نویسنده: امیر حسین بانکی پور فرد
1- اطاعت، به عملکرد همه انسان ها
«اطاعت» یعنی تسلیم کردن اراده؛ و مطیع به کسی گویند که اراده ی خود را تسلیم شخص یا چیزی می کند. ما انسان ها صاحب اراده ای هستیم که حیوانات بدین معنای خاص، از آن بی بهره اند؛ لذا ما حیوانات را دست آموز و اشیاء را مسخر خود می کنیم. اراده انسان به گونه ای است که اگر آن را به کسی تسلیم کند، در واقع از او اطاعت کرده است.
اگر انسانی ادعا کند که اراده اش صرفاً به خود او تعلّق دارد، ادعایی یاوه است؛ چرا که این اراده در نهایت باید تسلیم کسی یا امری شود وگرنه هیچ اراده ای تحقق پیدا نخواهد کرد. اراده اگر بخواهد در دایره ی خود باقی بماند، به هیچ فعلیّتی نخواهد رسید. اگر شخصی بگوید: من بر اساس اراده ای که دارم، آزاد هستم، از او سؤال خواهد شد آزادی نسبت به چه؟ اراده داری که چه کاری انجام دهی؟ پاسخ می دهد: اراده دارم که فلان کار را بکنم. می پرسیم: بر چه اساسی این کار را می کنی؟ و اگر نکردی چه می شود؟
قطعاً اقدام به هر فعلی یا ترک آن بر اصولی استوار است. نهایتاً به دلیلی اراده ی ما به امری تعلق می گیرد و در جهتی ظهور می کند. ما انسان ها قبل از اینکه اراده مان به امری تعلق بگیرد، به آن امر میل پیدا می کنیم و در آن میل حالتی است که به سبب آن، اطاعت رخ می دهد.
قرآن کریم بر این سؤال تأکید بسیار دارد که شما می خواهید مطیع چه کسی بشوید؟ برخی از ما مطیع شیطان می شویم، برخی مطیع هوای نفس، برخی مطیع جوّ زمانه، برخی مطیع آداب و رسوم و بالاخره برخی مطیع آباء و اجدامان؛ قرآن به همه ی اینها اشاره کرده است.
در قرآن وقتی سؤال می شود چرا بت می پرستید؟ پاسخ داده می شود که پدرانمان را این گونه یافتیم.(1) این جمله ای که قرآن در وصف برخی از انسان ها می گوید، تنها به 1400 سال پیش مربوط نمی شود، بلکه وصف حال همیشگی انسان هاست. اگر دلیل خیلی از کارهایی را که انجام می دهیم از ما بخواهند؛ خواهیم گفت: پدران و پدربزرگان ما نیز این گونه رفتار می کردند و انجام چنین کارهایی بخشی از رسوم خانوادگی ما شده است. این بدان معناست که اگر بدانیم کارمان از بنیان غلط است، باز به آن رفتار خانوادگی پایبند می مانیم. لذا قرآن برای رهایی از این دام ها از ما خواسته است که در «اطاعات»، توحید داشته باشیم.
2- توحید در اطاعت
توحید را به دو بخش: نظری(2) و عملی تقسیم می کنند. توحید عملی را توحید در عبادت نیز می گویند: اگر کسی توحید در عبادت نداشته باشد، بت پرست است؛ مثلاً خورشید یا ستاره را می پرستد. در مقابلِ «توحید»، واژه ی «شرک» قرار دارد. شرک به معنای دو گانه یا چند گانه پرستی است. در مقابل هر یک از این «توحید» ها یک شرک قرار دارد؛ مثلاً «توحید نظری» در مقابل خود «شرک نظری» را دارد.
شرک نیز به دو بخش جلی و خفی تقسیم می شود. شرک جلی یعنی شرک آشکار؛ شرکی که اگر کسی به آن دچار شد، نمی شود دست تر به او گذاشت و از نظر معاملات، حکم کافر را پیدا می کند. اما شرک خفی، شرکی است که فرد را آشکارا از مرز توحید خارج نمی کند.
ما غالباً دچار شرک جلی (3) نمی شویم اما هر آنچه آسیب می بینیم، ریشه در شرک خفی دارد. هر گناهی که ما مرتکب می شویم، به نوعی ریشه در شرک دارد. همان گونه که ایمان ریشه ی همه ی نیکی هاست، شرک ریشه ی همه ی بدی هاست؛ لذا تنها راه رهایی از همه ی بدی ها، خشکاندن ریشه ی شرک است. به همین دلیل در آیه ی تطهیر آمده است: (إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً)(4) در این آیه منظور از (الرجس) شک است و شک هم عنان با شرک است. یعنی هر گونه شکی از وجود شما (اهل بیت (علیهم السلام) پاک شده است و ذرّه ای شک در وجودتان نیست؛ بنابراین ذره ای شرک نیز در وجودتان نمی باشد و به تبع آن از هر پلیدی و گناه پاک هستید؛ همه ی اینها مقدّمه ای بود که بتوانیم به بحث اطاعات بپردازیم.
در دلِ «توحید عملی» نکته ی ظریفی به نام «توحید در اطاعت» نهفته است. «توحید در اطاعت» بدین معناست که فقط باید مطیع خدا بود و لاغیر. اگر کسی – که اگرش برای همه ی ما محقق است – در این مورد دچار شرک بشود، شرک او، شرک خفی است. تقریباً همه ی ما کم و بیش به نوعی دچار چنین شرکی هستیم. یعنی ما در کنار اطاعت از خدا، خواه ناخواه، آگاهانه یا ناآگاهانه در عمل از چیزهای دیگری نیز تأثیر می پذیریم.
در «توحید در اطاعت»، عنوانی که به خدا نسبت می دهیم «رب» است. ربوبیّت یعنی آن مرتبه و مقامی از خداوند که اطاعت ما به آن تعلّق می گیرد. در «توحید در اطاعت» ما دیگر با رحمن، رحیم، قهّار، کریم و جبّار رو به رو نیستیم؛ بلکه با «رب» سروکار داریم. خداوند «رب» ماست و ما «عبد» او؛ و از عبد چیزی جز اطاعت نمی خواهند. لذا هر گاه پایمان می لغزد، به جای اینکه از خدا اطاعت کرده باشیم، از چیز دیگری اطاعت کرده ایم؛ مانند اطاعت از طاغوت زمان، از هوای نفس، از آداب و رسوم و از خرافه. عصیان به همین معناست. هنگامی که انسان دچار عصیان می شود، در واقع خود را از دایره ی ربوبیّت خدا خارج کرده است.
با یک نگاه دقیق به ادبیات و بیان قرآن، درخواهید یافت که هرگاه کسی دچار عصیانی شده است- چه عصیانش مانند پیامبران ترک اولی بوده؛ چه مرتکب گناهان بزرگ تری شده است – وقتی می خواهد توبه کند، با واژه ی «رب» توبه می کند؛ چرا که متعرض این اسم شده است همچنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) نیز هنگامی که می خواستند از قصورات(5) خود توبه کنند، با واژه ی «رب» به سوی خدای خود بازگشت می کردند.
3- شریعت، عامل هماهنگی انسان با نظام تکوین
اگر کسی تمام وجودش را مطیع خدا کند، در حقیقت خود را با کل هستی هماهنگ کرده است. اساساً فلسفه ی شریعت رسیدن به همین هماهنگی است. در نظام تکوین هر چیز در مسیر خود در حرکت است. اما در این نظام تنها انسان است که برنامه اشرا به دست خودش سپرده اند و به همین دلیل تنها این انسان است که سامان این هماهنگی را بر هم می ریزید.
گویی همه ی کائنات با هماهنگی با یکدیگر یک سمفونی عظیمی را می نوازند، سمفونی ای که نواهایش از قبل در طبیعت موجودات قرار گرفته است؛ اما از میان اینها، تنها انسان است که از سر اختیار با ساز ناکوک خود هر صدایی که بخواهد در میان این نوای واحد ایجاد می کند. برای چنین انسانی با چنین اراده ای، خداوند نظام تشریع را آفرید. دین و دستورات دینی آمده اند تا او را با نظام تکوین سازگار و هماهنگ کنند. اگر این هماهنگی صورت گرفت، جایگاه انسان بالاترین نقطه ی تکوین خواهد بود. وگرنه سهم او پایین ترین نقطه یعنی (أَسْفَلَ سَافِلِینَ)(6) است و مصداق (بِهَا أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ)(7) می شود. درحقیقت شریعت حلقه ی واسطه ی یک موجود صاحب اراده با عالم تکوین است و اساس آن بر ربوبیّت و اطاعت از خالق بنا شده است.
4- آزمون اطاعت الهی
خداوند انسان را مطیع را بی واسطه و یا با واسطه در چارچوب اوامر و نواهی خود قرار داده است. اطاعت محض از خداوند به این معناست که انسان، بدون سنگین و سبک کردن اوامر و نواهی الهی، قرار گرفتن در این چارچوب را بی کم و کاست بپذیرد. خداپرستان در این آزمون اطاعتِ بی واسطه از خدا، سربلند بیرون می آیند. اگر خداوند اطاعت از خود را مبنای آزمون ما قرار دهد، آزمون راحتی است و خیلی تفاوت ها را نشان نمی دهد؛ فقط درصد اندکی مردود خواهیم شد؛ چرا که می دانیم که او خالق ماست؛ علمش از ما بالاتر است؛ قدرتش مطلق است و… به این خاطر اطاعتش بر ما سخت و دشوار نیست. به همین دلیل خدا امتحانش را در اطاعت از خودش قرار نمی دهد. اساساً فلسفه نبوت همین است. خداوند می توانست در القاء الهامات دینی به بشر، به گونه ی دیگری عمل کند؛ اما نکرد. او بشری از نوع خودمان را برگزید، وی را نبی نامید و فرمان داد که از او اطاعت کنیم. خداوند حتی به این نیز بسنده نکرد و پیامبر خاتمش را آخرین حجت بر روی زمین قرار نداد، بلکه پس از او دوازده حجت دیگر نیز تعیین نمود. اطاعت از پیامبری که پایه های اسلام را بنا می کند و به مسلمانان این همه وجاهت می بخشد، سخت نیست؛ اما این اطاعت هنگامی دشوار می شود که پیامبر (صلی الله علیه و آله)، علی (علیه السلام) را از میان مسلمین برمی گزیند و از آنها می خواهد که بر اطاعت از علی (علیه السلام) گردن نهند. لذا می بینیم که بخش اعظمی از این مسلمان ها که حتی اجازه نمی دادند قطره ای از آب وضوی پیامبرشان بر زمین بچکد و به ظاهر همه ی اوامر او را به جان می خریدند، زیر بار اطاعت از امام علی (علیه السلام) نمی روند! همچنین هنگامی که علی (علیه السلام)، ولایت خود را به ولایت فرزندش امام حسن (علیه السلام) گره زد، اهل کوفه که بسیار نسبت به شهادت وی مشوش و اندوهگین بودند، اطاعت فرزند ایشان را نمی پذیرند!
یک جنبه از فلسفه ی تعدد ائمه، محک اطاعتِ مسلمین است. تنها کسی که تمام مراحل را طی می کند و به آخرین آنها می رسد و در دوران غیبت از نواب او اطاعت می کند، اطاعت صددرصد خود را به اثبات می رساند. لذا قرآن «اأَطِیعُوا اللَّهَ»(8) را می گوید، بلافاصله در پی آن (وَ أَطِیعُوا اللَّهَ الرَّسُولَ) را می آورد. «واو» ی که در اینجا آمده است، «واو» توضیحی است. اگر واقعاً می خواهید بدانید اطاعت خدا را دارید یا نه؛ ببینید وقتی خداوند به (أَطِیعُوا اللَّهَ الرَّسُولَ) فرمان می دهد، آن را می پذیرید یا نه. این یک تخصیصی است که هدفش، آزمایش اطاعت کنندگان خداست؛ و بعد در ادامه می گوید: (وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ)؛ در اینجا نیز می خواهد ببیند اطاعت اولی الامر را به جا می آورید یا خیر؛ که اگر به جا آوردید، اطاعت خداوند را نیز به جا آورده اید.
5- اطاعت از رب یا ارباب؟
انسان از دو حالت خارج نیست؛ یا از رب اطاعت می کند یا از ارباب. طبق فرمایش قرآن اگر انسان یک رب واحد را انتخاب نکند، دچار ارباب متکثر می شود. در این باره قرآن سؤال می کند که اگر کسی ارباب متکثر داشته باشد بهتر است، یا یک رب واحد؟(9) و خود قرآن پاسخ می دهد: اگر انسان یک رب واحد داشته باشد نیکوتر است. در غیر این صورت هر کدام از این ارباب متکثر، فرد را به سمتی می کشانند. و این فرد پیوسته در میان معارض ها و تضادها قرار می گیرد. فرزندی که از خانه ی پدر فرار می کند تا از امر و نهی های او آسوده باشد، در خارج از خانه ی پدر، همه بر او حکم می رانند و او نیز برای بقای خود چاره ای جز تسلیم شدن ندارد. انسانی که مطیع خداست، از هر کس و هر چیز که خدا امر به اطاعت کرده است، اطاعت می کند؛ صرف نظر از اینکه او را لایق اطاعت بداند یا نه. اگر از ما بپرسند چرا از پیامبر (صلی الله علیه و آله) اطاعت می کنید؟ چنانچه پاسخ بدهیم: زیرا علم ایشان از همه بیشتر است؛ با کمال ایشان از همه افزون تر است؛ یا معصوم است؛ یا راستگوترین است؛ یا زیباترین است، دیگر مؤمن نیستیم. ما نه به خاطر امتیازات پیامبر (صلی الله علیه و آله) که به خاطر اطاعت از فرمان خداست که باید از ایشان اطاعت کنیم. اطاعت از ائمه هم بر همین منوال است؛ یعنی در طول اطاعت از خدا و رسولش اطاعت از ائمه نیز بر ما واجب می شود.
هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) در بستر بیماری به سر می بردند، جنگ روم پیش آمد. ایشان اسامه را به فرماندهی این جنگ انتخاب کردند. وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: از سپاه اسامه اطاعت کنید، بر همه ی مسلمین واجب شد که در حوزه ی فرماندهی جنگ از او اطاعت کنند. این واقعه در زمانی بود که سن برخی از مسلمانان – در حالی که چندین جنگ را طی کرده و تجربه های فراوانی از جنگ های پیشین اندوخته بودند – به 50 یا 60 می رسید و همین امر باعث شده بود که اطاعت از اسامه ی 18 ساله در نظرشان سنگین بیاید. توجه کنید که نه تجربه ی اسامه بالاتر از سایرین بود؛ نه معصوم بود و نه علم لدنّی داشت؛ اما پیامبر (صلی الله علیه و آله) درباره ی او فرمودند: لعنت خدا بر کسی که از اسامه تخلف کند.
6- اطاعت از والدین و شوهر جلوه ی اطاعت از خدا
اطاعت از پدر، مادر و افرادی که خداوند اطاعتشان را بر ما واجب کرده است، در طول اطاعات از خدا قرار دارد. اگر پدر بی سوادِ یک فرد چهل ساله ی تحصیل کرده و صاحب منصب، راضی به مسافرت وی نباشد و به خاطر مسافرت او اذیت شود این مسافرت بر او حرام می شود. این فرد به خاطر اطاعت از خداست که می بایست فرمان پدر را اطاعت کند؛(10) هر چند که از پدر خود علم و تجربه ی اجتماعی بیشتری داشته باشد. خدا نیز در عوض این اطاعت، نظام خلقت را به طریقی سامان می دهد که آن خیراتی را که آن فرد، از آن مسافرت منظور داشته بود، نصیبش شود. وظیفه ی ما صرفاً اطاعت است و حلّ مشکلات این مسیر را باید به خدا بسپاریم.
بدانید که همواره خداوند، خیر ما را در اطاعت از پدر ومادر قرار داده است؛ ولو اینکه آنها از روی هوای نفس یا از سر لجبازی با ما رفتار کنند. آنها طرف معامله ی ما نیستند؛ بلکه ما با اعتبار اطاعت از خداوند است که از آنها اطاعت می کنیم. اطاعت زن از شوهر هم این گونه است و طبق روایت «زن تا حق شوهر را ادا نکند حق خداوند را ادا نکرده است.»(11) و این بدین معنا نیست که شوهر از نظر علمی، بالاتر است یا فکرش قوی تر است یا تشخیص اش بهتر است؛ هر یک از اینها می تواند باشد یا نباشد. اطاعت زن از شوهر، صرفاً به خاطر فرمان خداست که بر او واجب می شود. مثلاً زن می خواهد به نماز جمعه برود اما شوهر به او اجازه نمی دهد؛ اگر زن به خاطر خدا اطاعت کرد، خداوند راه کمال و سلوک معنوی او را در نرفتن به نماز جمعه قرار می دهد. شاید این یک تمرین همگانی باشد برای آمادگی مردم به اطاعت از ولی خدا.
برای طی مسیر بندگی، راهی جز اطاعت وجود ندارد به همین دلیل حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: «وای بر زنی که شوهرش را ناراحت کند و خوشا به حال زنی که شوهرش از او راضی باشد»(12). دقت داشته باشید که نه رفتن به حوزه علمیه جاده ی کمال است و نه دانشگاه؛ نه رفتن به نماز جمعه جاده ی کمال است و نه حسینیه و مسجد. جاده ی کمال جاده ی اطاعت است. حال اگر رفتن به مسجد با اطاعت از خدا منطبق شد، گام بر جاده ی کمال نهادن است وگرنه، قدم بر راه ضلالت گذاشتن. بهترین نقطه زمین مکه است اما در صدر اسلام ماندن در مکه حرام و مهاجرت از آن به خاطر اطاعت از پیامبر واجب بود.
قرآن تعبیر لطیف «قانت» را به میزانی که برای زنان به کار برده برای مردان به کار نبرده است. حالت اطاعت همراه با خضوع را «قانت» می گویند. در قرآن برای زنان تعبیر به «قانتات» شده است. این واژه از عالی ترین واژه های عبادی و عرفانی است. درحقیقت حالت عبدی است که خود را خاضع و مطیع در پیشگاه ربّش قرار می دهد. خداوند خضوع را در طبیعت زنان بیشتر قرار داده است تا مردان؛ و این لطف ویژه ای است که خداوند در حقّ زنان کرده است و آن قدر که کبر و تکبّر در مردان زمینه ی بروز دارد، در زنان ندارد؛ و شاید به این خاطر هم باشد که در بعضی از روایات گفته اند که: «بیشتر اهل بهشت زنان هستند.)(13)
همین واژه ی «قانت» وقتی در قرآن برای زنان به کار می رود، به قرینه ی معنایی جمله، گاهی نسبت به خدا و گاهی نسبت به شوهر به کار برده می شود. یعنی در قرآن از وضعی که برای رابطه ی زن با خدا استفاده شده، از همان وصف برای رابطه ی زن با شوهر نیز استفاده شده است. این بدان معناست که تجلی خضوع زن نسبت به خدا، در خصوع او نسبت به شوهر نمایان است و این خضوع اثرات معنوی فراوانی را در روح او باعث می شود. به همین دلیل است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «اگر قرار بود دستور دهم کسی در برابر کسی سجده کند، حتماً به زن دستور می دادم در برابر شوهرش سجده کند.»(14) نقل است که «زنی به محضر رسول الله آمد و سؤال کرد یا رسول الله حق مرد بر زن چیست؟ پس فرمود: این که او را اطاعت کند و از نافرمانی او بپرهیزد.»(15)
اگر زنی بگوید چون شوهرم را دوست دارم، حرف او را گوش می دهم؛ یا چون می دانم سخن بی جا نمی گوید، نظرش را می پذیرم؛ یا چون شوهرم صاحب تجربه است، از او اطاعت می کنم؛ اطاعت او دیگر اطاعت الله نیست. بلکه این زن باید به واسطه ی اطاعت از خدا از شوهرش اطاعت کند و زیبایی عمل او در همین جا نمایان می شود.
زنی که اطاعت خدا می کند؛ با یقین به اینکه بعضی از حرف های شوهر بی جا واشتباه است، چنانچه مرتکب حرامی نشود، آن حرف ها را می پذیرد. در حقیقت این زن با اطاعت خود اعلام می کند: «خدایا! با علم به اینکه می دانم راه صحیح، راهی نیست که همسرم می گوید، اما علم بالاتری به من می گوید، سخن تو از حرف من و شوهرم نافذتر است؛ پس به خاطر اطاعت از تو، از او اطاعت می کنم.»
7- محدوده ی ولایت مرد و اطاعت زن
باید توجه داشته باشید که اطاعت زن از شوهر، مطلق نیست؛ بلکه مانند اطاعت از پدر و مادر مقیّد است. در واقع این اطاعت، تنها به حوزه ی مشترک زندگی زوجین و مسائل زناشویی مربوط می شود؛ و حیطه های اختصاصی و فردی زن، از دایره ی اطاعت از شوهر خارج است. پسر اگر می بیند دختر در راه انجام تکالیف اسلامی خودش، یک قدم می خواهد بردارد، وسایل را برایش فراهم بکند و مانع تراشی نکند. بعضی شوهرانشان با بد اخلاقی می گویند: که ما حوصله این کارها را نداریم! ما زن گرفته ایم که زندگی کنیم! و نمی گذارند این دختر به کار خیر برسد؛ این جفا در حق زن است.
«این طور نیست که بگوییم همه جا خانم باید از آقا تبعیت کند. نخیر چنین چیزی نه در اسلام داریم و نه در شرع.( الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء) معنایش این نیست که زن بایستی در تمام امور تابع شوهر باشد.»(16) مثلاً مرد نمی تواند به زن بگوید این کتاب را نخوان و در عوض آن کتاب را بخوان. این نوع از اوامر و درخواست ها، نه در دایره ی ولایت مرد است و نه در دایره ی اطاعت زن.
اگر زن و شوهری با هم مهربان هستند و در همه ی امور با هم مشورت می کنند، در مرتبه ی شایسته تر و بالاتری قرار دارند. اینجا دیگر بحث از رابطه ی حقوقی زن و شوهر نیست؛ به عبارتی این گونه ارتباط ها از دایره ی ولایت و اطاعت خارج است و در دایره ی محبت قرار می گیرد. «زن خداشناس وظیفه دارد به تمامی خواسته های مشروع شوهرش احترام بگذارد و دل او را شاد کند و بکوشد در هر حال و به هر نحوِ خداپسندی، رضایت وی را جلب کند.»(17) مرد خداشناس نیز تمام همتش این است که شرائط زندگی را برای خواسته های مشروع همسرش فراهم کند. خداوند خواسته است که مؤمنان در ذیل محبت به یکدیگر، درخواست های یکدیگر را اجابت کنند؛ که این نیز یکی از مراتب اطاعت الله است.(18) حتی آن بخشی هم که در دایره ولایت مرد است، نباید به هر شکلی اعمال شود بلکه باید با لطافت و مهربانی با زن برخورد شود.
«در روایات داریم (المراه ریحانه) زن گل است. حالا شما ببینید اگر مردی با یک گلی با خشونت و بی اعتنایی رفتار کند و پاس گل بودن او را ندارد، چقدر ظالم و بد است. مثل تحمیل کردن، زیاده روی کردن، زیاده خواهی کردن مردها از زن ها؛ توقعات بی جا و زیاد. (المراه ریحانه و لیست بقهرمانه) قهرمان یعنی کارپرداز امر و زندگی…این زن کارپرداز شما نیست که همه کارهای زندگی تان را روی دوش او بگذارید و بعد هم از او مواخذه کنید. نه! این یک گلی است در دست شما… حتی اگر دانشمند یا سیاست مدار باشد در بحث معاشرت خانوادگی او گل است.»(19)
اما آن چیزی که تحت عنوان ولایت شوهر مطرح می شود، حیطه ی محدودی دارد که اولی مربوط به نیاز جنسی است و دوم در خصوص خانه است. اگر شوهر به زن بگوید امروز از خانه خارج نشو یا به فلان مکان نرو، زن موظف است بپذیرد. اما مرد نیز که مدیریت خانه و خانواده را بر عهده دارد باید مانند هر مدیری سعی کند از اختیارات مدیریتی خود در حدّ ضرورت استفاده کند. حضرت امام خمینی (قدس سره) بر «ولایت مطلقه فقیه» تأکید داشتند. یکی از شئون ولایت مطلقه ی فقیه این است که فقیه به منظور مصلحت اسلام، می تواند یک امر حرامی را موقتاً حلال یا یک واجبی را موقتاً تعطیل کند؛ یا در حیطه ی وظایف مسئولین کشور دخالت کند اما ایشان از اول انقلاب تا زمان وفاتشان دو یا سه بار، بیشتر از ولایتشان استفاده نکردند. حالا اگر ایشان بر حسب هر موقعیت و پیشامدی، از ولایت مطلقه شان استفاده می کردند، دیگر مجالی برای رشد جامعه فراهم نمی شد.
حتی خداوندی که ولایت اصلی و اصل ولایت به او تعلّق دارد و همه ی ولایت ها تحت ولایت اوست، به انسان اختیار داده است. اگر مدیری می خواهد مجموعه ی زیردستش به شایستگی رشد کند، باید این گونه باشد. باید از اختیارات مدیریتی خود درکمترین حد ممکن استفاده کند و جملات آمرانه اش را به حداقل برساند و اجازه دهد مسائل، روال عادی خودشان را طی کنند. عبارت سنجیده و قشنگی است که می گویند: «رئیس باش اما ریاست نکن.» منتهی بقیه نیز باید بدانند که اگر مدیر دستوری داد، موظّف به اطاعت هستند.
شوهر می تواند به زن بگوید برنامه ی اول تا آخر هفته ی خود را برای من بنویس. بنویس برای چه از خانه خارج می شوی، چه ساعتی بیرون می روی و کی به خانه بر می گردی. بله شوهر چنین اختیاری دارد و اگر زن این خواسته ی همسرش را اطاعت کند، خداوند سلوک معنوی او را در پذیرش خواسته ی شوهرش قرار می دهد؛ اما چنین درخواستی نیز قطعاً نشانه ی بی خردی شوهر است.
8- ثمره ی اطاعت
اولین شخصی که وارد بهشت می شود حضرت زهرا (سلام الله) می باشند؛ اما گفته اند زنی که افسار شتر ایشان در دست اوست، زودتر به بهشت قدم می گذارد!(20) می پرسند این زن کیست؟ گفته می شود این زن از شیفتگان حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. روزی حضرت بر در خانه ی این زن می روند، و او که از حضور ایشان بسیار شادمان می شود، با شرمندگی و دلشکستگی خطاب به حضرت می گوید: از جانب شوهر اذن ندارم کسی را وارد خانه کنم. اگر این داستان درست باشد و این زن دارای چنین مقامی باشد، به خاطر این است که توانست اطاعت الله را به تمام شیفتگی و علاقه ای که به حضرت زهرا (سلام الله علیها) دارد، ترجیح دهد.
اطاعت زن از شوهر مصداق اطاعت از الله است. شوهر و اطاعت از او در این میان موضوعیت ندارد؛ بلکه اطاعت از خداست که موضوعیت دارد. «ممکن است انجام وظیفه مستلزم رنج و زحمت هم باشد؛ لکن این رنج و زحمت به دارویی می ماند که خوشمزه و خوش آیند نیست ولی شفا بخش است و انسان عاقل آن را با علاقه و رغبت می خورد و می آشامد.»(21) البته باید خاطر نشان کرد که اطاعت در حوزه ی زندگی مشترک مربوط به جایگاه حقوقی زن و شوهر است؛ اما رابطه ی این دو می تواند فراتر از مرزبندی های حقوقی باشد؛ مثلاً این رابطه به گونه ای باشد که زن بتواند با تشخیص صحیح افراد مطمئن را به منزل راه بدهد.
مخلص کلام آنکه زنان باید دقت داشته باشند از مسیر اطاعت الله خارج نشوند و مردان نیز مراقب باشند که مدیریتشان را با تدبیر و ظرافت همراه کنند؛ تا ثمره ی زندگی مشترک آنان، رسیدن به آرامش و سعادت ابدی باشد.
سر دلبران در کلام دیگران
– در خانواده اسلامی «سالاری» اساساً مفهومی ندارد؛ نه مرد سالاری، نه زن سالاری، نه پدر سالاری، نه مادر سالاری. فکر می کنم این سخن تازگی داشته باشد.
اگر بتوانیم و به خود اجازه بدهیم که لفظ سالاری را به کار ببریم، خواهیم گفت: خداسالاری؛ یعنی هر دو از زن و شوهر، مطیع و مجری اوامر خدای یگانه هستند و هر یک معتقد و عامل به وظیفه مقدّر خود.(22)
– اگر بیرون رفتن زن ازخانه به طور آزاد و دلخواه مصلحت بود، خداوند مهربان آن را گره به زلف اجازه شوهر نمی زد.(23)
احادیث
– پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله): بزرگترین حق را بر زن، شوهر او دارد و بزرگترین حق را بر مرد، مادر او دارد.(24)
– امام باقر (علیه السلام): برای زن نزد پروردگارش شفیعی کارسازتر از خشنودی شوهرش نیست.(25)
– امام صادق (علیه السلام): ملعون است، ملعون آن زنی که شوهر خود را بیازارد و غمگین کند و خوشبخت است، خوشبخت آن زنی که شوهر خود را احترام نهد و آزارش ندهد و در همه حال از وی فرمان برد.(26)
پی نوشت ها :
1- انبیاء/ 52 و 53؛ «إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ مَا هذِهِ التَّمَاثِیلُ الَّتِی أَنْتُمْ لَهَا عَاکِفُونَ؟ قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِینَ ».
2- توحید نظری خود، به سه بخش ذاتی، صفاتی و افعالی تقسیم می شود.
3- در توحید نظری اگر شما از توحید ذاتی خارج گردید، یعنی به جای خدای واحد، دو یا چند خالق برای هستی قائل شوید -مانند ایرانیان باستان که ثنوی و قائل به اهورا مزدا و اهریمن بودند – شما مشرکِ جلی می شوید و حکم کافر را پیدا می کنید. اما در توحید صفاتی و توحید افعالی اگر فردی دچار شرک شود، کافر نمی شود؛ چرا که شرک او خفی است. حال اگر شخصی در توحید عملی دچار شرک شود چه؟ در این حالت او دچار شرک جلی شده است. توحید عملی همان توحید در عبادت است. توحید در عبادت یعنی آن عمل نمادینی که به نام پرستش انجام می دهیم، فقط و فقط باید در مقابل خدا باشد. به عبارت دیگر مجموعه اعمال عبادی ما منحصراً برای او باشد؛ مثلاً سجده کردن بر غیر خدا، شرک جلی است.
4- احزاب / 33.
5- البته لازم به ذکر است که ایشان دچار ترک اولی نمی شدند، اما برای خودشان مراتبی از قصور را قائل بودند.
6- تین/ 5.
7- اعراف/ 179؛ «آنها مانند چهارپایان، بلکه گمراه ترند.»
8- نساء/ 59.
9- یوسف/ 39: «یَا صَاحِبَیِ السِّجْنِ أَ أَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ».
10- اطاعت از پدر مطلق نیست. اطاعت در اموری که فرزند به حرام بیفتد یا مجبور به ترک واجبی شود یا از سوی پدر به گونه ای امر به شرک شود، واجب نمی باشد.
11- مکارم الاخلاق، ص 215؛ «پیامبر (صلی الله علیه و آله) لا تودی المراه حق الله عز وجل حتی تودی حق زوجها.»
12- وسایل الشیعه، ج 20، ص 213؛ «ویل لامراه اغضبت زوجها و طوبی لامراه رضی عنها زوجها».
13- وسایل الشیعه، ج 20، ص 168؛ «عن ابی عبدالله (علیه السلام) اکثر اهل الجنه من المستضعفین النساء علم الله ضعفهن فرحمهن.»
14- الکافی، ج 5، ص 507؛ «لو امرت احدا ان یسجد لاحد لامرت المراه ان تسجد لزوجها».
15- همان، ص 506؛ «جاءت امراه الی النبی فقالت یا رسول الله ما حق الزوج علی المراه فقال لها ان تطیعه و لا تعصیه».
16- مطلع عشق (توصیه های آیت ا… خامنه ای در مراسم عقد خطاب به زوج های جوان)، صص 50- 51.
17- آیینه ازدواج و روابط همسران، (سید ضیاء الدین صدری)، ص 187.
18- خیلی سال پیش در مشهد به قصد زیارت، به حرم امام رضا(علیه السلام) می رفتم. قصد کرده بودم که نماز را درمسجد گوهرشاد بخوانم و بعد به حرم بروم. در همین هنگام یکی از روحانیون را ملاقات کردم؛ ایشان پرسیدند کجا می روی؟ گفتم قصد دارم نماز را در مسجدگوهر شاد بخوانم و بعد به حرم بروم. ایشان گفتند من به مسجد آقای بروجردی می روم؛ با من می آیی؟ من هم گفتم چشم و با ایشان همراه شدم. بعد خواستند که فردا برای صرف نهار نزدشان بروم. بنده هم پذیرفتم و فردا برای صرف نهار نزدشان رفتم. در آنجا بحثی را درخصوص «توحید» بیان کردند.ایشان گفتند تو دیروز یک عمل توحیدی انجام دادی و خودت هم متوجه نشدی؛ آن عمل توحیدی، پذیرفتن درخواست دیگری بود. درحقیقت ما می توانیم بدون پافشاری بر تصمیماتمان، با دل مؤمنان راه بیاییم و خواسته های ایشان را اجابت کنیم. این اطاعت که از سر محبت انجام می شود از مراتب اطاعت الله است.
19- مطلع عشق (توصیه های آیت ا… خامنه ای در مراسم عقد خطاب به زوج های جوان)، ص 50.
20- بنده این مطلب را از یکی از علما شنیده ام و خودم آن را جایی ندیده ام.
21- آیینه ازدواج و روابط همسران، (سید ضیاء الدین صدری)، ص 190.
22- آیینه ازدواج و روابط همسران، (سید ضیاء الدین صدری)، ص 174.
23- نظام خانواده در اسلام، (حسین انصاریان)، ص 379.
24- الکافی، ج 5، ص 506؛ «رسول الله (صلی الله علیه و آله) أعظَمُ الناسِ حَقّاً علی الرجلِ…والداهُ…أعظَمُ الناسِ حقاً عَلَی المراه… زَوجُهاُ»
25- وسایل الشیعه، ج 20، 222؛ «الإمامُ الباقرُ (علیه السلام): لا شَفیعَ للمرأه أنجَحُ عِند رَبَّها مِن رضا زَوجها»
26- همان، ج16، ص 280؛ «الإمام الصّادق (علیه السلام) مَلعونهٌ مَلعونهٌ امرأه تُؤذِی زَوجَها و تُغِمُّهُ، وَ سَعیدهٌ سَعیدهٌ امراهٌ تُکرِمُ زَوجَهَا و لاتؤذِیهِ و تُطِیعُهُ فی جَمیعِ أحوالِهِ»
منبع مقاله :
بانکی پورفرد، امیرحسین، (1391)، سّر دلبران (عوامل آرامش بخش و نشاط آفرین در خانواده)، اصفهان: حدیث راه عشق، چاپ ششم