جلوه هایی از گل سرخ محمدی

جلوه هایی از گل سرخ محمدی

نویسنده:علی اصغر صرفه جو
منبع:روزنامه جام جم
اسماء بنت عمیس گوید: روز ولادت امام حسین ع بود که حضرت رسول (ص) به خانه زهراس آمد و به من گفت: اسماء! فرزندم را به من بده ، فرزندش را در پارچه ای سفید پیچیدم و به ایشان دادم ، آن حضرت در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و سپس گریست.
عرض کردم: پدر و مادرم به فدایت ، گریه از برای چیست؟ فرمود: برای این فرزندم می گریم. گفتم: او که تازه متولد شده.
فرمود: گروه ستمگر پس از من او را به قتل می رسانند و هرگز شفاعتم نصیب آنان نخواهد شد. آن گاه به علی (ع) فرمود: بر فرزندت چه نام نهادی ؟ علی (ع) عرض کرد: در نامگذاری از رسول خداص سبقت نمی گیرم. پیامبرص فرمود: من هم از خدای خود سبقت نمی گیرم. در همین هنگام جبرئیل نازل شد و فرمود: ای محمد! خدای بزرگ سلام می رساند و می فرماید: علی ع بر تو به منزله هارون برای موسی است. نام این فرزندت را به نام فرزند هارون بگذار. پیامبر (ص) فرمود: نام فرزند هارون چه بود؟ فرمود: شبیر. آن حضرت فرمود: زبان من عربی است. جبرئیل فرمود: او را حسین نام گذار. پس پیامبر (ص) او را حسین نامید و در روز هفتم دو گوسفند چاق برای وی عقیقه کرد و یک ران آن را با یک اشرفی طلا به قابله داد و سرش را تراشید و به وزن مویش نقره صدقه داد و به سرش عطر مالید.
روایت شده که وقتی امام حسین (ع) به دنیا آمد، پیغمبر در گوش راستش اذان گفت و در گوش چپش اقامه و از امام چهارم رسیده است که پیغمبر در روز ولادت حسین (ع) در گوشش ندای نماز فرمود، در این میلاد مسعود و تولد و اوضاع و احوال وضع حمل او که همه شگفت آور است ، سخنی نیست و چون رسول خداص از شهادت این مولود خبر داده بود توجه به اهل بیت بیشتر گردید و در میلادش ملائکه و فرشتگان از موقعیت استفاده کرده ، در جشن و سرور خاندان نبوت شرکت کردند و در این که حسین (ع) بدوا از پستان هیچ زنی شیر نخورد، مورد اتفاق است و لذا گوشت و پوست و استخوانش از گوشت و پوست و استخوان پیغمبرص رویید و یکی از اسرار حدیث «حسین منی و انا منه» همین است که حسین از دست و زبان شخص رسول الله تغذیه می کرد و نسل خاتم النبین و ائمه هدی از صلب حسین بن علی ع مستقر گردید و پیغمبر مکرر فرمود: اولاد من از فاطمه و ائمه دین از حسین است.
ابن شهرآشوب می نویسد: پس از تولد حسین ، فاطمه (س) مریض شد و پیغمبر (ص) دایه ای خواست ، نیافت. خود انگشت ابهام به دهان حسین می گذاشت تا سیر شد و چهل شبانه روز حسین از انگشت پیغمبر تغذیه می کرد تا گوشت و پوست و استخوانش از وجود پیغمبر نشو و نما یافت.

حسین (ع) در نگاه پیغمبر (ص)
امام حسین (ع) به مدت 7سال در آغوش پیامبر بزرگ اسلام تربیت یافت. در این 7 سال ، آن قدر حضرت سفارش او و برادرش حسن ع را به مردم کرد که کتابهای سنی و شیعه پر است از فضائل و مناقب این دو بزرگوار. بیش از 50 مورد در کتابهای اهل سنت آمده است که آن حضرت فرمودند: «الحسن و الحسین سید شباب اهل الجنه» ، «حسن و حسین (ع) دو آقای جوانان بهشتند» و درباره امام حسین (ع) مکرر فرموده است: خدایا! من حسین را دوست می دارم ، پس دوست بدار کسی که او را دوست می دارد.
و در جای دیگر، مقام آن حضرت را به قدری بالا برده است که می فرماید: هر که حسین را دوست بدارد، در بهشت است و هر که دوستداران حسین را نیز دوست بدارد، در بهشت است.
در مقتل خوارزمی آمده است که پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «حسین (ع) دری از درهای بهشت است ، هر کس با او دشمنی کند، خداوند بوی بهشت را بر او حرام می سازد.» و باز می فرماید: که سلمان فارسی به خدمت رسول اکرم ص رسید: دیدم که امام حسین (ع) را روی زانویش نشانده ، میان دیدگان و دهانش را می بوسید و می فرمود: «تو سرور، پسر سرور و پدران سروران هستی ، تو پیشوا و پدر پیشوایان هستی ، تو حجت ، پسر حجت و پدر 9 پیشوا از صلب خود هستی که نهمین آنها قائم آنهاست.»

مکارم اخلاقی امام حسین (ع)

برخورد با مستمندان:
مسمره گوید: حسین بن علی (ع) از کنار جمعی مستمند گذشت که عبائی برای خود گسترده بودند. مقداری نان به امام تعارف کرده و عرض کردند فرزند رسول خدا بفرمایید. حضرت دو زانو نشست و با آنها از آن نان میل کرد و این قسمت از آیه شریفه را تلاوت کرد: «خداوند مستکبران را دوست نمی دارد.» سپس فرمود: من دعوت شما را اجابت کردم ، شما هم دعوت مرا بپذیرید. آنان گفتند: آری می پذیریم ، همگی بلند شده و به خانه حضرت آمدند. امام حسین به یکی از بانوان فرمود: هر چه ذخیره داری بیاور و از ایشان خوب پذیرایی کرده و با دادن انعام و پاداش آنها را روانه کردند.
مواضع امام حسین (ع) پس از شهادت برادرش درباره معاویه و صلح هیچ گونه تفاوتی با مواضع امام حسن (ع) نداشت
همچنین نقل شده است که در روز عاشورا بر پشت امام حسین (ع) آثاری از پینه و گرفتگی مشاهده شد، وقتی از امام سجاد (ع) علت را پرسیدند، فرمود: اینها آثار کیسه های غذایی است که بر دوش می گرفتند و به منازل بیچارگان و مساکین و یتیمان می بردند.

خوف از پروردگار:
درباره زهد امام (ع) چنین آمده است که به حضرت عرض شد: چه بسیار است خوف از پروردگار؟ امام فرمود: امانی نیست در روز قیامت مگر برای کسی که در دنیا از خداوند خوف داشته باشد.
انس بن مالک گوید: روزی همراه با امام حسین ع بودم حضرت نزدیک قبر خدیجه س رفت. سپس گریه کرد و بعد از آن به من گفت: از نزد من برو! انس گوید: خودم را پنهان کردم. دیدم نماز خواند و خیلی نمازش را طول داد، سپس مناجات کرد و عرضه داشت: «پروردگارا! بنده حقیر و کوچکت را که تو مولا و سرورش هستی و او پناهی جز تو ندارد، رحم کن. ای دارنده عظمت و علو و بزرگی! اعتماد و اطمینانم فقط و فقط به توست. خوشا به حال کسی که تو مولا و سرورش باشی ، خوشا به حال برده ات که خواب از چشمش پریده است و دردش را به تو ای ذوالجلال ، شکایت می کند. او را علت و مرضی نیست ، جز این که محبتش به مولایش زیاد است. ابن صباغ مالکی در «فصول المهمه» گوید: هرگاه آن حضرت وضو می گرفت و یا به نماز می ایستاد، رنگ رخسارش زرد می شد و چون علت آن را می پرسیدند، می فرمودند: «هیچ می دانید در پیش روی چه کسی می خواهم بایستم.»

بردباری امام حسین (ع):
یکی از خدمتگزاران حضرت ، مرتکب کار زشتی شد که باید کیفر می دید، امام عدستور دادند که به او تازیانه زده شود، وی عرض کرد: ای سرور گرامی ، خدا فرموده است:
«و الکاظمین الغیظ»؛ آنان که خشم خود را فرو می برند. حضرت فرمودند: او را رها کنید و از تنبیه وی دست بردارید. خدمتکار بلافاصله ادامه آیه را تلاوت کرد که: پریده است و دردش را تو ای ذوالجلال ، شکایت می کند. او را علت و مرضی نیست. جز این که محبتش به مولایش زیاد است. ابن صباغ مالی در «فصول المهمه» گوید: هرگاه آن حضرت وضو می گرفت و یا به نماز می ایستاد، رنگ رخسارش زرد می شد و چون علت آن را می پرسیدند، می فرمودند: «هیچ می دانید در پیش روی چه کسی می خواهم بایستم!».

شجاعت امام (ع):
عبدالله بن قیس گوید: در جنگ صفین یا امیرالمومنین (ع) بودم. ابو ایوب اعور آب را تصرف کرد و مانع استفاده لشکر علی (ع) از آب شد. مسلمین از عطش شکایت کردند. حضرت علی (ع) پس از ایراد خطابه ای حماسی عده ای از لشکریان را برای گشودن نهر آب فرستاد، ولی آنها بدون دستیابی به نتیجه ای برگشتند، حضرت از این قضیه ناراحت شدند، اما حسین (ع) وقتی ناراحتی پدر را دید، عرض کرد: پدر جان! اجازه می دهی من برای گشودن آب بروم؟ حضرت فرمود: پسر جان ، برو.
امام حسین (ع) شجاعانه همراه عده ای از دلاوران حرکت کرد و پس از نبردی سخت ، ماموران معاویه را عقب راند و خیمه ای بر پا کرده ، اصحاب خود را آنجا مستقر کرد و خدمت پدر رسید و ماجرا را به اطلاع رساند. علی (ع) با دیدن فرزندش گریان شد، عرض شد: این اولین فتح به برکت حسین ع بود. چرا گریان شده اید؟ فرمود: به یاد آورم که او را در کربلا عطشان کشته خواهد شد تا آنجا که اسبش شیهه کند و بگوید «فریاد از امتی که فرزند زاده پیامبرشان را کشتند.»

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید