نویسنده: محمد سعید جانب اللهی
نوبه سه یک (کسی که هر سه روز یک روز تب کند):
برای درمان مبتلا، زنی شوهردار سه خانه را در نظر میگیرد که مرد آن خانه یک زنش مرده باشد یکی را طلاق داده باشد و یکی هم در خانه اش باشد، نزدیک غروب آن زن به طور ناشناس به در خانهی آن مرد میرود و میگوید: «زن مرده، زن طلاق داده، زن در خانه، نوبهی سه یکی بگو چیش درمانه؟» آن مرد بی اراده چیزی میگوید، هر چه را بگوید صبح که شد، آن زن میرود و همان چیزی را که آن مرد گفته میگیرد و به ناخوش میدهد (هدایت، 1342: 56).
برای کسی که شب تب میکند، زنی به همان قسم غروب آفتاب پنج خانه را در نظر میگیرد که مردش دو زن داشته باشد میرود و میگوید: « مرد دو زنی تب شب را چه دوا؟» آن مرد باید بی ارده جواب دهد. هر چه بگوید، همان را به ناخوش میدهند (همان جا).
در مشکین شهر نیز بیشتر وقت ها داروی تب بر را از سوارهها میپرسند، صبح میروند کنار جاده از سواری که اسب ابلق داشته باشد، داروی تب بر میپرسند، سوار هر چه گفت همان میکنند و بیمار خوب میشود (ساعدی، 1354: 132-133).
در بیرجند برای درمان تب سه یک یا نوبه (مالاریا) سر سه راهی یا چهارراهی منتظر میایستند، تا اسب، قاطر یا الاغی که سه نفر سوارند، برسد، خطاب به آنها میگوید: «آی سه پشته سوار برای تب سه یک چی خوبه؟» هر چه سواران گفتند همان کنند (شکورزاده: 240). یا به در خانهی کسی که یک زنش مرده و یکی را طلاق داده و زن سوم دارد، میروند، از او میپرسند: «تو شوچه مدن؟» و او هر چه گفت به مریض میدهند و هنگام سحر که خروس و سگ و الاغ بانگ میزنند و هم آواز میشوند، نخی به دست گرفته و به تعداد بانگی که میشنود، یک گره به نخ میزند و در ضمن میگوید: «بستم نوبهی فلانی (نام بیمار) را، به بانگ خروس و عو سگ و عو خر» (همان: 263).
در خراسان نیز برای درمان تب سه یک یا نوبه (مالاریا) به شیوهی بیرجند درمان را از سوار میپرسند، یا به بانگ سحری میبندند، یا سه عدد بادام نزد عالمی که دم بستن میداند، میبرند. وی دعایی بر بادام ها میخواند و به صاحب مریض میدهد، شخص اخیر بادام ها را به خانه میبرد و هر روزی که بادام به مریض میدهد، اگر نفس عالم گیرا باشد مریض بهبود خواهد یافت (همان: 240).
در بوشهر برای درمان آن به پشت خانهی مرد دو زنه میرفتند و در خانهی او را میزدند و از او درمان میخواستند و او هر چه میگفت، همان را به مریض میدادند (افشار سیستانی، 1369: 168).
در کهگیلویه مریض یک نفر از اعضای خانوادهی خود را به در خانهی زن بیوه ای میفرستاد آن شخص بی اینکه با زن روبرو شود از دور صدا میزد «آی فلانی درمان تب نوبه چیست؟» زن بیوه هر چه به ذهنش رسید با صدای بلند میگوید. برخی میگفتند خاکستر اجاق، سبزی خوردنی خودرو، نان خشک. مبتلا بی کم و کاست دستورات او را به کار میبست. از اسب سوار هم کسب تکلیف میکردند. هر چه میگفت میخوردند (افشار سیستانی، 1369: 619).
در تالش مریض نوبهای کسی را به در خانهی دو برادر میفرستد که در یک خانه سکونت دارند و دختر یک برادر با پسر برادر دیگر ازدواج کرده است و با والدین خود در یک خانه زندگی میکنند. چنین دختری به اصطلاح هم دختر و هم عروس خانه است. فرستاده بی آنکه خودش را نشان دهد با صدای بلند میپرسد «آی دختر و عروس خانه درمان تب نوبه چیست» و آن زن هر چه بگوید حتی اگر تپالهی گاو باشد باید به مریض بخورانند تا خوب شود (عبدلی: 204).
مارگزیدگی:
در ایلام بر این باورند که اگر از بالای سر مارگزیده موش بجهد مارگزیده میمیرد.
در لرستان بر این باورند که اگر ماری را که نیش زده است بکشند، مار گزیده کمتر درد میکشد و زودتر خوب میشود (اسدیان خرم آبادی و دیگران: 280).
– ارامنهی اصفهان به روی نوزاد نمک میپاشند تا نمکین و زیبا و صاحب جاه و مال گردد و استخوان بندیاش محکم گردد (قوکاسیان: خوشه، ش 16).
سرخک:
در الموت مریض را در جای تاریک با پردهی قرمز میخوابانند، چشم ناپاک نباید به او بیفتد.
هر آدمی یک بار باید این مرض را بگیرد، اگر در زمان حیات هم نبود، در قبر میگیرد (حمیدی و دیگران: 230).
در شیراز مهر نماز روی چشم بچه میگذارند و به اصطلاح او را مهر میکنند، یک حولهی سرخ روی سرش میاندازند که چشم ناپاک او را نبیند (همایونی، 1353: 38).
آبله:
در شیراز تا سه روز چشم بیمار را مهر میکنند. مهر کردن چشم بدین شکل است که نگین انگشتر پنج تن را باید در تربت زد و روی چشم مریض گذاشت تا از کور شدن بچه که خطر جدی آبله است، پیشگیری شود، به بچه حتماً باید لباس گلی پوشانید (همان: 39).
عقربک:
در خراسان وقتی انگشت هنوز اندکی تورم دارد، آن را گوش خرک میگویند که اگر آن را در گوش الاغی فرو برند، از عقربک شدن جلوگیری خواهد کرد (شکور زاده: 263).
پسرزایی:
در خراسان روزی که اولین آثار حمل در زن حامله مشاهده شد، برای پسر شدن مولود یکی از محارم و کسان او کلمهی محمد را روی پهلوی راستش مینویسد. سابقاً نزد دعانویس میرفتند و او شکل حضرت سلیمان را روی پهلوی راست زن میکشید (شکورزاده: 130)(1)
پاور زدن:
در میبد برای درمان کسی که بی اختیار پایش به سنگ میخورد باید در سراشیبی ادرار کند به طوری که ادرار به زیر پایش برود (تحقیقات میدانی مؤلف).
دندان در آوردن کودک:
در قزوین وقتی کودک میخواهد، دندان در بیاورد یک دیگ گندم میپزد، اهل خانه و بستگان میخورند، یا برای آن ها میفرستند. مقداری هم به نخ میکشند و به عنوان دندان کشه به کلاه بچه میآویزند، بر این باورند که با این عمل کودک به سهولت دندان در خواهد آورد (گلریز: 369).
دیر پا گرفتن بچه:
در قزوین اگر بچه دیر پا بگیرد، او را سوار سگ میکنند و دور حیاط میگردانند و بر این باورند که پای بچه باز میشود (گلریز: 366).
در خرمشهر اگر بچه ای دیر راه بیفتد بچه های بزرگ تر او را در زنبیلی میگذارند و به در خانهها میروند و میگویند: به این چلاق یک چیزی بدید تا بلند بشه و راه بیفته هر کس مقداری نخود، لوبیا و یا هر چیزی که برای پختنش لازم است، به بچه ها میدهد، مواد مزبور را به خانه میآورند و با آن آش میپزند که مقداری از آن آش را به بچه میدهند، مقداری از آن در آب میریزند و بقیه را به فقرا میدهند (سلیم زاده: 30).
در جزیرهی قشم نیز مراسمی مشابه این دارند، با این تفاوت که بچه ها به ترتیب خاصی دو طرف زنبیل را گرفته در حالی که مثل یک تخت روان حرکت میدهند، به درب خانهها مراجعه کرده و با صدای بلند میخوانند:
کندو پا نداره خیرش بکن به کندو *** تا کندو پا بگیره
حداقل به در شش خانه مراجعه میکنند و بعد بچه را به نزد مادر باز میگردانند (نوربخش: 428).
در رامیان (استان گلستان) اگر کودکی به سن پنج یا شش سالگی برسد و راه نیفتد، او را در ظرف سبد گونهای به نام تسکن (2) میگذارند و با طنابی به طول دو برابر قد بچه اگر پسرباشد، به سگ نر و اگر دختر باشد، به دم سگ ماده میبندند. مادر با چوب سگ را وادار به حرکت میکند، تا پنج یا شش قدم که معادل طول عمر بچه است راه برود، سپس بچه را از تسکن بیرون میآورد و بر این باورند که چند روز بچه راه خواهد افتاد (یازرلو: 31).
ختنه:
در سمنان پوست ختنه را بر سر چوبی قرار داده و بالای بام منزل میگذاشتند تا کلاغ ها بخورند و معتقد بودند که این کار بر طول عمر و سلامتی کودک میافزاید (پناهی سمنانی: 263).
در ارومیه مادر هنگام ختنه کردن طفل، پای خود را در آب میگذارد تا از درد و رنج کودک بکاهد (مجیدی خامنه: 87).
چشم زخم:
در ابیانه به خانهی هفت کاسب (حمامی، سلمانی، آبیار، خادم مسجد، دشتبان، غسال، ملا) رفته و از آنها آرد میگرفتند، آردها را خمیر کرده و با آن چهل عدد گلوله ریز درست میکردند و قدری در روغن سرخ میکردند و سپس با زاج مخلوط کرده نخ را از آن ها عبور میدادند و بر روی تکه ای از پارچه به پشت پیراهن بیمار میآویختند. بعد پیراهن را با گفتن چشمش را دفع کردم، سوراخ میکردند و به سر در خانه میآویختند، تا خود به مرور پوسیده از بین برود. برای کودک تخم مرغ را به نام افراد علامت گذاری میکنند و با زغال یا قلم بر آن فشار وارد میآورند، اگر به نام کسی شکست، چشم آن فرد شور بوده که برای دفع آن مقداری زردهی تخم مرغ را به پیراهن بیمار می مالند و پوست آن را هم در دستمالی به لباس بچه میآویزند و چند سکه زیر سر بچه میگذارند. روز بعد لباس آغشته به زردهی تخم مرغ را میشویند و پوست آن را هم در آب جاری میریزند و میگویند: درد و بلایت را به آب دادیم. سپس فردی که این کارها را انجام داده بدون آنکه به پشت سر خود نگاه کند، یا با کسی حرف بزند، به خانه بر می گردد و پول صدقه را هم به فرد مستمندی میدهد (نظری داشلی برون و دیگران، 1384: 460).
در قائم شهر برای دفع چشم و نظر تار لباس و خاک کفش شور چشم را با اسپند و گلپر دود میدهند و خاکسترش را در چهار راه میریزند، در روستای افراتخت این شهرستان نیز پارچهی کرباس روی مهره گذاشته، محکم بر آن میکوبند و اشعار زیر را میخورانند:
دوست و غریب و آشنا، چشم های گیرا، بوره پارچه رو، پارچه بوره سنگ دله.(3)
ترجمه: برود روی پارچه پارچه برود روی سنگ
در روستای سید ابوصالح هنگام دود دادن اسپند این اشعار را میخوانند:
«کولک بچیه (4)؟ حضرت عیسی بچیه، حضرت موسی بچیه، خدیجه کبری بچیه، فاطمه زهرا بچیه، اسپند و اسپند دونه، اسپند صد و سی دونه.»
«دشمن و دیوانه، چشم به این کولک، کولک به این اسپنج، اسپنج به این تش (5).»
ترجمه: گلپر را چه کسی چیده است، حضرت عیسی، حضرت موسی، خدیجه کبری، فاطمه زهرا (س) چیده است. اسپند و اسپند دانه، اسپند صد و سی دانه، دشمن و دیوانه، چشمشان بر این گلپر، گلپر به اسپند و اسپند به آتش (حسنی و دیگران 1382: 241).
زگیل: در اصفهان برای درمان زگیل به شیوهی زیر عمل میکنند:
بالای چاهی میایستند و پنج نخود از روی دست عبور داده به داخل چاه میاندازند. همچنین به ماه نشان میدادند و میگفتند «ای ماه ببین آن ماه دستم را چه کار کرده است» و سه بار تکرار میکردند، خوب می شد(افشار سیستانی: 104).
زردی:
در گیلان اگر کسی زردی کسی را تشخیص دهد و به بیمار بگوید باید کمی از خون خود را به بیمار زردی گرفته بدهد، تا بیمار شفا یابد (پاینده: 259).
در لرستان برای درمان زردی باید هفت شب پیاپی به ستارهی قطبی نگاه کنند (اسدیان خرم آبادی و دیگران: 276).
گلودرد:
در خراسان کسانی که با دو انگشت ابهام و سبابه موش صحرایی را خفه کرده باشند، اگر با همین دو انگشت سه بار بر گلوی بیمار فشار وارد سازند، مریض درمان میشود (شکورزاده: 251).
در شوش برای درمان گلودرد و اوریون اگر کسی که توله گرازی را با دو انگشت و رو به قبله خفه کرده باشد، (چون در این صورت صاحب بهره میشود). گلوی بیمار را بمالد بهبود مییابد. همچنین اگر زنی که دو قلو زاییده گوشهی لباسش را به دهان بیمار بکشد و دوبار بگوید: «لفتو(6). بریدم» شخص بهبود مییابد (تراب زاده و دیگران: 145).
گل افتادن چشم:
در گیلان پارچهی سیاهی شبیه نقاب روی چشم بیمار میآویزند، تا چشم آدم های نجس و جنب به آن نیفتد (پاینده: 263).
گل مژه:
در لرستان چشم سالم را سرمه میکشند تا حسادت چشم مبتلا به گل مژه برانگیخته شود و از حسادت بهبود یابد (اسدیان خرم آبادی و دیگران: 265). لرهای ساکن شوش نیز بر همین باورند. ولی اعراب ساکن این منطقه باور دارند که اگر بزرگ خانواده هفت بار با انگشت وسطش به آرامی آن را بزند، خوب میشود(تراب زاده و دیگران: 144).
نازایی:
در خراسان سه یا چهار دانه نخود خام را در پارچهی نازکی میپیچند و شب موقع خوابیدن در دهانهی مهبل خود میگذارند و عقیده دارند که اگر تا صبح نخودها نیش زد، به زودی باردار خواهند شد (شکورزاده: 121).
در قزوین زنی که دیر حامله میشود، سفرهی عروسی خان یا زائو خانه را روی سرش میتکانند و سپس خرده نان سفره را به او میدهند. اگر نازا باشد، در حمام زنی که زاییده است، روی پستان او شیر میدوشند و هر یک یک حبه قند به دهان یکدیگر میگذارند (گلریز: 364).
عوامل مؤثر رفتاری و جسمانی زن حامله بر جنین:
در باورهای عامیانه نه تنها خورد و خوراک بلکه رفتار و کردار زن حامله بر روی جنین اثر میگذارد، بخشی از این باورها که نقش بازدارنده دارد به شرح زیر است:
دیدن حیوان: در باور مردم هریس آذربایجان، وقتی زن آبستن جلو خرگوش یا شتر توقف کرده باشد، اگر بچه در شکمش بجنبد، دهن گشاد به دنیا میآید (محمد زاده صدیق، خوشه، ش 13).
شباهت: در شیراز بر این باورند که اولین مرتبهای که نوزاد در شکم مادرش میجنبد، هر کس روبروی مادرش باشد، نوزاد شکل او خواهد شد (فقیری: 16).
تمایلات: در باور مردم شیراز اگر زن حامله به چیزی میل کند و در دسترس نباشد، چشم بچهاش زاغ میشود( فقیری: 16)
دیدن مرده: در هریس آذربایجان اگر مقابل مرده بایستد، شورچشم خواهد شد (محمد زاده صدیق، خوشه، ش 13).
مکان: در باور مردم هریس آذربایجان اگر در مستراح بچه در شکم بجنبد، دهانش بدبو خواهد شد (همان جا).
ظرف آب خوری: به باور ارامنه اصفهان اگر زن حامله بر سر چاه با دلو آب بخورد، دهان بچهاش گشاد خواهد شد، ولی اگر با لیوان آب بخورد، دهان بچه اش تنگ خواهد شد (قوکاسیان: خوشه، ش 16).
کار: به باور ارامنه اصفهان اگر زن حامله گوشت چرخ کند یا بکوبد چشمان کودکش درشت و برجسته و گردنش دراز و لاغر خواهد شد (همان جا).
سخت زایی: ارامنهی اصفهان بر این باورند که زن حامله برای پیشگیری از سخت زایی باید اگر با کسی قهر است آشتی کند (همان جا)
نشانه شناسی جنسیت جنین:
در بختیاری چند هفته مانده به زایمان زن حامله شیر پستانش را در کف دست میدوشد و مگسی در آن غوطه ور میکند، اگر مگس بال گرفت و پرواز کرد، نوزاد دختر و اگر نتوانست (به علت غلظت شیر) پرواز کند، نوزاد پسر است. از هفت ماهگی به بعد چنانچه زن حامله درد یکنواخت در کمر گاه خود احساس کند نوزاد پسر است و اگر با تناوب درد کم و زیاد شود دختر است (ممبینی، خوشه، ش 6).
دزدی درمانی
در اردکان ازخانهی شخص خسیسی چیزی بدزدند و بپزند و غذای آن را به مریض بدهند و معتقدند که بد خلقی و عصبانیت آن شخص سبب هول و هراس بیمار میشود و در او ایجاد هیجان و ترس میکند و بیماری اش بهبود مییابد، پس از آن دیگ را با مبلغی پول که معادل غذاست به صاحبش بر میگردانند. گاهی مرغ یا خروس شخص بخیل را میدزدند و میکشند و به بیمار میخورانند (طباطبایی: 676).
در تهران یک چیز خوراکی که از خانهی خویش و آشنایی که به خشک دستی بنام است بی آنکه بفهمد میدزدند و آن را به بیمار نوبه زده میخورانند. پس از بهبودی، بهای آن خوراکی را اگر بهادار باشد به صاحبش میپردازند. بیماری که نوبهاش کهنه و سال دیده باشد، کسانش بهترین و عزیزترین مرغ تخم کن همسایهی خانهی دیوار به دیوار خانه شان یا یکی از خانههای کوچهشان را پنهانی میدزدیدند و میکشند و خوراک میپزند و به او میخورانند. آن گاه پس از بهبود بیمار مرغی به جای آن مرغ میخرند و به صاحبش میدهند، یا اینکه ارزش مرغ را تخمین میزنند و پول آن را به صاحبش میپردازند (بلوک باشی: 133). در میبد خروس آدم خسیس را میدزدیدند و کشته میخوردند همچنین دیگ آبگوشت یا هفت کلید خانهی رو به قبله را میدزدیدند. درمان این مرض از طریق حرص دادن و چزاندن دیگران بود. عدد هفت در شیوهی درمان مردم بوشهر و در اینجا یادآور رابطهی این عدد با ستارهی زحل و تب نوبه در بیان ابن سینا و جرجانی است که قبلاً به آن اشاره شد (جانب اللهی، 1390: 421).
گناه درمانی
در اصفهان شوهر زن سخت زا بالای بام میرفت و اذان بی موقع میگفت (جانب اللهی، آذرمهر: 45). در بافق شوهر زن زائو به پشت بام میرفت، و اذان بی موقع میگفت (جانب اللهی، 1384: 127).
در میبد نیز اذان بی موقع میگفتند و شمعی که از مشهد برای دستهی شام غریبان آوردهاند نیم سوخته از دست سینه زن میگیرند و خاموش میکنند و نزد خود نگه میدارند و آن را بالای سر زن سخت زا روشن میکنند. در مسجد را میکندند و در آب میانداختند. چون همه این کارها گناه دارد باعث فارغ شدن زن میشود (همو، 1390: 419).
در شاهین دژ (آذربایجان) یک مرد به پشت بام میرود و برای گفتن اذان طوری رو به قبله میایستد که زن حامله درست زیر پایش باشد بعد چارقد آن زن را به زیر پای خود می اندازد و مشغول گفتن اذان میشود (صالحی: 29).
پینوشتها:
1. بنگرید جامع الدعوات، ص 201.
2. taskan.
3. bure parc ru parce bure sang-e dele.
4. baciye.
5. tas.
6. lefeto.
منبع مقاله:
جانب اللهی، محمدسعید، (1390)، پزشکی سنتی و عامیانه ی مردم ایران، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ اول.