریف اهل لغت، از ریشه «فقه» به معناى درک عمیق علمى و تخصّص یافتن در آن است؛ که غالباً در علوم دینى و احکام شرعى کاربرد دارد.29
این تعریفى که بیشتر لغت شناسان از واژه تفقّه کرده‌اند، فرق چندانى با تفکّر و تعقّل نشان نمى‌دهد؛ و مفهوم دقیق‌ترى از آن را افاده نمى‌کند. معناى دقیق و عمیق تفقّه آنجا روشن مى‌شود که در سیاق سخن وحى بدان توجّه شود.

معناى تفقّه در قرآن
آنچه از قرآن کریم برداشت مى‌شود این است که حوزه عمل تفکّر و تعقّل – با وجه تمایزى که میان آن دو وجود دارد و قبلاً به آن اشاره کردیم – تا کرانه عقل است؛ امّا حوزه عمل تفقّه، فراتر از عقل، یعنى قلب است. تفکّرات و تعقّلات آن گاه که با خمیرمایه ایمان آمیخته و به اعتقاد معنوى تبدیل مى‌شود، از حوزه عقل پا فراتر نهاده و در برترین جایگاه وجودى انسان که قلب است، جاى مى‌گیرد.
بنابراین تفقّه، یعنى تعقّل در مفاهیم شرعى براى درک حقیقت و یقین به آن‌ها. بدیهى است که دین، هویت قلبى دارد؛ زیرا با ایمانى موضوعیّت مى‌یابد که جایگاه آن در قلب است.
به این آیات قرآنى بنگرید:
«فَمَنْ یُرِدِاللَّهُ اَنْ یَهدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْاِسلامِ…» (انعام/ 125)
«آن کس را که خدا بخواهد هدایت کند، سینه‌اش را براى اسلام مى‌گشاید.»
«قالَتِ الاعرابُ آمَنّا قُل لَم تُؤمِنوا وَ لکنِ قوُلوُا اَسْلَمنا وَ لَمّا یَدخُلِ الایمانُ فِى قُلوُبِکُم…» (حجرات/ 14)
«بادیه‌نشینان گفتند: ایمان آورده‌ایم. بگو: شما ایمان نیاورده‌اید؛ بلکه بگویید، اسلام آورده‌اید، زیرا هنوز ایمان به قلب شما وارد نشده است.»
با توجه به پایگاه قلبى دین که قلب است قرآن عظیم، دستور تفقّه در دین را صادر مى‌کند و مى‌فرماید:
«… فَلَو لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرقَهٍ مِنهُم طائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهوُا فى الدّینِ وَ لِیُنْذِروُا قَومَهُم اِذا رَجَعوا اِلَیهِم لَعَلَّهُم یَحْذَروُنَ…» (توبه/122)
«چرا از میان هر اجتماعى، کسانى کوچ نمى‌کنند، تا دین‌شناس گردند و به هنگام بازگشت به سوى جامعه خود، آنان را بیم دهند؟ شاید بترسند و خوددارى کنند!»
براى شناخت بیشتر مفهوم و جایگاه قلبى تفقّه، قرآن کریم آیات زیادى دارد که برخى از آنها چنین‌اند:
«… لَهُم قُلوُبٌ لایَفْقَهوُنَ بِها…» (اعراف/ 179)
«آنان قلب‌هایى دارند که با آن نمى‌فهمند.»
«وَ جَعَلْنا عَلَى قُلوُبِهِم اَکِنَّهً اَنْ یَفْقَهوُهُ.» (انعام/ 25)
«بر دل‌هاى آنان پرده‌ها افکنده‌ایم تا آن را نفهمند.»
«صَرَفَ اللَّهُ قلوبَهُم بِاَنَّهُمْ قَومٌ لا یَفْقَهونَ.» (توبه/ 127)
«خداوند دل‌هایشان را منصرف ساخته؛ چرا که آنان گروهى هستند که نمى‌فهمند.»
«رَضوُا بِاَنْ یَکوُنوُا مَعَ الْخوالِفَ وَ طُبِعَ عَلى قلوبِهِم فَهُم لا یَفْقَهوُنَ» (توبه/ 87)
«آنان راضى شدند که از بازنشستگان باشند )به جهاد نروند(؛ و بر دل‌هایشان مهر نهاده شده؛ از این رو نمى‌فهمند.»
یعنى آنان با چشم ظاهربین خود آنچه از جهاد مى‌بینند، سختى‌ها و زخم شمشیرهاست؛ در حالیکه، «جهاد درى است از درهاى بهشت، که خداوند آن را به روى دوستان مخصوص خود گشوده است…»30
و داراى خیر دنیوى و اخروى است.31 نتیجه روى گردانى از جهاد، علاوه بر خوارى و ذلّت و محرومیّت از نعمت‌هاى دنیوى این است که: «و ضُرِبَ عَلى قلبِهِ بِالاسهابِ، و اُدیلَ الحقُّ مِنهُ»32 دل او در پرده گمراهى مانده و حق از او روى مى‌گرداند.»

رابطه تفقّه با مطالب شنیدارى
تعقّل، تحلیل‌گر و پردازش‌گر مطالب شنیدارى، بدون خمیرمایه ایمان است ولى تفقّه علاوه بر تحلیل و پردازشگرى مطالب شنیدارى، با خمیرمایه ایمان نیز همراه است. از این رو، فقاهت، جایگاه رفیع‌ترى نسبت به تعقّل دارد.
گاهى در عبارات قرآنى و روایى، به دلیل رابطه نزدیک عقل و قلب، این دو واژه، جانشینى همدیگر را مى‌پذیرند؛ امّا باید توجّه داشت که این همراهى و هم معنایى تا آنجاست که عنصر ایمان در آن دخالت نداشته باشد؛ آن گاه که عنصر ایمان در ماجرا دخالت کرده، دل و دِماغ، راه خود را از هم تفکیک مى‌کنند.
دِماغ، حوزه تعقّل را سرپرستى مى‌کند و دل، حوزه تفقّه را.
با این توضیحى که گفته آمد، به ارتباط تفقّه با مطالب شنیدارى در قرآن مى‌نگریم:
«وَ مِنهُمْ مَنْ یَستَمِعُ اِلَیکَ وَ جَعَلنا عَلى قُلوُبِهِم اَکَنَّهً اَنْ یَفقَهُوهُ وَ فِى آذانِهِم وقراً وَ اِنْ یَرَوا کُلَّ آیَهٍ لایُؤمِنوُآ بِها…» (انعام/ 25)
«برخى از آنان به تو گوش فرا مى‌دهند؛ ولى بر دلهاى آنان پرده افکنده‌ایم تا آن را نفهمند؛ و در گوش آنان سنگینى قرار داده‌ایم، که اگر تمام نشانه‌هاى حق را ببینند، ایمان نمى‌آورند.»
«وَ اِذ قَرَأتَ القُرآنَ جَعَلنا بَینَکَ وَ بَینَ الَّذینَ لایُؤمِنُونَ بِالاخِرَهِ حِجاباً مَستوراً. وَ جَعَلنا عَلى قُلُوبِهِم اَکِنَّهً اَن یَفْقَهُوُهُ وَ فى آذانِهِم وَ قراً…» (اسراء/ 45-46)
«هنگامى که قرآنى مى‌خوانى، میان تو و آنان که به آخرت ایمان نمى‌آورند، حجاب ناپیدایى قرار مى‌دهیم، و بر دل‌هایشان پوشش‌هایى، تا آن را نفهمند؛ و در گوش‌هایشان سنگینى.»
«وَ مَن اَظلَمُ مِمَّن ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ فَاَعرَضَ عَنها و نَسِىَ ما قَدَّمَت یَداهُ اِنّا جَعَلنا عَلى قُلوُبِهِم اَکِنَّهً اَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فى آذانِهِمْ وَقْراً وان تدعُهُم الى الهُدى فلن یَهتَدوا اِذاً اَبَداً.» (کهف/ 57)
«چه کسى ستمکارتر است از آن کس که آیات پروردگارش به او تذکر داده شده، و از آن روى گرداند، و آنچه را با دست‌هاى خود پیش فرستاد فراموش کرد؟! ما بر دل‌هاى اینان پرده‌هایى افکنده‌ایم تا نفهمند؛ و در گوش‌هایشان سنگینى قرار داده‌ایم؛ از این رو، اگر آنان را به سوى هدایت بخوانى، هرگز هدایت نمى‌شوند.»
«تُسَبِّحُ لَهُ السَّمواتُ السَّبعُ وَ الارضُ وَ مَن فِیهِنَّ وَ اِنْ مِن شى‌ءٍ اِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمدِهِ وَ لکِن لا تَفقَهونَ تَسبیحَهُم…» (اسراء/ 44)
«آسمان‌هاى هفتگانه و زمین و کسانى که در آنها هستند، همه تسبیح او مى‌گویند، و هر موجودى، تسبیح و حمد او مى‌گوید؛ ولى شما تسبیح آنها را نمى‌فهمید.»
هر کس به زبانى صفت حمد تو گوید
بلبل به غزلخوانى و قمرى به ترانه
«قالُوا یا شُعَیبُ ما نَفْقَهُ کَثیراً مِمّا تَقولُ…» (هود/ 91)
«گفتند: اى شعیب! بسیارى از آنچه را مى‌گویى، ما نمى‌فهمیم (نمى‌توانیم قلباً ایمان بیاوریم).»
«قالَ ربِّ اشْرَح لى صَدرى. وَ یَسِّرلى اَمرى وَ احلُل عُقدهً مِن لِسانى. یَفقَهوا قَولى.» (طه/ 25-28)
«(موسى) گفت: پروردگارا! سینه‌ام را گشاده کن؛ کارم را برایم آسان گردان، گره از زبانم بگشاى؛ تا سخنان مرا بفهمند (ایمان بیاورند).»
«…فَمالِ هؤُلاءِ القَوْمِ لا یکادوُنَ یَفقَهوُنَ حدیثاً.» (نساء/ 78)
«چرا این گروه، حاضر نیستند سخنى را درک کنند (ایمان بیاورند)؟»
«حَتّى اِذا بَلَغَ بَینَ السَّدّینِ وَجَدَ مِن دوِنِهِما قَولاً لایکادوُنَ یَفقَهوُنَ قولاً.» (کهف/ 93)
«تا اینکه (ذوالقرنین) به میان دو کوه رسید؛ در دامنه آنها، قومى را یافت که هیچ سخنى را نمى‌فهمیدند.
این شواهد قرآنى، کاملاً نشان مى‌دهد که مواد اولیّه تفقّه، مطالب شنیدارى است، و آن گاه که در فرایند تعقّل، با ملاطى از ایمان آمیخته شد، دلنشینى را بر مى‌گزیند؛ چنان که گفته‌اند:
«… و یظهر من بعض الاخبار، انّ الفقه هوالعلم الرّبانى المستقرّ فى القلب الذّى یظهر آثاره على الجوارح.»33
«از برخى اخبار چنین بر مى‌آید که فقه، علم ربّانى است که در قلب مستقر مى‌باشد، چنانکه آثار آن در کنش‌هاى انسانى خود را بروز مى‌دهد.»
البته بدیهى است که مُظهر مطالب شنیدارى، گاه زبان انسانى است و گاه زبان قلم. و در عصر رسالت و امامت، بیشتر پیام‌هاى الهى از نوع نخستین بود، که شکل زبانى – شنیدارى داشته است؛ ولى در دوران بعد از آن، غالباً زبان قلمى دارد، که شکل زبانى – نوشتارى به خود گرفته است.
امروز قرآن و روایاتى که در دسترس ماست، جملگى از نوع اخیر است.
پس تفقّه، کاوش علمى – دینى است که از مسیر گوش تا قلب را طى مى‌کند و چون به یقین تبدیل شد، در قلب جاى مى‌گیرد.
این است که امیر مؤمنان حضرت على‌علیه السلام مى‌فرماید:
«اِنَّ مَحلَّ الایمانِ الجَنانُ وَ سَبیلَهُ الاذُنانِ»34
«به راستى که جایگاه ایمان، قلب است؛ و مسیر ایمان هم گوش‌هایند.»
«وَ تَعَلَّموا القرآنَ فانّهُ اَحسنُ الحدیثِ، وَ تفقَّهوا فیه فَانَّهُ ربیعُ القلوبِ، و استَشفَعوا بنوره فانّه شِفاءُ الصّدورِ.»35
«قرآن را بیاموزید، که بهترین گفتار است؛ و در آن نیک بیندیشید که آن همانا بهار دل‌هاست. از نور آن شفا و بهبودى بخواهید که همانا در آن شفاى سینه‌هاست.»

تذکّر
یکى از مراحلى که در قرآن‌شناسى بسیار بدان تأکید شده، همانا مرحله «تذکّر» است.
تذکّر از امور قلبى است که انسان را در مجاهده با نفس و شیطان کمک مى‌نماید.
دانشمندان عرفانى را نظر بر این است که تذکّر از نتایج تفکّر است. از این رو، منزل تفکّر را بر منزل تذکّر، مقدّم دانسته‌اند.
خواجه عبداللَّه انصارى مى‌گوید:
«تذکّر فوق تفکّر است. زیرا این طلب محبوب است. و آن حصول مطلوب.» تا انسان در راه طلب و دنبال جست و جوست، از مطلوب، محجوب است.36

تذکّر در لغت
تذکّر از ریشه «ذکْر» است. ذکر در لغت به معانى: یادآورى کردن، به خاطر سپردن، چیزى را گفتن، پند دادن، مرد قوى، باران تند و چیزهاى خشن و… آمده است.37

ذکر در قرآن
لغت شناسان قرآن مى‌گویند که ذکر در قرآن به 18 معنا و مفهوم وارد شده، که عبارتند از:
«عمل صالح38، یاد خدا در زبان39، یاد خدا در قلب40، یادآورى41، به خاطر سپردن42، پند و موعظه43، بزرگوارى44، خبر و آگاهى45، وحى46، قرآن47، تورات، لوح م48حفوظ49، سخن50، اندیشیدن51، نمازهاى پنجگانه52، نماز جمعه53، توحید54 و پیامبر56¬.55
این معانى هیجده گانه هر چند از مفاهیم واقعى ذکر در قرآن به شمار مى‌رود، ولى حقیقت ذکر آن گاه روشن مى‌شود که این کلمه را همانند دیگر مراحل واژه‌شناسى قرآن، در چیدمان کلام الهى و در مجموع آیات قرآنى مورد کاوش و بازکاوى قرار دهیم.
در چنین کاوشى است که معناى جامعى از ذکر و تذکّر در صحیفه دل نورپردازى و پرتوافشانى مى‌نماید؛ که اهل لغت و عرفان و تفسیر از آن غافل مانده‌اند.
چنین کاوشى ما را بدانجا مى‌رساند که بگوییم: تفکّر، تعقّل، تفقّه و تدبّر هر کدام مراحل و منازلى مى‌باشند که ادراکات و دریافت‌هاى ما را از جهان هستى پردازش نموده و همچون جواهرى آراسته به رنگ ایمان به صندوقچه دل مى‌سپارند، تا آنجا ذخیره گردد.
بدیهى است که ذخایر ارزشمند همواره مورد طمع و دستبرد راهزنان‌اند. ذخایر آن گاه در امان خواهد بود که توسط نگهبانانى هم از درون و هم از بیرون حافظت شود.
ذکر، به مثابه نیروى حفاظتى است که از جواهرات ایمان در خزانه دل حراست و پاسدارى مى‌کند.
حضرت على‌علیه السلام مى‌فرماید:
«ذکرُ اللَّهِ مَطرَدَهُ الشّیطان.»57
«یاد خدا سبب گریز شیطان است.»
«ذکرُاللَّه رأسُ مالِ کلِّ مؤمنٍ و رِبحُه السّلامَهُ مِن الشّیطان.»58
«یاد خدا سرمایه هر مؤمنى است که سود آن رهایى از چنگال شیطان است.»
«ذکرُ اللَّه دعامهُ الایمان و عصمهٌ مِن الشّیطان.»59
«یاد خدا ستون ایمان و نگهبان از شیطان است»
«ذکرُ اللَّه طارد الداءِ و البؤس.»60
«یاد خدا دور کننده دردها و گرفتارى‌هاست»
«مَن أکثر ذکراللَّه فقد برى‌ء من النّفاق.»61
«آنکه بسیار یاد خدا کند از نفاق در امان است.»
چنانکه در این احادیث هم مشخص است، ذکر در انسان دقیقاً نقش حفاظتى را ایفاء مى‌نماید؛ و مداومت جدّى بر آن، انسان را تا دایره عصمت، هدایت و ارشاد مى‌نماید.
در قرآن نیز چنین مفهومى از ذکر و تذکّر نمایان است؛ که در شواهدى از آن، موضوع را توضیح خواهیم داد؛ ولى قبل از پرداختن به شواهد قرآنى، یادآورى این نکته لازم است که در قرآن واژه ذکر، آن‌جا که مربوط به عالَم علوى است و از بالا به پایین است و یا آنجا که بیان محاورات مردمى است، در بردارنده یکى از مفاهیم هیجده گانه‌اى است که قبلاً آوردیم؛ ولى آنجا که بیان حال و رابطه خالق و خدایشان است، یک معنا بیش ندارد؛ و آن یادآورى عظمت خداوند عالمیان است که در نهایت خوف و خشیت انجام مى‌پذیرد؛ هر چند که به طور کلى در مفاهیم ذکر، نوعى ارتباط با عظمت، انذار، خوف و خشیت پدیدار است؛ امّا در ارتباط از پایین به بالا و از خلق به سوى خالق از مفهوم خاصى برخوردار است؛ و این یادآورى عظمت خداوند هستى و خوف از مقام و عذاب اوست که نقش پاسدارى از اندوخته‌هاى ایمانى را در قلب انسان ایفا مى‌نماید. اینک شواهد قرآنى را در این خصوص مرور مى‌نماییم:
1- «وَ اذکُر رَبَّکَ فِى نَفسِکَ تَضَرُّعاً وَ خیفَهً وَ دوُنَ الجَهرِ مِنَ القَولِ بِالغُدُوِّ وَ الآصالِ و لاتکُن مِنَ الغافِلینَ.» (اعراف/ 205)
«پروردگارت را در دل خود از روى تضرّع و خوف، آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان یاد کن؛ و از غافلان مباش.»
2- «اَلَّذینَ اِذا ذُکراللَّهُ وَ جِلَت قُلُوبُهُم.» (حج/ 35)
«همان‌ها که چون نام خدا برده مى‌شود، دل‌هایشان پر از خوف مى‌شود.»
3- «اِنَّما تُنذِرُ مَنِ اتّبع الذِّکرَ وَ خَشِىَ الرَّحمنَ بِالغَیبِ.» (یس/ 11)
«تو فقط کسى را انذار مى‌کنى که از این یادآورى پیروى کند و از خداوند رحمان در نهان بترسد.»
4- «لِتُنذِرَ قَوماً ما آتاهُم مِن نَذیرٍ مِن قبلِکَ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّروُنَ.» (قصص/ 46)
«تا قومى را که پیش از تو انذار کننده‌اى براى آنان نیامده است بترسانى، شاید که متذکّر شوند (بترسند).»
5- «وَ جى‌ءَ یَؤمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَومَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْاِنسانُ وَ اَنّى لَهُ الذِّکرى.» (فجر/ 23)
«در آن روز، جهنم را حاضر مى‌کنند؛ در آن روز، انسان، متذکِّر مى‌شود، (مى‌ترسد)؛ اما این تذکّر چه سودى براى او دارد؟»
6- «فَذَکِّر بِالقُرآنِ مَن یَخافُ وَعید.» (ق/ 45)
«پس به وسیله قرآن، کسانى را که از عذاب من مى‌ترسند، متذکّر ساز.»
7- «کتابٌ اُنزِلَ اِلیکَ فَلا یَکُن فِى صدرِکَ حَرَجٌ مِنهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَ ذکرى لِلْمُؤمِنینَ.» (اعراف/ 2)
«این کتابى است که بر تو نازل شده – پس نباید از ناحیه آن ناراحتى در سینه داشته باشى – تا به وسیله آن بیم دهى؛ و تذکّرى است براى مؤمنان.»
8- «طه. ما اَنْزَلنا عَلَیکَ القُرآنَ لِتَشقى. اِلاّ تَذکِرَهً لِمَن یَخشى.» (طه/ 1-3)
«اى رسول! ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که به زحمت افتى. آن را فقط براى یادآورى کسانى که مى‌ترسند نازل کردیم.»
9- «وَ کَم اَهلَکْنا قَبلَهُم مِن قَرنٍ هُم اَشَدُّ مِنهُم بَطشاً فَنَقَّبوا فِى البِلادِ هَل مِن مَحیصٍ. اِنَّ فِى ذلِکَ لَذِکرى لِمَن کانَ لَهُ قَلبٌ اَو اَلقَى السَّمعَ وَ هُوَ شَهیدٌ.» (ق / 36-37)
«چه بسا اقوامى را که بیش از آنان هلاک کردیم، اقوامى که از آنان قوى‌تر بودند و شهرها را گشودند، آیا راه فرارى وجود دارد؟ در این تذکّرى است براى آن کس که قلب (آگاه) دارد؛ یا گوش دل فرا دهد؛ در حالى که حاضر باشد.»
10- «کَلاّ بَل لایَخافوُنَ الآخِرَهَ. کَلاّ اِنَّهُ تَذکِرَهٌ فَمَن شاءَ ذَکَرَهُ.» (مدّثّر/ 53-55)
«چنین نیست، بلکه آنان از آخرت نمى‌ترسند. چنین نیست آن یک هشدار باشى است، که هر کس بخواهد از آن پند گیرد.»
11- «فَاِمَّا تَثقَفَنَّهُم فِى الحَربِ فَشَرِّد بِهِم مِنْ خَلْفِهِمْ لَعَلَّهُم یَذَکَّروُنَ.» (انفال/ 57)
«اگر آنان را در جنگ بیابى، آن چنان به آنان حمله کن که جمعیّت‌هایى که پشت سرشان هستند، پراکنده شوند؛ شاید بترسند.»
12- «…اَوَلَم نُعَمِّرکُم ما یَتَذَکَّرُ فیهِ مَن تَذَکَّرَ وَ جاءَکُمُ النَّذیرُ…» (فاطر/ 37)
«آیا شما را به اندازه‌اى که براى آگاهى انسان لازم بود عمر ندادیم؟ و هشدار دهنده‌اى به سوى شما نیامد؟!»
13- «اِنَّ اللَّهَ… وَ یَنهى عَنِ الفَحشاءِ وَ المُنکَرِ وَ الْبَغْىِ یَعظُکُم لَعَلَّکُم تَذَکَّروُنَ.» (نحل/ 90)
«خداوند… از فحشاء ومنکر و ستم، نهى مى‌کند؛ و به شما هشدار مى‌دهد؛ شاید متذکّر شوید.»
14- «اِنَّ الَّذین اتَّقَوا اِذا مَسَّهُم طائِفٌ مِنَ الشَّیطانِ تَذَکَّروُا فَاذِا هُم مُبصرِونَ.» (اعراف/ 201)
«پرهیزگاران هنگامى که گرفتار وسوسه‌هاى شیطان شوند، به یاد (خدا) مى‌افتند؛ و فوراً آگاه مى‌شوند.»
15- «وَ لِباسُ التَّقوى ذلِکَ خَیرٌ ذلکَ مِن آیاتِ اللَّهِ لَعَلَّکُم یَذَکَّروُنَ.» (اعراف/ 26)
«لباس ترس و پرهیزگارى بهتر است، اینها از آیات خداست؛ تا متذکّر شوند.»
16- «اِنَّما المُؤمِنونَ الَّذینَ اِذا ذُکِرَاللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» (انفال/ 2)
«مؤمنان، تنها کسانى هستند که هر گاه نام خدا برده شود، دل‌هایشان ترسان مى‌شود.»
17- «هذا بَلاغٌ لِلنّاسِ وَ لِیُنذَروُا بِهِ وَلِیَعْلَمُوا اَنَّما هُوَ اِلهٌ واحِدٌ وَ لِیَذَّکَّرَ اوُلوُاالالبابِ.» (ابراهیم/ 52)
«این پیامى براى مردم است، تا همه به وسیله آن انذار شوند، و بدانند او خداى یکتاست؛ و تا صاحبان مغز پند گیرند.»
18- «اَمَّن هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیلِ ساجِداً و قائِماً یَحذَرُ الآخِرَهَ وَ یَرجوُا رَحمَهَ رَبِّهِ قُل هَل یَستَوى الّذینَ یَعلَمونَ وَ الَّذینَ لایَعلَمونَ اِنَّما یَتَذَکَّرُ اوُلوُاالالبابِ.» (زمر/ 9)
«یا کسى که در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت مى‌ترسد و به رحمت پروردگارش امیدوار است؟ بگو: آیا کسانى که مى‌دانند با کسانى که نمى‌دانند یکسانند؟! تنها خردمندان متذکّر مى‌شوند.»
19- فَذَکِّر اِنْ نَفَعتِ الذِّکرى. سَیَذَّکَّروُ مَن یَخشى.» (اعلى/ 9-10)
«پس تذکّر ده اگر تذکر مفید باشد. کسى که خدا ترس باشد، متذکّر خواهد شد.»
این آیاتى که به عنوان شاهد آوردیم و ده‌ها آیه دیگر، بیانگر آن است که تذکّر در سیر از خلق به سوى حق حاوى پیامى از عظمت‌شناسى، احساس خوف و خشیت، و بروز حالت زارى و سجده در مقابل پروردگار عالمیان است که همگى نشانه آمادگى و بیدارى نیروهاى حفاظتى در جان و دل انسان است؛ هر چند که در کلّیت ذکر، مفهومى از انذار و توجه به آسیب‌ها نهفته است.
از مجموعه آیات قرآنى چنین فهمیده مى‌شود که همه مراحل تفکّر، تعقّل، تفقّه و تدبّر زمانى به سلامت، امنیّت، ثبات و اطمینان در وجود انسانى رسیده و او را به سوى رشد و تعالى هدایت مى‌کند که قوّه تذکّر همواره در دل انسان زنده و بیدار بوده باشد.
على‌علیه السلام مى‌فرماید:
«فى الذِّکرِ حَیاهُ القلوبِ.»62
«ذکر، مایه زندگى دل‌هاست.»
و قرآن در یک کلام مى‌فرماید:
«الَّذینَ آمَنوُا وَ تَطمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکرِاللَّهِ اَلا بِذِکرِاللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبِ.» (رعد/ 28)
«آنان کسانى هستند که ایمان آورده‌اند، و دل‌هایشان به یاد خدا مطمئن است؛ آگاه باشید، تنها با یاد خدا دل‌ها آرامش مى‌یابد.»

جایگاه و خاستگاه ذکر
مداومت بر ذکر، بهترین عبادت‌هاست؛63 و بهترین ذکرها هم قرآن است.64 ذکر، مناره ایمان است؛65 که فکر66 و عقل و قلب را جلا و نورانیّت مى‌بخشد.67 آنها را رشد مى‌دهد؛68 و هدایت مى‌کند.69 هیچ هدایتى مانند ذکر نیست؛70 زیرا که ستون ایمان و نگهبان استوارى در برابر تهاجمات شیطانى است.71
امّا منشأ و خاستگاه ذکر، علم و حکمت مى‌باشد؛ اهل ذکر، عالمان و راسخان در علم و صاحبدلانند.
بنگرید قرآن را:
1- «قُلْ هَل یَستَوى‌الَّذینَ یَعلَموُنَ والَّذینَ لایَعلَمونَ اِنَّمایَتَذَکَّروُا الااوُلوُاالالبابِ.» (زمر/ 9)
«بگو: آیا کسانى که مى‌دانند با کسانى که نمى‌دانند یکسانند! تنها خردمندان متذکّر مى‌شوند.»
2- «یُؤتِى الحِکمَهَ مَن یَشاءُ وَ مَن یُوتَ الحِکمَهَ فَقَد اُوتِىَ خَیراً کَثیراً وَ ما یَذَّکَّرُ اِلاّ اولوا الاَلبابِ.» (بقره/ 269)
«دانش و حکمت را به هر کس بخواهد مى‌دهد؛ و به هر کس حکمت داده شود، خیر فراوانى داده شده است؛ و جز خردمندان، متذکِّر نمى‌شوند.»
3- «… وَ ما یَعلَمُ تَأویلَهُ اِلاّ اللَّهُ وَ الرّاسِخونَ فِى العِلمِ یَقُولُونَ آمَنّا بِهِ کُلٌّ مِن عندِ رَبِّنا وَ ما یَذَکَّروُا اِلاّ اُولوُا الاَلبابِ.» (آل عمران/ 7)
«تفسیر آن (متشابهات قرآن را) جز خدا و راسخان در علم نمى‌دانند. مى‌گویند: ما به همه آن ایمان آوردیم؛ همه از طرف پروردگار ماست؛ و جز صاحبان عقل، متذکّر نمى‌شوند.»
4- «فَسَئَلوا اَهلَ الذِّکرِ اِنْ کُنتُم لاتَعلَموُنَ.» (انبیاء/ 7)
«اگر نمى‌دانید، از آگاهان بپرسید.»
5- «کتابٌ اَنزَلناهُ اِلَیکَ مُبارکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ اوُلوُاالاَلبابِ.» (ص/ 29)
«این کتابى است پربرکت که بر تو نازل کرده‌ایم تا در آیات آن تدبّر کنند و خردمندان متذکّر شوند.»
از این روى، کسانى اهل ذکر به شمار مى‌روند که داراى قدرت تفکّر، تفقّه و تدبّر بوده و همواره با یاد خدا از باورهاى تکوینى و تشریعى خود پاسدارى مى‌نمایند.

اولواالالباب کیانند؟
اولواالالباب، در لغت به صاحبان عقل و خرد ترجمه شده است؛ به دلیل اینکه «الباب» جمع «لب» بوده و «لبّ» هم به خالص هر چیز، عقل کامل و قلب گفته مى‌شود.
اما با تعبیرى که از اولواالالباب در قرآن مشاهده کردیم، اولواالالباب، صاحبان علم و حکمتى هستند که به هر چیزى که از جانب خدا آمده است ایمان دارند؛ و اهل ذکر نیز مى‌باشند.
حال با این تعبیر، از آنجا که طبق آیات قرآنى و روایات رسیده، عقل سلیم، حکمت، ایمان و تذکّر، محل استقرارى جز قلب ندارند،72 از این رو اولواالالباب، با مفهوم «صاحبدلان مؤمن و متّقى» بیشتر سازگارى نشان مى‌دهد؛ تا صاحبان عقل و خرد؛ زیرا که صاحبان عقل و خرد، هر مؤمن و غیرمؤمنى را شامل مى‌شود؛ در حالى که اولواالالباب، مدالى است که جز مؤمنان عالم و پرهیزگار را نشاید.
از این رو، قرآن تنها صاحبدلان را اهل ذکر و تذکّر واقعى معرفى مى‌نماید و مى‌فرماید:
«اِنّما یتذکّر اولواالالبابِ» «وَ ما یَذَّکَّرُ اِلاّ اُولواالالبابِ.»

فرق تقوا و تذکر
با توجه به تعریفى که از تذکّر آورده شد، این سئوال به ذهن مى‌آید که پس فرق تذکّر با تقوا چیست؟ اگر تذکّر حالت انذار و آسیب‌شناسى دارد، تقوا هم از چنان خصوصیّتى برخوردار است.73
اگر تذکّر، قوه حفاظتى و بازدارندگى به شمار مى‌رود، تقوا هم چنین است.74 اگر جایگاه تذکّر، قلب است، تقوا هم جایگاه قلبى دارد.75 اگر تذکّر، از مرتبت بالایى برخوردار است، تقوا هم داراى مرتبت رفیعى است76؛ پس چگونه از هم تمییز داده مى‌شوند؟ و وجوه تمایز آنها چیست؟
این سئوال، پاسخ مفصلى را مى‌طلبد که از حوصله این مقال خارج است؛ ولى اجمالاً مى‌توان چنین گفت:
مهم‌ترین و اساسى‌ترین فرقى که تذکّر و تقوا با هم دارند، این است که تذکّر، ارتباطش با اندیشه است؛ و تقوا ارتباطش با عمل است. تذکّر، در سامانه ایمان همواره نقش ورودى و بازخوردى دارد؛ ولى تقوا نقش خروجى را ایفا مى‌کند.
تقوا، کیفیت تولید و چگونگى عملکرد انسان را نشان مى‌دهد، ولى تذکّر عملکردهاى انسانى را با استانداردهاى تشریعى و ایمانى مورد ارزیابى و بازنگرى قرار مى‌دهد؛ تا محصول تقوا را عالى‌تر نموده و مشترى پسندش نماید.
على‌علیه السلام مى‌فرماید:
«اِنَّ التَّقوى مُنتهى رِضَى اللَّه من عباده.»77
«تقوا، نهایت رضایتمندى خدا از بندگانش است.»
تذکّر، در فرآیند قبل از تولید و بعد از تولید فعال است و کاربرد دارد؛ ولى تقوا، تنها در مرحله تصمیم‌گیرى و اجراى عمل مؤمنانه خود را نشان مى‌دهد. به طور کلى تقوا، محصول نهایى تفکّر، تعقّل، تفقّه، تدبّر و تذکّر، در بسته‌بندى خداپسندانه است.
شواهدى از آیات قرآنى را در این مورد مرور مى‌نماییم:
1- «وَ لِباسُ التَّقوى ذالِکَ خیرٌ» (اعراف/ 26)
«لباس تقوا و پرهیزکارى بهتر است.»
2- «لَیسَ البِرَّ اَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُم قِبَلَ المَشرِقِ وَ المَغرِبِ وَ لکِنَّ البِرَّ مَن آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمَ الاخِرِ وَ الملائِکَهِ وَ الکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَى المالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِى القُربى وَ الیَتامى وَ المَساکینَ وَ ابنَ السَّبیلِ وَ السّائِلینَ وَ فى الرِّقابِ وَ اَقامَ الصَّلوهَ وَ آتَى الزَّکوهَ وَ المُوفوُنَ بِعَهِدهِم اِذا عاهَدوا وَ الصّابِرینَ فِى البَأساءِ وَ الضَّرّاءِ وَ حینَ البأسِ اُولئِکَ الَّذینَ صَدَقوُا وَ اُولئِکَ هُمُ المُتَّقوُنَ.» (بقره/ 177)
«نیکى، این نیست که روى خود را به سوى مشرق و مغرب کنید؛ بلکه نیکو کسى است که به خدا و روز رستاخیز و فرشتگان و کتاب و پیامبر ایمان آورده، و مال را با همه علاقه‌اى که به آن دارد، به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان، انفاق مى‌کند؛ نماز را بر پا مى‌دارد و زکات را مى‌پردازد؛ و کسانى که به عهد خود به هنگامى که عهد بستند – وفا مى‌کنند؛ و در برابر محرومیّت‌ها و بیمارى‌ها و در میدان جنگ، استقامت به خرج مى‌دهند، اینان راست گویانند و پرهیزگارانند.»
3- «ذالِکَ الکِتابُ لا رَیبَ فیهِ هُدىً لِلمُتَّقینَ. الَّذینَ یُؤمِنونَ بِالغَیبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلوهَ وَ مِمّا رَزَقناهُم یُنفِقوُنَ. وَ الَّذینَ یُؤمِنونَ بِما اُنْزِلَ اِلَیْکَ وَ ما اُنْزِلَ مِنْ قَبلِکَ وَ بِالاخِرَهِ هُم یُؤقِنونَ.» (بقره/ 2-4)
«آن (قرآن) کتاب با عظمتى است که شک در آن راه ندارد؛ و مایه هدایت تقوا پیشگان است. (تقوا پیشگان) آنانند که به غیب، ایمان مى‌آوردند؛ و نماز را بر پا مى‌دارند، و از نعمت‌هایى که به آنان داده‌ایم، انفاق مى‌کنند. همچنین آنانند که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو نازل گردیده، ایمان مى‌آورند؛ و به رستاخیز یقین دارند.»
تقواپیشگان، همواره در اندیشه مرغوبیت کالا و بهبود مستمر آن هستند.78 آنان از تولید کالاى نامرغوب جداً پرهیز دارند؛79 و هیچگاه تولیدات و اعمال خود را بهترین اعمال نمى‌دانند و بر آن نمى‌بالند، بلکه براى خداپسندتر کردن اعمال خود، آنها را در معرض نقد و تذکّر و بازنگرى قرار مى‌دهند؛80 تا به درجات بالاى تقوا برسند آن گونه که خدا فرماید:
«یا اَیُّها الَّذین آمَنوا اتَّقوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ.» (آل عمران/ 102)
«اى کسانى که ایمان آورده‌اید! آن گونه که حقّ تقوا و پرهیزگارى است از خدا بپرهیزید.»

تدبّر
با توجه به تعریف و توضیحى که با استفاده از آیات قرآنى در ابتداى این جستار داشتیم، نکات زیر جلب نظر مى‌کند:
1- تدبّر یک فرآیند قلبى است: «أفلا یتدبّرون القرآن أم على قلوبٍ أقفالها.» (محمد/ 24)
2- تدبّر، کلید و رمز بازگشایى قلب‌هاست: «ام على قلوب اقفالها.»
3- تدبّر،اختصاصى به موارد دیدارى همچون تفکّر، و اختصاصى به مطالب شنیدارى همچون تعقّل و تفقّه ندارد، بلکه جامع‌نگرى است؛ و استفاده از تمام محسوسات و ابزار شناخت را قبل از عمل و بعد از عمل شامل مى‌شود: «اوُلئکَ الَّذینَ لَعَنَهُم اللَّهُ فَاَصَمَّهُمْ وَ اَعْمى اَبصارَهُمْ.» و «أفَلا یَتَدَبِّروُنَ القرآنَ.» و «لِیَدَّبِّروُا آیاتِهِ.»
4- تدبّر، آسیب‌شناسى را به دنبال دارد: «لِیَتَذَکَّرَ اُولُواالالبابِ.»
5- تدبّر، مى‌فهماند که قرآن از منبع واحدى صادر شده است؛ هدف واحدى را تعقیب مى‌نماید؛ و اختلافى در سر تا سر آن دیده نمى‌شود: «افلا یتدبّرون القرآن و لو کان من عند غیراللَّه لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً.»
6- تدبّر در قرآن پردامنه است و هر چه تدبّر در آن افزایش یابد به همان مقدار نتایج و پیام‌هاى بیشترى از آن دریافت خواهد شد؛ «مبارکٌ لیدّبّروا.»
7- تدبّر در قرآن، دستور و تکلیف همگانى است؛ و به افراد و گروه خاصى اختصاص ندارد، از این رو، تدبّر، در راستاى عمومى‌سازى فهم قرآن و عمل به آن است: «أفلا یتدبّرونَ القرآن…»
8- تدبّر، نفى تقلید ایستایى، در تفاسیر و برداشت‌هاى دیگران از قرآن است.
«أفلا یتدبّرون القرآن أم على قلوب أقفالها…»

معناى تدبّر از منظر روایات
تدبّر در قرآن، آنجا بهتر و بیشتر روشن مى‌شود که از منظر روایات نیز به آن نگاهى داشته باشیم:
پیامبر خداصلى الله علیه وآله فرمود:
«… معاشر الناس تدبّروا و افهموا آیاته و انظروا فى محکماته و لا تتّبعوا متشابهه…»81
«اى مردم! در آیات قرآن تدبّر کنید و آن را خوب درک نمایید. در محکمات ان دقت کنید؛ و متشابهاتش را پیروى مکنید.»
حضرت على‌علیه السلام در ذکر خیرى از برادران ایمانى خود چنین فرمودند:
«اَوّه على إخوانى الّذین تَلَوُا القرآن فأحکموه، و تدبّروا الفرضَ فأقاموه، أحیوُا السُّنَّهَ و أماتوا البدعه…»82
«دریغا! از برادرانم که قرآن را خواندند؛ و بر اساس آن قضاوت کردند. در واجبات الهى تدبّر کرده و آنها را بر پا داشتند. سنّت‌ها را زنده و بدعت‌ها را نابود کردند.»
آن حضرت در بیان دیگرى فرمود:
«ألا لا خیر فى قرائه لیس فیها تدبّر…»83
«آگاه باشید! قرآن خواندنى که با تدبّر همراه نباشد، خیرى در آن نیست.»
امیرمؤمنان على‌علیه السلام در حدیث دیگرى نیز فرمودند:
«تدبّروا آیات القرآن و اعتبروا به فانّه أبلغُ العبر.»84
«آیات قرآن را تدبّر کنید؛ و از آن پند بگیرید، که همانا آن رساترین پندهاست.»
حضرت امام جعفر صادق‌علیه السلام در تفسیر آیه «یَتلونه حق تلاوته» (بقره/ 121) – «کسانى که به آنان کتاب دادیم، آن را تلاوت مى‌کنند؛ آن گونه که حق تلاوت آن است» – فرمودند:
«یرتّلون آیاته و یتفهّمون معانیه؛ و یعملون بأحکامه؛ و یرجون وعده و یخشون عذابه، و یتمثّلون قصصه؛ و یعتبرون أمثاله؛ و یأتون أوامره؛ و یجتنبون نواهیه؛ و ما هو واللَّه بحفظ آیاته و سرد حروفه؛ و تلاوه سوره و درس أعشاره و أخماسه؛ حفظوا و أضاعوا حدوده؛ و إنّما هو تدبّر آیاته، یقول اللَّه تعالى: «کتابٌ اَنزَلناهُ اِلَیکَ مُبارکٌ لِیَدَبِّروُا آیاتِهِ.»85
«آیاتش را روشن و شمرده مى‌خوانند؛ به مفاهیم آن توجه مى‌کنند؛ احکام آن را به کار مى‌بندند؛ به وعده‌هایش امیدوارند؛ از عذابش ترسناکند؛ از داستان‌هایش سرمشق مى‌گیرند؛ از مَثَل‌هایش پند مى‌گیرند؛ دستورهایش را بجا مى‌آورند؛ از نهى‌هایش پرهیز مى‌کنند.
به خدا سوگند! که حق تلاوت آن به حفظ آیات و پشت سرهم خواندن حروف و تلاوت سریع سوره‌ها – ده جزو و پنج جزو آن – نیست. (چه بسا کسانى که) کلماتش را حفظ کردند و دستورهاى آن را ضایع ساختند؛ در حالى که رعایت حق تلاوت قرآن، تدبّر در آیات الهى است، چنانکه خداوند مى‌فرماید: قرآن، کتابى است پربرکت که بر تو نازل کرده‌ایم تا در آیات آن تدبّر کنند.»
در روایت دیگرى آمده است که آن حضرت هنگامى که قرآن به دست راست مى‌گرفت تا آن را بخواند، قبل از باز کردن قرآن چنین دعا مى‌کرد:
«أللّهم… لاتجعل قرائتى قراءه لاتدبّر فیها بل اجعلنى أتدبّر آیاته و أحکامه آخذاً بشرایع دینک…»86
«خدایا قرائت مرا قرائتى که تدبّر در آن نیست قرار مده، بلکه مرا آن گونه قرار بده که در آیات و احکام آن تدبّر کنیم، در حالى که قوانین دین تو را اخذ مى‌کنم.»

پیام روایات در مفهوم تدبّر و کارآیى‌هاى آن
1- رعایت آداب قرائت و دل سپردن به آن: «یرتلون آیاته»، «لاخیر فى قرائه لیس فیها تدبّر.»
2- عمومى‌سازى فهم قرآن: «معاشر النّاس تدبّروا و افهموا آیاته…»
3- تأمل در محکم و متشابه آن: «وانظروا فى محکماته…»
4- استخراج حکم الهى از قرآن: «تلوا القرآن فاحکموه وتدبّروا الفرض.»
5- پیاده‌سازى احکام الهى در خود و در جامعه «تدبّروا الفرض فأقاموه» و «یعملون باحکامه.»
6- ترویج سنّت‌ها و مبارزه با بدعت‌ها: «أحیوا السُّنّه و أماتوا البدعه.»
7- پندگیرى از مطالب تاریخى و مواعظ قرآن: «تدبّروا آیات القرآن و اعتبروا» و «و یعتبرون أمثاله.»
8- امیدوارى به وعده‌هاى قرآنى: «و یرجون وعده.»
9- احساس کردن عذاب‌هاى وارده در قرآن وترس از آنها: «و یخشون عذابه.»
10- خود را در گودىِ داستان‌هاى قرآن دیدن: «یتمثّلون قصصه.»
11- پیروى از دستورهاى قرآنى: «و یأتون أوامره.»
12- پرهیز از نهى‌هاى قرآنى: «ویجتنبون نواهیه.»
تدبّر، از واژه‌هاى مهجور قرآنى است که تا کنون از عروس معناى آن نقاب‌گشایى کاملى انجام نگرفته است، گاه آن را تفکّر معنا کرده‌اند، گاه تعقّل و گاه تفقّه! هر چند این واژگان و این تعابیر در دستگاه وجودى انسان، بى‌ارتباط با همدیگر نیستند، ولى هر کدام جایگاه و مفهوم ویژه خود را دارند، که در یک خلاصه‌نگارى چنین‌اند:
تفکّر (پردازشِ محسوساتِ دیدارى)ر جهان‌شناسى
تعقّل (پردازشِ محسوساتِ دیدارى و شنیدارى)ر خداشناسى
تفقّه (پردازشِ محسوساتِ شنیدارى با آمیزه ایمان)ر دین‌شناسى
تذکّر (توجه به آفات، هواها و تهدیدها)ر آسیب‌شناسى
تدبّر در مرحله قبل از عمل (پردازِش همه مفاهیمِ قرآنى با آمیزه ایمان) ر قرآن‌شناسى
تقوى (کیفیتِ محصولِ نهایى، عملکردها)ر کردارشناسى
تدبر بعد از عمل (تکرارِ پیام یابى‌هاى قرآنى با آمیزه روح قرآنى) ر فرصت‌شناسى
این ترتیب براساس نظمى است که در متن مقاله بدان پرداختیم. هر چند مى‌توان نظم این مراحل را به شکل دیگرى نیز در نظر گرفت، از آن جمله: تفکّر، تعقّل، تفقّه، تدبّر، تقوا و تذکّر، زیرا تقوا مانع غرور و اعجاب و تذکّر عامل تنظیم و تعدیل و مانع خروج از معیارهاست.
با توجه به بار معنایى تدبّر در لغت و در قرآن، تدبّر، یعنى: پویایى در قرآن اندیشى و قرآن زیستى براى صعود به پلّه‌هاى بالایى ایمانى و تولید عمل صالح.
تدبّر در قرآن، دستور همگانى است و اختصاصى به مفسّران و دانشمندان ندارد. هر کس به اندازه خود مى‌تواند از خرمن اندیشه قرآن خوشه‌اى بچیند و بهره‌اى ببرد، که این خود زمینه توسعه علم و اندیشه قرآنى و عمل قرآنى خواهد بود.
تدبّر در قرآن، تا جایى که دستاویز توجیه هواهاى نفسانى و موجب خروج از عقلانیّت نگردیده باشد، مصداق و تفسیر به رأى نبوده و همه مؤمنان مکلّف به اجراى آن هستند.

پی نوشت ها

29- نگ: مفردات راغب، ذیل واژه «فقه» و «المعجم الوسیط»، 698/2.
30- حضرت على‌علیه السلام: «فانَّ الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه اللَّهُ لخاصّه اولیائه…» نهج البلاغه، خطبه 27.
31- «.. لهم الخیرات…» (توبه/ 88).
32- نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، خطبه 27.
33- قمى، شیخ عباس، سفینه البحار، تهران، انتشارات فراهانى، بى‌تا، 381/2.
34- آمدى، عبدالواحد بن محمد تمیمى، غررالحکم و دارالکلم، چاپ اول، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، 87/ 1366.
35- نهج البلاغه، خطبه 110.
36- امام خمینى، روح اللَّه، چهل حدیث، چاپ دوم، تهران، مرکز نشر فرهنگى رجا، 248/ 1368.
37- نگ: المنجد، ذیل ماده ذکر
38- بقره/ 152.
39- نساء/ 103.
40- آل عمران /135.
41- یوسف/ 42
42- بقره /231.
43- ق/ 45
44- انبیاء / 10
45- انبیاء / 24
46- حجر/ 6
47- انبیاء /5
48- انبیاء/ 7.
49- انبیاء/ 105.
50- اعراف/ 62
51- یس /69
52- نور /37
53- جمعه /9
54- طه/ 124
55- انبیاء/2
56- الوجوه و النظائر فى القرآن، /180.
57- تصنیف غررالحکم، حدیث 188/ 3614.
58- همان، حدیث 3621.
59- همان، حدیث 3620.
60- همان، حدیث 3618.
61- محمدى رى شهرى، محمد، میزان الحکمه، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، 421/3 1362، حدیث 6433.
62- تصنیف غررالحکم، حدیث 189/ 3643.
63- على‌علیه السلام: «استدیموا الذکر… و هو افضل العباده» تصنیف غررالحکم، حدیث 189/ 3654.
64- على‌علیه السلام: «افضل الذکر القرآن» همان، حدیث 3635.
65- على‌علیه السلام: «ذکر اللَّه نور الایمان» همان، حدیث 3638.
66- على‌علیه السلام: «دوام الذکر یُنیر القلب و الفکر» همان، حدیث 3656.
67- على‌علیه السلام: «الذکر نور العقول و حیاه النفوس و جلاء الصدور» همان، حدیث 3634.
68- على‌علیه السلام: «الذکر نورٌ و رشد» همان، حدیث 3629.
69- على‌علیه السلام: «الذکر هدایه العقول و تبصره النفوس» همان، حدیث 3632.
70- على‌علیه السلام: «لا هدایه کالذکر» همان، حدیث 3646.
71- على‌علیه السلام: «ذکر اللَّه دعامه الایمان و عصمه من الشیطان» همان، حدیث 3620.
72- در این باره آیات قرآن و برخى از روایات را قبلاً آوردیم: حال، چند روایت دیگر را ملاحظه فرمایید:
حضرت امام باقرعلیه السلام: «العقل مسکنه قلب» میزان الحکمه، 438/6.
حضرت على‌علیه السلام: «الحکمه شجره تنبت فى القلب» تصنیف غرر الحکم، حدیث 59/ 617.
حضرت على‌علیه السلام: «رأس الحکمه لزوم الحق»، همان، حدیث 631.
حضرت على‌علیه السلام: «لاتسکن الحکمه قلباً مع شهوه»، همان، حدیث 609.
73- «و اتقوا النار الّتى اعدّت الکافرین» (بقره/131).
74- على‌علیه السلام «التقوى اجتناب» تصنیف غررالحکم، /268، و «… لا حصن امنع من التقوى» همان، /270، حدیث 5881.
75- «و من یعظم شعائر اللَّه فانها من تقوى القلوب» (حج/32) و «اولئک الذى امتحن اللَّه قلوبهم للتقوى» (حجرات/3) و على‌علیه السلام: «طوبى لمن اشعر التقوى قلبه»، تصنیف غررالحکم، 269، حدیث 5858.
76 – «ان اکرمکم عنداللَّه اتقاکم» (حجرات /13) و على‌علیه السلام: «لاشرف اعلى من التقوى» تصنیف غررالحکم، حدیث 5877.
77 – تصنیف غرر الحکم، /269، حدیث 5858.
78- «ثمَّ اتقوا و احسنوا و اللَّه یحب المحسنین» (مائده/93).
79- «تعاونوا على البرّ و التقوى و لا تعاونوا على الاثم و العدوان و اتقوااللَّه» (مائده/2).
80- «انّ الّذى اتقوا اذا مسّهم طائف من الشیطان تذکّروا» (اعراف/201).
81- حرّ عاملى، شیخ محمدبن حسن، وسایل الشیعه، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1391 ق/ 143/18.
82- نهج البلاغه، خطبه 182.
83- مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، 211/92.
84- تصنیف غررالحکم و دررالکلم، /111.
85- میزان الحکمه، 84/8.
86- نورى، میرزا حسین، مستدرک الوسایل، 372/13.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید