نویسنده:حضرت آیت الله العظمی صافى گلپایگانى(مدظله العالی)
بعضى مىپرسند به جه علت دوران غیبت صغرى پایان یافت؟ و اگر برنامه غیبت صغرى ادامه پیدا مىکرد و امام در تمام اعصار غیبت نایب خاصى داشت که راتق و فاتق امور و راهنماى عموم باشد چه اشکالى داشت.
پاسخ این پرسش این است که: برنامه روش و کار امام را خداوند متعال تعیین فرموده است و امام باید همان برنامه را اجرا نماید و بعد از آنکه اصل امامت ثابت شد، نسبت به برنامه کار امام پرسش از علت به عنوان ایراد و اشکال، بیحا و بى مورد است و حتى خود امام نیز جز تسلیم و تمکین و اجراى برنامه وظیفه و تکلیفى ندارد و پرسش از علت و سبب آن خلاف روش بندگى و مقام عبودیت خالص است و چنانچه در ضمن مقالات گذشته معلوم شد، تمام پرسشها و اشکالاتى که راجع به غیبت شده در یک ردیف و از یک قماش است و هیج یک ایراد اصولى و پرسشى نیست که اگر بى جواب بماند جائى را خراب کند.
و اگر پرسش براى مزید معرفت و بصیرت و روشن شدن امر باشد، جواب آن این است که بهتر است در اینجا دو پرسش مطرح کنیم.
پرسش نخست: چرا براى امام(ع) دو گونه غیبت معلوم شده و از همان اول غیبت کبرى آغاز نشد؟
پرسش دوم: پس از آنکه غیبت صغرى پیش آمد و نائبان خاص تعیین شدند، چرا دوران غیبت صغرى پایان یافت؟ و اگر همان برنامه غیبت صغرى ادامه مىیافت چه اشکالى داشت؟
پاسخ پرسش نخست:
1 – غیبت صغرى مقدمه غیبت کبرى و زمینه سازى براى آن بود. چون ابتداى غیبت بود و اذهان، انس به غیبت نداشت اگر چه در زمان حضرت امام على نقى و حضرت امام حسن عسکرى(ع) فى الجمله آن دو امام براى آماده کردن اذهان تلاش مىکردند مع ذلک غیبت تامه اگر دفعه و ناگهانى واقع مىگردید مورد استغراب و سگفتى بلکه استیحاش و استنکار و اسباب انحراف افکار مىشد و قبول قطع ارتباط با امام چناچه در غیبت کبرى واقع شد، براى اکثر مردم دشوار وناراحت کننده بود.
لذا قریب هفتاد سال رابطه مردم با امام به وسیله نواب خاص حفظ شد و توسط آنان عرایض و مشکلات و مسائل خود را عرض مىکردند و جواب مىگرفتند و تو قیعات به وسیله آنها مىرسید و بسیارى هم به شرفیابى حضور نایل مىشدند تا در این مدت مردم آشنا و مأنوس شدند.
2 – این ارتباط توسط نواب خاص که منحصر به همان چهار نفر نواب معروف نبودند و همچنین تشرف جمعى در آن زمان به زیارت آن حضرت براى تثبیت ولادت و حیات آن حضرت مفید و لازم بود و اختفاى کامل که احدى از حال و ولادت آن حضرت مطلع نباشد آن هم در ابتداى امر موجب نقض غرض مىشد، لذا بسیارى از خواص هم در زمان حیات امام حسن عسکرى(ع) و هم در زمان غیبت به سعادت دیدار آن حضرت نائل شدند و با ظهور معجزات، ایمان آنها استوار و محکم گردید.
پاسخ پرسش دوم:
1 – علت اینکه غیبت صغرى ادامه نیافت این بود که برنامه اصلى کار آن حضر غیبت کبرى بود و غیبت صغرى مقدمه ان بود و براى آماده کردن زمینه انجام شد.
2 – وقتى بنا باشد نایب خاص نافذ الحکم و صاحب قدرت ظاهرى نباشد و نتواند رسماً در کارها مداخله کند بلکه قدرتهاى ظاهرى به وسطه تمرکز توجهات در او با او معارضه و مزاحمت داشته باشند، شیادان و جاه طلبان هم ادعاى نیابت خاصه مىنمایند و اسباب تفرقه و گمراهى فراهم مىسازند چنانچه در همان مدت کوتاه غیبت صغرى دیده شد چه دعاوى باطلى آغاز گردید و این خود یک مفسدهاى است که دفعش از حفظ مصلحت تعیین نایب خاص اهمیتش اگر بیشتر نباشد، کمتر نیست، و خلاصه آنکه ادامه روش نیابت خاصه با صرف نظر از مصالحى که فقط در همان آغاز کار و ابتداى امر داشته با اینکه نواب مبسوط الید و نافذ الکلمه نباشند و تحت سیطره زمامداران وقت مأمور به تقیه باشند از نظر عقل مصلحت ملزمهاى ندارد بلکه از آن مفاسدى هم ظاهر مىگردید.
سرداب سامراى مشرفه
یکى از افترائات مغرضین و دشمنان شیعه و اعداى اهل بیت این است که مىگویند: شیعه معتقد است امام در سرداب غیبت کرده و در سرداب باقى است و از سرداب ظاهر خواهد شد و هر شب بعد از نماز مغرب بر در سرداب مىایستند تا ستارگان نیک آشکار گردند سپس متفرق مىشوند تا شب بعد.
ما در تکذیب و رد این افترا محتاج به هیچ گونه توضیح نیستیم چیزى که عیان است چه حاجت به بیان است – همه مىدانند که اینگونه افترائات از امثال ابن خلدون و ابن حجر، جعل و بر اساس انگیزه دشمنى با شیعه و انحراف از اهل بیت، و تمایل به بنى امیه و دشمنان خاندان رسالت است. این نویسندگان و کسانى که بعد از آنها آمدند تا زمان ما به جاى اینکه عقاید و آراى شیعه را از خود و از کتابهایشان به دست آورند به جعل و افترا پرداخته یا جعلیات و افترائات پیشینیان خود را دست به دست گردانده و آنها را ملاک و میزان تحقیق درباره عقاید شیعه و معرفت آراى آنها قرار مىدهند و خود و دیگران را گمراه مىسازند.
خیلى عجیب و بسیار شگفت انگیزه است که به یک امتى که هزاران نویسنده عالى قدر آنها آراء و عقایدشان را صریحاً در تألیفات خود نگاشتهاند، نسبتى داده شود که در هیچ عصرى احدى از آنها، احتمال آن را هم نداده است.
در مورد امامت و اصول اعتقادى دیگر در کتابهاى کلام و اعتقادات، عقاید شیعه و محفوظ و مضبوط است و در موضوع غیبت در کتابهائى که از عصر ائمه(ع) و بعد از آن تألیف شده همه خصوصیات آن مذکور شده و در هیچ کتاب و نوشتهاى از این افتراء اثر و نشانهاى نیست.
احدى نگفته امام در سرداب سامراء مخفى است بلکه کتب و روایات شیعه و آن همه معجزات و کرامات که از آن حضرت و در غیبت صغرى و کبرى نقل شده و حکایات آنانکه به شرف درک حضورش در طول این دو غیبت مشرف شدهاند همه، این نسب را تکذیب مىنمایند. بلى در سامرا مشرفه سردابى است که شیعه در آنجا به دعا و نماز و عبادت خدا و زیارت حضرت ولى عصر – عجل الله تعالى فرجه – رفتار مىکنند نه براى اینکه امام در آنجا مختفى و پنهان است، یا کسى امام را مقیم در آنجا بداند، بلکه براى آنکه آن موضع معروف به سرداب و نواحى آن و حرم عسکریین منازل و مساکن شریفه و خانهها و محل ولادت آن حضرت و بروز بعضى معجزات بوده است و تجدید خاطرات آن اعصار و یاد آن زمانها که امام عصر و پدرش و جدش در آن بیوت شریف که از آن جمله همین دار معروف به سرداب است، خدا را پرستش مىکردند و محل آمد و شد شیعه و محبان اهل بیت بوده در همان مقامات و مواقف شریفه به مدلول:
«فى بیوت أذن الله أن ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو والاصال»(1)
«خانههایى را خدا اجازه داده که آنجا رفعت یابد و در آنجا ذکر نام خدا شود و صبح و شام تسبیح و تنزیه ذات پاک او کنند».
مناسب است.
چنانچه منازل و مقامات دیگر نیز هست که مورد احترام شیعه است براى آنکه معلوم شده آن حضرت آن اماکن را مشرف به قدوم خود فرموده است (مانند مسجد جمکران قم)(2)
پی نوشت:
1) سوره نور، آیه 36.
2) ما در کتاب «منتخب الاثر» ص 371 و 372 و 373 نیز این موضوع را متعرض شدهایم و محدث نورى نیز در «کشف الاستار» و دیگران هم متعرض شدهاند.
منبع: امامت و مهدویت ، جلد سوم