حریم زناشویی چگونه و بر چه اساسی شکل می گیرد؟

حریم زناشویی چگونه و بر چه اساسی شکل می گیرد؟

نویسنده: دکتر لیلا خواصی

حریم یک مفهوم ذهنی است که ابتدا فقط در باور افراد ریشه دارد، اما هر فردی به مرور زمان سعی می کند به این باورها شکل واقعی و عینی بدهد. در حقیقت همه ی ما از زندگی زناشویی پیش فرض هایی در ذهن داریم که ممکن است این پیش فرض ها ( یا همان تجربیات) را از مشاهده ی زندگی مشترک اطرافیان مان کسب کرده باشیم یا حتی حاصل زندگی مشترکی باشد که قبلاً خودمان تجربه کرده ایم و حالا آن را به هر دلیلی از دست داده ایم. در نتیجه هر فردی براساس باورهایی که از طریق منابع متعدد ( والدین، اقوام، دوستان و آشنایان، جامعه، مدرسه و…) می گیرد در ذهن خود برای هر چیزی حریمی مشخص می کند و بایدها و نبایدهایی را در نظر می گیرد.
به عبارت دیگر این بایدها و نبایدهای کلی نیست که حریم را می سازد، بلکه این حریم است که بایدها و نبایدها را شکل می دهد. رعایت حریم زناشویی به عنوان یک قانون – هر چند قانونی نانوشته – مانند رعایت هر قانون دیگری ضروری است و نادیده گرفتن آن به روابط بین زن و مرد ‌آسیب می رساند.
به عبارت دیگر این باید و نبایدهای ظاهری و رایج نیست که حریم را می سازد بلکه باید و نبایدها و الزام های حقیقی عملی افراد یا زوج است که قانون ارتباط آن ها یا حریم و باید و نبایدهای آن ها را شکل می دهد.
بدون شک، قوانین زناشویی مانند هر قانون دیگری از عرف، سنت ها و هنجارهای جامعه تأثیرپذیرند، اما هر زوجی می تواند برای خودش قوانین متعددی وضع و حریم زناشویی اش را بر طبق نظر خود تعریف کند، زیرا عرف و هنجارهایی که امروزه کاربرد دارند همگی قوانینی هستند که در گذشته خانواده ها برای خودشان وضع کرده اند که اکنون می توانند تغییر کنند و چیزی بر آن ها افزوده یا از آن ها کم شود.
در نتیجه قانون زناشویی آن چیزی است که دو طرف بر سر پذیرش آن توافق می کنند، مثلاً اگر زنی می پذیرد که باید برای هر کاری از همسرش اجازه بگیرد و نظر او ملاک نهایی برای انجام دادن یا ترک کاری باشد در حقیقت اوست که این قانون را از ابتدا پذیرفته و به انتخاب خود تن به پذیرش آن می دهد، و گرنه هیچ زنی مانند کودکی نیست که تحت قیومیت و سرپرستی مرد باشد و اجازه ی هیچ کاری را نداشته باشد.
بنابراین قوانین می توانند به تعداد زوج ها متغییر و متنوع باشند و هر زن و مردی آن ها را بنا به نیازها و باورهای خودش سازماندهی کند. حتی ممکن است زن و مردی که برای بار دوم ازدواج می کنند حریم زناشویی ای که برای روابط دوم شان تعریف می کنند با حریمی که برای ازدواج اول شان تعریف کرده اند، کاملاً متفاوت باشد، زیرا قطعاً تجربه هایی که افراد در طول زندگی به دست می آورند بر باورها و نگرش های شان تأثیر گذار است و در نهایت همین امر موجب تغییر ساختار حریم زناشویی آن ها در ازدواج های بعدی می شود.
با توجه به این که حریم زناشویی قوانینی هستند که هر دو طرف برای زندگی مشترک شان و به خواست خودشان وضع می کنند، باید هر زن و شوهری بپذیرد که با شروع زندگی مشترک در حال تدوین قوانینی است که اگرچه نوشته نشده و آگاهی یافتن از آن ها نیاز به گذشت زمان و وقت کافی دارد اما لازم است رعایت شوند. در واقع پای بندی همسران به یک دیگر از دل همین حریم زناشویی متبلور و معنادار می شود.
اما ایده آل های هر زن و مردی متفاوت از دیگری است، زیرا لزوماً افراد عین یک دیگر نمی اندیشند، و هرچه این ایده آل ها به یکدیگر نزدیک تر باشند افکار مشترک بین زن و مرد بیش تر و در نتیجه حریم زناشویی شان بادوام تر و کارآمدتر خواهد بود. مثلاً اگر یکی از طرفین به یک سری از مسائل مقیّد باشد و رعایت آن ها را برای خود یک اصل بداند، در حالی که طرف مقابل اصلاً به آن ها باور نداشته باشد، قطعاً دچار تعارض خواهند شد و بین آن ها درگیری شکل خواهد گرفت. هرچند برخورداری از باور و آرمان مشترک، لزوماً به معنای درستی و صحّت آن باور نیست، زیرا چه بسا دو فرد خلافکار، آرمان و باور یکسان و هم سویی داشته باشند و در نتیجه بتوانند حریم زناشویی کارآمدی را برای خود بسازند.
برای رسیدن به یک حریم زناشویی موفق لازم است میان افکار‌،‌ آرمان ها و باورهای زن و مرد هماهنگی برقرار باشد و هر دو طرف تقریباً بایدها و نبایدهای یکسانی داشته باشند. به قول معروف « در و تخته باید با هم جور باشند» تا زندگی دوام داشته باشد!
بنابراین هر زوجی خودشان حریم زناشویی زندگی مشترک شان را تعریف و آن را عملی می کنند، زیرا این حریم یک اصل و ماهیت ثابتی نیست که بتوانیم از قبل مانند یک بنای مستحکم که از روی نقشه معلومی طراحی و ساخته می شود، تمام زوایا و قوانین اجرایی آن را با جزئیات کامل مشخص کنیم؛ بلکه مفهوم سیال و قابل انعطافی است که همانند یک گیاه یا هر جاندار دیگری در حال رشد و تغییر است و همان طور که در رشد هر جانداری علاوه بر عوامل سرشتی، عوامل محیطی نیز تأثیرگذار است و آن را تحت تأثیر قرار می دهد، حریم زناشویی هم می توان تحت تأثیر کودک، بالغ و والد درون هر فرد و هم چنین فشارهای محیطی تغییر شکل دهد.
این عوامل به قدری در شکل گیری و کیفیت حریم زناشویی تأثیرگذارند که اگر در همسرگزینی به هر یک از این موارد ( کودک، بالغ و والد درون) توجه لازم و کافی نشود، قطعاً حریم زن و شوهر با مشکلات زیادی روبه رو خواهد شد، زیرا گاهی برخی از افراد فقط تحت تأثیر کودک درون شان اقدام به همسرگزینی و با نادیده گرفتن والد و بالغ درون شان حریم زناشویی ناکارآمدی را پایه ریزی می کنند.
این اتفاق امروزه در میان جوانان بسیار شایع است و اغلب آن ها تنها با توجه به نیازهای کودک درون شان اقدام به همسرگزینی می کنند، بدون آن که به دیگر بخش های درونی خود ( بالغ و والد) توجهی داشته باشند.
در چنین رابطه ای دختر و پسر یک دیگر را می بینند و چون از ظاهر هم خوش شان آمده، با هم ازدواج می کنند! برخی از والدین نیز که ممکن است آگاهی کمی داشته باشند، همین که می بینند دختر و پسری حتی به ظاهر با هم خوش اند، کار را تمام شده می پندارند و با خود می گویند: « مهم این است که یک دیگر را دوست دارند و اگر هم گاهی با هم دعوا می کنند چیز مهمی نیست!» ‌اما در عین ناباوریِ اطرافیان، بعد از مدتی مشخص می شود که این زوج با یک دیگر تعامل کافی ندارند و نمی توانند با هم زندگی کنند.
علت شکل گیری چنین رابطه ی متزلزلی نادیده گرفتن بخش های دیگر درون ( بالغ و والد) است. زیرا طرفین فقط براساس کودک درون شان و بایدها و نبایدهای آن با یک دیگر تعامل داشته اند، در نتیجه هرگز نمی توانند حریم زناشویی موفقی را ترسیم کنند، چون کودک درون صرفاً به دنبال لذت جویی است و کم تر به واقعیات عینی توجه دارد، به همین دلیل معمولاً بایدها و نبایدهای کودک درون افراد با واقعیت های بیرونی هم خوانی ندارد.
آن چه در این جا به تبیین نیاز دارد تفاوت واژه ی « عشق» و « جذْبه» است. عشق در واقع کشش و احساس علاقه و الفتی است که بر پایه ی تفکر و براساس ارزش های بالغ درونی و برای حمایت از حس لذت کودک درون شکل می گیرد؛ اما در حالت « جذبه» اغلب یک نوازش در سطح محرک افتاق می افتد که صرفاً کودک درون فرد در آن درگیر است.
« جذبه» اگر با نظارت بخش بالغ ذهن همراه شود ممکن است علی رغم حس لذت قدوی بر جذبه دردناک آتی آن هم توجه داشته باشد، و فرد غلی رغم جذبه ی ظاهری از آن ارتباط صرف نظر کند. یعنی در صورت به کارگیری بالغ درون افراد شیفته گی ظاهری را تایید نمی کنند. Love یا عشقْ بالغانه است در حالی که Attraction یا جذبه صرفاً میل و کشش بیولوژیک است.
ممکن است دختر و پسری مجذوب ظاهر یک دیگر و از این ویژگی هم غرق در لذت شوند ( نوازش کودک درون)، اما به واقعیاتی که می تواند زندگی آن ها را تحت تأثیر قرار دهد، توجهی نکنند و بعدها دچار مشکل شوند. به عنوان مثال شاید هدف اصلی دختر از ازدواج، بچه دار شدن باشد در حالی که هدف پسر از همسرگزینی فقط رهایی از تنهایی باشد و هرگز قصد بچه دار شدن نداشته باشد. در این صورت قوانین حریم زن و شوهر در تعارض با یک دیگر قرار می گیرد و موجب بروز مشکلاتی بین آن ها می شود.
گاهی نیز به دلیل آن که بالغ درون افراد در همسرگزینی نقشی نداشته است، حریم زناشویی شان دچار مشکل می شود و آن ها نمی توانند رابطه ی سیال و روانی را با یک دیگر تجربه کنند. مثلاً پدری که بدون در نظرگرفتن خواست و نظر دخترش برای او همسر انتخاب می کند و وی را مجبور به ازدواج می کند، گرچه توانسته است به ظاهر مرزهای قانونی یک زندگی مشترک را برای او ترسیم کند و به حریم زناشویی او عینیت ببخشد، اما این حریم در معرض خطر قرار دارد و ممکن است دچار مشکل شود، زیرا در شکل گیری آن، یکی از طرفین نتوانسته است با تکیه بر آگاهی و هشیاری خود ( عقل) همسرگزینی کند. در نتیجه چون بالغِ این زن و شوهر با هم هماهنگ نیست، حریم زناشویی شان آسیب پذیر خواهد بود و به مرور زمان با معضلاتی روبه رو خواهد شد که می تواند سبب بروز دردسر در خانواده شود.
پدیده ی طلاق عاطفی، که امروزه در میان برخی خانواده ها دیده می شود، به دلیل همین عدم هماهنگی بین بالغِ‌ درون زن و شوهر است.
در طلاق عاطفی گرچه زن و مرد با یک دیگر و در یک خانه زندگی می کنند، اما به هم کشش و گرایشی ندارد و نسبت به هم بی تفاوت اند.
گاهی نیز افراد صرفاً براساس معیارها و ارزش های اجتماعی یا باید و نبایدهای ذهنی خود ازدواج می کنند. مثلاً فردی فکر می کند دارد از سنِ ازدواج کردنش می گذرد یا فرد مقابل از نظر دیگران معیارهای همسر مناسب را دارد، و غافل از این که هدف گذاری بالغ ذهن یا لذت جویی کودک درون آن ها در یک راستا نیست، بعد از ازدواج به مشکلاتی بر می خورد.
اگر سطح بلوغ عاطفی یا روانی افراد یکسان نباشد شکل گیری فضا و حریم زناشویی مناسب مختل خواهد شد. سن عاطفی افراد هرگز تابع مستقیمی از سن تقویمی آنان نیست. بنابراین این که در ازدواج حتماً باید زن و مرد سن تقویمی مشابهی داشته باشند ملاکی برای شکل گیری رابطه ایی مطلوب به شمار نمی رود. افراد می توانند به فراخور و تناسب سن عاطفی در یک ارتباط زوج موفق قرار گیرند و این صحبت معقولی نیست که اگر خانمی از همسرش بزرگ تر باشد یا برعکس همسرش بسیار بزرگ تر از او باشد، به دلیل « تفاوت سنی زیاد» نمی توانند زوج مناسبی برای هم باشند. زیرا اولاً سن عاطفی افراد ملاک دوام رابطه است و دوم این که مشکلات فیزیولوژیک در پزشکی نوین قابل مداراتر از پیش است.
گاهی هم افراد بدلیل تأثیرات والد فرهنگی و صرفاً براساس معیارها و ارزش های ؟؟؟‌ اجتماع و اصطلاحاً عُرف به انتخاب همسر اقدام می کنند بدون اینکه به میل و لذت کودک درون و نیز توانایی بالغ درون در ساخت و پرداخت عشق و اُلفت توجهی نمایند که واضح و مبرهن است در این گونه موارد اغلب مرزهای ظاهری یک ازدواج حضور دارد اما فضا و فرقی برای شکل گیری و رشد حریم زناشویی در نظر گرفته نشده است. مثل ازدواج با فردی با مدرک تحصیلی خاص یا موقعیت اجتماعی فلان یا ثروت تمکن بالاتر و غیره یا در یک شکل خفیف تر انتخاب فردی با خصوصیات اخلاقی و شخصیتی مورد پسند عُرف یا والد درون که علی رغم اینکه صفت « مرد خوب» یا « زن خوب» را دریافت می کند اما الزاماً همسر مناسبی نخواهد بود.
منبع مقاله :
خواصی، لیلا؛ (1389)، معنای حریم همسران در ازدواج های موفق، تهران، نشر قطره، چاپ اول

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید