عزم شهادت

عزم شهادت

نویسنده:محمد جواد صاحبی
حسین علیه السلام در آخر ماه رجب که اوایل حکومت یزید بود برای امتناع از بیعت از مدینه خارج شد و چون مکّه را حرم امن آلهی می داند و در آنجا امنیت بیشتری وجود دارد و مردم مسلمان ، احترام بیشتری برای آنجا قائل هستند و دستگاه حکومت هم مجبور است نسبت به مکّه احترام بهتری می داند بلکه برای اینکه مکّه را مرکز اجتماع بیشتری می یابد. زیرا: در ماه رجب و شعبان که ایام عمره است مردم از اطراف و اکناف به می ایند و بهتر می توان مردم را ارشاد کرد و آگاهی داد. بعد هم موسم حجّ فرا میرسد که فرصت مناسبتری برای تبلیغ است . بعد از حدود دو ماه توقف در مکّه نامه های مردم کوفه می رسد. و این در حالی است که امام (ع) دریافته است که اگر در ایام حجّ در مکه بماند ممکن است در همان حال احرام که قاعدتا کسی مسلح نیست ، مامورین مسلح بنی امیه خون او را بریزند هتک خانه کعبه شود، هتک خانه کعبه شود هتک حجّ و هتک اسلام شود، هم فرزند پیغمبر در حریم خانه خدا کشته شود و هم خونش هدر رود. بعد شایع کنند که حسین بن علی با فلان شخص ، اختلافی داشت و او حضرت را کشت و قاتل هم خودش را مخفی کرد، در نتیجه خون امام به هدر رود. از این رو آن حضرت با وصول نامه های مردم کوفه که در آنها امام (ع) را، دعوت به کوفه کرده و وعده یاری و حمایت آن حضرت داده بودند به جانب کوفه حرکت کرد. کوفه ، ایالت بزرگ و مرکز ارتش اسلامی بود. این شهر که در زمان عمر بن الخطاب ساخته شده بود، یک شهر لشکر نشین بود و نقش بسیار موثری در سرنوشت کشورهای اسلامی داشت و اگر مردم کوفه در پیمان خود باقی می ماندند احتمالا امام حسین علیه السلام موفق می شد. در آغاز حرکت ، عده ای از خویشان و نزدیکان دور او جمع شدند و بنای توصیه و نصیحت را گذاردند تا شاید حسین (ع) را از این کار منصرف کنند. از جمله ابن عباس وقتی که امام (ع) را در تصمیم خویش استوار یافت به او پیشنهاد کرد: حالا که قصد عزیمت از مکّه را داری پس به یمن و کوهستانهای اطراف آن برو و آنجا را پناهگاه قرار ده . ولی حسین (ع) آگاهانه تصمیم گرفته است و این سخنان در عزم راسخ او نمی تواند خللی ایجاد کند بنابراین به راه خود ادامه می دهد. در بین راه یکی از امام می پرسد: چرا بیرون آمدی ؟
معنی سخنش این بود که تو در مدینه جای امنی داشتی آنجا در حرم جدت کنار قبر پیغمبر کسی معترض نمی شد. یا در مکّه می ماندی کنار بیت اللّه الحرام ، اکنون که بیرون آمدی برای خودت خطر ایجاد کردی! امام (ع) در جواب فرمود: اشتباه می کنی ، من اگر در سوراخ یک حیوان هم پنهان شوم ، آنها مرا رها نخواهند کرد، تا این خون را از قلب من بیرون بریزند، اختلاف من با آنها اختلاف آشتی پذیری نیست آنها از من چیزی می خواهند که من به هیچ وجه حاضر نیستم زیر بار آن بروم من هم چیزی می خواهم که آنها به هیچ وجه قبول نمی کنند. قافله امام به سر حد کوفه می رسد در این هنگام با لشکر حر مواجه می گردد، حسین علیه السلام در اینجا خطاب به مردم کوفه می فرماید: شما مرا دعوت کردید، و من هم اجابت کردم ، اما اگر منصرف شدید و نمی خواهید بر می گردم . البته این معنایش این نیست که برمی گردم و با یزید بیعت می کنم و از تمام حرفهایی که در باب امر به معروف و نهی از منکر شیوع فسادها و وظیفه مسلمانان ، در این شرایط گفته ام ، صرف نظر می کنم ، بیعت کرده و در خانه خدا می نشینم و سکوت می کنم ! خیر، من این حکومت را صالح نمی دانم و برای خود وظیفه ای قائل هستم . شما مردم کوفه مرا دعوت کردید گفتید: ای حسین ! تو را در هدفی که داری یاری می دهیم ، اگر بیعت نمی کنی ، نکن . تو به عنوان امر به معروف و نهی از منکر اعتراض داری ، از اینرو قیام کرده ای ، ما تو را یاری می کنیم من هم آمده ام سراغ کسانی که به من وعده یاری داده اند، حالا می گویید: مردم کوفه به وعده خودشان عمل نمی کنند بسیار خوب ! ما هم به کوفه نمی رویم ، برمی گردیم به جایی که مرکز اصلی خودمان است . به مدینه یا به حجاز یا به مکّه می رویم تا خدا چه خواهد؟ بخر حال ما بیعت نمی کنیم ولو بر سر بیعت کردن کشته شویم.
منبع:حکایت ها و هدایت ها

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید