باطن دنیا جهنم است.

باطن دنیا جهنم است.

علامه حسن زاده آملی درباره دنیا فرموده: و هی الجسر (الصّراط) الممدود بین الجنّه والنّار/ این همان پل است که در وصف او مأثور است که از مو باریک تر و ازشمشیرتیزتر است.
واعظی برمنبرمردم را اندرز و بیم می دادکه ای مردم! پلی بر روی جهنّم کشیده شده است که از مو باریک تر و از شمشیرتیزتر است و همه باید از این پل عبور کنند هرکس از آن بگذرد وارد بهشت می شود. یکی از مستمعین گفت: آقا ! آیا این پل دستگیره هم دارد؟ گفت: خیر. گفت: پس همه ی ما را افتاده ببین.
ای عزیز! باطن دنیا، جهنّم است ((وَ إِن مِنکُم إِلاَّ وَارِدُهَا کَانَ عَلَی رَبِّکَ حَتماً مَقضِیاً ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقُوا وَ نَذَرُ الظَّالِمینَ فِیهَا جِثِیاً )) / مریم . ۷۴ ؛ به قضای حتم الهی همه باید وارد دنیا بشوند و این پل که بر روی جهنّم کشیده شده است صراط مستقیم است که به لحاظ عقل عملی؛ عدالت متوسط بین افراط و تفریط است که اَحَدِّ مِنَ السَّیف یعنی از شمشیرتیزتر است و به لحاظ عقل نظری؛ در علم توحید و فروع آن مثلاً اَدَقِّ مِنَ الشَّعر یعنی از مو باریک تر است. معصوم درباره ورودش به دنیا فرموده است (( جِزنَاهَا وَ هِی خَامِدَهٌ )) .
در حدیث است که روزی جناب رسول الله ( صلّی الله علیه و آله) با اصحابش درمسجد نشسته بودند، ناگهان آوازی سخت شبیه صدای فرو ریختن دیوار و فرود آمدن خرسنگی مثلاً شنیدند وهولناک شدند. رسول الله فرمود : مدّت هفتاد سال است که سنگی ازبالای جهنم رها شده است واینک به قعرآن رسیده است و این صدا ازسقوط آن سنگ به قعر جهنّم بوده است! هنوز رسول الله از کلامش فارغ نشده بود که فریاد و شیون ازخانه منافقی برخاست که هفتاد سال عمر کرد و درآن ساعت بمرد. رسول الله گفت : الله اکبر. پس صحابه دانستند که آن سنگ این منافق بودکه از آن روز (که)خلق شده است تا کنون در جهنّم سرازیر بود و فرود می آمد و در آن وقت به قعر آن رسیده است.
قال الله تعالی (( إِنَّ المُنَافِقینَ فِی الدَّرَکِ الأسفَلِ مِنَ النَّار )) مانند این صدای هولناک در هرشبانه روز بسیار است ولیکن گوش برزخی باز نیست تا بشنود. کاملی باید که در چشم ها و گوش ها تصرّف کند تا بتوانند وقایع و احوال برزخی نفوس را ببینند و بشنوند. تو که جسر ممدود بین جنّت و ناری، خود را باش تا نیفتی… عاقل را اشاره کافی است …
* قسمتی از مقاله ی حقیقت انسان درعرفان علاّمه حسن زاده آملی/ کیهان اندیشه، آذر و دی۱۳۷۱، ص۳۹

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید