7. و بالاخره در پارهای دیگر از گزارههای مربوط به ایمان، آثار و نتایج فراگیر دنیوی و اخروی ایمان مطرح گردیده است: «إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ یَقُومُ الاْءَشْهَادُ» (غافر / 51)؛ «إِنَّ اللّهَ یُدَافِعُ عَنْ الَّذِینَ آمَنُوا» (حج / 38). و عناصر بسیار دیگری وجود دارد، چون متعلق ایمان (تصدیق ماجاء به النبی(ص) و…) انواع ایمان، ایمان و معرفت و… که برای پرهیز از تطویل، دامن سخن را کوتاه میکنیم. هر یک از این گزارهها دربردارنده عناصر و مؤلفههایی است. با بررسی و پژوهش بر روی هر یک از این مؤلفهها، یک انگاره ذهنی و طیف معنایی خاصی فراهم میآید که این مؤلفهها بر آنها صدق میکند.
به احتمال بسیار زیاد، ارجاعات مضمونی ـ تحلیلی علامه طباطبایی(ره) در تفسیر المیزان مبتنی بر همین روش است. ایشان با اتکا بر خود قرآن و انگارههای درونمتنی، مفاهیم قرآن را کشف و معناشناسی مینماید. از برخی عبارات ایشان معلوم میشود که «جری و انطباق» ایشان هم در همین راستا قرار دارد. ایشان مفهوم جری را چنین توضیح میدهد: «نظر به اینکه قرآن مجید کتابی است همگانی و همیشگی، در غایب مانند حاضر جاری است و به آینده و گذشته مانند حال منطبق میشود؛ مثلاً تکالیفی که در برخی آیات، در شرایط خاصی برای مؤمنین زمان نزول بار میشوند، برای مؤمنانی که پس از عصر نزول دارای همان شرایط هستند نیز، بیکم و کاست، بار خواهند بود. بعضی از روایات، بطن قرآن، یعنی انطباق قرآن را به مواردی که به واسطه تحلیل به وجود آمدهاند، از قبیل جری میشمارد (طباطبایی، ج3، ص67).
اما حقیقت آن است که ارجاع آیات قرآن به یکدیگر در روایات تفسیریِ پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و امامان معصوم علیهمالسلام نمونههای بسیاری دارد. همینطور روایات تفسیریِ صحابه و تابعین نشاندهنده این روش از تفسیر قرآن است.
پس از عهد تدوین نیز آثاری ویژه درباره تفسیر قرآن به کمک مضمونهای درونمتنی قرآن تحریر یافت؛ بهطور نمونه، میتوان از وجوه القرآن مقاتل نام برد. سیوطی مینویسد: «قدیمترین تصنیف به این نام، اثر مقاتل بن سلیمان بلخی (150ه••) است که در آن، الفاظ مشترک و دارای معانی متعدد، چون نور، هدایت، مودّت و… استخراج شده است (سیوطی، ج1، باب 39 و پلنویا، ص89).
ب) محکمات و اصول روشنگر
همانطور که پیش از این بیان شد، در قرآن، آموزهها و گزارههای قرآنی در بازنمود معانی بر دو گروه تقسیم میشوند: دستهای از آیات در چگونگی ارائه معانی خود، موصوف به محکماتاند و دستهای دیگر از آنها متشابهاند. هر یک از این دو دسته آیات ویژگی خاصی دارند. در ویژگی محکمات این عنصر مورد تأکید واقع شده است که آنها «امالکتاب» هستند؛ همچنان که در بیان ویژگی متشابهات، این نکته مورد هشدار است که «دستآویز دلمریضان» واقع میشوند (آلعمران / 7).
قدر مسلّم و مناقشهناپذیر این آموزه در بُعد سلبی، آن است که نمیتوان مفهوم ظاهری آیات متشابه را مراد خداوند دانست. تعبیراتی چون «وَأَضَلَّهُ اللّهُ عَلَی عِلْمٍ» (جاثیه / 23)؛ «وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَی مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ» (نساء / 171)؛ «وَیُحَذِّرُکُمْ اللّهُ نَفْسَهُ» (آلعمران / 28)؛ «وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی» (طه / 121) و مانند اینها را نمیتوان به تنهایی و بدون ارجاع و انضمام به محکمات اخذ نمود.
در بُعد ایجابی، یعنی نقش چهرهگشایی و راززدایی محکمات نسبت به متشابهات نیز، با توجه به «امّالکتاب» نامیده شدن محکمات، که مرجع بودن و اصل بودن را میرساند و بیان وصف «راسخ در علم» که مُشعر بر علیت است، این نتیجه به دست میآید که محکماتِ کتاب، قرینه و مأخذ بسیار مهم در رفع تشابه است. به همین خاطر، قرآنپژوه اندیشمند، طبرسی، پس از پذیرش دیدگاه فهمپذیری متشابهات در سایه محکمات و نقل روایت امام باقر(ع) که فرمودند: «کان رسول الله افضل الراسخین فی العلم قدعلم جمیع ما انزل الله علیه من التأویل و التنزیل و ما کان الله لینزل شیئا لمیعلمه تأویله، هو و اوصیاؤه من بعده یعلمونه کلّه» مینویسد: «از مؤیدهای این برداشت آن است که صحابه و تابعین بر تفسیر تمامی آیات قرآن اتفاق دارند و کسی از آنان را سراغ نداریم که به بهانه متشابه بودن، از تفسیر آیهای درگذرد. ابنعباس میگفت: من از راسخان در علمم» (طبرسی، ج2ـ1، ص701).
ج) تحدید قلمرو معنا
چنانکه میدانیم، برخی از آیات قرآن کریم عمومات و اطلاقاتی دارند که در آیات دیگر تخصیص و تقیید خورده است. همین طور وقوع نسخِ حکمِ برخی آیات توسط آیاتی دیگر نیز فیالجمله قطعی است. هر یک از عموم و اطلاق عبارتاند از استغراق و فراگیری همه افراد و مصادیقشان، لکن با این تفاوت که عام، جمیع افراد تحت پوشش خود را به صورت عطف به «و» در برمیگیرد؛ چنانکه «اکرم کلّ عالم» یعنی: اکرم هذا العالم و ذاک العالم و ذاک العالم و… ؛ ولی مطلق، تمامی مصادیق خود را به صورت عطف به «أو» تحت پوشش قرار میدهد؛ چنانکه «أعتق رقبهً» یعنی: أعتق هذه الرقبه، أو تلک الرقبه، أو تلک الرقبه (خراسانی، ج1، ص332).
بدون تردید عمومات و اطلاقات قرآن اختصاص به قلمرو احکام ندارد، بلکه افزون بر آموزهها و احکام فردی و اجتماعیِ قرآن، حوزه وسیعتر معارف گوناگون اعتقادی را نیز فرامیگیرد؛ از اینرو، برای دستیابی به مراد جدّی خداوند، در تمامی این عرصهها نمیتوان به ظهور ابتدایی عمومات و اطلاقات اکتفا کرد، بلکه باید از آیات دیگر که قلمرو معنای اینها را تبیین و تحدید مینماید، تفحص و جستوجو نمود.
همانطور که تحدید حکمِ عام و تقیید حکم مطلق (اعم از احکام تکلیفی یا پیامهای اعتقادی و معارفی) نسبت به برخی افراد، امری ضروری است، توجه به دفع یک حکم تشریعی از سوی شارع، که به حسب ظاهر اقتضای استمرار دارد، و جایگزینی آن به حکمی دیگر نیز، در فهم مراد جدّیِ آیات ناسخ و منسوخ ضروری است.
د) روشنگری، رفع ابهام و دفع شبهه
قرآن در پرداختن به موضوعات، همه جوانب یک موضوع را یکجا و به یکباره بیان نکرده، بلکه بنا به مصالح تربیتی و هدایتی، در هر مناسبتی زاویهای از آن موضوع را بیان کرده است. در اینجا، نگاه بریده و غیرناظرِ آیات به یکدیگر، گاه منشأ ابهام، بلکه سؤال جدّی و منشأ سوء برداشت میگردد و گمان ناسازواری قرآن را در ذهنهای محدودبین پدید میآورد.
بهطور نمونه، قرآن در غیبآگاهی پیامبرانه، گاه تعبیری به ظاهر نفیکننده دارد: «وَلَوْ کُنتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنْ الْخَیْرِ» (اعراف / 188) و در عین حال، برخی آیات، نهانآگاهی پیامبران را گوشزد مینمایند: «وَأُنَبِّئُکُمْ بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ» (آلعمران / 49) و «وَقُلْ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ» (توبه /105).
طبیعی است که در اینجا فقدان یک نگرش همهجانبه و فراگیر به قرآن، وسوسهانگیز و خطاساز اندیشه خواهد بود. در اینجاست که بزرگان استواراندیش با نگاهی فراگیر به تبیین این معضل میپردازند. استاد مطهری در حل این تعارض بدوی با استناد به آیات 25ـ27 سوره جن موضوع را چنین تبیین مینماید: به حسب مفاد این آیات، غیبآگاهی پیامبران بدون ارتضای الهی نفی میشود، لکن در فرض ارتضای خداوند، چنین علمی در پرتو افاضه الهی اثبات میگردد. پس آنچه نفی میشود (علم مستقل)، غیر از آن چیزی است که اثبات میشود (علم تبعی).
2.1.3. استفاده از سنت مأثور معصوم
همانطور که در خلال مباحث گذشته دیدیم، فرستنده قرآن تنها به فرستادن قرآن در میان مردم اکتفا نکرده و آنها را در تعامل با کتاب خویش بلاتکلیف باقی نگذاشته، بلکه آیین بهرهگیری از این متن زندگیساز را نیز در پیش روی انسانها قرار داده است.
به اتفاق نظر فریقین، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به غیر از ابلاغ وحی قرآنی بر مردم، رسالت تبیین معانی قرآن و تشریح فرایض و سنن آن را نیز بر عهده داشتند. قرآن کریم درباره این مسئولیت میفرماید: «وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ» (نحل / 44). همانگونه که پیداست این آیه به نوبه خود یک اصل کلیدی و هرمنوتیکی در فهم قرآن را در اختیار قرآنپژوهان قرار میدهد (طباطبایی، ج12، ص261). مفاد این آیه آن است که در فرایند معناشناسی قرآن، همان طور که استمداد از قراین درونی قرآن امری ضروری است، بهرهگیری از تبیین پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نیز، که کانون وحی تشریعی است، اجتنابناپذیر است.
افزون بر این، به حسب روایتی که تقریبا متواتر میان فریقین است، سنت عترت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و امامان معصوم علیهمالسلام که مؤید به «وحی تسدید»اند نیز برخوردار از همان اعتبار سنت پیامبر است. «ایها الناس انما انا بشر اوشک ان ادعی فاجیب و انی تارک فیکم الثقلین، الثقل الاکبر والثقل الاصغر، الثقل الاکبر کتاب الله تعالی، حبل ممدود من السماء الی الارض، و عترتی اهل بیتی، ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض؛ فانظروا کیف تخلفونی فیهما، فلاتسبقوهم فتهلکوا، و لاتعلموهم فانهم اعلم منکم» (متقی هندی، ج1، ص44).
البته تمایز میان سنتِ مأثور در مقایسه با چهرهگشایی آیات در پرتو همدیگر، از این لحاظ درخور توجه است که سنت از نظر سند دارای اعتبارات گوناگون است. دستهای از روایات از نظر سند متواتر به شمار میآیند، پارهای دیگر روایاتِ غیرمتواتر لکن محفوف به قرینهاند و دسته سومی از روایات نیز خبر واحدند. اخبار گروه اول در توضیح و گویاسازیِ معانی آیات، خواه در موضوعات اعتقادی و تبیین اندیشههای بنیادی دینی و یا موضوعات تاریخی و شرح قوانین و سنن تکوینی و تشریعی، همانند عقل بیّن و مفاهیم صریح قرآن، نقش اساسی دارند و تعیینکننده معنا محسوب میشوند؛ اما اخبار تفسیریِ محفوف به قرینه و نیز اخبار آحاد، در شرح تکالیف و وظایف عملی دارای نقش تعیینکننده و حجتاند، اما در قلمرو باورهای پایه، جهانبینی، انسانشناسی، پیامبرشناسی و امامت و معارفی از این دست، محل تأمل و دقت است.
از سوی دیگر، بازکاوی نقشهای گوناگون و کارکردهای متفاوت سنت مأثور در شرح و گویاسازی آیات، خود موضوعی درخور پژوهش است. بخشی از روایاتِ ناظر به قرآن در واقع رهیافت معرفت معصومانه پیشوایان برگزیده پروردگار از شعاع حقایق قرآنی است که به منظور دفع ابهام و ارتقای آگاهی قرآنی امت به شرح و تفسیر آیات پرداخته و به نوبه خود دارای گونههای مختلف است. عمرو بن عبید معتزلی از امام باقر(ع) معنای آیه «أَوَلَمْ یَرَی الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَوَاتِ وَالاْءَرْضَ کَانَتَا رَتْقا فَفَتَقْنَاهُمَا» (انبیاء / 30) را پرسید. امام فرمودند: آسمان بسته بود و باران نمیبارید و زمین بسته بود و گیاهی نمیرویاند. بار دیگر پرسید: مرا از معنای این سخن خدای عزوجل «وَمَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَی» (طه / 81) آگاه فرما که غضب خدا چیست؟ امام فرمود: غضب خدا عذاب اوست. ای عمرو! هر کس گمان کند چیزی خدا را دگرگون میکند، در واقع کافر شده است (مجلسی، ج4، ص67).
نقش بخش دیگری از روایات مأثور در ارتباط با قرآن کریم، شرح مفاهیم باطنی و ژرفاهای نهانی آیات قرآن به گونههای مختلف است. تأویل در مفهوم به سطح آوردن معانیِ عمیق آیات، که در اثر شرایط روحی و آگاهی درونی فراهم میآید، هرگز نفیکننده معنای ظاهری نیست، بلکه در طول معنای ظاهر و نوعی دلالت التزامی غیربیّن است.
و بالاخره آنکه احتمالاً میتوان گفت مهمترین نقش سنت بُعد روشگذاری و قاعدهسازی آن است. این نقش با کلیددهی به مردم، چگونگی تعامل با قرآن و شیوه بهرهگیری از معارف قرآن را به آنان میآموزد، تا مردم خود در پرتو راه و رسم درست، به معنای آیات دست یابند. اهتمام آن نخبگان مینوی بیش از هر چیز آن بود که به انسانها گوشزد نمایند که صفای نفس و معرفت ذواضلاع درونی و بیرونی دو سررشته گوهرین در تقرب به کرانههای بیپایان قرآنی است.
3.1.3. توجه به زمینهها و ظرف ظهور متن
قرآن کتاب تربیت و هدایت برای فرد و اجتماع انسانی است که در عصری ویژه از تاریخ حیات بشر ظهور یافت؛ بنابراین، قرآن ناظر بر واقعیتهای موجود در جامعه بشر و به منظور سامانمند کردن زندگی مخاطبهای عصر نزول و روزگاران دیگر و حرکت آنان به سوی یک آرمان والا و وضع مطلوب نازل گردید. یکسوی این ظرف به فرهنگ، عقاید، آداب و عادات جاهلیت بازمیگردد و سوی دیگر آن به روزگار بعثت و دوران بیست و چندساله نبوت پیامبر اکرم(ص) و رخدادها و فراز و فرودهای جامعه جدید صدر اسلام؛ از اینرو توجه به فرهنگ، اقتضائات و سطح بینش و کنش مردمان عصر بعثت، اعم از موافقان یا مخالفان اندیشه جدید، چشماندازی مناسب و قراینی درخور در اختیار جویندگان معارف قرآن و پژوهشگرانی قرار میدهد که قرنهای متمادی از آن عصر و فضا فاصله دارند. اما روشن است که این عناصر در صورتی میتوانند قراین روشنگر و مفید به شمار آیند که با اسناد معتبر و قابل اعتنا نقل شده باشند.
از سوی دیگر، آگاهی از فرهنگ، زمینهها و فضاهای نزول آیات قرآن، همچنان که اندیشمندان اسلامی تصریح کردهاند، به هیچ روی معانی عام و فراگیر آیات قرآن را به مخاطبان عصر نزول اختصاص نمیدهد (شعبان، ص412؛ طوسی، ج3، ص93 و زمخشری، ج4، ص282)؛ همانطور که ناظر بودن قرآن بر واقعیتهای عینی زندگی مخاطبها و ضرورت توجه به این نوع قرینه در کشف همهجانبه مفاهیم قرآن، هرگز مستلزم تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ عصر نزول و عصریانگاری معارف آن نیست.
4.1.3. دانشهای عصری
اگر بخواهیم از لحاظ جایگاهشناسی علوم گوناگون بشری ملاحظه کنیم، قرآن در هیچیک از این رشتهها قرار نمیگیرد؛ زیرا با آنکه قرآن برخوردار از منطق و احتجاج است و از همه حقیقتجویان میخواهد که آزاد از تنگناهای تقلید و تبعیت و صرفا با ابزار علم و برهان آن را پذیرا شوند، اما نمیتوان آن را کتابی فلسفی دانست. همچنین با اشتمال قرآن بر ویژگیهای ادبی و هنری، منصفانه نیست که آن را کتاب ادبی و هنری صرف معرفی نماییم. گوشهزنیهای فراوان قرآن بر اسرار کاینات و پدیدههای ریز و درشت آن نیز نمیتواند این وسوسه را در ما بپرورد که آن را یک کتاب علمی به شمار آوریم و از منظر تفسیر علمی به افق حقایق قرآن گام نهیم. چه اینکه مقصد و مقصود اصلی و اوّلی این کتاب پیش و بیش از هر چیز هدایت و راهنمایی بشر در تمامی جهاتی ـ بینش و منش ـ است که نیازمند راهنمایی در تکاپوی زندگی توحیدی است.
با توجه به آنچه گفته شد، طبیعی است که رهیافتهای قطعی دانش تجربی به نوبه خود میتواند در فهم بهترِ موضوعاتی که در دانش تجربی کارآیی دارد، یعنی آیات و مضامین قرآنیِ ناظر به عالم طبیعت و جهانشناسی، راهگشا، ابزار و مددکار مفسّر باشد، مشروط بر آنکه گرفتار علمزدگی و تطبیق آیات بر دستاوردهای متغیر و غیرقطعی علوم تجربی و انحصار در روش حسی ـ تجربی نگردیم که خود راهگمکردگی است.
5.1.3. تدبّر و خردورزی
تدبر در آیات الهی از دعوتهای مکرر قرآن کریم است؛ «کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُوْلُوا الاْءَلْبَابِ» (ص / 29). این فراخوانی گسترده به تعقل، تدبر، تفکر و تأمل در محتوای قرآن، در عین حال، ترسیمکننده شیوه و ارائهکننده نوعی متد اساسی در کشف و استخراج معارف قرآن است. به تعبیر استاد مطهری، مخاطب قرآن در این جهت، عقل انسان است و قرآن با زبان منطق و استدلال با او سخن میگوید (مطهری، ج2ـ1، ص35).
ارزش منطقی و معرفتشناختی عقل، به مفهوم نیروی درک واقعیتها، اعم از عقل بدیهی و نظری، در زمینهای که عرصه کارآیی و کارکرد آن است، ذاتی است؛ یعنی از این منظر، عقل خود منبعی فوق سؤال است؛ چه اینکه از این لحاظ، عیاری برتر از خود عقل وجود ندارد و هر گونه استدلال عقلی بر حجیت و اعتبار عقل، مستلزم حجیت پیشین خود عقل و مستلزم دور و محال است.
افزون بر تحلیل یاد شده، از منظر تصریح متون دینی اسلام، ترغیبهای مکرر نسبت به تفکر، تدبر و تفقّه در دین، همه گویای این حقیقت است که قوه شعور، یعنی نقطه متمایز انسان و رهآورد مدرکات این نیرو در چشمانداز شرع، دارای ارزش مثبت تلقی میشود؛ زیرا دعوت به مقدمهای که نتیجهای بر آن مترتب نگردد، خلاف حکمت است و درخور شأن شارع مقدس نیست. به بیان دیگر، مفاد برخی از آیات شریفه در دعوت به تعقل و تدبر، مانند آیه 10 سوره انفال، از نوع دلالت مطابقی است، همچنانکه آیات بسیاری، مانند آیه 111 سوره بقره، نیز به دلالت التزامی، اعتبار فهم عقل را بیان مینماید.
بنابراین، عقل همانگونه که گویای اصل ضرورت دین در زندگی انسان است، در چگونگی فهم متن دینی نیز راهگشاست و نادیده گرفتن این عنصر منشأ انحرافهای فراوان در تاریخ دیانت بوده است؛ به عبارت دیگر، پس از فراهم آوردن اطلاعات، اگر نیروی درایت و داوری و تحلیلگری اجتهادیِ عقل در تفسیر محتوا و مقصود قرآن در میان نیاید، یک رهیافت سطحی، خام و انحرافی ظهور مینماید که چهبسا مناقض جدی با غرض گوینده باشد. تدبر در مفاد آیات قرآن، فراهمکننده نقشها و کارکردهای گوناگون و متنوع عقل در ارتباط با قرآن است.
اساسیترین جایگاه نیروی خردورزی در بعد استنساق و استنتاج از منابع و ابزارهای دیگر است. از این منظر، مبانی و زیرساختهای دینی به وسیله عقل تحلیل و تنقیح میگردد. آیات توحیدی و هستیشناسی و آغاز و فرجام جهان، انسان و سرنوشت او، نبوتها و سنتهای حاکم بر جوامع، در پرتو عقل، تبیین مناسب خود را مییابد (کلینی، کتاب توحید). روشنگری، تثبیت و تقویت مفهوم ظاهری آیات به عنوان مراد خداوند، کشف لوازم و نیز بُعد تأویلی و عدول از تفسیر لفظی در آیات متشابه، از نمونههای تأثیربخشیهای عقل در فهم قرآن است؛ به طور نمونه، خلود در عذاب دوزخ از مفاهیمی است که از ظاهر آیات قرآن استفاده میشود (بقره / 167). تبیین و تحلیل عقلیِ این موضوع، صرفنظر از ظواهر شرعی، نیازمند تأمّل جدی است؛ مثلاً، یک رویکرد در توجیه عقلانی موضوع یادشده این است که انسان در پرتو انگیزهها و اعمال خویش صورتی نفسانی به تناسب نیکیها و بدیها پیدا میکند؛ اگر اعمال و انگیزههای وی نیکو باشد، صورتی نیک و اگر زشت باشد واجد نفسی پلید خواهد شد. اگر این صورتها در نفس رسوخ نیافته باشد، تغییرپذیر است و اگر به مرتبه رسوخ و ثبات رسیده باشد، شاکله او بر آن اساس ظهور و تثبیت مییابد. از اینرو نفوس آلودهدامن ساختار وجودشان با پلیدی و گناه عجین گشته، متن جانشان در غرقاب عذاب آغشته است و به همین دلیل قرین آتش خواهند بود (طباطبایی، ج1، ص412).
از صادق آل محمد صلیاللهعلیهوآله چنین روایت شده است که فرمودند: «همانا این قرآن سرچشمه هدایت و روشنای شب تاریک است؛ پس بر هوشمند است که در آن ژرفکاوی ورزد و برای پرتوافشانی آن دیده خویش را بگشاید؛ زیرا خردورزی، حیات دل بیناست، چنانکه جویای روشنی در تاریکیها به وسیله نور راه میجوید» (کلینی، کتاب فضل قرآن، روایت 5).
در همین خصوص میتوان گفت که آگاهی از صفات و ویژگیهای گوینده نیز از جمله قراین عقلی است که در فهم درست کلام وی مؤثر است؛ از اینرو، آگاهی و اذعان به کمال و تعالی مطلق خدا و تنزیه او از خصایص موجودات محدود و مادی، نقشی بسیار خطیر در تفسیر آیات مربوط به افعال و صفات خدا و حقایق ماورایی قرآن ایفا میکند.
پایانبخش این مقال، یادآوری این نکته است که فرایند تفسیر متن از معناشناسی واژگان آغاز میشود و به جملهشناسی و نگرش پیوستاری و همهجانبه متن و بهرهگیری از تمامی منابع و قراین ایضاحی و تعیّنبخش میپیوندد، نه التفات به برخی از این مؤلفهها و غفلت از عناصر دیگر. تنها در این فرض و با این شیوه که به تفقه در دین نامبردار است؛ تا حدود قابل ملاحظهای میتوان به سلامت تفسیر متن و درک و کشف ایدههای مؤلف متن اطمینان یافت. این همه مشروط بر آن است که مدعی تفسیر از صلاحیتهای لازم علمی (اعم از علوم ادبی و زبانشناختی، علوم عقلی و نقلی) و پالایش روانی، انگیزه حقیقتجویی، تمحض روحی و شرایط اجتهاد در دین برخوردار باشد (سیوطی، نوع 78؛ زرکشی، نوع 41 و مطهری، ص33).
پینوشت ها :
1 عضو هیئت علمی و مدیرگروه علوم قرآنی مؤسسه پژوهشی حوزه و دانشگاه.
2. semantic
3. norms
4 . مناسب است توجه شود که در نظام زبان، ترکیبی از صداهای بیمعنا چون: «آ»، «ر»، «د» یک «نشانه» یا ساخت معنادار را تشکیل میدهند و مجموعهای از نشانهها جمله را.
5 . دلالت کلام بر معنایی که صحت و درستی کلام متوقف بر لحاظ آن معناست، مثل موارد ایجاز و حذف به قرینه تقدیر.
6 . وجود قرینهای به همراه کلام و دال بر معنایی جز معنای عبارت گوینده، که آن را تنبیه یا ایما گویند.
7 . لوازم غیربیّن را دلالت اشاره گویند.
8 . معنایی که لازم معنا و مدلول کلام است و تصور مدلول کلام، ملازم با آن معناست، در اصطلاح، بیّن به معنای اخص نام دارد و دلالت آن التزامی است.
9 . لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمْ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ … (حدید / 25).
10 . وَآتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدیً لِبَنِی إِسْرَائِیلَ. (اسراء / 2).
11 . وَمِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ… (العمران / 75).
12 . وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ (مائده / 48).
13 . فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللّهِ… (بقره / 79).
14 . کَانَ ذَلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُورا (احزاب / 6).
15 . اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبا. (اسراء / 14).
16 . ر.ک: سرخسی، الاصول، الکبیسی، حمد عبید، الدلاله واثرها فی تفسیر النصوص، کلیه الشریعه، بغداد، شماره 8، 1406.
منابع :
زرکشی، بدرالدین محمد بن عبداللّه، (1410 ه•• ). البرهان فی علوم القرآن، نوع 41، تحقیق دکتر مرعشلی و همکاران. بیروت، چ اول. دارالمعرفه.
زمخشری، محمود بن عمر. الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل. بیروت، دارالکتاب العربی.
سیوطی، جلالالدین. الاتقان فی علوم القرآن، ج1، قم، انتشارات بیدار.
صدر، محمدباقر (1410ق). دروس فی علم الاصول (حلقات الاصول). قم، دفتر انتشارات اسلامی.
طباطبایی، محمدحسین، (1363). المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی همدانی. بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی.
طبرسی، (1408ق). مجمعالبیان. بیروت، دارالمعرفه.
طوسی، ابیجعفر محمد بن حسین، (1409). التبیان فی تفسیر القرآن، مکتب الاعلام الاسلامی، چ اول.
قرضاوی، (1413ق)، کیف نتعامل مع القرآن، قاهره، المعهد العالمی للفکر الاسلامی.
کلینی، محمد بن یعقوب، (1413ق). اصول کافی. بیروت، دارالاضواء.
مطهری، مرتضی، (1368). آشنایی با قرآن، ج3، صدرا، چ سوم.
مطهری، مرتضی، (1370). آشنایی با قرآن 1ـ2، صدرا، چ پنجم.
مطهری، مرتضی، (1371). مجموعه آثار، ج6، صدرا، چ اول.
مطهری، مرتضی، (1374). مجموعه آثار، ج4، صدرا، چ دوم.
مطهری، مرتضی، (1383). آشنایی با قرآن، ج9، صدرا، چ دوم.
مطهری، مرتضی، علل گرایش به مادیگری، لوح فشرده مطهر 3.
میرزای قمی، (1363). قوانین الاصول. تهران، نشر علمیه اسلامیه.
نویا، پل، (1373). تفسیر قرآنی و زبان عرفانی، ترجمه اسماعیل سعادت. تهران، مرکز نشر دانشگاهی.