ساختار قرآن گفتاری است یا نوشتاری؟

ساختار قرآن گفتاری است یا نوشتاری؟

نویسنده: محمدهادی معرفت

ساختار قرآن شیوه‌ی گفتاری است و ویژگی‌های گفتاری دارد که روی سخن با مخاطبین خاصّ است و متکلم می‌تواند بر قرائن حالیّه یا معهود ذهنی مخاطبان حاضر تکیه کند. چنین کلامی بر مخاطبان کاملاً روشن و رسا خواهد بود؛ ولی دیگران که در مجلس حضور ندارند، تنها با به دست آوردن شواهد و وضعیت صورت مجلس، می‌توانند به محتوا و هدف کلام پی ببرند.
قرآن چنین حالتی دارد و با به دست آوردن صورت جلسه‌ی نزول آیات- که اسباب نزول گفته می‌شود- می توان کاملاً به محتوای بسیاری از آیات پی برد و با نادیده گرفتن اسباب نزول، کلام در هاله‌ای از ابهام قرار دارد.
مثلاً آیه: «إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَهَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِمَا..» (1).
در این آیه سعی بین صفا و مروه را با تعبیر «لا جُناح» یاد کرده که صرفاً جواز را می‌رساند نه اِلزام و تکلیف؛ ولی با مراجعه به اسباب نزول روشن می‌شود که این تعبیر از باب «دفع توهُّم حظر» آورده شده است، زیرا در «عمره القضا» مسلمانان تنها سه روز از مشرکان مهلت خواسته بودند تا بتهای خود را از خانه‌ی خدا و کوه صفا و مروه بردارند تا آنان مراسم عمره را انجام دهند.
پس از گذشت سه روز، بُتها بازگردانده شد؛ ولی برخی از مسلمانان به عِلَلی هنوز نتوانسته بودند مراسم سعی را انجام دهند و از این جهت در حرج واقع شدند.
ایه بدین مناسبت نازل گشت که حرجی نیست و سعی کنندگان چون با هدف الهی انجام مراسم می‌کنند، باکی نیست که بر دو کوه صفا و مروه بُتی باشد یا نباشد. بنابراین تعبیر «لاجناح» برای رفع توهم گناه بوده است.
از این قبیل تعابیر در قرآن فراوان است که تنها با مراجعه به اسباب نزول قابل فهم و درک کامل است که این شیوه در نوشتار هرگز روا نباشد و هر نویسنده‌ای بایستی تمامی قرائن و شواهد فهم کلامی خویش را در متن نوشتار بیاورد؛ زیرا مخاطب خاصی و با ذهنیتی از پیش فراهم شده‌ای منظور نیست، بلکه عموم کسانی که تنها با ظواهر تعبیر وارده در کتابت موجود سروکار دارند، مخاطب سخن هستند و بایستی تمام قرائن کلامی خود را در متن کلام در اختیار آنان قرار دهند.
جهت دیگری که به قرآن جنبه‌ی گفتاری می‌دهد نه نوشتاری، مسأله‌ی «التفات» و تحوّل در روند کلام است که در قرآن، فراوان به چشم می‌خورد.
مثلاً در سوره‌ی حمد، ابتدا به صورت کلامی که مخاطب غائب است سخن می‌گوید، سپس با یک چرخش ناگهانی به حالت خطاب می‌گراید: «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ‌…» (2).
و گاه روی سخن با کسانی است و ناگهان روی سخن به دیگران تحول می‌یابد؛ مانند: «یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذَا وَ اسْتَغْفِرِی لِذَنْبِکِ…» (3). روی سخن ابتدا با یوسف است و ناگهان با یک چرخش، روی سخن به زلیخا معطوف می‌گردد.
این خود یک فنّ بلاغی است که علاوه بر طراوت بخشیدن به کلام، نکات خاصی را در بر دارد و درجه‌ی اعتبار کلام را بالا می‌برد.

پی‌نوشت‌ها:

1. بقره2: 158.
2. فاتحه1: 5.
3. یوسف12: 29.
منبع مقاله :
معرفت، محمدهادی؛ (1389)، علوم قرآنی، قم: مؤسسه‌ی فرهنگی تمهید، چاپ پانزدهم.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید