کسب آرامش در زندگی زناشویی

کسب آرامش در زندگی زناشویی

نویسنده: امیر حسین بانکی پور فرد

1- هدف اصلی ازدواج
قرآن درباره ی ازدواج می فرماید: «از آیات خداوند آن است که برای شما از جنس خودتان همسرانی آفرید که در کنار آنها «آرامش» یابید و میان شما دوستی و رحمت قرار داد.»(1) در اینجا قرآن با تعبیر زیبایی، ازدواج را آیه ای از آیات خداوندی دانسته است. ازدواج امر مقدسی است که اگر زوج ها به جنبه ی تعالی و «آیه» ای آن توجه داشته باشند، از بسیاری از مشکلات در امان خواهند ماند. این آیه از قرآن، اصلی را مطرح می کند که باید درباره ی فلسفه ی ازدواج، زمان ازدواج، نوع انتخاب همسر و همچنین نحوه ی ارتباط همسران با یکدیگر رعایت شود و آن اصل مهم، «رسیدن به آرامش» است.
در هر مسئله ی دینی، همواره یک «اصل» وجود دارد. برای مثال در حوزه ی «طهارت و نجاست»، اصل بر طهارت اشیاء است مگر آن که خلافش ثابت شود؛ یا در حوزه ی «اخلاق اسلامی»، اصل بر کرامت است. چنانچه میان دو خصلت بخواهیم یکی را انتخاب کنیم، باید بدانیم کدام خصلت کرامت بیشتری به همراه دارد؛ یعنی همه ی افعال اخلاقی باید در جهت تأمین کرامت بیشتری به همراه دارد؛ یعنی همه ی افعال اخلاقی باید در جهت تأمین کرامت انسان ها باشد. به همین ترتیب در «ازدواج» نیز اصل بر آرامش است. «اصلاً خانواده در اسلام یعنی محل سکومت دو انسان، محل آرامش روانی دو انسان، محل انس دو انسان با یکدیگر، محل آرامش یک نفر به وسیله ی دیگری، آن جایی که انسان در آن صفا می یابد، راحتی روانی می یابد، این محیط خانواده است.»(2)
همه ی افعال بشری، از اول خلقت تاکنون، در هر تمدن و دوره ای برای دو امر بوده اند؛ «پیشرفت» و «آرامش». به سراغ هر مکتبی که بروید، می بینید که افعال را به این دو اصل بر می گردانند. در واقع تفاوت مکاتب و تمدن ها، در تعریف و یافتن مصادیق آن دو هدف است. دغدغه ی آنها در رسیدن به این پاسخ است که مصداق «آرامش» چیست و مصداق «پیشرفت» کدام است؟ ما اگر بخواهیم نگاه توحیدی داشته باشیم و این دو را یکی کنیم، خواهیم دید که فطرت، عقل، تاریخ و قرآن، همگی «آرامش» را اصل می دانند. بشرِ طالب پیشرفت نیز، برای رسیدن به آرامش تلاش می کند. متأسفانه بعد از رنسانس، «پیشرفت» به عنوان مهم ترین اصل مطرح گشت و آرامش بشر، در زیر قدم های آن له شد.
امروزه ما نیز از این نحوه از تفکر در امان نمانده ایم. به ویژه در دهه های اخیر با مطرح شدن نظریات توسعه، در ذهن بسیاری از ما اصل بودن «پیشرفت» یک امر بدیهی تلقی می شود. در هجمه ی این نوع از تفکر، باید بسیار مراقب باشیم که ما نیز متأثر از آن، به خاطر پیشرفت ازدواج نکنیم بلکه ازدواج کنیم تا به آرامش برسیم. تفاوت در اصل قرار دادن هر یک از این دو واژه در امر ازدواج، تفاوت در مسیری است که در آن پیش می رویم. کسی که پیشرفت را در اقتصاد می داند، با کسانی کار می کند و شریک می شود که از نظر اقتصادی اوج بیشتری گرفته باشند. کسی که می خواهد پیشرفت علمی کند، اساتیدی را بر می گزیند که از نظر علمی بالاتر باشند. کسی که می خواهد در عرفان پیشرفت کند، استادی را طلب می کند که به مراتب بالاتری از عرفان رسیده باشد؛ اما اگر کسی بخواهد به آرامش برسد، انتخابی متفاوت از اینها خواهد داشت. او دیگر به دنبال بالاترین ها نیست بلکه به دنبال همسطح و همرتبه است.
در امر ازدواج، کسی که می خواهد به آرامش اقتصادی برسد، با هم کفو اقتصادی خود ازدواج می کند. کسی که می خواهد به آرامش معنوی برسد، هم طیف خود را بر می گزیند.
در جایی که قرآن می گوید: «أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجاً)(3)؛ خداوند از جنس خودتان برای شما زوج هایی آفرید، در ادامه می گوید: «(لِتَسکُنوا اِلَیها)؛ به این خاطر که به آرامش برسید. این نص صریحی است که به هیچ وجه قابل تردید و تشکیک نیست.
«اسلام در بیان قرآن در چند جا آفرینش زن و مرد و هم زیستی اینها و در نهایت زوجیت آنها را برای آرامش و سکون برای زن و مرد شناخته است… خدای متعال زوج زن را، زوج مرد را از جنس خود او قرار داده (لیسکن الیها) تا این که آدمی بتواند – چه مرد چه زن – در کنار شوهر یا همسر احساس آرامش کند.»(4)
اگر در سایر ارکان زندگی، نظر به آرامش نداریم؛ لااقل ازدواج را فقط برای آرامش بخواهیم. با چنین هدفی، همه ی معیارهای انتخاب همسر به نحوی از آن اصل متأثر می شوند. اگر در معیار انتخاب همسر گفته می شود که ایمان معیار اول است، به این دلیل است که ایمان از امن می آید و نتیجه ی امنیت، آرامش است. اگر گفته می شود اخلاق معیار است؛ به خاطر آرامشی است که اخلاق خوش با خود به همراه می آورد. اگر گفته اند کفویت از معیارهای گزینش همسر است، به دلیل آرامشی است که در پی کفویت به زندگی ما هدیه می شود.
پس از ازدواج نیز باید رسیدن به آرامش بر همه ی اهداف و خواسته های ما سبقت جوید. بنابراین همواره باید بر همین مبنا، درخواست ها و روابط خود را سامان بدهیم. تحت هیچ شرایطی نباید رابطه ی ما با همسران، به گونه ای باشد که آرامش خانواده بر هم بریزد. به طور نمونه خیلی وقت ها به خاطر این که همسرمان پیشرفت کند؛ مثلاً از نظر علمی، درسی، شغلی و یا اجتماعی به جایی برسد، به نحوی رفتار می کنیم و به گونه ای روابط خود را پی می ریزیم که آرامش خانواده تهدید می شود. درست است که دلمان می خواهد همسرمان به مدارج عالی علمی برسد، اما این را به نحوی ابراز و مطالبه نکنیم که همسرمان احساس کند در حق ما جفا کرده است؛ و بخواهد به هر ضرب و زوری مدرک علمی اش را بگیرد و اگر نتوانست، احساس گناه کند. حتی بالاتر از این، اگر می خواهیم به همسرمان امر به معروف و نهی از منکر کنیم، به گونه ای نباشد که سکون و آرامش خانواده بر هم بریزد. قرآن به صراحت از ما می خواهد که آرامش خانواده را تا آخر حفظ کنیم. چنانچه نابغه ای در همین مسیر، برای رهایی کشتی زندگی خود از تلاطم و خطر، از درس و بحث و مدرسه و دانشگاه چشم بپوشد، به بیراهه نرفته است؛ که این عین راه است. ما حق نداریم که چشم بر ناملایمات و کمبودها ببندیم و نسبت به همسرمان و خواسته هایش بی تفاوت باشیم. در فضای متلاطم خانواده اگر کسب و کار موفقی هم داشته باشیم، به جایی نمی رسیم. اگر در پی تلاش های علمی خود دانشمند هم بشویم، از دانشمندان متکّبر و مضّر به حال جامعه می شویم. اگر از نظر معنوی هم بخواهیم رشد کنیم، به جاهای خطرناک می رسیم؛ یعنی به درّه های عرفان سقوط می کنیم؛ بدون اینکه قلّه ای از آن را فتح کرده باشیم. شرط اول رسیدن به خواسته ها – هر چند متعالی و پر ارزش- فراهم کردن سکون و آرامش برای خود و همسرمان است.
«اگر این سکونت و آرامش به نحو صحیحی تحقق پیدا کند، زندگی سعادتمند می شود. زن خوشبخت می شود؛ مرد خوشبخت می شود؛ بچه هایی که در این خانه متولد می شوند و پرورش می یابند بدون عقده رشد خواهند یافت و خوشبخت خواهند شد. یعنی از این جهت زمینه برای خوشبختی همه ی اینها فراهم است.»(5)
هیچ زن و شوهری حق به کار بردن چنین عباراتی را ندارند: «این شش ماهی که عقد کرده ایم از همه کار افتاده ام. اصلاً ازدواج با تو، چیزی جز سد و مانع در مقابل پیشرفت ها و برنامه هایم نبوده است. حالا هم دیگر کاری با تو ندارم. من می خواهم به کارهای علمی ام برسم. هدف من خیلی بالاتر از خواسته های ابتدایی توست. تو خودت یک فکری بکن، یک تصمیمی بگیر تا بتوانی با این وضعیت کنار بیایی».

2- آرامش، زمینه ساز پیشرفت
تا هنگامی که شخص نتواند درون خود و فضای خانوادگی اش را اصلاح کند، به پیشرفت حقیقی نائل نمی شود. شرط اول و مهمّ پیشرفت، سامان دادنِ زندگی مشترک است. یک زمین ناهموار و سست، سکوی مناسبی برای پرواز نیست؛ قطعاً پیش از اینکه پرواز کنیم، زیر پاهایمان خالی می شود. رسیدن به چنین ثبات و آرامشی، دشوار نیست؛ بلکه امری دست یافتنی است . نزد خود نگوییم: «این توقّعات و آرامشی که همسرم از من می خواهد، سالیان سال وقت و تلاش می برد»؛ مطمئن باشید که این گونه نیست و به فضل الهی رسیدن به آن را آسان تر از آنچه که پیش بینی کرده اید، خواهید یافت.
حال سؤال اساسی این است که در اینجا «پیشرفت» چه می شود؟ آیا ازدواج نسبت به «پیشرفت» سکوت دارد؟ آیا «پیشرفت» باید فدای اصل اساسی ازدواج، یعنی «آرامش» بشود؟ قطعاً پاسخ منفی است. اگر کسی در زندگی خانوادگی احساس آرامش کند، آن آرامش، مقدمه ی پیشرفت او می شود. اگر می خواهید پیشرفت معنوی کنید، در پی این نباشید که همسرتان عارف بشود بلکه به دنبال آن باشید که با همسرتان به آرامش برسید تا از برکت آن به پیشرفت های معنوی دست یابید. اگر می خواهید پیشرفت علمی کنید، در پی آن نباشید که همسرتان از نظر علمی سرآمد بشود؛ بلکه به دنبال آن باشید که از برکت حضور همسرتان بتوانید با آسودگی و امنیت خاطر در این مسیر پیش بروید.
کسانی که در حرکت های اجتماعی، توفیقات و برکات زیادی داشته اند، اغلب مرهون همسری هستند که در نزدش آرامش یافته اند. در غالب موارد یک همسر شایسته مستقیماً در کارهای فرد دخالت ندارد؛ مثلاً مطالب تحقیقاتی او را فیش برداری نمی کند یا مانند یک همکار او را یاری نمی دهد؛ بلکه او را به یک آرامش روحی می رساند تا او با طیب خاطر وارد عملیات گسترده ی اجتماعی، فرهنگی، علمی و یا اقتصادی بشود. باید مراقب بود که از ازدواج و ثمره اش همین قدر انتظار داشت و چیز بیشتری از آن طلب نکرد. الزاماً موفّقیّت امام خمینی (قدس سره) را نباید در فقاهت یا سیاست مدار بودن همسرشان جستجو کرد. اگر می خواهید بدانید چرا علامه طباطبایی یا خانم امین موفق بودند، برای ایشان، در پی همسری فیلسوف و مفسر که در خانه با هم به بحث و درس می نشستند، نباشید. آن چیزی که عامل موفّقیّت آنها شده، آرامشی بوده است که در نزد همسر خود داشته اند و آن آرامش الزاماً از نوع همکاری نبوده؛ بلکه به دلیل تطابق روحی، درک متقابل و تفاهمی بوده است که با هم داشته اند.
توجه داشته باشید در اینجا منظور نفی همکار بودن، هم رشته بودن و هم سطح بودن زن و شوهر نیست. همسر امام خمینی (قدس سره) می توانست فقیه باشد یا نباشد؛ اما این گونه نبود که فقیه بودن یا نبودن او، در ایجاد آرامش خانه و خانواده و درنتیجه موفّقّیت های امام مؤثر باشد؛ بلکه شخصیت، و درک و فهم ایشان در حوزه ی حقوق همسری است که زندگی ایشان و همسرشان را ممتاز می کند.
حال اگر سؤال شود که پافشاری و درخواست از همسر، برای رسیدن به درجه ی بالاتر علمی و یا اجتماعی، امری پسندیده است یا خیر؟ پاسخ این خواهد بود که اگر این درخواست، به قیمت سلب آرامش خانواده باشد، قطعاً مورد تأیید نیست. و اگر آرامش همسر و خانواده را بر هم نمی زند و زن و مرد هر دو با کمال رضایت، سختی و دشواری این راه را می پذیرند، بسیار امر پسندیده ایست. در همه ی شرایط، آن «آرامشی» که هدف ازدواج بوده است باید اصل باشد؛ حال چنانچه مواردی به دستیابی این اصل یاری رسانند، باید تقویت شوند؛ و چنانچه نقش بازدارندگی داشته باشند، باید حذف گردند.
باید توجه داشت که منظور از آرامش، آرامش سطحی یعنی داشتن رفاه و عدم تحمل سختی ها نیست؛ منظور از آرامش، امری معنوی است که به احساس، ادراک و تلقّی فرد از محیط خانه و خانواده بر می گردد. بالاخره کسی که می خواهد پیشرفت کند، تا اندازه ای راحتی خود و همسرش را از دست می دهد؛ اما هنر زوج ها در این است که بتوانند امور اجتماعی و خانه را به نحوی با یکدیگر جمع کنند که آرامش آنها مختل نشود.
زن و شوهر خوشبخت کسانی هستند که درک درستی از شرایط و موقعیت همسر خود داشته باشند و در پی این درک، شرایط همسر خود را به درستی بجا آورند. مثلاً ممکن است زنی از نظر مسائل فرهنگی و اجتماعی رشد چندانی نداشته باشد؛ ولی با توجه به جایگاه و شرایط همسر خود، محیط خانه و خانواده را به گونه ای مهیا کند که مرد بتواند در اجتماع بسیار خوب عمل کند و همواره راه پیشرفت خود را هموار ببیند.
شاید مثال ها و مصادیق در ذهن خواننده این شبهه را ایجاد کند که سمت و سوی همه ی این سخنان، در تأکید بر فاصله گرفتن زنان از امور اجتماعی و تشویق آنها به ماندن در خانه، به منظور ایجاد آرامش در خانواده است. در پاسخ باید گفت: نه اشتغال زن اصل است و نه خانه ماندن او؛ بلکه اصل، آرامش زن در کانون خانواده است. شاید در شرایط کنونی، که خانواده ها مستقل از یکدیگر زندگی می کنند و کارهای منزل به شدت و زمانبری گذشته نیست، بهتر باشد که زن – به خاطر تضمین آرامشش- به ارتباط های اجتماعی بیشتری بپردازد. در هر حال توصیه ی واحدی برای همه ی زنان وجود ندارد؛ بلکه همه ی این ها، بستگی به شرایط و روحیّات زن دارد. باید بررسی کرد که شرایط زن، فضای داخل خانه و فضا و نوع کار خارج از خانه، تا چه حد آرامش او را مختل و یا تضمین می کند.

3- خانه، ملجأ آرامش
بسیار شنیده ایم که در نگاه سنتی، زنِ خوب، زنی است که در خانه باشد و مهم ترین وظایف او نیز وظایفی باشد که در خانه تعریف می شود. قبل از ورود به بحث، ضروری است که واژه ی سنت، فارغ از بحث خانواده، به درستی و دقّت تعریف شود. روشن نبودن معنای این واژه، آسیب های فراوانی به ما و اجتماع ما وارد کرده است.
یکی از راه های تهاجم فرهنگی، تهاجم بر واژگان یک فرهنگ است که به طور نمونه در واژه ی سنت در جامعه با آن برخورد می کنیم. در مراجعه به لغت نامه های قدیمی، «سنت» چیزی ثابت و پابرجا تعریف شده است. بر اساس این تعریف، چیزی سنت می شود، که در گذر زمان و در فراز و نشیب های یک فرهنگ، ثابت بماند و در آن فرهنگ رسوخ کند. سنت مانند مُد نیست که یک دوره بیاید و دوره ی بعد برود. سنت ها آنچنان قوی هستند که توانسته اند طی دهه ها و دوره های مختلف از فراز و نشیب های سیاسی و اجتماعی عبور کنند و در فرهنگ یک جامعه اثرگذار و ماندگار شوند. اما در فرهنگ نامه های جدید، مانند فرهنگ لغات حییم – که فرهنگ نویس آن یک شخص یهودی است – معنای سنت عوض می شود؛ و نتیجه آن شده است که این واژه بین دو معنا در نوسان باشد. در لغت نامه ی حییم و فرهنگ نامه های جدید، سنت به معنای «قدیمی» و «ایستا»، در مقابل «نو» و «پویا» تعریف شده است.
به همین دلیل گاهی افراد جامعه به اعتبار معنای تلقینی سنت – به عنوان یک امر کهنه و مشمول مرور زمان – از پذیرش اموری که در فرهنگ ما رسوخ کرده و ماندگار شده است، امتناع می کنند. در اینجا ذهن، سنت را معادل یک امر قدیمی قرار می دهد و سریعاً یک علامت نفی و نهی روی آن می گذارد. در حالی که اگر بپذیریم که سنت، یعنی امری پایدار که در دوره های مختلف فرهنگ غنی ایرانی و در کشمکش ها و نزاع های دوره های گوناگون ماندگار مانده است، با اعتماد کامل به آن روی می آوریم.
بنابراین تعریف، نگاه سنتی جامعه ی ایرانی و جامعه ی شرقی و جامعه ی اسلامی، از یک سو اساسی ترین کار زن را تأمین آرامش در خانواده می داند و از سوی دیگر مناسب ترین مکان برای ایفاء این نقش را خانه معرفی می کند؛ و این همان سنت ماندگاریست که هم فرهنگ مذهبی و هم فرهنگ ملی ما، آن را تقویت کرده است. بر اساس این نوع از نگاه، برای این که آرامش زن حفظ شود، بی دلیل نباید زن را به خارج از خانه کشاند. اما امروزه با شرایط اجتماعی جدید جامعه ی ما و رشد عقلانی و اجتماعی زنان، برای همان حفاظت زن در داخل خانه و آرامشی که باید در این خانه داشته باشد، این امکان به وجود آمده است که زن بتواند _ تا حدی که به حیثیّت و آرامش و همسرداری، فرزنداری و خانه داری وی خللی وارد نشود – در اجتماع حضور پیدا کند.
فرهنگ دینی، سه مرتبه ی حیثیت فردی، حیثیت خانوادگی و حیثیت اجتماعی را برای زنان قائل است؛ تقدّم آنها نیز بر همین منوال است. در نگاه دین در درجه ی اول حیثیت فردی و کمالات شخصی زن اهمیت دارد؛ در درجه ی دوم، حیثیت خانوادگی زن و در درجه ی سوم حیثیت اجتماعی او. در موارد تزاحم و تعارض، یعنی هنگامی که یکی از آنها بخواهد فدای دیگری بشود نیز، باید همین ترتیب رعایت شود؛ یعنی جایگاه اجتماعی زن باید فدای خانواده بشود و جایگاه خانوادگی او فدای حیثیت فردی و کمالی اش.
مگر جایی که استثنایی رخ بدهد؛ و آن استثناء این است که کیان اسلام و مسلمین به خطر بیفتد؛ مثل حضرت زینب (سلام الله علیها) که در آن شرایط خاص، حیثیت فردی و خانوادگی اش را فدای وظیفه ی اجتماعی خود کرد یا شرایط خاصی که برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) به وجود آمده بود. این هم باید دقت شود که چنین شرایطی بسیار نادر و خاص است. از این موارد خاص در عصر حاضر، می توان از شرایط اول انقلاب یاد کرد؛ اما در شرایط عادی اجتماعی، هیچ زنی مجاز به فدا کردن حیثیت فردی و خانوادگی خود برای دستیابی به موقعیت اجتماعی نیست. البته چنین توصیه ای از سوی دین کاملاً مطابق با فطرت و میل باطنی زنان است و این یک امر تحمیلی و ذهنی، از سوی دین، برای زنان نیست؛ بلکه اساساً خواستگاه فطری زنان این گونه است.(6)
یک زن، به دست نیاوردن یک پست مهم اقتصادی یا از دست دادن مدیریت یک کارخانه و یا نیاوردن رأی برای نمایندگی مجلس را تعبیر به بدبختی نمی کند. زن، وقتی خود را بدبخت می داند که همسرش با او ناسازگار باشد، اخلاق بدی داشته باشد و یا … در واقع زن هنگامی احساس بدبختی می کند که در زندگی خانوادگی اش شکست خورده باشد.
به طور کلی «معمولاً خانم هایی شغلشان را خیلی دوست دارند که از همسرانشان خیری نمی بینند و همسرانشان آرامش گری کمتری دارند. در این صورت است که خانم ها ترجیح می دهند بروند جایی کار کنند که مثلاً بچه ها بگویند بارک الله، ممنون، شما چه قدر معلّم خوبی هستی و.. یک خلاء روانی عاطفی است که خانم را به شغل وابسته می کند. وقتی این نیاز از طرف شوهر ارضاء نشود، دانش آموزان، همکاران و مدیر با گفتن این که شما چقدر معلم خوبی هستی، نیاز او را برطرف می کنند.. این خلاء را شوهر ایجاد کرده به همین جهت اگر به دنبال آرامش همدیگر باشند مهم تر است.»(7)

سرّ دلبران در کلام دیگران
– مرد در کشاکش زندگی مردانه ی خود، احتیاج به یک لحظه آرامش دارد تا بتواند راه را ادامه بدهد. آن لحظه ی آرامش …. وقتی است که او در محیط سرشار از محبت و عواطف خانوادگی خودش قرار می گیرد… زن هم در کشاکش زندگی زنانه ی خود، به تلاطم هایی برخورد می کند؛ و چون روح او ظریف تر است بیشتر به آرامش، به آسایش، به تکیه کردن به یک شخص مطمئن احتیاج دارد. او کیست؟ او شوهر است.(8)
– مهمترین فایده و هدف ازدواج عبارتست از تشکیل خانواده. نفسِ این علقه ی زوجیت و تشکیل یک واحد جدید، مایه ی آرامش زن و مرد، و مایه ی کمال و اتمام شخصیت آنهاست. بدون آن، هم زن و هم مرد ناقصند. همه مسائل دیگر فرع آن است.(9)
– انسان برای رسیدن به آرامش و نیل به آرزوهایش انسان دیگری را به همسری انتخاب و اختیار می کند. نباید فراموش کند که آن دیگری نیز به همین منظور (رسیدن به آرامش و نیل به آرزوهایش) ازدواج کرده و امر پروردگارش را اطاعت کرده است… بنابراین هر یک از همسران برای تأمین آرامش و آرزوهای آن دیگری، در مقابل خداوند یگانه مسئولیت دارد و باید با تمام وجود خود تلاش کند که وظیفه خود را تا سر حد امکان انجام دهد؛ حتی اگر لازم باشد در رفتار خود تجدیدنظر کند که اگر مطلوب نیست آن را در جهت مثبت تغییر دهد.(10)
– … هر یک از زن و مرد فی نفسه ناقص و نیازمند دیگری است… به دلیل همین نقص و نیازمندی است که هریک از آن دو به سوی دیگری کشیده می شود تا با پیوند با او آرامش یابد؛ زیرا هر ناقصی مشتاق کمال خویش است و هر نیازمندی به کسی یا چیزی مایل است که نیاز او را برطرف سازد.(11)

احادیث
– پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به دختر جَحش فرمود: «دایی ات حمزه کشته شد» دختر جحش، استرجاع (إنّا الله) گفت وگفت : این را در پیشگاه خداوند، پاداش به شمار می آورم.
آن گاه، پیامبر (صلی الله علیه و آله) به وی فرمود: «برادرت نیز کشته شد» او استرجاع گفت وگفت: این را نیز در پیشگاه خدا، پاداش به شمار می آورم.
و بعد، پیامبر (صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «همسرت هم کشته شد» او دستش را بر سرش گذاشت و شیون سر داد. پیامبر خدا فرمود: «برای زن، هیچ چیزی با شوهر، برابری نمی کند.»(12)
– امام علی (علیه السلام): سه چیز، مایه ی اُنس است: زن سازگار، فرزند شایسته، و دوست همراه.(13)
– امام زین العابدین (علیه السلام): حق همسر، این است که بدانی خدای، او را مایه آرامش و اُنس تو قرار داده و بدانی که این، خود، نعمتی است از جانب خداوند به تو. پس، او را گرامی بداری و با او مهربان باشی.(14)
– امام صادق (علیه السلام) فرمود: «پنج چیز است که هر کس یکی از آنها را نداشته باشد، پیوسته، زندگی اش تلخ، فکرش پریشان، و دلش مشغول است: اول، تندرستی؛ دوم، امنیت؛ سوم، گشایش در روزی؛ چهارم، همدم سازگار». من گفتم: همدم سازگار چیست؟ فرمود: «زن خوب، فرزند خوب، و همنشین خوب». سپس ادامه داد: و پنجمین آنها – که جامع این چهار تاست- آسایش است.»(15)
– پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله): کسی که برای خودنمایی و شهرت ساختمانی بسازد در روز قیامت آن را بر پشت خود تا هفت زمین حمل می کند و سپس به صورت طوقی از آتش فروزان در گردن او در می آید و آن گاه در آتش پرت می شود. عرض کردیم: ای رسول خدا! چگونه برای خودنمایی و شهرت می سازد؟ فرمود: اضافه بر نیاز و کفایتش یا برای فخر فروشی می سازد.(16)
– پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) هر که خانه ای بفروشد و با پول آن خانه ای مانند آن نخرد، مالش برکت نمی یابد.(17)

پی نوشت ها :

1. روم/ 21: «وَ مِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً».
2. مطلع عشق (توصیه های آیت الله خامنه ای در مراسم خطبه عقد خطاب به زوج های جوان)، ص 27.
3. روم/ 21.
4. مطلع عشق (توصیه های آیت الله خامنه ای در مراسم خطبه عقد خطاب به زوج های جوان)، ص 27.
5. مطلع عشق (توصیه های آیت الله خامنه ای در مراسم خطبه عقد خطاب به زوج های جوان)، ص 27.
6. در یکی از کلاس های دختران این بحث را عنوان کردم، یکی از دانشجویان، به اعتراض گفت همه ی احکام اسلام و نظام سازی آن، به گونه ای است که زن، عاقبت سر از خانواده در بیاورد؛ درحالی که پیوسته ادعا می شود که نگاه دین، به زن و مرد برابر است؛ و من با این جهت گیری ها و سخنان مخالفم. گفتم عیبی ندارد؛ ولی من به شما ثابت می کنم که شما زنان نیز با این امر موافقید. هم اکنون سر همین کلاس، یک نظر سنجی مخفیانه و مکتوب انجام می دهیم؛ تا به شما ثابت کنم که اگر مجبور به انتخاب شدید؛ فطرتاً حاضر به فدا کردن کدام یک از این شئون هستید؟ گفتم اصل بر این است که یک زن بتواند هم در مسائل خانوادگی اش موفق باشد و هم در مسائل اجتماعی اش؛ اما بر فرض، شما به نقطه ای رسیدید که نتوانستید این دو را با یکدیگر جمع کنید. برایشان شش حالت در نظر گرفتم و از آنها خواستم که این شش حالت را به ترتیب اولویت، به کمک علامت کوچک تر و بزرگ رتبه بندی کنند؛ تا عاقبت مشخص شود بهترین و بدترین حالت، از نظر آنان کدام است؟ سه حالت اول را به نحوی مفروض کردم که خانواده فدا شود؛ و در سه حالت دیگر، اجتماع. گفتم فرض این است که شما بتوانید به بالاترین مدارج علمی دست پیدا کنید و در پی آن به چنان توفیقی اجتماعی برسید که لحظه لحظه ی اوقات شما برای کل جامعه مفید باشد که البته این امکان برای فرد، بسیار استثنایی است؛ حال فرض می گیریم که آن یک نفر شما باشید، اما رسیدن به چنین مرتبه ای، به قیمت یکی از سه گزینه ی زیر است:
الف. تصمیم بگیرید که اصلاً ازدواج نکنید.
ب- ازدواج کنید اما برای حفظ جایگاهتان، فرزنددار نشوید.
ج- دارای فرزند بشوید اما از پس تربیت آن برنیایید و فرزندتان لاابالی بار بیاید.
سه گزینه ی دیگر آن است که: به دلیل حفظ خانواده تان، مجبور به اقدام به یکی از موارد زیر باشید:
الف. قید پیشرفت علمی و اجتماعی خود را بزنید.
ب. موقتاً از خواست های علمی و اجتماعی خود صرف نظر کنید.
ج. اصل را بر خانواده بگذارید و وقت های آزادتان را به امور اجتماعی بپردازید.
بعد از نظرسنجی، دو گزینه بدترین گزینه ها بودند. آن دو گزینه عبارت بودند از: «من به عالی ترین مرتبه ی علمی و اجتماعی برسم؛ ولی ازدواج نکنم»؛ و گزینه های دیگر آن که: «من به عالی ترین مرتبه علمی و اجتماعی برسم اما قادر به تربیت صحیح فرزندم نباشم.»
در حقیقت خواستگاه فطری آنان در این نظر سنجی به وضوح نشان داده شده بود. آنها حاضر به کسب بالاترین مدارج علمی و اجتماعی، به قیمت فدا شدن خانواده نبودند.
7. خانواده ی پویا، ج 5، صص 62- 63.
8. مطلع عشق (توصیه های آیت الله خامنه ای در مراسم خطبه عقد خطاب به زوج های جوان)، ص 28.
9. همان، ص 18.
10. آیینه ازدواج و روابط همسران، (سید ضیاء الدین صدری)، ص 196.
11. تفسیر المیزان، ج 16، ص 166.
12. الکافی، ج 5، ص 506؛ «الکافی عن أحمد عن محمّد عن معمّر بن خلاّد، قال: سَمعتُ أبَا الحَسَن (علیه السلام) یَقولُ: قالَ رَسولُ الله (صلی الله علیه و آله) لِابَنه جَحش: قُتِلَ خالُک حَمزَهُ : قالَ فَاستَرجَعَت: أَحتَسبُهُ عِندَالله. ثُمَّ قالَ لَها: قُتِل زَوجُکِ، فَوَضَعَت یَدَها عَلی رأسِها و صَرَخَت! فَقالَ رَسولُ الله (صلی الله علیه و آله) ما یَعدِلُ الزُّوجَ عِندَ المَرأهِ شَی ءُ.»
13. بحارالانوار، ج 75، ص 229؛ «الإمام علیّ (علیه السلام): الاُنسُ فی ثَلاثَه: الزَّوجَهِ المُوافقَهِ وَ الوَلَد الصِالحِ، وَ الأخِ المُوافِقِ.»
14. کتاب من لایحضره الفقیه، ج2، ص 621؛ «الأمام زین العابدین (علیه السلام) أمّا حَقُّ الزّوجَهِ، فَأَن تَعلَمَ أَنَّ اللهَ عَزَّو جَلَّ جَعَلَها لَکَ سَکناً و اُنساً فَتَعلَمَ أنَّ ذلِکَ نِعمهَ مِنَ اللهِ عَزَّ و جَلَّ عَلَیکَ، فَتُکرِمَها و تَرفُقَ بِها.»
15. الخصال، ص 284، ح 34؛ «الخصال عن أبی خالد السجستانیّ عن الإمام الصادق (علیه السلام):خَمسُ خِصال مَن فَقَدَ واحِدَهً مِنهُنَّ لَم یَزَل ناقِصَ العَیشِ، زائِلَ العَقلِ، مَشغولَ القَلب: فأوَّلُها صَحَّهُ البَدَن، و الثّانِیَهُ الأمنُ، وَ الثَّالَثهُ السَّعهُ فِی الرِّزقِ، و الرّابِعهُ الأنیسُ المُوافِقُ. قُلتُ: و مَا الأنیسُ الموافِق؟ قالَ: الزَّوجَهُ الصّالِحَهُ وَ الوَلَدُ الصّالحُ، وَ الخَلیط الصّالحُ، و الخامِسه و هِیَ تَجمعُ هذِهِ الخصالَ: الدَّعَهُ»
16- وسایل الشیعه، ج 5، ص 339. «رسول الله (صلی الله علیه و آله) مَن بَنی بُنیاناً رِیاءً و سُمعَهً حَمَلَهُ یَومَ القِیامَهِ إلی سَبع أرَضِینَ، ثُمّ یُطَوِّقُهُ ناراً تُوقَدُ فی عنُقِهِ، ثُمّ یُرمی بِهِ فی النارِ، فقُلنا: یا رسول الله، کَیفَ یَبنِی رِیاءً و سُمعهً؟ قالَ: یَبنی فَضلاً علی ما یَکفِیهِ أو یَبنی مُباهاهً.»
17- مستدرک الوسال، ج 13، ص 295؛ «رسول اللهُ (صلی الله علیه و اله): مَن باعَ داراً ثُمَّ لَم یَجعَل ثَمَنَها فی مِثلِها لَم یُبارَک لَهُ فیها.»
منبع مقاله :
بانکی پورفرد، امیر حسین، (1391)، سّر دلبران (عوامل آرامش بخش و نشاط آفرین در خانواده)، اصفهان: حدیث راه عشق، چاپ ششم

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید