پدر و مادر وی کسانی بودند که از حبشه به حالت اسارت وارد جزیره العرب شده بودند، بلال که بعدها موذن رسول خدا شد غلام امیه بن خلف بود. امیه، از دشمنان سرسخت پیشوای بزرگ مسلمانان بود، چون عشیره رسول خدا (ص) دفاع از حضرت را به عهده گرفته بودند وی برای انتقام غلام تازه مسلمان خود را در ملاء عام شکنجه می داد، او را در گرمترین روزها با بدن برهنه روی ریگهای داغ می خوابانید، سنگ بسیار بزرگ و تفتیده ای را روی سینه او می نهاد و او را با جمله زیر مخاطب می ساخت:
دست از تو برنمی دارم تا این که به همین حالت جان بسپاری، یا از اعتقاد به خدای محمد برگردی و لات و عزی را پرستش کنی ولی بلال در برابر آن همه شکنجه، گفتار او را با دو کلمه که روشنگر پایه استقامت او بود پاسخ می داد و می گفت: احد احد یعنی خدا یکی است، خدا یکی است، و هرگز به آیین شرک و بت پرستی ایمان ندارم. استقامت این غلام سیاه که در دست سنگدلی اسیر بود، مورد اعجاب دیگران واقع گشت. حتی ورقه بن نوفل دانشمند مسیحی عرب بر وضع رقت بار بلال گریست و به امیه گفت: به خدا سوگند هرگاه او را با این وضع بکشید من قبر او را زیارتگاه خواهم ساخت. گاهی امیه شدت عمل بیشتری نشان میداد، ریسمانی به گردن بلال می افکند و به دست بچه ها می داد، تا او را در کوچه ها بگردانند.
در جنگ بدر نخستین جنگ اسلام و کفر، امیه با فرزندش اسیر شدند، برخی از مسلمانان به کشتن امیه رأی نمی دادند، ولی بلال می گفت: او پیشوای کفر است، باید کشته شود و بر اثر اصرار او پدر و پسر به کیفر اعمال ظالمانه خود رسیدند و هر دو کشته شدند.
و بعدها بلال حبشی مؤذن رسول خدا شد، پیامبر (ص) از این طریق می خواست به مردم بفهماند که در دین اسلام فضیلت و برتری انسان نسبت به دیگر انسانها بستگی به تقوای انسان نه مال و ثروت، دارد نه قومیت، رنگ و نژاد.
بلال حبشی به خاطر برتری در ایمان و تقوی نسبت به بعضی دیگر از مسلمین، به عنوان مؤذن پیامبر اکرم (ص) انتخاب شد، با وجودی که چهره او سیاه و لکنت زبان هم داشت.